امام رضا علیه السّلام ولایتعهدی را از روی اجبار و ناخشنودی پذیرفتند، چرا که برخی از اظهارات ایشان اشاره به غم و اندوه عمیق آنحضرت دارد و نیز نمایانگر سختی و فشاری است که آن حضرت از آن رنج میبرند که خود دلیل بر عدم رضایت امام از ولایتعهدی است. یاسر خادم روایت میکند که امام رضا علیه السّلام هنگامی که در روز جمعه از مسجد بازگشته بود و عرق و غبار بر او نشسته بود، دستهای خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا، اگر فرج من از این گرفتاری که دچارم به مرگ من است همین ساعت آن را برسان.[1] یا در جایی که کسی سؤال میکند، خداوند کارهایت را اصلاح کند چگونه ولایتعهدی را از مأمون پذیرفتی امام فرمودند: عزیر مصر که مشرک و یوسف پیامبر بود ولی مأمون مسلمان و من وصی پیامبرم صلی الله علیه و آله و یوسف از عزیز مصر درخواست کرد که او را والی و حاکم کند در حالی که من مجبور بودم. و در حدیثی دیگر که امام دستهای خود را به آسمان بلند کرده بود و میگفت: پروردگارا تو میدانی که من مجبور و مضطرم، مرا مؤاخذه نکن،چنانکه بنده و پیغمبرت یوسف را مؤاخذه نکردی[2] حتی وقتی محمدبن عرفه به امام رضا علیه السّلام عرض کرد: ای پسر پیامبر، چه چیزی تو را بر قبول ولایتعهدی واداشت، امام به وی پاسخ داد، همان عواملی که جد مرا وادار به ورود در شورا نمود.[3] اینگونه روایات حاکی از این است که ولایتعهدی امام از روی اجبار بوده و در چنین موقعیتی در وقت پیشنهاد امر ولایتعهدی از طرف مأمون، برای امام دو راه بیش نبود. راه اول اینکه امام نمیپذیرفت و همان طور که خود مأمون بر زبان رانده بود، امام را شهید میکرد و بعید نبود که خاصان از شیعه و طرفداران امام را نیز به قتل برساند و با این کار به هدفش که تثبیت قدرت باشد میرسید. و حتی باعدم پذیرش امام، بگوید که علی بن موسی قصد داشته در حکومت او توطئه و اخلال کند و احیاناً اقدام امام در نظر دیگران قابل پذیرش نمیبود. یا راه دوم: پذیرش امر ولایتعهدی که خود فوایدی را هم به دنبال داشت و انگیزههای امام رضا علیه السّلام هم از پذیرش عبارت بود از: حفظ جان خویش و دیگر اینکه یاران و شیعیان، و دیگر قبول ولایتعهدی از طرف امام خود اعتراف زبانی و اقرار عملی عباسیان به این حقیقت بود که علویان در امر خلافت صاحب حق هستند و بلکه سزاوارترند. و نیز امام چون از اهداف مأمون آگاه بود و مشکلات حکومت مأمون را میدانست و با اتخاذ این موضع مأمون را در این بازی سیاسی شدیداً برسوایی میکشاند، چراکه ابتداء با ابراز مخالفت و اظهار عدم رضایت در مقابل مأمون اهداف او راخنثی کرد و بعد از قبول پیشنهاد مأمون باز فرمود: که من میپذیرم به شرطی که هیچ عزل و نصبی بدست من نباشد.[4] و اینها خود خط بطلان بر اهداف مأمون بود و برای اینکه مردم ایشان را فراموش نکنند و امید و آرزوهایشان از آنان قطع نگردد و و از علل پذیرش ولایت عهدی توسط امام(ع) اینکه مردم شایعاتی را پیرامون آن حضرت ساخته بودند مبنی بر اینکه ایشان فقط دانشمند و فقیهیاند و به عمل و اقدامی که در برگیرندة خیر امت باشد اهمیتی نمیدهند. و از فواید دیگر پذیرش ولایت عهدی میتوان به این نکته اشاره کرد که چون مردم نیاز مبرم به وجود امام داشتند و در آن روزها امت با جریانات فکری و فرهنگی غریبی که توسط زنادقه و ملحدین که شبهات فراوانی را وارد میساختند رو به رو بودند پس بر امام واجب بود که پایمردی کند و امت را نجات دهد و او در عمل با قبول ولایتعهدی کوتاه مدت خویش، این وظیفه را انجام داد. و گذشته از این، امام رضا علیه السّلام توانست در دوران ولایتعهدی، ماهیت مأمون را برای مردم افشاء کند. و آنان را به واقعیت و هدفهای نهفته در هر اقدامی که مأمون میکرد آگاه سازد و هر شبهه و تردید را عملاً از بین ببرد.[5] و امام رضا علیه السّلام در پی قبول ولایتعهدی فرصت پیدا کرد تا به بیدارسازی امت و آشنا ساختن مردم به تعالیم اسلام بپردازد و این فرصت موجب افزایش نفوذ امام و گسترش پایگاه مردمی او گشت. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. زندگی سیاسی امام رضا علیه السّلام نوشته جعفر مرتضی عاملی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . صدوق، عیون الخبار الرضا، نشر بیروت، چاپ اول، 1404، ج2، ص141. [2] . صدوق، امالی ، نشر بیروت، ص72، فضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا، ترجمه سیدمحمد صادق عارف، نشر آستان قدس رضوی، چاپ3، 1372، ص97. [3] . صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2، ص152. [4] . مجلسی، بحارالانوار، بیروت، چاپ سوم، 1403، ج49، ص134. [5] . عاملی، جعفر مرتضی، زندگانی سیاسی امام رضا، ترجمه دفتر انتشارات اسلامی، ناشر کنگره جهانی امام رضا، چاپ اول، 1365، ص290.
امام رضا علیه السّلام ولایتعهدی را از روی اجبار و ناخشنودی پذیرفتند، چرا که برخی از اظهارات ایشان اشاره به غم و اندوه عمیق آنحضرت دارد و نیز نمایانگر سختی و فشاری است که آن حضرت از آن رنج میبرند که خود دلیل بر عدم رضایت امام از ولایتعهدی است.
یاسر خادم روایت میکند که امام رضا علیه السّلام هنگامی که در روز جمعه از مسجد بازگشته بود و عرق و غبار بر او نشسته بود، دستهای خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا، اگر فرج من از این گرفتاری که دچارم به مرگ من است همین ساعت آن را برسان.[1]
یا در جایی که کسی سؤال میکند، خداوند کارهایت را اصلاح کند چگونه ولایتعهدی را از مأمون پذیرفتی امام فرمودند: عزیر مصر که مشرک و یوسف پیامبر بود ولی مأمون مسلمان و من وصی پیامبرم صلی الله علیه و آله و یوسف از عزیز مصر درخواست کرد که او را والی و حاکم کند در حالی که من مجبور بودم.
و در حدیثی دیگر که امام دستهای خود را به آسمان بلند کرده بود و میگفت: پروردگارا تو میدانی که من مجبور و مضطرم، مرا مؤاخذه نکن،چنانکه بنده و پیغمبرت یوسف را مؤاخذه نکردی[2] حتی وقتی محمدبن عرفه به امام رضا علیه السّلام عرض کرد: ای پسر پیامبر، چه چیزی تو را بر قبول ولایتعهدی واداشت، امام به وی پاسخ داد، همان عواملی که جد مرا وادار به ورود در شورا نمود.[3]
اینگونه روایات حاکی از این است که ولایتعهدی امام از روی اجبار بوده و در چنین موقعیتی در وقت پیشنهاد امر ولایتعهدی از طرف مأمون، برای امام دو راه بیش نبود. راه اول اینکه امام نمیپذیرفت و همان طور که خود مأمون بر زبان رانده بود، امام را شهید میکرد و بعید نبود که خاصان از شیعه و طرفداران امام را نیز به قتل برساند و با این کار به هدفش که تثبیت قدرت باشد میرسید. و حتی باعدم پذیرش امام، بگوید که علی بن موسی قصد داشته در حکومت او توطئه و اخلال کند و احیاناً اقدام امام در نظر دیگران قابل پذیرش نمیبود.
یا راه دوم: پذیرش امر ولایتعهدی که خود فوایدی را هم به دنبال داشت و انگیزههای امام رضا علیه السّلام هم از پذیرش عبارت بود از: حفظ جان خویش و دیگر اینکه یاران و شیعیان، و دیگر قبول ولایتعهدی از طرف امام خود اعتراف زبانی و اقرار عملی عباسیان به این حقیقت بود که علویان در امر خلافت صاحب حق هستند و بلکه سزاوارترند.
و نیز امام چون از اهداف مأمون آگاه بود و مشکلات حکومت مأمون را میدانست و با اتخاذ این موضع مأمون را در این بازی سیاسی شدیداً برسوایی میکشاند، چراکه ابتداء با ابراز مخالفت و اظهار عدم رضایت در مقابل مأمون اهداف او راخنثی کرد و بعد از قبول پیشنهاد مأمون باز فرمود: که من میپذیرم به شرطی که هیچ عزل و نصبی بدست من نباشد.[4] و اینها خود خط بطلان بر اهداف مأمون بود و برای اینکه مردم ایشان را فراموش نکنند و امید و آرزوهایشان از آنان قطع نگردد و و از علل پذیرش ولایت عهدی توسط امام(ع) اینکه مردم شایعاتی را پیرامون آن حضرت ساخته بودند مبنی بر اینکه ایشان فقط دانشمند و فقیهیاند و به عمل و اقدامی که در برگیرندة خیر امت باشد اهمیتی نمیدهند.
و از فواید دیگر پذیرش ولایت عهدی میتوان به این نکته اشاره کرد که چون مردم نیاز مبرم به وجود امام داشتند و در آن روزها امت با جریانات فکری و فرهنگی غریبی که توسط زنادقه و ملحدین که شبهات فراوانی را وارد میساختند رو به رو بودند پس بر امام واجب بود که پایمردی کند و امت را نجات دهد و او در عمل با قبول ولایتعهدی کوتاه مدت خویش، این وظیفه را انجام داد.
و گذشته از این، امام رضا علیه السّلام توانست در دوران ولایتعهدی، ماهیت مأمون را برای مردم افشاء کند. و آنان را به واقعیت و هدفهای نهفته در هر اقدامی که مأمون میکرد آگاه سازد و هر شبهه و تردید را عملاً از بین ببرد.[5]
و امام رضا علیه السّلام در پی قبول ولایتعهدی فرصت پیدا کرد تا به بیدارسازی امت و آشنا ساختن مردم به تعالیم اسلام بپردازد و این فرصت موجب افزایش نفوذ امام و گسترش پایگاه مردمی او گشت.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. زندگی سیاسی امام رضا علیه السّلام نوشته جعفر مرتضی عاملی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . صدوق، عیون الخبار الرضا، نشر بیروت، چاپ اول، 1404، ج2، ص141.
[2] . صدوق، امالی ، نشر بیروت، ص72، فضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا، ترجمه سیدمحمد صادق عارف، نشر آستان قدس رضوی، چاپ3، 1372، ص97.
[3] . صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2، ص152.
[4] . مجلسی، بحارالانوار، بیروت، چاپ سوم، 1403، ج49، ص134.
[5] . عاملی، جعفر مرتضی، زندگانی سیاسی امام رضا، ترجمه دفتر انتشارات اسلامی، ناشر کنگره جهانی امام رضا، چاپ اول، 1365، ص290.
- [سایر] چرا امام رضا (ع) ولایتعهدی را پذیرفت؟
- [سایر] چرا امام رضا (ع) ولایتعهدی مامون عباسی را پذیرفت؟
- [سایر] چرا امام رضا علیه السلام ولایتعهدی مامون را قبول کردند؟
- [سایر] آیا با قبول ولایتعهدی توسط امام رضا علیه السّلام شورشهای علویان بر علیه خلافت فروکش کرد؟
- [سایر] صلح امام حسن و ولایتعهدی امام رضا(ع ) نشانه تن دادن به رای اکثریت بود یا نه ؟؟
- [سایر] آیا پذیرش ولایتعهدی مامون در موقعیت ونقش امام رضا (ع) تاثیر منفی داشت؟
- [سایر] صلح امام حسن و ولایتعهدی امام رضا(ع ) نشانه تن دادن به رای اکثریت بود یا نه ؟؟
- [سایر] چرا با ولایتعهدی در زمان یزید مخالفت شد ولی در زمان مأمون این مخالفت با ولایتعهدی امام رضا (ع) نشد؟
- [سایر] مأمون از طرح ماجرای ولایتعهدی امام رضا(علیه السلام) چه انگیزه هایی داشت؟
- [سایر] سیره وروش برخورد امام رضا (ع)، در رد جدایی دین از سیاست را ثابت نمائید؟آقای بازرگان میگوید: (علی بن موسیالرضا - امام هشتم - علیرغم اصرار مامون، زیر بار خلافت نمیرود و ولایتعهدی را بنا به مصالحی، فقط به صورت ظاهری و با خودداری از هر گونه دخالت و مسؤولیت قبول مینماید، در صورتی که اگر امامت او همچون نبوت جدش، ملازمه قطعی (یا ارگانیک و الهی) با حکومت و در دست گرفتن قدرت میداشت، آن را قبلا اعلام و اجرا مینمود.)؟
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.