در اول ماه رمضان سال 201 ه . ق در مرو با حضرت امام رضا علیه السّلام به عنوان ولایتعهدی مأمون بیعت صورت گرفت.[1] با وجود اینکه حضرت شرط کرده بودند در امور مملکتی و عزل و نصبها دخالت نخواهند کرد و لذا میتوان گفت که این امر به اختیار امام نبوده بلکه از روی اجبار و تهدید صورت گرفته است. یکی از عللی که باعث شد مأمون تصمیم بگیرد که امام رضا علیه السّلام را از مدینه به خراسان (مرو) منتقل کند و به عنوان ولایتعهدی با آن حضرت بیعت کند وجود قیامها و شورشهایی بود که از جانب علویّون صورت میگرفت و این امر به صورت مهمترین مشکل برای خلافت عباسیان در آمده بود با وجود اینکه اکثر قیامها را سرکوب میکردند و با علویان بیرحمانهترین رفتارها را پیش میگرفتند. در زمان مأمون، شورشهایی از جانب علویان در بصره و کوفه و یمن و واسط و مداین و در جاهای دیگر صورت گرفته بود.[2] لذا مأمون دریافته بود که برای رهایی از این وضع و همچنین مشکلات دیگری که خلافتش را تهدید میکرد باید چارهای بیاندیشد. لذا با طرح ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام و شرکت آن حضرت در حکومت، این هدف مأمون تأمین میشد. زیرا با شرکت آن حضرت، که در رأس علویان قرار داشت، در حکومت، علویان خلع سلاح میشدند[3] و شعارهایشان از دستشان گرفته میشد. و محبوبیتی که در اثر قیام در بین مردم داشتند از بین میرفت. یعنی وقتی که رأس علویّون را به دستگاه خودش بیاورد. قهراً آنها میگویند پس ما هم سهمی در این خلافت داریم. مأمون سیاستی را، با هوشیاری و کیاست خود جهت حفظ خلافتش اتخاذ کرد. و امام رضا علیه السّلام را با زور و تهدید به مرو برده و به ولایتعهدی رساند و در عین حال طوری رفتار کرد که اکثراً اینگونه تلقی می کردند که مأمون شیعه است و از دوستداران اهل بیت علیه السّلام می باشد.[4] اما اگر به نامه ای از مأمون برای عباسیان در بغداد ارسال شده نگاه کنیم، می بینیم که در آن نامه اهداف خود را بیان کرده می گوید: برای حفظ خلافت و استحکام پایه های آن او را (امام را) به ولیتعهدی خود انتخاب کردم. که مردم را به خدمت ما بخواند و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید.[5] امام رضا علیه السّلام هم با اتخاذ روش هائی سعی داشتند که اهداف مأمون را خنثی کنند و از آغاز دعوت امام تا روز شهادت حضرت همواره این روند را ادامه دادند شاید اگر مأمون امام را به ولایتعهدی انتخاب نمی کرد، برای حفظ خلافتش، به روش اسلاف خویش روی می آورد، و با تمام توان به سرکوب علویان می پرداخت همانطور که در سال 207 هجری و بعد از آن نسبت به علویان برخورد شدیدی اتخاذ کرد.[6] بنابراین مأمون با اتخاذ این تصمیم و آوردن امام به مرو و قبولاندن ولایتعهدی هر چند به صورت ظاهری به یکی از اهداف خود که همان خواباندن شورش ها بود رسید. بنابراین وقتی به منابع تاریخی مراجعه میکنیم اکثر قیامهای علویّون علیه مأمون را قبل از قبول ولایتعهدی از طرف آن حضرت ذکر میکنند و معمولاً بر این اعتقادند که بعد از آمدن امام رضا علیه السّلام به مرو شورش علیه مأمون صورت نگرفت. به جز قیامی که توسط عبد الرحمان بن احمد در یمن شکل گرفت و سبب آن هم باتفاق مورخین ظلم و جور وُلات مأمون در آن منطقه بود.[7] لذا میبینیم که یکی از نتایج کار مأمون از برگزیدن امام و بیعتگیری برای آن حضرت این بوده که انقلاباتِ علویان را در تمام ولایات و شهرها خاموش کرد. حسن ابراهیم معتقد است که، بعد از آوردن امام رضا علیه السّلام به مرو رفتار مأمون با علویان بر خلاف سایر خلفای عباسی ملایم بود و این رویه همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال 207 ه که عبدالرحمن بن احمد علوی در یمن شورید و مأمون سپاهی فراوان برای مقابله با او فرستاد و او را امان داده به بغداد آورد و به خواستههایش رسیدگی کرد ولی از آن پس روی از علویان بگردانید و ایشانرا بار نداد و لباس سیاه برایشان مقرر کرد.[8] و علامه عاملی، میافزاید که مأمون نه تنها انقلابات علویان را خاموش ساخت بلکه اعتماد بسیاری از ایشان و طرفداران و دوستداران آنها و علویان خراسان را نیز جلب کرد و توانست از بسیاری از علویان و دیگران که با وی بیعت نکرده بودند بیعت بگیرد و به اطاعت خود در آورد.[9] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. عیون اخبار الرضا علیه السّلام ، شیخ صدوق. 2. فصول المهمه فی معرفة الائمه، ج 2، صفحات 1026 132، پاورقی، تحقیق سامی الغریری، ابن صباح مالکی. 3. مسند امام رضا علیه السّلام ، عزیز الله عطاردی. 4. سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی. 5. حیات فکری سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، تهران، مکتبة الاسلامی، چاپ اول، 1385 هجری، ج 49، ص 128. [2] . طبری، محمّد جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1354، ج 13، ص 38 56. [3] . مطهری، مرتضی، سیری در سیرة ائمه اطهار علیهم السّلام ، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1367، ص 208. [4] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385هجری، ج 6، ص 408. [5] . صدوق، عیون اخبار الرضا، تهران، انتشارات علمی، بی تا، ج 2، ص 167. [6] . حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ نهم، 1376، ج2، ص 179. [7] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408، ج 4، ص 207؛ طبری، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسة اعلمی، بی تا، ج7، ص168؛ و عاملی، جعفر مرتضی، حیاة سیاسی امام رضا، قم، نشر اسلامی، چاپ دوم، 1362، ص 226. [8] . حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، همان. [9] . عاملی، جعفرمرتضی، زندگانی سیاسی امام رضا علیه السّلام ، ترجمه و نشر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1365، ص 217.
آیا با قبول ولایتعهدی توسط امام رضا علیه السّلام شورشهای علویان بر علیه خلافت فروکش کرد؟
در اول ماه رمضان سال 201 ه . ق در مرو با حضرت امام رضا علیه السّلام به عنوان ولایتعهدی مأمون بیعت صورت گرفت.[1] با وجود اینکه حضرت شرط کرده بودند در امور مملکتی و عزل و نصبها دخالت نخواهند کرد و لذا میتوان گفت که این امر به اختیار امام نبوده بلکه از روی اجبار و تهدید صورت گرفته است.
یکی از عللی که باعث شد مأمون تصمیم بگیرد که امام رضا علیه السّلام را از مدینه به خراسان (مرو) منتقل کند و به عنوان ولایتعهدی با آن حضرت بیعت کند وجود قیامها و شورشهایی بود که از جانب علویّون صورت میگرفت و این امر به صورت مهمترین مشکل برای خلافت عباسیان در آمده بود با وجود اینکه اکثر قیامها را سرکوب میکردند و با علویان بیرحمانهترین رفتارها را پیش میگرفتند. در زمان مأمون، شورشهایی از جانب علویان در بصره و کوفه و یمن و واسط و مداین و در جاهای دیگر صورت گرفته بود.[2] لذا مأمون دریافته بود که برای رهایی از این وضع و همچنین مشکلات دیگری که خلافتش را تهدید میکرد باید چارهای بیاندیشد. لذا با طرح ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام و شرکت آن حضرت در حکومت، این هدف مأمون تأمین میشد. زیرا با شرکت آن حضرت، که در رأس علویان قرار داشت، در حکومت، علویان خلع سلاح میشدند[3] و شعارهایشان از دستشان گرفته میشد. و محبوبیتی که در اثر قیام در بین مردم داشتند از بین میرفت. یعنی وقتی که رأس علویّون را به دستگاه خودش بیاورد. قهراً آنها میگویند پس ما هم سهمی در این خلافت داریم.
مأمون سیاستی را، با هوشیاری و کیاست خود جهت حفظ خلافتش اتخاذ کرد. و امام رضا علیه السّلام را با زور و تهدید به مرو برده و به ولایتعهدی رساند و در عین حال طوری رفتار کرد که اکثراً اینگونه تلقی می کردند که مأمون شیعه است و از دوستداران اهل بیت علیه السّلام می باشد.[4] اما اگر به نامه ای از مأمون برای عباسیان در بغداد ارسال شده نگاه کنیم، می بینیم که در آن نامه اهداف خود را بیان کرده می گوید: برای حفظ خلافت و استحکام پایه های آن او را (امام را) به ولیتعهدی خود انتخاب کردم. که مردم را به خدمت ما بخواند و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید.[5]
امام رضا علیه السّلام هم با اتخاذ روش هائی سعی داشتند که اهداف مأمون را خنثی کنند و از آغاز دعوت امام تا روز شهادت حضرت همواره این روند را ادامه دادند شاید اگر مأمون امام را به ولایتعهدی انتخاب نمی کرد، برای حفظ خلافتش، به روش اسلاف خویش روی می آورد، و با تمام توان به سرکوب علویان می پرداخت همانطور که در سال 207 هجری و بعد از آن نسبت به علویان برخورد شدیدی اتخاذ کرد.[6]
بنابراین مأمون با اتخاذ این تصمیم و آوردن امام به مرو و قبولاندن ولایتعهدی هر چند به صورت ظاهری به یکی از اهداف خود که همان خواباندن شورش ها بود رسید.
بنابراین وقتی به منابع تاریخی مراجعه میکنیم اکثر قیامهای علویّون علیه مأمون را قبل از قبول ولایتعهدی از طرف آن حضرت ذکر میکنند و معمولاً بر این اعتقادند که بعد از آمدن امام رضا علیه السّلام به مرو شورش علیه مأمون صورت نگرفت. به جز قیامی که توسط عبد الرحمان بن احمد در یمن شکل گرفت و سبب آن هم باتفاق مورخین ظلم و جور وُلات مأمون در آن منطقه بود.[7]
لذا میبینیم که یکی از نتایج کار مأمون از برگزیدن امام و بیعتگیری برای آن حضرت این بوده که انقلاباتِ علویان را در تمام ولایات و شهرها خاموش کرد.
حسن ابراهیم معتقد است که، بعد از آوردن امام رضا علیه السّلام به مرو رفتار مأمون با علویان بر خلاف سایر خلفای عباسی ملایم بود و این رویه همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال 207 ه که عبدالرحمن بن احمد علوی در یمن شورید و مأمون سپاهی فراوان برای مقابله با او فرستاد و او را امان داده به بغداد آورد و به خواستههایش رسیدگی کرد ولی از آن پس روی از علویان بگردانید و ایشانرا بار نداد و لباس سیاه برایشان مقرر کرد.[8] و علامه عاملی، میافزاید که مأمون نه تنها انقلابات علویان را خاموش ساخت بلکه اعتماد بسیاری از ایشان و طرفداران و دوستداران آنها و علویان خراسان را نیز جلب کرد و توانست از بسیاری از علویان و دیگران که با وی بیعت نکرده بودند بیعت بگیرد و به اطاعت خود در آورد.[9]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. عیون اخبار الرضا علیه السّلام ، شیخ صدوق.
2. فصول المهمه فی معرفة الائمه، ج 2، صفحات 1026 132، پاورقی، تحقیق سامی الغریری، ابن صباح مالکی.
3. مسند امام رضا علیه السّلام ، عزیز الله عطاردی.
4. سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی.
5. حیات فکری سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، تهران، مکتبة الاسلامی، چاپ اول، 1385 هجری، ج 49، ص 128.
[2] . طبری، محمّد جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1354، ج 13، ص 38 56.
[3] . مطهری، مرتضی، سیری در سیرة ائمه اطهار علیهم السّلام ، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1367، ص 208.
[4] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385هجری، ج 6، ص 408.
[5] . صدوق، عیون اخبار الرضا، تهران، انتشارات علمی، بی تا، ج 2، ص 167.
[6] . حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ نهم، 1376، ج2، ص 179.
[7] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408، ج 4، ص 207؛ طبری، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسة اعلمی، بی تا، ج7، ص168؛ و عاملی، جعفر مرتضی، حیاة سیاسی امام رضا، قم، نشر اسلامی، چاپ دوم، 1362، ص 226.
[8] . حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، همان.
[9] . عاملی، جعفرمرتضی، زندگانی سیاسی امام رضا علیه السّلام ، ترجمه و نشر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1365، ص 217.
- [سایر] چرا امام رضا علیه السلام ولایتعهدی مامون را قبول کردند؟
- [سایر] چرا امام رضا (علیه السلام ) حکومت را ازمامون قبول نکردند تا حکومت علوی تشکیل گردد ؟
- [سایر] چرا امام رضا علیه السّلام ولایتعهدی را پذیرفت؟
- [سایر] چرا امام رضا (ع) ولایتعهدی مامون عباسی را پذیرفت؟
- [سایر] چرا امام رضا (ع) ولایتعهدی را پذیرفت؟
- [سایر] صلح امام حسن و ولایتعهدی امام رضا(ع ) نشانه تن دادن به رای اکثریت بود یا نه ؟؟
- [سایر] سیره وروش برخورد امام رضا (ع)، در رد جدایی دین از سیاست را ثابت نمائید؟آقای بازرگان میگوید: (علی بن موسیالرضا - امام هشتم - علیرغم اصرار مامون، زیر بار خلافت نمیرود و ولایتعهدی را بنا به مصالحی، فقط به صورت ظاهری و با خودداری از هر گونه دخالت و مسؤولیت قبول مینماید، در صورتی که اگر امامت او همچون نبوت جدش، ملازمه قطعی (یا ارگانیک و الهی) با حکومت و در دست گرفتن قدرت میداشت، آن را قبلا اعلام و اجرا مینمود.)؟
- [سایر] آیا پذیرش ولایتعهدی مامون در موقعیت ونقش امام رضا (ع) تاثیر منفی داشت؟
- [سایر] صلح امام حسن و ولایتعهدی امام رضا(ع ) نشانه تن دادن به رای اکثریت بود یا نه ؟؟
- [سایر] سیره وروش برخورد امام رضا (ع)، در رد جدایی دین از سیاست را ثابت نمائید؟آقای بازرگان می گوید: (علی بن موسی الرضا - امام هشتم - علی رغم اصرار مامون، زیر بار خلافت نمی رود و ولایتعهدی را بنا به مصالحی، فقط به صورت ظاهری و با خودداری از هر گونه دخالت و مسئولیت قبول می نماید، در صورتی که اگر امامت او همچون نبوت جدش، ملازمه قطعی (یا ارگانیک و الهی) با حکومت و در دست گرفتن قدرت می داشت، آن را قبلا اعلام و اجرا می نمود.)؟
- [آیت الله مظاهری] اگر صیغه دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ). (یعنی خود را به همسری تو درآوردم با مهریه معیّن) پس از آن مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْویجَ). (یعنی قبول کردم این ازدواج را) عقد صحیح است، و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مَوکِّلَتی مُوَکِّلَکَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ). (یعنی وکیل خودم را به ازدواج وکیل تو درآوردم با مهریه معین) و وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ لِمُوَکِّلی عَلَی الصَّداقِ). (یعنی قبول نمودم این ازدواج را برای وکیل خودم با مهریه معین) صحیح میباشد. دستور خواندن عقد غیر دائم:
- [آیت الله سبحانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم، به مهری که معیّن شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ علی الصَّداقِ المعلومِ) (یعنی قبول کردم ازدواج را با همان مهر معلوم) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلِکَ اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ). پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزویج لِمُوَکِّلِی اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) صحیح می باشد. دستور خواندن عقد موقت
- [آیت الله سبحانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم، به مهری که معیّن شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ علی الصَّداقِ المعلومِ) (یعنی قبول کردم ازدواج را با همان مهر معلوم) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلِکَ اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ). پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزویج لِمُوَکِّلِی اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) صحیح می باشد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن به قصد انشا بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) یعنی: (خود را زن تو نمودم به مهری که معیّن شده) و بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزوِیجَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ) یعنی: (قبول کردم ازدواج را به مهری که معین شده) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد (احمد) و اسم زن (فاطمه) باشد و وکیل زن خطاب به وکیل مرد با قصد انشا بگوید: (زَوَّجْتُ مُوکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلَکَ أحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ)، یعنی: (موکّل خودم فاطمه را به زوجیّت موکّل تو احمد در آوردم به مهری که معین شده) و بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزوِیجَ لِمُوَکِّلِی أحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعلُومِ) یعنی: (قبول کردم ازدواج را برای موکّلم احمد به مهری که معین شده)، عقد صحیح میباشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسی عَلَی الصّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم به مهری که معیّن شده)، پس از آن بدون فاصله قابل توجّه مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْویْجَ عَلَی الصِّداق المعلُوم) (یعنی ازدواج را با مهری که معیّن شده قبول کردم) عقد صحیح است. جمله دوم میتواند با اشاره به مهر مذکور باشد، مانند: (قَبِلْتُ التَّزْویْجَ هکذا) بلکه اگر در جواب تنها بگوید: (قَبِلْتُ) یا (قَبِلْتُ التَّزْویْجَ) و مقصود او قبول تزویج با مهر معیّن شده باشد کفایت میکند. در عقد ازدواج دائم اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتی فاطِمَةَ مُوَکِّلَکَ أَحْمَدَ علی الصّداقِ المعلُومِ) و پس از آن بدون فاصله قابل توجهی مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَزْویج لمُوکّلی عَلَی الصّداقِ المعلُومِ) صحیح میباشد، همین طور به شکلهای دیگری که اشاره شد. گفتنیست که لازم نیست صیغه ایجاب را زن بخواند و صیغه قبول را مرد، بلکه بر عکس، میتواند صیغه ایجاب را مرد و صیغه قبول را زن بخواند. در هر حال باید صیغهای که مرد و زن میخوانند معنای یکسانی را برساند، هر چند با یک لفظ نباشد، مثلاً اگر زن با لفظ (زوّجتک) صیغه ایجاب را بخواند و مرد با لفظ (قبلت النّکاح) آن را قبول کند اشکالی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] برای خواندن صیغه عقد دائم کافی است که زن بگوید: (زوجْتک نفْسی علی الصداق الْمعْلوم) (یعنی خود را به همسری تو درآوردم به مهری که معین شده) و مرد هم بعد از آن بگوید: (قبلْت التزْویج) (یعنی قبول کردم این ازدواج را) و اگر دیگری را برای این کار وکیل کنند کافی است که وکیل زن بگوید: (زوجْت موکلتی موکلک علی الصداق الْمعْلوم) (موکله خودم را به همسری موکل تو با مهر معلوم درآوردم) وکیل مرد نیز بگوید: (قبلْت لموکلی هکذا) (من نیز همین گونه از طرف موکل خودم قبول کردم).
- [آیت الله مکارم شیرازی] برای خواندن صیغه عقد موقت کافی است بعد از آن که مدت و مهر معین شد، زن بگوید: (زوجْتک نفْسی فی الْمدة الْمعْلومة علی الْمهْر الْمعْلوم) (من خودم را به همسری تو در مدت معین با مهر معین درآوردم) مرد نیز بگوید: (قبلْت) (قبول کردم) یا این که وکیل زن بگوید: (متعْت موکلتی موکلک فی الْمدة الْمعْلومة علی الْمهْر الْمعْلوم) (موکله خودم را به ازدواج موکل تو در مدت معین با مهر معین درآوردم) وکیل مرد نیز بگوید: (قبلْت لموکلی هکذا) (قبول کردم برای موکل خودم همین طور).
- [امام خمینی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: "زوجتک نفسی علی الصداق المعلوم" یعنی خود را زن تو نمودم به مهری که معین شده، پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: "قبلت التزویج" یعنی قبول کردم ازدواج را عقد صحیح است. و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل بگوید: "زوجت موکلتی فاطمة موکلک احمد علی الصداق المعلوم" پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: "قبلت لموکلی احمد علی الصداق"، صحیح می باشد.
- [آیت الله بهجت] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصِّدَاقِ الْمَعْلُوم)؛ یعنی: (خود را زن تو نمودم به مهری که معین شده)، و پس از آن مرد بلافاصله بگوید: (قَبِلْتُ التَّزوِیجْ)، یعنی: (ازدواج را قبول کردم)، عقد صحیح است، و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فَاطِمَة، مُوَکلَکَ اَحْمَد، عَلَی الصِّداقِ الْمَعْلُوم)، و سپس وکیل مرد بلافاصله بگوید: (قَبِلْتُ لِمُوَکِّلِی اَحْمَد، عَلَی الصِّداقِ)، صحیح میباشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر صیغه عقد دایم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید زوجتک نفسی علی الصداق المعلوم یعنی خودرا زن تو نمودم به مهری که معین شده و پس از ان بدون ان که پی در پی بودن ایجاب و قبول عرفا بهم بخورد مرد بگوید قبلت التزویج علی الصداق المعلوم یعنی قبول کردم ازدواج را به مهری که معین شده یا بگوید قبلت التزویج و قصد کند قبول همان ازدواج بر مهر معلوم را عقد صحیح است واگر دیگری را وکیل کنند که از طرف انها صیغه عقدرا بخواند چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید زوجت موکلتی فاطمه موکلک احمد علی الصداق المعلوم و پس از ان بدون ان که موالات عرفا به هم بخورد وکیل مرد بگوید قبلت التزویج لموکلی احمد علی الصداق المعلوم صحیح می باشد و بهتر ان است که وکیل زن بگوید زوجت موکلک احمد موکلتی فاطمه علی الصداق المعلوم و بنابر احتیاط مستحب لفظی که مرد می گوید با لفظی که زن می گوید مطابق باشد مثلا اگر زن زوجت می گوید مرد هم قبلت التزویج بگوید هرچند قبلت النکاح هم مانعی ندارد