سخنانی که در این مورد بطور کلی، از پیامبر و صحابه او نقل شده و با شیوه‌ای که خلفاء روی آن تعیین شده‌اند، روشنگر حکومت در اسلام است. شما در مجموع سخنانی که از پیامبر گرامی و یاران او نقل شده است، اثری از انتخاب خلیفه از طریق شورا و گزینش امام بوسیله اهل حل و عقد و مانند آنها نخواهید دید. این نوع اصطلاحات، بسان علل بعد از وقوع است، که به مرور زمان پیدا شده و هدف، توجیه خلافت گروهی است که به عقیده برخی از اینطریق برگزیده شده‌اند. الفاظی مانند (انتخاب از طریق شورا)، (مهاجر و انصار) (اهل حل و عقد) و... در زمان مناظره امام با معاویه پیدا شده‌اند و امام می‌خواست با منطق دشمن، او را محکوم سازد، وگرنه موضوع رهبری در عصر پیامبر تنها به صورت انتصاب از جانب خدا بود. دلائل نقلی گواهی می‌دهد که مسأله رهبری در زمان پیامبر اکرم (ص)، قیافه انتصابی از جانب خدا داشته و پیامبر عالیقدر، بطور مکرر به مردم می‌گفت تعیین جانشین، مربوط به خداست، او هر کس را انتخاب کند، همان، رهبر خواهد بود و اختیار این موضوع، نه در دست من و نه در دست امت است. اینک دو گواه تاریخی: 1. پیامبر اسلام، در موسم حج، که قبائل عرب، برای زیارت خانه خدا به مکه می‌آمدند، آئین خود را بر آنان عرضه می‌کرد و هدف خود را از بعثت تشریح می‌نمود. هنگامی که با سران قبیله (بنی‌عامر) تماس گرفت، یکنفر از آنان حمایت خود را از پیامبر اعلام داشت، و افزود هرگاه خداوند ترا بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار می‌گردد؟ پیامبراکرم(ص) در پاسخ وی گفتند: (اَلاَمْرُ اِلی الله، یَضَعُهُ حَیْثُ یَشاءُ؛ (تاریخ طبری 2/84). موضوع خلافت، مربوط بخداست (و از اختیار من بیرون می‌باشد او هر فردی را انتخاب کند، موضوع به او محول می‌گردد)). وی پس از شنیدن این سخن ناراحت شد و گفت هرگز درست نیست که ما فداکاری کنیم و زعامت، از آن دیگران باشد. 2. تنها در این مورد نبود که پیامبر دست رد، به تقاضای افرادی زد که چشم طمع به خلافت اسلامی دوخته بودند، و ایمان و اسلام خود را مشروط می‌کردند که موضوع خلافت پس از رحلت پیامبر به آنان محول گردد، بلکه پیامبر در میان نامه‌هائی که به سران کشورها می‌نوشت، نامه‌ای به (هوذة بن علی) زمامدار (یمامه) نوشت و او را به آئین اسلام، دعوت نمود. وی نیز بسان آن شخصیت بنی‌عامری، اسلام آوردن خود و حمایت از آئین اسلام را مشروط به این کرد که مسئله زمامداری پس از رحلت پیامبر به او واگذار گردد. حضرت در پاسخ وی فرمود: (لا وِلا کِرامَة؛(طبقات الکبری 1/262) این پیشنهاد، صحیح نیست و عزتی در این کار نیست). هر فرد منصف و دور از تعصب، با ملاحظه این دو فراز از تاریخ که از دست تحریف مصون مانده است، می‌تواند موقعیت مسأله را در زمان پیامبر به دست بیاورد و مطمئن گردد که پیامبر پیوسته از اینکه موضوع خلافت، به او و یا امت مربوط باشد، کاملاً تحاشی نمود و آن را یک امر الهی تلقی می‌کرد. گذشته از این، هرگاه موضوع انتخاب خلیفه در قلمرو اختیار امت بود، لازم بود که پیامبر موضوع را به مردم بازگو کند، حتی نه تنها اصل موضوع را تذکر دهد، بلکه باید امت را از نحوه انتخاب و حوزه‌ای که باید خلیفه را انتخاب نماید، و شرایط افرادی که صلاحیت مداخله در این کار را دارند، آگاه سازد، در صورتیکه پیامبر اسلام، در این باره کوچکترین سخنی نگفته است. آیا مسأله زعامت مسلمانان از نظر درجه‌بندی کمتر از مستحبات و مکروهات است که در لسان پیامبر وارد شده‌اند؟ چگونه می‌توان گفت که رسول خدا از توجه دادن امت به یک چنین مسأله خطیر و پراهمیت که سرنوشت اسلام و مسلمانان به آن بستگی داشت، غفلت ورزید و کوچکترین سخنی درباره آن نفرمود؟ دانشمندان اهل تسنن، نه تنها می‌گویند که پیامبر برای خود وصی و خلیفه‌ای تعیین نکرده است، بلکه می‌گویند در شیوه خلافت، کوچکترین سخنی (نفیاً و اثباتاً) به دست آنان نرسیده است. اکنون کار نداریم که آیا پیامبر، به فرمان خدا، برای امت امامی را تعیین نموده است، یا نه، بلکه فعلاً نظر ما روی جمله دوم است که آنان به آن اصرار می‌ورزند. اگر براستی گره خلافت باید از طریق انتخاب گشوده شود، آیا شایسته نبود که پیامبر در طول عمر خود، در این باره سخنی بگوید و از این راه به بسیاری از مناقشات و دسته‌بندیها خاتمه بخشد؟ تا اینجا قیافه (رهبری امت) در زمان بنیانگذار شریعت، روشن گردید و معلوم شد که پیامبر عالیقدر از طریق گفتار و کردار، مردم را به اهمیت و خطیر بودن این مقام توجه می‌داد و می‌فرمود که موضوع جانشینی از عهده من و امت من، خارج است، و این مسأله یعنی تعیین امام، انتصابی از جانب خدا است نه انتخابی از طرف مردم. منبع: آیت الله جعفر سبحانی،الهیات و معارف اسلامی
سخنانی که در این مورد بطور کلی، از پیامبر و صحابه او نقل شده و با شیوهای که خلفاء روی آن تعیین شدهاند، روشنگر حکومت در اسلام است. شما در مجموع سخنانی که از پیامبر گرامی و یاران او نقل شده است، اثری از انتخاب خلیفه از طریق شورا و گزینش امام بوسیله اهل حل و عقد و مانند آنها نخواهید دید.
این نوع اصطلاحات، بسان علل بعد از وقوع است، که به مرور زمان پیدا شده و هدف، توجیه خلافت گروهی است که به عقیده برخی از اینطریق برگزیده شدهاند. الفاظی مانند (انتخاب از طریق شورا)، (مهاجر و انصار) (اهل حل و عقد) و... در زمان مناظره امام با معاویه پیدا شدهاند و امام میخواست با منطق دشمن، او را محکوم سازد، وگرنه موضوع رهبری در عصر پیامبر تنها به صورت انتصاب از جانب خدا بود.
دلائل نقلی گواهی میدهد که مسأله رهبری در زمان پیامبر اکرم (ص)، قیافه انتصابی از جانب خدا داشته و پیامبر عالیقدر، بطور مکرر به مردم میگفت تعیین جانشین، مربوط به خداست، او هر کس را انتخاب کند، همان، رهبر خواهد بود و اختیار این موضوع، نه در دست من و نه در دست امت است.
اینک دو گواه تاریخی:
1. پیامبر اسلام، در موسم حج، که قبائل عرب، برای زیارت خانه خدا به مکه میآمدند، آئین خود را بر آنان عرضه میکرد و هدف خود را از بعثت تشریح مینمود. هنگامی که با سران قبیله (بنیعامر) تماس گرفت، یکنفر از آنان حمایت خود را از پیامبر اعلام داشت، و افزود هرگاه خداوند ترا بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار میگردد؟
پیامبراکرم(ص) در پاسخ وی گفتند:
(اَلاَمْرُ اِلی الله، یَضَعُهُ حَیْثُ یَشاءُ؛ (تاریخ طبری 2/84). موضوع خلافت، مربوط بخداست (و از اختیار من بیرون میباشد او هر فردی را انتخاب کند، موضوع به او محول میگردد)).
وی پس از شنیدن این سخن ناراحت شد و گفت هرگز درست نیست که ما فداکاری کنیم و زعامت، از آن دیگران باشد.
2. تنها در این مورد نبود که پیامبر دست رد، به تقاضای افرادی زد که چشم طمع به خلافت اسلامی دوخته بودند، و ایمان و اسلام خود را مشروط میکردند که موضوع خلافت پس از رحلت پیامبر به آنان محول گردد، بلکه پیامبر در میان نامههائی که به سران کشورها مینوشت، نامهای به (هوذة بن علی) زمامدار (یمامه) نوشت و او را به آئین اسلام، دعوت نمود. وی نیز بسان آن شخصیت بنیعامری، اسلام آوردن خود و حمایت از آئین اسلام را مشروط به این کرد که مسئله زمامداری پس از رحلت پیامبر به او واگذار گردد.
حضرت در پاسخ وی فرمود:
(لا وِلا کِرامَة؛(طبقات الکبری 1/262) این پیشنهاد، صحیح نیست و عزتی در این کار نیست).
هر فرد منصف و دور از تعصب، با ملاحظه این دو فراز از تاریخ که از دست تحریف مصون مانده است، میتواند موقعیت مسأله را در زمان پیامبر به دست بیاورد و مطمئن گردد که پیامبر پیوسته از اینکه موضوع خلافت، به او و یا امت مربوط باشد، کاملاً تحاشی نمود و آن را یک امر الهی تلقی میکرد.
گذشته از این، هرگاه موضوع انتخاب خلیفه در قلمرو اختیار امت بود، لازم بود که پیامبر موضوع را به مردم بازگو کند، حتی نه تنها اصل موضوع را تذکر دهد، بلکه باید امت را از نحوه انتخاب و حوزهای که باید خلیفه را انتخاب نماید، و شرایط افرادی که صلاحیت مداخله در این کار را دارند، آگاه سازد، در صورتیکه پیامبر اسلام، در این باره کوچکترین سخنی نگفته است.
آیا مسأله زعامت مسلمانان از نظر درجهبندی کمتر از مستحبات و مکروهات است که در لسان پیامبر وارد شدهاند؟ چگونه میتوان گفت که رسول خدا از توجه دادن امت به یک چنین مسأله خطیر و پراهمیت که سرنوشت اسلام و مسلمانان به آن بستگی داشت، غفلت ورزید و کوچکترین سخنی درباره آن نفرمود؟
دانشمندان اهل تسنن، نه تنها میگویند که پیامبر برای خود وصی و خلیفهای تعیین نکرده است، بلکه میگویند در شیوه خلافت، کوچکترین سخنی (نفیاً و اثباتاً) به دست آنان نرسیده است.
اکنون کار نداریم که آیا پیامبر، به فرمان خدا، برای امت امامی را تعیین نموده است، یا نه، بلکه فعلاً نظر ما روی جمله دوم است که آنان به آن اصرار میورزند. اگر براستی گره خلافت باید از طریق انتخاب گشوده شود، آیا شایسته نبود که پیامبر در طول عمر خود، در این باره سخنی بگوید و از این راه به بسیاری از مناقشات و دستهبندیها خاتمه بخشد؟
تا اینجا قیافه (رهبری امت) در زمان بنیانگذار شریعت، روشن گردید و معلوم شد که پیامبر عالیقدر از طریق گفتار و کردار، مردم را به اهمیت و خطیر بودن این مقام توجه میداد و میفرمود که موضوع جانشینی از عهده من و امت من، خارج است، و این مسأله یعنی تعیین امام، انتصابی از جانب خدا است نه انتخابی از طرف مردم.
منبع: آیت الله جعفر سبحانی،الهیات و معارف اسلامی
- [سایر] چرا در بین اهلبیت پیامبر اکرم(ص)، به حضرت زهرا و حضرت رضا(ع) بضعه النبی «پاره تن رسول الله» می گویند؟
- [سایر] آیا منظور از «فی» درآیه «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه ...»[1] عمل و رفتار پیامبر اکرم (ص) است یا وجود مبارکه حضرت زهرا (س)؟
- [سایر] آیا منظور از «فی» درآیه «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه ...»[1] عمل و رفتار پیامبر اکرم (ص) است یا وجود مبارکه حضرت زهرا (س)؟
- [سایر] جریان واقعه ذبح «عبداللّه» پدر پیامبراکرم(ص) چه بود؟
- [سایر] آیا «مُذَکِّر» بودن پیامبراکرم(ص) و وحی فقط برای مؤمنان است؟
- [سایر] امام صادق(ع)، سبب نامیدن پیامبراکرم(ص) به کنیه «ابوالقاسم» را چه دانسته اند؟
- [سایر] دختر بزرگ پیامبراکرم(ص) «زینب» در چه سالی وفات نمودند؟ شرح مختصری از زندگی وی را بیان کنید؟
- [سایر] آیا این سخن صحیح است که «حضرت محمد (ص) به اذن الله حضرت آدم را خلق کرد»؟
- [سایر] رسول خدا(ص) میفرمود: «أنا دعوة ابراهیم» ؛ من محصول دعای حضرت ابراهیم هستم, معنای این سخن چیست؟
- [سایر] «رب صل علی محمد و آل محمد» بعد از ذکر سجده یا رکوع نماز، به چه معنا است؟
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است بعد از تکبیرْ الاحرام بگوید: )یا مُحْسِنُ قَدْ أتاکَ المُسِئُ وَقَدْ أمَرْتَ المُحْسِنَ أنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِئ أنْتَ المُحْسِنُ وَأنَا المُسِئُ بِحَقِّ مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً صَلِّ عَلَی مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً وَتَجاوَز عَنْ قَبیحِ ماتَعْلَمُ مِنّی(، یعنیای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار بدر خانه تو آمده وتو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، بحقّ محمّد وآل محمّد رحمت خود را بر محمّد وآل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله بروجردی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:(یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِییءُ وَ قَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَ اَنا المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَز عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی)؛یعنی؛ ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بندهی گنهکار به در خانهی تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار، به حق محمّد و آل محمّد / رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله اردبیلی] مستحب است بعد از تکبیرةالاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أتاکَ الْمُسیءُ وَقَدْ أمَرْتَ الْمُحْسِنَ أنْ یَتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ، أنْتَ الْمُحْسِنُ وَأنَا الْمُسیءُ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی: (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حقّ محمّد و آل محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده درگذر.)