چه ویژگی در سخنان واشعار منقول از امام حسین (علیه السلام) وجود دارد که حاکی از روح بزرگ ایشان است؟
سخنانی که از حسین بن علی(ع) نقل شده نادر است؛ ولی همان مقداری که هست از همین روح بزرگ حکایت می کند. از حسین بن علی پرسیدند: شما سخنی را که با گوش خودت از پیغمبر شنیده باشی، برای ما نقل کن. ببینید انتخاب حسین از سخنان پیغمبر چگونه است! از همین جا شما می توانید مقدار شخصیت او را به دست آورید. حسین(ع) گفت آنچه که من از پیغمبر شنیده ام این است: (اِنَ اللهَ تَعالی یُحِب مَعالِیَ الُامُورِ وَ اَشرافَها وَ یُکرِهُ سَفسافَها) (جامع الصغیر1/75) خدا کارهای بزرگ و مرتفع را دوست می دارد، واز چیزهای پست بدش می آید. رفعت و عظمت را ببینید که وقتی می‌خواهد سخنی از پیغمبر نقل کند اینچنین سخنی را انتخاب میکند؛ در واقع دارد خودش را نشان می دهد. از حسین(ع) اشعاری هم به دست ما رسیده است که باز همین روح در آن متجلی است: سَبِقَتِ العالَمینَ اِلَی المَعانی بِحُسنِ خَلیقَهٍ وَ عُلُوٍ هَمِهِ و َ لاح َ بِحِکمَتی نورُ الهُدی فی لَیالٍ فی الضَلالَهِ مُدلِهَمَه یُریدُ الجاحِدونَ لِیُطفِؤُنَ وَ یَأبَی الله اِلا اَن یُتِمَه )بحار الانوار44 /194 ) . سخنان بسیار محدودی که از حسین(ع) به ما رسیده همین طور است. اینها مربوط به حادثه عاشورا هم نیست، مربوط به قبل از آن است و ربطی به آنجا ندارد. سخن دیگر از او این است: (مَوت فی عِزٍ خَیرٌ مِن حَیاةٍ فی ذُلٍ) مردن با عزت و شرافت، از زندگی با ذلت بهتر است. جمله دیگری که باز از او نقل کرده اند این است: (اِنَ جَمیعَ ما طَلَعَت عَلَیهِ الشَمسُ فی مَشارِقِ الاَرضِ وَ مَغارِبِها،بَحرِها وَ بَرِها وَ سَهلِها وَ جَبَلِها عِندَ وَلِیٍ مِن اَولِیاءِ اللهِ وَ اَهلِ المَعرِفَهِِ بِحَقِ الِله کَفَیئِ الظَلالِ). ضمناً شما از اینجا می‌فهمید که یک مردی که حماسه الهی است فرقش با دیگران چیست. می گوید: جمیع آنچه خورشید بر ان طلوع می‌کند، تمام دنیا و مافیها، دریای آن و خشکی آن، کوه و دشت آن در نزد کسی که با خدای خودش آشنائی دارد و عظمت الهی را درک کرده و در پیشگاه الهی سر سپرده است، مثل یک سایه است. بعد این طور ادامه می دهد: (اَلا حُرُ یَدَعُ هذِهِ اللُماظَهَ لِاَهلِها) آیا یک آزاد مرد پیدا نمی شود که به دنیا و مافیهای آن بی اعتنا باشد؟ دنیا و مافیها برای انسانی که بخواهد خود را برده و بنده آن کند، به آن طمع داشته باشد و آن را هدف کار خودش قرار بدهد، مثل لُماظه است. می دانید لُماظه چیست؟ انسان وقتی غذا می خورد، لای دندانهایش یک چیزهایی مثلا یک تکه گوشتی باقی می ماند که با خلال آن را درمی آورد. همان را لماظه می‌گویند. یزید و ملک یزید و دنیا و مافیهایش در منطق حسین(ع) لماظه هستند. بعد می گوید: ایها الناس! در دنیا بجز خدا چیزی پیدا نمی شود که این ارزش را داشته باشد که شما جان و نفس خودتان را به آن بفروشید؛ خودتان را نفروشید، آزاد مرد باشد، خود فروش نباشید. جمله ای دیگر: (الناس عبید الدنیا). مردم را به حالت بردگی و بندگی شان این طور تحقیر می‌کند که عیب مردم این است که بنده دنیا هستند، برده صفت هستند، بنده مطامع خودشان هستند. روی همین جهت، دین که جوهر آزادی است و انسان را از غیر خدا آزاد و بنده حقیقت می‌کند در عمق روحشان اثر نگذاشته است. (وَالدّینُ لَعْقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِم یَحوطونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشَهُمْ فاذا مُحِصّوا بِالبَلاء قَلَّ الدَّیانونَ) عثمان، ابوذر غفاری را تبعید می‌کند و اعلام می‌دارد که احدی حق ندارد این مرد را که از نظر حکومت مجرم است مشایعت کند. ولی علی اعتنا به این فرمان خلیفه نمی کند و خودش و حسن و حسین او را مشایعت می کنند. هر کدام از آنها جمله هایی دارند، حسین بن علی هم جمله ای دارد که مبین پرتو روحش است. ابوذر شیعه علی است و در سنین عمری مانند سنین علی، و شاید از علی بزرگتر باشد. لذا حسین علیه السلام او را عمو خطاب می کند و می گوید: عمو جان! از خدا مقاومت و یاری بخواه و از اینکه حرص بر تو غالب بشود که بدبخت می شوی بر خدا پناه ببر، از جزع بترس. عمو جان! توصیه من به تو این است که مبادا در مقابل فشارها و ظلمها اظهار جزع و ناتوانی کنی. (الغدیر 8/302) WWW. eporsesh.com
عنوان سوال:

چه ویژگی در سخنان واشعار منقول از امام حسین (علیه السلام) وجود دارد که حاکی از روح بزرگ ایشان است؟


پاسخ:

سخنانی که از حسین بن علی(ع) نقل شده نادر است؛ ولی همان مقداری که هست از همین روح بزرگ حکایت می کند. از حسین بن علی پرسیدند: شما سخنی را که با گوش خودت از پیغمبر شنیده باشی، برای ما نقل کن. ببینید انتخاب حسین از سخنان پیغمبر چگونه است! از همین جا شما می توانید مقدار شخصیت او را به دست آورید. حسین(ع) گفت آنچه که من از پیغمبر شنیده ام این است: (اِنَ اللهَ تَعالی یُحِب مَعالِیَ الُامُورِ وَ اَشرافَها وَ یُکرِهُ سَفسافَها) (جامع الصغیر1/75) خدا کارهای بزرگ و مرتفع را دوست می دارد، واز چیزهای پست بدش می آید. رفعت و عظمت را ببینید که وقتی می‌خواهد سخنی از پیغمبر نقل کند اینچنین سخنی را انتخاب میکند؛ در واقع دارد خودش را نشان می دهد. از حسین(ع) اشعاری هم به دست ما رسیده است که باز همین روح در آن متجلی است:
سَبِقَتِ العالَمینَ اِلَی المَعانی بِحُسنِ خَلیقَهٍ وَ عُلُوٍ هَمِهِ
و َ لاح َ بِحِکمَتی نورُ الهُدی فی لَیالٍ فی الضَلالَهِ مُدلِهَمَه
یُریدُ الجاحِدونَ لِیُطفِؤُنَ وَ یَأبَی الله اِلا اَن یُتِمَه
)بحار الانوار44 /194 ) .
سخنان بسیار محدودی که از حسین(ع) به ما رسیده همین طور است. اینها مربوط به حادثه عاشورا هم نیست، مربوط به
قبل از آن است و ربطی به آنجا ندارد. سخن دیگر از او این است: (مَوت فی عِزٍ خَیرٌ مِن حَیاةٍ فی ذُلٍ) مردن با عزت و شرافت، از زندگی با ذلت بهتر است. جمله دیگری که باز از او نقل کرده اند این است: (اِنَ جَمیعَ ما طَلَعَت عَلَیهِ الشَمسُ فی مَشارِقِ الاَرضِ وَ مَغارِبِها،بَحرِها وَ بَرِها وَ سَهلِها وَ جَبَلِها عِندَ وَلِیٍ مِن اَولِیاءِ اللهِ وَ اَهلِ المَعرِفَهِِ بِحَقِ الِله کَفَیئِ الظَلالِ). ضمناً شما از اینجا می‌فهمید که یک مردی که حماسه الهی است فرقش با دیگران چیست. می گوید: جمیع آنچه خورشید بر ان طلوع می‌کند، تمام دنیا و مافیها، دریای آن و خشکی آن، کوه و دشت آن در نزد کسی که با خدای خودش آشنائی دارد و عظمت الهی را درک کرده و در پیشگاه الهی سر سپرده است، مثل یک سایه است. بعد این طور ادامه می دهد: (اَلا حُرُ یَدَعُ هذِهِ اللُماظَهَ لِاَهلِها) آیا یک آزاد مرد پیدا نمی شود که به دنیا و مافیهای آن بی اعتنا باشد؟ دنیا و مافیها برای انسانی که بخواهد خود را برده و بنده آن کند، به آن طمع داشته باشد و آن را هدف کار خودش قرار بدهد، مثل لُماظه است. می دانید لُماظه چیست؟ انسان وقتی غذا می خورد، لای دندانهایش یک چیزهایی مثلا یک تکه گوشتی باقی می ماند که با خلال آن را درمی آورد. همان را لماظه می‌گویند. یزید و ملک یزید و دنیا و مافیهایش در منطق حسین(ع) لماظه هستند. بعد می گوید: ایها الناس! در دنیا بجز خدا چیزی پیدا نمی شود که این ارزش را داشته باشد که شما جان و نفس خودتان را به آن بفروشید؛ خودتان را نفروشید، آزاد مرد باشد، خود فروش نباشید. جمله ای دیگر: (الناس عبید الدنیا). مردم را به حالت بردگی و بندگی شان این طور تحقیر می‌کند که عیب مردم این است که بنده دنیا هستند، برده صفت هستند، بنده مطامع خودشان هستند. روی همین جهت، دین که جوهر آزادی است و انسان را از غیر خدا آزاد و بنده حقیقت می‌کند در عمق روحشان اثر نگذاشته است. (وَالدّینُ لَعْقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِم یَحوطونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشَهُمْ فاذا مُحِصّوا بِالبَلاء قَلَّ الدَّیانونَ) عثمان، ابوذر غفاری را تبعید می‌کند و اعلام می‌دارد که احدی حق ندارد این مرد را که از نظر حکومت مجرم است مشایعت کند. ولی علی اعتنا به این فرمان خلیفه نمی کند و خودش و حسن و حسین او را مشایعت می کنند. هر کدام از آنها جمله هایی دارند، حسین بن علی هم جمله ای دارد که مبین پرتو روحش است. ابوذر شیعه علی است و در سنین عمری مانند سنین علی، و شاید از علی بزرگتر باشد. لذا حسین علیه السلام او را عمو خطاب می کند و می گوید: عمو جان! از خدا مقاومت و یاری بخواه و از اینکه حرص بر تو غالب بشود که بدبخت می شوی بر خدا پناه ببر، از جزع بترس. عمو جان! توصیه من به تو این است که مبادا در مقابل فشارها و ظلمها اظهار جزع و ناتوانی کنی. (الغدیر 8/302)
WWW. eporsesh.com





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین