مذهب معتزله در اوایل قرن دوم هجری توسط واصل بن عطا (13180 ه) پدید آمد. در آن زمان بحث دربارة حکم دنیوی و اخروی مرتکبان کبایر بسیار رایج بود. خوارج آنان را کافر و مشرک میدانستند. اکثریت مسلمانان آنان را مؤمن فاسق میخواندند، و حسن بصری که استاد واصل بن عطا بود، آنان را منافق مینامید. در چنین شرایطی، واصل بن عطا رأی جدیدی را دربارة آنها ابراز کرد و گفت: مرتکبان کبایر نه مؤمن هستند و نه کافر، بلکه فاسقاند. و فسق درجهای است میان ایمان و کفر. همانگونه که اشاره شد واصل بن عطا از شاگردان حسن بصری بود. و آنگاه که با نظریه استاد دربارة حکم مرتکبان کبایر مخالفت نمود، جلسه درس را ترک گفت و در گوشهای از مسجد بصره نشست و به تبیین نظریة خود برای عدهای از هوادارانش پرداخت. حسن بصری گفت: (اعتزل عنا واصل) یعنی واصل از ما اعتزال جست. این سخن موجب شد که او و همفکرانش به معتزله مشهور شوند.[1] در میان خلفای بنی عباس عدهای با معتزله موافق بودند و عدهای مخالف. معتزله در عصر مأمون و پس از آن به طور کامل در اختیار دستگاه حکومت عباسی قرار گرفتند، و تا به قدرت رسیدن متوکل عباسی آنان همچنان در دستگاه حکومت عباسی قرار داشتند. متوکل عباسی سیاستی متضاد با مأمون، معتصم و واثق داشت، و به جای حمایت از معتزله به ضدیت با آنان پرداخت، شرایط بر علیه معتزله تغییر کرد و با ادامه یافتن روش متوکل توسط دیگر زمامداران عباسی، انقراض معتزله حتمی شد. و سرانجام بساط این مذهب نیرومند کلامی برچیده شد.[2] علل مخالفت برخی از خلفای عباسی را با معتزله میتوان در سه عامل مهم زیر خلاصه کرد: الف) نارضایتی مردم از معتزله. این نارضایتی چندین عامل داشت که به برخی از آنها اشاره می شود: 1 برخورد خشن معتزله با رقیبان مذهبی خود بویژه اهل حدیث و حنابله این برخوردها کاملاً سیاسی بود. بدرفتاری معتزله سبب شد که عموم مردم از رفتار آنان که در دستگاه حکومت بودند، ناراضی باشند. 2 تفتیش عقاید؛ آنان به دستاویز مسئلة خلق قرآن دادگاههایی بدستور مأمون و معتصم عباسی تشکیل دادند و عدة زیادی از دانایان و بزرگان را اعدام و زندانی و آواره کردند.[3] بنابراین وقتی خلفای عباسی دیدند، مردم ازمعتزله ناراضی هستند و بیم آن میرفت که بر علیه حکومت آنان قیام کنند، متوکل برای کسب موقعیت در میان تودة مردم که نبض آنان در دست اهل حدیث و فقه بود، به تدریج قدرت را از دست سران اعتزال بازستاند، آنگاه ضربت بسیار مهلکی بر حیثیت و شؤن اجتماعی آنان وارد ساخت که در سال234، تمام مشایخ و اساتید معتزلی را از مساجد و مدارس بیرون کرد و به جای آنان مشایخ اهل حدیث را گمارد و به این نیز اکتفا نکرد، دستور داد در مجالس و محافل، بر رد معتزله و جهمیه سخن گویند و دربارة رؤیت خدا داد سخن بدهند.[4] 3 اصالت دادن صددرصد به عقل و تخطئه محدثان و احادیث: مزاج جامعة اسلامی در دست خطبا، محدثان و ائمة جمعه و جماعات بود و غذای اعتقادی و روحی آنان را، روایات و احادیث تشکیل میداد. مخالفت معتزله با این گروه، همت و غیرت دینی آنان را بر میانگیخت، از این جهت سالیان دراز از قدرت منبر و اجتماعات بهره گرفتند و بر ضد آنان سخن گفتند و همین امر کافی بود که معتزله از چشم مردم افتاده و کینة آنان در دل توده لانه گزیند. 4 عقاید معتزله، عواطف تودة مردم را خدشهدار میساخت. نوع مسلمانان معتقد بودند که پیامبر گرامی دربارة گناهکاران امت شفاعت خواهد کرد، زیرا او فرموده است: (شفاعت خود را بر مرتکبان کبایر از امت خود ذخیره کردهام) ، ولی معتزله میگفتند: شفاعت از آن عادلان است و هدف از آن ترفیع درجه است، نه محو گناه، بلکه گناهکارانی که بدون توبه بمیرند، در آتش دوزخ جاودان خواهند ماند.[5] اهل حدیث دهها روایت پیرامون شفاعت بر مردم میخواندند و میگفتند: معتزله منکر شفاعت هستند. ب) عقاید اهل حدیث بر حفظ قدرت و سیطرة خلفای عباسی کمک میکرد. اهل حدیث مخالفت با سلطان جائِر را حرام و اطاعت او را واجب میدانستند و شعارشان این بود: پشت سر هر انسان خوب و بد نماز بگزار، طبعاً چنین عقیدهای به نفع دستگاه خلافت بود و باید متوکل عباسی و خلفاء بعد از او آن را تأیید کنند و معتزله را بکوبند. ج) عقیدة خود خلفا؛ برخی از خلفای عباسی خود دانشمند بودند و از نظر عقیده تابع بعضی از جریانهای موجود میشدند. مأمون و معتصم و واثق هم عقیده با معتزله بودند تا آنها بر سر کار بودند، عزت و عظمت آنان محفوظ بود. اما متوکل و شاهان بعد از او با معتزله هم عقیده نبودند و مخالف عقیدة آنها، عقیده داشتند، وقتی آنها بر اریکة قدرت تکیه زدند، به تدریج به اعتزالزادیی پرداختند و دانشمندان و آثار علمی آنان را منزوی نمودند و به مرور زمان، منقرض گردیدند.[6] بدین ترتیب این خصومتها باعث شد که حیات فکری سیاسی معتزله از بین برود و جز آثار کمی در میان شیعه زیدیه یمن، چیزی از آنان باقی نماند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 استاد جعفر سبحانی، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی. 2 ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام. 3 فرق و مذاهب کلامی. علی ربانی گلپایگانی. 4 جعفری، دکتر محمد جعفر، تاریخ معتزله. [1] . ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، ص250، انتشارات دارالفکر قم، چ اول 1378. [2] . درآمدی بر علم کلام، ص260، همان. [3] . جعفری، محمد جعفر، تاریخ معتزله، ناشر کتابخانه گنج دانش، چ اول، 1368،. ص148. [4] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، انتشارات توحید، چ اول، 1373، ج4، ص235. [5] . فرهنگ عقاید و مذاهب، همان، ص241، ج4. [6] . فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، همان، ج4، ص241. ( اندیشه قم )
مذهب معتزله در اوایل قرن دوم هجری توسط واصل بن عطا (13180 ه) پدید آمد. در آن زمان بحث دربارة حکم دنیوی و اخروی مرتکبان کبایر بسیار رایج بود. خوارج آنان را کافر و مشرک میدانستند. اکثریت مسلمانان آنان را مؤمن فاسق میخواندند، و حسن بصری که استاد واصل بن عطا بود، آنان را منافق مینامید. در چنین شرایطی، واصل بن عطا رأی جدیدی را دربارة آنها ابراز کرد و گفت: مرتکبان کبایر نه مؤمن هستند و نه کافر، بلکه فاسقاند. و فسق درجهای است میان ایمان و کفر.
همانگونه که اشاره شد واصل بن عطا از شاگردان حسن بصری بود. و آنگاه که با نظریه استاد دربارة حکم مرتکبان کبایر مخالفت نمود، جلسه درس را ترک گفت و در گوشهای از مسجد بصره نشست و به تبیین نظریة خود برای عدهای از هوادارانش پرداخت. حسن بصری گفت: (اعتزل عنا واصل) یعنی واصل از ما اعتزال جست. این سخن موجب شد که او و همفکرانش به معتزله مشهور شوند.[1]
در میان خلفای بنی عباس عدهای با معتزله موافق بودند و عدهای مخالف.
معتزله در عصر مأمون و پس از آن به طور کامل در اختیار دستگاه حکومت عباسی قرار گرفتند، و تا به قدرت رسیدن متوکل عباسی آنان همچنان در دستگاه حکومت عباسی قرار داشتند. متوکل عباسی سیاستی متضاد با مأمون، معتصم و واثق داشت، و به جای حمایت از معتزله به ضدیت با آنان پرداخت، شرایط بر علیه معتزله تغییر کرد و با ادامه یافتن روش متوکل توسط دیگر زمامداران عباسی، انقراض معتزله حتمی شد. و سرانجام بساط این مذهب نیرومند کلامی برچیده شد.[2]
علل مخالفت برخی از خلفای عباسی را با معتزله میتوان در سه عامل مهم زیر خلاصه کرد:
الف) نارضایتی مردم از معتزله.
این نارضایتی چندین عامل داشت که به برخی از آنها اشاره می شود:
1 برخورد خشن معتزله با رقیبان مذهبی خود بویژه اهل حدیث و حنابله این برخوردها کاملاً سیاسی بود. بدرفتاری معتزله سبب شد که عموم مردم از رفتار آنان که در دستگاه حکومت بودند، ناراضی باشند.
2 تفتیش عقاید؛ آنان به دستاویز مسئلة خلق قرآن دادگاههایی بدستور مأمون و معتصم عباسی تشکیل دادند و عدة زیادی از دانایان و بزرگان را اعدام و زندانی و آواره کردند.[3]
بنابراین وقتی خلفای عباسی دیدند، مردم ازمعتزله ناراضی هستند و بیم آن میرفت که بر علیه حکومت آنان قیام کنند، متوکل برای کسب موقعیت در میان تودة مردم که نبض آنان در دست اهل حدیث و فقه بود، به تدریج قدرت را از دست سران اعتزال بازستاند، آنگاه ضربت بسیار مهلکی بر حیثیت و شؤن اجتماعی آنان وارد ساخت که در سال234، تمام مشایخ و اساتید معتزلی را از مساجد و مدارس بیرون کرد و به جای آنان مشایخ اهل حدیث را گمارد و به این نیز اکتفا نکرد، دستور داد در مجالس و محافل، بر رد معتزله و جهمیه سخن گویند و دربارة رؤیت خدا داد سخن بدهند.[4]
3 اصالت دادن صددرصد به عقل و تخطئه محدثان و احادیث:
مزاج جامعة اسلامی در دست خطبا، محدثان و ائمة جمعه و جماعات بود و غذای اعتقادی و روحی آنان را، روایات و احادیث تشکیل میداد. مخالفت معتزله با این گروه، همت و غیرت دینی آنان را بر میانگیخت، از این جهت سالیان دراز از قدرت منبر و اجتماعات بهره گرفتند و بر ضد آنان سخن گفتند و همین امر کافی بود که معتزله از چشم مردم افتاده و کینة آنان در دل توده لانه گزیند.
4 عقاید معتزله، عواطف تودة مردم را خدشهدار میساخت. نوع مسلمانان معتقد بودند که پیامبر گرامی دربارة گناهکاران امت شفاعت خواهد کرد، زیرا او فرموده است: (شفاعت خود را بر مرتکبان کبایر از امت خود ذخیره کردهام) ، ولی معتزله میگفتند: شفاعت از آن عادلان است و هدف از آن ترفیع درجه است، نه محو گناه، بلکه گناهکارانی که بدون توبه بمیرند، در آتش دوزخ جاودان خواهند ماند.[5]
اهل حدیث دهها روایت پیرامون شفاعت بر مردم میخواندند و میگفتند: معتزله منکر شفاعت هستند.
ب) عقاید اهل حدیث بر حفظ قدرت و سیطرة خلفای عباسی کمک میکرد.
اهل حدیث مخالفت با سلطان جائِر را حرام و اطاعت او را واجب میدانستند و شعارشان این بود: پشت سر هر انسان خوب و بد نماز بگزار، طبعاً چنین عقیدهای به نفع دستگاه خلافت بود و باید متوکل عباسی و خلفاء بعد از او آن را تأیید کنند و معتزله را بکوبند.
ج) عقیدة خود خلفا؛ برخی از خلفای عباسی خود دانشمند بودند و از نظر عقیده تابع بعضی از جریانهای موجود میشدند. مأمون و معتصم و واثق هم عقیده با معتزله بودند تا آنها بر سر کار بودند، عزت و عظمت آنان محفوظ بود.
اما متوکل و شاهان بعد از او با معتزله هم عقیده نبودند و مخالف عقیدة آنها، عقیده داشتند، وقتی آنها بر اریکة قدرت تکیه زدند، به تدریج به اعتزالزادیی پرداختند و دانشمندان و آثار علمی آنان را منزوی نمودند و به مرور زمان، منقرض گردیدند.[6]
بدین ترتیب این خصومتها باعث شد که حیات فکری سیاسی معتزله از بین برود و جز آثار کمی در میان شیعه زیدیه یمن، چیزی از آنان باقی نماند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 استاد جعفر سبحانی، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی.
2 ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام.
3 فرق و مذاهب کلامی. علی ربانی گلپایگانی.
4 جعفری، دکتر محمد جعفر، تاریخ معتزله.
[1] . ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، ص250، انتشارات دارالفکر قم، چ اول 1378.
[2] . درآمدی بر علم کلام، ص260، همان.
[3] . جعفری، محمد جعفر، تاریخ معتزله، ناشر کتابخانه گنج دانش، چ اول، 1368،. ص148.
[4] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، انتشارات توحید، چ اول، 1373، ج4، ص235.
[5] . فرهنگ عقاید و مذاهب، همان، ص241، ج4.
[6] . فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، همان، ج4، ص241.
( اندیشه قم )
- [سایر] نظر خلفای بنی عباس درباره خلفای راشدین چگونه بوده و کدام را افضل میدانستند؟
- [سایر] نظر خلفای بنی عباس راجع به معاویه چه بوده و از او چگونه یاد میکردند؟
- [سایر] علت روی کار نیامدن ائمه اطهار(ع) به جای بنی عباس چیست؟
- [سایر] یهود از دیدگاه قرآن و سیر روابط اسلام و یهود تا حکومت بنی عباس را توضیح دهید؟
- [سایر] فرقه اشعری و معتزله و اهل حدیث چه عقایدی دارند؟
- [سایر] شیعه از کجا میداند که بعد از امام عسکری(ع)، بنی عباس امام مهدی(عج) را نکشتند؟! و از کجا فهمیدند که در سرداب غائب شده است؟
- [سایر] چرا خلفای عباسی امام عسکری علیهالسلام را در سامرا نگاه می داشتند؟
- [سایر] چگونگی مواجهه امام هادی(علیه السلام) با خلفای عباسی را بیان کنید.
- [سایر] قیام هایی در عصر امام رضا(ع) علیه خلافت عباسیان رخ داده است؟
- [سایر] چرا امام صادق دعوت بنی العباس را برای قبول خلافت نپذیرفت؟