ابومنصور، محمد بن محمد بن محمود ماتریدی، از ائمه بزرگ کلامی اهل سنّت و جماعت به شمار می رفت. ابومنصور منسوب به (ماترید) محله ای در سمرقند است. و ی با ابوالحسن اشعری (متولد324 هجری) همعصر بوده و با او در مسائل کلامی اختلافاتی داشت. ماتریدی بسال 333 هجری قمری درگذشت.[1] از روزی که مسائل کلامی در محیط اسلامی به صورت ساده مطرح شد، در میان مسلمانان دو گروه پدید، آمد. 1. گروه اهل حدیث که آنان را (حشویه) و (سلفیه) و (حنابله) می نامند. این گروه، کلیّه عقاید خود را از ظواهر آیات، و قسمت اعظم آن را از حدیث گرفته اند و برای عقل و خرد ارزشی قائل نبوده اند، و همچون یهودیان و مسیحیان که تورات را قدیم و مسیح را ازلی می دانند آنها نیز به قدیم و ازلی بودن قرآن قائل بوده و بر رؤیت خدا در روز رستاخیز اصرار داشته اند.[2] 2. گروه معتزله که به عقل و خرد بهاء و ارزش قائل بوده اند و حدیث و روایتی را که با حکم خرد مخالف باشد، طرد نموده و عقاید خود را از نصوص قطعی کتاب و سنّت و حکم خرد اخذ نموده اند.[3] سالها نبرد فکری، میان این دو گروه برقرار بوده و پیروزی هر گروه بر گروه دیگر، در گرو حمایت فرمانروایان وقت بود که جانب یکی را می گرفتند و در تضعیف دیگری می کوشیدند. این نزاع، تا آغاز سال 300 هجری به صورتی چشم گیر ادامه داشت. ولی در آغاز قرن چهارم، دو شخصیّت در دو منطقه، سر بلند کردند و مکتبی را که در حقیقت مکتب معتدلی میان اهل حدیث و مکتب معتزله بود، پدید آوردند. یکی از این دو نفر ابوالحسن اشعری (260324 هجری) است که در عراق از مذهب اعتزال توبه کرد، و خود را یار و یاور احمد بن حنبل معرفی نمود، و در عین حال، در مذهب ابن حنبل تصرفاتی پدید آورد، و به تدریج طریقه اشعری مذهب رسمی اهل سنّت گردید.[4] نفر دوم ابومنصور ماتریدی سمرقندی (250333 هجری قمری) بود که در مشرق جهان اسلام، به جانبداری از اهل حدیث برخاست، و درست همان کاری را انجام داد که همتای او (اشعری) انجام داد و عجیب این که، این دو بنیانگذار. در حالی که در یک عصر می زیستند و در یک مسیر گام بر می داشتند، از کار یکدیگر آگاه نبودند. منطقة شرق اسلامی در آن روز، مرکز بحثهای کلامی بود، همان طور که بصره زادگاه اشعری نقطة برخورد آرای عقاید مختلف بشمار می رفت و افکار بیگانگان به هنگام فتوحات اسلامی، از کشورهای مختلف بصورت افکار وارداتی به جهان اسلام منتقل شده بود. از نظر فقهی مذهب حنفی در خراسان، رواج کامل داشت، در حالی که مردم بصره بیشتر شافعی بودنده از اینجهت، حنفیها گرایش فراوانی به ماتریدی پیدا کردند، در حالی که شافعیها بیش از همه به اشعری گرویدند، ماتریدی قسمت اعظم اندیشه های کلامی خود را از ابوحنیفه گرفته و از کتاب (فقه اکبر) او که مربوط به عقاید است، متأثر می باشد.[5] فرقه ماتریدیه از نظر اعتقادی در مسائل زیر با اشاعره مخالف است و انگیزه اصلی اختلاف ماتریدیه با اشاعره گرایش آنان به احکام عقل در بعضی از مسائل اعتقادی می باشد. 1. حسن و قبح اشیاء عقلی است. 2. خداوند کسی را تکلیف به (ما لایطاق) نمی کند. 3. تمام افعال خداوند مبتنی بر مصالح است. 4. ایمان کم و زیاد نمی شود. 5. در حال یأس از حیات هم توبه مقبول است. 6. انسان در افعال خود، دارای قدرت و اختیار است و این قدرت و اختیار در پدید آمدن آن افعال عامل مؤثری است. این اهم مسائلی است که ماتریدیّه آنها را قبول دارد. اما اشاعره باتمام این عقاید، مخالف می باشند.[6] بنابراین، در طریق ماتریدی، عقل از قدرت بیشتری، برخوردار است. و در حقیقت مکتب اشعری مکتبی است، میان اعتزال و اهل حدیث، و مکتب ماتریدی مکتبی است ما میان معتزله و اشاعره.[7] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. معجم الفرق الاسلامیه (شریف یحیی امین). 2. فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی (استاد محقق جعفر سبحانی). 3. فرهنگ فرق اسلامی (محمد جواد مشکور). [1] . الامین، شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیّه، بیر وت، دارالاضواء، چاپ اوّل 1406 هجری قمری. [2] . استاد سبحانی، جعفر، فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی، قم، انتشارات توحید، چاپ اول 1373 هجری شمسی، جلد چهارم، صفحه 5. [3] . همان. [4] . همان، جلد چهارم صفحه 6. [5] . فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی، جلد چهارم، صفحه 6. [6] . مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوّم 1372 هجری شمسی، صفحه 380. [7] . فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، همان، بنقل از تاریخ المذهب الأسلامیه ابوزهرة، جلد 4، صفحه 14. ( اندیشه قم )
ابومنصور، محمد بن محمد بن محمود ماتریدی، از ائمه بزرگ کلامی اهل سنّت و جماعت به شمار می رفت. ابومنصور منسوب به (ماترید) محله ای در سمرقند است. و ی با ابوالحسن اشعری (متولد324 هجری) همعصر بوده و با او در مسائل کلامی اختلافاتی داشت. ماتریدی بسال 333 هجری قمری درگذشت.[1]
از روزی که مسائل کلامی در محیط اسلامی به صورت ساده مطرح شد، در میان مسلمانان دو گروه پدید، آمد.
1. گروه اهل حدیث که آنان را (حشویه) و (سلفیه) و (حنابله) می نامند. این گروه، کلیّه عقاید خود را از ظواهر آیات، و قسمت اعظم آن را از حدیث گرفته اند و برای عقل و خرد ارزشی قائل نبوده اند، و همچون یهودیان و مسیحیان که تورات را قدیم و مسیح را ازلی می دانند آنها نیز به قدیم و ازلی بودن قرآن قائل بوده و بر رؤیت خدا در روز رستاخیز اصرار داشته اند.[2]
2. گروه معتزله که به عقل و خرد بهاء و ارزش قائل بوده اند و حدیث و روایتی را که با حکم خرد مخالف باشد، طرد نموده و عقاید خود را از نصوص قطعی کتاب و سنّت و حکم خرد اخذ نموده اند.[3]
سالها نبرد فکری، میان این دو گروه برقرار بوده و پیروزی هر گروه بر گروه دیگر، در گرو حمایت فرمانروایان وقت بود که جانب یکی را می گرفتند و در تضعیف دیگری می کوشیدند. این نزاع، تا آغاز سال 300 هجری به صورتی چشم گیر ادامه داشت. ولی در آغاز قرن چهارم، دو شخصیّت در دو منطقه، سر بلند کردند و مکتبی را که در حقیقت مکتب معتدلی میان اهل حدیث و مکتب معتزله بود، پدید آوردند.
یکی از این دو نفر ابوالحسن اشعری (260324 هجری) است که در عراق از مذهب اعتزال توبه کرد، و خود را یار و یاور احمد بن حنبل معرفی نمود، و در عین حال، در مذهب ابن حنبل تصرفاتی پدید آورد، و به تدریج طریقه اشعری مذهب رسمی اهل سنّت گردید.[4]
نفر دوم ابومنصور ماتریدی سمرقندی (250333 هجری قمری) بود که در مشرق جهان اسلام، به جانبداری از اهل حدیث برخاست، و درست همان کاری را انجام داد که همتای او (اشعری) انجام داد و عجیب این که، این دو بنیانگذار. در حالی که در یک عصر می زیستند و در یک مسیر گام بر می داشتند، از کار یکدیگر آگاه نبودند.
منطقة شرق اسلامی در آن روز، مرکز بحثهای کلامی بود، همان طور که بصره زادگاه اشعری نقطة برخورد آرای عقاید مختلف بشمار می رفت و افکار بیگانگان به هنگام فتوحات اسلامی، از کشورهای مختلف بصورت افکار وارداتی به جهان اسلام منتقل شده بود.
از نظر فقهی مذهب حنفی در خراسان، رواج کامل داشت، در حالی که مردم بصره بیشتر شافعی بودنده از اینجهت، حنفیها گرایش فراوانی به ماتریدی پیدا کردند، در حالی که شافعیها بیش از همه به اشعری گرویدند، ماتریدی قسمت اعظم اندیشه های کلامی خود را از ابوحنیفه گرفته و از کتاب (فقه اکبر) او که مربوط به عقاید است، متأثر می باشد.[5]
فرقه ماتریدیه از نظر اعتقادی در مسائل زیر با اشاعره مخالف است و انگیزه اصلی اختلاف ماتریدیه با اشاعره گرایش آنان به احکام عقل در بعضی از مسائل اعتقادی می باشد.
1. حسن و قبح اشیاء عقلی است.
2. خداوند کسی را تکلیف به (ما لایطاق) نمی کند.
3. تمام افعال خداوند مبتنی بر مصالح است.
4. ایمان کم و زیاد نمی شود.
5. در حال یأس از حیات هم توبه مقبول است.
6. انسان در افعال خود، دارای قدرت و اختیار است و این قدرت و اختیار در پدید آمدن آن افعال عامل مؤثری است.
این اهم مسائلی است که ماتریدیّه آنها را قبول دارد. اما اشاعره باتمام این عقاید، مخالف می باشند.[6]
بنابراین، در طریق ماتریدی، عقل از قدرت بیشتری، برخوردار است. و در حقیقت مکتب اشعری مکتبی است، میان اعتزال و اهل حدیث، و مکتب ماتریدی مکتبی است ما میان معتزله و اشاعره.[7]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. معجم الفرق الاسلامیه (شریف یحیی امین).
2. فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی (استاد محقق جعفر سبحانی).
3. فرهنگ فرق اسلامی (محمد جواد مشکور).
[1] . الامین، شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیّه، بیر وت، دارالاضواء، چاپ اوّل 1406 هجری قمری.
[2] . استاد سبحانی، جعفر، فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی، قم، انتشارات توحید، چاپ اول 1373 هجری شمسی، جلد چهارم، صفحه 5.
[3] . همان.
[4] . همان، جلد چهارم صفحه 6.
[5] . فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی، جلد چهارم، صفحه 6.
[6] . مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوّم 1372 هجری شمسی، صفحه 380.
[7] . فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، همان، بنقل از تاریخ المذهب الأسلامیه ابوزهرة، جلد 4، صفحه 14.
( اندیشه قم )
- [سایر] چگونگی پیدایش مذهب اشعری را توضیح دهید.
- [سایر] پیدایش فرقه نصیریه و بزرگان آنها را بنویسید؟
- [سایر] چگونگی پیدایش اهل حدیث را بنویسید. و چه عقایدی داشتند؟
- [سایر] تاریخ پیدایش نُصیریه را توضیح دهید؟
- [سایر] ریشه پیدایش دو مذهب تسنن و تشیع کجاست
- [سایر] حفظ فرهنگ ملی را از دیدگاه مذهب بنویسید؟
- [سایر] چند حدیث پیرامون اهمیت تاریخ و تاریخ نویسی با متن عربی حدیث و منبع آن بنویسید.
- [سایر] تاریخ زندگانی حضرت خدیجه- علیها السلام-را بنویسید.
- [سایر] تاریخ زندگانی حضرت خدیجه را بنویسید.
- [سایر] لطفاً چگونگی پیدایش فرقه زیدیه و سرگذشت زید و راجع به برخی از دانشمندان این مذهب توضیح دهید؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله وحید خراسانی] بنا به نقل ابن قدامه در المغنی در مذهب ابی حنیفه و مذهب شافعی اگر کسی در معامله مغبون شود خیار غبن ندارد بنابراین اگر شیعه از شافعی یا حنفی مذهب چیزی خرید و بعد معلوم شد که فروشنده مغبون می باشد بنا به قاعده الزام خریدار شیعی می تواند فروشنده را به وفای به عقد ملزم کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه قسم یاد کند که کاری انجام ندهد و اگر ان کار را انجام داد زنش مطلقه شود و ان کار را انجام داد بر مذهب خودش زن او مطلقه می شود و بر مذهب امامیه قسم به طلاق منعقد نمی شود بنا به قاعده الزام جایز است مرد شیعی بعد از ایام عده با ان زن ازدواج کند و همچنین بر مذهب عامه به کتابت طلاق جایز است و بر مذهب امامیه طلاق به کتابت واقع نمی شود بنا به قاعده الزام مرد شیعی می تواند با زنی که به نوشته طلاق داده شده پس از ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] به مذهب ابی حنیفه و بعض دیگر از فقهای عامه کسی که به اجبار و اکراه زنش را طلاق دهد ان طلاق صحیح است ولی به مذهب امامیه باطل است بنابراین شخص شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با زنی که با جبر و اکراه شوهرش او را طلاق داده در صورتی که پیرو مذهب ابی حنیفه یا هم رایان او باشد ازدواج کند
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه بدون حضور دو شاهد عادل زن خود را طلاق دهد و یا مقداری از بدن زن خود را مثلا یک انگشت زنش را طلاق دهد بر مذهب او این طلاق صحیح است ولی بر مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعه به قاعده الزام می تواند با ان زن مطلقه پس از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه زن خود را که در حال عادت است طلاق دهد و یا در حال پاکی که با او مقاربت کرده است طلاق دهد این طلاق بر مذهب او صحیح است ولی در مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با ان زن بعد از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله سیستانی] از نظر حنفی مذهبان صحت عقد سَلَم مشروط به و جود مبیع هنگام عقد است، حال آنکه از نظر امامیه چنین شرطی معتبر نیست. پس اگر مذهب حنفی بر مذهب امامیه نافذ باشد، به این صورت اگر مشتری حنفی باشد فروشنده را ملزم به باطل دانستن عقد نماید، برای مشتری امامیمذهب نیز جایز است که به مقتضای قاعده مقاصّه نوعی فروشنده حنفی را ملزم به باطل دانستن این عقد نماید. و در صورتی که پس از آن مشتری امامی مذهب شود، نیز همین حکم جاری است.
- [آیت الله وحید خراسانی] در مذهب ابی حنیفه در صحت عقد سلم فروش چیزی به نحو کلی مدت دار به ثمن نقد حاضر شرط است که ان چیز هنگام عقد در خارج موجود باشد ولی در مذهب شیعه این شرط در صحت معامله سلم معتبر نیست بنابراین اگر شیعه با حنفی مذهب معامله سلم انجام دهد و مورد معامله موجود نباشد بنا به قاعده الزام می تواند فروشنده حنفی را به بطلان معامله ملزم کند و همچنین است اگر حین انجام معامله خریدار حنفی بوده و بعد شیعه شده باشد
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر شخصی از عامه بمیرد و از او یک دختر عامی مذهب بماند و برادری داشته باشد اگر برادر شیعه باشد و یا پس از مرگ برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام برادر شیعه می تواند انچه از ترکه میت زیاد می اید از باب تعصیب بگیرد هر چند تعصیب در مذهب شیعه باطل است و همچنین اگر شخصی از عامه یک خواهر عامی مذهب وارث داشته باشد و عموی ابوینی داشته باشد چنانچه عموی او شیعه باشد و یا بعد از مرگ پسر برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام می تواند انچه از باب تعصیب به او می رسد بگیرد و همچنین است حکم در سایر موارد تعصیب