یکی از ضروریات دین اسلام این است که سلسله پیامبران علیهم السلام با پیغمبر اسلام ختم شده و بعد از آن حضرت، هیچ پیامبری نیامده و نخواهد آمد و باید هر مسلمانی به آن معتقد باشد و از این روی، مانند سایر ضروریات دین نیاز به استدلال ندارد. در عین حال می توان این مطلب را هم از قرآن و هم از روایات متواتر استفاده کرد. قرآن می فرماید: (ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبییّن.)[1] محمد پدر هیچیک از شما نیست، بلکه وی رسول خدا و خاتم پیامبران است.) برخی افراد ناآگاه گفته اند که این آیه دلالت بر خاتمیت پیامبر ندارد، چون واژه خاتم به معنی انگشتری نیز آمده است و شاید در این آیه نیز همین معنی (انگشتری) منظور باشد. پاسخ این است که خاتم به معنای وسیله ختم کردن و پایان دادن است.[2] و انگشتری هم از این جهت خاتم نامیده شده که بوسیله آن، نامه و مانند آن را ختم و مهر می کرده اند. در عصر نزول اسلام، مهر افراد، نگین انگشتر آنان بوده که با آن نامه ها را مهر می کردند به نشانه اینکه پیام به پایان رسیده است. با توجه به این نکته، مفاد آیه فوق این است که با آمدن پیامبر اسلام، طومار نبوت و پیامبری مهر پایان خورده و پرونده نبوت بسته شده است.[3] آیه فوق گرچه برای اثبات این مطلب کافی است ولی دلایل خاتمیت پیامبر اسلام منحصر به آن نمی باشد. چه اینکه هم آیات دیگری در قرآن مجید به این معنی اشاره می کند و هم روایات فراوانی در این باره وارد شده است. از جمله در سوره انعام آمده است: (این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می رسد انذار کنیم.)[4] وسعت مفهوم تعبیر (تمام کسانی که این سخن به آنها می رسد) رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام را از یکسو و مساله خاتمیت را از سوی دیگر روشن می سازد. در سوره فرقان آمده است: (جاوید و پربرکت است خداوندی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا تمام جهانیان را انذار کند)[5] و همچنین در سوره اعراف فرموده است: (بگو ای مردم من فرستاده خدا به همه شما هستم.)[6] و همینطور در سوره توبه فرموده است: (ما تو را جز برای عموم مردم به عنوان بشارت و انذار نفرستاده ایم.)[7] موضوع خاتمیت پیامبر اسلام در صدها روایت مورد تصریح و تاکید قرار گرفته که از جمله آنها حدیث منزلت است که شیعه و سنی به تواتر، آنرا از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقل کرده اند. بطوریکه جای هیچگونه شک و شبهه ای در صدور مضمون آن، باقی نمی ماند. و آن اینست: هنگامی که پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله برای جنگ تبوک از مدینه حرکت می کرد، امیر مومنان علی -علیه السّلام- را برای رسیدگی به کارهای مسلمانان بجای خود گماشت. آن حضرت از اینکه از فیض شرکت در این جهاد محروم می شد، اندوهگین گردید و اشک از چشمانشان جاری شد. پیامبر به آن حضرت فرمود: آیا راضی نیستی که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی باشی؟ و بلا فاصله این جمله را اضافه کرد: (با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست.)[8] در روایت دیگری از پیامبر اکرم نقل شده که فرمود: (ای مردم بعد از من نبی نیست و بعد از شما امت دیگر نخواهد آمد.)[9] و از سوی دیگر حکمت تعدد پیامبران و پی در پی آمدن آنان این است که از سویی در زمان های پیشین تبلیغ رسالت الهی در همة اقطار زمین و در میان همة امت ها بوسیلة یک نفر، میسر نبوده است و از سوی دیگر، گسترش و پیچیده شدن روابط و پیدایش پدیده های اجتماعی نوین وضع قوانین جدید می طلبیده است، و از سوی دیگر تحریفها و دگرگونیهایی که به مرور زمان و در اثر دخالت های جاهلانه و مغرضانة افراد و گروه ها پدید می آمده اند، نیاز به تصحیح تعالیم الهی را به وسیلة پیامبر دیگری بوجود می آورده است. بنابراین، در شرایطی که تبلیغ رسالت الهی در همة جهان بوسیلة یک پیامبر و به کمک یاران و جانشینان وی میسر باشد، و احکام و قوانین یک شریعت، پاسخگوی نیازهای حال و آیندة جامعه باشد و پیش بینیهای لازم برای مسائل نو ظهور، در آن شریعت شده باشد و نیز تضمینی برای بقاء و مصونیت آن از تحریف وجود داشته باشد، دیگر موجبی برای مبعوث شدن پیامبر دیگری نخواهد بود.[10] علاوه بر آنچه گذشت اجماع همه مسلمین شیعه و سنی بر خاتمیت پیامبر اسلام می باشد. با توجه به دلایلی که ارائه گردید جای هیچگونه تردید و شبهه ای باقی نمی ماند که پیامبر اسلام، خاتم پیامبران می باشد و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و هر که ادعای نبوت کند در غلو و کذب است. و در حقیقت دین اسلام را قبول نداشته و بر اساس هواهای نفسانی و رسیدن به قدرت چنین ادعائی نموده است. از اینگونه افراد سودجو و فرصت طلب که از عوام الناس سوء استفاده نموده در تاریخ وجود داشته اند که از جمله آنها علی محمد باب و حسینعلی بهاء الله می باشند. با فرض محال اگر پیامبر اسلام خاتم پیامبران هم نباشد هیچ دلیلی بر صحت و حقانیّت بهائیت وجود ندارد تا یک انسان عاقل به سوی آن گرایش پیدا کند بلکه ادله ی زیادی بر بطلان آن وجود دارد. در رابطه با بطلان عقاید این فرقه از طرف علما و دانشمندان اسلامی کتاب های زیادی نوشته شده و دلایل زیادی بر بطلان باورهای آنها ارائه گردیده است. و لکن آنچه در این مختصر قابل ارائه است این است که صرف ادعاهای گوناگون و متضادی که از طرف رهبران فرقه بهائیت شده، گواه روشن بر کذب و عدم صداقت آنها می باشند. چگونه ممکن است کسی هم نائب امام زمان باشد و هم خود او، و هم پیامبر باشد و هم خدا؟! زیرا محمد علی باب که سرچشمه بهائیت از او شروع می شود، در ابتدا ادعا می کند که نائب امام زمان است و سپس می گوید خود مهدی موعود است و به آن هم قناعت ننموده و اعلام می دارد که پیامبر است. و همچنین حسینعلی بهاء نخست خود را پیامبر معرفی می کند و سپس بدون هیچگونه ملاحظه ای ادعای الوهیت می کند!![11] در نتیجه بهائیت نه دین است نه مذهب بلکه فرقه است که با حمایت کشورهای استعمارگر برای ضربه زدن به اسلام به وجود آمده است و هم اینک نیز از سوی همان کشورها و خصوصاً اسرائیل تقویت و ترویج می شود. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. کشف الحیل، عبدالحسین آیتی. 2. بهائیت دین نیست، ابوتراب عبدالله هدائی. 3. انشعاب در بهائیت، اسماعیل رائینی. [1] . احزاب/40. [2] . طباطبائی، محمد حسین، تهران، نشر فرهنگی رجاء، بی تا، 16/508. [3] . سبحانی، منشور عقاید امامیه، موسسه امام صادق -علیه السّلام- اول، 1376ه، ص 136. [4] . انعام/19. [5] . فرقان/1. [6] . اعراف/158. [7] . توبه/28. [8] . طوسی، امالی، قم، دارالثقافه، اول، 1414ق، ص342. [9] . عاملی، حر، وسائل الشیعه، قم، آل البیت علیهم السّلام ، دوم 1414ق، 1/15. [10] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی، 1373ه.، ص 337. [11] . صفاتی، سید احمد، نبوت عامه، قم، آفاق، دوم، 1404ق، ص143،. ( اندیشه قم )
خاتم النبیین در قرآن به چه معنا است (بهائیت ادعا دارند که به معنای نگین انگشتر می باشد.) لطفاً توضیح دهید.
یکی از ضروریات دین اسلام این است که سلسله پیامبران علیهم السلام با پیغمبر اسلام ختم شده و بعد از آن حضرت، هیچ پیامبری نیامده و نخواهد آمد و باید هر مسلمانی به آن معتقد باشد و از این روی، مانند سایر ضروریات دین نیاز به استدلال ندارد. در عین حال می توان این مطلب را هم از قرآن و هم از روایات متواتر استفاده کرد.
قرآن می فرماید: (ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبییّن.)[1] محمد پدر هیچیک از شما نیست، بلکه وی رسول خدا و خاتم پیامبران است.)
برخی افراد ناآگاه گفته اند که این آیه دلالت بر خاتمیت پیامبر ندارد، چون واژه خاتم به معنی انگشتری نیز آمده است و شاید در این آیه نیز همین معنی (انگشتری) منظور باشد. پاسخ این است که خاتم به معنای وسیله ختم کردن و پایان دادن است.[2] و انگشتری هم از این جهت خاتم نامیده شده که بوسیله آن، نامه و مانند آن را ختم و مهر می کرده اند. در عصر نزول اسلام، مهر افراد، نگین انگشتر آنان بوده که با آن نامه ها را مهر می کردند به نشانه اینکه پیام به پایان رسیده است. با توجه به این نکته، مفاد آیه فوق این است که با آمدن پیامبر اسلام، طومار نبوت و پیامبری مهر پایان خورده و پرونده نبوت بسته شده است.[3]
آیه فوق گرچه برای اثبات این مطلب کافی است ولی دلایل خاتمیت پیامبر اسلام منحصر به آن نمی باشد. چه اینکه هم آیات دیگری در قرآن مجید به این معنی اشاره می کند و هم روایات فراوانی در این باره وارد شده است.
از جمله در سوره انعام آمده است: (این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می رسد انذار کنیم.)[4] وسعت مفهوم تعبیر (تمام کسانی که این سخن به آنها می رسد) رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام را از یکسو و مساله خاتمیت را از سوی دیگر روشن می سازد.
در سوره فرقان آمده است: (جاوید و پربرکت است خداوندی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا تمام جهانیان را انذار کند)[5] و همچنین در سوره اعراف فرموده است: (بگو ای مردم من فرستاده خدا به همه شما هستم.)[6]
و همینطور در سوره توبه فرموده است: (ما تو را جز برای عموم مردم به عنوان بشارت و انذار نفرستاده ایم.)[7]
موضوع خاتمیت پیامبر اسلام در صدها روایت مورد تصریح و تاکید قرار گرفته که از جمله آنها حدیث منزلت است که شیعه و سنی به تواتر، آنرا از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقل کرده اند. بطوریکه جای هیچگونه شک و شبهه ای در صدور مضمون آن، باقی نمی ماند. و آن اینست:
هنگامی که پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله برای جنگ تبوک از مدینه حرکت می کرد، امیر مومنان علی -علیه السّلام- را برای رسیدگی به کارهای مسلمانان بجای خود گماشت. آن حضرت از اینکه از فیض شرکت در این جهاد محروم می شد، اندوهگین گردید و اشک از چشمانشان جاری شد. پیامبر به آن حضرت فرمود: آیا راضی نیستی که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی باشی؟ و بلا فاصله این جمله را اضافه کرد: (با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست.)[8]
در روایت دیگری از پیامبر اکرم نقل شده که فرمود: (ای مردم بعد از من نبی نیست و بعد از شما امت دیگر نخواهد آمد.)[9] و از سوی دیگر حکمت تعدد پیامبران و پی در پی آمدن آنان این است که از سویی در زمان های پیشین تبلیغ رسالت الهی در همة اقطار زمین و در میان همة امت ها بوسیلة یک نفر، میسر نبوده است و از سوی دیگر، گسترش و پیچیده شدن روابط و پیدایش پدیده های اجتماعی نوین وضع قوانین جدید می طلبیده است، و از سوی دیگر تحریفها و دگرگونیهایی که به مرور زمان و در اثر دخالت های جاهلانه و مغرضانة افراد و گروه ها پدید می آمده اند، نیاز به تصحیح تعالیم الهی را به وسیلة پیامبر دیگری بوجود می آورده است.
بنابراین، در شرایطی که تبلیغ رسالت الهی در همة جهان بوسیلة یک پیامبر و به کمک یاران و جانشینان وی میسر باشد، و احکام و قوانین یک شریعت، پاسخگوی نیازهای حال و آیندة جامعه باشد و پیش بینیهای لازم برای مسائل نو ظهور، در آن شریعت شده باشد و نیز تضمینی برای بقاء و مصونیت آن از تحریف وجود داشته باشد، دیگر موجبی برای مبعوث شدن پیامبر دیگری نخواهد بود.[10]
علاوه بر آنچه گذشت اجماع همه مسلمین شیعه و سنی بر خاتمیت پیامبر اسلام می باشد.
با توجه به دلایلی که ارائه گردید جای هیچگونه تردید و شبهه ای باقی نمی ماند که پیامبر اسلام، خاتم پیامبران می باشد و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و هر که ادعای نبوت کند در غلو و کذب است. و در حقیقت دین اسلام را قبول نداشته و بر اساس هواهای نفسانی و رسیدن به قدرت چنین ادعائی نموده است. از اینگونه افراد سودجو و فرصت طلب که از عوام الناس سوء استفاده نموده در تاریخ وجود داشته اند که از جمله آنها علی محمد باب و حسینعلی بهاء الله می باشند. با فرض محال اگر پیامبر اسلام خاتم پیامبران هم نباشد هیچ دلیلی بر صحت و حقانیّت بهائیت وجود ندارد تا یک انسان عاقل به سوی آن گرایش پیدا کند بلکه ادله ی زیادی بر بطلان آن وجود دارد.
در رابطه با بطلان عقاید این فرقه از طرف علما و دانشمندان اسلامی کتاب های زیادی نوشته شده و دلایل زیادی بر بطلان باورهای آنها ارائه گردیده است. و لکن آنچه در این مختصر قابل ارائه است این است که صرف ادعاهای گوناگون و متضادی که از طرف رهبران فرقه بهائیت شده، گواه روشن بر کذب و عدم صداقت آنها می باشند. چگونه ممکن است کسی هم نائب امام زمان باشد و هم خود او، و هم پیامبر باشد و هم خدا؟!
زیرا محمد علی باب که سرچشمه بهائیت از او شروع می شود، در ابتدا ادعا می کند که نائب امام زمان است و سپس می گوید خود مهدی موعود است و به آن هم قناعت ننموده و اعلام می دارد که پیامبر است. و همچنین حسینعلی بهاء نخست خود را پیامبر معرفی می کند و سپس بدون هیچگونه ملاحظه ای ادعای الوهیت می کند!![11]
در نتیجه بهائیت نه دین است نه مذهب بلکه فرقه است که با حمایت کشورهای استعمارگر برای ضربه زدن به اسلام به وجود آمده است و هم اینک نیز از سوی همان کشورها و خصوصاً اسرائیل تقویت و ترویج می شود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. کشف الحیل، عبدالحسین آیتی.
2. بهائیت دین نیست، ابوتراب عبدالله هدائی.
3. انشعاب در بهائیت، اسماعیل رائینی.
[1] . احزاب/40.
[2] . طباطبائی، محمد حسین، تهران، نشر فرهنگی رجاء، بی تا، 16/508.
[3] . سبحانی، منشور عقاید امامیه، موسسه امام صادق -علیه السّلام- اول، 1376ه، ص 136.
[4] . انعام/19.
[5] . فرقان/1.
[6] . اعراف/158.
[7] . توبه/28.
[8] . طوسی، امالی، قم، دارالثقافه، اول، 1414ق، ص342.
[9] . عاملی، حر، وسائل الشیعه، قم، آل البیت علیهم السّلام ، دوم 1414ق، 1/15.
[10] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی، 1373ه.، ص 337.
[11] . صفاتی، سید احمد، نبوت عامه، قم، آفاق، دوم، 1404ق، ص143،.
( اندیشه قم )
- [سایر] خاتم النبیین به چه معناست؟
- [سایر] در مفاهیم کلمات آیه 40 سوره احزاب که دلیل صریح خاتمیت است، شبهاتی مطرح است مثلاً: 1. کلمه (خاتم) که به معنای زینت انگشت است. بنابراین، منظور از (خاتم النبیین) این است که پیامبر (ص) از نظر کمالات به درجهای رسیده که زینت سایر پیامبران گردیده است؛ مانند انگشتری که زینت انگشتان واقع میگردد. 2. خاتم برای تصدیق مضمون نامهها به کار میرفته است؛ یعنی شخص پایانِ نامه را با مُهر نمودن با خاتم تصدیق میکرد. ممکن است، (خاتم النبیین) هم به معنای تصدیق کننده پیامبران باشد؛ مانند (خاتم) که تصدیق کننده مضمون نامه است. 3. آمدن (خاتم النبیین) در آیه (خاتم المرسلین) یعنی، بعد از این، نبی نخواهد آمد، ولی آمدن رسول منتفی نیست. بنابراین، خاتم النبیین در آیه (40 سوره احزاب دلالت) بر خاتمیت پیامبر اسلام ندارد.
- [آیت الله بهجت] حکم برگرداندن نگین انگشتر به طرف کف دست در قنوت چیست؟ آیا مستحبّ است یا بدعت محسوب می شود؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] طلا فروشان در هنگام خرید، نگین را از انگشتر یا گردنبند جدا می کنند، و در هنگام فروش طلا را با نگین می فروشند. این گونه معاملات شرعاً چه حکمی دارد؟
- [سایر] دیدگاه مفسران درباره خاتم النّبین چیست؟
- [سایر] انگشتر طلا با نگین عقیق برای خانمها اگر به نیت ثواب به دست شود آیا باز هم زینت حساب می شود.
- [سایر] سرّ استحباب انگشتر نقره یا نگین عقیق و فیروزه و... و تأکید بر استفاده از آن چیست و چه نقشی در دفع چشم زخم و... دارد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] بعضی ها به هنگام قنوت سمت نگین انگشتر عقیق خود را به طرف صورت می گیرند، آیا این عمل مستند است و آیا ثوابی دارد؟
- [سایر] با عرض سلام و ادب؛ میشود در مورد آیه 40 سوره احزاب توضیح بیشتری بفرمایید؟ (ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ الله وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ الله بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً).
- [آیت الله مظاهری] بعضی افراد در قنوت نگین انگشتر خود را به طرف صورت بر میگردانند؟ آیا این عمل مستحب است یا اصلاً جایز است یا خیر؟
- [آیت الله نوری همدانی] قرآن و انگشتر و شمشیر میّت و لباسی را که پوشیده یا برای پوشیدن گرفته و دوخته است اگر چه نپوشیده باشد مال پسر بزرگتر است و اگر میّت از این چهار چیز بیشتر از یکی دارد ، مثلاً دو قرآن یا دو انگشتر دارد چنانچه مورد استعمال است یا برای استعمال مهیا شده ، مال پسر بزرگتر است .
- [آیت الله خوئی] قرآن و انگشتر و شمشیر میت و لباسهائی را که پوشیده مال پسر بزرگتر است و اگر میت از سه چیز اول بیشتر از یکی دارد، مثلًا دو قرآن یا دو انگشتر دارد احتیاط واجب آن است که پسر بزرگ در آنها با ورث دیگر صلح کند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه مردی از دنیا برود، قرآن، انگشتر و شمشیر و لباسی را که می پوشیده، یا برای پوشیدن آماده کرده، مال پسر بزرگتر اوست و اگر میت از این چهار چیز بیش از یکی دارد، مثلاً دو قرآن یا دو انگشتر دارد چنانچه از همه آنها استفاده می کرده همه به پسر بزرگترش می رسد.
- [آیت الله اردبیلی] (قرآن)، (انگشتر) و (شمشیر) میّت و (لباسی که میّت پوشیده یا برای پوشیدن گرفته و دوخته است) اگرچه نپوشیده باشد متعلّق به پسر بزرگتر است و اگر میّت از این چهار چیز بیشتر از یکی داشته باشد، مثلاً دو قرآن یا دو انگشتر داشته باشد، چنانچه مورد استفاده باشد یا برای استفاده مهیّا شده باشد، متعلّق به پسر بزرگتر است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] قران و شمشیر و انگشتر و لباسی که میت برای پوشیدن تهیه نموده است ولو نپوشیده باشد به پسر بزرگتر میت اختصاص دارد. اگر میت چند قران یا شمشیر یا انگشتر یا لباس داشته باشد همه آنها به پسر بزرگتر میت میرسد.
- [امام خمینی] قرآن و انگشتر و شمشیر میت و لباسی را که پوشیده یا برای پوشیدن گرفته و دوخته است اگر چه نپوشیده باشد مال پسر بزرگتر است و اگر میت از این چهار چیز بیشتر از یکی دارد، مثلا دو قرآن یا دو انگشتر دارد چنانچه مورد استعمال است یا برای استعمال مهیا شده، مال پسر بزرگتر است.
- [آیت الله وحید خراسانی] پدر اگر بمیرد قران و انگشتر و شمشیر و لباسهایی را که پوشیده مال پسر بزرگتر است و اگر از سه چیز اول بیشتر از یکی دارد مثلا دو قران یا دو انگشتر دارد احتیاط واجب ان است که پسر بزرگتر در انها با ورثه دیگر صلح کند و همچنین در کتاب و جهاز شتر و شتر سواری و سلاح دیگر غیر از شمشیر احتیاط واجب در صلح است
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر مردی بمیرد و غیر از قرآن و انگشتر و شمشیر و لباسی را که پوشیده، مال داشته باشد، این چهار چیز مال پسر بزرگتر است، و اگر غیر از اینها مالی نداشته باشد، اینها مال همه ورثه است، و اگر میت از این چهار چیز بیشتر از یکی دارد، مثلاً دو قرآن یا دو انگشتر دارد، احتیاط واجب آن است که پسر بزرگ در آنها با ورثه دیگر مصالحه کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] قرآن و کتابها و انگشتر و شمشیر و سلاح میّت و لباسهایی را که پوشیده یا برای پوشیدن تهیّه کرده و جهاز شتر، مال پسر بزرگتر است و در قرآن و انگشتر و شمشیر و سلاح میّت اگر بیشتر از یکی باشد، احتیاط آن است که پسر بزرگ در آنها با ورثه دیگر مصالحه کنند و بنا بر احتیاط مستحب، در مورد مرکب میّت هم رضایت پسر بزرگتر جلب شود.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر پسر بزرگ میّت بیش از یکی باشد ، مثلاً از دو زن او در یک وقت دو پس به دنیا آمده باشد ، باید لباس و قرآن و انگشتر و شمشیر میّت را بطور مساوی بین خودشان قسمت کنند .