تأثیرهای منفی روابط دختر و پسر از جهت اجتماعی چیست؟
پروردگار، دختر و پسر را برای ازدواج خلق کرده و جامعه این نقش را از آنان پذیرفته است. لیکن باید توجه داشت که عجله کردن در این راه و بی توجّهی به واقعیّت های اجتماعی، می تواند لطمه های جبران ناپذیری به تشکیل خانواده و خوش بختی آینده بزند و از آن جا که نوجوانان و جوانان از لحاظ شرایط روانی و عاطفی در برهه ای حسّاس از زندگی خویش به سر می برند که میل به دگرخواهی و احساس نیاز به جنس مخالف شدید است و تمام فکر و آرزوهای جوانان را در بر گرفته و تنها هدفشان دست یابی و وصال به طرف مقابل است، چه بسا از آثار و تبعات اعمال خود غافل گشته، به گونه ای رفتار می کنند که با جامعه ی پیرامون آن ها هماهنگ نبوده، برای همیشه باید تاوان کارهایشان را بپردازند. (ویل دورانت) تصریح می کند: جوان که پس از سال ها ناز پروردگی، از خانواده به اجتماع قدم می نهد، خود را آزاد می یابد و جام لذت آزادی را تا جرعه ی آخر سر می کشد، ... عاشقِ برترین چیزها و مبالغه ها و نامحدودیّت هاست ... زندگی او در زمان حال است و افسوس گذشته را نمی خورد و از آینده نمی ترسد و با خوش دلی و سبک روحی، از تپه ای بالا می رود که قلّه، طرف دیگر آن را از چشم او پنهان داشته است.[1] در این باره (ریموند بیچ) می گوید: یکی از ویژگی های جوانان این است که هر وقت هر چه دلشان می خواهد می کنند، بدون آن که نگران نتایج کار خود باشند؛ اما قوانین اخلاقی انعطاف ناپذیرند. قراردادهای اجتماعی بر اساس تمییز خوب از بد ایجاد شده اند، نه از روی هوس و دل خواه. و به همین دلیل، زمان هم قادر نیست آن ها را تغییر دهد؛ رعایت این قرار دادها موفّقیّت و خوش بختی افراد را تضمین می کند. کسانی که به هواداری از تمایلات آنی خود، از این راه، منحرف می شوند، بعدها هنگامی که دیگر خیلی دیر است ، پی می برند که از منبعِ خوش بختی خود برداشت بیهوده ای کرده اند و هرگاه به سیاهه ی اعمال خویش رسیدگی کامل کنند، متوجّه می شوند که زندگی آن ها هرگز نیازمندی های عمیق قلبشان را برنیاورده است؛ در حالی که دسته ی دیگر که همواره پایه ی زندگی را محکم می کنند، نه تنها از شادی های قلبی لذّت سرشاری می برند؛ بلکه از دوران جوانی که مقدّمه ی زندگی حقیقی است، نشاط و حظّ وافری می گیرند.[2] چه دوستی هایی که در آغاز از روی صداقت و پاکی و برخاسته از نیاز به محبّت شروع شده، اما به سبب تحریک پذیری بسیار و غلبه ی غرایز، جز بدنامی، ارمغانی به بار نمی آورد. به عنوان مثال، دختری که در شهری کوچک، نامه ای از پسری دریافت کرده بود، در حالی که منحصراً یک نامه به پسر داده بود، به علّت بروز اختلاف خانوادگی، پسر نامه ی وی را در پانصد نسخه تکثیر و در سطح شهر پخش می کند. دختر بعد از آن واقعه، در وضعیّتی قرار می گیرد که حتی از خانه نیز نمی تواند خارج شود.[3] چه بسیار دخترانی که تنها به خاطر معشوقه بودن و به پاس آن که دلی دلداده ی او شده است و به احترام وعده های دروغینِ ازدواج، پا در این میدان نهاده و مهر پسر را به حریم دل خویش راه داده است؛ اما بعد از آن که لطافت روح و عفّت و پاکی او خدشه دار شد و از زمره ی دختران خویشتن دار، خارج گردید، پسر، دل در گروِ دیگری نهاده و او را در عرصه ی بدنامی، با دنیایی از غم و اندوه و ناکامی رها نموده و به دنبال طعمه ی پاک و زلال دیگری است تا قسم ها و وعده های دروغین او را باور کند و به قطرات خونی که از قلب کاغذی او جاری است، ایمان آورد. چنین جوانی به هنگام ازدواج، به هر دختری برسد، با شک و تردید به او می نگرد و انتخاب همسر برایش مشکل می شود. و با این که ده ها گل را بوییده است، به دنبال غنچه ی تازه شکفته ای است که لطیف و پاک باشد. به ویژه در جامعه ای که بافت سنّتی دارد و در عمقِ وجود افرادش وجدان و اخلاق حاکم است، بیش تر افراد، حتی کسانی که اهل رعایت ضوابط اخلاقی نیستند، دخترانی را که سابقه ی روابط و دوستی دارند، فاقد عفّت و وجاهتِ لازم دانسته، آنان را برای ارضای شهوات و چشم چرانی خویش شایسته تر می دانند؛ تا شریک زندگی و محرم اسرار؛ در نتیجه دخترانی که با این عنوان معرفی شوند، بد نام شده، دچار آسیب های روانی و اجتماعی می گردند و آینده ی آن ها به خطر می افتد. جوانی در گفت و گویی درباره ی چگونگی روابط دختر و پسر، علی رغم اصرار بر رفع محدودیّت های موجود در جامعه و خانواده می گوید: من هیچ وقت امکان نداشت با دختری که دوست هستم ازدواج کنم ... و ازدواج طبق معمول و باهمراهی خانواده پسندیده است ... شما اگر معنای ازدواج را بدانید، آن وقت حسّاسیّت مردهای ایرانی را می فهمید. اگر دختری با چند پسر دوست بوده باشد، حاضر نیستم با او ازدواج کنم.[4] (ویل دورانت) به صراحت می گوید: زنان بی شرم، جز در لحظاتی زودگذر، برای مردان جذّاب نیستند ... مردان جوان به دنبال چشمانِ پر از حیا می باشند و بدون آنکه بدانند، حس می کنند که این خودداریِ ظریفانه (حیا و عفاف) از یک لطف و رقّت عالی خبر می دهد.[5] دختران جوان باید بدانند، آن که هر روز در پی دلداری است و عاشقِ هزار معشوق است، همچون صیّادی است که با دانه های رنگارنگ خود، در پی شکار صید است؛ نه عاشق دلداده. عاشق، خانه ی دلش را تنها، مهمان سرای یک دوست می کند. دل بستن به دل هر جایی، غوطهور شدن در مردابی بیش نیست. نکته ی دیگر آن که: پایه و اساس عشق و محبّت، تعهّد عمیق به یک دیگر است و در جایی که محرّک های جنسی فزونی یابد، هوس، جانشین عشق شده، تنوّع طلبی به جای تعهّد و وفاداری می نشیند که در این باره، در بخش های گذشته بحث شده است. پی نوشتها: [1]. لذات فلسفه، ص 459. [2]. ما و فرزندان ما، ص 83. ر.ک: همت سهراب پور، جوانان در طوفان غرایز، ص 25. [3]. سید علی اصغر احمدی، تحلیلی تربیتی بر روابط ...، ص 7. [4]. ایران جوان، ش 135، ص 36. [5]. لذات فلسفه، 129. منبع: جوانان و روابط، ابوالقاسم مقیمی، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1380)
عنوان سوال:

تأثیرهای منفی روابط دختر و پسر از جهت اجتماعی چیست؟


پاسخ:

پروردگار، دختر و پسر را برای ازدواج خلق کرده و جامعه این نقش را از آنان پذیرفته است. لیکن باید توجه داشت که عجله کردن در این راه و بی توجّهی به واقعیّت های اجتماعی، می تواند لطمه های جبران ناپذیری به تشکیل خانواده و خوش بختی آینده بزند و از آن جا که نوجوانان و جوانان از لحاظ شرایط روانی و عاطفی در برهه ای حسّاس از زندگی خویش به سر می برند که میل به دگرخواهی و احساس نیاز به جنس مخالف شدید است و تمام فکر و آرزوهای جوانان را در بر گرفته و تنها هدفشان دست یابی و وصال به طرف مقابل است، چه بسا از آثار و تبعات اعمال خود غافل گشته، به گونه ای رفتار می کنند که با جامعه ی پیرامون آن ها هماهنگ نبوده، برای همیشه باید تاوان کارهایشان را بپردازند. (ویل دورانت) تصریح می کند:
جوان که پس از سال ها ناز پروردگی، از خانواده به اجتماع قدم می نهد، خود را آزاد می یابد و جام لذت آزادی را تا جرعه ی آخر سر می کشد، ... عاشقِ برترین چیزها و مبالغه ها و نامحدودیّت هاست ... زندگی او در زمان حال است و افسوس گذشته را نمی خورد و از آینده نمی ترسد و با خوش دلی و سبک روحی، از تپه ای بالا می رود که قلّه، طرف دیگر آن را از چشم او پنهان داشته است.[1]
در این باره (ریموند بیچ) می گوید:
یکی از ویژگی های جوانان این است که هر وقت هر چه دلشان می خواهد می کنند، بدون آن که نگران نتایج کار خود باشند؛ اما قوانین اخلاقی انعطاف ناپذیرند. قراردادهای اجتماعی بر اساس تمییز خوب از بد ایجاد شده اند، نه از روی هوس و دل خواه. و به همین دلیل، زمان هم قادر نیست آن ها را تغییر دهد؛ رعایت این قرار دادها موفّقیّت و خوش بختی افراد را تضمین می کند.
کسانی که به هواداری از تمایلات آنی خود، از این راه، منحرف می شوند، بعدها هنگامی که دیگر خیلی دیر است ، پی می برند که از منبعِ خوش بختی خود برداشت بیهوده ای کرده اند و هرگاه به سیاهه ی اعمال خویش رسیدگی کامل کنند، متوجّه می شوند که زندگی آن ها هرگز نیازمندی های عمیق قلبشان را برنیاورده است؛ در حالی که دسته ی دیگر که همواره پایه ی زندگی را محکم می کنند، نه تنها از شادی های قلبی لذّت سرشاری می برند؛ بلکه از دوران جوانی که مقدّمه ی زندگی حقیقی است، نشاط و حظّ وافری می گیرند.[2]
چه دوستی هایی که در آغاز از روی صداقت و پاکی و برخاسته از نیاز به محبّت شروع شده، اما به سبب تحریک پذیری بسیار و غلبه ی غرایز، جز بدنامی، ارمغانی به بار نمی آورد. به عنوان مثال، دختری که در شهری کوچک، نامه ای از پسری دریافت کرده بود، در حالی که منحصراً یک نامه به پسر داده بود، به علّت بروز اختلاف خانوادگی، پسر نامه ی وی را در پانصد نسخه تکثیر و در سطح شهر پخش می کند. دختر بعد از آن واقعه، در وضعیّتی قرار می گیرد که حتی از خانه نیز نمی تواند خارج شود.[3]
چه بسیار دخترانی که تنها به خاطر معشوقه بودن و به پاس آن که دلی دلداده ی او شده است و به احترام وعده های دروغینِ ازدواج، پا در این میدان نهاده و مهر پسر را به حریم دل خویش راه داده است؛ اما بعد از آن که لطافت روح و عفّت و پاکی او خدشه دار شد و از زمره ی دختران خویشتن دار، خارج گردید، پسر، دل در گروِ دیگری نهاده و او را در عرصه ی بدنامی، با دنیایی از غم و اندوه و ناکامی رها نموده و به دنبال طعمه ی پاک و زلال دیگری است تا قسم ها و وعده های دروغین او را باور کند و به قطرات خونی که از قلب کاغذی او جاری است، ایمان آورد. چنین جوانی به هنگام ازدواج، به هر دختری برسد، با شک و تردید به او می نگرد و انتخاب همسر برایش مشکل می شود. و با این که ده ها گل را بوییده است، به دنبال غنچه ی تازه شکفته ای است که لطیف و پاک باشد. به ویژه در جامعه ای که بافت سنّتی دارد و در عمقِ وجود افرادش وجدان و اخلاق حاکم است، بیش تر افراد، حتی کسانی که اهل رعایت ضوابط اخلاقی نیستند، دخترانی را که سابقه ی روابط و دوستی دارند، فاقد عفّت و وجاهتِ لازم دانسته، آنان را برای ارضای شهوات و چشم چرانی خویش شایسته تر می دانند؛ تا شریک زندگی و محرم اسرار؛ در نتیجه دخترانی که با این عنوان معرفی شوند، بد نام شده، دچار آسیب های روانی و اجتماعی می گردند و آینده ی آن ها به خطر می افتد.
جوانی در گفت و گویی درباره ی چگونگی روابط دختر و پسر، علی رغم اصرار بر رفع محدودیّت های موجود در جامعه و خانواده می گوید:
من هیچ وقت امکان نداشت با دختری که دوست هستم ازدواج کنم ... و ازدواج طبق معمول و باهمراهی خانواده پسندیده است ... شما اگر معنای ازدواج را بدانید، آن وقت حسّاسیّت مردهای ایرانی را می فهمید. اگر دختری با چند پسر دوست بوده باشد، حاضر نیستم با او ازدواج کنم.[4]
(ویل دورانت) به صراحت می گوید:
زنان بی شرم، جز در لحظاتی زودگذر، برای مردان جذّاب نیستند ... مردان جوان به دنبال چشمانِ پر از حیا می باشند و بدون آنکه بدانند، حس می کنند که این خودداریِ ظریفانه (حیا و عفاف) از یک لطف و رقّت عالی خبر می دهد.[5]
دختران جوان باید بدانند، آن که هر روز در پی دلداری است و عاشقِ هزار معشوق است، همچون صیّادی است که با دانه های رنگارنگ خود، در پی شکار صید است؛ نه عاشق دلداده. عاشق، خانه ی دلش را تنها، مهمان سرای یک دوست می کند. دل بستن به دل هر جایی، غوطهور شدن در مردابی بیش نیست.
نکته ی دیگر آن که: پایه و اساس عشق و محبّت، تعهّد عمیق به یک دیگر است و در جایی که محرّک های جنسی فزونی یابد، هوس، جانشین عشق شده، تنوّع طلبی به جای تعهّد و وفاداری می نشیند که در این باره، در بخش های گذشته بحث شده است.
پی نوشتها:
[1]. لذات فلسفه، ص 459.
[2]. ما و فرزندان ما، ص 83. ر.ک: همت سهراب پور، جوانان در طوفان غرایز، ص 25.
[3]. سید علی اصغر احمدی، تحلیلی تربیتی بر روابط ...، ص 7.
[4]. ایران جوان، ش 135، ص 36.
[5]. لذات فلسفه، 129.
منبع: جوانان و روابط، ابوالقاسم مقیمی، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1380)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین