در پاسخ به این پرسش باید توجه داشت که بلاها و دشواری‌ها، علل و رازهای متعددی دارند . از این رو توجه به نکات ذیل شایسته است: 1 . زلزله را نمی‌توان شر دانست . شر دو معنی دارد: چیزی که ملایم و هماهنگ باطبایع نیست; مانند حیوانات موذی و دیگری چیزهایی که موجب فساد می‌شوند و در آن مصلحتی وجود ندارد . آن چه از خدا نفی می‌شود، قسم دوم است; بنابراین ما در عالم (بد مطلق‌) نداریم و هر چه که لباس وجود و هستی پوشیده، به نحوی خیر دارد; گرچه بر ما پوشیده باشد . پس بد مطلق نباشد در جهان بد به نسبت‌باشد این را هم بدان زهر مار آن مار را باشد حیات نسبتش با آدمی باشد ممات (1) از دیدگاه یک خداپرست، خیر محض و آن چه که خیرش بیشتر است، امکان وجود دارد، اما آن چه که شر محض است‌یا شرش بیشتر از خیرش باشد، امکان وجودش از سوی خداوند نیست . 2 . این مصیبت‌ها و بلاها را می‌توان از منظر امتحان و آزمایش الهی نگریست و صبر در برابر این مصیبت‌ها ارزشمند است . خداوند می‌فرماید: (و قطعا شما را به چیزی از (قبیل) ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جان‌ها و محصولات می‌آزماییم و مژده ده شکیبایان را) . 1 در آیه‌ای نیز بر امتحانی بودن شر و خیر گواهی می‌دهد; (و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود) . (2) علامه مطهری در توضیح این آیه معتقد است که (ای بسا یک چیزی خودش خیر است; نعمت است; ما که به شما می‌دهیم، جنبه امتحانی دارد; ولی وقتی که به شما دادیم، همین خیر بسا هست که سبب فساد شما بشود; باز شر هم جنبه امتحانی دارد; ای بسا همین شر منشاء اصلاح شما بشود) . (3) 2 . مصیبت‌ها تربیت کننده فرد، بیدار کننده جامعه، هوشیار کننده انسان‌های خفته و تحریک کننده عزم‌ها و اراده‌هاست . بلا و مصیبت این گونه نیست که اثرش بریدن و خمودی باشد; بلکه وجود سختی‌ها برای آن است که استعداهای باطنی انسان بروز کند . بلاها هم فرد را تربیت می‌کند و هم به بیدار سازی جامعه می‌انجامد . درنگ در بی‌تابی‌ها، سوگ‌ها و ایثارهای زیبای ایرانیان، پس از واقعه بم گواه این مدعاست . در دل گرفتاری ها و مصیبت‌ها، سعادت و نیک‌بخی‌ها نهفته است . در دنیا کسی پیروز است که قدرت شناوری داشته باشد . شناوری در امواج بلاها و سختی‌ها، و شناوری در میدان عمل و در عرصه مصیبت‌ها به دست می‌آید . (4) همه عمر تلخی کشیده است‌سعدی که نامش برآمد به شیرین زبانی 3 . بلا و مصیبت، صفت رضا به قضای الهی و خشنودی را به آن چه خدا پیش می‌آورد، ایجاد می‌کند و برای مردان خدا، صبر در برابر مصیبت‌ها همچون شهد شیرین است . (5) چون صفا بیند، بلا شیرین شود خوش شود دارو چو صحت‌بین شود برد بیند خویش را در عین مات پس بگوید اقتلونی یا ثقات 4 . مشکلاتی که بر مردان الهی وارد می‌شود نه از نوع عذاب، بلکه برای ترفیع مقام یا آزمایش است . جمله معروف (البلاء للولاء) ، مبین این اصل است . اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام مرا بشکست لیلی بلا برای اولیای خدا از نعمت‌ها و هدایای بزرگ الهی است . امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: (خداوند بنده‌ای را که دوست می‌دارد، او را در گرداب بلا فرو می‌برد; فرو بردنی‌) . (6) هر آدمی که کشته شمشیر عشق شد گو غم مخور که ملک ابد خون بهای اوست از دست دوست هر چه ستانی شکر بود سعدی رضای خود مطلب چون رضا اوست > 5 . برخی از مصیبت‌هایی که در مورد انسان‌های پاک، اما خطاکار پیش می‌آید، برای پاک‌سازی‌آنهاست; (7) مولوی می‌گوید: که بلای دوست تطهیر شماست علم او بالای تدبیر شماست مصیبت‌های وارده، ضمن فراهم آوری آمرزش گناه، زمینه تقرب بیشتر به خدا را فراهم می‌آورد . به فرموده امام کاظم (علیه السلام) (ناخوشی و سختی نعمتی است که خداوند برای پاک‌سازی به انسان عنایت می‌کند) . (8) 6 . در پایان این نکته نیز لازم به ذکر است که برخی دیگر از مصیبت هایی که به بشر می‌رسد، زاییده انتخاب انسان است . خداوند هم بر این نکته تاکید دارد که (هر گونه مصیبتی که به شما برسد، به سبب دستاورد خود شماست‌) . (9) عدم رعایت اصول مهندسی در ساخت‌بناها و تلفات سنگین ناشی از این امر را از نظر نباید دور داشت . به راستی چرا زلزله‌های بالای 7 ریشتر در ژاپن تلفات بسیار اندکی داشته است؟ پی‌نوشت: 1 . جلال الدین بلخی . 2 . بقره (2): 155 . 3 . انبیاء (21): 35 . 4 . شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 328 . 5 . همان، ص 311 . 6 . مجموعه آثار (عدل الهی)، ج 1، ص 176 . 7 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 15، ص 55 . 8 . محمد محمدی‌ری‌شهری، عدل در جهان بینی توحیدی، ص 141 . 9 . بحارالانوار، ج 78، ص 165 .
چرا خدا حوادثی مثل زلزله را به وجود میآورد که انسانها از بین بروند; آیا میتوان علت زلزبه را غضب یا خشم طبیعت دانست؟
در پاسخ به این پرسش باید توجه داشت که بلاها و دشواریها، علل و رازهای متعددی دارند . از این رو توجه به نکات ذیل شایسته است:
1 . زلزله را نمیتوان شر دانست . شر دو معنی دارد: چیزی که ملایم و هماهنگ باطبایع نیست; مانند حیوانات موذی و دیگری چیزهایی که موجب فساد میشوند و در آن مصلحتی وجود ندارد . آن چه از خدا نفی میشود، قسم دوم است; بنابراین ما در عالم (بد مطلق) نداریم و هر چه که لباس وجود و هستی پوشیده، به نحوی خیر دارد; گرچه بر ما پوشیده باشد .
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبتباشد این را هم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات (1)
از دیدگاه یک خداپرست، خیر محض و آن چه که خیرش بیشتر است، امکان وجود دارد، اما آن چه که شر محض استیا شرش بیشتر از خیرش باشد، امکان وجودش از سوی خداوند نیست .
2 . این مصیبتها و بلاها را میتوان از منظر امتحان و آزمایش الهی نگریست و صبر در برابر این مصیبتها ارزشمند است . خداوند میفرماید:
(و قطعا شما را به چیزی از (قبیل) ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم و مژده ده شکیبایان را) . 1
در آیهای نیز بر امتحانی بودن شر و خیر گواهی میدهد;
(و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود) . (2)
علامه مطهری در توضیح این آیه معتقد است که (ای بسا یک چیزی خودش خیر است; نعمت است; ما که به شما میدهیم، جنبه امتحانی دارد; ولی وقتی که به شما دادیم، همین خیر بسا هست که سبب فساد شما بشود; باز شر هم جنبه امتحانی دارد; ای بسا همین شر منشاء اصلاح شما بشود) . (3)
2 . مصیبتها تربیت کننده فرد، بیدار کننده جامعه، هوشیار کننده انسانهای خفته و تحریک کننده عزمها و ارادههاست . بلا و مصیبت این گونه نیست که اثرش بریدن و خمودی باشد; بلکه وجود سختیها برای آن است که استعداهای باطنی انسان بروز کند . بلاها هم فرد را تربیت میکند و هم به بیدار سازی جامعه میانجامد . درنگ در بیتابیها، سوگها و ایثارهای زیبای ایرانیان، پس از واقعه بم گواه این مدعاست . در دل گرفتاری ها و مصیبتها، سعادت و نیکبخیها نهفته است . در دنیا کسی پیروز است که قدرت شناوری داشته باشد . شناوری در امواج بلاها و سختیها، و شناوری در میدان عمل و در عرصه مصیبتها به دست میآید . (4)
همه عمر تلخی کشیده استسعدی
که نامش برآمد به شیرین زبانی
3 . بلا و مصیبت، صفت رضا به قضای الهی و خشنودی را به آن چه خدا پیش میآورد، ایجاد میکند و برای مردان خدا، صبر در برابر مصیبتها همچون شهد شیرین است . (5)
چون صفا بیند، بلا شیرین شود
خوش شود دارو چو صحتبین شود
برد بیند خویش را در عین مات
پس بگوید اقتلونی یا ثقات
4 . مشکلاتی که بر مردان الهی وارد میشود نه از نوع عذاب، بلکه برای ترفیع مقام یا آزمایش است . جمله معروف (البلاء للولاء) ، مبین این اصل است .
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی
بلا برای اولیای خدا از نعمتها و هدایای بزرگ الهی است . امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
(خداوند بندهای را که دوست میدارد، او را در گرداب بلا فرو میبرد; فرو بردنی) . (6)
هر آدمی که کشته شمشیر عشق شد
گو غم مخور که ملک ابد خون بهای اوست
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
سعدی رضای خود مطلب چون رضا اوست
> 5 . برخی از مصیبتهایی که در مورد انسانهای پاک، اما خطاکار پیش میآید، برای پاکسازیآنهاست; (7) مولوی میگوید:
که بلای دوست تطهیر شماست
علم او بالای تدبیر شماست
مصیبتهای وارده، ضمن فراهم آوری آمرزش گناه، زمینه تقرب بیشتر به خدا را فراهم میآورد . به فرموده امام کاظم (علیه السلام) (ناخوشی و سختی نعمتی است که خداوند برای پاکسازی به انسان عنایت میکند) . (8)
6 . در پایان این نکته نیز لازم به ذکر است که برخی دیگر از مصیبت هایی که به بشر میرسد، زاییده انتخاب انسان است . خداوند هم بر این نکته تاکید دارد که (هر گونه مصیبتی که به شما برسد، به سبب دستاورد خود شماست) . (9)
عدم رعایت اصول مهندسی در ساختبناها و تلفات سنگین ناشی از این امر را از نظر نباید دور داشت . به راستی چرا زلزلههای بالای 7 ریشتر در ژاپن تلفات بسیار اندکی داشته است؟
پینوشت:
1 . جلال الدین بلخی .
2 . بقره (2): 155 .
3 . انبیاء (21): 35 .
4 . شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 328 .
5 . همان، ص 311 .
6 . مجموعه آثار (عدل الهی)، ج 1، ص 176 .
7 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 15، ص 55 .
8 . محمد محمدیریشهری، عدل در جهان بینی توحیدی، ص 141 .
9 . بحارالانوار، ج 78، ص 165 .
- [سایر] خداوند در قرآن کریم چند بار مشرکان و کافران را مورد خشم و غضب خود قرار داده است؟
- [سایر] سلام علیکم؛ چینش نظام عالَم بر اساس اسماء است، بر همان نظمی که اسماء در صقع ربوبی هستند در خارج از صقع ربوبی نیز موجودند، و میدانیم که اسم بدون مظهر نمیشود، و اسم جدید هم برای خداوند تولید نمیشود، آیا میتوان نتیجه گرفت که تک تک ما انسانها قدیم هستیم؟
- [سایر] در ارتباط با معنای صفت حامد و شاکر سؤالی داشتم. در دعای جوشن کبیر این دو از اسما الهی هستند و به خدا اطلاق شدهاند. در معنای واژه حامد اینطور آمده است که: ستایشگر (ذات خود)، ستوده و معنای شاکر نیز که واضح است و نیاز به یاد آوری مجدد نمیباشد. 1. خداوند ستایشگر است یعنی چه؟ 2. خداوند ستایشگر ذات خود است چه مفهوم و برداشتی بایستی از آن بشود؟ 3. خداوند شاکر است یعنی چه؟ 4. خدا چه شکری را به جای میآورد؟ 5. وجه تمایز اطلاق این صفات به انسان و خدا در چیست؟ لطفاً اگر نیاز بود منابعی را هم که میتوان پاسخ را از آن منابع یافت و به تفصیل، پاسخ را مشاهده کرد، ذکر بفرمایید.
- [سایر] سلام ,عیدتون مبارک,امیدوارم برکات این ماه در تمام سال توی زندگیتون جاری باشه,قبلا هم این سوال کردم اما متاسفانه شانس خوندنش شامل حالش نشده:) صحبتاتون توی برنامه این شبها مثل همیشه عالی بود خیلی سپاس گذارم از حرفای قشنگ و پر پندتون. فقط حاج آقا برای اینکه ادب همراه عقل کنیم قدم اول چیه؟؟ من به عنوان یه جوون ایرانی برای اینکه اول خودم آداب ادب بیاموزم از کجا باید شروع کنم؟ مثلا به عنوان مثال من توی کنترل خشم و غضب به خصوص مقابل پدر مادر کم میارم میدونم توجیه خوبی نیست ولی بعضی وقتا یه جوری با آدم رفتار میکنند که واقعا آدم میسوزه اینجور مواقع من باید چیکار کنم تو رو خدا یه راهکاری بدین تا الان خیلی سعی کردم و خیلی هر بار خودم سرزنش میکنم اما نمیشه حتما راهش بلد نبودم چون واقعا میخوام که نهایت ادب مقابلشون داشته باشم اما خیلی سخته, بعضی مواقع کاملا شاید حق با من باشه و همین باعث میشه من نتونم عصبانیتم کنترل کنم و.... بازم ممنون از لطفتون به مردم و امیدوارم همیشه سلامت و موفق در پرتو الطاف پروردگار باشین ...خیلی دعامون کنین .(ایشالا این بار پیغامم بخونین)
- [سایر] بنده سؤالی فرستادم به مضمون ذیل و پاسخ شما نیز به شرح ذیل است: در این اشکال مجموعه (ب) از 1 تا 10 فرض شده و مجموعه (الف) از 3 تا 5. بعد بیان شد که (تمام غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 داخل در ب یعنی داخل در 1 تا 10 هستند). ولی مشکل همین جا است؛ زیرا تمام غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 داخل ب یعنی داخل در 1 تا 10 نیستند؛ زیرا مثلاً عدد 11، 12، 13 و...، غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 هستند ولی داخل در ب یعنی داخل در 1 تا 10 نیستند. بنابراین قانونی که بیان شد مشکل ندارد. اما در این پاسخ اشکالی هست که دقت نشده است و آن اینکه ما مجموعه 1 تا 10 را مجموعه مرجع گرفتهایم. به توضیح ذیل توجه فرمایید: اگر شما مجموع مرجع داشتید که اعضای آن از 1 تا 10 بود و اسم این مجموعه ب و مجموعه الفی داشتید که زیر مجموعه همین مجموعه ب بود و از 3 تا 5 بود؛ حال میگوییم (هر زیر مجموعه الفی زیر مجموعه ب است). حال این را نقض تام کنیم: (بعض غ زیر مجموعه عضو الف، غ زیر مجموعه ب است) که این قضیه کاذب میشود؛ چون تمام غ الف همگی داخل در ب هستند. اگر شکل هندسی باشد راحتتر نشان میدادم و این قضیه واضحی است. البته این اشکال به نقض موضوع هم وارد است. شما در دفاع نکاتی فرمودید که منطق دانان مجموعه مرجع را فرض میگیرند و... ولی جوابتان قانع کننده نبود؛ چون این توجیهی که فرمودید اولاً استفاده از این قاعده را در علوم ریاضی زیر سؤال بردید و تصریح کردید که کاربرد آن مخدوش است در حالی که ما این قوانین منطق را باید در همه علوم مخصوصاً علوم عقلی مثل ریاضیات نیاز داریم. ثانیاً اگر در علوم ریاضیات هم کاربرد آنرا نپذیریم حتی در عالم واقع هم مثالهایی دیگری میتوانیم بزنیم که کل مجموعه مرجع را پوشش بدهد؛ مثلاً هر حیوانی دارای موجودیت چه ذهنی و چه خارجی هستند. صادق نقض موضوع: (بعضی از غیر حیوانات دارای موجودیت نیستند) و این کاذب است. البته این مثال را میتوان تغییر داد و بهطور کلی هر جا محمول ما مجموعه مرجع را پوشاند این قاعده، جواب کاذب میدهد 2. حال به اشکالات دیگر نقض موضوع در این مثالها توجه فرمایید. مثال نقض این قاعده: هیچ ریاضی دانی نمیتواند دایره را تربیع کنند. برخی غیر ریاضی دانها میتوانند دایره را تربیع کنند. و یا هیچ ریاضی دانی، 2 را بزرگتر از 3 نمیداند. برخی غیر ریاضی دانها، 2 را بزرگتر از 3 میدانند. و یا مثال الهیات: هیچ انسانی خالق خدا نیست. برخی غیر انسانها خالق خدا هستند. در این سه مثال مشاهده میشود که صدق سه قضیه پس از اجرای قاعده نقض موضوع تبدیل به کذب شده است.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552