علت پرخاشگری در کودکان چیست؟
*تعریف پرخاشگری: روانشناسان تعاریف متفاوتی از پرخاشگری کودک دارند یکی از این تعاریف به این صورت است: (نوعی بیان میل به قدرت و کنترل). پرخاشگری نوعی فعالیت رفتاری است که انسان برای آزار رساندن به دیگران چه از طریق تمسخر کلامی و چه آزار جسمانی انجام می دهد. پرخاشگری یا وسیله ای، یعنی به دست آوردن یک هدف است یا خصومت آمیز، یعنی به قصد آزار رساندن به دیگران. پرخاشگری می تواند به صورت بدنی یا لفظی نیز باشد. *علل وعوامل پرخاشگری در کودکان: علل و عوامل مؤثر بر پرخاشگری را می توان در سه دسته به صورت زیر طبقه بندی کرد: *عوامل محیطی *عوامل روانشناختی *عوامل زیست محیطی عوامل محیطی خود این عامل از یک سری عوامل دیگری شکل می گیرد که از جمله آن می توان به عوامل فرهنگی اجتماعی اقتصادی اشاره کرد. 1) خانواده: شرایط محیط کودک ممکن است باعث تسهیل یا محدودیت گرایش های زیست شناختی یا مانع آن شود. سهل گیری و طرد از سوی خانواده، هر دو سبب ایجاد میزان بالایی از پرخاشگری در کودکان می شود. اگر والدین در سال های اولیه، بیش از حد سهل گیر و پذیرا باشند و نتوانند محدودیت های مشخصی برای پرخاشگری کودک تعیین کنند، واکنش ها پرخاشگرانه کودک شدید و مداوم خواهد شد. کنش های متقابل خانوادگی غالباً یکی از عواملی است که می تواند باعث افزایش الگوی پرخاشگری شود. کودکان پرخاشگر معمولاً برابر عدم تأیید اجتماعی و انظباط کلامی واکنشی نشان نمی دهند. الف) یادگیری: یکی از دلایل بسیار مهم پرخاشگری در کودکان یادگیری است. یعنی کودکانی که الگوهای رفتاری پرخاشگرانه داشته اند، همانند الگوهای خود رفتار می کنند. چنانچه پدر یا مادری خلق و خویی عصبانی و پرخاشگر داشته باشند، مسلماً فرزندشان نیز پرخاشگر خواهد شد. این رفتار توسط کودک یاد گرفته می شود. فرایند همانند سازی کاملاً ناخودآگاه صورت می پذیرد. نکته دیگر اینکه حتماً لازم نیست کودک مورد پرخاشگری والدین خود قرار گرفته باشد؛ چنانچه او شاهد رفتارهای خشن پدر و مادر با افراد دیگر باشد، این گونه رفتار را فرا می گیرد. بنابراین کودکان از طریق مشاهده، رفتارهای والدین را می آموزند. داشتن الگوی مناسب در زندگی یکی از نیازهای انسان است. بررسی های انجام شده نشان می دهد که بیشتر کودکان پرخاشگر، والدین خشن و متخاصمی داشته اند یعنی نه تنها کودک آنها از محبت لازم برخوردار نبود، بلکه از الگوی پرخاشگری موجود در خانواده نیز تأثیر پذیرفته بود.دیکتاتوری خانواده هایی که تابع اصول دیکتاتوری هستند معمولاً رشد فرزندان شان را محدود می کند در این نوع از خانواده ها یک نفرحاکم بر اعمال و رفتار دیگران است که غالباً پدر چنین نقشی را دارد اما گاهی اوقات مادر، خواهران و برادران بزرگ تر نیز با دیکتاتوری رفتار می کنند. بچه هایی که در محیط دیکتاتوری پرورش پیدا می کند ظاهراً حالت تسلیم و اطاعت در رفتارشان مشاهده می شود و همین حالت آنها را به هیجان و اضطراب وامی دارد. این بچه ها درمقابل دیگران حالت دشمنی و خصومت به خود می گیرند و به بچه های هم سن و سال خود یا کمتر از خود صدمه می رسانند. ب) توجه: والدین باید به کودک و نیازهای او توجه کنند. کودکی که توجه کافی دریافت نمی کند وبه احساسات اوتوجه نمی شود، کمتر به احساسات دیگران توجه می کند. و بیشتر رفتار پرخاشگرانه بروز می دهد البته گاهی اوقات رفتار پرخاشگرانه کودک برای کسب توجه اطرافیان است. ج) تقویت: برای اینکه کودکی پرخاشگر شناخته شود، لازم است هم تقویت اجتماعی فراوانی به خاطر رفتار پرخاشگرانه خود دریافت نموده باشد و هم با تحریکات عاطفی ناخوشایند مکرر از سوی محیط روبرو شده باشد. توجه به پرخاشگری کودک (چه توجه مثبت و چه توجه منفی) بیش از نادیده گرفتن رفتار، ممکن است باعث تشویق پرخاشگری شود. البته ماننددیگر پاسخ های فراگرفته شده، تقویت نکردن رفتار پرخاشگرانه در فرد موجب خاموشی آن رفتار می شود. د) تنبیه: والدین و مربیان که در برابر پرخاشگری و خشونت کودک عصبانی می شوند و به صورت پرخاشگرانه او را تنبیه می کنند در تشدید این رفتار در او مؤثرند، در چنین مواقعی تنبیه، عامل تقویت کننده پرخاشگری است زیرا علاوه بر اینکه سبب خشم و احتمالاً پرخاشگری کودک می شود، شخص تنبیه کننده الگوی مناسبی برای پرخاشگری کودک می شود. والدینی که برای کنترل رفتار پرخاشگرانه کودکان خود از تنبیه بدنی استفاده می کنند، معمولاً فرزندانی بسیار پرخاشگر بار می آورند. تهاجم و تنبیه بدنی، حتی اگر توسط پدر و مادر و به عنوان نوعی اقدام انضباطی صورت بگیرد، نمونه بارزی از پرخاشگری می باشد و پدر ومادری که از این وسیله تربیتی استفاده می کنند، الگو و مدل صحیحی از رفتار پرخاشگرانه توسط یک فرد بالغ، بزرگتر و قوی تر نسبت به یک شخصی کوچکتر و ضعیف تر در معرض تماشای فرزند خود قرار می دهند چون این رفتار معمولاً درمواقعی اتفاق می افتد که پدر و مادر آثاری از برانگیختگی عاطفی (عصبانیت) از خود نشان می دهند، کودک نیز یاد می گیرد که تحت این قبیل شرایط و نسبت به افراد مشابه با پاسخ های پرخاشگرانه عکس العمل نشان دهد. چون کودک نیز ممکن است دچار برانگیختگی عاطفی شده باشد، باعث تسهیل یادگیری در آنها می شود. 2) همسالان: هر چند که بیشتر کودکان رفتار پرخاشگرانه را تأیید نمی کنند ولی درعمل آن را تقویت می کنند. مثلاً وقتی کودکی تسلیم کودک پرخاشگر می شود، کودک پرخاشگر رفتار خود را در موقعیت بعدی تکرار می کند و کودکی که تسلیم شده نیز یاد می گیرد که در موقعیت های مشابه برای رسیدن به مقصود، از رفتاری مشابه رفتار کودک پرخاشگر تقلید کند به این ترتیب او نیز پرخاشگری را می آموزد. اگر کودک دیگری شاهد برخورد این دو کودک باشد، از طریق تقویت مشاهده ای، پرخاشگری را خواهد آموخت. کودکستان روابط متقابلی بین کودکان به وجود می آورد که به نگهداری رفتار پرخاشگرانه آنها کمک می کند. مقدار ارتباطات متقابلی که یک کودک با دیگران برقرار می کند و تعیین میزان و نوع تقویتی که او در مقابل رفتار پرخاشگرانه دریافت می نماید، نقش عمده ای در شکل گیری رفتار کودک بر عهده دارد. کودکان پرخاشگر درحقیقت هدف پرخاشگری همسالان خود نیز هستند. به این ترتیب دور باطلی از پرخاشگری و مقابله با پرخاشگری ایجاد می شود و تداوم می یابد. بنابراین پرخاشگری در نتیجه تأثیرات دو جانبه ایجاد می شود. کودکان پرخاشگر از سوی همسالان طرد می شوند و همین همسالان با او رفتار نامناسبی خواهند کرد که این باعث تداوم و افزایش پرخاشگری دو جانبه از سوی کودک و والدین می شود. 3- تلویزیون: در برنامه های تلویزیونی به طور متوسط در هر ساعت، پنج تا شش بارخشونت بدنی نمایش داده می شود، رفتار پرخاشگرانه شخصیت های تلویزیونی غالباً در این برنامه ها تقویت می شود چون قهرمان این برنامه ها به همان اندازه پرخاشگرند که ضد قهرمان ها. تماشای خشونت نه تنها به بروز پرخاشگری در بیننده منجر می شود، بلکه ممکن است به تقلید مستقیم خشونت و پایین آمدن حساسیت نسبت به آن، یعنی بالارفتن تحمل و آسان شدن پرخاشگری بیانجامد. عوامل روانشناختی: *ناکامی: ناکامی یکی از مسائلی است که به پرخاشگری می انجامد.وقتی کودک به هدف خوددست نیابد و ناکام شود رفتار پرخاشگرانه از او سر می زند. یکی از دلایل اصلی پرخاشگری در کودکان برآورده نشدن نیازهای روانی او مانند نیاز به عشق، امنیت، تحسین و شناخت است. جدایی، تنبیه، موانعی که بر سر دستیابی به اهداف مهم وجود دارد، احساس بی کفایتی یا اضطراب که مانع رسیدن به اهداف مطلوب می شود یا عزت نفس را تهدید می کند، از عوامل ایجاد ناکامی هستند. *اضطراب: شیرخواران تحریک پذیر که به دشواری آرام می شوند، در سه سالگی مضطرب، فعال و تندخو می شوند. کودکان مضطرب نمی توانند کودکان آرامی باشند. آنها رفتارهایی پرخاشگرانه از خود بروز می دهند؛ البته بلافاصله پشیمان می شوند و از والدین خود عذرخواهی می کنند. اگر از کودک مضطرب بپرسیم که چرا پرخاش می کنی و عصبانی هستی؛ خواهد گفت نمی دانم؛ یا خواهد گفت دست خودم نیست. *تضادهای درونی: گاهی کودکان در دوگانگی و تضادهای درونی قرار می گیرند. یا بهتر بگوییم، گاهی بر سر دوراهی هایی گیر می کنند و نمی دانند کدام راه را انتخاب کنند؛ و این حالت آنها را دچار تعارض، اضطراب و خشم می کند. مثلاً کودکی که دوست دارد نزد مادرش درمنزل بماند و از طرفی وقتی می بیند تمام کودکان به مدرسه می روند، هم زمان تمایل به مدرسه رفتن نیز دارد، دچار دوگانگی می شود. *افسردگی: پرخاشگری وکج خلقی در کودکان چنانچه با علامت های دیگر همراه باشد، می تواند نشانه ای از افسردگی باشد که در این صورت لازم است شرایط زندگی کودک تمام وکمال مورد بررسی قرار گیرد. 5) حسادت: وجود فرزند جدید در خانواده باعث می شود مشغله های مادر زیاد شده، و زمان کمتری برای بازی با کودک و رسیدگی به او داشته باشد. حسادت در رسیدگی و توجه، یکی از مهمترین دلایلی است که کودک را مجبور می کند از خواهر و برادرش، دوستانش و کسانی که او را از حقوقش محروم می کنند. انتقام بگیرد. *عوامل زیست شناختی: تفاوت های جنسیتی: تحقیقات نشان می دهد که پرخاشگری در پسران در مقایسه با دختران، مستقیم تر، آشکارتر و بیشتر جسمی است ولی این بدین معنی نیست که پسرها پرخاشگرتر هستند دخترها پرخاشگریشان غیر مستقیم، مخفی و در بیشتر اوقات به صورت کلامی است. انتظارات متفاوت فرهنگی و آداب و رسوم اجتماعی، ممکن است چنین تفاوت هایی را ایجاد کرده باشد. همان طور که گفته شد میزان پرخاشگری بین پسران و دختران متفاوت است.به طورکلی پسرها خشم خود را راحت تر از دخترها ابراز می کنند و شاید توجیه فرهنگی آن این باشد که والدین و مربیان از پسران انتظار خشم دارند و از آن چشم پوشی می کنند. در عوض گریه کرده برای یک دختر عصبانی بیشتر مورد قبول است. این تفاوت ها از سال دوم زندگی آشکار می شود. براساس مطالعات مشاهده ای در مورد کودکان نوپا تفاوت های جنسیتی از لحاط تعداد پرخاشگری بعد از 18 ماهگی ظاهر می شود و تا قبل از آن اثری از آن نیست. پسرها به خصوص وقتی که به آنان حمله می شود یا کسی مزاحم کارهای شان می شود تلافی می کنند. در یک مطالعه مشاهده ای در مورد کودکان پیش از مدرسه، پسرها فقط اندکی بیش از دخترها مورد حمله قرار گرفتند، ولی دو برابر دخترها تلافی کردند. *بیماری ها و مصرف دارو: بعضی از بیماری ها به مصرف دارو نیاز دارد و ممکن است از عوارض جانبی داروها، کج خلقی و رفتارهایی باشد که خشونت را برمی انگیزند. یک بیماری یا نقص فیزیکی نیز ممکن است باعث احساس کمبود، شکست های پی در پی و عدم کسب موفقیت های تحصیلی شود و کودک برای اثبات خود و کسب یک موقعیت اجتماعی، دست به پرخاشگری بزند. *عوامل جسمانی: اختلال در رسیدن اکسیژن کافی به مغز در بدو تولد، موجب پرخاشگر شدن کودک خواهد شد. برخی از مواردی که کودکان را مستعد رفتار پرخاشگرانه می کند، کودک هیچ گونه نقشی ندارد و مشکلات از بدو تولد یا قبل از تولد موجب این امر شده است. مصرف دارو توسط مادر ومبتلا بودن مادر به بیماری هایی همچون روان پریشی، از عوامل مستعد سازی کودک در بدوتولد برای ابتلا به پرخاشگری است. تغییرات متابولیسمی در مغز کودک، پایین بودن سطح هوشی،عدم اعتماد به نفس، بی توجهی نسبت به کودک و تنبیه بدنی به جهت پیام منفی که به کودک می دهد، وی را پرخاشگر می کند. کودک نیازمند توجه پدر و مادر اعم از مثبت همچون تشویق یا نفی چون تنبیه بوده که البته مثبت آن ارجح تر است. ولی چنانچه کودک در شرایطی باشد که حس کند نمی تواند توجه مثبت والدین خود را جلب کند، توجه منفی را به بی توجهی والدین ترجیح می دهد. این رفتار بیشتر در خانواده هایی مشاهده می شود که والدین آنها دارای تعارض و اختلاف بوده، بیمار باشند، مشروب و مواد مخدر مصرف کنند یا داری رفتارهای خلاف و ضداجتماعی باشند. پرخاشگری گاه ممکن است دلیل فیزیکی داشته باشد. آسیب مغزی در بسیاری موارد ممکن است باعث چنین حالتی شود. به خصوص، دستگاه لیمبیک که بخش مختص به پرخاشگری دارد. پرخاشگری می تواند ریشه دارویی، هورمونی یا ژنتیکی داشته باشد. طی مطالعاتی برروی تعاملات بین ژن هایی خاص و انتقال دهنده های عصبی ویژه مانند سروتونین یافت شده است که آنزیم های خاص مانند مونوآمین اکسید از خلق و پرخاشگری را تنظیم می کند. همچنین تجربیاتی خاصی در زندگی مانند مورد آزار واقع شدن روی ژن های خاصی اثر می کند که رفتارهای ضداجتماعی را افزایش می دهد. سطوح تستوسترون در پسران نوجوان با گزارش پرخاشگری فیزیکی وکلامی و تحمل پذیری محرومیت و تحریک پذیری، همبستگی معنی داری دارد. خلق وخو نیز ممکن است تأثیرات مداومی داشته باشد. 5) انرژی برخی کودکان انرژی زیادی دارند ولی راه مناسبی برای تخلیه این انرژی نمی شناسند بنابراین برای کاهش سطح انرژی خود به پرخاشگری متوسل می شوند و انرژی شان را صرف فریاد زدن یا کتک زدن دیگران می کنند.
عنوان سوال:

علت پرخاشگری در کودکان چیست؟


پاسخ:

*تعریف پرخاشگری:
روانشناسان تعاریف متفاوتی از پرخاشگری کودک دارند یکی از این تعاریف به این صورت است: (نوعی بیان میل به قدرت و کنترل). پرخاشگری نوعی فعالیت رفتاری است که انسان برای آزار رساندن به دیگران چه از طریق تمسخر کلامی و چه آزار جسمانی انجام می دهد. پرخاشگری یا وسیله ای، یعنی به دست آوردن یک هدف است یا خصومت آمیز، یعنی به قصد آزار رساندن به دیگران. پرخاشگری می تواند به صورت بدنی یا لفظی نیز باشد.
*علل وعوامل پرخاشگری در کودکان:
علل و عوامل مؤثر بر پرخاشگری را می توان در سه دسته به صورت زیر طبقه بندی کرد:
*عوامل محیطی
*عوامل روانشناختی
*عوامل زیست محیطی
عوامل محیطی خود این عامل از یک سری عوامل دیگری شکل می گیرد که از جمله آن می توان به عوامل فرهنگی اجتماعی اقتصادی اشاره کرد.
1) خانواده:
شرایط محیط کودک ممکن است باعث تسهیل یا محدودیت گرایش های زیست شناختی یا مانع آن شود. سهل گیری و طرد از سوی خانواده، هر دو سبب ایجاد میزان بالایی از پرخاشگری در کودکان می شود. اگر والدین در سال های اولیه، بیش از حد سهل گیر و پذیرا باشند و نتوانند محدودیت های مشخصی برای پرخاشگری کودک تعیین کنند، واکنش ها پرخاشگرانه کودک شدید و مداوم خواهد شد.
کنش های متقابل خانوادگی غالباً یکی از عواملی است که می تواند باعث افزایش الگوی پرخاشگری شود. کودکان پرخاشگر معمولاً برابر عدم تأیید اجتماعی و انظباط کلامی واکنشی نشان نمی دهند.
الف) یادگیری:
یکی از دلایل بسیار مهم پرخاشگری در کودکان یادگیری است. یعنی کودکانی که الگوهای رفتاری پرخاشگرانه داشته اند، همانند الگوهای خود رفتار می کنند. چنانچه پدر یا مادری خلق و خویی عصبانی و پرخاشگر داشته باشند، مسلماً فرزندشان نیز پرخاشگر خواهد شد. این رفتار توسط کودک یاد گرفته می شود. فرایند همانند سازی کاملاً ناخودآگاه صورت می پذیرد. نکته دیگر اینکه حتماً لازم نیست کودک مورد پرخاشگری والدین خود قرار گرفته باشد؛ چنانچه او شاهد رفتارهای خشن پدر و مادر با افراد دیگر باشد، این گونه رفتار را فرا می گیرد. بنابراین کودکان از طریق مشاهده، رفتارهای والدین را می آموزند.
داشتن الگوی مناسب در زندگی یکی از نیازهای انسان است. بررسی های انجام شده نشان می دهد که بیشتر کودکان پرخاشگر، والدین خشن و متخاصمی داشته اند یعنی نه تنها کودک آنها از محبت لازم برخوردار نبود، بلکه از الگوی پرخاشگری موجود در خانواده نیز تأثیر پذیرفته بود.دیکتاتوری خانواده هایی که تابع اصول دیکتاتوری هستند معمولاً رشد فرزندان شان را محدود می کند در این نوع از خانواده ها یک نفرحاکم بر اعمال و رفتار دیگران است که غالباً پدر چنین نقشی را دارد اما گاهی اوقات مادر، خواهران و برادران بزرگ تر نیز با دیکتاتوری رفتار می کنند. بچه هایی که در محیط دیکتاتوری پرورش پیدا می کند ظاهراً حالت تسلیم و اطاعت در رفتارشان مشاهده می شود و همین حالت آنها را به هیجان و اضطراب وامی دارد. این بچه ها درمقابل دیگران حالت دشمنی و خصومت به خود می گیرند و به بچه های هم سن و سال خود یا کمتر از خود صدمه می رسانند.
ب) توجه:
والدین باید به کودک و نیازهای او توجه کنند. کودکی که توجه کافی دریافت نمی کند وبه احساسات اوتوجه نمی شود، کمتر به احساسات دیگران توجه می کند.
و بیشتر رفتار پرخاشگرانه بروز می دهد البته گاهی اوقات رفتار پرخاشگرانه کودک برای کسب توجه اطرافیان است.
ج) تقویت:
برای اینکه کودکی پرخاشگر شناخته شود، لازم است هم تقویت اجتماعی فراوانی به خاطر رفتار پرخاشگرانه خود دریافت نموده باشد و هم با تحریکات عاطفی ناخوشایند مکرر از سوی محیط روبرو شده باشد.
توجه به پرخاشگری کودک (چه توجه مثبت و چه توجه منفی) بیش از نادیده گرفتن رفتار، ممکن است باعث تشویق پرخاشگری شود. البته ماننددیگر پاسخ های فراگرفته شده، تقویت نکردن رفتار پرخاشگرانه در فرد موجب خاموشی آن رفتار می شود.
د) تنبیه:
والدین و مربیان که در برابر پرخاشگری و خشونت کودک عصبانی می شوند و به صورت پرخاشگرانه او را تنبیه می کنند در تشدید این رفتار در او مؤثرند، در چنین مواقعی تنبیه، عامل تقویت کننده پرخاشگری است زیرا علاوه بر اینکه سبب خشم و احتمالاً پرخاشگری کودک می شود، شخص تنبیه کننده الگوی مناسبی برای پرخاشگری کودک می شود.
والدینی که برای کنترل رفتار پرخاشگرانه کودکان خود از تنبیه بدنی استفاده می کنند، معمولاً فرزندانی بسیار پرخاشگر بار می آورند. تهاجم و تنبیه بدنی، حتی اگر توسط پدر و مادر و به عنوان نوعی اقدام انضباطی صورت بگیرد، نمونه بارزی از پرخاشگری می باشد و پدر ومادری که از این وسیله تربیتی استفاده می کنند، الگو و مدل صحیحی از رفتار پرخاشگرانه توسط یک فرد بالغ، بزرگتر و قوی تر نسبت به یک شخصی کوچکتر و ضعیف تر در معرض تماشای فرزند خود قرار می دهند چون این رفتار معمولاً درمواقعی اتفاق می افتد که پدر و مادر آثاری از برانگیختگی عاطفی (عصبانیت) از خود نشان می دهند، کودک نیز یاد می گیرد که تحت این قبیل شرایط و نسبت به افراد مشابه با پاسخ های پرخاشگرانه عکس العمل نشان دهد. چون کودک نیز ممکن است دچار برانگیختگی عاطفی شده باشد، باعث تسهیل یادگیری در آنها می شود.
2) همسالان:
هر چند که بیشتر کودکان رفتار پرخاشگرانه را تأیید نمی کنند ولی درعمل آن را تقویت می کنند. مثلاً وقتی کودکی تسلیم کودک پرخاشگر می شود، کودک پرخاشگر رفتار خود را در موقعیت بعدی تکرار می کند و کودکی که تسلیم شده نیز یاد می گیرد که در موقعیت های مشابه برای رسیدن به مقصود، از رفتاری مشابه رفتار کودک پرخاشگر تقلید کند به این ترتیب او نیز پرخاشگری را می آموزد. اگر کودک دیگری شاهد برخورد این دو کودک باشد، از طریق تقویت مشاهده ای، پرخاشگری را خواهد آموخت.
کودکستان روابط متقابلی بین کودکان به وجود می آورد که به نگهداری رفتار پرخاشگرانه آنها کمک می کند. مقدار ارتباطات متقابلی که یک کودک با دیگران برقرار می کند و تعیین میزان و نوع تقویتی که او در مقابل رفتار پرخاشگرانه دریافت می نماید، نقش عمده ای در شکل گیری رفتار کودک بر عهده دارد.
کودکان پرخاشگر درحقیقت هدف پرخاشگری همسالان خود نیز هستند. به این ترتیب دور باطلی از پرخاشگری و مقابله با پرخاشگری ایجاد می شود و تداوم می یابد. بنابراین پرخاشگری در نتیجه تأثیرات دو جانبه ایجاد می شود. کودکان پرخاشگر از سوی همسالان طرد می شوند و همین همسالان با او رفتار نامناسبی خواهند کرد که این باعث تداوم و افزایش پرخاشگری دو جانبه از سوی کودک و والدین می شود.
3- تلویزیون:
در برنامه های تلویزیونی به طور متوسط در هر ساعت، پنج تا شش بارخشونت بدنی نمایش داده می شود، رفتار پرخاشگرانه شخصیت های تلویزیونی غالباً در این برنامه ها تقویت می شود چون قهرمان این برنامه ها به همان اندازه پرخاشگرند که ضد قهرمان ها.
تماشای خشونت نه تنها به بروز پرخاشگری در بیننده منجر می شود، بلکه ممکن است به تقلید مستقیم خشونت و پایین آمدن حساسیت نسبت به آن، یعنی بالارفتن تحمل و آسان شدن پرخاشگری بیانجامد.
عوامل روانشناختی:
*ناکامی:
ناکامی یکی از مسائلی است که به پرخاشگری می انجامد.وقتی کودک به هدف خوددست نیابد و ناکام شود رفتار پرخاشگرانه از او سر می زند. یکی از دلایل اصلی پرخاشگری در کودکان برآورده نشدن نیازهای روانی او مانند نیاز به عشق، امنیت، تحسین و شناخت است.
جدایی، تنبیه، موانعی که بر سر دستیابی به اهداف مهم وجود دارد، احساس بی کفایتی یا اضطراب که مانع رسیدن به اهداف مطلوب می شود یا عزت نفس را تهدید می کند، از عوامل ایجاد ناکامی هستند.
*اضطراب:
شیرخواران تحریک پذیر که به دشواری آرام می شوند، در سه سالگی مضطرب، فعال و تندخو می شوند. کودکان مضطرب نمی توانند کودکان آرامی باشند. آنها رفتارهایی پرخاشگرانه از خود بروز می دهند؛ البته بلافاصله پشیمان می شوند و از والدین خود عذرخواهی می کنند. اگر از کودک مضطرب بپرسیم که چرا پرخاش می کنی و عصبانی هستی؛ خواهد گفت نمی دانم؛ یا خواهد گفت دست خودم نیست.
*تضادهای درونی:
گاهی کودکان در دوگانگی و تضادهای درونی قرار می گیرند. یا بهتر بگوییم، گاهی بر سر دوراهی هایی گیر می کنند و نمی دانند کدام راه را انتخاب کنند؛ و این حالت آنها را دچار تعارض، اضطراب و خشم می کند. مثلاً کودکی که دوست دارد نزد مادرش درمنزل بماند و از طرفی وقتی می بیند تمام کودکان به مدرسه می روند، هم زمان تمایل به مدرسه رفتن نیز دارد، دچار دوگانگی می شود.
*افسردگی:
پرخاشگری وکج خلقی در کودکان چنانچه با علامت های دیگر همراه باشد، می تواند نشانه ای از افسردگی باشد که در این صورت لازم است شرایط زندگی کودک تمام وکمال مورد بررسی قرار گیرد.
5) حسادت:
وجود فرزند جدید در خانواده باعث می شود مشغله های مادر زیاد شده، و زمان کمتری برای بازی با کودک و رسیدگی به او داشته باشد. حسادت در رسیدگی و توجه، یکی از مهمترین دلایلی است که کودک را مجبور می کند از خواهر و برادرش، دوستانش و کسانی که او را از حقوقش محروم می کنند. انتقام بگیرد.
*عوامل زیست شناختی:
تفاوت های جنسیتی:
تحقیقات نشان می دهد که پرخاشگری در پسران در مقایسه با دختران، مستقیم تر، آشکارتر و بیشتر جسمی است ولی این بدین معنی نیست که پسرها پرخاشگرتر هستند دخترها پرخاشگریشان غیر مستقیم، مخفی و در بیشتر اوقات به صورت کلامی است. انتظارات متفاوت فرهنگی و آداب و رسوم اجتماعی، ممکن است چنین تفاوت هایی را ایجاد کرده باشد.
همان طور که گفته شد میزان پرخاشگری بین پسران و دختران متفاوت است.به طورکلی پسرها خشم خود را راحت تر از دخترها ابراز می کنند و شاید توجیه فرهنگی آن این باشد که والدین و مربیان از پسران انتظار خشم دارند و از آن چشم پوشی می کنند. در عوض گریه کرده برای یک دختر عصبانی بیشتر مورد قبول است.
این تفاوت ها از سال دوم زندگی آشکار می شود. براساس مطالعات مشاهده ای در مورد کودکان نوپا تفاوت های جنسیتی از لحاط تعداد پرخاشگری بعد از 18 ماهگی ظاهر می شود و تا قبل از آن اثری از آن نیست.
پسرها به خصوص وقتی که به آنان حمله می شود یا کسی مزاحم کارهای شان می شود تلافی می کنند. در یک مطالعه مشاهده ای در مورد کودکان پیش از مدرسه، پسرها فقط اندکی بیش از دخترها مورد حمله قرار گرفتند، ولی دو برابر دخترها تلافی کردند.
*بیماری ها و مصرف دارو:
بعضی از بیماری ها به مصرف دارو نیاز دارد و ممکن است از عوارض جانبی داروها، کج خلقی و رفتارهایی باشد که خشونت را برمی انگیزند. یک بیماری یا نقص فیزیکی نیز ممکن است باعث احساس کمبود، شکست های پی در پی و عدم کسب موفقیت های تحصیلی شود و کودک برای اثبات خود و کسب یک موقعیت اجتماعی، دست به پرخاشگری بزند.
*عوامل جسمانی:
اختلال در رسیدن اکسیژن کافی به مغز در بدو تولد، موجب پرخاشگر شدن کودک خواهد شد. برخی از مواردی که کودکان را مستعد رفتار پرخاشگرانه می کند، کودک هیچ گونه نقشی ندارد و مشکلات از بدو تولد یا قبل از تولد موجب این امر شده است. مصرف دارو توسط مادر ومبتلا بودن مادر به بیماری هایی همچون روان پریشی، از عوامل مستعد سازی کودک در بدوتولد برای ابتلا به پرخاشگری است. تغییرات متابولیسمی در مغز کودک، پایین بودن سطح هوشی،عدم اعتماد به نفس، بی توجهی نسبت به کودک و تنبیه بدنی به جهت پیام منفی که به کودک می دهد، وی را پرخاشگر می کند. کودک نیازمند توجه پدر و مادر اعم از مثبت همچون تشویق یا نفی چون تنبیه بوده که البته مثبت آن ارجح تر است. ولی چنانچه کودک در شرایطی باشد که حس کند نمی تواند توجه مثبت والدین خود را جلب کند، توجه منفی را به بی توجهی والدین ترجیح می دهد. این رفتار بیشتر در خانواده هایی مشاهده می شود که والدین آنها دارای تعارض و اختلاف بوده، بیمار باشند، مشروب و مواد مخدر مصرف کنند یا داری رفتارهای خلاف و ضداجتماعی باشند.
پرخاشگری گاه ممکن است دلیل فیزیکی داشته باشد. آسیب مغزی در بسیاری موارد ممکن است باعث چنین حالتی شود. به خصوص، دستگاه لیمبیک که بخش مختص به پرخاشگری دارد. پرخاشگری می تواند ریشه دارویی، هورمونی یا ژنتیکی داشته باشد.
طی مطالعاتی برروی تعاملات بین ژن هایی خاص و انتقال دهنده های عصبی ویژه مانند سروتونین یافت شده است که آنزیم های خاص مانند مونوآمین اکسید از خلق و پرخاشگری را تنظیم می کند.
همچنین تجربیاتی خاصی در زندگی مانند مورد آزار واقع شدن روی ژن های خاصی اثر می کند که رفتارهای ضداجتماعی را افزایش می دهد.
سطوح تستوسترون در پسران نوجوان با گزارش پرخاشگری فیزیکی وکلامی و تحمل پذیری محرومیت و تحریک پذیری، همبستگی معنی داری دارد. خلق وخو نیز ممکن است تأثیرات مداومی داشته باشد.
5) انرژی
برخی کودکان انرژی زیادی دارند ولی راه مناسبی برای تخلیه این انرژی نمی شناسند بنابراین برای کاهش سطح انرژی خود به پرخاشگری متوسل می شوند و انرژی شان را صرف فریاد زدن یا کتک زدن دیگران می کنند.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین