سکولاریسم چیست و نظر اسلام در مورد آن چیست؟
برای سکولاریسم (Secularism) در زبان فارسی، معادل‌هایی پیشنهاد شده است، مانند: علم‌گرایی، دنیامداری، دنیاگرایی، جدا انگاری دین و دنیا، لادینی، عرفی شدن، غیردینی شدن، نامقدس شدن، کنارگذاشتن دین، استغنای از دین. ریشه سکولاریسم به معنای جدیدش در مغرب زمین با ماکیاول (1527 - 1469) شروع می‌شود. وی هر چند به تبع کلیسا معتقد بود که هدف سیاست، جلب رضایت خداوند است، لکن پرسش دنباله‌دار ماکیاول آن است که چگونه مشخص می‌گردد که انجام سیاستِ به خصوصی خداوند را راضی می‌نماید؟ آیا ملاک همان مراجعه به کشیشان گذشته است؟ حال آنکه در این زمان بااصلاحات دینی آنها زیر سؤال رفته بودند. از این رو، ماکیاول مطلب دیگری را پیشنهاد می‌نماید و آن این‌که آنچه بنده خدا را راضی می‌کند؛ خداوند را هم راضی می‌کند زیرا خشنودی بنده در خشنودی خداوند خلاصه می‌شود. این، سرآغاز سکولاریسم است؛ بدین معنا که (خدامحوری) به (انسان محوری) تبدیل می‌گردد و آنچه در انسان محک و معیار است، عقل می‌باشد. بنابراین، ایمان به (اصالت عقل) در فردگرایی به جای ارزشهای کلیسایی شکل می‌گیرد. مشخصه این دوره، اولاً: رهایی فرد از قیود و فشارهای کلیسا است و ثانیاً شکل گرفتن کشورهای مستقل ( State- Nation) است. با تعمیق و توسعه این روند، سکولاریسم مساوی می‌شود با نفی حکومت دینی و اعتقاد به بشری بودن کامل امور سیاسی. بر اساس این مفاد، دین از شئون دنیوی انسان جداست و اداره این شئون، اعم از سیاسی و اقتصادی به انسان تعلق دارد؛ و انسان باید در سایه عقل و علم خودش، بدون استمداد از آموزه‌های دینی، مناسبات اقتصادی و سیاسی جامعه را سامان دهد. از سوی دیگر، سکولاریسم، آرمان‌ها و غایات و ارزش‌های سیاسی و اجتماعی بشر را کاملاً دنیوی می‌بیند و از این رو در راه شناخت این اهداف و ارزش‌ها و راه وصول به آنها، هیچ نیازی به استمداد و تمسک به دین وجود ندارد. اگر بخواهیم ماهیت سکولاریسم را بطور فشرده و خلاصه مطرح کنیم باید بگوییم: سکولاریسم یعنی: 1- عمل کردن بر وفق انگیزه‌های غیردینی؛ 2- تفسیر کردن جهان و حیات و انسان بر حسب مفاهیم و مقولات غیردینی؛ 3- کشف استقلال مقولاتی چون علم، سیاست، فلسفه، هنر، علوم، نهادهای اجتماعی و... از دین. در این باب نگا: - احمد بخشایشی، پیدایش سکولاریسم، (کتاب نقد، شماره یک زمستان 75)، صص 19 - 17 - براین ویلسون، جداانگاری دین و دنیا، ترجمه مرتضی اسعدی (در کتاب فرهنگ و دین)، صص 142 - 128. - سیدمحمد نقیب العطاس، اسلام و دنیوگری، ترجمه احمد آرام، ص 15 و ... می‌توان گفت سکولاریسم جمع‌بندی همه موضع‌گیریهای مغرب زمین در مقابل دین است که در قرن نوزدهم زیر این عنوان تشخص پیدا کرده است. یعنی برآیند موضع‌گیری‌های مکاتب مختلف غربی را نسبت به دین می‌توان (سکولاریسم) نامید. ناگفته نماند که سکولاریسم با سکولاریزاسیون (Desacralization) متفاوت است. سکولاریسم به منزله یک مکتب و مشرب فکری مبتنی بر یک سلسله پیش فرض‌ها و مقدمات نظری خاصی است. اما سکولاریزاسیون جریانی است که در طی آن دین به حاشیه جامعه منتقل می‌شود و دچار انحطاط و زوال گشته، قدرت و سیطره و نفوذ آن کاهش می‌یابد. ولی به هر حال سکولاریسم پایه‌ای نظری برای جریان انزوای دین و خصوصی شدن دین (Privatization) و در نهایت سکولاریزاسیون است. این هر دو ملازم یکدیگرند و صرف تفاوت معنا نباید رهزن شود که این دو را به کلی از یکدیگر منفک ساخت. برای آشنایی بیشتر با مختصات جامعه سکولار، سه ویژگی برجسته را با شرحی کوتاه مطرح می‌کنیم: 1- دینداری امری فردی می‌گردد؛ زیرا عمل دینی (یعنی عملی که معطوف به ماوراء طبیعت باشد) در جامعه سکولار دیگر در امور دنیایی چندان مؤثر و مربوط تلقی نمی‌گردد؛ و به همین جهت، میزان و محدوده آن رو به کاهش می‌نهد. بر این اساس، دینداری دیگر تکلیفی بر عهده اعضای جامعه نیست و به صورت امری کاملاً دلخواهانه و داوطلبانه درآمده است. با توجه به این مشخصه، سکولاریسم به معنی مخالفت صریح با دین نیست بلکه در جامعه سکولار اعتقادات دینی تا زمانی که صرفاً اعتقاد شخصی باشد، محترم است؛ اما اگر بخواهد از جنبه شخصی و فردی خارج و مدعی نفوذ و تأثیر اجتماعی شود، سکولاریسم در مقابلش می‌ایستد. 2- انسان‌محوری (Humanism) به جای خدامحوری: جامعه سکولار وقعی بر وحی نمی‌نهد. در این جامعه انسان وقتی می‌خواهد به مسائل اجتماعی بپردازد، تنها باید به عقل خود متمسک شود. در واقع در این تفکر (عقل) در مقابل (وحی) قرار می‌گیرد، نه در پرتو آن. از این رو، در جامعه سکولار اصطلاح (حرام)، (حلال)، (مجاز) و (ممنوع) جایی ندارد. در آنجا قانون و غیرقانونی بودن مطرح است و این قانون تابع اکثریت عقل اجتماعی است. بنابراین، اگر زمانی جامعه مشروع بودن ازدواج جنس موافق را امضاء کرد، این امر قانونی است ولو برخلاف (وحی) باشد. 3- ملاک هویت جامعه، ملیّت است نه دین: وقتی در جامعه‌ای، دین ملاک وحدت و هویت اجتماعی نباشد، ناگزیر باید به جای آن چیز دیگری گذاشت، سکولاریسم مفهوم (امت) را (که به معنی تشخیص جامعه بر حسب عقیده دینی است) کنار می‌گذارد و به ناچار به مفهوم (ملت) متمسک می‌شود. ملت، در اینجا یک مفهوم و تشخّص اعتباری برحسب ملاک‌هایی از قبیل نژاد، زبان، تاریخ مشترک و سرزمین است. بنابراین، اگر مسلمانی در نقطه‌ای از دنیا از رهبر دینی در نقطه دیگری از دنیا اطاعت کند، در تفکر سکولار اشکال دارد. در پایان سخن، برای آشنایی بیشتر شما، شمایی از تأثیر سکولاریسم را در فعالیت‌های اجتماعی خاطر نشان می‌سازیم. در جامعه سکولار: 1- باید مجلس قانون‌گذاری (لائیک) باشد؛ چرا که در جامعه سکولار دیگر خلاف شرع مطرح نیست. از این رو معنا ندارد که در مجلس قانون‌گذاری کسی بگوید این، خلاف شرع است. 2- در مدارس، تعلیم دین بطور کلی ممنوع است و یا اگر هم باشد، تنها به صورت یک آموزش فردی و شخصی است، نه اجتماعی. بنابراین، آزادی دینی تنها در حد یک امر فردی مجاز است نه بیشتر. 3- دین عصری می‌شود؛ چرا که از آنجا که جامعه هر روزه امور خود را بیشتر از پیش مطابق با معیارهای فنی و علمی سامان می‌دهد، نهادهای دین نیز تحت تأثیر این جریان قرار می‌گیرند؛ و در نتیجه، نهادها و رفتار دینی نیز به نحوی روز افزون تحت نفوذ ارزش‌ها و معیارها و ضوابطی درمی‌آید که در جامعه غیردینی رواج دارد. porseman.org
عنوان سوال:

سکولاریسم چیست و نظر اسلام در مورد آن چیست؟


پاسخ:

برای سکولاریسم (Secularism) در زبان فارسی، معادل‌هایی پیشنهاد شده است، مانند: علم‌گرایی، دنیامداری، دنیاگرایی، جدا انگاری دین و دنیا، لادینی، عرفی شدن، غیردینی شدن، نامقدس شدن، کنارگذاشتن دین، استغنای از دین. ریشه سکولاریسم به معنای جدیدش در مغرب زمین با ماکیاول (1527 - 1469) شروع می‌شود. وی هر چند به تبع کلیسا معتقد بود که هدف سیاست، جلب رضایت خداوند است، لکن پرسش دنباله‌دار ماکیاول آن است که چگونه مشخص می‌گردد که انجام سیاستِ به خصوصی خداوند را راضی می‌نماید؟ آیا ملاک همان مراجعه به کشیشان گذشته است؟ حال آنکه در این زمان بااصلاحات دینی آنها زیر سؤال رفته بودند. از این رو، ماکیاول مطلب دیگری را پیشنهاد می‌نماید و آن این‌که آنچه بنده خدا را راضی می‌کند؛ خداوند را هم راضی می‌کند زیرا خشنودی بنده در خشنودی خداوند خلاصه می‌شود. این، سرآغاز سکولاریسم است؛ بدین معنا که (خدامحوری) به (انسان محوری) تبدیل می‌گردد و آنچه در انسان محک و معیار است، عقل می‌باشد. بنابراین، ایمان به (اصالت عقل) در فردگرایی به جای ارزشهای کلیسایی شکل می‌گیرد. مشخصه این دوره، اولاً: رهایی فرد از قیود و فشارهای کلیسا است و ثانیاً شکل گرفتن کشورهای مستقل ( State- Nation) است. با تعمیق و توسعه این روند، سکولاریسم مساوی می‌شود با نفی حکومت دینی و اعتقاد به بشری بودن کامل امور سیاسی. بر اساس این مفاد، دین از شئون دنیوی انسان جداست و اداره این شئون، اعم از سیاسی و اقتصادی به انسان تعلق دارد؛ و انسان باید در سایه عقل و علم خودش، بدون استمداد از آموزه‌های دینی، مناسبات اقتصادی و سیاسی جامعه را سامان دهد. از سوی دیگر، سکولاریسم، آرمان‌ها و غایات و ارزش‌های سیاسی و اجتماعی بشر را کاملاً دنیوی می‌بیند و از این رو در راه شناخت این اهداف و ارزش‌ها و راه وصول به آنها، هیچ نیازی به استمداد و تمسک به دین وجود ندارد. اگر بخواهیم ماهیت سکولاریسم را بطور فشرده و خلاصه مطرح کنیم باید بگوییم: سکولاریسم یعنی: 1- عمل کردن بر وفق انگیزه‌های غیردینی؛ 2- تفسیر کردن جهان و حیات و انسان بر حسب مفاهیم و مقولات غیردینی؛ 3- کشف استقلال مقولاتی چون علم، سیاست، فلسفه، هنر، علوم، نهادهای اجتماعی و... از دین. در این باب نگا: - احمد بخشایشی، پیدایش سکولاریسم، (کتاب نقد، شماره یک زمستان 75)، صص 19 - 17 - براین ویلسون، جداانگاری دین و دنیا، ترجمه مرتضی اسعدی (در کتاب فرهنگ و دین)، صص 142 - 128. - سیدمحمد نقیب العطاس، اسلام و دنیوگری، ترجمه احمد آرام، ص 15 و ... می‌توان گفت سکولاریسم جمع‌بندی همه موضع‌گیریهای مغرب زمین در مقابل دین است که در قرن نوزدهم زیر این عنوان تشخص پیدا کرده است. یعنی برآیند موضع‌گیری‌های مکاتب مختلف غربی را نسبت به دین می‌توان (سکولاریسم) نامید. ناگفته نماند که سکولاریسم با سکولاریزاسیون (Desacralization) متفاوت است. سکولاریسم به منزله یک مکتب و مشرب فکری مبتنی بر یک سلسله پیش فرض‌ها و مقدمات نظری خاصی است. اما سکولاریزاسیون جریانی است که در طی آن دین به حاشیه جامعه منتقل می‌شود و دچار انحطاط و زوال گشته، قدرت و سیطره و نفوذ آن کاهش می‌یابد. ولی به هر حال سکولاریسم پایه‌ای نظری برای جریان انزوای دین و خصوصی شدن دین (Privatization) و در نهایت سکولاریزاسیون است. این هر دو ملازم یکدیگرند و صرف تفاوت معنا نباید رهزن شود که این دو را به کلی از یکدیگر منفک ساخت. برای آشنایی بیشتر با مختصات جامعه سکولار، سه ویژگی برجسته را با شرحی کوتاه مطرح می‌کنیم: 1- دینداری امری فردی می‌گردد؛ زیرا عمل دینی (یعنی عملی که معطوف به ماوراء طبیعت باشد) در جامعه سکولار دیگر در امور دنیایی چندان مؤثر و مربوط تلقی نمی‌گردد؛ و به همین جهت، میزان و محدوده آن رو به کاهش می‌نهد. بر این اساس، دینداری دیگر تکلیفی بر عهده اعضای جامعه نیست و به صورت امری کاملاً دلخواهانه و داوطلبانه درآمده است. با توجه به این مشخصه، سکولاریسم به معنی مخالفت صریح با دین نیست بلکه در جامعه سکولار اعتقادات دینی تا زمانی که صرفاً اعتقاد شخصی باشد، محترم است؛ اما اگر بخواهد از جنبه شخصی و فردی خارج و مدعی نفوذ و تأثیر اجتماعی شود، سکولاریسم در مقابلش می‌ایستد. 2- انسان‌محوری (Humanism) به جای خدامحوری: جامعه سکولار وقعی بر وحی نمی‌نهد. در این جامعه انسان وقتی می‌خواهد به مسائل اجتماعی بپردازد، تنها باید به عقل خود متمسک شود. در واقع در این تفکر (عقل) در مقابل (وحی) قرار می‌گیرد، نه در پرتو آن. از این رو، در جامعه سکولار اصطلاح (حرام)، (حلال)، (مجاز) و (ممنوع) جایی ندارد. در آنجا قانون و غیرقانونی بودن مطرح است و این قانون تابع اکثریت عقل اجتماعی است. بنابراین، اگر زمانی جامعه مشروع بودن ازدواج جنس موافق را امضاء کرد، این امر قانونی است ولو برخلاف (وحی) باشد. 3- ملاک هویت جامعه، ملیّت است نه دین: وقتی در جامعه‌ای، دین ملاک وحدت و هویت اجتماعی نباشد، ناگزیر باید به جای آن چیز دیگری گذاشت، سکولاریسم مفهوم (امت) را (که به معنی تشخیص جامعه بر حسب عقیده دینی است) کنار می‌گذارد و به ناچار به مفهوم (ملت) متمسک می‌شود. ملت، در اینجا یک مفهوم و تشخّص اعتباری برحسب ملاک‌هایی از قبیل نژاد، زبان، تاریخ مشترک و سرزمین است. بنابراین، اگر مسلمانی در نقطه‌ای از دنیا از رهبر دینی در نقطه دیگری از دنیا اطاعت کند، در تفکر سکولار اشکال دارد. در پایان سخن، برای آشنایی بیشتر شما، شمایی از تأثیر سکولاریسم را در فعالیت‌های اجتماعی خاطر نشان می‌سازیم. در جامعه سکولار: 1- باید مجلس قانون‌گذاری (لائیک) باشد؛ چرا که در جامعه سکولار دیگر خلاف شرع مطرح نیست. از این رو معنا ندارد که در مجلس قانون‌گذاری کسی بگوید این، خلاف شرع است. 2- در مدارس، تعلیم دین بطور کلی ممنوع است و یا اگر هم باشد، تنها به صورت یک آموزش فردی و شخصی است، نه اجتماعی. بنابراین، آزادی دینی تنها در حد یک امر فردی مجاز است نه بیشتر. 3- دین عصری می‌شود؛ چرا که از آنجا که جامعه هر روزه امور خود را بیشتر از پیش مطابق با معیارهای فنی و علمی سامان می‌دهد، نهادهای دین نیز تحت تأثیر این جریان قرار می‌گیرند؛ و در نتیجه، نهادها و رفتار دینی نیز به نحوی روز افزون تحت نفوذ ارزش‌ها و معیارها و ضوابطی درمی‌آید که در جامعه غیردینی رواج دارد.
porseman.org





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین