برای سکولاریسم مبانی متعددی برشمرده اند که در این جا به سه مبنا از مهم ترین مبانی سکولاریسم (علم گرایی، عقل گرایی و انسان گرایی) اشاره و اجمالا دیدگاه اسلام را مطرح می کنیم: 1. علم گرایی (scientism) علم گرایی یا اصالت علم بدین معناست که فقط گزاره هایی واقعیّت دارند و به انسان شناخت واقعی عطا می کنند که مبتنی بر حس و تجربه باشند. از آن جا که علم گرایان، علوم و معارف غیرتجربی را (علم) نمی شمارند، داده های عقلی و آموزه های وحیانی را غیرعلمی و بی حاصل قلمداد می کنند. از نظر علم گرایان، گزاره ای که از راه تجربه ی حسی اثبات شدنی باشد، شایسته ی نام (علم) است[1] و (تنها پروای علم، که به آسانی قابل تعریف و بیان است، این است که داده های تجربه را مشاهده و شکار کند و تا آن جا که ممکن است در قالب ریاضی بریزد)[2]. با توجه به آنچه در تعریف علم گرایی بیان شد، برخی ویژگی های علم گرایی عبارت اند از: 1. حس گرایی و تجربه گرایی؛ 2. اعتبار دادن به قضایای مبتنی بر تجربه و مشاهده، و بی اعتبار دانستن گزاره های متافیزیکی و دینی؛ 3. تجربه و مشاهده تنها راه کشف واقعیّت. این ویژگی های علم گرایی، نقش علم گرایی را در سکولاریسم روشن می سازد؛ زیرا بر اساس این دیدگاه، دین و تعالیم دینی اعتباری ندارد و برای ساختن دنیا باید به علوم بشری مراجعه و از روش علمی استفاده کرد، نه از دین؛ به عبارت دیگر، در سکولاریسم، علم جانشین وحی و تعالیم الهی است. استانلی ل. جکی می گوید: بر وفق علم زدگی یا اصالت علم، گزاره ها فقط به میزان پیوندشان با کمیات یا امور واقعِ تجربی، محتوای حقیقی و صادق دارند.[3] هامیلتون می گوید: شکی نیست که گسترش علم به تضعیف دین کمک کرده است. از زمانی که علم حیثیت پیدا کرد و مبنای بسیاری از جنبه های زندگی بشر قرار گرفت، دیدگاه های مذهبی درباره ی جهان را مورد تردید قرار داد.[4] دان گیوپیت می نویسد: هر چه پیکر دانش و فنون علمی کنونی بشر تناورتر و نیرومندتر می شود، علم بیشتر و بیشتر در بخش های مختلف حیات به جای دین وظیفه ی توضیح رویدادها را بر عهده می گیرد. حتی در رشته هایی چون اقتصاد، علوم اجتماعی و روان شناسی، که موضع دقیق علمی آنها قطعی نیست، در عمل شیوه ی تفکّر دنیوی، سودگرا و ابزاری غلبه یافته است.[5] وی در ادامه می گوید: دنیاگرایی مدرن - همان طور که گفته شد - مشتمل است بر تسری هر چه بیشتر خردورزی فنی به زوایای زندگی. در این جهان بینی علم جای الهیات را گرفته و علاقه ی مردم از دین و اخلاق بریده و به اقتصاد و سیاست گرویده است[6]. یکی از روشن فکران ایرانی در اهمّیّت نقش علم گرایی در سکولاریسم می نویسد: علمانیّت به معنای علمی بودن یا علمی شدن را باید دقیق ترین ترجمه ی سکولاریسم دانست.[7] نقد و بررسی علم گرایی الف) اسلام با علم گرایی و مکتب اصالت تجربه مخالف است، اما با علم و دانش تجربی مخالف نیست. دلیل بطلان علم گرایی و تجربه گرایی از دیدگاه اسلام آن است که انسان مجاری معرفتی مختلفی همچون عقل و حس و وحی دارد و از این راه ها به شناخت هایی دست می یابد. شناخت ابدیّت و امور فرا طبیعی به کمک حس و تجربه امکان پذیر نیست. تجربه و حس تنها می تواند در شناخت امور مادی و طبیعی به انسان یاری رساند و عقل و وحی است که می تواند امور فوق طبیعی را معرفی کند، اموری هم چون چیستی حقیقت انسان و شناخت روح و خدا و آخرت و سعادت حقیقی و راز خلقت؛ بنابراین اسلام علم گرایی را مردود می داند، اما با علم نه تنها مخالفتی ندارد بلکه انسان را به فراگیری آن ترغیب می کند. تاریخ اسلام گواه خوبی است بر این که اسلام، نه تنها با علم و حتی علوم تجربی مخالفت نداشته، بلکه مهم ترین عامل ترقّی و پیشرفت این علوم بوده است. گوستاولوبون یکی از مورّخان اروپایی در نقش دین اسلام می گوید: تا مدت پانصد سال مدارس اروپا روی کتاب ها و مصنفات مسلمانان دایر بود و همان ها بودند که اروپا را از لحاظ علم و عمل و اخلاق تربیت کرده، در طریق تمدن داخل نمودند. ما وقتی به تحقیقات علمی و اکتشافات فنی آنان نظر می افکنیم، می بینیم هیچ ملّتی نیست که در این مدّت کم، بیش تر از آنان ترقّی کرده باشد. بعضی ها عار دارند که اقرار کنند به سبب اسلام آوردن یک قوم کافر و ملحدی، اروپای مسیحی از حال توحش و جهالت خارج گردید؛ لذا آن را مکتوم نگاه می دارند. ولی این نظر به اندازه ای بی اساس و تأسّف آور است که به آسانی می توان آن را رد نمود ... نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده ی اسلام، آن اقوام وحشی اروپا را، که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق آدمیّت نمود؛ هم چنین نفوذ فکری و عقلانی آنان، دروازه ی علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلی بی خبر بودند، به روی آنان باز کرد و تا ششصد سال استاد ما (اروپاییان) بودند.[8] و این به خاطر اهمّیّتی است که اسلام به علم و عالمان می دهد. دینی که پیامبرش مجلس دانش را از دیگر مجالس برتر می شمرد و اسیران باسواد را در برابر آموختن سواد به مسلمانان آزاد می کرد. دینی که می گوید: اطلبوا العلم و لو بالصین؛ علم را هر چند در نقاط دور دست فراگیرید.[9] ب) ریشه ی علم گرایی غرب، در تعارض دستاوردهای علمی با آموزه های نادرست مسیحیّت درباره ی جهان بود،[10] نه در مبانی محکم معرفت شناسانه. شکی نیست که رشد علم به تضعیف دینی می انجامد که دارای آموزه های نادرستی درباره ی جهان و انسان است، اما دینی مانند اسلام که مصون از تحریف و تعالیم ناصواب است، با پیشرفت علم نه تنها تضعیف نمی شود، بلکه هر روز حقّانیّت و ضرورت مراجعه و بهره گیری از آن آشکارتر می گردد. ج) علم گرایی به معنای انحصار معرفت در تجربه، نظریه ای نادرست است و روشن ترین اشکال آن غیرعلمی بودن همین قاعده و اصل است؛ زیرا هیچ گاه تجربه نمی تواند ضابطه ای کلی و قطعی ارائه دهد. دلیل دیگر بر بطلان این نظریه، وجود آموزه های قطعی عقلی است که نمایانگر توانایی های عقل آدمی در کشف واقعیّت است، مانند اصل علیّت. د) ریشه ی علم گرایی به معنای بی نیازی جستن از وحی و تعالیم وحیانی، در شناخت نادرست آدمی است. تصوّر شده است که آدمی می تواند با تجربه و علم تمامی مشکلات خود را حل کند و نیازهایش را برآورد. در بطلان این تصوّر کافی است به مبانی متافیزیکی علم، مانند استحاله ی اجتماع نقیضین و اصل علّیت و نیز به اعترافات عاجزانه ی عالمان در عرصه های مختلف توجه شود. ماکس شِلر با اشاره به پیدایش علوم مختلف می گوید: علوم تخصصی که پیوسته تعدادشان رو به افزایش است و با مسائل انسان سر و کار دارند، بیش تر پنهانگر ذات انسان در پرده ی حجاب اند تا روشنگر آن.[11] و اگر نتوان انسان را به درستی شناخت، چگونه می توان برای او سعادت و خوش بختی مناسب تأمین کرد. 2. عقل گرایی (rationalism) یکی دیگر از مبانی سکولاریسم عقل گرایی است؛ یعنی مبنا قرار دادن عقل برای رفع نیازهای انسان. راسیونالیسم در شایع ترین معنای اصطلاحی اش که در قرن هیجدهم نمایان شد، عبارت است از: اعتقاد به تفوق و برتری عقل و بسندگی آن برای هدایت بشر در همه ی شؤون بشری و این که آدمی در ساختن زندگی خود تنها باید بر عقل و خرد تکیه کند، نه بر علم یا دین. در فرهنگ آکسفورد در تعریف راسیونالیسم آمده است: تئوری ای که بر آن است که همه ی رفتارها و عقاید و مانند آن باید بر خرد استوار شود، نه بر احساسات یا عقاید دینی. متفکران عصر روشنگری از توانایی عقل نه فقط در حوزه ی علم و دین، بلکه در همه ی شؤون حیات انسانی مطمئن بودند؛ مثلا بر این باور بودند که در زمینه ی اقتصاد، قوانین عرضه و تقاضا، خود به خود رفاه جامعه را تضمین می کند؛[12] در کفایت عقل کوچک ترین شک و شبهه ای نداشتند و به وحی یا کتاب مقدّس نقش تبعی داده بودند[13] و عقل در قرن هجدهم داشت جانشین آن ضروریات و اصول عقاید مسیحیّت می شد[14]. دئیست ها نمونه هایی از بیدادگری و بی اخلاقی را از روایات و حکایات کتاب مقدّس بیرون کشیدند و با این کار اشخاصی مانند تامس پین خشنودی خود را از پیروزی عقل بر خرافات اظهار داشتند[15]. بدین ترتیب انسان مدرن، با اظهار بی نیازی از تعالیم دینی برای اداره ی زندگی خود، به کفایت عقل فتوا داد. با توجه به آنچه در تعریف علم گرایی و عقل گرایی ذکر شد، تفاوت این دو روشن می گردد: علم گرایی تنها راه معرفت را احساس و تجربه ذکر می کند و عقل گرایی، تنها معیار شناخت را خرد و عقل آدمی معرفی می کند؛ علم گرایی آموزه های عقل و دین را بی اعتبار می شمارد و عقل گرایی داده های علمی و دینی را بی ارزش می داند؛ و اما اشتراک علم گرایی و عقل گرایی در نفی آموزه های دینی است؛ هر دو در این جهت مشترک اند که انسان در شؤون زندگی اش نباید به دین تکیه کند. بررسی و نقد عقل گرایی الف) اشکال اوّل این مبنا همان مشکل علم گرایی است؛ یعنی خودبسندگی خرد آدمی. به عبارت دیگر، پیروزی عقل بر برخی تعالیم مسیحیّت و توان خرد در عقلانی کردن جهان و برخی دستاوردهای آن، این توهم را پرورش داد که آدمی می تواند به تنهایی جهان خود را بسازد و مشکلات او ریشه در تعالیم دینی دارد. پی نوشتها: [1]. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 61. [2]. میرچا الیاده، دین پژوهی، ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، ج 1، ص 387. [3]. استانلی ل. جکی، فرهنگ و دین، ص 228. [4]. ملکم هامیلتون، همان، ص 303. [5]. دان گیوپیت، همان، ص 17. [6]. ر. ک: همان، ص 44. [7]. عبدالکریم سروش، کیان، ش 26، ص 6. [8]. گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه ی سیدهاشم هریسی، ص 751 754. [9]. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه ی اسلام، ص 26 - 28. [10]. ایان باربور، علم و دین، ص 2. [11]. کاسیرر، رساله ای در باب انسان، ترجمه ی بزرگ نادرزاده، ص 46 47. [12]. ایان باربور، همان، ص 78. [13]. ر.ک: همان، ص 76. [14]. ر.ک: همان، ص 49. [15]. ر.ک: همان، ص 77. منبع: تبیین و تحلیل سکولاریسم، سید محمد علی داعی نژاد، انتشارات مرکز مدیریت حوزه ی علمیه قم (1382).
برای سکولاریسم مبانی متعددی برشمرده اند که در این جا به سه مبنا از مهم ترین مبانی سکولاریسم (علم گرایی، عقل گرایی و انسان گرایی) اشاره و اجمالا دیدگاه اسلام را مطرح می کنیم:
1. علم گرایی (scientism)
علم گرایی یا اصالت علم بدین معناست که فقط گزاره هایی واقعیّت دارند و به انسان شناخت واقعی عطا می کنند که مبتنی بر حس و تجربه باشند. از آن جا که علم گرایان، علوم و معارف غیرتجربی را (علم) نمی شمارند، داده های عقلی و آموزه های وحیانی را غیرعلمی و بی حاصل قلمداد می کنند. از نظر علم گرایان، گزاره ای که از راه تجربه ی حسی اثبات شدنی باشد، شایسته ی نام (علم) است[1] و (تنها پروای علم، که به آسانی قابل تعریف و بیان است، این است که داده های تجربه را مشاهده و شکار کند و تا آن جا که ممکن است در قالب ریاضی بریزد)[2]. با توجه به آنچه در تعریف علم گرایی بیان شد، برخی ویژگی های علم گرایی عبارت اند از:
1. حس گرایی و تجربه گرایی؛
2. اعتبار دادن به قضایای مبتنی بر تجربه و مشاهده، و بی اعتبار دانستن گزاره های متافیزیکی و دینی؛
3. تجربه و مشاهده تنها راه کشف واقعیّت.
این ویژگی های علم گرایی، نقش علم گرایی را در سکولاریسم روشن می سازد؛ زیرا بر اساس این دیدگاه، دین و تعالیم دینی اعتباری ندارد و برای ساختن دنیا باید به علوم بشری مراجعه و از روش علمی استفاده کرد، نه از دین؛ به عبارت دیگر، در سکولاریسم، علم جانشین وحی و تعالیم الهی است. استانلی ل. جکی می گوید:
بر وفق علم زدگی یا اصالت علم، گزاره ها فقط به میزان پیوندشان با کمیات یا امور واقعِ تجربی، محتوای حقیقی و صادق دارند.[3]
هامیلتون می گوید:
شکی نیست که گسترش علم به تضعیف دین کمک کرده است. از زمانی که علم حیثیت پیدا کرد و مبنای بسیاری از جنبه های زندگی بشر قرار گرفت، دیدگاه های مذهبی درباره ی جهان را مورد تردید قرار داد.[4]
دان گیوپیت می نویسد:
هر چه پیکر دانش و فنون علمی کنونی بشر تناورتر و نیرومندتر می شود، علم بیشتر و بیشتر در بخش های مختلف حیات به جای دین وظیفه ی توضیح رویدادها را بر عهده می گیرد. حتی در رشته هایی چون اقتصاد، علوم اجتماعی و روان شناسی، که موضع دقیق علمی آنها قطعی نیست، در عمل شیوه ی تفکّر دنیوی، سودگرا و ابزاری غلبه یافته است.[5]
وی در ادامه می گوید:
دنیاگرایی مدرن - همان طور که گفته شد - مشتمل است بر تسری هر چه بیشتر خردورزی فنی به زوایای زندگی. در این جهان بینی علم جای الهیات را گرفته و علاقه ی مردم از دین و اخلاق بریده و به اقتصاد و سیاست گرویده است[6].
یکی از روشن فکران ایرانی در اهمّیّت نقش علم گرایی در سکولاریسم می نویسد:
علمانیّت به معنای علمی بودن یا علمی شدن را باید دقیق ترین ترجمه ی سکولاریسم دانست.[7]
نقد و بررسی علم گرایی
الف) اسلام با علم گرایی و مکتب اصالت تجربه مخالف است، اما با علم و دانش تجربی مخالف نیست. دلیل بطلان علم گرایی و تجربه گرایی از دیدگاه اسلام آن است که انسان مجاری معرفتی مختلفی همچون عقل و حس و وحی دارد و از این راه ها به شناخت هایی دست می یابد. شناخت ابدیّت و امور فرا طبیعی به کمک حس و تجربه امکان پذیر نیست. تجربه و حس تنها می تواند در شناخت امور مادی و طبیعی به انسان یاری رساند و عقل و وحی است که می تواند امور فوق طبیعی را معرفی کند، اموری هم چون چیستی حقیقت انسان و شناخت روح و خدا و آخرت و سعادت حقیقی و راز خلقت؛ بنابراین اسلام علم گرایی را مردود می داند، اما با علم نه تنها مخالفتی ندارد بلکه انسان را به فراگیری آن ترغیب می کند. تاریخ اسلام گواه خوبی است بر این که اسلام، نه تنها با علم و حتی علوم تجربی مخالفت نداشته، بلکه مهم ترین عامل ترقّی و پیشرفت این علوم بوده است. گوستاولوبون یکی از مورّخان اروپایی در نقش دین اسلام می گوید:
تا مدت پانصد سال مدارس اروپا روی کتاب ها و مصنفات مسلمانان دایر بود و همان ها بودند که اروپا را از لحاظ علم و عمل و اخلاق تربیت کرده، در طریق تمدن داخل نمودند. ما وقتی به تحقیقات علمی و اکتشافات فنی آنان نظر می افکنیم، می بینیم هیچ ملّتی نیست که در این مدّت کم، بیش تر از آنان ترقّی کرده باشد. بعضی ها عار دارند که اقرار کنند به سبب اسلام آوردن یک قوم کافر و ملحدی، اروپای مسیحی از حال توحش و جهالت خارج گردید؛ لذا آن را مکتوم نگاه می دارند. ولی این نظر به اندازه ای بی اساس و تأسّف آور است که به آسانی می توان آن را رد نمود ... نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده ی اسلام، آن اقوام وحشی اروپا را، که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق آدمیّت نمود؛ هم چنین نفوذ فکری و عقلانی آنان، دروازه ی علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلی بی خبر بودند، به روی آنان باز کرد و تا ششصد سال استاد ما (اروپاییان) بودند.[8]
و این به خاطر اهمّیّتی است که اسلام به علم و عالمان می دهد. دینی که پیامبرش مجلس دانش را از دیگر مجالس برتر می شمرد و اسیران باسواد را در برابر آموختن سواد به مسلمانان آزاد می کرد. دینی که می گوید: اطلبوا العلم و لو بالصین؛ علم را هر چند در نقاط دور دست فراگیرید.[9]
ب) ریشه ی علم گرایی غرب، در تعارض دستاوردهای علمی با آموزه های نادرست مسیحیّت درباره ی جهان بود،[10] نه در مبانی محکم معرفت شناسانه. شکی نیست که رشد علم به تضعیف دینی می انجامد که دارای آموزه های نادرستی درباره ی جهان و انسان است، اما دینی مانند اسلام که مصون از تحریف و تعالیم ناصواب است، با پیشرفت علم نه تنها تضعیف نمی شود، بلکه هر روز حقّانیّت و ضرورت مراجعه و بهره گیری از آن آشکارتر می گردد.
ج) علم گرایی به معنای انحصار معرفت در تجربه، نظریه ای نادرست است و روشن ترین اشکال آن غیرعلمی بودن همین قاعده و اصل است؛ زیرا هیچ گاه تجربه نمی تواند ضابطه ای کلی و قطعی ارائه دهد. دلیل دیگر بر بطلان این نظریه، وجود آموزه های قطعی عقلی است که نمایانگر توانایی های عقل آدمی در کشف واقعیّت است، مانند اصل علیّت.
د) ریشه ی علم گرایی به معنای بی نیازی جستن از وحی و تعالیم وحیانی، در شناخت نادرست آدمی است. تصوّر شده است که آدمی می تواند با تجربه و علم تمامی مشکلات خود را حل کند و نیازهایش را برآورد. در بطلان این تصوّر کافی است به مبانی متافیزیکی علم، مانند استحاله ی اجتماع نقیضین و اصل علّیت و نیز به اعترافات عاجزانه ی عالمان در عرصه های مختلف توجه شود.
ماکس شِلر با اشاره به پیدایش علوم مختلف می گوید:
علوم تخصصی که پیوسته تعدادشان رو به افزایش است و با مسائل انسان سر و کار دارند، بیش تر پنهانگر ذات انسان در پرده ی حجاب اند تا روشنگر آن.[11]
و اگر نتوان انسان را به درستی شناخت، چگونه می توان برای او سعادت و خوش بختی مناسب تأمین کرد.
2. عقل گرایی (rationalism)
یکی دیگر از مبانی سکولاریسم عقل گرایی است؛ یعنی مبنا قرار دادن عقل برای رفع نیازهای انسان.
راسیونالیسم در شایع ترین معنای اصطلاحی اش که در قرن هیجدهم نمایان شد، عبارت است از: اعتقاد به تفوق و برتری عقل و بسندگی آن برای هدایت بشر در همه ی شؤون بشری و این که آدمی در ساختن زندگی خود تنها باید بر عقل و خرد تکیه کند، نه بر علم یا دین. در فرهنگ آکسفورد در تعریف راسیونالیسم آمده است:
تئوری ای که بر آن است که همه ی رفتارها و عقاید و مانند آن باید بر خرد استوار شود، نه بر احساسات یا عقاید دینی.
متفکران عصر روشنگری از توانایی عقل نه فقط در حوزه ی علم و دین، بلکه در همه ی شؤون حیات انسانی مطمئن بودند؛ مثلا بر این باور بودند که در زمینه ی اقتصاد، قوانین عرضه و تقاضا، خود به خود رفاه جامعه را تضمین می کند؛[12] در کفایت عقل کوچک ترین شک و شبهه ای نداشتند و به وحی یا کتاب مقدّس نقش تبعی داده بودند[13] و عقل در قرن هجدهم داشت جانشین آن ضروریات و اصول عقاید مسیحیّت می شد[14]. دئیست ها نمونه هایی از بیدادگری و بی اخلاقی را از روایات و حکایات کتاب مقدّس بیرون کشیدند و با این کار اشخاصی مانند تامس پین خشنودی خود را از پیروزی عقل بر خرافات اظهار داشتند[15]. بدین ترتیب انسان مدرن، با اظهار بی نیازی از تعالیم دینی برای اداره ی زندگی خود، به کفایت عقل فتوا داد.
با توجه به آنچه در تعریف علم گرایی و عقل گرایی ذکر شد، تفاوت این دو روشن می گردد: علم گرایی تنها راه معرفت را احساس و تجربه ذکر می کند و عقل گرایی، تنها معیار شناخت را خرد و عقل آدمی معرفی می کند؛ علم گرایی آموزه های عقل و دین را بی اعتبار می شمارد و عقل گرایی داده های علمی و دینی را بی ارزش می داند؛ و اما اشتراک علم گرایی و عقل گرایی در نفی آموزه های دینی است؛ هر دو در این جهت مشترک اند که انسان در شؤون زندگی اش نباید به دین تکیه کند.
بررسی و نقد عقل گرایی
الف) اشکال اوّل این مبنا همان مشکل علم گرایی است؛ یعنی خودبسندگی خرد آدمی. به عبارت دیگر، پیروزی عقل بر برخی تعالیم مسیحیّت و توان خرد در عقلانی کردن جهان و برخی دستاوردهای آن، این توهم را پرورش داد که آدمی می تواند به تنهایی جهان خود را بسازد و مشکلات او ریشه در تعالیم دینی دارد.
پی نوشتها:
[1]. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 61.
[2]. میرچا الیاده، دین پژوهی، ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، ج 1، ص 387.
[3]. استانلی ل. جکی، فرهنگ و دین، ص 228.
[4]. ملکم هامیلتون، همان، ص 303.
[5]. دان گیوپیت، همان، ص 17.
[6]. ر. ک: همان، ص 44.
[7]. عبدالکریم سروش، کیان، ش 26، ص 6.
[8]. گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه ی سیدهاشم هریسی، ص 751 754.
[9]. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه ی اسلام، ص 26 - 28.
[10]. ایان باربور، علم و دین، ص 2.
[11]. کاسیرر، رساله ای در باب انسان، ترجمه ی بزرگ نادرزاده، ص 46 47.
[12]. ایان باربور، همان، ص 78.
[13]. ر.ک: همان، ص 76.
[14]. ر.ک: همان، ص 49.
[15]. ر.ک: همان، ص 77.
منبع: تبیین و تحلیل سکولاریسم، سید محمد علی داعی نژاد، انتشارات مرکز مدیریت حوزه ی علمیه قم (1382).
- [سایر] مبانی و ارکان سکولاریسم چیست و آیا با اسلام سازگار است؟
- [سایر] آیا می توان گفت برخی تعالیم اسلام با سکولاریسم سازگار است؟
- [سایر] آیا می توان گفت برخی تعالیم اسلام با سکولاریسم سازگار است؟
- [سایر] آیا انتخابات دو مرحلهای (غیرمستقیم) با مبانی مردمسالاری دینی سازگار است؟
- [سایر] فرق بین مبانی اسلام و موازین اسلام چیست؟ و اصولا مبانی و موازین اسلام کدام اند؟
- [سایر] فرق بین مبانی اسلام و موازین اسلام چیست؟ و اصولاً مبانی و موازین اسلام کداماند؟
- [سایر] سکولاریسم چیست و نظر اسلام در مورد آن چیست؟
- [سایر] فرق بین مبانی اسلام و موازین اسلام چیست؟
- [سایر] مبانی عشق از دیدگاه اسلام کدام است؟
- [سایر] مبانی درمان معنوی در اسلام چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر چیزی از واجبات نماز را عمداً کم و زیاد کند نماز او باطل است، اما اگر به واسطه ندانستن مسأله باشد اگر آن جزء از ارکان نماز است، نماز باطل می شود و اگر غیر ارکان است، نمازش صحیح است به شرط این که جاهل قاصر باشد، یعنی دسترسی برای یادگرفتن مسأله نداشته باشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] أَشْهَدُ أَنَّ عَلیّاً وَلِیُّ اللَّه) جزء اذان و اقامه نیست؛ البته ولایت امیر المؤمنین و ائمه معصومین علیهمالسلام از ارکان ایمان است و اسلام بدون آن ظاهری بیش نیست و قالبی از معنی تهیست و خوب است که پس از (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، به قصد تیمن و تبرّک، شهادت به ولایت و امامت بلافصل حضرت امیر المؤمنین و سایر معصومین علیهمالسلام به گونهای که عرفاً از اجزاء اذان و اقامه به حساب نیاید؛ ذکر گردد.
- [آیت الله بروجردی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاک میباشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله خوئی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاک میباشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلًا نمیتواند زن مسلمان بگیرد و باید در قبرستان مسلمانان دفن نشود.
- [آیت الله مظاهری] اگر کافر به هر لغتی شهادتین بگوید مسلمان میشود و بعد از مسلمان شدن احکام اسلام بر او بار میشود گرچه ندانیم قلباً مسلمان شده یا نه، ولی اگر بدانیم قلباً مسلمان نشده است مسلمان نیست و احکام اسلام را ندارد و همچنین است هرگاه شهادتین نگوید ولی قلباً به معنای او ایمان داشته باشد. 8 - تبعیّت
- [آیت الله جوادی آملی] .واجب است ترتیب افعال و اقوال نماز رعایت شود و ترک عمدی آن و اکتفا به همان غیر مرتب, باعث بطلان نماز است و ترک سهوی ارکان آن, به صورتی که با ترک سهوی رکن سابق مانند رکوع مثلاً وارد رکن بعدی مانند سجود شود, نماز باطل خواهد شد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر پس از نماز معلوم شود که امام رکنی را ترک کرده یا به واسطه فراموشی با بدن یا لباس نجس نماز خوانده، نماز مأموم صحیح است به شرط آنکه خللی در ارکان نماز فرادی وارد نشده باشد، مثلاً به جهت متابعت از امام رکن زیاد نکرده باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] ارکان نماز پنج چیز است: اول نیت. دوم تکبیرة الاحرام. سوم قیام در موقع گفتن تکبیرة الاحرام و قیام متصل به رکوع، یعنی ایستادن پیش از رکوع. چهارم رکوع. پنجم دو سجده (البته در نیت زیادی تصور نمی شود و زیادی تکبیرة الاحرام نیز اگر از روی سهو باشد نماز را باطل نمی کند، هرچند احتیاط مستحب آن است که آن را اعاده کند).
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر رکنی از ارکان نماز را کم یا زیاد کند عمداً باشد یا سهواً، مانند کم و زیاد کردن رکوع، یا دو سجده باهم موجب باطل شدن نماز است، اما کم و زیاد کردن چیزی که رکن نیست اگر عمدی نباشد اشکالی ندارد و اگر از روی عمد باشد نماز را باطل می کند، مانند کم و زیاد کردن یک سجده.
- [آیت الله مظاهری] اگر سهواً پیش از امام سر از رکوع یا سجده بردارد، چنانچه امام در رکوع یا سجده باشد باید به رکوع یا سجده برگردد و با امام سر بردارد و در این صورت زیاد شدن رکن نماز را باطل نمیکند، و نیز اگر به رکوع یا سجده برگردد و پیش از آنکه به رکوع یا سجده برسد امام سر بردارد نمازش صحیح است.