ابعاد سکولاریسم را تبیین و نقد فرمایید.
سکولاریسم ابعاد و وجوه مختلفی دارد. که در اینجا به مهم‌ترین ابعاد آن می‌پردازیم. 1 بُعد نهادی: این بُعد، سطحی‌ترین و ظاهری‌ترین بعد سکولاریسم است معنایی کاملاً کلیشه‌ای دارد، و به جدایی میان نهاد دین و نهاد دولت حکم می‌کند و دولت را به‌عنوان نهادی مستقل از نهاد دین در نظر می‌گیرد. معمولاً جامعه شناسان نهاد را الگوهای رفتار می‌دانند که در طول زمان باقی می‌مانند و شفاف‌تر می‌شوند و مردم به‌عنوان قواعدی در جهت شکل دهی به هویت‌شان به آن‌هامی‌پیوندند و یا از انرژی‌ها و منافع اجتماعی آن‌ها بهره می‌جویند. به عقیده این‌ جامعه شناسان دین و دولت، از این جمله‌اند. در این بعد از سکولاریسم، دستگاه سیاسی که همان نهادهای حکومتی است مثل قوه قضائیه، قوه مجریه و قوة مقننه، از نهاد دین مستقل است. در این بعد است که (اندیشه سکولاریسم دین را از عرصه حکومت بیرون می‌راند و حق اقامه حکومت و اجرای قوانین را از آنِ آدمیان می‌داند.)[1] در نقد این نگرش می‌توانیم به ضرورت تکیه حکومت بر دین حق و ضرورت ابتنای قوانین و اجرای آن‌ها بر اساس آن دین استدلال کنیم که در جای خودش در نظریّة سیاسی اسلام به آن پرداخته می‌شود امّا اجمالاً به این نکته اشاره می‌کنیم که هدف زندگی انسانی، رسیدن به کمال و سعادت حقیقی است، از سوی دیگر عقل و دانش آدمیان در شناخت سعادت حقیقی و راه رسیدن به آن تاحدودی ضعیف می‌باشد.[2] پس باید در جهت رفع این نقص به منبعی کارآمد و قوی که از ناحیه خالق عالم فرستاده شده است (دین) تمسک کرده و به طرف سرمنزل مقصود حرکت کرد. در همین راستا حکومت نیز باید خود را به دین حق متکی سازد تا توانایی رهنمون ساختن آدمی به سعادت حقیقی را داشته باشد و باید احکام و قوانین و اجرای احکام و قوانین را مظابق با دین در نظر بگیرد. 2 بُعد سیاسی: دومین بعد از ابعاد سکولاریسم، بعد سیاسی آن است به این معنا که در نظام توزیع قدرت و سلسله مراتب‌سیاسی، نیاید از نظام و سلسله مراتب رهبران دینی تبعیت نمود از باب مثال نباید. رهبر، رئیس جمهور یا پادشاه یک کشور، رهبر دین و بالاترین فرد سلسله رهبران دینی باشد. عمده‌ترین دلیل بر این مطلب از جانب سکولاریهای متدین حفظ قداست این رهبران از ناپاکی‌های حکومت و سیاست است و مهم‌ترین دلیل و استدلال سکولارهای بی‌دین باطل بودن دین و ویرانگر بودن آن است.[3] این دیدگاه در نهایت این مطلب را متذکّر می‌شود حکومتی که سکولار است به این معناست که نه مشروعیت خود را از دین کسب می‌کند و نه احکام و قوانین عملی خود را.[4] در نقد این دیدگاه م‌گوییم که اگر سعادت آدمی را حکومتی مبتنی برسلسله مراتب دینی تامین کند و در کنار آن رهبر دینی به واسطه عدالت خود، قداست خویش را هم حفظ کند، آیا باز هم، یکی بودن سلسله مراتب دینی و نظام اشکالی دارد؟ 3 بُعد اخلاقی: در این بعد سکولاریسم معتقد است که در حوزه اخلاق، مرجع‌نهایی، دین نسیت، و چیزی به نام اخلاق دینی معنا ندارد. سکولاریسم بعد از نفی نقش دین در اخلاق، وجدان آدمیان، قرار دادهای آنان، عقل، عرف و ... را برجای آن می‌نشاند. به عبارت دیگر در حوزه اخلاق که به رفتار و اوصاف اختیاری آدمیان مربوط می‌شود، دین در تعیین بایدها و نبایدها و وظایف مرجع نهایی نیست بلکه این عقل یا قرار دادها و احساسات و عواطف اوست که می‌گوید چه کاری خوب است و چه کاری بد، چه عملی را باید انجام داد و از چه کاری باید اجتناب ورزید. و در نهایت این‌که احیاناً اگر دین حکمی اخلاقی داده باشد و آن حکم با عواطف و احساسات آدمیان سازگار نباشد، این حکم دین است که مغلوب می‌شود و طرد می‌گردد. در نقد این بعد از ابعاد سکولاریسم اجمالاً می‌گوییم که حسن و قبح افعال و اوصاف اختیاری آدمی ذاتی آن‌ها‌ست. به این بیان که حُسن و قبحِ عمل از تأثیر آن عمل در سعادت نهایی انسان انتزاع می‌شود. البتّه گاهی عقل آدمی توانِ درک این حُسن و قبح ذاتی را دارد مثل حسن عدالت و قبح ظلم وگاهی هم این توانایی را ندارد. در قسمت اوّل، عقل کاشف است و در قسمت دوّم دین وارد عرصه شده و جبران ناکارآمدی عقل را می‌کند. بنابراین یکی از نقاط تکیه اخلاق بر دین مواردی است که عقل، وجدان و ... توان کشف آن‌ها را ندارند. از سوی دیگر بسیاری از احکام جزئی اخلاقی که در سعادت انسان نقش اساس دارند برای ما مجهول باقی می‌مانند و تا از ناحیه دین و وحی مددی به ما نرسد، از فهم و درک آن عاجز می‌باشیم. پس این‌جا هم دین و وحی کاشف احکام جزئی اخلاقی می‌شوند. (مثل تأثیر روزه مستحب در روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه در رشد معنوی و تعالی روحی انسان.) یکی دیگر از اموری که در آن دین نقش ایفا می‌کند، مسئله ضمانت اجرائی احکام اخلاقی است. توضیح این‌که بسیاری از احکام اخلاقی ضمانت اجر این بیرونی ندارند یعنی این‌گونه نیست که با نقض آن احکام شخص متخلف جریمه شود و مجازات گردد.[5] در این‌جاست که دین می‌تواند با وضع قوانین خاصّی و یا حتّی با نشان دادن آثار و نتایج اعمال بر سعادت حقیقی انسان، ضمانت‌های اجرایی قاطعی تدارک ببیند و مردمان را به رعایت آن احکام اخلاقی ترغیب و از نقض آن‌ها برحذر دارد. نکتة دیگر این‌که معتقدانِ به اخلاقِ سکولار، برعقل تکیه می‌کنند و حتّی در تعارض میان حکم عقل و حکم دین، حکم عقل را مقدّم می‌دارند. پرسشی که آنان باید پاسخ دهند این است که مراد از عقل در این حوزه کدام عقل است؟ عقل مصلحت اندیش و جزئی است یا عقل حقیقت شناس و کلی؟ عقل ناب و خالص است که خداوند با آن عبادت می‌شود و بهشت با آن خریداری و کسب می‌شود یا عقل‌آلوده به هواها و هوس‌های زودگذر و مادی است؟ عقلی است که در فرهنگ غرب Ratio معادل آن است که همان عقل معاش و حسابگر است که به محاسبه امور دنیوی و سود و زیان مادی می‌پردازد و یا این‌که عقلی است که در صدد درک حقایق کلی است؟ (Intelectus) اگر منظور آن‌ها عقل کل و حقیقت‌یاب باشد، در آن صورت خودش جزء منابع معرفت دینی به شمار می‌رود و مدرَکات آن، جزء دین می‌باشند.[6] و اگر منظور آن‌ها عقل حساب‌گر و جزئی باشد، که صرفاً نفع زودگذر آدمی را در نظر می‌گیرد نمی‌تواند با دین حقیقی که سعادت ابدی و واقعی انسان را می‌جوید معارضه کند و پیروز میدان باشد. با توجّه به این مطالب، یک اخلاق حقیقی و ناظر به سعادت واقعی انسان نمی‌تواند بدون دین شکل بگیرد و کارآیی لازم را داشته باشد و چون عقل مزبور هم جزء منابع معرفتی دین تلقی می‌گردد، مرجع‌نهایی در این حوزه نیز دین تلقی می‌گردد. 4 بُعد انسان شناختی و معرفتی: عمیق‌ترین و اساسی‌ترین بعد از ابعاد سکولاریسم بعد انسان‌شناختی و معرفتی آن است. در این بعد، سکولاریست‌ها، نقش دین در حوزه‌های معرفتی را انکار می‌کنند و عقل و عقانیت (Rationality) را برجای آن می‌گذارند. آنان در این مقام انسان را محور قرار می‌دهند. (انسان امروز، خود را به صفت انسان غیر قانع متصرف در عالم می‌بیند، در حالی که انسان در گذشته خود را میهمانی می‌دید که در خانه‌ای از پیش معماری شده بر سفره‌ای آماده دعوت شده است این جهان میهمان‌خانه‌ای بود که محل اقامت موقت انسان محسوب می‌شد و لذا مجال و حقی برای اعتراض به صاحب‌خانه وجود نداشت... به دنبال ظهور علم جدید و جهان بینی‌ و انسان شناسی نوین این طرز تلقی رفته رفته متروک شد و جای خود را به آن اندیشة متصرفانه و غیر قانعانه در جهان داد.)[7] هنگامی که آدمی در عرصة شناخت عالم، طبیعت و خود، دین و معارف دینی را به کنار می‌گذارد و مرجعیت نهایی دین را نمی‌پذیرد، جهان‌بینی و شناخت او، معرفتی دیگر گونه خواهد گردید. و بدیهی است که با تغییر نگرش وی نسبت به خود و جهان، نگرش وی در حوزه‌های گوناگون همانند اخلاق، سیاست، حکومت، اقتصاد و ... نیز تغییر خواهد یافت و با سکولار شدن در جهان ‌بینی و انسان‌شناسی، آدمی در سایر حوزه‌های دیگر نیز سکولار خواهد شد. بنابراین نمی‌توان در این بعد سکولار بود امّا در حکومت، سیاست و اخلاق دینی رفتار کرد. (نقطه شروع نزاع اسلام و سکولاریسم، تعریف خود انسان است. اختلاف در علوم سیاسی و نحوة توزیع قدرت در جامعه‌ ما ناشی از اختلاف در فلسفة سیاسی است و اختلاف در فلسفه سیاسی ناشی از اختلاف در فلسفه حقوق و اخلاق است و ریشه‌ همة این‌ها در انتولوژی (= هستی‌شناسی) و تئولوژی (= الهیات) است. امّا شاید ما در همة اختلافات، اختلاف در حوزه اپیستمولوجی (= معرفت شناسی)، باشد.)[8] نقدهایی که بر این بعد از سکولاریسم مطرح است تقریباً همان اشکالاتی است که بر سایر ابعاد وارد شده است با این توضیح که جایگزین دین در این حوزه یا علوم تجربی است که ناکار آمدی آن بر همگان روشن است و یا عقل است. عقل هم یا عقل معاش و حساب‌گر است یا عقل حقیقت یاب، عقل حساب‌گر نیز در شناخت سعادت حقیقی آدمی و حتّی درک ابعاد وجودی آدمی بسیار ضعیف است و عقل حقیقت یاب اوّلاً خود جزء منابع معرفت دینی است در ثانی آن کارآیی لازم جهت شناخت تمام حقایق عالم و حتّی شناخت انسان را ندارد و لذا نیازمند سایر منابع دینی است. منابع برای مطالعة بیشتر: 1 علی، ربانی گلپایگانی، ریشه‌ها و نشانه‌های سکولاریسم، ‌کانون اندیشه جوان. 2 کتاب نقد، ش 1، (ویژه‌نامة سکولاریسم). -------------------------------------------------------------------------------- [1] ر.ک روش، عبدالکریم؛ (معنا و مبنای سکولاریسم)، کیان، ش 26، ص 6. [2] ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجا، چاپ اوّل، 1372، ص 113 110 [3] سروش، عبدالکریم، همان، ص 4. [4] همان. [5] مصباح یزدی، محمّد تقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، 1370، ج 1، ص 267 266. [6] جواد آملی، عبدالله، همان، ص 208 199؛ و نیز ر.ک: مصباح یزدی، محمّد تقی، نظریّة سیاسی اسلام، موسسه آموزش پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ، دوّم، قم، 1378، جلد اوّل، ص 58. [7] سروش، عبدالکریم، همان. ص 5، [8] مصباح یزدی و دیگران؛ (گفتگو)، کتاب نقد، ش 10 9، ص 27 26.
عنوان سوال:

ابعاد سکولاریسم را تبیین و نقد فرمایید.


پاسخ:

سکولاریسم ابعاد و وجوه مختلفی دارد. که در اینجا به مهم‌ترین ابعاد آن می‌پردازیم.
1 بُعد نهادی: این بُعد، سطحی‌ترین و ظاهری‌ترین بعد سکولاریسم است معنایی کاملاً کلیشه‌ای دارد، و به جدایی میان نهاد دین و نهاد دولت حکم می‌کند و دولت را به‌عنوان نهادی مستقل از نهاد دین در نظر می‌گیرد.
معمولاً جامعه شناسان نهاد را الگوهای رفتار می‌دانند که در طول زمان باقی می‌مانند و شفاف‌تر می‌شوند و مردم به‌عنوان قواعدی در جهت شکل دهی به هویت‌شان به آن‌هامی‌پیوندند و یا از انرژی‌ها و منافع اجتماعی آن‌ها بهره می‌جویند. به عقیده این‌ جامعه شناسان دین و دولت، از این جمله‌اند.
در این بعد از سکولاریسم، دستگاه سیاسی که همان نهادهای حکومتی است مثل قوه قضائیه، قوه مجریه و قوة مقننه، از نهاد دین مستقل است. در این بعد است که (اندیشه سکولاریسم دین را از عرصه حکومت بیرون می‌راند و حق اقامه حکومت و اجرای قوانین را از آنِ آدمیان می‌داند.)[1]
در نقد این نگرش می‌توانیم به ضرورت تکیه حکومت بر دین حق و ضرورت ابتنای قوانین و اجرای آن‌ها بر اساس آن دین استدلال کنیم که در جای خودش در نظریّة سیاسی اسلام به آن پرداخته می‌شود امّا اجمالاً به این نکته اشاره می‌کنیم که هدف زندگی انسانی، رسیدن به کمال و سعادت حقیقی است، از سوی دیگر عقل و دانش آدمیان در شناخت سعادت حقیقی و راه رسیدن به آن تاحدودی ضعیف می‌باشد.[2]
پس باید در جهت رفع این نقص به منبعی کارآمد و قوی که از ناحیه خالق عالم فرستاده شده است (دین) تمسک کرده و به طرف سرمنزل مقصود حرکت کرد. در همین راستا حکومت نیز باید خود را به دین حق متکی سازد تا توانایی رهنمون ساختن آدمی به سعادت حقیقی را داشته باشد و باید احکام و قوانین و اجرای احکام و قوانین را مظابق با دین در نظر بگیرد.
2 بُعد سیاسی: دومین بعد از ابعاد سکولاریسم، بعد سیاسی آن است به این معنا که در نظام توزیع قدرت و سلسله مراتب‌سیاسی، نیاید از نظام و سلسله مراتب رهبران دینی تبعیت نمود از باب مثال نباید. رهبر، رئیس جمهور یا پادشاه یک کشور، رهبر دین و بالاترین فرد سلسله رهبران دینی باشد. عمده‌ترین دلیل بر این مطلب از جانب سکولاریهای متدین حفظ قداست این رهبران از ناپاکی‌های حکومت و سیاست است و مهم‌ترین دلیل و استدلال سکولارهای بی‌دین باطل بودن دین و ویرانگر بودن آن است.[3] این دیدگاه در نهایت این مطلب را متذکّر می‌شود حکومتی که سکولار است به این معناست که نه مشروعیت خود را از دین کسب می‌کند و نه احکام و قوانین عملی خود را.[4]
در نقد این دیدگاه م‌گوییم که اگر سعادت آدمی را حکومتی مبتنی برسلسله مراتب دینی تامین کند و در کنار آن رهبر دینی به واسطه عدالت خود، قداست خویش را هم حفظ کند، آیا باز هم، یکی بودن سلسله مراتب دینی و نظام اشکالی دارد؟
3 بُعد اخلاقی: در این بعد سکولاریسم معتقد است که در حوزه اخلاق، مرجع‌نهایی، دین نسیت، و چیزی به نام اخلاق دینی معنا ندارد. سکولاریسم بعد از نفی نقش دین در اخلاق، وجدان آدمیان، قرار دادهای آنان، عقل، عرف و ... را برجای آن می‌نشاند. به عبارت دیگر در حوزه اخلاق که به رفتار و اوصاف اختیاری آدمیان مربوط می‌شود، دین در تعیین بایدها و نبایدها و وظایف مرجع نهایی نیست بلکه این عقل یا قرار دادها و احساسات و عواطف اوست که می‌گوید چه کاری خوب است و چه کاری بد، چه عملی را باید انجام داد و از چه کاری باید اجتناب ورزید. و در نهایت این‌که احیاناً اگر دین حکمی اخلاقی داده باشد و آن حکم با عواطف و احساسات آدمیان سازگار نباشد، این حکم دین است که مغلوب می‌شود و طرد می‌گردد.
در نقد این بعد از ابعاد سکولاریسم اجمالاً می‌گوییم که حسن و قبح افعال و اوصاف اختیاری آدمی ذاتی آن‌ها‌ست. به این بیان که حُسن و قبحِ عمل از تأثیر آن عمل در سعادت نهایی انسان انتزاع می‌شود. البتّه گاهی عقل آدمی توانِ درک این حُسن و قبح ذاتی را دارد مثل حسن عدالت و قبح ظلم وگاهی هم این توانایی را ندارد.
در قسمت اوّل، عقل کاشف است و در قسمت دوّم دین وارد عرصه شده و جبران ناکارآمدی عقل را می‌کند. بنابراین یکی از نقاط تکیه اخلاق بر دین مواردی است که عقل، وجدان و ... توان کشف آن‌ها را ندارند.
از سوی دیگر بسیاری از احکام جزئی اخلاقی که در سعادت انسان نقش اساس دارند برای ما مجهول باقی می‌مانند و تا از ناحیه دین و وحی مددی به ما نرسد، از فهم و درک آن عاجز می‌باشیم. پس این‌جا هم دین و وحی کاشف احکام جزئی اخلاقی می‌شوند. (مثل تأثیر روزه مستحب در روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه در رشد معنوی و تعالی روحی انسان.)
یکی دیگر از اموری که در آن دین نقش ایفا می‌کند، مسئله ضمانت اجرائی احکام اخلاقی است. توضیح این‌که بسیاری از احکام اخلاقی ضمانت اجر این بیرونی ندارند یعنی این‌گونه نیست که با نقض آن احکام شخص متخلف جریمه شود و مجازات گردد.[5] در این‌جاست که دین می‌تواند با وضع قوانین خاصّی و یا حتّی با نشان دادن آثار و نتایج اعمال بر سعادت حقیقی انسان، ضمانت‌های اجرایی قاطعی تدارک ببیند و مردمان را به رعایت آن احکام اخلاقی ترغیب و از نقض آن‌ها برحذر دارد.
نکتة دیگر این‌که معتقدانِ به اخلاقِ سکولار، برعقل تکیه می‌کنند و حتّی در تعارض میان حکم عقل و حکم دین، حکم عقل را مقدّم می‌دارند. پرسشی که آنان باید پاسخ دهند این است که مراد از عقل در این حوزه کدام عقل است؟ عقل مصلحت اندیش و جزئی است یا عقل حقیقت شناس و کلی؟ عقل ناب و خالص است که خداوند با آن عبادت می‌شود و بهشت با آن خریداری و کسب می‌شود یا عقل‌آلوده به هواها و هوس‌های زودگذر و مادی است؟ عقلی است که در فرهنگ غرب Ratio معادل آن است که همان عقل معاش و حسابگر است که به محاسبه امور دنیوی و سود و زیان مادی می‌پردازد و یا این‌که عقلی است که در صدد درک حقایق کلی است؟ (Intelectus)
اگر منظور آن‌ها عقل کل و حقیقت‌یاب باشد، در آن صورت خودش جزء منابع معرفت دینی به شمار می‌رود و مدرَکات آن، جزء دین می‌باشند.[6] و اگر منظور آن‌ها عقل حساب‌گر و جزئی باشد، که صرفاً نفع زودگذر آدمی را در نظر می‌گیرد نمی‌تواند با دین حقیقی که سعادت ابدی و واقعی انسان را می‌جوید معارضه کند و پیروز میدان باشد.
با توجّه به این مطالب، یک اخلاق حقیقی و ناظر به سعادت واقعی انسان نمی‌تواند بدون دین شکل بگیرد و کارآیی لازم را داشته باشد و چون عقل مزبور هم جزء منابع معرفتی دین تلقی می‌گردد، مرجع‌نهایی در این حوزه نیز دین تلقی می‌گردد.
4 بُعد انسان شناختی و معرفتی: عمیق‌ترین و اساسی‌ترین بعد از ابعاد سکولاریسم بعد انسان‌شناختی و معرفتی آن است. در این بعد، سکولاریست‌ها، نقش دین در حوزه‌های معرفتی را انکار می‌کنند و عقل و عقانیت (Rationality) را برجای آن می‌گذارند. آنان در این مقام انسان را محور قرار می‌دهند.
(انسان امروز، خود را به صفت انسان غیر قانع متصرف در عالم می‌بیند، در حالی که انسان در گذشته خود را میهمانی می‌دید که در خانه‌ای از پیش معماری شده بر سفره‌ای آماده دعوت شده است این جهان میهمان‌خانه‌ای بود که محل اقامت موقت انسان محسوب می‌شد و لذا مجال و حقی برای اعتراض به صاحب‌خانه وجود نداشت... به دنبال ظهور علم جدید و جهان بینی‌ و انسان شناسی نوین این طرز تلقی رفته رفته متروک شد و جای خود را به آن اندیشة متصرفانه و غیر قانعانه در جهان داد.)[7]
هنگامی که آدمی در عرصة شناخت عالم، طبیعت و خود، دین و معارف دینی را به کنار می‌گذارد و مرجعیت نهایی دین را نمی‌پذیرد، جهان‌بینی و شناخت او، معرفتی دیگر گونه خواهد گردید. و بدیهی است که با تغییر نگرش وی نسبت به خود و جهان، نگرش وی در حوزه‌های گوناگون همانند اخلاق، سیاست، حکومت، اقتصاد و ... نیز تغییر خواهد یافت و با سکولار شدن در جهان ‌بینی و انسان‌شناسی، آدمی در سایر حوزه‌های دیگر نیز سکولار خواهد شد. بنابراین نمی‌توان در این بعد سکولار بود امّا در حکومت، سیاست و اخلاق دینی رفتار کرد. (نقطه شروع نزاع اسلام و سکولاریسم، تعریف خود انسان است. اختلاف در علوم سیاسی و نحوة توزیع قدرت در جامعه‌ ما ناشی از اختلاف در فلسفة سیاسی است و اختلاف در فلسفه سیاسی ناشی از اختلاف در فلسفه حقوق و اخلاق است و ریشه‌ همة این‌ها در انتولوژی (= هستی‌شناسی) و تئولوژی (= الهیات) است. امّا شاید ما در همة اختلافات، اختلاف در حوزه اپیستمولوجی (= معرفت شناسی)، باشد.)[8]
نقدهایی که بر این بعد از سکولاریسم مطرح است تقریباً همان اشکالاتی است که بر سایر ابعاد وارد شده است با این توضیح که جایگزین دین در این حوزه یا علوم تجربی است که ناکار آمدی آن بر همگان روشن است و یا عقل است. عقل هم یا عقل معاش و حساب‌گر است یا عقل حقیقت یاب، عقل حساب‌گر نیز در شناخت سعادت حقیقی آدمی و حتّی درک ابعاد وجودی آدمی بسیار ضعیف است و عقل حقیقت یاب اوّلاً خود جزء منابع معرفت دینی است در ثانی آن کارآیی لازم جهت شناخت تمام حقایق عالم و حتّی شناخت انسان را ندارد و لذا نیازمند سایر منابع دینی است.
منابع برای مطالعة بیشتر:
1 علی، ربانی گلپایگانی، ریشه‌ها و نشانه‌های سکولاریسم، ‌کانون اندیشه جوان.
2 کتاب نقد، ش 1، (ویژه‌نامة سکولاریسم).

--------------------------------------------------------------------------------
[1] ر.ک روش، عبدالکریم؛ (معنا و مبنای سکولاریسم)، کیان، ش 26، ص 6.
[2] ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجا، چاپ اوّل، 1372، ص 113 110
[3] سروش، عبدالکریم، همان، ص 4.
[4] همان.
[5] مصباح یزدی، محمّد تقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، 1370، ج 1، ص 267 266.
[6] جواد آملی، عبدالله، همان، ص 208 199؛ و نیز ر.ک: مصباح یزدی، محمّد تقی، نظریّة سیاسی اسلام، موسسه آموزش پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ، دوّم، قم، 1378، جلد اوّل، ص 58.
[7] سروش، عبدالکریم، همان. ص 5،
[8] مصباح یزدی و دیگران؛ (گفتگو)، کتاب نقد، ش 10 9، ص 27 26.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین