رابطه ی زهد با توسعه چگونه است؟ اگر زهد را به معنای مصرف کم تر بگیریم، یا نتیجه ی آن، تولید کم تر و رکود نیست؟
زهد پیش ازاین که یک مفهوم اقتصادی باشد، یک مفهوم عرفانی است. زهد به معنای بی رغبتی به مال دنیا و به تعبیر دقیق تر، به معنای اسیر مال نشدن و دل نبستن به مال و سایر مظاهر دنیاست. این غیر از زهد به معنای کم مصرف کردن است؛ چون ممکن است شخصی دارای سرمایه و ثروت انباشته ای باشد، اما دل به آن نبندد. به این معنا او زاهد است؛ البته چنین زهدی درشرایط خاصی خود رانشان می دهد؛ مثلاً اگر لازم شد کسی به جهاد برود این جا مشخص می شود که آیا تعلق خاطر به مال و زندگی، مانع رفتن او به جهاد می شود یا نه؛ یا در جایی بخواهد حرف حقی بزند که به موجب آن بخشی از ثروت یا مقام خود را از دست می دهد، این جا اگر حرف حق را زد انسان زاهد و آزاده ای خواهد بود. این زهد به معنای دست یافتن به درجات بالای کمال است و طبعاً انسان برای رسیدن به این مقام باید خود را تمرین دهد و نباید برای تمرین دادن به هر مقدار که می تواند خود را به نعمت های دنیوی متنعم کند، بلکه باید نفس خود را مهار کند. وقتی از حضرت علی(علیه السلام) سؤال شد که شما با این مقام و جلال و مال، چرا چنین پیراهنی پوشیده اید؟ حضرت فرمودند: (هذه نفسی اُرَوِّضُها بالتقوی)، این نفس من است که من آن را به تقوی تمرین می دهم؛ یعنی با این کار، خودم را تربیت می کنم. انسان نیاز به تربیت خود دارد و دست یافتن به مقام زاهدان، نیازمند به چنین تمرینی است. این تمرین، مستلزم این است که انسان داوطلبانه پاره ای از محرومیت ها را بپذیرد. طبعاً چنین مسئله ای به عنوان یک مسئله ی عرفانی و اخلاقی مورد توجه است. مکلّف به این تکلیف، انسان کمال خواهی است که باید خودش را در چارچوب شرع ریاضت دهد، تا به زهد عملی برسد؛ علاوه بر این، این زهد عملی، در شرایط دیگری نیز لازم است؛ مثلاً در جامعه ای که اکثر افراد آن فقیرند، مؤمن ثروتمند نمی تواند بدون دغدغه ی خاطر، به تنعّم ناشی از ثروت خود مشغول شود و چشم از وضع مردم فقیر فرو بندد و لذا یک مسئله ی اخلاقی او را وادار می کند تا بخشی از نعمت خود را بین دیگران توزیع و تا حدی خودش را محروم کند. هم چنین وقتی انسان در یک مقام حکومتی و اداره ی عمومی قرار گیرد، لازم است که خودش را از پاره ای نعمت ها و لذت ها محروم کند؛ چون مورد توجه عامه ی مردم، به خصوص فقرا و محرومین قرار دارد؛ و اگر او در نعمت به سر برد، دیگران در حسرت به سر خواهند برد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) وقتی از جانب علاء بن زیاد حارثی دعوت شدند که خانه ی او را با قدوم خودشان متبرک کنند و سر سفره ی او نشستند، او پرسید نظرتان نسبت به این خانه چیست؟ حضرت فرمودند: تو در آخرت به این خانه بیش تر احتیاج داری؛ مگر این که در این خانه از فقرا دست گیری و اطعام کنی. او که لطفی از علی(علیه السلام) مشاهده کرد، عرض کرد: برادرم عاصم بن زیاد، خانه را ترک و زندگی را رها کرده، سربه بیابان گذاشته، لباس پشمینه پوشیده و از خورد و خوراک به اندکی بسنده کرده است. حضرت فرمود: خبر کنید بیاید. او را به محضر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)آوردند. حضرت با عتاب به او گفت: (یا عُدَیَّ نفسه)(عُدَیّ تصغیر عَدوّ است)؛ ای دشمن حقیر خود! آیا تو تصوّر می کنی خداوند این نعمت ها را آفریده و نخواسته تو از آنها بهره بگیری؟ (أمَا رَحِمتَ أَهلَکَ وَ وُلدَکَ)آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمی کنی؟ چرا زندگی ات را رها کرده ای؟ او عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! شما مرا نهی می کنی؛ در حالی که (أَنتَ فِی خُشُونةِ مَلبَسِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأکَلِکَ)؛ خودت با لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر می بری! حضرت فرمودند: (وَیحَکَ اِنِّی لَستُ کَأَنتَ)؛ وای بر تو! من مثل تو نیستم. (اِنَّ اللهَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ الحَقِّ العَدلِ أَن یُقَدِّرُوا أَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ کَیلا یَتَبَیَّغَ بالفَقیرِ فَقرُهُ)[1]؛ من امیرالمؤمنین هستم. خداوند از ائمه ی حق و عدل عهد گرفته است که بر خود سخت گیرند و هم چون فقرا و طبقه ی ضعیف مردم باشند؛ یعنی این زهد مال تو نیست، بلکه مخصوص رهبران است؛ البته برای رسیدن به مقامات والای انسانی و عرفانی، این زهد لازم است، ولی نه همیشه و همه جا. در اسلام اصل بر استفاده از نعمت ها و لذت هاست و در این مورد آیات فراوانی داریم. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ)؛[2] (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْم یَعْلَمُونَ)؛[3] چنین آیاتی، نشان دهنده ی این است که خداوند مؤمنین را به بهره گیری از نعمت ها تشویق می کند؛ هم چنین در روایات است که امام صادق(علیه السلام)گندم مورد نیاز سالانه ی خانواده را، به هنگام به دست آمدن محصول می خریدند و انبار می کردند و می فرمودند: (النّفسُ اِذا اَحرَزَت قُوتَها اِسْتَقَرَّتْ)؛ وقتی که انسان قُوت و معاش خود را به دست می آورد، دلش آرامش پیدا می کند. در سالی که قحطی شد، آن حضرت به غلام خود فرمودند: چه مقدار طعام (گندم) داریم؟ عرض کرد: ما شاء الله، این قدر داریم که تا آخر سال بخوریم، و حال آن که در شهر قحطی شده بود. حضرت فرمود: همه ی آن را در بازار بفروش. آن غلام بسیار تعجب کرد. عرض کرد: چنین گندمی در بازار یافت نمی شود؛ گندم از نوع مرغوب است. حضرت فرمودند: همین که گفتم؛ ببر در بازار بفروش و با مردم، روزانه خرید کن، خوراک ما را نصفی گندم و نصفی جو قرار بده و این ها را با هم مخلوط کن. (فإنّا نکرَهُ أن نأکل جیّداً ویأکُلَ النّاسُ رَدِیّاً)؛[4] ما دوست نمی داریم که ما گندم خوب و مردم گندم پست بخورند. و در جایی دیگر فرمودند: (انّی لَمِن أکثَرِ أهلِ المدینةِ مَالاً... .)؛[5]من یکی از ثروتمندترین اهل شهر هستم... لباسی که حضرت(علیه السلام) می پوشیدند، مثل لباس عامه ی مردم نبود. وقتی که سفیان ثوری حضرت را در حال طواف مشاهده کرد، چنین توصیف نمود: (کان علیه ثیاباً رقاقاً، بیاضاً)؛ جامه ای بر تن حضرت بود، نازک و سفید. من اعتراض کردم که یابن رسول الله! جد شما چنین لباسی نمی پوشید. حضرت فرمود: عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از نظر فقر و فاقه ی عمومی، با عصر ما از نظر ثروت عمومی قابل تطبیق نیست. آن عصر، عصر فقر بود، ولی این عصر، عصر رفاه است. من مطابق با وضع زمان و مطابق با انتظارات مردم لباس پوشیدم. سپس حضرت لباس زیرشان را نشان دادند که برای ریاضت خشن، و لباس رو برای چشم مردم نرم بود؛ در حالی که لباس روی سفیان زاهدنما، جهت فریب مردم، خشن، ولی لباس زیرش نرم و مناسب با بدن بود. پس ائمه(علیهم السلام) به عنوان زهد، از تنعّم چشم نپوشیده اند. گرچه امیرالمؤمنین(علیه السلام)مظهر زهد به معنای معنوی وعرفانی و عملی بود، آن هم در شرایطی که یا اکثر مردم در فقر می زیسته اند و یا خواص از بیت المال مسلمین سوء استفاده می کردند ولی بنابر مقتضیاتِ زمان و وضع زندگی هر عصری ائمه از نعمت ها استفاده می نمودند؛ چنان که حضرت صادق(علیه السلام)می فرماید: (فأمّا اِذا أقبَلَتِ الدّنیا فَأَحَقُّ أَهلِهَا بِهَا أبرارُها لا فُجّارُها و مؤمنُوها لا مُنافقُوها و مُسلموها لا کفّارُها)؛[6] اگر دنیا اقبال کرد، کسانی که سزاوارترند، مؤمنین و خوبان و مسلمین اند، نه کفار و فاسقین و منافقین. هم چنین قرآن کریم می فرماید: (کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً)؛[7] هر یک از این دو گروه (مؤمنان و کافران) از عطای خداوند کمک و بهره می دهیم، و عطای پروردگارت، هرگز از کسی منع نشده است. به نظر ما، همیشه زهد به معنای کم تر مصرف کردن نیست. شهید مطهری (ره) درباره ی زهد می فرماید: (زهد برداشت کم، همراه با کار بیش تر برای نفع مردم است؛ یعنی در واقع زهد به معنای کم کاری نیست، بلکه به معنای کم تر بودن مؤونه و هزینه و در عین حال، فراوان تر بودن معونه و کمک انسان به جامعه است. آن چه که با توسعه ناسازگاری دارد، کم کار کردن است).[8] ماکس وبر در مورد توسعه ی سرمایه داری می گوید: آن خصیصه ای که باعث انباشته شدن سرمایه و توسعه ی اقتصادی در آن عصر شد، روحیه ی زهد بود؛ یعنی کارفرمایان و سرمایه داران بسیار کار می کردند و بخش کوچکی از محصول کارشان را مصرف، و بقیه را پس انداز و سرمایه گذاری می کردند. سرمایه دار زندگی مرفّه و اشرافی ندارد. اصلاً روحیه ی اشراف فئودالی با روحیه ی بورژوای سرمایه دار، در دو نقطه ی مقابل قرار دارد؛ چون اشراف فئودال، کم کار و تجملاتی اند ولی سرمایه داران صنعتی پرکارند و زندگی ساده دارند. امروز در ژاپن زندگی صاحبان بزرگ ترین کارخانجات، ساده، ولی ثروت آنها بسیار بزرگ است؛ بنابراین، زهد با توسعه ناسازگاری ندارد، بلکه پیش نیاز توسعه است. پس برای رسیدن به توسعه باید کم تر مصرف و بیش تر پس انداز کرد تا سرمایه گذاری صورت گیرد؛ زیرا سرمایه گذاری موتور توسعه است. اسلام متناسب با شرایط، هم تشویق به مصرف آن جایی که وضعیت اقتصاد عمومی خوب است و هم تشویق به زهد عملی (مصرف کم تر) می کند آن جایی که وضعیت اقتصادی عمومی نابهنجار است چنین زهدی لازمه ی توسعه است، نه مخالف آن؛ بلی، اگر زهد به معنای کم کار کردن و یا کار نکردن باشد، با توسعه سازگار نیست. سوال : توسعه یک وسیله است یا هدف؟ جواب : در تفکر دینی ما، دنیا هدف و مکان همیشگی انسان نمی باشد. بلکه الدنیا قنطرة الاخرة؛ دنیا پلی است برای دست یافتن به آخرت. تنعم انسان در دنیا، به عنوان رفع نیاز، برای رسیدن به کمال (تقرب به سوی خداوند) و ارتقا در مراتب انسانی است؛ بنابراین، توسعه هدف نیست، بلکه تأمین کننده ی وسایل برای زندگی بهتر است. پی نوشتها: [1]. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 315. [2]. سوره ی مائده، آیه ی 87. [3]. سوره اعراف، آیه ی 32. [4]. اصول کافی، ج 5، ص 166. [5]. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 44. [6]. اصول الکافی، ج 5، ص 65. [7]. سوره ی اسراء، آیه ی 20. [8]. برای مطالعه ی بیش تر، ر. ک: سیری در نهج البلاغه، ص 247. منبع: دین و اقتصاد، محمد جواد شریفی، حمیده انصاری، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382)
عنوان سوال:

رابطه ی زهد با توسعه چگونه است؟ اگر زهد را به معنای مصرف کم تر بگیریم، یا نتیجه ی آن، تولید کم تر و رکود نیست؟


پاسخ:

زهد پیش ازاین که یک مفهوم اقتصادی باشد، یک مفهوم عرفانی است. زهد به معنای بی رغبتی به مال دنیا و به تعبیر دقیق تر، به معنای اسیر مال نشدن و دل نبستن به مال و سایر مظاهر دنیاست. این غیر از زهد به معنای کم مصرف کردن است؛ چون ممکن است شخصی دارای سرمایه و ثروت انباشته ای باشد، اما دل به آن نبندد. به این معنا او زاهد است؛ البته چنین زهدی درشرایط خاصی خود رانشان می دهد؛ مثلاً اگر لازم شد کسی به جهاد برود این جا مشخص می شود که آیا تعلق خاطر به مال و زندگی، مانع رفتن او به جهاد می شود یا نه؛ یا در جایی بخواهد حرف حقی بزند که به موجب آن بخشی از ثروت یا مقام خود را از دست می دهد، این جا اگر حرف حق را زد انسان زاهد و آزاده ای خواهد بود. این زهد به معنای دست یافتن به درجات بالای کمال است و طبعاً انسان برای رسیدن به این مقام باید خود را تمرین دهد و نباید برای تمرین دادن به هر مقدار که می تواند خود را به نعمت های دنیوی متنعم کند، بلکه باید نفس خود را مهار کند. وقتی از حضرت علی(علیه السلام) سؤال شد که شما با این مقام و جلال و مال، چرا چنین پیراهنی پوشیده اید؟ حضرت فرمودند: (هذه نفسی اُرَوِّضُها بالتقوی)، این نفس من است که من آن را به تقوی تمرین می دهم؛ یعنی با این کار، خودم را تربیت می کنم. انسان نیاز به تربیت خود دارد و دست یافتن به مقام زاهدان، نیازمند به چنین تمرینی است. این تمرین، مستلزم این است که انسان داوطلبانه پاره ای از محرومیت ها را بپذیرد. طبعاً چنین مسئله ای به عنوان یک مسئله ی عرفانی و اخلاقی مورد توجه است. مکلّف به این تکلیف، انسان کمال خواهی است که باید خودش را در چارچوب شرع ریاضت دهد، تا به زهد عملی برسد؛ علاوه بر این، این زهد عملی، در شرایط دیگری نیز لازم است؛ مثلاً در جامعه ای که اکثر افراد آن فقیرند، مؤمن ثروتمند نمی تواند بدون دغدغه ی خاطر، به تنعّم ناشی از ثروت خود مشغول شود و چشم از وضع مردم فقیر فرو بندد و لذا یک مسئله ی اخلاقی او را وادار می کند تا بخشی از نعمت خود را بین دیگران توزیع و تا حدی خودش را محروم کند.
هم چنین وقتی انسان در یک مقام حکومتی و اداره ی عمومی قرار گیرد، لازم است که خودش را از پاره ای نعمت ها و لذت ها محروم کند؛ چون مورد توجه عامه ی مردم، به خصوص فقرا و محرومین قرار دارد؛ و اگر او در نعمت به سر برد، دیگران در حسرت به سر خواهند برد.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) وقتی از جانب علاء بن زیاد حارثی دعوت شدند که خانه ی او را با قدوم خودشان متبرک کنند و سر سفره ی او نشستند، او پرسید نظرتان نسبت به این خانه چیست؟ حضرت فرمودند: تو در آخرت به این خانه بیش تر احتیاج داری؛ مگر این که در این خانه از فقرا دست گیری و اطعام کنی. او که لطفی از علی(علیه السلام) مشاهده کرد، عرض کرد: برادرم عاصم بن زیاد، خانه را ترک و زندگی را رها کرده، سربه بیابان گذاشته، لباس پشمینه پوشیده و از خورد و خوراک به اندکی بسنده کرده است. حضرت فرمود: خبر کنید بیاید. او را به محضر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)آوردند. حضرت با عتاب به او گفت: (یا عُدَیَّ نفسه)(عُدَیّ تصغیر عَدوّ است)؛ ای دشمن حقیر خود! آیا تو تصوّر می کنی خداوند این نعمت ها را آفریده و نخواسته تو از آنها بهره بگیری؟ (أمَا رَحِمتَ أَهلَکَ وَ وُلدَکَ)آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمی کنی؟ چرا زندگی ات را رها کرده ای؟ او عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! شما مرا نهی می کنی؛ در حالی که (أَنتَ فِی خُشُونةِ مَلبَسِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأکَلِکَ)؛ خودت با لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر می بری! حضرت فرمودند: (وَیحَکَ اِنِّی لَستُ کَأَنتَ)؛ وای بر تو! من مثل تو نیستم. (اِنَّ اللهَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ الحَقِّ العَدلِ أَن یُقَدِّرُوا أَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ کَیلا یَتَبَیَّغَ بالفَقیرِ فَقرُهُ)[1]؛ من امیرالمؤمنین هستم. خداوند از ائمه ی حق و عدل عهد گرفته است که بر خود سخت گیرند و هم چون فقرا و طبقه ی ضعیف مردم باشند؛ یعنی این زهد مال تو نیست، بلکه مخصوص رهبران است؛ البته برای رسیدن به مقامات والای انسانی و عرفانی، این زهد لازم است، ولی نه همیشه و همه جا.
در اسلام اصل بر استفاده از نعمت ها و لذت هاست و در این مورد آیات فراوانی داریم.
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ)؛[2]
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْم یَعْلَمُونَ)؛[3]
چنین آیاتی، نشان دهنده ی این است که خداوند مؤمنین را به بهره گیری از نعمت ها تشویق می کند؛ هم چنین در روایات است که امام صادق(علیه السلام)گندم مورد نیاز سالانه ی خانواده را، به هنگام به دست آمدن محصول می خریدند و انبار می کردند و می فرمودند:
(النّفسُ اِذا اَحرَزَت قُوتَها اِسْتَقَرَّتْ)؛ وقتی که انسان قُوت و معاش خود را به دست می آورد، دلش آرامش پیدا می کند.
در سالی که قحطی شد، آن حضرت به غلام خود فرمودند: چه مقدار طعام (گندم) داریم؟ عرض کرد: ما شاء الله، این قدر داریم که تا آخر سال بخوریم، و حال آن که در شهر قحطی شده بود. حضرت فرمود: همه ی آن را در بازار بفروش. آن غلام بسیار تعجب کرد. عرض کرد: چنین گندمی در بازار یافت نمی شود؛ گندم از نوع مرغوب است. حضرت فرمودند: همین که گفتم؛ ببر در بازار بفروش و با مردم، روزانه خرید کن، خوراک ما را نصفی گندم و نصفی جو قرار بده و این ها را با هم مخلوط کن.
(فإنّا نکرَهُ أن نأکل جیّداً ویأکُلَ النّاسُ رَدِیّاً)؛[4] ما دوست نمی داریم که ما گندم خوب و مردم گندم پست بخورند.
و در جایی دیگر فرمودند:
(انّی لَمِن أکثَرِ أهلِ المدینةِ مَالاً... .)؛[5]من یکی از ثروتمندترین اهل شهر هستم...
لباسی که حضرت(علیه السلام) می پوشیدند، مثل لباس عامه ی مردم نبود. وقتی که سفیان ثوری حضرت را در حال طواف مشاهده کرد، چنین توصیف نمود: (کان علیه ثیاباً رقاقاً، بیاضاً)؛ جامه ای بر تن حضرت بود، نازک و سفید. من اعتراض کردم که یابن رسول الله! جد شما چنین لباسی نمی پوشید. حضرت فرمود: عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از نظر فقر و فاقه ی عمومی، با عصر ما از نظر ثروت عمومی قابل تطبیق نیست. آن عصر، عصر فقر بود، ولی این عصر، عصر رفاه است. من مطابق با وضع زمان و مطابق با انتظارات مردم لباس پوشیدم. سپس حضرت لباس زیرشان را نشان دادند که برای ریاضت خشن، و لباس رو برای چشم مردم نرم بود؛ در حالی که لباس روی سفیان زاهدنما، جهت فریب مردم، خشن، ولی لباس زیرش نرم و مناسب با بدن بود.
پس ائمه(علیهم السلام) به عنوان زهد، از تنعّم چشم نپوشیده اند. گرچه امیرالمؤمنین(علیه السلام)مظهر زهد به معنای معنوی وعرفانی و عملی بود، آن هم در شرایطی که یا اکثر مردم در فقر می زیسته اند و یا خواص از بیت المال مسلمین سوء استفاده می کردند ولی بنابر مقتضیاتِ زمان و وضع زندگی هر عصری ائمه از نعمت ها استفاده می نمودند؛ چنان که حضرت صادق(علیه السلام)می فرماید:
(فأمّا اِذا أقبَلَتِ الدّنیا فَأَحَقُّ أَهلِهَا بِهَا أبرارُها لا فُجّارُها و مؤمنُوها لا مُنافقُوها و مُسلموها لا کفّارُها)؛[6] اگر دنیا اقبال کرد، کسانی که سزاوارترند، مؤمنین و خوبان و مسلمین اند، نه کفار و فاسقین و منافقین.
هم چنین قرآن کریم می فرماید:
(کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً)؛[7] هر یک از این دو گروه (مؤمنان و کافران) از عطای خداوند کمک و بهره می دهیم، و عطای پروردگارت، هرگز از کسی منع نشده است.
به نظر ما، همیشه زهد به معنای کم تر مصرف کردن نیست. شهید مطهری (ره) درباره ی زهد می فرماید:
(زهد برداشت کم، همراه با کار بیش تر برای نفع مردم است؛ یعنی در واقع زهد به معنای کم کاری نیست، بلکه به معنای کم تر بودن مؤونه و هزینه و در عین حال، فراوان تر بودن معونه و کمک انسان به جامعه است. آن چه که با توسعه ناسازگاری دارد، کم کار کردن است).[8]
ماکس وبر در مورد توسعه ی سرمایه داری می گوید:
آن خصیصه ای که باعث انباشته شدن سرمایه و توسعه ی اقتصادی در آن عصر شد، روحیه ی زهد بود؛ یعنی کارفرمایان و سرمایه داران بسیار کار می کردند و بخش کوچکی از محصول کارشان را مصرف، و بقیه را پس انداز و سرمایه گذاری می کردند. سرمایه دار زندگی مرفّه و اشرافی ندارد. اصلاً روحیه ی اشراف فئودالی با روحیه ی بورژوای سرمایه دار، در دو نقطه ی مقابل قرار دارد؛ چون اشراف فئودال، کم کار و تجملاتی اند ولی سرمایه داران صنعتی پرکارند و زندگی ساده دارند. امروز در ژاپن زندگی صاحبان بزرگ ترین کارخانجات، ساده، ولی ثروت آنها بسیار بزرگ است؛ بنابراین، زهد با توسعه ناسازگاری ندارد، بلکه پیش نیاز توسعه است. پس برای رسیدن به توسعه باید کم تر مصرف و بیش تر پس انداز کرد تا سرمایه گذاری صورت گیرد؛ زیرا سرمایه گذاری موتور توسعه است.
اسلام متناسب با شرایط، هم تشویق به مصرف آن جایی که وضعیت اقتصاد عمومی خوب است و هم تشویق به زهد عملی (مصرف کم تر) می کند آن جایی که وضعیت اقتصادی عمومی نابهنجار است چنین زهدی لازمه ی توسعه است، نه مخالف آن؛ بلی، اگر زهد به معنای کم کار کردن و یا کار نکردن باشد، با توسعه سازگار نیست.
سوال : توسعه یک وسیله است یا هدف؟
جواب : در تفکر دینی ما، دنیا هدف و مکان همیشگی انسان نمی باشد. بلکه الدنیا قنطرة الاخرة؛ دنیا پلی است برای دست یافتن به آخرت. تنعم انسان
در دنیا، به عنوان رفع نیاز، برای رسیدن به کمال (تقرب به سوی خداوند) و ارتقا در مراتب انسانی است؛ بنابراین، توسعه هدف نیست، بلکه تأمین کننده ی وسایل برای زندگی بهتر است.
پی نوشتها:
[1]. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 315.
[2]. سوره ی مائده، آیه ی 87.
[3]. سوره اعراف، آیه ی 32.
[4]. اصول کافی، ج 5، ص 166.
[5]. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 44.
[6]. اصول الکافی، ج 5، ص 65.
[7]. سوره ی اسراء، آیه ی 20.
[8]. برای مطالعه ی بیش تر، ر. ک: سیری در نهج البلاغه، ص 247.
منبع: دین و اقتصاد، محمد جواد شریفی، حمیده انصاری، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین