محّبت جاه و مقام و تعریف و ثنا گویی، شاید از محبت مال بیش تر باشد. انسان جاه طلب دوست دارد که در دل مردم جا باز کند و همه او را احترام کنند و او تسخیر قلوب کند و همه فرمان بر او شوند و از او تمجید و تعریف کنند و رفتار و گفتار خود را بر وفق خواست مردم انجام می دهد و به رضای خداوند توجهی ندارد، بیش تر کارهای او با ریا است. در آیات و روایت از این صفت بسیار مذمت شده است. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز می فرماید: حبّ الجاه و المال یُنبتان النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل[1]؛ حبّ ریاست و مال، نفاق را در دل می رویاند (برعکس خواست صاحبش)، همان گونه که آب علف را می رویاند. هم چنین می فرماید: ما ذئبان ضاریان ارسلا فی زریبة غنم باکثر فساداً من حبّ الجاه و المال فی دین الرجل المسلم[2]؛ دو گرگ درّنده ای که به گلّه ی گوسفندان حمله کنند، خطرناک تر از دوستی جاه و مال برای دین مرد مسلمان نیست. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه ی شقشقیة، پس از بیان غصب خلافت به وسیله ی آن سه نفر و کشته شدن عثمان و شورای کذایی، می فرماید: بالاخره مردم دور مرا گرفتند و برای احقاق حق مسلمین و اجرای احکام دین مبین اسلام بیعت آنان را پذیرفتم، ولی عدّه ای (طلحه و زبیر و دیگران) بیعت را شکستند و گروهی (خوارج نهروان) نیز از زیر بار بیعتم سرباز زدند و بعضی (معاویه و کسانش) از اطاعت خدای تعالی بیرون رفتند، گویا تمام آنها کلام خدا را نشنیده اند، که می فرماید: (تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ)؛[3] ما خانه ی آخرت را برای کسانی قرار دادیم که خواست بزرگ نمایی و فساد در روی زمین نداشته باشند و سرانجام از آن پرهیزکاران است. آری سوگند به خدا شنیده اند و خوب حفظ دارند؛ لیکن دنیا در چشمان آنان آراسته شده و ایشان را زرق و برقش فریب داده است؛ و در آخر کلامش می فرماید: اگر این نبود که خداوند از علما و دانشمندان پیمان گرفته است که بر پرخوری ستمگران و گرسنگی مظلومان نباید صبر کنند و راضی باشند. به آن خدایی که دانه را در دل خاک می شکافد و انسان را خلق فرموده است سوگند، که افسار شتر خلافت را بر گردنش رها می کردم (تا هر جا بخواهد برود) و به همان کاسه ی اوّلِ خلافت آخرش را نیز آب می دادم (همان خانه نشینی را ادامه می دادم) و به شما می فهمانیدم که این دنیای شما نزد من علی از عطسه ی بز ماده خوارتر و بی ارزش تر است.[4] درمان جاه طلبی برای درمان و علاج این صفت باید در آیات و روایات و حالات گذشتگان دقّت و تأمل کرد و این که انسان به هر جاه و مقامی برسد و هر چه بله قربان گو و فرمان بردار داشته باشد بالاخره باید بمیرد و برود آنان که قبل از من و تو بودند، حتی همین سی چهل سال پیش کجا رفتند و چه شدند. همه خاک دارند بالین و خشت *** خنک آن که تخم نکویی به کِشت ما هم تا چند سال دیگر جزء آنان خواهیم بود، پس مقام و شخصیت و جاه و جلال و پُست و ریاست، همه اش کشک و دل خوش کن است. دریغا که بی ما بسی روزگار دریغا که بی ما بسی روزگار *** بروید گل و بشکفد نوبهار بسی تیر و دیماه و اردیبهشت *** بیاید که ما خاک باشیم و خشت تفرّج کنان بر هوا و هوس *** گذشتیم بر خاک بسیار کس کسانی که از ما به غیب اندرند *** بیایند و بر خاک ما بگذرند پس از ما بسی گل دهد بوستان *** نشینند با یکدیگر دوستان در ضمن، ارباب ریاست و مقام، دردسرها و گرفتاری هایی دارند که مردم عادی ندارند؛ همیشه در ترس و وحشت اند و از سایه ی خودشان رم می کنند[5] و در حقیقت زندگی محسور و تلخی دارند، فقط دل خوش اند که جاه و مقام دارند؛ امّا تعریف و تمجید دیگران، چه نفعی برای انسان دارد، به درد دنیای مؤمن می خورد یا آخرتش؟ تو هر چه نزد خدا هستی، همان هستی نه بیش تر، نه کم تر. در این جا مناسب است که روایتی را که جابر جعفی که از اصحاب بسیار خوب حضرت بوده است از امام باقر(علیه السلام)نقل می کند ذکر شود. و اعلم بانّک لا تکون لنا ولیّاً حتی لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا انّک رجل سوء لم یحزنک ذلک و لو قالوا انّک رجل صالح لم یسرک ذلک ولکن اَعْرض نفسک علی ما فی کتاب الله فان کنت سالکاً سبیله، زاهداً فی تزهیده، راغباً فی ترغیبه، خائفاً من تخویفه فاثبت و ابشر فانّه لا یضرک ما قیل فیک، و ان کنت مبایناً للقرآن فماذا الذی یغرّک من نفسک... [6]؛ بدان ای جابر، که تو ولیّ و هم ردیف ما نمی شوی، تا زمانی که اگر تمام اهل شهرت جمع شوند و بگویند جابر مرد بدی است ناراحت و غمگین نشوی و اگر همه بگویند جابر مرد خوبی است مسرور و خرسند نشوی ولیکن خودت را با قرآن وفق بده و بر آن عرضه بدار که اگر راه تو راه قرآن باشد و هر چه جلوگیری نموده تو ترک می کنی و هر چه دستور داده تو انجام می دهی و از هر چه قرآن ترسانده است می ترسی، پس ثابت قدم باش و بر تو مژده باد به چنین حالی؛ زیرا گفتار مردم، هیچ سود و ضرری برای تو ندارد و اگر رفتار تو برخلاف قرآن باشد، پس چه چیز می تواند تو را مغرور کند و گول بزند. بنابراین، باید حساب خودمان را با خدا صاف کنیم. به همین دلیل صالحان گذشته و اکابر و بزرگان دینی، توجهی به مقام و پست نداشتند؛ مگر آن که اتفاقات دنیا آنان را به شهرت و مقام رسانده باشد و از این راه احکام خدا و دین را رهبری و به مردم رسانده باشند و اجرای دستورهای خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) غرض آنان بوده باشد. روزی که مرحوم امام خمینی(رضی الله عنه) را گرفتند و به زندان و تبعید بردند. فرمود: والله من نترسیدم و آنان می ترسیدند و من آنان را دلداری می دادم. روزی هم که پیروزمندانه از پاریس به تهران می آمد در هواپیما پرسیدند چه احساسی دارید. فرمود: هیچ. مردان خدا پرده ی پندار دریدند مردان خدا پرده ی پندار دریدند *** یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند هر دست که دادند از آن دست گرفتند *** هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند یک طایفه را بهر مکافات سرشتند *** یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند جمعی به در پیر خرابات خرابند *** قومی به بر شیخ مناجات مریدند یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد *** یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند فریاد که در ره گذر آدم خاکی *** بس دانه فشاندند و بسی دام کشیدند همّت طلب از باطن پیران سحر خیز *** زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند زنهار مزن دست به دامان گروهی *** کز حقّ ببریدند و به باطل گرویدند[7] پی نوشتها: [1]. جامع السعادات، ج 2، ص 270. [2]. همان. [3]. سوره ی قصص، آیه ی 83. [4]. نهج البلاغه، محمد عبده، ج 1، ص 36، و فیض الاسلام، ص 42. [5]. فریده دیبا، مادر فرح، در آخر خاطراتش نوشته است، اگر فرضاً روز دیگر و به زندگی دیگر برگردم، دخترم را به یک کارگر، یا کارمند ساده می دهم و به شاه نمی دهم. ص 516. [6]. سفینة البحار، ج 1، ص 537، ماده ی جبر. [7]. فروغی بسطامی. منبع: دروس اخلاق اسلامی، سید محمد علی جزایری (آل غفور)، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه
محّبت جاه و مقام و تعریف و ثنا گویی، شاید از محبت مال بیش تر باشد. انسان جاه طلب دوست دارد که در دل مردم جا باز کند و همه او را احترام کنند و او تسخیر قلوب کند و همه فرمان بر او شوند و از او تمجید و تعریف کنند و رفتار و گفتار خود را بر وفق خواست مردم انجام می دهد و به رضای خداوند توجهی ندارد، بیش تر کارهای او با ریا است. در آیات و روایت از این صفت بسیار مذمت شده است.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز می فرماید:
حبّ الجاه و المال یُنبتان النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل[1]؛ حبّ ریاست و مال، نفاق را در دل می رویاند (برعکس خواست صاحبش)، همان گونه که آب علف را می رویاند.
هم چنین می فرماید:
ما ذئبان ضاریان ارسلا فی زریبة غنم باکثر فساداً من حبّ الجاه و المال فی دین الرجل المسلم[2]؛ دو گرگ درّنده ای که به گلّه ی گوسفندان حمله کنند، خطرناک تر از دوستی جاه و مال برای دین مرد مسلمان نیست.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه ی شقشقیة، پس از بیان غصب خلافت به وسیله ی آن سه نفر و کشته شدن عثمان و شورای کذایی، می فرماید:
بالاخره مردم دور مرا گرفتند و برای احقاق حق مسلمین و اجرای احکام دین مبین اسلام بیعت آنان را پذیرفتم، ولی عدّه ای (طلحه و زبیر و دیگران) بیعت را شکستند و گروهی (خوارج نهروان) نیز از زیر بار بیعتم سرباز زدند و بعضی (معاویه و کسانش) از اطاعت خدای تعالی بیرون رفتند، گویا تمام آنها کلام خدا را نشنیده اند، که می فرماید:
(تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ)؛[3] ما خانه ی آخرت را برای کسانی قرار دادیم که خواست بزرگ نمایی و فساد در روی زمین نداشته باشند و سرانجام از آن پرهیزکاران است.
آری سوگند به خدا شنیده اند و خوب حفظ دارند؛ لیکن دنیا در چشمان آنان آراسته شده و ایشان را زرق و برقش فریب داده است؛ و در آخر کلامش می فرماید: اگر این نبود که خداوند از علما و دانشمندان پیمان گرفته است که بر پرخوری ستمگران و گرسنگی مظلومان نباید صبر کنند و راضی باشند. به آن خدایی که دانه را در دل خاک می شکافد و انسان را خلق فرموده است سوگند، که افسار شتر خلافت را بر گردنش رها می کردم (تا هر جا بخواهد برود) و به همان کاسه ی اوّلِ خلافت آخرش را نیز آب می دادم (همان خانه نشینی را ادامه می دادم) و به شما می فهمانیدم که این دنیای شما نزد من علی از عطسه ی بز ماده خوارتر و بی ارزش تر است.[4]
درمان جاه طلبی
برای درمان و علاج این صفت باید در آیات و روایات و حالات گذشتگان دقّت و تأمل کرد و این که انسان به هر جاه و مقامی برسد و هر چه بله قربان گو و فرمان بردار داشته باشد بالاخره باید بمیرد و برود آنان که قبل از من و تو بودند، حتی همین سی چهل سال پیش کجا رفتند و چه شدند.
همه خاک دارند بالین و خشت *** خنک آن که تخم نکویی به کِشت
ما هم تا چند سال دیگر جزء آنان خواهیم بود، پس مقام و شخصیت و جاه و جلال و پُست و ریاست، همه اش کشک و دل خوش کن است.
دریغا که بی ما بسی روزگار
دریغا که بی ما بسی روزگار *** بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دیماه و اردیبهشت *** بیاید که ما خاک باشیم و خشت
تفرّج کنان بر هوا و هوس *** گذشتیم بر خاک بسیار کس
کسانی که از ما به غیب اندرند *** بیایند و بر خاک ما بگذرند
پس از ما بسی گل دهد بوستان *** نشینند با یکدیگر دوستان
در ضمن، ارباب ریاست و مقام، دردسرها و گرفتاری هایی دارند که مردم عادی ندارند؛ همیشه در ترس و وحشت اند و از سایه ی خودشان رم می کنند[5] و در حقیقت زندگی محسور و تلخی دارند، فقط دل خوش اند که جاه و مقام دارند؛ امّا تعریف و تمجید دیگران، چه نفعی برای انسان دارد، به درد دنیای مؤمن می خورد یا آخرتش؟ تو هر چه نزد خدا هستی، همان هستی نه بیش تر، نه کم تر. در این جا مناسب است که روایتی را که جابر جعفی که از اصحاب بسیار خوب حضرت بوده است از امام باقر(علیه السلام)نقل می کند ذکر شود.
و اعلم بانّک لا تکون لنا ولیّاً حتی لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا انّک رجل سوء لم یحزنک ذلک و لو قالوا انّک رجل صالح لم یسرک ذلک ولکن اَعْرض نفسک علی ما فی کتاب الله فان کنت سالکاً سبیله، زاهداً فی تزهیده، راغباً فی ترغیبه، خائفاً من تخویفه فاثبت و ابشر فانّه لا یضرک ما قیل فیک، و ان کنت مبایناً للقرآن فماذا الذی یغرّک من نفسک... [6]؛ بدان ای جابر، که تو ولیّ و هم ردیف ما نمی شوی، تا زمانی که اگر تمام اهل شهرت جمع شوند و بگویند جابر مرد بدی است ناراحت و غمگین نشوی و اگر همه بگویند جابر مرد خوبی است مسرور و خرسند نشوی ولیکن خودت را با قرآن وفق بده و بر آن عرضه بدار که اگر راه تو راه قرآن باشد و هر چه جلوگیری نموده تو ترک می کنی و هر چه دستور داده تو انجام می دهی و از هر چه قرآن ترسانده است می ترسی، پس ثابت قدم باش و بر تو مژده باد به چنین حالی؛ زیرا گفتار مردم، هیچ سود و ضرری برای تو ندارد و اگر رفتار تو برخلاف قرآن باشد، پس چه چیز می تواند تو را مغرور کند و گول بزند.
بنابراین، باید حساب خودمان را با خدا صاف کنیم. به همین دلیل صالحان گذشته و اکابر و بزرگان دینی، توجهی به مقام و پست نداشتند؛ مگر آن که اتفاقات دنیا آنان را به شهرت و مقام رسانده باشد و از این راه احکام خدا و دین را رهبری و به مردم رسانده باشند و اجرای دستورهای خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) غرض آنان بوده باشد. روزی که مرحوم امام خمینی(رضی الله عنه) را گرفتند و به زندان و تبعید بردند. فرمود: والله من نترسیدم و آنان می ترسیدند و من آنان را دلداری می دادم. روزی هم که پیروزمندانه از پاریس به تهران می آمد در هواپیما پرسیدند چه احساسی دارید. فرمود: هیچ.
مردان خدا پرده ی پندار دریدند
مردان خدا پرده ی پندار دریدند *** یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند *** هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند *** یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند *** قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد *** یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در ره گذر آدم خاکی *** بس دانه فشاندند و بسی دام کشیدند
همّت طلب از باطن پیران سحر خیز *** زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی *** کز حقّ ببریدند و به باطل گرویدند[7]
پی نوشتها:
[1]. جامع السعادات، ج 2، ص 270.
[2]. همان.
[3]. سوره ی قصص، آیه ی 83.
[4]. نهج البلاغه، محمد عبده، ج 1، ص 36، و فیض الاسلام، ص 42.
[5]. فریده دیبا، مادر فرح، در آخر خاطراتش نوشته است، اگر فرضاً روز دیگر و به زندگی دیگر برگردم، دخترم را به یک کارگر، یا کارمند ساده می دهم و به شاه نمی دهم. ص 516.
[6]. سفینة البحار، ج 1، ص 537، ماده ی جبر.
[7]. فروغی بسطامی.
منبع: دروس اخلاق اسلامی، سید محمد علی جزایری (آل غفور)، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه
- [سایر] محبت و دوستی واقعی چه آثاری در پی دارد؟
- [سایر] با استفاده از روایات دوستی جاه و مقام را توضیح دهید و بگوئید چگونه می توان آنرا درمان کرد؟
- [سایر] آیا اگر خدا متعدد باشد ولی بر اثر علم به واقع و نزاهت از جاه طلبی جهان را خلق و اداره کنند باز هم فساد میشود؟
- [سایر] درمان انزوا طلبی و کم رویی ناشی از عدم اعتماد به نفس چیست؟ کاهش سطح ارتباط اجتماعی و فعالیت های گروهی چگونه جبران می پذیرد؟
- [سایر] امام صادق(ع) میفرمایند: خداوند دو شهرت را دشمن میدارد، شهرت لباس و شهرت نماز، لطفا این حدیث را توضیح دهید؟
- [سایر] در کتب فقهیه استدلالیه مذکور است : (ضعف السند ینجبر بعمل الأصحاب) یا (الشهرة جابرة لضعفها) . چند سؤال مطرح است . اولاً _ شهرت حجت است یا مرجّح ؟ ثانیاً _ شهرت روایی مقصود است یا فتوایی یا شهرت عملی ؟ ثالثاً مقصود شهرت بین قدماء است یا شهرت در بین متأخرین را نیز شامل است ؟ با تشکر
- [سایر] یاد مرگ چه آثاری دارد؟
- [سایر] پاکیزگی جامه چه آثاری دارد؟
- [سایر] خواندن قرآن چه آثاری دارد؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] معیار لباس شهرت چیست؟
- [آیت الله نوری همدانی] اگر فقیر بمیرد ، انسان می تواند طلبی را که از او دارد بابت زکوه حساب کند .
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر فقیری بمیرد ومال او به اندازه قرضش نباشد، انسان میتواند طلبی را که از او دارد، بابت زکاْ حساب کند و همچنین اگر مال او به اندازه قرضش باشد وورثه قرض او را ندهند، یا به جهت دیگر انسان نتواند قرض خود را بگیرد، میتواند طلبی را که از او دارد، بابت زکاْ حساب کند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر فقیر بمیرد و مال او به اندازه قرضش نباشد، انسان می تواند طلبی را که از او دارد بابت زکات حساب کند بلکه اگر مال او به اندازه قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند، یا به جهت دیگر انسان نتواند طلب خود را بگیرد، نیز می تواند طلبی را که از او دارد، بابت زکات حساب کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر فقیر بمیرد و مال او به اندازه قرضش نباشد؛ انسان می تواند طلبی را که از او دارد بابت زکاه حساب کند؛ بلکه اگر مال او به اندازه قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند؛ یا به جهت دیگر انسان نتواند طلب خود را بگیرد؛ نیز می تواند طلبی را که از او دارد؛ بابت زکاه حساب کند.
- [آیت الله خوئی] اگر فقیر بمیرد و مال او به انداز قرضش نباشد، انسان میتوند طلبی را که از او دارد بابت زکات حساب کند بلکه اگر مال او به انداز قرضش باشد و ورثه قرض او ندهند، یا به جهت دیگر انسان نتواند طلب خود را بگیرد، نیز میتواند طلبی را که از او دارد، بابت زکات حساب کند.
- [آیت الله جوادی آملی] .درمان کودک باید با اذن ولیّ او باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] کسی که باید زکات بدهد، اگر از فقیری طلبکار باشد، می تواند طلبی را که از او دارد بابت زکات حساب کند.
- [آیت الله مظاهری] اگر کسی طلبی دارد که باید بعد از مدّتی بگیرد، چنانچه طلب خود را به مقدار کمتری صلح کند اشکال ندارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که باید زکات بدهد، اگر از فقیری طلبکار باشد، میتواند طلبی را که از او دارد، بابت زکات حساب کند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که بدهکار است و نمیتواند بدهی خود را بدهد، اگر چه فقیر نباشد، انسان میتواند طلبی را که از او دارد، بابت زکات حساب کند.