آیا اگر خدا متعدد باشد ولی بر اثر علم به واقع و نزاهت از جاه طلبی جهان را خلق و اداره کنند باز هم فساد می‌شود؟
چون چنین شبهه‌ای برای بعضی مطرح بوده و توان دفع آن را نداشتند، برهان تمانع را به برهان "توارد عِلَل"، یعنی استحاله توارد دو علتِ مستقّلْ بر معلول واحد ارجاع داده، آیه مزبور را بر اساس آن تفسیر می‌کنند و برهان تمانع فلسفی و کلامی را توجیه می‌کنند؛ لیکن با تدبّر در برخی آیات دیگر که همین مطلبِ تمانع را به صورت تمثیل بیان می‌کند معنای آیه سوره انبیاء روشن می‌شود و برهان تمانع بدون ارجاع به برهان توارد عِلَل متعدد بر معلول واحد، تمامیّت خود را باز می‌یابد و از هر نقد موهوم یا متوهّمی آزاد می‌شود. آن آیه تمثیلی این است: "ضَرَبَ الله مثلا ً رجلا ً فیه شرکاء متشاکسون ورجلا ً سلماً لرجلٍ هل یستویان مثلا ً الحمد لله بل أکثرهم لا یعلمون"(1). خداوند برای اثبات توحید ربوبی خود، مَثَل ساده‌ای بازگو کرده است: اگر خدمتگزاری تحت فرمان دو فرمانروای ناسازگار و درگیر با هم قرار گیرد و خدمتگزار دیگر تحت فرمان یک فرمانروا باشد آیا کیفیت زندگی، فعّالیت و کوشش و نظم و هماهنگیِ این دو خدمتگزار همسان است یا یکی منظّم، منسجم و هماهنگ و آرام و دیگری همواره مبتلا به تشتّت، ناهماهنگی و سردرگمی است؟ یقیناً چنین نیست که کیفیّت اداره امور دو خدمتگزار مزبور متساوی باشد؛ بلکه حتماً فرق دارد. اگر بیش از یک خدا بخواهند جهان را بیافرینند و آن را اداره کنند حتماً آن جهان، ناهماهنگ و غیر منسجم خواهد بود و چون جهانِ کنونی منسجم و هماهنگ است، معلوم می‌شود حتماً تحت تدبیر یک خداست. البته تقریر عقلایی اصل قیاس استثنایی بر عهده مستمعِ واعی، چونان عقل خردورز مَتَدرِّب به قانون محاوره و اصولِ استدلال است؛ لیکن آن نکته محوری که به وسیله آیه تمثیلی استفاده می‌شود و در تقریر تلازم مقدّم و تالی در آیه سوره انبیاء سهم کلیدی دارد این است: اگر خدایانْ متعدد باشند، حتماً متشاکس و ناسازگارند و منشأ ناهماهنگی آنان نه "جهل علمی" است تا گفته شود: خدا آن است که به همه چیز عالِم باشد و نه "جهالت عملی" و غرض‌ورزی جاه‌طلبانه است تا گفته شود: خداوند آن است که از آسیب اغراض و گزند غرایز بشری و امکانی معصوم و مصون باشد؛ بلکه منشأ ناهماهنگیِ ضروری چنین است: الف: خداوند بسیط محض است و هیچ‌گونه ترکبّی در او نیست. ب: خداوند همه کمالهای علمی و عملی را داراست. ج: خداوند چون بسیط است و جامع همه کمالهای علمی و عملی است، همه آن کمالها که یکی از آنها علم ازلی و نامتناهی است عین ذات اوست، نه جزو ذات و نه خارج از آن. د: چون ذاتها متباینند علمها نیز که عین ذات است متباین خواهد بود. ه: چون غیر از خداوند چیزی در جهان نیست تا خداوند کار خود را مطابق با آن و در سنجش با میزان آن انجام دهد، پس سخن از "واقع" و "نفس‌الأمر" بعد از افاضه خداوند مطرح است، نه در عرض خداوند و قبل از افاضه او. پس نمی‌توان گفت خداوند جهان را مطابق با مصلحتِ نفس‌الامر آفرید؛ زیرا اصل مصلحت، نفس‌الأمر، و هر چیزی غیر از ذات خداوند فرض شود، فعل، مخلوق و محتاج به اوست. و: تنها واقعیّت هستیْ خودِ خداوند است و چون فرض شد دو خداوند، دو ذات متباین، دو علم متشاکس و دو تشخیص متنازع وجود دارد، قطعاً جهانی که یافت می‌شود متشاکس، متنازع، متفاطِر، مُتَداعِی به انفکاک و تشتّت خواهد بود؛ چنانکه آیه "... لذهب کلّ إلهٍ بما خلق ولَعلا بعضهم علی بعضٍ..."(2) نیز همین مطلب را تأیید می‌کند و چون جهان کنونی منزّه از صِفاتِ سلبی یاد شده است، چنانکه در آیه "الذی خلق سبع سموات طباقاً ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطورٍ"(3)، به نفی انفطار و شکاف و ناهماهنگی جهان اشاره شده است، پس می‌توان به توحید ربوبی اعتقاد پیدا کرده و هر گونه شرک ربوبی را نفی کرد. با این تحلیل سَداد و صواب و اِتقان برهان تمانع همچنان محفوظ می‌ماند و نیازی به ارجاع آن به برهان توارد علل نیست. قسمت مهم تتمیم برهان تمانع به وسیله همین آیه تمثیلی سوره زُمَر است که در آن به نحو ضرورت، متشاکس و متنازع بودن دو خدا به عنوان اصلِ مسلّم اخذ شده است. 1 سوره زمر، آیه 29. 2 سوره مؤمنون، آیه 91. 3 سوره مُلک، آیه 3. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 120)
عنوان سوال:

آیا اگر خدا متعدد باشد ولی بر اثر علم به واقع و نزاهت از جاه طلبی جهان را خلق و اداره کنند باز هم فساد می‌شود؟


پاسخ:

چون چنین شبهه‌ای برای بعضی مطرح بوده و توان دفع آن را نداشتند، برهان تمانع را به برهان "توارد عِلَل"، یعنی استحاله توارد دو علتِ مستقّلْ بر معلول واحد ارجاع داده، آیه مزبور را بر اساس آن تفسیر می‌کنند و برهان تمانع فلسفی و کلامی را توجیه می‌کنند؛ لیکن با تدبّر در برخی آیات دیگر که همین مطلبِ تمانع را به صورت تمثیل بیان می‌کند معنای آیه سوره انبیاء روشن می‌شود و برهان تمانع بدون ارجاع به برهان توارد عِلَل متعدد بر معلول واحد، تمامیّت خود را باز می‌یابد و از هر نقد موهوم یا متوهّمی آزاد می‌شود.
آن آیه تمثیلی این است: "ضَرَبَ الله مثلا ً رجلا ً فیه شرکاء متشاکسون ورجلا ً سلماً لرجلٍ هل یستویان مثلا ً الحمد لله بل أکثرهم لا یعلمون"(1). خداوند برای اثبات توحید ربوبی خود، مَثَل ساده‌ای بازگو کرده است: اگر خدمتگزاری تحت فرمان دو فرمانروای ناسازگار و درگیر با هم قرار گیرد و خدمتگزار دیگر تحت فرمان یک فرمانروا باشد آیا کیفیت زندگی، فعّالیت و کوشش و نظم و هماهنگیِ این دو خدمتگزار همسان است یا یکی منظّم، منسجم و هماهنگ و آرام و دیگری همواره مبتلا به تشتّت، ناهماهنگی و سردرگمی است؟ یقیناً چنین نیست که کیفیّت اداره امور دو خدمتگزار مزبور متساوی باشد؛ بلکه حتماً فرق دارد. اگر بیش از یک خدا بخواهند جهان را بیافرینند و آن را اداره کنند حتماً آن جهان، ناهماهنگ و غیر منسجم خواهد بود و چون جهانِ کنونی منسجم و هماهنگ است، معلوم می‌شود حتماً تحت تدبیر یک خداست.
البته تقریر عقلایی اصل قیاس استثنایی بر عهده مستمعِ واعی، چونان عقل خردورز مَتَدرِّب به قانون محاوره و اصولِ استدلال است؛ لیکن آن نکته محوری که به وسیله آیه تمثیلی استفاده می‌شود و در تقریر تلازم مقدّم و تالی در آیه سوره انبیاء سهم کلیدی دارد این است: اگر خدایانْ متعدد باشند، حتماً متشاکس و ناسازگارند و منشأ ناهماهنگی آنان نه "جهل علمی" است تا گفته شود: خدا آن است که به همه چیز عالِم باشد و نه "جهالت عملی" و غرض‌ورزی جاه‌طلبانه است تا گفته شود: خداوند آن است که از آسیب اغراض و گزند غرایز بشری و امکانی معصوم و مصون باشد؛ بلکه منشأ ناهماهنگیِ ضروری چنین است:
الف: خداوند بسیط محض است و هیچ‌گونه ترکبّی در او نیست.
ب: خداوند همه کمالهای علمی و عملی را داراست.
ج: خداوند چون بسیط است و جامع همه کمالهای علمی و عملی است، همه آن کمالها که یکی از آنها علم ازلی و نامتناهی است عین ذات اوست، نه جزو ذات و نه خارج از آن.
د: چون ذاتها متباینند علمها نیز که عین ذات است متباین خواهد بود.
ه: چون غیر از خداوند چیزی در جهان نیست تا خداوند کار خود را مطابق با آن و در سنجش با میزان آن انجام دهد، پس سخن از "واقع" و "نفس‌الأمر" بعد از افاضه خداوند مطرح است، نه در عرض خداوند و قبل از افاضه او. پس نمی‌توان گفت خداوند جهان را مطابق با مصلحتِ نفس‌الامر آفرید؛ زیرا اصل مصلحت، نفس‌الأمر، و هر چیزی غیر از ذات خداوند فرض شود، فعل، مخلوق و محتاج به اوست.
و: تنها واقعیّت هستیْ خودِ خداوند است و چون فرض شد دو خداوند، دو ذات متباین، دو علم متشاکس و دو تشخیص متنازع وجود دارد، قطعاً جهانی که یافت می‌شود متشاکس، متنازع، متفاطِر، مُتَداعِی به انفکاک و تشتّت خواهد بود؛ چنانکه آیه "... لذهب کلّ إلهٍ بما خلق ولَعلا بعضهم علی بعضٍ..."(2) نیز همین مطلب را تأیید می‌کند و چون جهان کنونی منزّه از صِفاتِ سلبی یاد شده است، چنانکه در آیه "الذی خلق سبع سموات طباقاً ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطورٍ"(3)، به نفی انفطار و شکاف و ناهماهنگی جهان اشاره شده است، پس می‌توان به توحید ربوبی اعتقاد پیدا کرده و هر گونه شرک ربوبی را نفی کرد. با این تحلیل سَداد و صواب و اِتقان برهان تمانع همچنان محفوظ می‌ماند و نیازی به ارجاع آن به برهان توارد علل نیست. قسمت مهم تتمیم برهان تمانع به وسیله همین آیه تمثیلی سوره زُمَر است که در آن به نحو ضرورت، متشاکس و متنازع بودن دو خدا به عنوان اصلِ مسلّم اخذ شده است.

1 سوره زمر، آیه 29.
2 سوره مؤمنون، آیه 91.
3 سوره مُلک، آیه 3.

مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 120)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین