منظور از پست مدرنیسم (Postmodernism) یا «پسانوگرایی» چیست؟
پست مدرنیسم یا (پسانوگرایی) مرکب از یک پیشوند (پسا) (Post) و (نوگرایی) (Modernism) می باشد، که در مجموع حکایت از گرایش مکتب فکری ای دارد که بیانگر نوعی گذر و عبور از یک مرحله به مرحله ی بعد می باشد؛ به تعبیر دیگر، گذر از مدرنیسم به پست مدرنیسم (مرحله ی بعد از مدرنیسم). اما در معرفی و بیان مراد از پست مدرنیسم، شاید بتوان گفت به تعداد نویسندگان و معرفی کنندگان پست مدرنیسم، تعاریف مختلفی برای این مکتب بیان شده است و هیچ تعریف واحد و جامع و مانعی نمی توان ارائه داد. اما تا آن جا که ممکن باشد، ابتدا به برخی مراحل استعمالِ این واژه اشاره کرده و معانی مختلف آن را در چند مقطع تاریخی ذکر خواهیم کرد. بستر تاریخی واژه ی پست مدرنیسم و پست مدرن: برخی، نخستین کاربرد واژه ی (پست مدرن) را به دهه ی 1870 و به یک نقاشِ بریتانیایی به نام چپمن (John Watkins Chapman) نسبت داده اند.[1] اما ظاهراً این واژه به عنوان آنچه که تمایزبخش چشم انداز قرن حاضر از دوران مدرن باشد، نخستین بار در سال 1917 و توسط فیلسوفی آلمانی به نام رودولف پان ویتز (Rukdolf Pannwitz) برای توصیف مکتب هیچ انگاریِ (Nihilism) فرهنگ غربیِ قرن 20 که وی آن را از فریدریش نیچه اقتباس کرده بود به کار رفته است.[2] واژه ی مزبور در سال 1934 در آثار منتقد ادبیِ اسپانیا (فدریکو اونیس) (Federeco Onis) برای اشاره به نوعی واکنش منفی در برابر تجددگراییِ ادبی به کار رفت. در انگلیس، در سال 1939 به دو معنای بسیار متفاوت به کار برده شد: 1. مقصود (بل) (Bernard Iddings Bell) (که یک الهی دان برجسته بود) از استعمال این واژه، درک و تصدیق ناکامی و ناکارآمدی مدرنیسم سکولار و بازگشت به دین بود. 2. اما منظور (توین بی) از آن، اشاره به نوعی ترقی توده ی جامعه ی پس از جنگ جهانی اول بود که در آن طبقه ی کارگر در پیشرفت و ترقی بر طبقه سرمایه دار پیشی گرفت.[3] بعدها این واژه به نحوی متمایزتر در (نقدگراییِ ادبی) دهه های 1950 و 1960 برای دلالت بر واکنشی در برابرِ مدرنیسم زیبایی شناختی و در دهه ی 1970 در همان معنا و در مورد معماری به کار رفت.[4] پیشتاز معماری سبک پست مدرنیستی را می توان رابرت ونتوری دانست که با اعتراض به سبک رایج و غالب سال های دهه ی 1960 (موسوم به سبک بین المللی) به طرح دیدگاه هایی تازه پرداخته، پیشتاز معماری پست مدرن گشت، و بعدها کسانی چون چارلز جنکز کار وی را دنبال کردند. آثار معماری وی نوعی التقاط محسوب می شوند؛ چرا که وی در آثار خود از نمونه های تاریخی مربوط به دوره های مختلف و سبک های مختلف و گاه از هنر موسوم به (کیچ) (ابتذال و آشغال هنری) بهره جسته است.[5] این واژه در دهه ی 1980، در عرصه ی فلسفه عمدتاً برای دلالت بر فلسفه و مکتبِ (پساساختارگرایی) (Poststructuralism Philosophy) استفاده می شد و بالتبع بر واکنش عمومی در مقابل عقل گراییِ مدرن Modern Rationalism))، رؤیاگرایی / آرمانشهرگرایی (Utopianism) و آنچه که اصطلاحاً از آن به (بنیادگرایی) (Fundationalism) تعبیر می کنند، به کار می رفت. بنیادگرایی، تلاشی در جهت پایه گذاری شالوده ها و بنیادهای فلسفه از زمان رنه دکارت در قرن 17 (و البته می توان گفت از زمان افلاطون) بود. در همین زمان ها، این واژه در علوم اجتماعی برای اشاره به رویکردی جدید نسبت به متدولوژی آن به کار رفت. این هدف (هر چند به نحوی بحث انگیز) حتی در علوم طبیعی نیز دنبال شد.[6] کم کم این واژه با مفهوم (فراصنعت گرایی) (Post _ Industrialism) پیوند یافت؛ مفهومی که بیانگر این حقیقت است که جوامع صنعتی پیشرفته، در دوران پس از جنگ جهانی دوم، اساساً ویژگی صنعتی اوّلیه ی خود را تغییر می دهند.[7] و بالاخره این که این واژه از طریق روزنامه نگاران به یکباره مورد توجه عام واقع شد. روزنامه نگاران آن را در مورد هر چیزی، از ویژگی های فرهنگی یک شهر گرفته تا همه ی قالب ها و الگوهای فرهنگیِ دهه ی 1990، به کار می بردند. این مقدار، بیانی مختصر از پیشینه ی تاریخی مفصل از این واژه و کاربردهای آن بود. اکنون می توان به بیان ویژگی های مکتب پسانوگرایی پرداخت. پی نوشتها: [1] ,msinredomtsoP oT msinredoM morF.12 .P [2]. Ibid,P.3. [3] . همان. [4]. Ibid. [5] . حسینعلی نوذری، صورتبندی مدرنیته و پُست مدرنیته، صص 183 184. [6]. From Modernism To Postmodernism, P. 3. [7]. Ibid. منبع: پرسمان مدرنیسم و پست مدرنیسم، منصور نصیری، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385).
عنوان سوال:

منظور از پست مدرنیسم (Postmodernism) یا «پسانوگرایی» چیست؟


پاسخ:

پست مدرنیسم یا (پسانوگرایی) مرکب از یک پیشوند (پسا) (Post) و (نوگرایی) (Modernism) می باشد، که در مجموع حکایت از گرایش مکتب فکری ای دارد که بیانگر نوعی گذر و عبور از یک مرحله به مرحله ی بعد می باشد؛ به تعبیر دیگر، گذر از مدرنیسم به پست مدرنیسم (مرحله ی بعد از مدرنیسم). اما در معرفی و بیان مراد از پست مدرنیسم، شاید بتوان گفت به تعداد نویسندگان و معرفی کنندگان پست مدرنیسم، تعاریف مختلفی برای این مکتب بیان شده است و هیچ تعریف واحد و جامع و مانعی نمی توان ارائه داد. اما تا آن جا که ممکن باشد، ابتدا به برخی مراحل استعمالِ این واژه اشاره کرده و معانی مختلف آن را در چند مقطع تاریخی ذکر خواهیم کرد.
بستر تاریخی واژه ی پست مدرنیسم و پست مدرن:
برخی، نخستین کاربرد واژه ی (پست مدرن) را به دهه ی 1870 و به یک نقاشِ بریتانیایی به نام چپمن (John Watkins Chapman) نسبت داده اند.[1] اما ظاهراً این واژه به عنوان آنچه که تمایزبخش چشم انداز قرن حاضر از دوران مدرن باشد، نخستین بار در سال 1917 و توسط فیلسوفی آلمانی به نام رودولف پان ویتز (Rukdolf Pannwitz) برای توصیف مکتب هیچ انگاریِ (Nihilism) فرهنگ غربیِ قرن 20 که وی آن را از فریدریش نیچه اقتباس کرده بود به کار رفته است.[2] واژه ی مزبور در سال 1934 در آثار منتقد ادبیِ اسپانیا (فدریکو اونیس) (Federeco Onis) برای اشاره به نوعی واکنش منفی در برابر تجددگراییِ ادبی به کار رفت.
در انگلیس، در سال 1939 به دو معنای بسیار متفاوت به کار برده شد:
1. مقصود (بل) (Bernard Iddings Bell) (که یک الهی دان برجسته بود) از استعمال این واژه، درک و تصدیق ناکامی و ناکارآمدی مدرنیسم سکولار و بازگشت به دین بود.
2. اما منظور (توین بی) از آن، اشاره به نوعی ترقی توده ی جامعه ی پس از جنگ جهانی اول بود که در آن طبقه ی کارگر در پیشرفت و ترقی بر طبقه سرمایه دار پیشی گرفت.[3]
بعدها این واژه به نحوی متمایزتر در (نقدگراییِ ادبی) دهه های 1950 و 1960 برای دلالت بر واکنشی در برابرِ مدرنیسم زیبایی شناختی و در دهه ی 1970 در همان معنا و در مورد معماری به کار رفت.[4]
پیشتاز معماری سبک پست مدرنیستی را می توان رابرت ونتوری دانست که با اعتراض به سبک رایج و غالب سال های دهه ی 1960 (موسوم به سبک بین المللی) به طرح دیدگاه هایی تازه پرداخته، پیشتاز معماری پست مدرن گشت، و بعدها کسانی چون چارلز جنکز کار وی را دنبال کردند. آثار معماری وی نوعی التقاط محسوب می شوند؛ چرا که وی در آثار خود از نمونه های تاریخی مربوط به دوره های مختلف و سبک های مختلف و گاه از هنر موسوم به (کیچ) (ابتذال و آشغال هنری) بهره جسته است.[5]
این واژه در دهه ی 1980، در عرصه ی فلسفه عمدتاً برای دلالت بر فلسفه و مکتبِ (پساساختارگرایی) (Poststructuralism Philosophy) استفاده می شد و بالتبع بر واکنش عمومی در مقابل عقل گراییِ مدرن Modern Rationalism))، رؤیاگرایی / آرمانشهرگرایی (Utopianism) و آنچه که اصطلاحاً از آن به (بنیادگرایی) (Fundationalism) تعبیر می کنند، به کار می رفت. بنیادگرایی، تلاشی در جهت پایه گذاری شالوده ها و بنیادهای فلسفه از زمان رنه دکارت در قرن 17 (و البته می توان گفت از زمان افلاطون) بود. در همین زمان ها، این واژه در علوم اجتماعی برای اشاره به رویکردی جدید نسبت به متدولوژی آن به کار رفت.
این هدف (هر چند به نحوی بحث انگیز) حتی در علوم طبیعی نیز دنبال شد.[6]
کم کم این واژه با مفهوم (فراصنعت گرایی) (Post _ Industrialism) پیوند یافت؛ مفهومی که بیانگر این حقیقت است که جوامع صنعتی پیشرفته، در دوران پس از جنگ جهانی دوم، اساساً ویژگی صنعتی اوّلیه ی خود را تغییر می دهند.[7] و بالاخره این که این واژه از طریق روزنامه نگاران به یکباره مورد توجه عام واقع شد. روزنامه نگاران آن را در مورد هر چیزی، از ویژگی های فرهنگی یک شهر گرفته تا همه ی قالب ها و الگوهای فرهنگیِ دهه ی 1990، به کار می بردند.
این مقدار، بیانی مختصر از پیشینه ی تاریخی مفصل از این واژه و کاربردهای آن بود. اکنون می توان به بیان ویژگی های مکتب پسانوگرایی پرداخت.
پی نوشتها:
[1] ,msinredomtsoP oT msinredoM morF.12 .P
[2]. Ibid,P.3.
[3] . همان.
[4]. Ibid.
[5] . حسینعلی نوذری، صورتبندی مدرنیته و پُست مدرنیته، صص 183 184.
[6]. From Modernism To Postmodernism, P. 3.
[7]. Ibid.
منبع: پرسمان مدرنیسم و پست مدرنیسم، منصور نصیری، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین