یکی از مشکلات کنونی ما این است که باید واژه هایی مانند جامعه ی مدنی، دموکراسی و... را که وارد فضای فرهنگی جامعه ی ما می شود، دقیقاً معادل یابی کنیم و تکلیف ردّ یا قبول آن ها را مشخص نماییم؛ مثلاً باید روشن کنیم که به نظر ما قانون اساسی می باید به این صورت ماهُوی تعریف شود که: مجموعه ی قوانین و مقرراتی است که در شریعت اسلام آمده و در باره ی دولت، حکومت، قوای عمومی کشور و رابطه ی دولت با ملّت بحث می کند که مجموع آن قوانین و مقررات، عنوان (فرض) را دارد؛ نه این که همه ی آن ها عنوان (حق) را داشته باشد. استیفای حقوق ملّت از دولت، یک تکلیف است بر عهده ی حاکم؛ نه آن که حاکم این مجموعه قوانین و مقرّرات را پیش کش ملّت نماید. استاد شهید مطهری رحمت اللّه علیه در این باره می فرماید: توحید، تنها ضامن حقوق واقعی یک ملّت است. حقوق واقعی یک ملّت، از توحید و بندگی خدا برمی خیزد و بندگی خدا یک تکلیف است، نه حق.[1] پس تعریف پیشنهادی ما از قانون اساسی، با نگاه مکتبی این است که: مجموعه ی قواعد و مقرراتی که در شریعت اسلامی، در باره ی ماهیت حکومت، دولت، حقوق ملّت و رابطه ی دولت و ملّت ذکر شده است؛ خواه در سندی به نام قانون اساسی آمده باشد، یا نیامده باشد. فایده ی این چنین تعریفی این است که ما با مجموعه ی احکامی به نام احکام حکومت مواجه می شویم که در واقع، فرمان ولایت فقیه است و دارای دو جنبه می باشد: جنبه ی اداری و مسائل روزمره که بعضی از آن ها جنبه ی بنیادین دارد؛ مثلاً آن چه در باره ی شکل حکومت است و میزان اسلامیّت و جمهوریّت را روشن می سازد. پی نوشت: [1]. مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، (انتشارات صدرا، 1369)، ص 364 به بعد. منبع: قانون اساسی و ضمانت های اجرای آن ، گفتگو با حجت الاسلام عباس کعبی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1380) .
یکی از مشکلات کنونی ما این است که باید واژه هایی مانند جامعه ی مدنی، دموکراسی و... را که وارد فضای فرهنگی جامعه ی ما می شود، دقیقاً معادل یابی کنیم و تکلیف ردّ یا قبول آن ها را مشخص نماییم؛ مثلاً باید روشن کنیم که به نظر ما قانون اساسی می باید به این صورت ماهُوی تعریف شود که: مجموعه ی قوانین و مقرراتی است که در شریعت اسلام آمده و در باره ی دولت، حکومت، قوای عمومی کشور و رابطه ی دولت با ملّت بحث می کند که مجموع آن قوانین و مقررات، عنوان (فرض) را دارد؛ نه این که همه ی آن ها عنوان (حق) را داشته باشد. استیفای حقوق ملّت از دولت، یک تکلیف است بر عهده ی حاکم؛ نه آن که حاکم این مجموعه قوانین و مقرّرات را پیش کش ملّت نماید. استاد شهید مطهری رحمت اللّه علیه در این باره می فرماید: توحید، تنها ضامن حقوق واقعی یک ملّت است. حقوق واقعی یک ملّت، از توحید و بندگی خدا برمی خیزد و بندگی خدا یک تکلیف است، نه حق.[1]
پس تعریف پیشنهادی ما از قانون اساسی، با نگاه مکتبی این است که: مجموعه ی قواعد و مقرراتی که در شریعت اسلامی، در باره ی ماهیت حکومت، دولت، حقوق ملّت و رابطه ی دولت و ملّت ذکر شده است؛ خواه در سندی به نام قانون اساسی آمده باشد، یا نیامده باشد. فایده ی این چنین تعریفی این است که ما با مجموعه ی احکامی به نام احکام حکومت مواجه می شویم که در واقع، فرمان ولایت فقیه است و دارای دو جنبه می باشد: جنبه ی اداری و مسائل روزمره که بعضی از آن ها جنبه ی بنیادین دارد؛ مثلاً آن چه در باره ی شکل حکومت است و میزان اسلامیّت و جمهوریّت را روشن می سازد.
پی نوشت:
[1]. مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، (انتشارات صدرا، 1369)، ص 364 به بعد.
منبع: قانون اساسی و ضمانت های اجرای آن ، گفتگو با حجت الاسلام عباس کعبی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1380) .
- [سایر] قانون اساسی را تعریف کنید؟
- [سایر] در دیدگاه تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، قانون اساسی شکلی مورد نظر بوده یا قانون اساسی ماهُوی؟[1]
- [سایر] دیدگاه امام خمینی دربارهی قانون اساسی مشروطه چه بود؟ ایا آن قانون اساسی را قبول داشتند؟ نسبت قانون مشروطه و قانون اساسی جدید چیست؟
- [سایر] مقایسه تطبیقی قانون اساسی ایران با قانون دوره مشروطه را ارائه دهید؟
- [سایر] ارکان تدوین قانون اساسی از دیدگاه امام خمینی(رحمت الله علیه) چیست؟
- [سایر] دیدگاه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در مورد نحوه رفتار با اقلیت های غیر مسلمان چیست؟
- [سایر] مکانیزمهایی که از اجرای قانون اساسی می توان اطمینان حاصل کرد چیست؟ و در قانون اساسی در این رابطه چه راهکارهایی اندیشیده شده است؟
- [سایر] مکانیزمهایی که از اجرای قانون اساسی می توان اطمینان حاصل کرد چیست؟ و در قانون اساسی در این رابطه چه راهکارهایی اندیشیده شده است؟
- [سایر] دیدگاه حضرت امام خمینی به قانون اساسی مشروطه چه بود؟ ایشان چه انتقادهایی نسبت به آن داشتند؟
- [سایر] آیا می توان تعریف واحد و مشخصی از دموکراسی ارائه داد؟