قانون اساسی از آن دسته مفاهیم سهل و ممتنع است. چون به راحتی نمی توان آن را تعریف کرد ممتنع است و چون برای روشن کردن ماهیت آن، همه به راحتی اظهار نظر می کنند، سهل است. در تعریف قانون اساسی دو دیدگاه وجود دارد:[1] 1. معتقدان به دیدگاه اول، از قانون یک تعریف شکلی ارایه می دهند و آن را یک میثاق ملّی و سند مکتوب تلقّی می کنند. در تعریف شکلی گفته می شود: مستند قانون اساسی آن است که هنگام یک تحوّل بنیادین در جامعه مانند انقلاب، کودتا یا انتقال قدرت، به وسیله ی یک نهاد برتر، تدوین و تصویب می شود و در آن، سازمان دولت و رابطه ی دولت و ملّت ترسیم می گردد؛ بنا بر این هر چه در آن سند بیاید، قانون اساسی است. 2. دیدگاه دوم در تعریف قانون اساسی، با صرف نظر از شکل و سند مکتوب آن، به ماهیت و محتوای قانون می پردازد. مشهور حقوق دانان، تعریف شکلی از قانون اساسی را نمی پذیرند و اشکال های متعدّدی را به آن وارد می کنند. یکی از آن اشکال ها این است که اگر قانون اساسی، تنها همین سند مکتوب باشد، تعریف قانون اساسی، جامع و مانع نخواهد بود؛ زیرا مواردی تحت شمول این تعریف قرار می گیرد که ماهیت اساسی ندارد؛ مانند مالیات و یا مسائل مربوط به حقوق جزایی و یا مطالب متنوّع دیگر که جایگاهش در قوانین عادّی است، نه قوانین اساسی. اشکال دیگر این که در تعریف شکلی از قانون اساسی، تنها منبع حقوق اساسی، همین کتابچه ی قانون اساسی است؛ در حالی که حقوق اساسی محتوایی، مواردی فراتر از یک سند مکتوب است. به دلیل اشکالات متعدّدی که به تعریف شکلی قانون اساسی وارد بود، عده ای با توجه به ماهیت و محتوا، تعریف دیگری از قانون اساسی عرضه کردند. در این تعریف مستند، قانون اساسی عبارت است از: مجموعه ی قوانین و مقرراتی که در آن، ماهیّت دولت و حکومت، سازمان حکومت، حقوق ملّت و رابطه ی حقوق ملّت با سازمان حکومت، بیان شده باشد؛ حال، چه قانون عادّی باشد یا قضایی؛ در کتابچه ای به نام قانون اساسی باشد یا در اسناد دیگر. این تعریف ماهوی و مادّی قانون اساسی است. از طرح این نکات روشن شد که در تعریف قانون اساسی، اتفاق نظری وجود ندارد. واژه ی قانون اساسی به معنای بنیاد، قاعده، ساختار، اصل و اساس است که تقریباً بعد از نوشته شدن اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در فرانسه و انگلستان و امریکا ظهور کرد و بیش از دویست سال سابقه ندارد. در ایران، برای اولین بار در زمان مشروطیت واژه ی فرانسوی آن استعمال شد. یکی از مفادّ درخواست مشروطیت این بود که (ما Constitutionnellement(= قانون اساسی) می خواهیم). بنا بر این، واژه ی قانون اساسی، اولین بار در سال 1285 استعمال شد. عرب ها قانون اساسی را (دستور) می نامند که از همان (نظام نامه) و (دستور)ِ فارسی گرفته شده است. پی نوشت: [1]. قانون اساسی را می توان از دو دیدگاه بررسی کرد: یکی از لحاظ مادّی و محتوایی و دیگری از حیث شکل ظاهری آن. با عطف توجه به ماهیت قواعد که آیا جنبه ی اساسی دارند یا نه، می توان با دید مادّی به قانون اساسی یک کشور نگریست. آن چه که مربوط به ساختار سیاسی بنیان و استخوان بندی دولت کشور باشد جزیی از قانون اساسی آن کشور است. به هر حال، جوامع سیاسی که مرحله ی آغازین تحول خود را پشت سر نهاده باشند و به درجه ی بلوغ و انسجام کشوری برسند، لزوماً دارای قانون اساسی هستند، هر چند متن مشخص و مصوّبی زیر این عنوان وجود نداشته باشد (قانون اساسی مادّی یا ماهوی). هنگامی که توجه ما معطوف به شکل قانون باشد نه محتوا و ماهیت آن، قانون اساسی، مجموعه ای است متضمن اصول و قواعد رفتاری یا سازمانی که در یک متن اسمی و تشریفاتی به وسیله ی مقامات صالح به تصویب رسیده بر افراد و سازمان ها و متصدّیان امور و قوانین عادّی حاکم است (قانون اساسی شکلی)؛ ابوالفضل قاضی شریعت پناهی، بایسته های حقوق اساسی، (نشر یلدا، بهار 73)، ص 22. منبع: قانون اساسی و ضمانت های اجرای آن ، گفتگو با حجت الاسلام عباس کعبی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1380) .
قانون اساسی از آن دسته مفاهیم سهل و ممتنع است. چون به راحتی نمی توان آن را تعریف کرد ممتنع است و چون برای روشن کردن ماهیت آن، همه به راحتی اظهار نظر می کنند، سهل است.
در تعریف قانون اساسی دو دیدگاه وجود دارد:[1]
1. معتقدان به دیدگاه اول، از قانون یک تعریف شکلی ارایه می دهند و آن را یک میثاق ملّی و سند مکتوب تلقّی می کنند. در تعریف شکلی گفته می شود: مستند قانون اساسی آن است که هنگام یک تحوّل بنیادین در جامعه مانند انقلاب، کودتا یا انتقال قدرت، به وسیله ی یک نهاد برتر، تدوین و تصویب می شود و در آن، سازمان دولت و رابطه ی دولت و ملّت ترسیم می گردد؛ بنا بر این هر چه در آن سند بیاید، قانون اساسی است.
2. دیدگاه دوم در تعریف قانون اساسی، با صرف نظر از شکل و سند مکتوب آن، به ماهیت و محتوای قانون می پردازد. مشهور حقوق دانان، تعریف شکلی از قانون اساسی را نمی پذیرند و اشکال های متعدّدی را به آن وارد می کنند. یکی از آن اشکال ها این است که اگر قانون اساسی، تنها همین سند مکتوب باشد، تعریف قانون اساسی، جامع و مانع نخواهد بود؛ زیرا مواردی تحت شمول این تعریف قرار می گیرد که ماهیت اساسی ندارد؛ مانند مالیات و یا مسائل مربوط به حقوق جزایی و یا مطالب متنوّع دیگر که جایگاهش در قوانین عادّی است، نه قوانین اساسی.
اشکال دیگر این که در تعریف شکلی از قانون اساسی، تنها منبع حقوق اساسی، همین کتابچه ی قانون اساسی است؛ در حالی که حقوق اساسی محتوایی، مواردی فراتر از یک سند مکتوب است.
به دلیل اشکالات متعدّدی که به تعریف شکلی قانون اساسی وارد بود، عده ای با توجه به ماهیت و محتوا، تعریف دیگری از قانون اساسی عرضه کردند. در این تعریف مستند، قانون اساسی عبارت است از: مجموعه ی قوانین و مقرراتی که در آن، ماهیّت دولت و حکومت، سازمان حکومت، حقوق ملّت و رابطه ی حقوق ملّت با سازمان حکومت، بیان شده باشد؛ حال، چه قانون عادّی باشد یا قضایی؛ در کتابچه ای به نام قانون اساسی باشد یا در اسناد دیگر. این تعریف ماهوی و مادّی قانون اساسی است.
از طرح این نکات روشن شد که در تعریف قانون اساسی، اتفاق نظری وجود ندارد.
واژه ی قانون اساسی به معنای بنیاد، قاعده، ساختار، اصل و اساس است که تقریباً بعد از نوشته شدن اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در فرانسه و انگلستان و امریکا ظهور کرد و بیش از دویست سال سابقه ندارد.
در ایران، برای اولین بار در زمان مشروطیت واژه ی فرانسوی آن استعمال شد. یکی از مفادّ درخواست مشروطیت این بود که (ما Constitutionnellement(= قانون اساسی) می خواهیم). بنا بر این، واژه ی قانون اساسی، اولین بار در سال 1285 استعمال شد. عرب ها قانون اساسی را (دستور) می نامند که از همان (نظام نامه) و (دستور)ِ فارسی گرفته شده است.
پی نوشت:
[1]. قانون اساسی را می توان از دو دیدگاه بررسی کرد: یکی از لحاظ مادّی و محتوایی و دیگری از حیث شکل ظاهری آن. با عطف توجه به ماهیت قواعد که آیا جنبه ی اساسی دارند یا نه، می توان با دید مادّی به قانون اساسی یک کشور نگریست. آن چه که مربوط به ساختار سیاسی بنیان و استخوان بندی دولت کشور باشد جزیی از قانون اساسی آن کشور است. به هر حال، جوامع سیاسی که مرحله ی آغازین تحول خود را پشت سر نهاده باشند و به درجه ی بلوغ و انسجام کشوری برسند، لزوماً دارای قانون اساسی هستند، هر چند متن مشخص و مصوّبی زیر این عنوان وجود نداشته باشد (قانون اساسی مادّی یا ماهوی). هنگامی که توجه ما معطوف به شکل قانون باشد نه محتوا و ماهیت آن، قانون اساسی، مجموعه ای است متضمن اصول و قواعد رفتاری یا سازمانی که در یک متن اسمی و تشریفاتی به وسیله ی مقامات صالح به تصویب رسیده بر افراد و سازمان ها و متصدّیان امور و قوانین عادّی حاکم است (قانون اساسی شکلی)؛ ابوالفضل قاضی شریعت پناهی، بایسته های حقوق اساسی، (نشر یلدا، بهار 73)، ص 22.
منبع: قانون اساسی و ضمانت های اجرای آن ، گفتگو با حجت الاسلام عباس کعبی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1380) .
- [سایر] آیا می توان از دیدگاه شریعت، تعریف خاصی از قانون اساسی ارایه داد؟
- [سایر] در دیدگاه تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، قانون اساسی شکلی مورد نظر بوده یا قانون اساسی ماهُوی؟[1]
- [سایر] دیدگاه امام خمینی دربارهی قانون اساسی مشروطه چه بود؟ ایا آن قانون اساسی را قبول داشتند؟ نسبت قانون مشروطه و قانون اساسی جدید چیست؟
- [سایر] گذشته از ضمانت اجراهای هر یک از اصول و فصول قانون اساسی، ضامن اجرای کلیّت قانون اساسی چیست؟
- [سایر] قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به کدام یک از شیوه های رایج تدوین قانون اساسی، تدوین و تصویب شد؟
- [سایر] سلام. قبل از انقلاب، قانون اساسی کشور برگرفته از قانون اساسی کدام کشورها بود و چه مشکلاتی داشت؟
- [سایر] اصل 113 قانون اساسی اختیاراتی برای رئیس جمهوری قرار داده است، ولی ابزار آن را معین نکرده است. آیا این نقض قانون اساسی نیست؟
- [سایر] اصل 113 قانون اساسی اختیاراتی برای رئیس جمهوری قرار داده است، ولی ابزار آن را معین نکرده است. آیا این نقض قانون اساسی نیست؟
- [سایر] برای مطالعه درباره چگونگی تشکیل خبرگان قانون اساسی و مشروح مذاکرات و همه پرسی مصوبات آن، همین طور هیئت بازبینی قانون اساسی منبع معرفی کنید؟
- [سایر] مقایسه تطبیقی قانون اساسی ایران با قانون دوره مشروطه را ارائه دهید؟
- [آیت الله اردبیلی] در قرار سود که موجب رباست، فرقی نمیکند که صریحاً قرارداد شود یا بنای طرفین در حال قرض به گرفتن سود باشد؛ پس اگر قانون بانک آن باشد که برای قرضهایی که میدهند سود بگیرند و قرض مبنی بر این قانون باشد، حرام است.
- [امام خمینی] فرقی نیست در قرار نفع که موجب رباست بین آنها که صریحاً قرارداد شود یا بنای طرفین در حال قرض به گرفتن نفع باشد پس اگر قانون بانک آن باشد که به قرضهایی که میگیرد سود بدهد، و قرض مبنی بر این قانون باشد حرام است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] بنا بر احتیاط مستحب انسان در مرگ کسی صورت و بدن خود را نخراشد و به خود سیلی نزند و آسیب نرساند، بلکه اگر آسیب به نقص اساسی بدن بینجامد، حرام میباشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . هیچ کس حق ندارد در مقدار قضاوت به استناد قانونی، غیر از قانون اسلام خواه از امور جزایی باشد یا حقوقی، کسی را محکوم یا حاکم سازد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر پزشک دارویی را تعریف کند یا بگوید: (درمان فلان درد با فلان داروست) و بیمار با اختیار و فهم خود دارو را با بیماری خود منطبق نموده و مصرف کند، پزشک در برابر عوارض آن ضامن نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] باید موقع اعلان جنس چیزی را که پیدا کرده معین نماید به طوری که عرفا بگویند آن را تعریف کرده، مثل این که بگوید: (کتاب یا لباسی را پیدا کرده ام) و اگر بگوید: (چیزی پیدا کرده ام) کافی نیست.
- [امام خمینی] تعریف روزه - روزه آن است که انسان برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چیزهایی که روزه را باطل می کند و شرح آنها بعدا گفته می شود، خودداری نماید.
- [آیت الله سبحانی] خرید و فروش گوشت هایی که از کشورهای غیراسلامی می آورند یا از دست کافر گرفته می شود باطل است، ولی اگر بداند که آنها از حیوانی است که مطابق قانون شرع یا با نظارت مسلمان ذبح شده. اشکال ندارد.
- [امام خمینی] قانونی که اخیراً به اسم قانون خانواده به امر عمال اجانب برای هدم احکام اسلام و بر هم زدن کانون خانواده مسلمانان از مجلسین غیر قانونی و شرعی رژیم سابق گذشته است، بر خلاف احکام اسلام، و امرکننده و رأیدهندگان از نظر شرع و قانون مجرم هستند، و زنهایی که به استناد آن قانون به امر محکمه طلاق داده میشوند، طلاق آنها باطل و زنهای شوهرداری هستند که اگر شوهر کنند زناکارند. و کسی که دانسته آنها را بگیرد زناکار است، و مستحق حد شرعی، و اولادهای آنها اولاد غیر شرعی، وارث نمیبرند، و سایر احکام اولاد زنا بر آنها جاری است، چه محکمه مستقیماً طلاق بدهد یا امر دهد طلاق دهند، و شوهر را الزام کنند به طلاق.
- [آیت الله خوئی] ملکها و محلهائی که در زمان سابق پیش از جعل قانون جلوگیری مالک از اجبار مستأجر بر تخلیة محل اجاره و یا اضافه کردن حق الاجاره به اجاره داده شده و بلکه مالک میتوانست مبلغ اجاره را بالا ببرد و یا مستأجر را وادار به تخلیه کند و هیچگونه شرط و شروطی بین مالک و مستأجر در بین نبود و پس از آن جعل قانون مالک و مستأجر به پشتیبانی این قانون مستأجر حاضر نیست مالک را تخلیه کند و مبلغ اجاره را بالا ببرد و با اجارة محلهائی مانند آن چندین برابر بیشتر از این محل شده است و به همین جهت محل سرقفلی پیدا کرده است، در این صورت سرقفلی گرفتن مستأجر جایز نبوده و تصرف او در آن محل بدون رضایت مالک غصب و حرام است.