آیا می توان تعریف واحد و مشخصی از دموکراسی ارائه داد؟
باید گفت حقیقت آن است که ارائه ی تعریف واحد و مشخص از دموکراسی آسان نیست، بلکه به نظر عده ای، حتّی محال است؛ تا آن جا که می توان گفت هر کس در این باره کتابی نوشته و تعریف ویژه ای ارائه نموده است؛ مثلاً اگر به تعریف مک فرسون اشاره کنیم، او دموکراسی را یک نظام سیاسی و نظامی دانسته که دولت به وسیله ی آن قدرت خود را بر افراد و گروههای اجتماعی اعمال می کند. او این را یک واقعیت می داند که لیبرال - دموکراسی غربی، درست مانند هر نظام دیگر، یک نظام مبتنی بر قدرت و قدرت مضاعف است؛ یعنی نظامی که می توان به وسیله ی آن بر مردم حکومت کرد و مردم را به انجام کارهایی واداشت که در غیر آن نخواهند کرد و از کارهایی بر حذر داشت که ممکن است در غیر آن انجام دهند. وی به واقعیت دیگری نیز اشاره نموده، می گوید: واقعیت سوم که برخی آن را می ستایند و بعضی ترجیح می دهند از ذکرش خودداری کنند این است که لیبرال - دموکراسی وسرمایه داری با هم پیش می روند. لیبرال - دموکراسی فقط در کشورهایی وجود دارد که نظام اقتصادی شان تماماً یا به طور عمده سرمایه داری است.[1] شاید خواننده ی محترم این گونه بیندیشد که تعریف مذکور، در خصوص لیبرال - دموکراسی است، و گرنه دموکراسی های غیرلیبرال اشکالاتشان کم تر است. در این صورت به ابتدای کتاب جهان حقیقی دموکراسی از نویسنده ی مزبور اشاره می کنیم که می گوید: درباره ی دموکراسی مطالب مبهم بسیار است. مقصود این نیست که دموکراسی خود سراسر ابهام است، بلکه این تصور ما درباره ی دموکراسی است که گیج کننده است. این حالت تا حدی ناشی از ملالت ذهن ماست. ما از شنیدن این که دموکراسی در بحران به سر می برد خسته شده ایم؛ خسته از این که با اضطراب و اشتیاق برای روشن کردن مفهوم دموکراسی فرا خوانده شویم... در اصل، این ابهام درباره ی دموکراسی، ناشی از یک آشفتگی واقعی بود.[2] پی نوشتها: [1]. سی، بی، مک فرسون، جهان حقیقی دموکراسی، ترجمه ی مجید مددی، ص 14. [2]. همان، ص 22. منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)
عنوان سوال:

آیا می توان تعریف واحد و مشخصی از دموکراسی ارائه داد؟


پاسخ:

باید گفت حقیقت آن است که ارائه ی تعریف واحد و مشخص از دموکراسی آسان نیست، بلکه به نظر عده ای، حتّی محال است؛ تا آن جا که می توان گفت هر کس در این باره کتابی نوشته و تعریف ویژه ای ارائه نموده است؛ مثلاً اگر به تعریف مک فرسون اشاره کنیم، او دموکراسی را یک نظام سیاسی و نظامی دانسته که دولت به وسیله ی آن قدرت خود را بر افراد و گروههای اجتماعی اعمال می کند. او این را یک واقعیت می داند که لیبرال - دموکراسی غربی، درست مانند هر نظام دیگر، یک نظام مبتنی بر قدرت و قدرت مضاعف است؛ یعنی نظامی که می توان به وسیله ی آن بر مردم حکومت کرد و مردم را به انجام کارهایی واداشت که در غیر آن نخواهند کرد و از کارهایی بر حذر داشت که ممکن است در غیر آن انجام دهند. وی به واقعیت دیگری نیز اشاره نموده، می گوید:
واقعیت سوم که برخی آن را می ستایند و بعضی ترجیح می دهند از ذکرش خودداری کنند این است که لیبرال - دموکراسی وسرمایه داری با هم پیش می روند. لیبرال - دموکراسی فقط در کشورهایی وجود دارد که نظام اقتصادی شان تماماً یا به طور عمده سرمایه داری است.[1]
شاید خواننده ی محترم این گونه بیندیشد که تعریف مذکور، در خصوص لیبرال - دموکراسی است، و گرنه دموکراسی های غیرلیبرال اشکالاتشان کم تر است. در این صورت به ابتدای کتاب جهان حقیقی دموکراسی از نویسنده ی مزبور اشاره می کنیم که می گوید:
درباره ی دموکراسی مطالب مبهم بسیار است. مقصود این نیست که دموکراسی خود سراسر ابهام است، بلکه این تصور ما درباره ی دموکراسی است که گیج کننده است. این حالت تا حدی ناشی از ملالت ذهن ماست. ما از شنیدن این که دموکراسی در بحران به سر می برد خسته شده ایم؛ خسته از این که با اضطراب و اشتیاق برای روشن کردن مفهوم دموکراسی فرا خوانده شویم... در اصل، این ابهام درباره ی دموکراسی، ناشی از یک آشفتگی واقعی بود.[2]
پی نوشتها:
[1]. سی، بی، مک فرسون، جهان حقیقی دموکراسی، ترجمه ی مجید مددی، ص 14.
[2]. همان، ص 22.
منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین