انقلاب، کلان ترین و نادرترین پدیده سیاسی است، لذا ابعاد و زوایای متفاوت و کلانی نیز خواهد داشت. انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده استثناء نمی شود و فریضه ها و نظریه هایی در زمینه وقوع انقلاب ها وجود دارد که برخی عمومی هستند و برخی هم مخصوص به انقلاب خاصی می شود. در مورد انقلاب اسلامی چند فرضیه و نظریه وجود دارد[1] که عبارتند از: 1) فرضیه توطئه; 2) نظریه اقتصادی; 3) نظریه مذهب; 4) مدرنیزه کردن عامل انقلاب و... که سؤال مذکور فرضیه اول را طرح کرده (توطئه) این فرضیه غالباً از سوی خاندان سلطنتی، سلطنت طلبها و سرمایه داران مطرح شده که می گویند انقلاب یک حادثه طراحی شده از سوی غربی ها بوده (بویژه انگلیس و آمریکا) و در برخی موارد پای شوروی را به میان می کشند علت توطئه را ملی شدن نفت و عدم تمدید قرارداد کنسرسیوم با انگلیس و پیشرفت ایران و صنعتی شدن آن در اثر بحران نفتی و بالا رفتن قیمت نفت که منجر به افزایش ذخایر ارزی گریده و آمریکا می خواسته با وقوع انقلاب جلوی این ترقی را بگیرد و عده ای می گویند اسرائیل توطئه کرده تا انقلاب پیروز شود و ارتش ایران از اقتدار و تجهیزات تهی گردد چون جنگ را نیز قبلا طراحی کرده بودند و عراق و ایران را با هم ساقط می کردند و تهدیدی برای اسرائیل باقی نمی ماند. توده ای ها می گویند آمریکا دید که سوسیالیسم می خواهد در ایران پیروز شود لذا تصمیم گرفت انقلاب دلخواه خود و ضد سوسیالیسم را پدید بیاورد و... اما همه اینها حرف بدون دلیل هستند و حتی یک سندی که بتوان به آن اعتماد کرد هیچکدام از این مدعیان ارائه نمی دهند اگر امریکا می خواست جلوی ژاپن شدن ایران را بگیرد باید اول کره جنوبی را کنترل می کرد که خیلی پیشرفت داشتند مالزی و اندونزی را ساقط می کرد که توسعه پیدا کرده بودند و از سوی دیگر کسی در آمریکا بر این عقیده نبود که ایران بزودی ژاپن می شود بلکه قضیه برعکس بود آمریکایی ها عقیده داشتند که طرح های ایران بلندپروازانه است که در اثر شوک نفتی برنامه ریزی شده و در کوتاه مدت متوقف خواهند شد. اما این تفکر که تمام گرفتاری ها را به خارج بدهیم و مثل معروف که (کار، کار انگلیسی هاست) این مرضی است که در دو قرن اخیر دامن کشور گرفته و همه چیز را از عینک توطئه تماشا می کنند حتی در انقلاب مشروطه که بیشتر از ده هزار نفر از اهالی تهران در سفارت انگلیس مبت نشسته بودند حکومت وقت آنها را خائن خواند که از ناحیه انگلیس اجیر شده اند.[2] با توجه به مقدمه فوق برای روشن شدن بی اساسی این ادعا مطالبی را بطور مختصر بیان می کنیم: هیچ عاقلی بر سرشاخه نشسته و ته شاخه را قطع نمی کند و هیچ سیاستمداری بدون محاسبه عمل سیاسی نمی کند. تمام افراد سیاسی دنبال کوچکترین جا پا برای نفوذ هستند و عقل سلیم حکم می کند اگر شما از جائی درآمد کمتری عایدتان می شود بهتر است که از چیزی بدستتان نیاید این در بین افراد معمولی قابل لمس است تا چه رسد به قدرتی مثل آمریکا که منافع سرشاری از ایران داشته باشد و بخواهد از دست بدهد و حکومت تحت سیطره خود را رها کند و ژاندارم منطقه را بردارد و بجای او کسی را بنشاند که یا هیچ شناختی ندارد به تعبیری و یا دشمن بودن آن کاملا واضح است آمریکا حکومت دست نشانده را نمی توانسته به ایران بیاورد و پیروزی هر کسی در ایران منطقه را برای آمریکا و یا غربی ها ناامن می کرد و برای ملت های منطقه و حتی جهان جرأت مبارزه می داد و این قطعاً به نفع هیچ یک از قدرتهای بزرگ نبود و از سوی دیگر خاندان پهلوی صداقت و فرمانبری خود را به آمریکا ثابت کرده بودند و در عرصه های مختلف برای آمریکا خوش رقصی هائی داشتند وقتی شاه مجری انقلاب سفید بود وقتی شاه کاپیتالاسیون را پذیرفته وقتی شاه به آمریکا حق توحش (وحشی بودن ملت ایران) را می پردازد وقتی شاه آمریکا را وطن خود می داند وقتی شاه قبل از همه اسرائیل را بصورت دو فاکتو به رسمیت می شناسد و از طرف دیگر وقتی آمریکا برای تقویت و حفظ شاه کودتای 28 مرداد 1332 راه اندازی می کند وقتی قیامهای تهران، تبریز، قم و... سرکوب می کند تا رژیم پهلوی در امان باشد و وقتی آمریکا کودتای نوژه را راه اندازی می کند وقتی لانه جاسوسی (سفارت آمریکا) بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی برای براندازی نظام تلاش می کند و وقتی آمریکا این همه امکانات را در اختیار کسانی قرار می دهد تا نظام اسلامی را سرنگون نمایند که حتی 101 حرف شنوی شاه را از آمریکا ندارند توجیهی نداریم این سؤال را حتی از ذهن خود بگذرانیم که آمریکا شاه را برداشته و ملت ایران کاری نکردند. آمریکا امام را از اول مبارزه (1342) شناخته بود و خوب می دانست که این رهبر اهل سازش با هیچ ظالمی نیست آیا دست زدن به این کار عقلائی بود که کسی را جایگزین شاه کند که دقیقاً نقطه مقابل اهداف و منافع ملی آمریکا قرار دارد؟ شاید این سؤال به ذهن برسد که آمریکا فقط در سرنگونی شاه تلاشی داشت و فرد جایگزین امام نبود و این کار اتفاقی بوده است. برای پاسخ به این پرسش یک بیان مختصری از احزاب و یا گروههای غیر دولتی زمان شاه ارائه می دهیم: فعالان سیاسی آن زمان عبارت بودند از: اسلام گرایان، ملی گرایان و توده ای ها. گروه اول که تقریباً معلوم الحال هستند و شاخه های چون هیئت مؤتلفه، گروه شهید نواب و غیره دارد که هیچ سر سازشی با شاه و آمریکا و... ندارند پس آمریکا از اینطور افراد حمایتی ندارد. ملی گرایان هم چند دسته بودند که بعداً انشعاباتی داشتند که نهضت آزادی و مجاهدین خلق از آن جمله هستند این گروه در بین طبقه متوسط مردم بازاریان و روحانیون جایگاهی نداشتند و فقط در جمع روشنفکری و دانشگاهها فعالیت هایی داشتند و عدم رسیدن به پیروزی آنها معلوم بود و تنها راه پیروزی ائتلاف با نیروهای مذهبی بود که در اینصورت باز به درد آمریکا نمی خورد و گروه دیگر توده بود که با توجه به بلوک بندی های جهانی و رو در رو بودن شرق و غرب هیچ وقت آمریکا از توده حمایت نمی کرد بلکه توده را تا جائی که امکان داشت سرکوب می کرد پس فعالان سیاسی با این وضعیت و شاه وفادار با آن مطلوبیت به هر عاقلی دستور می دهد که شاه را حمایت کند و هیچ اقدامی علیه امنیت ملی خودش نکند لذا آمریکا جایگزینی بهتر از شاه نداشت تا خودش شاه را بردارد و اینها قضایائی هستند که شاید زیاد ملموس نباشد اما اگر بر تاریخ انقلاب مرور کنیم و تعداد شهداء و جانبازان و ایثارگری های مردم ایران را در طی این دوران بررسی کنیم خواهیم یافت که این حرف درست نیست و جفا به مردم است که با این همه تلاش و ایثار آنها را بی نقش بدانیم و باید میدان ژاله ها و 29 بهمن تبریز و قیام قم را از یاد برده باشیم که این حرف را بزنیم و الا هیچوقت فراموش نخواهیم کرد که در جلوی دانشگاه تهران نظامیان شاه با طراحی فرماندهان آمریکا و اسرائیلی چه خونهایی ریختند هیچ وقت فراموش نخواهیم کرد که ساواک با کمک سیا و موساد چه کارهایی در زندانها انجام داد و با شکنجه های بسیار وحشتناک مثل آیت الله غفاری ها را شهید کرد و از یاد نمی بریم که شاه تمامی مراکز مذهبی را با ترفندی تعطیل کرد و علماء را تبعید و ممنوع المنبر نمود حتی اجازه سخنرانی های ساده و مراسم مذهبی بدست دولت و شاه بود پس مردم اگر بی نقش بوده اند چرا شاه اعلام نمی کرد مردم آمریکا می خواهد مرا براندازد؟ و چرا آمریکا مثل کودتای 29 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق شاه را بی سر و صدا سرنگون نکرد؟ بعد از 22 سال از انقلاب آمریکا هنوز دشمنی اش تمام نشده پس آمریکا شاه را بیرون نکرد. بلکه همت والای ملت ایران و رهبری پیامبرگونه امام(رحمه الله) و خون شهداء و جانبازان و آزادگان این انقلاب را به ثمر رسانده است بلی البته نباید فراموش کرد که شاید دکترین حقوق بیشتر کارتر فضای سیاسی ایران را باز کرد و یا شوک نفتی از نظر اقتصادی توقعات مردم را بالا برد و در سال 1375 شاه عاجز از تأمین و برآوردن این توقعات گشت لذا مردم نارضایتی بیشتری را ابراز کردند اما اینها عوامل جانبی و تسریع یا کند کننده هستند چون اگر اینها عامل صرف پیروزی انقلاب و طغیان مردم باشند الان که فضای سیاسی ایران خیلی بازتر از سال 56 است و وضع اقتصادی و تورم خیلی بیشتر از آن زمان بر مردم سنگینی می کند ولی مردم در صحنه های مختلف نشان می دهند که پای بند نظام هستند و علاقه دارند و با عشق از انقلاب خود دفاع می نمایند. و با توجه به آثار و شعارهای انقلاب این نظام یک نظام اسلامی و انقلاب یک انقلاب اسلامی بوده و مردم بر این اساس قیام کردند و رهبری اسلامی و قوانین اسلامی را پذیرفتند و شاه سلطنت و دیکتاتوری را برای همیشه به زباله دان تاریخ سپردند. -------------------------------------------------------------------------------- [1]. مجموعه مقالات، رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، تدوین عبدالواهاب فراتی، نشر معارف، 1379، و جمعی از نویسندگان انقلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن، نشر معارف 1378 و محمدی، منوچهر، تحلیلی بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1377، مراجعه نمائید. [2]. زیبا کلام، صادق، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات روزنه، چاپ دوم، 1375، چکیده مطالب (از صفحه 23 تا صفحه 32).
آیا اینکه، می گویند امریکا خود شاه را از ایران بیرون کرد چون احتیاج به او نداشت صحت دارد؟
انقلاب، کلان ترین و نادرترین پدیده سیاسی است، لذا ابعاد و زوایای متفاوت و کلانی نیز خواهد داشت. انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده استثناء نمی شود و فریضه ها و نظریه هایی در زمینه وقوع انقلاب ها وجود دارد که برخی عمومی هستند و برخی هم مخصوص به انقلاب خاصی می شود. در مورد انقلاب اسلامی چند فرضیه و نظریه وجود دارد[1] که عبارتند از:
1) فرضیه توطئه; 2) نظریه اقتصادی; 3) نظریه مذهب; 4) مدرنیزه کردن عامل انقلاب و... که سؤال مذکور فرضیه اول را طرح کرده (توطئه) این فرضیه غالباً از سوی خاندان سلطنتی، سلطنت طلبها و سرمایه داران مطرح شده که می گویند انقلاب یک حادثه طراحی شده از سوی غربی ها بوده (بویژه انگلیس و آمریکا) و در برخی موارد پای شوروی را به میان می کشند علت توطئه را ملی شدن نفت و عدم تمدید قرارداد کنسرسیوم با انگلیس و پیشرفت ایران و صنعتی شدن آن در اثر بحران نفتی و بالا رفتن قیمت نفت که منجر به افزایش ذخایر ارزی گریده و آمریکا می خواسته با وقوع انقلاب جلوی این ترقی را بگیرد و عده ای می گویند اسرائیل توطئه کرده تا انقلاب پیروز شود و ارتش ایران از اقتدار و تجهیزات تهی گردد چون جنگ را نیز قبلا طراحی کرده بودند و عراق و ایران را با هم ساقط می کردند و تهدیدی برای اسرائیل باقی نمی ماند. توده ای ها می گویند آمریکا دید که سوسیالیسم می خواهد در ایران پیروز شود لذا تصمیم گرفت انقلاب دلخواه خود و ضد سوسیالیسم را پدید بیاورد و... اما همه اینها حرف بدون دلیل هستند و حتی یک سندی که بتوان به آن اعتماد کرد هیچکدام از این مدعیان ارائه نمی دهند اگر امریکا می خواست جلوی ژاپن شدن ایران را بگیرد باید اول کره جنوبی را کنترل می کرد که خیلی پیشرفت داشتند مالزی و اندونزی را ساقط می کرد که توسعه پیدا کرده بودند و از سوی دیگر کسی در آمریکا بر این عقیده نبود که ایران بزودی ژاپن می شود بلکه قضیه برعکس بود آمریکایی ها عقیده داشتند که طرح های ایران بلندپروازانه است که در اثر شوک نفتی برنامه ریزی شده و در کوتاه مدت متوقف خواهند شد. اما این تفکر که تمام گرفتاری ها را به خارج بدهیم و مثل معروف که (کار، کار انگلیسی هاست) این مرضی است که در دو قرن اخیر دامن کشور گرفته و همه چیز را از عینک توطئه تماشا می کنند حتی در انقلاب مشروطه که بیشتر از ده هزار نفر از اهالی تهران در سفارت انگلیس مبت نشسته بودند حکومت وقت آنها را خائن خواند که از ناحیه انگلیس اجیر شده اند.[2]
با توجه به مقدمه فوق برای روشن شدن بی اساسی این ادعا مطالبی را بطور مختصر بیان می کنیم:
هیچ عاقلی بر سرشاخه نشسته و ته شاخه را قطع نمی کند و هیچ سیاستمداری بدون محاسبه عمل سیاسی نمی کند. تمام افراد سیاسی دنبال کوچکترین جا پا برای نفوذ هستند و عقل سلیم حکم می کند اگر شما از جائی درآمد کمتری عایدتان می شود بهتر است که از چیزی بدستتان نیاید این در بین افراد معمولی قابل لمس است تا چه رسد به قدرتی مثل آمریکا که منافع سرشاری از ایران داشته باشد و بخواهد از دست بدهد و حکومت تحت سیطره خود را رها کند و ژاندارم منطقه را بردارد و بجای او کسی را بنشاند که یا هیچ شناختی ندارد به تعبیری و یا دشمن بودن آن کاملا واضح است آمریکا حکومت دست نشانده را نمی توانسته به ایران بیاورد و پیروزی هر کسی در ایران منطقه را برای آمریکا و یا غربی ها ناامن می کرد و برای ملت های منطقه و حتی جهان جرأت مبارزه می داد و این قطعاً به نفع هیچ یک از قدرتهای بزرگ نبود و از سوی دیگر خاندان پهلوی صداقت و فرمانبری خود را به آمریکا ثابت کرده بودند و در عرصه های مختلف برای آمریکا خوش رقصی هائی داشتند وقتی شاه مجری انقلاب سفید بود وقتی شاه کاپیتالاسیون را پذیرفته وقتی شاه به آمریکا حق توحش (وحشی بودن ملت ایران) را می پردازد وقتی شاه آمریکا را وطن خود می داند وقتی شاه قبل از همه اسرائیل را بصورت دو فاکتو به رسمیت می شناسد و از طرف دیگر وقتی آمریکا برای تقویت و حفظ شاه کودتای 28 مرداد 1332 راه اندازی می کند وقتی قیامهای تهران، تبریز، قم و... سرکوب می کند تا رژیم پهلوی در امان باشد و وقتی آمریکا کودتای نوژه را راه اندازی می کند وقتی لانه جاسوسی (سفارت آمریکا) بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی برای براندازی نظام تلاش می کند و وقتی آمریکا این همه امکانات را در اختیار کسانی قرار می دهد تا نظام اسلامی را سرنگون نمایند که حتی 101 حرف شنوی شاه را از آمریکا ندارند توجیهی نداریم این سؤال را حتی از ذهن خود بگذرانیم که آمریکا شاه را برداشته و ملت ایران کاری نکردند. آمریکا امام را از اول مبارزه (1342) شناخته بود و خوب می دانست که این رهبر اهل سازش با هیچ ظالمی نیست آیا دست زدن به این کار عقلائی بود که کسی را جایگزین شاه کند که دقیقاً نقطه مقابل اهداف و منافع ملی آمریکا قرار دارد؟ شاید این سؤال به ذهن برسد که آمریکا فقط در سرنگونی شاه تلاشی داشت و فرد جایگزین امام نبود و این کار اتفاقی بوده است. برای پاسخ به این پرسش یک بیان مختصری از احزاب و یا گروههای غیر دولتی زمان شاه ارائه می دهیم:
فعالان سیاسی آن زمان عبارت بودند از: اسلام گرایان، ملی گرایان و توده ای ها. گروه اول که تقریباً معلوم الحال هستند و شاخه های چون هیئت مؤتلفه، گروه شهید نواب و غیره دارد که هیچ سر سازشی با شاه و آمریکا و... ندارند پس آمریکا از اینطور افراد حمایتی ندارد. ملی گرایان هم چند دسته بودند که بعداً انشعاباتی داشتند که نهضت آزادی و مجاهدین خلق از آن جمله هستند این گروه در بین طبقه متوسط مردم بازاریان و روحانیون جایگاهی نداشتند و فقط در جمع روشنفکری و دانشگاهها فعالیت هایی داشتند و عدم رسیدن به پیروزی آنها معلوم بود و تنها راه پیروزی ائتلاف با نیروهای مذهبی بود که در اینصورت باز به درد آمریکا نمی خورد و گروه دیگر توده بود که با توجه به بلوک بندی های جهانی و رو در رو بودن شرق و غرب هیچ وقت آمریکا از توده حمایت نمی کرد بلکه توده را تا جائی که امکان داشت سرکوب می کرد پس فعالان سیاسی با این وضعیت و شاه وفادار با آن مطلوبیت به هر عاقلی دستور می دهد که شاه را حمایت کند و هیچ اقدامی علیه امنیت ملی خودش نکند لذا آمریکا جایگزینی بهتر از شاه نداشت تا خودش شاه را بردارد و اینها قضایائی هستند که شاید زیاد ملموس نباشد اما اگر بر تاریخ انقلاب مرور کنیم و تعداد شهداء و جانبازان و ایثارگری های مردم ایران را در طی این دوران بررسی کنیم خواهیم یافت که این حرف درست نیست و جفا به مردم است که با این همه تلاش و ایثار آنها را بی نقش بدانیم و باید میدان ژاله ها و 29 بهمن تبریز و قیام قم را از یاد برده باشیم که این حرف را بزنیم و الا هیچوقت فراموش نخواهیم کرد که در جلوی دانشگاه تهران نظامیان شاه با طراحی فرماندهان آمریکا و اسرائیلی چه خونهایی ریختند هیچ وقت فراموش نخواهیم کرد که ساواک با کمک سیا و موساد چه کارهایی در زندانها انجام داد و با شکنجه های بسیار وحشتناک مثل آیت الله غفاری ها را شهید کرد و از یاد نمی بریم که شاه تمامی مراکز مذهبی را با ترفندی تعطیل کرد و علماء را تبعید و ممنوع المنبر نمود حتی اجازه سخنرانی های ساده و مراسم مذهبی بدست دولت و شاه بود پس مردم اگر بی نقش بوده اند چرا شاه اعلام نمی کرد مردم آمریکا می خواهد مرا براندازد؟ و چرا آمریکا مثل کودتای 29 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق شاه را بی سر و صدا سرنگون نکرد؟
بعد از 22 سال از انقلاب آمریکا هنوز دشمنی اش تمام نشده پس آمریکا شاه را بیرون نکرد. بلکه همت والای ملت ایران و رهبری پیامبرگونه امام(رحمه الله) و خون شهداء و جانبازان و آزادگان این انقلاب را به ثمر رسانده است بلی البته نباید فراموش کرد که شاید دکترین حقوق بیشتر کارتر فضای سیاسی ایران را باز کرد و یا شوک نفتی از نظر اقتصادی توقعات مردم را بالا برد و در سال 1375 شاه عاجز از تأمین و برآوردن این توقعات گشت لذا مردم نارضایتی بیشتری را ابراز کردند اما اینها عوامل جانبی و تسریع یا کند کننده هستند چون اگر اینها عامل صرف پیروزی انقلاب و طغیان مردم باشند الان که فضای سیاسی ایران خیلی بازتر از سال 56 است و وضع اقتصادی و تورم خیلی بیشتر از آن زمان بر مردم سنگینی می کند ولی مردم در صحنه های مختلف نشان می دهند که پای بند نظام هستند و علاقه دارند و با عشق از انقلاب خود دفاع می نمایند. و با توجه به آثار و شعارهای انقلاب این نظام یک نظام اسلامی و انقلاب یک انقلاب اسلامی بوده و مردم بر این اساس قیام کردند و رهبری اسلامی و قوانین اسلامی را پذیرفتند و شاه سلطنت و دیکتاتوری را برای همیشه به زباله دان تاریخ سپردند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. مجموعه مقالات، رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، تدوین عبدالواهاب فراتی، نشر معارف، 1379، و جمعی از نویسندگان انقلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن، نشر معارف 1378 و محمدی، منوچهر، تحلیلی بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1377، مراجعه نمائید.
[2]. زیبا کلام، صادق، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات روزنه، چاپ دوم، 1375، چکیده مطالب (از صفحه 23 تا صفحه 32).
- [سایر] آیا اینکه، می گویند امریکا خود شاه را از ایران بیرون کرد چون احتیاج به او نداشت صحت دارد؟
- [سایر] آیا اینکه میگویند آمریکا خود شاه را از ایران بیرون کرد چون احتیاج به او نداشت صحت دارد؟
- [سایر] آیا اینکه میگویند آمریکا خود شاه را از ایران بیرون کرد چون احتیاج به او نداشت صحت دارد؟
- [سایر] اهمیت ایران برای آمریکا کدام است؟ ادوار رابطه ایران با آمریکا؟ آمریکا در نگاه امام خمینی؟ ابعاد ماهیت استکباری آمریکا؟
- [سایر] آیا تهدیدات آمریکا بر علیه ایران کارساز است و آیا بهتر نیست ایران با آمریکا رابطه بر قرار کند؟
- [سایر] نقش آمریکا در تحمیل جنگ به ایران؟
- [سایر] آیا در انقلاب اسلامی ایران ، آمریکا نیز نقش داشته است ؟
- [سایر] در زمان محمدرضا پهلوی مداخلات و تصمیم گیری های آمریکا بر شاه و کشورمان چگونه بود؟
- [سایر] سیاست خارجی ایران در رابطه با آمریکا چیست؟
- [سایر] تفاوت ( دموکراسی) در ایران و آمریکا چیست؟
- [آیت الله وحید خراسانی] باید قرار مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند یا بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن ان در صورتی که کاری مانند ابیاری که برای تربیت درخت و زیاد شدن میوه لازم است باقی مانده باشد و در غیر این دو صورت اگر چه احتیاج به کاری مانند چیدن میوه و نگهداری ان داشته باشد معامله صحیح نیست بلکه اگر احتیاج به ابیاری برای زیاد شدن و بهتر شدن میوه نداشته باشد هر چند کاری باشد که برای تربیت درخت لازم است صحت معامله محل اشکال است
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] باید قرار معامله مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قرار بگذارند پس اگر کاری مانند آبیاری که برای تربیت درخت لازم است باقی نمانده باشد؛ معامله صحیح نیست؛ اگرچه احتیاج به کاری مانند چیدن میوه و نگهداری آن داشته باشد؛ بلکه اگر کاری که برای تربیت درخت لازم است باقی مانده باشد؛ صحت معامله محل اشکال است.
- [آیت الله خوئی] باید قرار معامل مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قرار بگذارند پس اگر کاری مانند آبیاری که برای تربیت درخت لازم است باقی نمانده باشد معامله صحیح نیست. اگرچه احتیاج به کاری مانند چیدن میوه و نگهداری آن داشته باشد. بلکه اگر کاری که برای تربیت درخت لازم است باقی مانده باشد صحت معامله محل اشکال است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مزارعه چند شرط دارد: اول: صاحب زمین به زارع بگوید: زمین را به تو واگذار کردم، و زارع هم بگوید: قبول کردم، یا بدون اینکه حرفی بزنند مالک، زمین را واگذار کند برای مزارعه و زارع تحویل بگیرد. دوّم: صاحب زمین و زارع هر دو مکلّف و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند، ونیز سفیه نباشند و همچنین شرط است که حاکم شرع صاحب زمین را از تصرّف در اموالش به جهت افلاس جلوگیری نکرده باشد امّا محجور بودن زارع به جهت افلاس ضرری به صحت مزارعه نمی زند مگر اینکه زارع احتیاج به صرف مال داشته باشد. سوّم: همه حاصل زمین به یکی اختصاص داده نشود. چهارم: سهم هر کدام بطور مشاع باشد مثل نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها و باید تعیین شده باشد، پس اگر قرار بگذارند حاصل یک قطعه مال یکی و حاصل قطعه دیگر مال دیگری باشد مزارعه صحیح نیست. و نیز اگر مالک بگوید: در این زمین زراعت کن و هر چه می خواهی به من بده، مزارعه صحیح نیست. پنجم: مدّتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معیّن کنند، و باید مدّت بقدری باشد که در آن مدّت بدست آمدن حاصل ممکن باشد. و اگر اوّل مدّت را روز معیّنی قرار دهند و آخر مدّت را رسیدن حاصل قرار دهند بطوری که عادتاً معلوم باشد کافی است. ششم: زمین قابل زراعت باشد و اگر زمین قابلیّت زراعت ندارد امّا بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود مزارعه صحیح است. هفتم: نوع زراعت باید معلوم باشد امّا اگر در محلّی هستند که مثلا یک نوع زراعت می کنند چنانچه اسم هم نبرند همان زراعت معیّن می شود و اگر چند نوع زراعت می کنند باید زراعتی را که می خواهد انجام دهد معیّن کنند مگر آنکه کاشت محصولی خاص متعارف باشد که بهمان نحو باید عمل شود. هشتم: مالک باید زمین را معیّن کند، پس کسی که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید: در یکی از اینها زراعت کن، و آن را معیّن نکند مزارعه باطل است. نهم: مخارج زراعت و همچنین بذر و مانند آن را باید معیّن کنند که بر عهده چه کسی باشد ولی اگر مخارجی را که هر کدام باید بکنند میان مردم آن محل معلوم باشد کافی است و لازم نیست آن را معین کنند.