انواع حکومت دینی چیست و مردم سالاری دینی یعنی چه؟
مردم سالاری دینی یکی از اصطلاحاتی است که در چند سال اخیر وارد ادبیات کشور ما شده است به نظر می‌رسد این اصطلاح به جهت پرهیز از لوازم و پیامدهای دموکراسی غربی وارد عرصه سیاسی کشور گردیده است. چون در دموکراسی رایج در دنیای امروز با توجّه به تحولاتی که در مفهوم دموکراسی داده شده است. دموکراسی لائیک است، یعنی دین در آن نقش ندارد و دین در این شیوة حکومت از سیاست جدا است و دخالت دین در ادارة امور جامعه ممنوع است و این تفسیر از دموکراسی مبتنی بر مبنای اندیشة سکولاریسم می‌باشد. جهت روشن شدن موضوع باید انواع دخالت دین در حکومت و جایگاه مردم در یک حکومت دینی به طور اختصار توضیح داده شود تا فرق بین دین سالاری مردمی و مردم سالاری دینی منقّح و روشن گردد. دست کم سه معنا ممکن است از حکومت دینی اراده شود. الف: حکومتی که تمام ارکان آن براساس دین شکل گرفته باشد که در این صورت حکومت دینی، حکومتی است که نه تنها قوانین و مقررات اجرایی آن برگرفته از احکام دینی است بلکه مجریان آن نیز مستقیماً از طرف خداوند، و یا به اذن خاص یا عام منصوب شده‌اند. ب: حکومتی که در آن احکام دینی رعایت شود. در این صورت لازم نیست شخص حاکم، منصوب مستقیم یا غیر مستقیم خدا باشد و در این صورت مجری این حکومت پشتوانه الهی ندارد و دینی بودن حکومت فقط به این معناست که قوانین دینی در این حکومت رعایت می‌شود. ج: حکومت دینداران و متدیّنان: براساس این معنا اصلاً رعایت قوانین اسلامی هم لازم نیست بلکه همین که حکومتی مربوط به جامعه‌ای است که افراد آن متدین هستند حکومت هم مسامحتاً دینی به حساب می‌آید.[1] با توجّه به انواع حکومت دینی که در بالا ذکر شد به نظر می‌رسد آنچه با موازین اسلامی و شیعی مورد قبول و مطلوب است همان معنای اول است (چون در نظام عقیدتی اسلام، حکومتی دینی است که تمام ارکان آن دینی باشد).[2] حال که معلوم شد حکومت دینی، حکومتی است که تمام ارکان آن باید دینی باشد و حاکم منصوب یا مأذون از طرف خداوند باشد پس نقش مردم در یک حکومت دینی چیست و جایگاهش کجاست؟ برخی از روشنفکرن که حکومت مبتنی بر دموکراسی را بهترین وقتی تنها شیوه مطلوب حکومتی دانسته‌اند در مقام جمع و تطابق دموکراسی به مفهوم غربی آن با دین ناچار شده‌اند دین را تحریف نموده یا آن را به مسائل معنوی و روحی و بیگانه از مسائل مادی که فاقد ایدئولوژی و سیستم‌ خاصی برای ادارة زندگی و تدبیر امور اجتماعی است محدود نمایند و به تعبیر خودشان (دین را همچون هوا معرفی کردند تا با هر نوع نظام سیاسی و اجتماعی و از جمله دموکراسی قابل جمع باشد) البتّه اینان ولایت فقیه و بلکه نظام اصل ولائی را نقطه مقابل دموکراسی دانسته و آن را حکومت دینداری مقلّدانه معرفی کرده‌اند.[3] امّا باید گفت در نظام سیاسی اسلام انشاء و جعل ولایت، از بالا بوده و شأن الهی دارد، لکن تحقق خارجی آن و اعمال ولایت الهی جز با پذیرش و پشتیبانی مردم امکان ندارد و بدون پشتوانه مردمی و انقیاد و بیعت مردم مسلمان هرگز تشکیل حکومت دینی میسّر نیست، لذا پذیرش مردم و حضور آگاهانه و همراه با احساس مسئولیت آنها در تمام صحنه‌های حکومتی و بیعت و تقیّد و تقبّل ولایت رهبر منصوب، یکی از اصول و پایه‌های اصلی و اولیه حاکمیت اسلامی است، یعنی مردم در حکومت اسلامی نقش تحقق بخشیدن به حاکمیت رهبر را دارند و بدون حضور مردم، حاکمیت حاکم اسلامی منتفی است. رهبر و حاکم اسلامی، هم برای شروع مأموریت خود و ایجاد حکومت، به تبعیّت و حمایت مردم نیاز دارد، و هم برای تداوم آن همراهی و استقامت و وفاداری مردم را طلب می‌کند. بنابراین حکومت اسلامی دو روی دارد که یک روی آن از بالا و خالق است و آن مشروعیّت حکومت و حاکم اسلامی است و روی دیگر آن از پائین و مردمی است که مردم در عینیّت و تحقق بخشیدن به آن دخالت دارند و این برخلاف مبانی دموکراسی است که مردم و رأی آنها را ملاک مشروعیّت یک حکومت می‌دانند، در حالی که در نظام سیاسی اسلام مشروعیّت حکومت با اذن الهی است، ولی تعیین حاکم اسلامی یا فقیه برای حاکمیت، با مردم است و این نقش افزون بر نقشی است که مردم در عینیّت و تحقق بخشیدن به حکومت فقه دارند. با این توضیحات نقش مردم در حکومت دین معلوم می‌شود و این‌که اصطلاح مردم سالاری دینی چه فرقی با دین سالاری مردمی دارد، بستگی به نوع تفسیری دارد که از مردم سالاری دینی به عمل می‌آید و وصف دینی برای مردم سالاری یک وصف احترازی است در قبال لیبرالیسم، یعنی با این وصف خواسته اند از مردم سالاری لیبرالیستی و در مکتب لیبرال احتراز بنابراین مردم سالاری دینی چنانچه رهبر معظم انقلاب نیز به کار برده‌اند و قصد کره‌اند، یعنی مشارکت مردم در تشکیل حکومت به اندازه‌ای که دین مقدس اسلام مقرر کرده است. البتّه شاید یک معنای دیگر نیز بتوان از آن قصد نمود، چنانچه بعضی‌ها قصد کرده‌اند و مردم سالاری دینی را به معنای مشارکت مردم در حکومت و تعیین حاکم اسلامی منتها به این‌که نظر مردم هم در مشروعیت و هم در مقبولیت حاکم اسلامی شرط باشد که معنا با موازین اسلامی سازگار نیست. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. حقوق و سیاست در قرآن، استاد مصباح یزدی. 2. نظام سیاسی اسلام، محمّد جواد نوروزی. 3. مجله کیان، شماره 21، مقاله مدارا و مدیریت مؤمنان 4. کتاب نقد، شماره 7. 5. نظریه سیاسی اسلام، استاد عمید زنجانی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . نوروزی، محمّد جواد، نظام سیاسی اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379، ص 172171-170. [2] . همان. [3] . سروش، عبدالکریم، مجله کیان، ش 21، مقاله مدارا و مدیریت مؤمنان.
عنوان سوال:

انواع حکومت دینی چیست و مردم سالاری دینی یعنی چه؟


پاسخ:

مردم سالاری دینی یکی از اصطلاحاتی است که در چند سال اخیر وارد ادبیات کشور ما شده است به نظر می‌رسد این اصطلاح به جهت پرهیز از لوازم و پیامدهای دموکراسی غربی وارد عرصه سیاسی کشور گردیده است. چون در دموکراسی رایج در دنیای امروز با توجّه به تحولاتی که در مفهوم دموکراسی داده شده است. دموکراسی لائیک است، یعنی دین در آن نقش ندارد و دین در این شیوة حکومت از سیاست جدا است و دخالت دین در ادارة امور جامعه ممنوع است و این تفسیر از دموکراسی مبتنی بر مبنای اندیشة سکولاریسم می‌باشد. جهت روشن شدن موضوع باید انواع دخالت دین در حکومت و جایگاه مردم در یک حکومت دینی به طور اختصار توضیح داده شود تا فرق بین دین سالاری مردمی و مردم سالاری دینی منقّح و روشن گردد.
دست کم سه معنا ممکن است از حکومت دینی اراده شود.
الف: حکومتی که تمام ارکان آن براساس دین شکل گرفته باشد که در این صورت حکومت دینی، حکومتی است که نه تنها قوانین و مقررات اجرایی آن برگرفته از احکام دینی است بلکه مجریان آن نیز مستقیماً از طرف خداوند، و یا به اذن خاص یا عام منصوب شده‌اند.
ب: حکومتی که در آن احکام دینی رعایت شود. در این صورت لازم نیست شخص حاکم، منصوب مستقیم یا غیر مستقیم خدا باشد و در این صورت مجری این حکومت پشتوانه الهی ندارد و دینی بودن حکومت فقط به این معناست که قوانین دینی در این حکومت رعایت می‌شود.
ج: حکومت دینداران و متدیّنان: براساس این معنا اصلاً رعایت قوانین اسلامی هم لازم نیست بلکه همین که حکومتی مربوط به جامعه‌ای است که افراد آن متدین هستند حکومت هم مسامحتاً دینی به حساب می‌آید.[1]
با توجّه به انواع حکومت دینی که در بالا ذکر شد به نظر می‌رسد آنچه با موازین اسلامی و شیعی مورد قبول و مطلوب است همان معنای اول است (چون در نظام عقیدتی اسلام، حکومتی دینی است که تمام ارکان آن دینی باشد).[2]
حال که معلوم شد حکومت دینی، حکومتی است که تمام ارکان آن باید دینی باشد و حاکم منصوب یا مأذون از طرف خداوند باشد پس نقش مردم در یک حکومت دینی چیست و جایگاهش کجاست؟
برخی از روشنفکرن که حکومت مبتنی بر دموکراسی را بهترین وقتی تنها شیوه مطلوب حکومتی دانسته‌اند در مقام جمع و تطابق دموکراسی به مفهوم غربی آن با دین ناچار شده‌اند دین را تحریف نموده یا آن را به مسائل معنوی و روحی و بیگانه از مسائل مادی که فاقد ایدئولوژی و سیستم‌ خاصی برای ادارة زندگی و تدبیر امور اجتماعی است محدود نمایند و به تعبیر خودشان (دین را همچون هوا معرفی کردند تا با هر نوع نظام سیاسی و اجتماعی و از جمله دموکراسی قابل جمع باشد) البتّه اینان ولایت فقیه و بلکه نظام اصل ولائی را نقطه مقابل دموکراسی دانسته و آن را حکومت دینداری مقلّدانه معرفی کرده‌اند.[3]
امّا باید گفت در نظام سیاسی اسلام انشاء و جعل ولایت، از بالا بوده و شأن الهی دارد، لکن تحقق خارجی آن و اعمال ولایت الهی جز با پذیرش و پشتیبانی مردم امکان ندارد و بدون پشتوانه مردمی و انقیاد و بیعت مردم مسلمان هرگز تشکیل حکومت دینی میسّر نیست، لذا پذیرش مردم و حضور آگاهانه و همراه با احساس مسئولیت آنها در تمام صحنه‌های حکومتی و بیعت و تقیّد و تقبّل ولایت رهبر منصوب، یکی از اصول و پایه‌های اصلی و اولیه حاکمیت اسلامی است، یعنی مردم در حکومت اسلامی نقش تحقق بخشیدن به حاکمیت رهبر را دارند و بدون حضور مردم، حاکمیت حاکم اسلامی منتفی است. رهبر و حاکم اسلامی، هم برای شروع مأموریت خود و ایجاد حکومت، به تبعیّت و حمایت مردم نیاز دارد، و هم برای تداوم آن همراهی و استقامت و وفاداری مردم را طلب می‌کند.
بنابراین حکومت اسلامی دو روی دارد که یک روی آن از بالا و خالق است و آن مشروعیّت حکومت و حاکم اسلامی است و روی دیگر آن از پائین و مردمی است که مردم در عینیّت و تحقق بخشیدن به آن دخالت دارند و این برخلاف مبانی دموکراسی است که مردم و رأی آنها را ملاک مشروعیّت یک حکومت می‌دانند، در حالی که در نظام سیاسی اسلام مشروعیّت حکومت با اذن الهی است، ولی تعیین حاکم اسلامی یا فقیه برای حاکمیت، با مردم است و این نقش افزون بر نقشی است که مردم در عینیّت و تحقق بخشیدن به حکومت فقه دارند.
با این توضیحات نقش مردم در حکومت دین معلوم می‌شود و این‌که اصطلاح مردم سالاری دینی چه فرقی با دین سالاری مردمی دارد، بستگی به نوع تفسیری دارد که از مردم سالاری دینی به عمل می‌آید و وصف دینی برای مردم سالاری یک وصف احترازی است در قبال لیبرالیسم، یعنی با این وصف خواسته اند از مردم سالاری لیبرالیستی و در مکتب لیبرال احتراز بنابراین مردم سالاری دینی چنانچه رهبر معظم انقلاب نیز به کار برده‌اند و قصد کره‌اند، یعنی مشارکت مردم در تشکیل حکومت به اندازه‌ای که دین مقدس اسلام مقرر کرده است. البتّه شاید یک معنای دیگر نیز بتوان از آن قصد نمود، چنانچه بعضی‌ها قصد کرده‌اند و مردم سالاری دینی را به معنای مشارکت مردم در حکومت و تعیین حاکم اسلامی منتها به این‌که نظر مردم هم در مشروعیت و هم در مقبولیت حاکم اسلامی شرط باشد که معنا با موازین اسلامی سازگار نیست.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. حقوق و سیاست در قرآن، استاد مصباح یزدی.
2. نظام سیاسی اسلام، محمّد جواد نوروزی.
3. مجله کیان، شماره 21، مقاله مدارا و مدیریت مؤمنان
4. کتاب نقد، شماره 7.
5. نظریه سیاسی اسلام، استاد عمید زنجانی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نوروزی، محمّد جواد، نظام سیاسی اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379، ص 172171-170.
[2] . همان.
[3] . سروش، عبدالکریم، مجله کیان، ش 21، مقاله مدارا و مدیریت مؤمنان.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین