برای پاسخ به این پرسش باید مفهوم قدرت و کارآمدی های آن، مفهوم رحمت و در نهایت نسبت قدرت و رحمت را تبیین کنیم. الف) قدرت (POWER) در زبان فارسی واژه های بسیاری وجود دارد که مفهوم قدرت در آنها نهفته است؛ همانند نفوذ، توانایی، اقتدار، سلطه، نیرو و.... ماکس وبر جامعه شناس آلمانی، در تعریف قدرت می گوید: امکان تحمیل اراده ی فرد بر رفتار جمعی دیگر. و برتراند راسل قدرت را (پدید آوردن آثار مطلوب) می داند. برخی دیگر گفته اند: قدرت عبارت است از عامل هرگونه حرکت قابل تصور.[1] به هر حال، قدرت، به عام ترین مفهوم خود، دلالت دارد بر توانایی ایجاد رویدادی معین، یا تأثیر یا نفوذی که یک فرد یا گروه با هر وسیله و شیوه ای بر رفتار دیگران اعمال کنند[2]. قدرت گاهی مترادف با قدرت سیاسی به کار برده می شود که به نوبه ی خود بر سلطه ی سیاسی، به مفهوم اختیارات قانونی ارگان های دولتی و یا حقوق سیاسی (یعنی حقوق قانونی افراد برای منصوب کردن ارگان های دولتی یا منصوب شدن در ارگان های دولتی) دلالت دارد.[3] با بیانی جامعه شناسانه می توان گفت: قدرت عبارت است از هر نیرو یا اقتدار فردی یا جمعی، از این جهت که توان مطیع ساختن دیگران، به اطاعت واداشتن آنان و یا ایجاد آشتی بین خواست های آنان را داشته باشد.[4] از تبیین مفهوم قدرت معلوم گردید که لازمه ی قدرت، اعمال قهر نیست، بلکه اساس در مفهوم قدرت، داشتن چنان توانایی و نیرویی است که بتواند عملی یا تصمیمی را تحقق بخشد و یا فرد یا جمعی را مطیع و پیرو خود سازد. بر همین اساس، قدرت را به قدرت تنبیهی، قدرت تشویقیو قدرت اقناعی تقسیم کرده اند. قدرت تنبیهی به شکل های مجازات، شکنجه، فشارهای روانی، مصادره ی اموال، سرزنش های زبانی، محکومیت های علنی و در نهایت، قتل و اعدام تبلور می یابد. در قدرت تشویقی، کوشش فرد قدرت طلب، در اعطای پاداش، اعم از نقدی و غیر نقدی است، تا بدین وسیله به هدف و مقصود خود دست یابد. و اما در قدرت اقناعی برخلاف قدرت تشویقی و تنبیهی که در یکی بر اثر فشار و اجبار و در دیگری در اثر پاداش، فرد تسلیم شده آگاهی به اطاعت خود دارد اطاعت در اثر تغییر عقیده حاصل می گردد؛ یعنی ترغیب و تبلیغ و اقدامات مناسب اجتماعی که بسیار طبیعی و حق جلوه می کند، زمینه ی تسلیم و رضای افراد به اراده ی شخص یا اشخاص دیگر را فراهم می آورد، به گونه ای که فرد گمان می کند خود انتخاب نموده است و در نتیجه، احساس تسلیم، مخفی می ماند. قدرت اقناعی نوعاً از طریق تبلیغ صورت می پذیرد؛ بنابراین، قهر و اعمال زور لازمه ی قدرت نیست، بلکه در نوع خاصی از قدرت مورد استفاده قرار می گیرد. ب) رحمت و لطف در مفهوم رحمت، بخشندگی و در مفهوم لطف، احسان نهفته است و به هر حال، لازمه ی رحمت و لطف، خیرخواهی و احسان است؛ اما این که مصداق خیرخواهی و احسان چیست، باید دید که چه چیزی در سعادت و حیات آدمی نقش مثبتی دارد؛ از باب نمونه، اگر بچه ای را به قصد اذیت کتک بزنند، در حق او ستم روا داشته اند؛ ولی اگر پدر یا معلمی فرزند یا شاگردش را به قصد تأدیب کتک بزند و به راستی راهی جز کتک زدن او نبوده باشد، به او لطف و احسان نموده و در حق او خیرخواهی کرده است؛ بنابراین، اعمال زور و قهر همیشه با لطف و رحمتْ ناسازگاری و منافات ندارد. اگر پلیسی، فرد شروری را که قصد جان و مال مردم را نموده است مورد قهر و عتاب قرار دهد، کار او مصداق لطف و رحمت است نه ستمگری و خیره سری. ج) نسبت دین و قدرت تعیین نسبت دین و قدرت، به تشخیص اهداف دین بستگی دارد. مروری بر ادله ی عقلی و نقلی (آیه ها و روایات) بر ضرورت دین، ثابت می کند که هدف دین هدایت انسان ها و شکوفا کردن استعدادهای آنهاست و از آن رو که ساخته شدن انسان ها جز در بستر مناسب و جامعه ی سالمی که اساس و محور آن عدالت است تحقق نمی پذیرد، هدف دیگر دین ایجاد قسط و عدل و مبارزه با ظلم و فساد و فتنه است. خداوند می فرماید: (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)؛[5] رسولش را برای هدایت و به همراه دین حق فرستاد، تا دینش را خلاف میل مشرکان، بر تمامی دین ها غالب سازد. و برای تحقق این هدایت نیاز به جامعه ای سالم است؛ لذا می فرماید: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)؛[6] انبیای خود را به همراه کتاب آسمانی و میزان حق و باطل فرستادیم تا مردم به وسیله ی آن به عدالت قیام کنند و جامعه ای سالم بنا نهند. اکنون که هدف دین و مفهوم قدرت روشن شد، می توان به نسبت دین و قدرت پی برد و تشخیص داد که دین برای رسیدن به هدف خود راهی جز تکیه بر قدرت ندارد و باید با فتنه انگیزان و مفسدان و ستمگران در جامعه مقابله کند و به ناچار در کنار قدرت اقناعی و تشویقی، گاهی از قدرت تنبیهی استفاده نماید و به مجازات ها و تعزیراتی روی آورد، تا فضای مناسب برای رشد جامعه فراهم گردد؛ و دقیقاً به همین دلیل است که در اسلام در کنار اقناع و تشویق به تنبیه و مجازات هم توجه شده است. از آیه ی (ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ)[7] قدرت اقناعی و از آیه ی (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً)،[8] قدرت تشویقی و از آیه ی (... وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ)[9] قدرت تنبیهی برداشت می شود. البته باید توجه داشت که اولا، در دین، تنبیه، آخرین وسیله است؛ لذا حضرت علی(علیه السلام)می فرماید: آخر الدواء الکی؛[10] داغ کردن (و مجازات کردن) آخرین دارویی است که تجویز می شود. و ثانیاً، در انتخاب دین زور و قهری وجود ندارد. انسان ها در دنیا در برابر هدایتگری الهی مختارند: (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ)؛[11] در دین اکراه و اجبار نیست. (إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً)؛[12] ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس. و زور قهر تنها برای جلوگیری از ستمگری ها و فساد و فتنه هایی است که مانع سعادت و خوش بختی جامعه ی انسانی می شود.[13] پی نوشتها: [1]. عیسی ولایی، مبانی سیاست در اسلام، ص 216. [2]. جولیوس گولد، ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 657. [3]. همان، ص 658. [4].آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 285. [5]. سوره ی توبه، آیه ی 33. [6]. سوره ی حدید، آیه ی 25. [7]. سوره ی نحل، آیه ی 125: (آنان را با منطق و نصیحت به دین دعوت نما). [8]. سوره ی بنی اسرائیل، آیه ی 105: (ما تو را فرستادیم تا فقط بشارت دهنده و بیم دهنده باشی). [9]. سوره ی حدید، آیه ی 25: (و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است). [10]. نهج البلاغه، خطبه ی 168. [11]. سوره ی بقره، آیه ی 256. [12]. سوره ی انسان، آیه ی 3. [13]. برای مطالعه ی پیش تر ر.ک: عیسی ولایی، مبانی سیاست در اسلام، ص 213 - 249. منبع: تبیین و تحلیل سکولاریسم، سید محمد علی داعی نژاد، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1382) .
لازمه ی سیاست، به کارگیری قدرت و اعمال قهر است؛ دین که مظهر رحمت و لطف خداست چگونه می تواند سیاست را به دست گیرد؟
برای پاسخ به این پرسش باید مفهوم قدرت و کارآمدی های آن، مفهوم رحمت و در نهایت نسبت قدرت و رحمت را تبیین کنیم.
الف) قدرت (POWER)
در زبان فارسی واژه های بسیاری وجود دارد که مفهوم قدرت در آنها نهفته است؛ همانند نفوذ، توانایی، اقتدار، سلطه، نیرو و.... ماکس وبر جامعه شناس آلمانی، در تعریف قدرت می گوید:
امکان تحمیل اراده ی فرد بر رفتار جمعی دیگر.
و برتراند راسل قدرت را (پدید آوردن آثار مطلوب) می داند.
برخی دیگر گفته اند:
قدرت عبارت است از عامل هرگونه حرکت قابل تصور.[1]
به هر حال، قدرت، به عام ترین مفهوم خود، دلالت دارد بر توانایی ایجاد رویدادی معین، یا تأثیر یا نفوذی که یک فرد یا گروه با هر وسیله و شیوه ای بر رفتار دیگران اعمال کنند[2]. قدرت گاهی مترادف با قدرت سیاسی به کار برده می شود که به نوبه ی خود بر سلطه ی سیاسی، به مفهوم اختیارات قانونی ارگان های دولتی و یا حقوق سیاسی (یعنی حقوق قانونی افراد برای منصوب کردن ارگان های دولتی یا منصوب شدن در ارگان های دولتی) دلالت دارد.[3] با بیانی جامعه شناسانه می توان گفت:
قدرت عبارت است از هر نیرو یا اقتدار فردی یا جمعی، از این جهت که توان مطیع ساختن دیگران، به اطاعت واداشتن آنان و یا ایجاد آشتی بین خواست های آنان را داشته باشد.[4]
از تبیین مفهوم قدرت معلوم گردید که لازمه ی قدرت، اعمال قهر نیست، بلکه اساس در مفهوم قدرت، داشتن چنان توانایی و نیرویی است که بتواند عملی یا تصمیمی را تحقق بخشد و یا فرد یا جمعی را مطیع و پیرو خود سازد. بر همین اساس، قدرت را به قدرت تنبیهی، قدرت تشویقیو قدرت اقناعی تقسیم کرده اند.
قدرت تنبیهی به شکل های مجازات، شکنجه، فشارهای روانی، مصادره ی اموال، سرزنش های زبانی، محکومیت های علنی و در نهایت، قتل و اعدام تبلور می یابد.
در قدرت تشویقی، کوشش فرد قدرت طلب، در اعطای پاداش، اعم از نقدی و غیر نقدی است، تا بدین وسیله به هدف و مقصود خود دست یابد.
و اما در قدرت اقناعی برخلاف قدرت تشویقی و تنبیهی که در یکی بر اثر فشار و اجبار و در دیگری در اثر پاداش، فرد تسلیم شده آگاهی به اطاعت خود دارد اطاعت در اثر تغییر عقیده حاصل می گردد؛ یعنی ترغیب و تبلیغ و اقدامات مناسب اجتماعی که بسیار طبیعی و حق جلوه می کند، زمینه ی تسلیم و رضای افراد به اراده ی شخص یا اشخاص دیگر را فراهم می آورد، به گونه ای که فرد گمان می کند خود انتخاب نموده است و در نتیجه، احساس تسلیم، مخفی می ماند. قدرت اقناعی نوعاً از طریق تبلیغ صورت می پذیرد؛ بنابراین، قهر و اعمال زور لازمه ی قدرت نیست، بلکه در نوع خاصی از قدرت مورد استفاده قرار می گیرد.
ب) رحمت و لطف
در مفهوم رحمت، بخشندگی و در مفهوم لطف، احسان نهفته است و به هر حال، لازمه ی رحمت و لطف، خیرخواهی و احسان است؛ اما این که مصداق خیرخواهی و احسان چیست، باید دید که چه چیزی در سعادت و حیات آدمی نقش مثبتی دارد؛ از باب نمونه، اگر بچه ای را به قصد اذیت کتک بزنند، در حق او ستم روا داشته اند؛ ولی اگر پدر یا معلمی فرزند یا شاگردش را به قصد تأدیب کتک بزند و به راستی راهی جز کتک زدن او نبوده باشد، به او لطف و احسان نموده و در حق او خیرخواهی کرده است؛ بنابراین، اعمال زور و قهر همیشه با لطف و رحمتْ ناسازگاری و منافات ندارد. اگر پلیسی، فرد شروری را که قصد جان و مال مردم را نموده است مورد قهر و عتاب قرار دهد، کار او مصداق لطف و رحمت است نه ستمگری و خیره سری.
ج) نسبت دین و قدرت
تعیین نسبت دین و قدرت، به تشخیص اهداف دین بستگی دارد. مروری بر ادله ی عقلی و نقلی (آیه ها و روایات) بر ضرورت دین، ثابت می کند که هدف دین هدایت انسان ها و شکوفا کردن استعدادهای آنهاست و از آن رو که ساخته شدن انسان ها جز در بستر مناسب و جامعه ی سالمی که اساس و محور آن عدالت است تحقق نمی پذیرد، هدف دیگر دین ایجاد قسط و عدل و مبارزه با ظلم و فساد و فتنه است. خداوند می فرماید:
(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)؛[5] رسولش را برای هدایت و به همراه دین حق فرستاد، تا دینش را خلاف میل مشرکان، بر تمامی دین ها غالب سازد.
و برای تحقق این هدایت نیاز به جامعه ای سالم است؛ لذا می فرماید:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)؛[6] انبیای خود را به همراه کتاب آسمانی و میزان حق و باطل فرستادیم تا مردم به وسیله ی آن به عدالت قیام کنند و جامعه ای سالم بنا نهند.
اکنون که هدف دین و مفهوم قدرت روشن شد، می توان به نسبت دین و قدرت پی برد و تشخیص داد که دین برای رسیدن به هدف خود راهی جز تکیه بر قدرت ندارد و باید با فتنه انگیزان و مفسدان و ستمگران در جامعه مقابله کند و به ناچار در کنار قدرت اقناعی و تشویقی، گاهی از قدرت تنبیهی استفاده نماید و به مجازات ها و تعزیراتی روی آورد، تا فضای مناسب برای رشد جامعه فراهم گردد؛ و دقیقاً به همین دلیل است که در اسلام در کنار اقناع و تشویق به تنبیه و مجازات هم توجه شده است.
از آیه ی (ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ)[7] قدرت اقناعی و از آیه ی (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً)،[8] قدرت تشویقی و از آیه ی (... وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ)[9] قدرت تنبیهی برداشت می شود.
البته باید توجه داشت که اولا، در دین، تنبیه، آخرین وسیله است؛ لذا حضرت علی(علیه السلام)می فرماید:
آخر الدواء الکی؛[10] داغ کردن (و مجازات کردن) آخرین دارویی است که تجویز می شود.
و ثانیاً، در انتخاب دین زور و قهری وجود ندارد. انسان ها در دنیا در برابر هدایتگری الهی مختارند:
(لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ)؛[11] در دین اکراه و اجبار نیست.
(إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً)؛[12] ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس.
و زور قهر تنها برای جلوگیری از ستمگری ها و فساد و فتنه هایی است که مانع سعادت و خوش بختی جامعه ی انسانی می شود.[13]
پی نوشتها:
[1]. عیسی ولایی، مبانی سیاست در اسلام، ص 216.
[2]. جولیوس گولد، ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 657.
[3]. همان، ص 658.
[4].آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص 285.
[5]. سوره ی توبه، آیه ی 33.
[6]. سوره ی حدید، آیه ی 25.
[7]. سوره ی نحل، آیه ی 125: (آنان را با منطق و نصیحت به دین دعوت نما).
[8]. سوره ی بنی اسرائیل، آیه ی 105: (ما تو را فرستادیم تا فقط بشارت دهنده و بیم دهنده باشی).
[9]. سوره ی حدید، آیه ی 25: (و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است).
[10]. نهج البلاغه، خطبه ی 168.
[11]. سوره ی بقره، آیه ی 256.
[12]. سوره ی انسان، آیه ی 3.
[13]. برای مطالعه ی پیش تر ر.ک: عیسی ولایی، مبانی سیاست در اسلام، ص 213 - 249.
منبع: تبیین و تحلیل سکولاریسم، سید محمد علی داعی نژاد، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1382) .
- [سایر] آیا ولایت مطلقه فقیه که لازمه اش انحصار قدرت در دست یک نفر است که منجر به «استبداد» نمی شود؟
- [سایر] سیره وروش برخورد امام رضا (ع)، در رد جدایی دین از سیاست را ثابت نمائید؟آقای بازرگان میگوید: (علی بن موسیالرضا - امام هشتم - علیرغم اصرار مامون، زیر بار خلافت نمیرود و ولایتعهدی را بنا به مصالحی، فقط به صورت ظاهری و با خودداری از هر گونه دخالت و مسؤولیت قبول مینماید، در صورتی که اگر امامت او همچون نبوت جدش، ملازمه قطعی (یا ارگانیک و الهی) با حکومت و در دست گرفتن قدرت میداشت، آن را قبلا اعلام و اجرا مینمود.)؟
- [سایر] سلام خوشا به سعادتتون. این درد هم کفاره گناهاتونه حتما.برعکس به ما خیلی خوش گذشت!حالا یه سوال: از کجا بفهمیم اگه حال خوشی دست می دهد لطف خداست یا وسوسه شیطان برای غرور. وسوال دوم: چگونه حال ناشی از این ایام را به مقام تبدیل کنیم؟ وفات امام سجاد (ع) تسلیت باد
- [سایر] سیره وروش برخورد امام رضا (ع)، در رد جدایی دین از سیاست را ثابت نمائید؟آقای بازرگان می گوید: (علی بن موسی الرضا - امام هشتم - علی رغم اصرار مامون، زیر بار خلافت نمی رود و ولایتعهدی را بنا به مصالحی، فقط به صورت ظاهری و با خودداری از هر گونه دخالت و مسئولیت قبول می نماید، در صورتی که اگر امامت او همچون نبوت جدش، ملازمه قطعی (یا ارگانیک و الهی) با حکومت و در دست گرفتن قدرت می داشت، آن را قبلا اعلام و اجرا می نمود.)؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] کسی از دیگری مبلغی اسکناس یا چک به قرض الحسنه می گیرد و پس از دو سال که عین همان اسکناس را پس می دهد در حدود سی درصد قدرت خرید خود را از دست می دهد; حال اگر داین و مدیون در اوّل قرض الحسنه شرط کنند که مدیون در بازپرداخت دین، مبلغی را ادا کند که قدرت خریدی معادل مبلغ فعلی قرض الحسنه داشته باشد، آیا چنین قراردادی شرعاً مجاز و قابل اجرا است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] سوال درباره زنی است که به مدت 1 سال در عقد دائم مردی بوده که در شرف عروسی بوده اند، ناگهان همسر این خانم فوت شده و به رحمت خدا رفته اند. این مرحوم به نام خودشان هیچ دارایی نداشته اند ولی در زمان حیات پدر مرحوم قرار بوده زمینی به نام ایشان کنند ولی دست اجل این امکان را نداد. به هر حال، ناگفته نماند که بکارت این خانم توسط مرحوم برداشته شده بوده واین خانم دیگر دختر نیستند. با این تفاصیر لطف نموده بفرمایید تکلیف مهریه این خانم که بالغ بر 400 سکه تمام بهار ازادی میباشد چیست؟
- [سایر] شیعیان میگویند که خلفای راشدین کافر بودهاند، پس چگونه خداوند آنها را یاری کرد و کشورها را به دست آنها فتح نمود، و اسلام در زمان آنها با قدرت بود، و در هیچ زمانی اسلام به اندازهای که در دوران آنها قدرتمند بوده است، قدرت نداشته است. آیا چنین چیزی با سنت الهی که کفار و منافقین را شکست میدهد تطابق دارد؟! و در مقابل میبینیم که در دوران کسی که شما او را معصوم میدانید و ولایت و حکومت او را مرحمتی برای مردم قرار میدهید، دچار تفرقه گردید و با همدیگر به کارزار پرداخت، تا آن که دشمنان به اسلام و مسلمین چشم طمع دوختند، پس ولایت و حکومت معصوم کدام رحمت را برای امت به ارمغان آورد؟!
- [سایر] ما سرایدار هستیم و در مدرسه زندگی میکنیم مدتی پیش یکی از مدیران که متأسفانه از خانوادهی شهدا بود به دلیل غیر منطقی خواستار رفتن ما شد ولی پدرم زیر بار این ظلم نرفت، و از طرفی هم شرایط تخلیهی آن مکان را هم نداریم. مدیر چون نفوذ و قدرت داشت آموزش و پرورش هم از او حمایت کرد و چون پدرم اصرار بر ماندن دارد دست به قطع گاز و ... زد. غرض از گفتن جزئیات میخواهم بدانم از نظر شرع ماندن ما چه حکمی دارد و همچنین اعمال ما در آن مکان چگونه خواهد بود؟
- [سایر] بنده بنا به یک احساس درونی چند وقتی است که شروع کرده ام معانی آیه های قرآن را خواندن و تفکر و تأملی هر چند در خور عقل و ظرفیت خودم... چون به منظر من چیزی را نباید بودن دلیل و برهان پذیرفت و تحقیق در باره دین را جزو وظایف خودم می دانم. یکی از مواردی که در خواندن آیات مرا نگران کرد این بود که 1. چرا این قدر خداوند در آیات خود از تهدید کردن و ترساندن افراد استفاده کرده؟موارد بسیاری هست که خداوند گفته است که خدا ترس باشید؛ مثلا سوره الاعراف آیه 55 خدا را هم از راه ترس بخوانید هم از روی امید بخوانید ... یا سوره النساء آیه 76 و جهان آخرت ابدی برای هرکه خدا ترس باشد بسیار بهتر از دنیاست. و یا آل عمران 199 و غیره که الآن حضور ذهن ندارم و خودتان بهتر می دانید.... (چرا مگر ایمان به خدایی که همه زیبایی ها و دنیا را خلق کرده ترس دارد؟ چه لزومی بود که از زور و ترساندن استفاده شود آن هم در یک همچین موضوع مهمی؛ چرا محبت خدا در دل هایمان نقش نبند به جای ترس از او ؟ با ترس مسیر کمال چطور طی خواهد شد؟ 2. این که چرا از نوعی جبر در کلمات خود استفاده کرده؟ به عنوان مثال درسوره آل عمران آیه 48 (اگر اهل ایمان به خدا هستید.......) یا مشیت الهی هرکس را خواهد گمراه سازد و هر که را خواهد براه راست هدایت کند. (الانعام آیه 38) و در بعضی دیگر از آیات که هستند..... سوال: مگر دین را خداوند برای این نفرستاد که بشر را از گمراهی و ضلالت بیرون کشد و آنها را به سوی نور هدایت کند، مگر خود خداوند به انسان قدرت اختیار نداده است؟ پس چرا دیگر اگر اهل ایمان هستید...؟ دیگر معنا نمی دهد دین برای همه افراد با تمام شرایط روحی باید باشد. 3. در مورد قهر خداوند و انتقامش: سوره النساء آیه 83 :.. که قدرت خدا بیشتر و عذاب و انتقامش سخت تر خواهد بود. آیه 88 سوره نساء: آنها را هر کجا یافتید (منافقان و کافران) گرفته و بقتل برسانید و از آنها یاور و دوستی نباید اختیار کنید. سوال: خداوند دین را فرستاد تا انسان ها را به همدیگر نزدیک تر کند یا جنگ و کشتن افراد را؟ این آیه نشان دهنده تکذیب صلح با بشر نیست به نظر شما؟ چرا هم نوع خود را بکشیم؟ حالا بگذریم از قهر و انتقام خداوند... .
- [سایر] سلام حاج آقا مرادی خسته نباشید. واقعا این کاری که شما انجام می دیدید محشره سایتتون عالیه... من ازتون ممنونم که توی تلویزیون در مورد توسل به امام هادی توضیح دادید. من خودم برای امام حسن عسگری طواف مستحبی توی مکه انجام دادم..و دقیقا حاجتی رو که می خواستم شب تولد امام حسنه عسگری حدوده دوساله پیش گرفتم.. واقعا خودم به این نکته رسیدم. حالا در مورد امام هادی هم نیت کردم که اگه خدا بخواد ایشاالله حاجتمو بگیرم...شما هم توی این شب ها حتما ما جونا رو دعا کنید. حاج آقا من یه سوال داشتم و اون این که وقتی خدا به آدم لطف می کنه و گره ی کاری می کنه که گره ی کار مردم به دست ما حل بشه..و همیشم توی زندگی هرکاری از دستم بر میومده کردم و فقط برای رضای خدا کردم..و از طرفه مقابلم هیچ توقعی نداشتم..ولی چرا حاج آقامردم اکثرا بد شدن...من توقعه خوبی که ندارم هیچی...چرا تشکر که نمی کنن هیچی... بی احترامی می کنن یا باید همیشه آدم کار خوب براشون بکنه و اگه یه بار نکنه با آدم بد رفتاری می کنن..چرا حاج آقا مردم تواضع ما رو با نفهمی اشتباه می گیرن... آخه چرا؟؟ چرا مردم پرو می شن؟ چرا توقع بی جا دارن ؟ بعدشم قطع رابطه می کنن؟ یا قهر می کنن؟ ما نمی دونیم چی کار کنیم؟ از این ور می گیم وظیفمونه که خوبی کنیم..تا کاری از دستمون بر میاد انجام بدیم و غیره...ولی دیگران این جوری با ما رفتار می کنن؟ ما در مقابل این مدل رفتارا باید چی کار کنیم؟ باید بازم خوبی کنیم؟ در مقابله این قهر ها چی کار باید بکنیم؟ تو رو به خدا جوابمو درست بدین؟؟
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان در اسلام که موجب فشار قبر میباشد، تندخویی است، و این گناه غالباً گناهان بزرگی را به دنبال دارد، نظیر غیبت و زخم زبان، بلکه تهمت و فحش و ناسزا، بلکه تندخویی گاهی موجب قتل نفوس و اتلاف اموال و جرح و کتک میشود و آن اقسامی دارد: الف) تندخویی که از صفت رذیلهای نظیر تکبّر و عجب و غضب و مانند اینها سرچشمه میگیرد، و این قسم از تندخویی علاوه بر اینکه گناه است، رفع سرچشمه آن یعنی تکبّر و عجب و غضب و مانند اینها نیز از اوجب واجبات است. ب) تندخویی که از کمون ذات سرچشمه بگیرد، به این معنی که تندخویی او از ملکه در نفس او بر میخیزد در حالی که متکبّر نیست و عجب ندارد و تسلّط بر اعصاب دارد، و این قسم از تندخویی نظیر قسم اوّل است که علاوه بر گناه تندخویی، رفع آن ملکه و رذیله از اوجب واجبات است. ج) تندخویی که از زبان بد شخص سرچشمه میگیرد نه از رذیلهای از رذایل، و این قسم از تند خویی علاوه بر فشار قبر، ممکن نیست انفکاک از گناهان بزرگ داشته باشد؛ زیرا مردم از شخص تندخو میترسند و تعییر و سرزنش و دیگر معاصی لازمه زبان اوست و چه بسا اعمال خوب او بهواسطه آن تندخویی حبط و نابود میشود، مثلاً با زحمت و مشقّت همسر و اولاد خود را در رفاه قرار میدهد و در آسایش آنان میکوشد، ولی با تندخویی اجر او که ثواب مجاهد در راه خداست حبط میشود، چنانکه اجر او نزد عیالش نیز حبط میگردد، و خلاصه کلام اینکه تندخو مطرود نزد خداوند متعال و نزد مردم حتّی عیالش میباشد.
- [آیت الله مظاهری] یکی از مهلکات که مفاسدی بر آن مترتّب میشود و غالباً گناهانی را در بر دارد، وسواس است، و چون وسوسه برای وسواسی یک رذیله است، از نظر ما حرام و مبارزه با آن از اوجب واجبات است، و فرقی نیست که در طهارت و نجاست باشد یا در عبادات، در اعتقادات باشد یا در اعمال، در حقّ اللَّه باشد یا در حقّالنّاس، در کارهای عبادی باشد یا در کارهای اجتماعی. و خلاصه کلام اینکه حالت افراطگری و وسواسی در هرچه باشد، حرام و باید با آن مبارزه شود تا ریشهکن شود، و علامت آن این است که زیاد شک کند و یا زود یقین کند و از متعارف مردم در شک و یقین بیرون باشد، و همین مقدار که از حالت متوسّط که در میان مردم در کارها متعارف است بیرون رفت و حالت افراط یا تفریط در کارها پیدا کرد، وسواسی است و باید دست از آن حالت بردارد و بر طبق آن حالت عمل نکند.
- [آیت الله اردبیلی] آشامیدن شراب، حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند، در صورتی که متوجّه باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میباشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمودند: (شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن هنگام خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمیدارد و حقّ خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او میماند و خدا و فرشتگان و پیامبران علیهمالسلام و مؤمنین، او را لعنت میکنند و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است.)(1)
- [آیت الله نوری همدانی] آشامیدن شراب حرام و در بعضی از اخبار بزرگنرین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند در صورتی که ملتفت باشد که لازمة حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر می باشد کافر است . از حضرت امام جعفر صادق ( علیه السلام ) روایت شده است که فرمودند ، شراب ریشة بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب می خورد ، عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمی دارد و حقّ خویشان نزدیک را رعایت نمی کند و از زشتیهای آشکار رو نمی گرداند و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] آشامیدن شراب، حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند در صورتی که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر می باشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)روایت شده است که فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب می خورد، عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمی دارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمی کند و از زشتیهای آشکار رو نمی گرداند و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین، او را لعنت می کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [امام خمینی] آشامیدن شراب، حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند در صورتی که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر میباشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن موقع خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمیدارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او میماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین، او را لعنت میکنند و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله بهجت] آشامیدن شراب حرام و در بعضی از روایات بزرگترین گناه شمرده شده است، و اگر کسی آن را حلال بداند، در صورتی که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میباشد، کافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمودند: (شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن موقع، خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمیدارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و روح ایمان و خداشناسی از او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او میماند، و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت میکنند، و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود، و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است).
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرمودهاند کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در روز قیامت با دو زبان که آتش از آنها شعلهور است محشور میشود و این نفاق اقسامی دارد: الف) کسانی که ایمان ندارند، ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی میکنند، و این افراد همان منافقینی هستند که قرآن جایگاه آنان را پستترین جاهای جهنّم قرار داده است. ب) افراد ریاکار که اعمالشان برای خدا نیست، ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینکه اعمال این افراد را باطل میداند، گناه آنان را در حدّ کفر شمرده است. ج) افرادی که در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالی که کینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باک ندارند، ولی در ظاهر اظهار محبّت و ارادت میکنند. د) افرادی که خود را وابسته به دین میکنند، ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند، نظیر عالم بی عمل و زاهد بیحقیقت و مقدّس و متّقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق میباشند، ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نکنند، در روز قیامت با منافقین محشور میشوند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هیچ مسلمانی نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، بلکه باید آنها را از روی دلیل به فراخور حال خویش بداند ولی در فروع دین یعنی احکام و دستورات عملی، اگر مجتهد باشد (یعنی بتواند احکام الهی را از روی دلیل به دست آورد) به عقیده خود عمل می کند و اگر مجتهد نباشد باید از مجتهدی تقلید کند، همان گونه که مردم در تمام اموری که تخصص و اطلاع ندارند، به اهل اطلاع مراجعه می کنند و از آنها پیروی می نمایند.(1) و نیز می تواند عمل به احتیاط کند، یعنی در اعمال خود طوری رفتار نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضی از مجتهدین کاری را حرام و بعضی مباح می دانند آن را ترک کند و یا اگر بعضی، آن را مستحب و بعضی واجب می دانند آن را حتماً به جا آورد، ولی چون عمل به احتیاط مشکل است و احتیاج به اطلاعات نسبتاً وسیعی از مسائل فقهی دارد، راه برای توده مردم غالباً همان مراجعه به مجتهدین و تقلید از آنهاست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هیچ مسلمانی نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، بلکه باید آنها را از روی دلیل به فراخور حال خویش بداند ولی در فروع دین یعنی احکام و دستورات عملی، اگر مجتهد باشد (یعنی بتواند احکام الهی را از روی دلیل به دست آورد) به عقیده خود عمل می کند و اگر مجتهد نباشد باید از مجتهدی تقلید کند، همان گونه که مردم در تمام اموری که تخصص و اطلاع ندارند، به اهل اطلاع مراجعه می کنند و از آنها پیروی می نمایند.(1) و نیز می تواند عمل به احتیاط کند، یعنی در اعمال خود طوری رفتار نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضی از مجتهدین کاری را حرام و بعضی مباح می دانند آن را ترک کند و یا اگر بعضی، آن را مستحب و بعضی واجب می دانند آن را حتماً به جا آورد، ولی چون عمل به احتیاط مشکل است و احتیاج به اطلاعات نسبتاً وسیعی از مسائل فقهی دارد، راه برای توده مردم غالباً همان مراجعه به مجتهدین و تقلید از آنهاست.