آیا شیعیان در نیابت نواب اربعه شک کردند؟ چرا؟
در عصر غیبت صغری، نوّاب اربعه که چهار نفر (1- عثمان بن سعید عمری 2-محمد بن عثمان عمری 3- حسین بن روح نوبختی 4-علی بن محمد سمری ) از بهترین و شایسته ترین یاران و اصحاب امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) و امام مهدی (ع) بودند یکی پس از دیگری برای امر نیابت و واسطه بین مردم و امام غایب شان از طرف امام مهدی (عج) برگزیده شدند گرچه در طول تاریخ مدعیان نیابت و نمایندگی از جانب حضرت مهدی (عج) زیاد بوده اند اما عدالت، تقوا، کرامات و لیاقت و کاردانی این چهار نفر جای هیچ گونه ابهام و شک و تردیدی را برای افراد جویای حقیقت باقی نمی گذارد و فرق بین آنان و مدعیان دروغین همچون آفتاب روشن خواهد گشت. در زمان غیبت کبری در بین علمای شیعه کسی به مخالفت و شک در نیابت نواب اربعه بر نیامده، اما در زمان خود نواب یعنی در زمان غیبت صغری افراد انگشت شماری از شیعیان بوده اند که با وجود اینکه از اصحاب امام عسکری(ع) بوده اند ولی به انگیزۀ ریاست طلبی و کسب مقام و موقعیت شخصی به مخالفت با نواب اربعه پرداختند. از جمله این مخالفین می توان این افراد را نام برد . 1-محمد ابن نصیر نمیری: وی از اصحاب امام عسکری و از شیعیان بود ولی در زمان غیبت صغری به خاطر کسب ریاست و دنیا طلبی به مخالفت با محمد ابن عثمان که از نواب اربعه بود پرداخت ولی محمد ابن عثمان جریان را به دیگر شیعیان گفت و همه از او دور شدند و خدا او را رسوا کرد.[1] 2- احمد ابن هلال کرخی: وی نیز از اصحاب امام عسکری بود در زمانی که همۀ شیعیان به نیابت محمد ابن عثمان اقرار می کردند به او گفتند آیا تو نیابت محمد ابن عثمان را می پذیری ؟ گفت من نیابت پدر او یعنی عثمان ابن سعید را پذیرفته بودم ولی نیابت خودش را نمی پذیرم . شیعیان از او دوری کردند و بعدها توقیعی در رد او از ناحیه حضرت رسید.[2] 3-الشریعی: او ابتدا از اصحاب امامان هادی و عسکری (ع) بود، اما بعد از مدتی ادعای کذب بر خدا و حجتش کرد. ولی در بین مردم رسوا شد. 4-ابوطاهر محمد بن علی بن بلال: اموالی از امام عسکری (ع) نزد او بود که آن را به محمد بن عثمان العمری تسلیم نکرد. وی ادعای وکالت نمود، مردم از او دوری جسته و مورد لعن قرار دادند. 5-حسین بن منصور حلاج: او با نامه ای به ابی سهل اسماعیل بن علی النوبختی ادعای وکالت کرد، وی به قم آمد و رقعه ای را پخش کرد که: او رسول امام و وکیل اوست، قمیان آن را پاره و وی را به سخره گرفتند. او در بغداد دستگیر و کشته شد، در حالی که ملحد بوده و ادعای الوهیت داشت. 6-ابوجعفر محمد بن علی الشلمغانی، المعروف بابن ابی الغراقر، اول شیعه بود آنگاه مرتد شد که در حال ارتداد هر دروغ و راستی را بیان می کرد و آن را به حسین بن روح نسبت می داد، وقتی حسین بن روح آن را فهمید او را مورد انکار قرار داد و دستور داد که او را لعن کنند. در کتاب فرحة الغری آمده که او از جمله راویان و اصحاب خاصه بود تا این که بر نائب سوم حسد ورزید و معتقد به مذهب ردیه گردد، و از خود اموری را به نام دین بروز داد تا این که در لعن وی توقیعی از ناحیه مقدسه وارد شده، سلطان زمان او را ادب کرد و به دار زد. تفصیل قضیه چنانکه در روایات آمده این است که: "حسین بن روح در ایام حبس خود، محمدبن علی معروف به شلمغانی را به جای خود منصوب کرده بود. مردم نیز برای مقاصد خود با وی ملاقات می کردند؛ زیرا همکار حسین بن روح و واسطه بین آنها و او بود. خصوصا شلمغانی در نزد بنی بسطام که از سران شیعه بودند محترم و موجه بود؛ زیرا حسین بن روح مقام او را به عنوان یکی از فقها نزد مردم محترم و بزرگ می داشت. او هم از این مسئله سوء استفاده کرد و چون از طریق حق منحرف شد همه گونه دروغ و کفری را به نام حسین بن روح برای بنی بسطام نقل می کرد و آنها نیز می پذیرفتند. وقتی خبر آن به حسین بن روح رسید نسبت آن سخنان را از خود انکار کرد و آنرا بهتان عظیم شمرد و بنی بسطام را از شنیدن کلام شلمغانی منع کرد و دستور داد او را لعنت کرده و از او دوری جویند، اما بنی بسطام نپذیرفتند زیرا شلمغانی به آنان گفته بود: آنچه من به شما گفته ام، سری بود که آن را فاش ساختم. حسین بن روح از من پیمان گرفته بود که آن سر را کتمان کنم و به کسی نگویم، ولی اکنون که آن را فاش کرده ام، با همۀ خصوصیتی که با وی داشته ام مرا از خود دور می کند. همچنین شلمغانی ادعا می کرد که خدا در او حلول کرده و نیز سخنان و افعالی از او سر زد که کفر و الحادش را روشن می ساخت. پس از آن، توقیعی از حضرت صاحب الزمان علیه السلام در لعن شلمغانی و دوری از وی و پیروان او و کسانی که به گفته او رضایت داده و بعد از این توقیع به دوستی با وی باقی می مانند صادر شد. به روایت مشهور، در سال 322 شلمغانی و چند تن از یارانش دستگیر و زندانی شدند و سپس در زمان خلافت "الراضی بالله"، او را را به دار زدند. (البته در مورد قتل او ، روایات دیگری نیز وجود دارد.) روشن است که مدعیان دروغین نیابت، افرادی منحرف و سود جو بودند که چند روزی به دروغ خود را مرتبط با آن حضرت معرفی می کردند اما خیلی زود رسوا می شدند زیرا خورشید حقیقت برای همیشه پشت امر باقی نمی ماند. نتیجه این که: بزرگواری و شخصیت ممتاز نواب اربعه برای اهل تحقیق و کسانی که بدون غرض ورزی تاریخ را مطالعه می کنند امری مسلم است و تا امروز کسی نتوانسته است خلاف آن را ثابت کند و آنان نیز از این مسند هیچ گونه سوء استفاده ای نداشتند. بنابر این شیعیان نیابت آنها را از حضرت پذیرفته اند و افرادی هم که مخالفتی نشان دادند با دیدن شواهد صدق اعتراف کردند و یا کنار رفتند و یا رسوا شدند. برای آگاهی بیشتر، نک: 1. موعود شناسی تالیف علی اصغر رضوانی انتشارات مسجد جمکران. 2. موعودی که جهان در انتظار اوست تالیف استاد علی دوانی. پی نوشتها: [1] - شیخ طوسی، الغیبه، ج 1، ص 397، چاپ مؤسسه معارف اسلامی قم، 1411ه ق. [2]- ولی ارومیه ای، حسن ابن محمد، مهدی موعود، ج 1، ص 536، چاپ هشتم، انتشارات اسوه، بهار 85. منبع: http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

آیا شیعیان در نیابت نواب اربعه شک کردند؟ چرا؟


پاسخ:

در عصر غیبت صغری، نوّاب اربعه که چهار نفر (1- عثمان بن سعید عمری 2-محمد بن عثمان عمری 3- حسین بن روح نوبختی 4-علی بن محمد سمری ) از بهترین و شایسته ترین یاران و اصحاب امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) و امام مهدی (ع) بودند یکی پس از دیگری برای امر نیابت و واسطه بین مردم و امام غایب شان از طرف امام مهدی (عج) برگزیده شدند گرچه در طول تاریخ مدعیان نیابت و نمایندگی از جانب حضرت مهدی (عج) زیاد بوده اند اما عدالت، تقوا، کرامات و لیاقت و کاردانی این چهار نفر جای هیچ گونه ابهام و شک و تردیدی را برای افراد جویای حقیقت باقی نمی گذارد و فرق بین آنان و مدعیان دروغین همچون آفتاب روشن خواهد گشت.
در زمان غیبت کبری در بین علمای شیعه کسی به مخالفت و شک در نیابت نواب اربعه بر نیامده، اما در زمان خود نواب یعنی در زمان غیبت صغری افراد انگشت شماری از شیعیان بوده اند که با وجود اینکه از اصحاب امام عسکری(ع) بوده اند ولی به انگیزۀ ریاست طلبی و کسب مقام و موقعیت شخصی به مخالفت با نواب اربعه پرداختند.
از جمله این مخالفین می توان این افراد را نام برد .
1-محمد ابن نصیر نمیری:
وی از اصحاب امام عسکری و از شیعیان بود ولی در زمان غیبت صغری به خاطر کسب ریاست و دنیا طلبی به مخالفت با محمد ابن عثمان که از نواب اربعه بود پرداخت ولی محمد ابن عثمان جریان را به دیگر شیعیان گفت و همه از او دور شدند و خدا او را رسوا کرد.[1]

2- احمد ابن هلال کرخی:
وی نیز از اصحاب امام عسکری بود در زمانی که همۀ شیعیان به نیابت محمد ابن عثمان اقرار می کردند به او گفتند آیا تو نیابت محمد ابن عثمان را می پذیری ؟ گفت من نیابت پدر او یعنی عثمان ابن سعید را پذیرفته بودم ولی نیابت خودش را نمی پذیرم . شیعیان از او دوری کردند و بعدها توقیعی در رد او از ناحیه حضرت رسید.[2]

3-الشریعی:
او ابتدا از اصحاب امامان هادی و عسکری (ع) بود، اما بعد از مدتی ادعای کذب بر خدا و حجتش کرد. ولی در بین مردم رسوا شد.
4-ابوطاهر محمد بن علی بن بلال:
اموالی از امام عسکری (ع) نزد او بود که آن را به محمد بن عثمان العمری تسلیم نکرد. وی ادعای وکالت نمود، مردم از او دوری جسته و مورد لعن قرار دادند.
5-حسین بن منصور حلاج: او با نامه ای به ابی سهل اسماعیل بن علی النوبختی ادعای وکالت کرد، وی به قم آمد و رقعه ای را پخش کرد که: او رسول امام و وکیل اوست، قمیان آن را پاره و وی را به سخره گرفتند. او در بغداد دستگیر و کشته شد، در حالی که ملحد بوده و ادعای الوهیت داشت.
6-ابوجعفر محمد بن علی الشلمغانی، المعروف بابن ابی الغراقر،
اول شیعه بود آنگاه مرتد شد که در حال ارتداد هر دروغ و راستی را بیان می کرد و آن را به حسین بن روح نسبت می داد، وقتی حسین بن روح آن را فهمید او را مورد انکار قرار داد و دستور داد که او را لعن کنند.
در کتاب فرحة الغری آمده که او از جمله راویان و اصحاب خاصه بود تا این که بر نائب سوم حسد ورزید و معتقد به مذهب ردیه گردد، و از خود اموری را به نام دین بروز داد تا این که در لعن وی توقیعی از ناحیه مقدسه وارد شده، سلطان زمان او را ادب کرد و به دار زد.
تفصیل قضیه چنانکه در روایات آمده این است که: "حسین بن روح در ایام حبس خود، محمدبن علی معروف به شلمغانی را به جای خود منصوب کرده بود. مردم نیز برای مقاصد خود با وی ملاقات می کردند؛ زیرا همکار حسین بن روح و واسطه بین آنها و او بود. خصوصا شلمغانی در نزد بنی بسطام که از سران شیعه بودند محترم و موجه بود؛ زیرا حسین بن روح مقام او را به عنوان یکی از فقها نزد مردم محترم و بزرگ می داشت. او هم از این مسئله سوء استفاده کرد و چون از طریق حق منحرف شد همه گونه دروغ و کفری را به نام حسین بن روح برای بنی بسطام نقل می کرد و آنها نیز می پذیرفتند. وقتی خبر آن به حسین بن روح رسید نسبت آن سخنان را از خود انکار کرد و آنرا بهتان عظیم شمرد و بنی بسطام را از شنیدن کلام شلمغانی منع کرد و دستور داد او را لعنت کرده و از او دوری جویند، اما بنی بسطام نپذیرفتند زیرا شلمغانی به آنان گفته بود: آنچه من به شما گفته ام، سری بود که آن را فاش ساختم. حسین بن روح از من پیمان گرفته بود که آن سر را کتمان کنم و به کسی نگویم، ولی اکنون که آن را فاش کرده ام، با همۀ خصوصیتی که با وی داشته ام مرا از خود دور می کند. همچنین شلمغانی ادعا می کرد که خدا در او حلول کرده و نیز سخنان و افعالی از او سر زد که کفر و الحادش را روشن می ساخت. پس از آن، توقیعی از حضرت صاحب الزمان علیه السلام در لعن شلمغانی و دوری از وی و پیروان او و کسانی که به گفته او رضایت داده و بعد از این توقیع به دوستی با وی باقی می مانند صادر شد. به روایت مشهور، در سال 322 شلمغانی و چند تن از یارانش دستگیر و زندانی شدند و سپس در زمان خلافت "الراضی بالله"، او را را به دار زدند. (البته در مورد قتل او ، روایات دیگری نیز وجود دارد.)
روشن است که مدعیان دروغین نیابت، افرادی منحرف و سود جو بودند که چند روزی به دروغ خود را مرتبط با آن حضرت معرفی می کردند اما خیلی زود رسوا می شدند زیرا خورشید حقیقت برای همیشه پشت امر باقی نمی ماند.

نتیجه این که:
بزرگواری و شخصیت ممتاز نواب اربعه برای اهل تحقیق و کسانی که بدون غرض ورزی تاریخ را مطالعه می کنند امری مسلم است و تا امروز کسی نتوانسته است خلاف آن را ثابت کند و آنان نیز از این مسند هیچ گونه سوء استفاده ای نداشتند. بنابر این شیعیان نیابت آنها را از حضرت پذیرفته اند و افرادی هم که مخالفتی نشان دادند با دیدن شواهد صدق اعتراف کردند و یا کنار رفتند و یا رسوا شدند.

برای آگاهی بیشتر، نک:

1. موعود شناسی تالیف علی اصغر رضوانی انتشارات مسجد جمکران.

2. موعودی که جهان در انتظار اوست تالیف استاد علی دوانی.

پی نوشتها:

[1] - شیخ طوسی، الغیبه، ج 1، ص 397، چاپ مؤسسه معارف اسلامی قم، 1411ه ق.

[2]- ولی ارومیه ای، حسن ابن محمد، مهدی موعود، ج 1، ص 536، چاپ هشتم، انتشارات اسوه، بهار 85.

منبع: http://farsi.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین