"غیب" به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک، و شهادت به معنای آشکار بودن است. یک شیء ممکن است برای کسی غیب و برای کس دیگری مشهود باشد. این امر وابسته به حدود وجودی آن شخص و احاطۀ او بر عالم وجود است. اما با توجه به محدودیت احاطۀ غیر خدا و احاطۀ کامل خداوند بر همه چیز، این نتیجه حاصل می شود که علم غیب، مخصوص خداوند است و جز او کسی عالم به غیب نیست؛ زیرا فقط او احاطۀ کامل به عالم وجود دارد، و چیزی خارج از محدوده وجودی او نیست و چیزی و کسی نمی تواند در چارچوب محدودۀ خود، خود را از خداوند متعال مخفی دارد. پس او عالم به عالم غیب و شهادت است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او، در عالم شهادت قرار می گیرد و جز او کسی و چیزی بدین پایه نمی رسد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلا آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع اند. البته تخصیص علم غیب به خداوند مانع از آن نمی شود که برخی اشخاص، به تعلیم الاهی و بر اساس شایستگی های نفسانی که از خود ابراز می دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی ها را دیده، و ناشنیدنی ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران و اولیا عنایت می نماید. لذا می بینیم که انبیا خبر از وحی می دهند که خود امری غیبی است، یا از امور غیبی خبر می دهند، یا حوادث آینده را پیش گویی می نمایند و دقیقا مطابق همان گفته ها، حوادثی رخ می دهد و ... . با توجه به مطالب گفته شده، می توان تناقض ظاهری بین آیات و روایاتی که علم غیب را مخصوص خداوند می دانند، و آیات و روایاتی که انبیا و ائمه و اولیا را نیز عالم به غیب می دانند، با توضیحات زیر حل نمود: 1. اختصاص علم غیب به خداوند، به صورت ذاتی و استقلالی است و این با علم به غیب داشتن به صورت تبعی و با لطف و عنایت پروردگار و تعلیم او، منافاتی ندارد. 2. علم غیب به صورت تفصیلی را فقط خداوند می داند و دیگران به صورت اجمالی نسبت به آن آگاهی دارند و آگاهی از جزئیات آنها مخصوص خداوند است. 3. خداوند، بالفعل از همۀ اسرار غیبی آگاه است و دیگران ممکن است بالفعل، بسیاری از اسرار غیبی را ندانند، و تنها در صورتی که خداوند اراده نماید، یا خودشان اراده کنند و اذن و رضای پروردگار همراه باشد، از علوم غیبی مطلع گردند. در این باره از امام صادق (ع) روایت شده است: "هنگامی که امام اراده کند چیزی را بداند، خداوند به او تعلیم خواهد داد". اما آیۀ 34 سورۀ مبارکۀ لقمان می فرماید: "در حقیقت، خدا است که علم به قیامت دارد، باران می فرستد، و به آنچه در رحم مادران است آگاهی دارد و کسی نمی داند فردا چه چیزی به دست می آورد، و در کدامین سرزمین می میرد. به درستی که خداوند دانای آگاه است". در مورد این آیۀ کریمه، دو تفسیر وجود دارد: 1. موارد پنج گانۀ مذکور در آیۀ فوق، جزو امور غیبی اند و جز خداوند و کسانی که خداوند آنان را آگاه به امور غیبی کرده باشد، کسی نسبت به این امور آگاهی ندارد. منظور از فرستادن باران، فقط بارش آن نیست که توسط متخصصان هواشناسی یا دیگران، قابل پیش بینی باشد، بلکه این که دقیقاً کی و کجا و چه مقدار نازل می شود منظور است، و این علم فقط در اختیار خداوند است و دیگران با حدس و گمان ممکن است تا حدی از آن آگاه باشند. چنانچه منظور از آگاهی از "جنین در رحم"، فقط جنسیت آن نیست که توسط دستگاه هایی قابل تشخیص باشد، بلکه منظور همۀ امور مربوط به جنین؛ مانند جنسیت، سلامت، خصوصیات جسمی و روحی و حتی استعدادهای او و سعادت و شقاوت و آیندۀ او است. بدیهی است که چنین آگاهی، مخصوص خداست. و اگر در روایات، پاره‌ای از این آگاهی ها برای ائمه (ع) اثبات گشته، از آن جهت است که آگاهی به صورت علم اجمالی – آن هم از طریق تعلیم الاهی - هیچ منافاتی با اختصاص علم تفصیلی آنها به ذات پاک خداوند ندارد و تازه همین علم اجمالی نیز ذاتی و استقلالی نیست، بلکه جنبۀ عرضی و تعلیمی داشته و از طریق تعلیم الاهی است به مقداری که خدا می‌خواهد و صلاح می‌داند. 2. اما تفسیر دیگر این است که در این آیه، فقط علم به تاریخ قیامت از امور غیبی است و خداوند نیز فقط آن را مخصوص خود می داند و در فرازهای دیگر آیه، سخن و شیوه بیان عوض شده و تنها اعلام می دارد که خداوند باران می فرستد و از آنچه در رحم مادران است آگاهی دارد، بدون آن که این علم را مخصوص خود بداند. بنابراین، اگر اکنون یا در آینده، بتوان با پیشرفت هایی علمی، دقیقاً از میزان بارندگی و زمان آن و از وضعیت جنین و خصوصیات آن، آگاهی پیدا نمود، تناقضی با منظور آیه نخواهد داشت. همچنین در فرازهای چهارم و پنجم آیه، تکیۀ سخن بر عدم اطلاع افراد از سرنوشت و مکان مرگ شان است. این عدم آگاهی، مطابق قانون طبیعت است که هیچ کس ذاتاً از غیب و حوادث آینده مطلع نیست، ولی این امر مانع از آن نمی شود که خداوند برخی افراد را نسبت به حوادث آینده یا زمان و مکان مرگ شان آگاه سازد. منبع: http://farsi.islamquest.net
آیا غیر از خداوند متعال، کسی میتواند عالم به غیب باشد، و اگر میتواند، حصر علم غیب به ذات مقدس الاهی در سورۀ لقمان به چه معنا است؟
"غیب" به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک، و شهادت به معنای آشکار بودن است. یک شیء ممکن است برای کسی غیب و برای کس دیگری مشهود باشد. این امر وابسته به حدود وجودی آن شخص و احاطۀ او بر عالم وجود است. اما با توجه به محدودیت احاطۀ غیر خدا و احاطۀ کامل خداوند بر همه چیز، این نتیجه حاصل می شود که علم غیب، مخصوص خداوند است و جز او کسی عالم به غیب نیست؛ زیرا فقط او احاطۀ کامل به عالم وجود دارد، و چیزی خارج از محدوده وجودی او نیست و چیزی و کسی نمی تواند در چارچوب محدودۀ خود، خود را از خداوند متعال مخفی دارد.
پس او عالم به عالم غیب و شهادت است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او، در عالم شهادت قرار می گیرد و جز او کسی و چیزی بدین پایه نمی رسد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلا آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع اند.
البته تخصیص علم غیب به خداوند مانع از آن نمی شود که برخی اشخاص، به تعلیم الاهی و بر اساس شایستگی های نفسانی که از خود ابراز می دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی ها را دیده، و ناشنیدنی ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران و اولیا عنایت می نماید. لذا می بینیم که انبیا خبر از وحی می دهند که خود امری غیبی است، یا از امور غیبی خبر می دهند، یا حوادث آینده را پیش گویی می نمایند و دقیقا مطابق همان گفته ها، حوادثی رخ می دهد و ... .
با توجه به مطالب گفته شده، می توان تناقض ظاهری بین آیات و روایاتی که علم غیب را مخصوص خداوند می دانند، و آیات و روایاتی که انبیا و ائمه و اولیا را نیز عالم به غیب می دانند، با توضیحات زیر حل نمود:
1. اختصاص علم غیب به خداوند، به صورت ذاتی و استقلالی است و این با علم به غیب داشتن به صورت تبعی و با لطف و عنایت پروردگار و تعلیم او، منافاتی ندارد.
2. علم غیب به صورت تفصیلی را فقط خداوند می داند و دیگران به صورت اجمالی نسبت به آن آگاهی دارند و آگاهی از جزئیات آنها مخصوص خداوند است.
3. خداوند، بالفعل از همۀ اسرار غیبی آگاه است و دیگران ممکن است بالفعل، بسیاری از اسرار غیبی را ندانند، و تنها در صورتی که خداوند اراده نماید، یا خودشان اراده کنند و اذن و رضای پروردگار همراه باشد، از علوم غیبی مطلع گردند. در این باره از امام صادق (ع) روایت شده است: "هنگامی که امام اراده کند چیزی را بداند، خداوند به او تعلیم خواهد داد".
اما آیۀ 34 سورۀ مبارکۀ لقمان می فرماید: "در حقیقت، خدا است که علم به قیامت دارد، باران می فرستد، و به آنچه در رحم مادران است آگاهی دارد و کسی نمی داند فردا چه چیزی به دست می آورد، و در کدامین سرزمین می میرد. به درستی که خداوند دانای آگاه است".
در مورد این آیۀ کریمه، دو تفسیر وجود دارد:
1. موارد پنج گانۀ مذکور در آیۀ فوق، جزو امور غیبی اند و جز خداوند و کسانی که خداوند آنان را آگاه به امور غیبی کرده باشد، کسی نسبت به این امور آگاهی ندارد. منظور از فرستادن باران، فقط بارش آن نیست که توسط متخصصان هواشناسی یا دیگران، قابل پیش بینی باشد، بلکه این که دقیقاً کی و کجا و چه مقدار نازل می شود منظور است، و این علم فقط در اختیار خداوند است و دیگران با حدس و گمان ممکن است تا حدی از آن آگاه باشند. چنانچه منظور از آگاهی از "جنین در رحم"، فقط جنسیت آن نیست که توسط دستگاه هایی قابل تشخیص باشد، بلکه منظور همۀ امور مربوط به جنین؛ مانند جنسیت، سلامت، خصوصیات جسمی و روحی و حتی استعدادهای او و سعادت و شقاوت و آیندۀ او است. بدیهی است که چنین آگاهی، مخصوص خداست. و اگر در روایات، پارهای از این آگاهی ها برای ائمه (ع) اثبات گشته، از آن جهت است که آگاهی به صورت علم اجمالی – آن هم از طریق تعلیم الاهی - هیچ منافاتی با اختصاص علم تفصیلی آنها به ذات پاک خداوند ندارد و تازه همین علم اجمالی نیز ذاتی و استقلالی نیست، بلکه جنبۀ عرضی و تعلیمی داشته و از طریق تعلیم الاهی است به مقداری که خدا میخواهد و صلاح میداند.
2. اما تفسیر دیگر این است که در این آیه، فقط علم به تاریخ قیامت از امور غیبی است و خداوند نیز فقط آن را مخصوص خود می داند و در فرازهای دیگر آیه، سخن و شیوه بیان عوض شده و تنها اعلام می دارد که خداوند باران می فرستد و از آنچه در رحم مادران است آگاهی دارد، بدون آن که این علم را مخصوص خود بداند. بنابراین، اگر اکنون یا در آینده، بتوان با پیشرفت هایی علمی، دقیقاً از میزان بارندگی و زمان آن و از وضعیت جنین و خصوصیات آن، آگاهی پیدا نمود، تناقضی با منظور آیه نخواهد داشت. همچنین در فرازهای چهارم و پنجم آیه، تکیۀ سخن بر عدم اطلاع افراد از سرنوشت و مکان مرگ شان است. این عدم آگاهی، مطابق قانون طبیعت است که هیچ کس ذاتاً از غیب و حوادث آینده مطلع نیست، ولی این امر مانع از آن نمی شود که خداوند برخی افراد را نسبت به حوادث آینده یا زمان و مکان مرگ شان آگاه سازد.
منبع: http://farsi.islamquest.net
- [سایر] علم چیست؟ آیا تعریف علم به دانستن واقعیات عالم در مورد ذات اشیاء و قوانین حاکم بین آنها، صحیح است؟
- [سایر] با توجه به این که خداوند عالم علی الاطلاق است، غرض از امتحانات الاهی چیست؟
- [سایر] ارتباط آیه 188 سوره اعراف با ((علم غیب))پیامبراکرم(ص) چگونه توجیه می شود؟
- [سایر] برخی از آیات قرآن علم غیب را مخصوص خدا دانسته و در برخی برای رسولان هم علم غیب را ممکن دانسته است. اما برای گروه دیگر این بحث نیست. چگونه میتوان علم غیب داشتن ائمه(ع) را توجیه کرد؟
- [سایر] اگر بگوییم خداوند علم به ذات خودش دارد، پس باید گفت خدا قادر به ذات است، بنابراین خدا ذو جهتین میشود، هم قادر به ذات و هم مقدور به ذات. این چگونه حل میشود؟
- [سایر] چرا علیرغم آنکه قرآن علم غیب را فقط برای خدا می داند، می گویید پیامبر و ائمه (علیهم السلام) هم غیب می دانستند؟
- [سایر] محبوبترین سوره در نظر خداوند متعال کدام است؟
- [سایر] با توجه به بسیط بودن ذات اقدس الاهی خواهشمند است در ارتباط با آیات 29 و 72 سوره حجر و ص، در باره دمیده شدن روح پروردگار در انسان، توضیح دهید. آیا این امر مانع بسیط بودن است.
- [سایر] چگونه یک نفر میتواند متوجه قبولی عبادات خود نزد خداوند متعال شود؟
- [سایر] آیا کسی میتواند در مورد به وجود آمدن خداوند متعال فکر کند؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مس نمودن خط قران یعنی رساندن جایی از بدن به خط قران برای کسی که وضو ندارد حرام است و رساندن موی بدن به قران مانعی ندارد در صورتی که از توابع بشره شمرده نشود و اگر قران را به زبان فارسی یا به زبان دیگری ترجمه کنند مس ان در غیر اسم ذات و اسماء صفات خداوند متعال اشکال ندارد
- [آیت الله وحید خراسانی] کسی که وضو ندارد بنابر احتیاط واجب نباید اسم ذات و اسماء صفات خداوند متعال را به هر زبانی که نوشته شده باشد مس نماید و احتیاط مستحب ان است که اسماء مبارکه چهارده معصوم علیهم السلام را هم بدون وضو مس ننماید
- [آیت الله وحید خراسانی] رساندن جایی از بدن به خط قران و اسم مبارک ذات خداوند متعال و سایر اسماءحسنی بر نفساء حرام است و همچنین است بنابر احتیاط واجب سایر کارهایی که بر حایض حرام است و انچه بر حایض واجب است بر نفساء هم واجب می باشد
- [آیت الله بروجردی] قسم چند شرط دارد:اوّل:کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچّه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بیقصد قسم بخورد.دوم:کاری را که قسم میخورد انجام دهد باید حرام و مکروه نباشد و کاری که قسم میخورد ترک کند باید واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد که کار مباحی را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد.سوم:به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود، مانند خدا و الله و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند، ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظر میآید، مثل آن که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است.چهارم:قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست، ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد، صحیح است.پنجم:عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز میشود، قسم او به هم میخورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر به قدری مشقّت پیدا کند که نشود آن را تحمّل کرد.
- [آیت الله بهجت] قسم چند شرط دارد: 1 کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه، دیوانه، مست و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست، و همچنین است اگر در حال عصبانیت بدون قصد قسم بخورد. 2 کاری را که قسم میخورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد و کاری را که قسم میخورد ترک کند، باید واجب یا مستحب نباشد و قسم بر ترک امری که راجح است، هر چند دنیوی باشد، منعقد نمیشود، و متعلق قسم با رجحان بهطور قطع کفایت میکند، ولی انعقاد قسم در امر متساویالطرفین، یعنی مباح، مبنی بر احتیاط است. 3 به یکی از اسامی خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود؛ مانند (خدا) و (اللّه)، و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند، ولی بهقدری بر خدا اطلاق میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ذات مقدس حق در نظر میآید، مثل آنکه به (خالق) و (رازق) قسم بخورد، صحیح است. 4 قسم را به زبان بیاورد، و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند، صحیح نیست، ولی شخص لال اگر با اشاره قسم بخورد، صحیح است. 5 عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد، و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن بوده، ولی بعداً تا آخر وقتی که برای قسم معین کرده عاجز شود، یا برایش مشقت داشته باشد، قسم او از وقتی که عاجز شده بههم میخورد.
- [آیت الله اردبیلی] با توجّه به این که علم پزشکی از جهت تشخیص بیماریهای گوناگون و شناخت داروهای متفاوت و راههای معالجه بسیار وسیع است، هر پزشکی فقط در محدوده شناخت و اطّلاعات خود میتواند طبابت کند و در هر موردی که بیماری یا داروی آن را نتواند تشخیص دهد، نباید دخالت کند و اگر معالجه نماید و بیمار دچار عوارض ناگواری شود، ضامن میباشد، زیرا پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده: (هر کس طبابت کند و عالم به علم طب نباشد، ضامن است.)(1)
- [آیت الله مظاهری] مجتهد و اعلم را از سه راه میتوان شناخت: اوّل: خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوّم: یک نفر عالم ثقه که میتواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کند. سوّم: عدّهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد و اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
- [آیت الله بهجت] پاک کردن مخرج غائط با چیزهای مقدس که احترام آنها لازم است مانند کاغذی که اسم خدا یا پیامبران بر آن نوشته شده حرام است و ممکن است در صورت علم و عمد موجب کفر شود که در این صورت به سبب کافر شدن تمام بدن نجس می شود . ولی در صورت عدم علم و عمد، یا غفلت یا خوانا نبودن نوشته ، اظهر حصول طهارت است .
- [آیت الله وحید خراسانی] قسم چند شرط دارد اول کسی که قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که اکراهش کرده اند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد و قسم سفیه و مفلس در صورتی که مستلزم تصرف در مال باشد صحیح نیست دوم کاری را که برای انجام ان قسم می خورد باید حرام یا مکروه نباشد و کاری را که قسم می خورد ترک کند باید واجب یا مستحب نباشد و وجوب عمل به قسم متعلق به فعل یا ترک مباحی که مصلحتی در دین یا دنیا در ان نباشد محل اشکال است سوم به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند خدا و الله و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود که هروقت کسی ان اسم را بگوید ذات مقدس حق در نظر می اید مثل ان که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است بلکه به اسمی هم که بر خدا و بر غیر خدا گفته می شود اگر خدا را قصد کند و قسم بخورد بنا بر احتیاط واجب به ان قسم عمل کند چهارم قسم را به زبان بیاورد و اگر ان را بنویسد یا در قلبش قصد کند صحیح نیست ولی ادم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است پنجم عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد و بعدا از عمل به ان عاجز شود از وقتی که عاجز می شود قسم او به هم می خورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر یا قسم یا عهد به قدری مشقت پیدا کند که نشود ان را تحمل کرد
- [آیت الله اردبیلی] سوگند صحیح دارای چند شرط است: اوّل:کسی که سوگند میخورد باید بالغ و عاقل باشد و اگر میخواهد راجع به مال خود قسم بخورد، باید سفیه نباشد اگرچه حاکم شرع هم او را از تصرّف در مالش منع نکرده باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچّه، دیوانه، مست =============================================================================== 1 (تَوْریه) آن است که دروغ را به گونهای ادا کند که قابل انطباق بر راست نیز باشد و در دل حرف راست را قصد نماید. و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانیّت بدون قصد سوگند بخورد. دوم:کاری که سوگند میخورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد و کاری که سوگند میخورد ترک کند، باید واجب و مستحب نباشد و اگر سوگند بخورد که کار مباحی را بجا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجام آن نباشد و نیز اگر سوگند بخورد کار مباحی را ترک کند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر ازترک آن نباشد. سوم:به یکی از اسامی خداوند متعال سوگند بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود، مانند ( خدا ) و ( اللّه ) و نیز اگر به اسمی سوگند بخورد که به غیر خدا هم میگویند ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدّس حق در نظر میآید مثل آن که به (خالق) و (رازق) سوگند بخورد صحیح است، بلکه اگر به لفظی سوگند بخورد که بدون قرینه، خدا را به نظر نیاورد ولی او خدا را قصد کند، بنابر احتیاط باید به آن سوگند عمل نماید. چهارم:سوگند را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلب خود آن را قصد کند، صحیح نیست، ولی آدم لال اگر با اشاره سوگند بخورد صحیح است. پنجم:عمل کردن به سوگند برای او ممکن باشد، اما اگر هنگامی که سوگند میخورد ممکن باشد و بعد تا آخر وقتی که برای سوگند معیّن کرده عاجز شود یا برای او مشقّت داشته باشد، سوگند او از وقتی که عاجز شده به هم میخورد.