قلب آدمی که موضع شهود است مثل خانه ای است که درهای متعدد دارد و از طریق این دریچه ها، (حالات، مختلف) عارض قلب و داخل در وجود لطیف انسانی می شود. از این رو برخی از عارفان، قلب را به منزله هدفی می دانند که مورد اصابت تیرهای مختلف واقع می شود. برخی دیگر قلب را به آینه ای تشبیه کرده اند که صورت های مختلف در آن منعکس می شود و قلب ، آن صورت ها را یکی پس از دیگری شهود می کند. عده ای دیگر قلب را به حوض آبی تشبیه کرده اند که مصب مرورهای مختلف است. آثار مختلفی از ناحیه حواس ظاهر و قوای حیوانی و یا لطایف باطنی نفس و قوای رحمانی بر قلب عارض می گردد. لذا آنچه را که انسان با حواس ظاهری درک می کند، در قلب اثر می گذارد و آنچه را با قوای باطنی مانند خیال و وهم و سایر قوا در خود شهود می کند، در قلب تأثیر دارد. (1) از این رو ممکن است پاره ای از مکاشفات و شهودها، حق و حقیقتی نباشد؛ بلکه گاهی شیطان برای سالک تمثل یافته و باطل را بر قلب او القا کند و بر او عیان سازد. (2) بدین جهت چنان که برای هر عملی معیار و میزانی وجود دارد که به وسیله آن صحت و سقم و درستی و نادرستی آن دانسته می شود احتیاج سلوک معنوی به میزان و معیار شدیدتر است. البته سلوک معنوی به حسب افراد، حالات، مراتب و مقام ها متفاوت است؛ از این رو میزان یابی آن محصور و محدود نیست و نمی توان تمامی آنها را با جزئیات مخصوص به خود مطرح کرد. یک میزان کلی و کلان برای تمییز (شهود ربانی) از (شهود و القای شیطانی) کتاب و سنت است. سالک شهود خویش را باید با میزان کتاب و سنت بسنجد و چنانچه میان آنها ناسازگاری یافت، بداند که شهود غیر حقیقی و شیطانی بوده است. اگر شهود او منطبق بر امر وجوبی و مستحب باشد، بداند رحمانی و الهی است و اگر بر امر منهی تطبیق دارد، بداند شهود شیطانی است. یکی از نشانه های مهم تشخیص (شهود حقیقی) از (غیر حقیقی) آن است که بعد از شهود، لذتی عظیم و خاص فراتر از لذت های جسمانی و مادی که انسان را مستغرق می کند دست دهد. این لذت گاهی به اندازه ای است که سالک را از طعام و غذا باز می دارد و نفس، مستغرق در حقایق می شود و از جهات بدنی غفلت پیدا می کند. (3) به هر حال تا زمانی که آدمی با بدن جسمانی و این سویی خویش همراه است، از تلبیس ابلیس در امان نیست؛ مگر مانند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و معصومان (علیه السلام) که جسم آنان نیز مانند ارواحشان در عروج بوده و بر عالمی فراتر از عوالم مادی و معنوی که جای واردات شیطانی است صعود کرده اند. (4) توجه به نکاتی در این خصوص بایسته است: یکم. بسیاری از عارفان راستین معتقدند: به دلیل پیچیدگی تمییز شهود حقیقی از غیر آن، سالک عارف باید تحت مراقبت استاد کامل متوجه به حق و اهل مکاشفه بر طبق موازین و قوانینی که شریعت اسلام و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیه السلام) مقرر کرده اند وارد مرحله سلوک و سیر الی الله شود. (5) طی این مرحله بی همرهی خضر ممکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی به هر حال اگر منشا القائات، الهامات، مکاشفه ها و مشاهده ها، (ریاضت های شرعی) و تبعیت محض از سنت ها و آداب الهی باشد و آنچه را که مرشد کامل بیان می کند، از شرع گرفته باشد و مرید مشتاق را بر طبق موازین صحیح خالی از اشتباه رهبری نماید؛ در این صورت آنچه که بر نفس سالک افاضه می شود ، قهراً مربوط به معارف الهی و طاعت حق خواهد بود. اگر سیر و سلوک بر طبق موازین عاری از انحراف باشد، مشاهده ها و کشفیات، آمیخته با القائات شیطانی نخواهد شد. دوم. گاهی سالک در تعبیر کشف و شهود خویش، دچار خطا می شود؛ هر چند شهودش درست و مطابق با واقع بوده و به دور از تلقین و وهم و القائات شیطانی است. مانند کسی که در مشاهدات ظاهری، شخصی را در تاریکی شب، مشاهده می کند که از دیوار خانه ای بالا می رود؛ آن گاه می گوید: (دزد وارد آن خانه شد)! در حالی که او همان صاحب خانه بوده که کلیدش را گم کرده و به ناچار از دیوار بالا رفته است. او در اینکه دیده کسی از دیوار خانه همسایه بالا رفته، خطا نکرده و آنچه دیده، در خارج واقع شده است؛ اما در گزارش خویش دچار خطا گردیده است. منشا این خطا آن است که در گزارش ، به بیان همان چیزی که دیده، اکتفا نکرده و اموری را نیز بر آن افزوده است. (6) سوم. از آنجا که مکاشفات و مشاهدات، دارای مراحلی است، بسیاری از عارفان معتقدند: اگر شهود از مرحله (عین الیقین) فراتر رود و به مرتبه (حق الیقین) برسد؛ در آنجا اصلا خطا راه ندارد و هر چه هست، حق محض است . علاوه بر آنکه در این مرحله، به معنای واقعی، عالم با معلوم، نوعی اتحاد پیدا کره، خویش را نمی بیند. در مثال می توان مراتب علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین را چنین دانست: این سه مرحله بسان خرمنی از آتش است که وقتی انسان، به وجود آن آگاه می شود و به علم خویش ایمان می آورد ، نسبت به آن آتش (علم الیقین) دارد. هرگاه آن را ببیند، در موقف (عین الیقین) است. هنگامی که خود را مردانه در خرمن آتش فروزن اندازد و بسوزد و به هستی آتش، هست گردد و جزوی از آن شود، نسبت به آتش مزبور در مرحله (حق الیقین) است. به هر حال سالک در مرحله (حق الیقین) که حق محض است اصلا شهود غیر حقیقی و خطا ندارد؛ زیرا در این مرحله از شهود هرگز خطا نمی کند. (7) چون شود آهن ز آتش سرخ رنگ پس (اناالنار) ست. لافش بی درنگ پی نوشتها: 1- نگا: شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، صص 633-636. 2- الفتوحات المکیة ، ج 3، صص 39. 3- شرح مقدمه قیصری، ص 592؛ الفتوحات المکیة، ج 3، ص 39. 4- الفتوحات المکیة، ج 2، ص 622. 5- شرح مقدمه فیصری، صص 594 و 595 و نیز نگا: همان، صص 628 و 629. 6- نگا: الفتوحات المکیة، ج 3، ص 7؛ مبانی نظری تجربه دینی، ص 162. 7- یواقیت العلوم و دراری النجوم، ص 72؛ تمهیدالقواعد، ص 163؛ شرح مقدمه قیصری. صص 348-350.
قلب آدمی که موضع شهود است مثل خانه ای است که درهای متعدد دارد و از طریق این دریچه ها، (حالات، مختلف) عارض قلب و داخل در وجود لطیف انسانی می شود. از این رو برخی از عارفان، قلب را به منزله هدفی می دانند که مورد اصابت تیرهای مختلف واقع می شود.
برخی دیگر قلب را به آینه ای تشبیه کرده اند که صورت های مختلف در آن منعکس می شود و قلب ، آن صورت ها را یکی پس از دیگری شهود می کند.
عده ای دیگر قلب را به حوض آبی تشبیه کرده اند که مصب مرورهای مختلف است. آثار مختلفی از ناحیه حواس ظاهر و قوای حیوانی و یا لطایف باطنی نفس و قوای رحمانی بر قلب عارض می گردد. لذا آنچه را که انسان با حواس ظاهری درک می کند، در قلب اثر می گذارد و آنچه را با قوای باطنی مانند خیال و وهم و سایر قوا در خود شهود می کند، در قلب تأثیر دارد. (1)
از این رو ممکن است پاره ای از مکاشفات و شهودها، حق و حقیقتی نباشد؛ بلکه گاهی شیطان برای سالک تمثل یافته و باطل را بر قلب او القا کند و بر او عیان سازد. (2)
بدین جهت چنان که برای هر عملی معیار و میزانی وجود دارد که به وسیله آن صحت و سقم و درستی و نادرستی آن دانسته می شود احتیاج سلوک معنوی به میزان و معیار شدیدتر است. البته سلوک معنوی به حسب افراد، حالات، مراتب و مقام ها متفاوت است؛ از این رو میزان یابی آن محصور و محدود نیست و نمی توان تمامی آنها را با جزئیات مخصوص به خود مطرح کرد.
یک میزان کلی و کلان برای تمییز (شهود ربانی) از (شهود و القای شیطانی) کتاب و سنت است. سالک شهود خویش را باید با میزان کتاب و سنت بسنجد و چنانچه میان آنها ناسازگاری یافت، بداند که شهود غیر حقیقی و شیطانی بوده است. اگر شهود او منطبق بر امر وجوبی و مستحب باشد، بداند رحمانی و الهی است و اگر بر امر منهی تطبیق دارد، بداند شهود شیطانی است.
یکی از نشانه های مهم تشخیص (شهود حقیقی) از (غیر حقیقی) آن است که بعد از شهود، لذتی عظیم و خاص فراتر از لذت های جسمانی و مادی که انسان را مستغرق می کند دست دهد. این لذت گاهی به اندازه ای است که سالک را از طعام و غذا باز می دارد و نفس، مستغرق در حقایق می شود و از جهات بدنی غفلت پیدا می کند. (3)
به هر حال تا زمانی که آدمی با بدن جسمانی و این سویی خویش همراه است، از تلبیس ابلیس در امان نیست؛ مگر مانند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و معصومان (علیه السلام) که جسم آنان نیز مانند ارواحشان در عروج بوده و بر عالمی فراتر از عوالم مادی و معنوی که جای واردات شیطانی است صعود کرده اند. (4)
توجه به نکاتی در این خصوص بایسته است:
یکم. بسیاری از عارفان راستین معتقدند: به دلیل پیچیدگی تمییز شهود حقیقی از غیر آن، سالک عارف باید تحت مراقبت استاد کامل متوجه به حق و اهل مکاشفه بر طبق موازین و قوانینی که شریعت اسلام و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیه السلام) مقرر کرده اند وارد مرحله سلوک و سیر الی الله شود. (5)
طی این مرحله بی همرهی خضر ممکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
به هر حال اگر منشا القائات، الهامات، مکاشفه ها و مشاهده ها، (ریاضت های شرعی) و تبعیت محض از سنت ها و آداب الهی باشد و آنچه را که مرشد کامل بیان می کند، از شرع گرفته باشد و مرید مشتاق را بر طبق موازین صحیح خالی از اشتباه رهبری نماید؛ در این صورت آنچه که بر نفس سالک افاضه می شود ، قهراً مربوط به معارف الهی و طاعت حق خواهد بود. اگر سیر و سلوک بر طبق موازین عاری از انحراف باشد، مشاهده ها و کشفیات، آمیخته با القائات شیطانی نخواهد شد.
دوم. گاهی سالک در تعبیر کشف و شهود خویش، دچار خطا می شود؛ هر چند شهودش درست و مطابق با واقع بوده و به دور از تلقین و وهم و القائات شیطانی است. مانند کسی که در مشاهدات ظاهری، شخصی را در تاریکی شب، مشاهده می کند که از دیوار خانه ای بالا می رود؛ آن گاه می گوید: (دزد وارد آن خانه شد)! در حالی که او همان صاحب خانه بوده که کلیدش را گم کرده و به ناچار از دیوار بالا رفته است. او در اینکه دیده کسی از دیوار خانه همسایه بالا رفته، خطا نکرده و آنچه دیده، در خارج واقع شده است؛ اما در گزارش خویش دچار خطا گردیده است. منشا این خطا آن است که در گزارش ، به بیان همان چیزی که دیده، اکتفا نکرده و اموری را نیز بر آن افزوده است. (6)
سوم. از آنجا که مکاشفات و مشاهدات، دارای مراحلی است، بسیاری از عارفان معتقدند: اگر شهود از مرحله (عین الیقین) فراتر رود و به مرتبه (حق الیقین) برسد؛ در آنجا اصلا خطا راه ندارد و هر چه هست، حق محض است . علاوه بر آنکه در این مرحله، به معنای واقعی، عالم با معلوم، نوعی اتحاد پیدا کره، خویش را نمی بیند.
در مثال می توان مراتب علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین را چنین دانست: این سه مرحله بسان خرمنی از آتش است که وقتی انسان، به وجود آن آگاه می شود و به علم خویش ایمان می آورد ، نسبت به آن آتش (علم الیقین) دارد. هرگاه آن را ببیند، در موقف (عین الیقین) است. هنگامی که خود را مردانه در خرمن آتش فروزن اندازد و بسوزد و به هستی آتش، هست گردد و جزوی از آن شود، نسبت به آتش مزبور در مرحله (حق الیقین) است.
به هر حال سالک در مرحله (حق الیقین) که حق محض است اصلا شهود غیر حقیقی و خطا ندارد؛ زیرا در این مرحله از شهود هرگز خطا نمی کند. (7)
چون شود آهن ز آتش سرخ رنگ
پس (اناالنار) ست. لافش بی درنگ
پی نوشتها:
1- نگا: شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، صص 633-636.
2- الفتوحات المکیة ، ج 3، صص 39.
3- شرح مقدمه قیصری، ص 592؛ الفتوحات المکیة، ج 3، ص 39.
4- الفتوحات المکیة، ج 2، ص 622.
5- شرح مقدمه فیصری، صص 594 و 595 و نیز نگا: همان، صص 628 و 629.
6- نگا: الفتوحات المکیة، ج 3، ص 7؛ مبانی نظری تجربه دینی، ص 162.
7- یواقیت العلوم و دراری النجوم، ص 72؛ تمهیدالقواعد، ص 163؛ شرح مقدمه قیصری. صص 348-350.
- [سایر] آیا شهود نمی تواند فقط توهم و تلقین باشد؟ حد تشخیص کدام است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا تلقین شهادتین برای محتضر لازم است و اینکه این تلقین باید چگونه باشد؟
- [سایر] آیا تلقین برای میت فایده ای دارد؟
- [سایر] آیا شهود آدمی قابل اعتماد است؟ از کجا میتوان تشخیص داد که فلان شهود صحیح و با واقعیت مطابق است و کدام یک صحیح نیست؟
- [سایر] تلقین میّت از چه زمانی مرسوم شده است و آنچه که به نام تلقین میّت در مفاتیح الجنان درج شده، به چه کسی منسوب است؟
- [سایر] فرق دعا با تلقین چیست؟
- [سایر] طریقه کامل تلقین میت چگونه است؟ چه باید گوییم؟ عین عبارت چیست؟
- [آیت الله علوی گرگانی] آیا تلقین میّت فردی که زبانش عیب دارد مثل الثغ (کسی که راء را غین یا لام تلفّظ میکند) صحیح است یا خیر؟
- [سایر] چرا شیعه می گوید: باید جمله "اشهد انّ علیا ولیّ الله" در اذان و تلقین بر میت تکرار بشود؟ ر. ک. فروع الکافی ج 3 ص 82.
- [سایر] این که در دعای تلقین میت گفته میشود: (... اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً...)، اگر واقعاً از این میّت جز شرّ چیزی ندیده باشیم و این جمله را بگوییم، آیا دروغ نیست؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهم السلام و سایر عقاید حقه را به کسی که در حال جان دادن است طوری تلقین کنند که بفهمد و همچنین مستحب است چیزهایی را که ذکر شد تا وقت مرگ تکرار کنند و نیز دعای فرج را به محتضر تلقین نمایند
- [آیت الله علوی گرگانی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کردهاند، مستحب است ولیّ میّت یا کسی که از طرف ولیّ اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شد به میّت تلقین کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند مستحب است ولی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد دعاهایی را که دستور داده شده به میت تلقین کند
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند؛ مستحب است ولی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد؛ دعاهائی را که دستور داده شده به میت تلقین کند.
- [آیت الله بروجردی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کردهاند، مستحب است وَلِی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده، به میت تلقین کند.
- [آیت الله خوئی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کردهاند، مستحب است ولی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده به میت تلقین کند.
- [امام خمینی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند، مستحب است ولی میت یا کسی که از طرف ولی اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده به میت تلقین کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام علیهم السلام و سایر عقاید حقه را به کسی که در حال جان دادن است طوری تلقین کنند که بفهمد و همچنین مستحب است چیزهایی را که ذکر شد تا وقت مرگ تکرار کنند و نیز دعای فرج را به محتضر تلقین نمایند
- [آیت الله شبیری زنجانی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کردهاند، مستحب است ولیّ میت یا کسی که از طرف ولیّ اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده به میت تلقین کنند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند مستحب است وَلِیّ میت یا کسی که از طرف ولیّ اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده، به میت تلقین کند.