مهمترین فصل تاریخی زندگی امام رضا (ع) جریان ولایتعهدی آن حضرت است. که مأمون خلیفة عباسی بعد از پیروزی بر امین، برادرش تصمیم گرفت، که حضرت را از مدینه به خراسان (مرو پایتخت مأمون) انتقال دهد. از آنجایی که مأمون از میان خلفای عباسی عالمترین و سیاستمدارترین آنها بود، در این رابطه نقشهای طرح کرد که از این طریق به اهداف خود برسد. لذا بعد از پیروزی بر برادرش امین و تسلط یافتن بر اکثر مناطق اسلامی تصمیم گرفت که علی بن موسی الرّضا علیه السّلام را از مدینه به مرو بیاورد و در این رابطه با فضل بن سهل (وزیرش) و حسن بن سهل مشورت کرده و نظر آنها را هم جویا شد و پس از آن گفت: من با خدای خود عهد کرده بودم اگر بر امین پیروز شوم خلافت را به افضل آل ابی طالب بسپارم و حالا افضل از علی بن موسی نمیشناسم و بنابراین تصمیم دارم او را به مرو بیاورم و امور را به او بسپارم.[1] با بررسی اوضاع و شرایط سیاسی زمان مأمون میتوان به این نتیجه رسید که مأمون از این اقدام خود دنبال اهداف خاصّی بوده با این عمل می خواسته بر برخی از مشکلات حکومتش فائق آید و لذا وقتی که عباسیان به اقدام مأمون اعتراض میکنند در جواب آنها گوشهای از اهداف خود را فاش و به آنها اشاره میکند. 1. اگر امام رضا علیه السّلام و لایتعهدی او را بپذیرد، الزاماً مشروعیت خلافت بنیعباس را پذیرفته است. یعنی با قبول امام علیه السّلام خلافت عباسی رسمیت مییافت. [2] 2. تحت کنترل داشتن امام،[3] مأمون با آوردن امام رضا علیه السّلام در تشکیلات خلافت، فعالیتهای آن حضرت را کنترل و محدود میکرد و آن حضرت دیگر نمیتوانست خود را امام معرّفی کند، زیرا در این صورت مردم را نه تنها به پذیرش ولایتعهدی خود، بلکه حتّی برای خلیفهای که جانشینی او را پذیرفته بود میبایست دعوت نماید. لذا جنبة استقلالی عنوان امامت آل علی از بین میرفت. 3. کاستن از مقام و معنویت امام، عامل دیگر که در جلب امام به مرو مؤثر بوده این است که مأمون میخواست با پذیرش ولیعهدی از طرف امام علیه السّلام مقام و منزلت آن حضرت کاهش یافته و از چشم طرفداران بیافتد و در این صورت دیگر کسی به آن حضرت به عنوان یک چهرة منزّه و مقدّس نگاه نخواهد کرد. ابوصلت هروی در تعلیل واگذاری ولایتعهدی به امام علیه السّلام میگوید: ولایتعهدی را به امام واگذاشت تا به مردم نشان دهد که او دنیا خواه است و بدین ترتیب موقعیت اجتماعی و معنوی خود را پیش آنها از دست بدهد.[4] 4. فرو نشاندن انقلابات و شورشهای علویان، از جمله عللی که باعث شد مأمون در انتقال امام علیه السّلام مصمم باشد، هراس از شورشهای علویان بر ضدّ عباسیان بود که در اکثر شهرهای عراق و یمن در جریان بود، و از طرفی هم علویان از احترام و گرامیداشت مردم برخوردار بودند و نفوذ گستردهای در بین تمام دستهها و طبقات داشتند.[5] 5. جذب حمایت مستمر خراسانیان و ایرانیان:[6] از آنجایی که مردم ایران و خراسان به آل علی محبّت و علاقة وافری داشتند و این علاقه را در طول مسیر امام رضا علیه السّلام در منازل و شهرهای مختلف بروز دادند. مأمون میخواست با جلب امام به خراسان از این نیرو هم در جهت اهداف خود سود جوید. همان طور که برای از میان بردن امین از این نیرو سود جسته بود و میخواست این حمایت استمرار داشته باشد. 6. از میان بردن نفرتی که اعراب و عباسیان از مأمون بعد از قتل امین داشتند، یعنی مأمون با انتقال امام علیه السّلام به مرو و زیر نظر داشتن آن حضرت و سپس اجرای نقشة شهادت آن حضرت میخواست که کینه و کدورتی که عباسیان از او داشتند از بین ببرد و اعتماد و محبّت عرب را نسبت به خویش بدست آورد. [7] 7. مأمون برای ایجاد مصونیت خود با تحت نظر گرفتن امام علیه السّلام میخواست در برابر خطری که او را از سوی شخصیتی با عظمت و گرانقدر تهدید میکرد محافظت نماید و در زیر سایة حمایت از امام علیه السّلام حکومت خویش را محفوظ دارد. از طرفی مأمون از وجود امام و شخصیت با نفوذ آن حضرت بسیار در هراس بود و به هر نحوی و با هر وسیلهای میخواست از این تهدید و خطر در امان باشد. و لذاست که میبینیم مأمون در قبولاندن ولایتعهدی به امام، حضرت را تهدید میکند که اگر ولیعهدی مرا نپذیری همانند عمر رفتار خواهم کرد که در شورای خلافت بعد از خود تهدید کرده بود که هر کس شرکت نکند او را گردن بزنند، و لذا مأمون هم امام را تنگنا قرار میدهد و میگوید: ای علی بن موسی الرضا علیه السّلام اگر این امر را نپذیری گردنت را خواهم زد و امام را تهدید به قتل میکند.[8] در نهایت امام هم با درایتی که داشتند شرایطی برای پذیرش ولایتعهدی مقرّر مینماید و مأمون را در اکثر اهداف ناکام میگذارند و این بود که نفوذ امام در بین عامه مردم روز به روز بیشتر میشد و این امر هراس و بیم مأمون را بیشتر میکرد. بنابراین مأمون بعد از اینکه بر امین غلبه کرد و امور را در اختیار گرفت به خاطر اینکه از جانب علویان و بالاخصّ امام رضا علیه السّلام احساس خطر میکرد و همچنین به خاطر جذب نیروی ایرانیان و بدست آوردن دل اعراب و عباسیان و در کنترل و تحت نظر داشتن امام علیه السّلام آن حضرت را در سال 201 هجری از طریق بصره به مرو انتقال داد و بعد از گذشت دو سال با هر ترفندی خواست که از شخصیّت و عظمت آن حضرت بکاهد ولی نتوانست و نفوذ امام روز به روز بیشتر میشد و در نهایت آن حضرت را در ماه صفر سال 203 مسموم و به شهادت رساند.[9] امّا حضور امام علیه السّلام در ایران یک نتیجة بسیار مهمّی برای تشیّع به بار آورد و شیعه را موقعیت و تثبیت روافزون داد. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. زندگانی امام هشتم، تألیف عماد زاده. 2. زندگانی امام رضا (ع) ، سید جعفر شهیدی پی نوشتها: [1] . مفید، ارشاد، ج 2، قم، مؤسسة آل البیت، چاپ اول، 1413، ص 261. [2] . شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضاء، ج2، تهران، انتشارات اعلمی، چاپ اول، بیتا، ص 167. [3] . این صباغ مالکی ، فصول المهمه فی معرفة الائمه، ج 2، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1422، ص 1027 (پاورقی). [4] . شیخ صدوق، پیشین، ص 241. [5] . جعفر مرتضی عاملی، حیاة السیاسیه للامام رضا علیه السّلام ، قم، انتشارات جامعة مدرسین، چاپ 2، 1362، ص 192. و حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج2، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ نهم، 1376، ص 174. [6] . همان. [7] . مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، قم، انتشارات توحید، چاپ دوازدهم، 1380، ص 487. [8] . ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمة رسولی محلاتی، تهران، نشر صدوق، چاپ دوم، (بیتا) ص 524. [9] . کلینی، اصول کافی، ج1، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1388 ق، ص 486. منبع: اندیشه قم
مهمترین فصل تاریخی زندگی امام رضا (ع) جریان ولایتعهدی آن حضرت است. که مأمون خلیفة عباسی بعد از پیروزی بر امین، برادرش تصمیم گرفت، که حضرت را از مدینه به خراسان (مرو پایتخت مأمون) انتقال دهد. از آنجایی که مأمون از میان خلفای عباسی عالمترین و سیاستمدارترین آنها بود، در این رابطه نقشهای طرح کرد که از این طریق به اهداف خود برسد. لذا بعد از پیروزی بر برادرش امین و تسلط یافتن بر اکثر مناطق اسلامی تصمیم گرفت که علی بن موسی الرّضا علیه السّلام را از مدینه به مرو بیاورد و در این رابطه با فضل بن سهل (وزیرش) و حسن بن سهل مشورت کرده و نظر آنها را هم جویا شد و پس از آن گفت: من با خدای خود عهد کرده بودم اگر بر امین پیروز شوم خلافت را به افضل آل ابی طالب بسپارم و حالا افضل از علی بن موسی نمیشناسم و بنابراین تصمیم دارم او را به مرو بیاورم و امور را به او بسپارم.[1]
با بررسی اوضاع و شرایط سیاسی زمان مأمون میتوان به این نتیجه رسید که مأمون از این اقدام خود دنبال اهداف خاصّی بوده با این عمل می خواسته بر برخی از مشکلات حکومتش فائق آید و لذا وقتی که عباسیان به اقدام مأمون اعتراض میکنند در جواب آنها گوشهای از اهداف خود را فاش و به آنها اشاره میکند.
1. اگر امام رضا علیه السّلام و لایتعهدی او را بپذیرد، الزاماً مشروعیت خلافت بنیعباس را پذیرفته است. یعنی با قبول امام علیه السّلام خلافت عباسی رسمیت مییافت. [2]
2. تحت کنترل داشتن امام،[3] مأمون با آوردن امام رضا علیه السّلام در تشکیلات خلافت، فعالیتهای آن حضرت را کنترل و محدود میکرد و آن حضرت دیگر نمیتوانست خود را امام معرّفی کند، زیرا در این صورت مردم را نه تنها به پذیرش ولایتعهدی خود، بلکه حتّی برای خلیفهای که جانشینی او را پذیرفته بود میبایست دعوت نماید. لذا جنبة استقلالی عنوان امامت آل علی از بین میرفت.
3. کاستن از مقام و معنویت امام، عامل دیگر که در جلب امام به مرو مؤثر بوده این است که مأمون میخواست با پذیرش ولیعهدی از طرف امام علیه السّلام مقام و منزلت آن حضرت کاهش یافته و از چشم طرفداران بیافتد و در این صورت دیگر کسی به آن حضرت به عنوان یک چهرة منزّه و مقدّس نگاه نخواهد کرد. ابوصلت هروی در تعلیل واگذاری ولایتعهدی به امام علیه السّلام میگوید: ولایتعهدی را به امام واگذاشت تا به مردم نشان دهد که او دنیا خواه است و بدین ترتیب موقعیت اجتماعی و معنوی خود را پیش آنها از دست بدهد.[4]
4. فرو نشاندن انقلابات و شورشهای علویان، از جمله عللی که باعث شد مأمون در انتقال امام علیه السّلام مصمم باشد، هراس از شورشهای علویان بر ضدّ عباسیان بود که در اکثر شهرهای عراق و یمن در جریان بود، و از طرفی هم علویان از احترام و گرامیداشت مردم برخوردار بودند و نفوذ گستردهای در بین تمام دستهها و طبقات داشتند.[5]
5. جذب حمایت مستمر خراسانیان و ایرانیان:[6] از آنجایی که مردم ایران و خراسان به آل علی محبّت و علاقة وافری داشتند و این علاقه را در طول مسیر امام رضا علیه السّلام در منازل و شهرهای مختلف بروز دادند. مأمون میخواست با جلب امام به خراسان از این نیرو هم در جهت اهداف خود سود جوید. همان طور که برای از میان بردن امین از این نیرو سود جسته بود و میخواست این حمایت استمرار داشته باشد.
6. از میان بردن نفرتی که اعراب و عباسیان از مأمون بعد از قتل امین داشتند، یعنی مأمون با انتقال امام علیه السّلام به مرو و زیر نظر داشتن آن حضرت و سپس اجرای نقشة شهادت آن حضرت میخواست که کینه و کدورتی که عباسیان از او داشتند از بین ببرد و اعتماد و محبّت عرب را نسبت به خویش بدست آورد. [7]
7. مأمون برای ایجاد مصونیت خود با تحت نظر گرفتن امام علیه السّلام میخواست در برابر خطری که او را از سوی شخصیتی با عظمت و گرانقدر تهدید میکرد محافظت نماید و در زیر سایة حمایت از امام علیه السّلام حکومت خویش را محفوظ دارد. از طرفی مأمون از وجود امام و شخصیت با نفوذ آن حضرت بسیار در هراس بود و به هر نحوی و با هر وسیلهای میخواست از این تهدید و خطر در امان باشد. و لذاست که میبینیم مأمون در قبولاندن ولایتعهدی به امام، حضرت را تهدید میکند که اگر ولیعهدی مرا نپذیری همانند عمر رفتار خواهم کرد که در شورای خلافت بعد از خود تهدید کرده بود که هر کس شرکت نکند او را گردن بزنند، و لذا مأمون هم امام را تنگنا قرار میدهد و میگوید: ای علی بن موسی الرضا علیه السّلام اگر این امر را نپذیری گردنت را خواهم زد و امام را تهدید به قتل میکند.[8] در نهایت امام هم با درایتی که داشتند شرایطی برای پذیرش ولایتعهدی مقرّر مینماید و مأمون را در اکثر اهداف ناکام میگذارند و این بود که نفوذ امام در بین عامه مردم روز به روز بیشتر میشد و این امر هراس و بیم مأمون را بیشتر میکرد.
بنابراین مأمون بعد از اینکه بر امین غلبه کرد و امور را در اختیار گرفت به خاطر اینکه از جانب علویان و بالاخصّ امام رضا علیه السّلام احساس خطر میکرد و همچنین به خاطر جذب نیروی ایرانیان و بدست آوردن دل اعراب و عباسیان و در کنترل و تحت نظر داشتن امام علیه السّلام آن حضرت را در سال 201 هجری از طریق بصره به مرو انتقال داد و بعد از گذشت دو سال با هر ترفندی خواست که از شخصیّت و عظمت آن حضرت بکاهد ولی نتوانست و نفوذ امام روز به روز بیشتر میشد و در نهایت آن حضرت را در ماه صفر سال 203 مسموم و به شهادت رساند.[9] امّا حضور امام علیه السّلام در ایران یک نتیجة بسیار مهمّی برای تشیّع به بار آورد و شیعه را موقعیت و تثبیت روافزون داد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. زندگانی امام هشتم، تألیف عماد زاده.
2. زندگانی امام رضا (ع) ، سید جعفر شهیدی
پی نوشتها:
[1] . مفید، ارشاد، ج 2، قم، مؤسسة آل البیت، چاپ اول، 1413، ص 261.
[2] . شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضاء، ج2، تهران، انتشارات اعلمی، چاپ اول، بیتا، ص 167.
[3] . این صباغ مالکی ، فصول المهمه فی معرفة الائمه، ج 2، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1422، ص 1027 (پاورقی).
[4] . شیخ صدوق، پیشین، ص 241.
[5] . جعفر مرتضی عاملی، حیاة السیاسیه للامام رضا علیه السّلام ، قم، انتشارات جامعة مدرسین، چاپ 2، 1362، ص 192. و حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج2، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ نهم، 1376، ص 174.
[6] . همان.
[7] . مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، قم، انتشارات توحید، چاپ دوازدهم، 1380، ص 487.
[8] . ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمة رسولی محلاتی، تهران، نشر صدوق، چاپ دوم، (بیتا) ص 524.
[9] . کلینی، اصول کافی، ج1، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1388 ق، ص 486.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] علل فراخوانی و جلب امام رضا علیه السّلام از مدینه به مرو توسط مأمون را توضیح دهید.
- [سایر] مامون چه مدت پس ازامامت امام رضا (ع) حضرت را به اجبار به مرو آورد؟
- [سایر] علت انتخاب امام رضا (ع) به عنوان ولیعهد از جانب مامون؟علل پذیرفتن حضرت؟
- [سایر] چرا امام رضا (ع) ولایتعهدی مامون عباسی را پذیرفت؟
- [سایر] آیا ازدواج امام رضا (ع) با خواهر یا دختر مامون تاییدی بر حکومت مامون محسوب نمی شود.؟
- [سایر] سفر حضرت معصومه به ایران به دعوت امام رضا(ع) بود یا فرار از خواستگاری مامون؟
- [سایر] چرا امام رضا (ع) در مقابل مأمون در خوردن سم مقاومت نکرد؟
- [سایر] آیا پذیرش ولایتعهدی مامون در موقعیت ونقش امام رضا (ع) تاثیر منفی داشت؟
- [سایر] پس از آن که امام رضا(ع) ولیعهد مأمون شناخته شد مردم کجا و چگونه با ایشان بیعت کردند؟
- [سایر] چرا امام رضا(ع) با این که حکومت را حق مسلم خود می دانست با ولیعهدی مأمون موافقت کرد؟
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.