چرا امام رضا (ع) در مقابل مأمون در خوردن سم مقاومت نکرد؟
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: ای ابا صلت! این فاجر فردا مرا احضار می کند، هنگام بازگشت اگر سرم پوشانده نباشد با من سخن بگو، جوابت را خواهم داد، ولی اگر سرم را پوشانده باشم با من حرف نزن.[1] مشاهده می‌کنیم امام رضاعلیه السلام - با این که می‌دانستند که مأمون او را به شهادت می ­­ر­­ساند. – ولی درچه زمانی؟چگونه؟ در این گزارش امام رضا(ع)مسموم شدن خود را به صورت قطعی بیان نکردند. لذا شاید طبق حدیثی باشد که می فرماید: علم امام علیه السلام نسبت به حوادث گذشته، حال و آینده را به صورت بالفعل نیست بلکه شأنی است. (اذا ارادَ الامام ان یعلم شیئا اعلمه اللّه ذلک ؛ هرگاه امام اراده کند چیزی را بداند، خداوند وی را آگاه می کند.)[2] اما اگر بگوییم که امام علیه السلام از زمان شهادت خودشان خبر داشتند: در گزارش چنین آمده است که: ... مامون آب انار مسموم را با دست خودش به رضا(ع) نوشانید[3]...امام (ع) خطاب به ابا صلت فرمود: ای ابا صلت کارخود را کردند. (یعنی زهرم دادند.)[4] ودر گزارش دیگر هم آمده است که: ... مامون به امام رضاعلیه السلام گفت: از این انگور بخور. حضرت(ع) خودداری کردند و فرمود که: مرا از خوردن این انگور معاف دار. مأمون اصرار و پافشاری بسیار کرد و گفت: چاره­ای وگریزی نیست، چرا نمی‌خوری؟ شاید نسبت به ما گمان بد ‌داری. آنگاه خوشه انگور را به دست حضرت(ع) داد و چون امام(ع) سه دانه از آن انگور زهر آلود را میل کرد، پس باقی خوشه را بر زمین افکند و از جای خود برخاست. مأمون پرسید: کجا می روی؟ امام(ع) فرمود: به همان جائی که مرا فرستادی.[5] در گزارش اول هیچ اختیاری نبود، نوشاندن زهر بود نه نوشیدن با دست خود و در دومی هم اجبار بود، گریزی نبود ومقاومت معنایی نداشت. چند نکته: 1- اگر امام خودداری می کردند، مأمون افرادی را مأمور می‌کرد تا امام رضا علیه السلام را به شهادت برسانند و سپس مامون با بهانه هایی آن افراد را به قتل می رساند همان‌گونه که قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بن سهل آورده بود. افرادی را اجیر کرد تا فضل را به قتل رسانند پس از انجام ماموریت، مامون دستور داد و گردنهایشان را زدند.[6] آن وقت سوال نمی شد که چرا آن حضرت(ع) - با این که می دانستند که مامون او را به شهادت می ­­ر­­ساند. - سم را با دست خودشان نخوردند تا امام با این عمل خود از آلوده شدن چند نفر در ریختن خونشان جلو گیری کنند؟ و مهم تر این که چرا امام(ع) سم را با دست خودشان نخوردند تا از کشته شدن چند انسان توسط مامون جلوگیری نمایند؟ 2- اساسا باید توجه داشت که : الشی ء ما لم یجب ، لم یوجد (هر چیز تا واجب الوجود نگردد، به وجود نمی آید.) بنابراین ، هر فعلی نسبت به فاعل خود ضروری نیست ، بلکه تنها نسبت به علت تامه (که اراده خداوند متعال جزو آن است ) ضروری است . و تحقق الفعل ارادیا و تحت التکلیف ، لاینافی الضروره ، کما فی الافعال الارادیه مع وجود التکالیف فیها. (تحقق فعل و تحت تکلیف بودن آن با ضروری بودن آن منافات ندارد، چنانکه افعال ارادی انسان این گونه هستند، یعنی با اینکه انسان به انجام آنها مکلف است در عین حال ضروری است .) بر این اساس است که ائمه علیهم السلام با اینکه می دانستند شهید می شوند، اقدام به انجام فعل می کردند؛ حضرت امیرالمؤمنان علیه السلام به محراب می رود، و امام حسن و امام رضا علیهم السلام نوشیدنی مسموم یا انار و انگور مسموم تناول می کنند، و حضرت سیدالشهداء علیه السّلام وارد کربلا می شود، و در صدد چاره‌جویی و دفع قضا و قدر الهی بر نمی آیند. توضیح آنکه : گاهی انسان به علم قطعی و بی بروبرگرد می داند که به فعل اختیاری خود، مثلا در ساعت یازده زهر خواهد خورد و در فلان میدان و یا خیابان تصادف خواهد کرد و جان خواهد سپرد. گاهی نیز قطعا می داند که به فعل اختیاری و ارادی خود مثلا در ساعت یازده در فلان میدان و یا خیابان تصادف خواهد کرد و یا هدف تیر و گلوله قرار خواهد گرفت ، ولی این حادثه به وقوع شرط یا شروطی است ، مثلا مشروط به رفتن است ، به گونه ای که اگر برود کشته می شود، و اگر نرود کشته نخواهد شد. در صورت اول چاره جویی معنی ندارد، زیرا انسان خود را در هلاکت واقع می بیند، نه اینکه خود را به هلاکت بیندازد و القاء در تهلکه کند، از این رو خطاب (لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه)[7] (با دست خود، خود را به هلاکت نیندازید.) اصلا به او متوجه نیست ، و این در صورت دوم تشبث و تمسک به اسباب و در صدد چاره جویی بر آمدن و خودداری کردن از رفتن به سوی هلاکت جا دارد و خطاب (لاتلقوا) به انسان متوجه می شود. حال می گوییم : اقدام ائمه علیهم السلام از قبیل فعل اول است که حتمیت و وقوع فعل را (چه بخواهند چه نخواهند) می دانستند و چاره جویی و نرفتن و اقدام نکردن معنی نداشت ؛ زیرا همه بر خلاف علم قطعی مفروض است . در واقع آیه شریفه فوق نهی از القاء وانداختن خود در تهلکه می کند، ولی قضایای ائمه علیهم السلام وقوع در شهادت است ، نه ایقاع و القاء در تهلکه .(یعنی خود را واقع در شهادت می دیدند، نه اینکه در هلاکت واقع می ساختند.)[8] 3- (در علم رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) (بدا) نیست ؛لذا در برابر اموری که می دانستند واقع خواهد شد، تسلیم بودند و در مقام چاره جویی و رهایی از آن بر نمی آمدند. خداوند متعال می فرماید: (قل : لو کنتم فی بیوتکم ، لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم[9] ؛ بگو: اگر شما در خانه های خود هم بودید، کسانی که کشته شدنشان نوشته شده و حتمی است ، قطعا (با پای خود) در قتلگاه های خویش حاضر می شدند.))[10] (تمامی حوادث عالم، سلسله نظام یافته‌ای است، که محال است یکی از آن حوادث که به منزله یک حلقه از این زنجیر است از جای خودش حذف شود، و جای خود را به چیز دیگر و حادثه‌ای دیگر بدهد. حال اگر فرض کنیم که شخصی به این سلسله یعنی به سراپای حوادث عالم، آن طور که هست و خواهد بود علم داشته باشد، این علم، نسبت هیچ یک از آن حوادث را هر چند اختیاری هم باشد تغییر نمی‌دهد و تاثیری در نسبت آن نمی‌کند. پس علم امام (ع) حادثه ترور خود را به صورت احتمال در نمی آورد، چه علم داشته باشد و چه نداشته باشد، این حادثه شدنی بود، و حال که علم دارد، این علم، تکلیفی برای آن جناب ایجاد نمی‌کند، و او را محکوم به این حکم نمی‌سازد که امروز به خاطر احساس خطر از خوردن سم خودداری کند، و مقاومتی نکند، چون این علم علم به غیب (یعنی شدنی‌ها) است، نه علم عادی تا تکلیف آور باشد.) 4- معمولاً بر روی اتومبیل های دولتی می نویسند: (استفاده اختصاصی ممنوع). یعنی این اتومبیل در اختیار راننده است برای انجام امور اداری، نه کارهای شخصی. یا مسئول نیروی انتظامی یک منطقه، به مأمور تحت امر خود، یک عدد باتوم و کلت(سلاح) می دهد و او هر وقت و هر جا که به او دستور داده شد، از این امکانات استفاده می کند، نه در نزاع های شخصی و یا هر جا که خودِ مأمور مایل باشد . خداوند نیز سه نیرو در اختیار اولیای خود قرار داده است: معجزه، علم غیب و دعای مستجاب. اما اولیای او از این نیروها و امکانات استفاده اختصاصی نمی کنند. اگر انبیا و امامان به وسیله دعا، معجزه و علم غیب، مشکلات خود را حل کنند و به کارهای خود برسند، در آن صورت چگونه می توانند برای دیگران الگو باشند. بلکه لازم است آنها نیز در تحمّل مصیبت ها و شدائد مثل دیگران باشند. آنها تنها حقّ دارند برای دعوت مردم به سوی خدا از معجزه، علم غیب و دعا استفاده کنند، ولی برای رفع مشکلات خودشان خیر. 4- امامان علیهم السلام گر چه از موضوعات خارجی آگاهی کامل دارند و بر فرض اینکه علم آن ها به حقایق اشیاء و موضوعات خارجی، علمی حضوری و بالفعل است و متوقف و مشروط به مشیت نیست، ولی از آن جا که تابع قضا و قدر الهی اند هرگز از مقدّرات خداوند تجاوز و تخطّی نخواهند کرد. نتیجه :حسن بن جهم می گوید: به امام رضا(ع ) عرض کردم ، براستی امیرمؤ منان علی (ع ) قاتل خود را می شناخت و شب قتل و محلی که در آن کشته می شود و محلی که در آن ضربت می خورد را می دانست و خودش چون شیون مرغابیان را در خانه شنید فرمود: ((شیون کنانند که نوحه گران به دنبال آنهایند)) و ام کلثوم به ایشان عرض کرد: کاش امشب درخانه نماز بخواند.پس حضرت از او نپذیرفت و در آن شب بدون اسلحه ، بسیار در بیرون منزل رفت و آمد می کرد و می دانست که ابن ملجم با شمشیر او را می کشد. تعرّض آن حضرت برای چنین واقعه ای به نظر جایز نمی آید!! امام رضا(ع ) در پاسخ فرمود: همه اینها درست است ، ولی خودش اختیار کرد که در آن شب تقدیرات خدای عزوجل جاری شود.[11] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. علم امام ؛ محمد رضا مظفر. 2. امام شناسی، سید محمد حسین تهرانی. پی نوشتها: [1] - شیخ طبرسی‌،إعلام الوری،تهران، اسلامیه‌،1390، چاپ سوم‌، ج‌2،ص82. [2] - شیخ کلینی،الکافی، تحقیق: علی أکبر غفاری، طهران ، دار الکتب الإسلامیة ،1363 ش،چاپ پنجم،ج1،ص258 [3] - (سقاه المأمون الرضا بیده) ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة، بی تا،ص457 ؛ شیخ مفید، الإرشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413،چاپ اول،ج‌2،ص270 ‌،إعلام الوری، ‌، ج‌2،ص81. [4] - مقاتل الطالبیین، ،ص457. [5] - شیخ صدوق،عیون أخبار الرضا(ع)، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات،1404 - 1984 ،ج1،ص272 ؛ فتال نیشابوری،روضة الواعظین ،تحقیق: محمد مهدی السید حسن الخرسان،قم،منشورات الشریف الرضی، ص230؛ ابن شهر آشوب،مناقب آل أبی طالب،نجف اشرف،مطبعة الحیدریة،1376 - 1956،ج3،ص482. [6] - طبری، تاریخ‌طبری،تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم،بیروت،دار التراث ،1387-1967، چاپ دوم،ج‌8،ص:565 [7] - بقره : 195 البته بر فرض تعمیم آیه به مورد انفاق نفس زیرا آیه مربوط به انفاق است و مقصود آن است که انسان هنگام انفاق کردن نباید خود را در هلاکت افکند و به حدّی انفاق کند که خود درمانده شود. [8] - محمد حسین رخشاد،665 پرسش و پاسخ (در محضر علامه طباطبائی قدس سره ) [9] - آل عمران : 154 [10] - محمد حسین رخشاد،665 پرسش و پاسخ (در محضر علامه طباطبائی قدس سره ) [11] - کلینی،الکافی، تحقیق: علی أکبر غفاری، طهران ، دار الکتب الإسلامیة ،1363 ش،چاپ پنجم،ج1،ص259. منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

چرا امام رضا (ع) در مقابل مأمون در خوردن سم مقاومت نکرد؟


پاسخ:

حضرت رضا علیه السّلام فرمود: ای ابا صلت! این فاجر فردا مرا احضار می کند، هنگام بازگشت اگر سرم پوشانده نباشد با من سخن بگو، جوابت را خواهم داد، ولی اگر سرم را پوشانده باشم با من حرف نزن.[1]
مشاهده می‌کنیم امام رضاعلیه السلام - با این که می‌دانستند که مأمون او را به شهادت می ­­ر­­ساند. – ولی درچه زمانی؟چگونه؟
در این گزارش امام رضا(ع)مسموم شدن خود را به صورت قطعی بیان نکردند. لذا شاید طبق حدیثی باشد که می فرماید: علم امام علیه السلام نسبت به حوادث گذشته، حال و آینده را به صورت بالفعل نیست بلکه شأنی است. (اذا ارادَ الامام ان یعلم شیئا اعلمه اللّه ذلک ؛ هرگاه امام اراده کند چیزی را بداند، خداوند وی را آگاه می کند.)[2]
اما اگر بگوییم که امام علیه السلام از زمان شهادت خودشان خبر داشتند:
در گزارش چنین آمده است که: ... مامون آب انار مسموم را با دست خودش به رضا(ع) نوشانید[3]...امام (ع) خطاب به ابا صلت فرمود: ای ابا صلت کارخود را کردند. (یعنی زهرم دادند.)[4]
ودر گزارش دیگر هم آمده است که: ... مامون به امام رضاعلیه السلام گفت: از این انگور بخور. حضرت(ع) خودداری کردند و فرمود که: مرا از خوردن این انگور معاف دار. مأمون اصرار و پافشاری بسیار کرد و گفت: چاره­ای وگریزی نیست، چرا نمی‌خوری؟ شاید نسبت به ما گمان بد ‌داری. آنگاه خوشه انگور را به دست حضرت(ع) داد و چون امام(ع) سه دانه از آن انگور زهر آلود را میل کرد، پس باقی خوشه را بر زمین افکند و از جای خود برخاست. مأمون پرسید: کجا می روی؟ امام(ع) فرمود: به همان جائی که مرا فرستادی.[5]
در گزارش اول هیچ اختیاری نبود، نوشاندن زهر بود نه نوشیدن با دست خود و در دومی هم اجبار بود، گریزی نبود ومقاومت معنایی نداشت.
چند نکته:
1- اگر امام خودداری می کردند، مأمون افرادی را مأمور می‌کرد تا امام رضا علیه السلام را به شهادت برسانند و سپس مامون با بهانه هایی آن افراد را به قتل می رساند همان‌گونه که قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بن سهل آورده بود. افرادی را اجیر کرد تا فضل را به قتل رسانند پس از انجام ماموریت، مامون دستور داد و گردنهایشان را زدند.[6] آن وقت سوال نمی شد که چرا آن حضرت(ع) - با این که می دانستند که مامون او را به شهادت می ­­ر­­ساند. - سم را با دست خودشان نخوردند تا امام با این عمل خود از آلوده شدن چند نفر در ریختن خونشان جلو گیری کنند؟ و مهم تر این که چرا امام(ع) سم را با دست خودشان نخوردند تا از کشته شدن چند انسان توسط مامون جلوگیری نمایند؟
2- اساسا باید توجه داشت که : الشی ء ما لم یجب ، لم یوجد (هر چیز تا واجب الوجود نگردد، به وجود نمی آید.)
بنابراین ، هر فعلی نسبت به فاعل خود ضروری نیست ، بلکه تنها نسبت به علت تامه (که اراده خداوند متعال جزو آن است ) ضروری است . و تحقق الفعل ارادیا و تحت التکلیف ، لاینافی الضروره ، کما فی الافعال الارادیه مع وجود التکالیف فیها. (تحقق فعل و تحت تکلیف بودن آن با ضروری بودن آن منافات ندارد، چنانکه افعال ارادی انسان این گونه هستند، یعنی با اینکه انسان به انجام آنها مکلف است در عین حال ضروری است .)
بر این اساس است که ائمه علیهم السلام با اینکه می دانستند شهید می شوند، اقدام به انجام فعل می کردند؛ حضرت امیرالمؤمنان علیه السلام به محراب می رود، و امام حسن و امام رضا علیهم السلام نوشیدنی مسموم یا انار و انگور مسموم تناول می کنند، و حضرت سیدالشهداء علیه السّلام وارد کربلا می شود، و در صدد چاره‌جویی و دفع قضا و قدر الهی بر نمی آیند.
توضیح آنکه : گاهی انسان به علم قطعی و بی بروبرگرد می داند که به فعل اختیاری خود، مثلا در ساعت یازده زهر خواهد خورد و در فلان میدان و یا خیابان تصادف خواهد کرد و جان خواهد سپرد.
گاهی نیز قطعا می داند که به فعل اختیاری و ارادی خود مثلا در ساعت یازده در فلان میدان و یا خیابان تصادف خواهد کرد و یا هدف تیر و گلوله قرار خواهد گرفت ، ولی این حادثه به وقوع شرط یا شروطی است ، مثلا مشروط به رفتن است ، به گونه ای که اگر برود کشته می شود، و اگر نرود کشته نخواهد شد.
در صورت اول چاره جویی معنی ندارد، زیرا انسان خود را در هلاکت واقع می بیند، نه اینکه خود را به هلاکت بیندازد و القاء در تهلکه کند، از این رو خطاب (لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه)[7] (با دست خود، خود را به هلاکت نیندازید.) اصلا به او متوجه نیست ، و این در صورت دوم تشبث و تمسک به اسباب و در صدد چاره جویی بر آمدن و خودداری کردن از رفتن به سوی هلاکت جا دارد و خطاب (لاتلقوا) به انسان متوجه می شود.
حال می گوییم : اقدام ائمه علیهم السلام از قبیل فعل اول است که حتمیت و وقوع فعل را (چه بخواهند چه نخواهند) می دانستند و چاره جویی و نرفتن و اقدام نکردن معنی نداشت ؛ زیرا همه بر خلاف علم قطعی مفروض است .
در واقع آیه شریفه فوق نهی از القاء وانداختن خود در تهلکه می کند، ولی قضایای ائمه علیهم السلام وقوع در شهادت است ، نه ایقاع و القاء در تهلکه .(یعنی خود را واقع در شهادت می دیدند، نه اینکه در هلاکت واقع می ساختند.)[8]
3- (در علم رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) (بدا) نیست ؛لذا در برابر اموری که می دانستند واقع خواهد شد، تسلیم بودند و در مقام چاره جویی و رهایی از آن بر نمی آمدند. خداوند متعال می فرماید: (قل : لو کنتم فی بیوتکم ، لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم[9] ؛ بگو: اگر شما در خانه های خود هم بودید، کسانی که کشته شدنشان نوشته شده و حتمی است ، قطعا (با پای خود) در قتلگاه های خویش حاضر می شدند.))[10]
(تمامی حوادث عالم، سلسله نظام یافته‌ای است، که محال است یکی از آن حوادث که به منزله یک حلقه از این زنجیر است از جای خودش حذف شود، و جای خود را به چیز دیگر و حادثه‌ای دیگر بدهد. حال اگر فرض کنیم که شخصی به این سلسله یعنی به سراپای حوادث عالم، آن طور که هست و خواهد بود علم داشته باشد، این علم، نسبت هیچ یک از آن حوادث را هر چند اختیاری هم باشد تغییر نمی‌دهد و تاثیری در نسبت آن نمی‌کند.
پس علم امام (ع) حادثه ترور خود را به صورت احتمال در نمی آورد، چه علم داشته باشد و چه نداشته باشد، این حادثه شدنی بود، و حال که علم دارد، این علم، تکلیفی برای آن جناب ایجاد نمی‌کند، و او را محکوم به این حکم نمی‌سازد که امروز به خاطر احساس خطر از خوردن سم خودداری کند، و مقاومتی نکند، چون این علم علم به غیب (یعنی شدنی‌ها) است، نه علم عادی تا تکلیف آور باشد.)
4- معمولاً بر روی اتومبیل های دولتی می نویسند: (استفاده اختصاصی ممنوع). یعنی این اتومبیل در اختیار راننده است برای انجام امور اداری، نه کارهای شخصی. یا مسئول نیروی انتظامی یک منطقه، به مأمور تحت امر خود، یک عدد باتوم و کلت(سلاح) می دهد و او هر وقت و هر جا که به او دستور داده شد، از این امکانات استفاده می کند، نه در نزاع های شخصی و یا هر جا که خودِ مأمور مایل باشد .
خداوند نیز سه نیرو در اختیار اولیای خود قرار داده است: معجزه، علم غیب و دعای مستجاب. اما اولیای او از این نیروها و امکانات استفاده اختصاصی نمی کنند.
اگر انبیا و امامان به وسیله دعا، معجزه و علم غیب، مشکلات خود را حل کنند و به کارهای خود برسند، در آن صورت چگونه می توانند برای دیگران الگو باشند. بلکه لازم است آنها نیز در تحمّل مصیبت ها و شدائد مثل دیگران باشند.
آنها تنها حقّ دارند برای دعوت مردم به سوی خدا از معجزه، علم غیب و دعا استفاده کنند، ولی برای رفع مشکلات خودشان خیر.
4- امامان علیهم السلام گر چه از موضوعات خارجی آگاهی کامل دارند و بر فرض اینکه علم آن ها به حقایق اشیاء و موضوعات خارجی، علمی حضوری و بالفعل است و متوقف و مشروط به مشیت نیست، ولی از آن جا که تابع قضا و قدر الهی اند هرگز از مقدّرات خداوند تجاوز و تخطّی نخواهند کرد.
نتیجه :حسن بن جهم می گوید: به امام رضا(ع ) عرض کردم ، براستی امیرمؤ منان علی (ع ) قاتل خود را می شناخت و شب قتل و محلی که در آن کشته می شود و محلی که در آن ضربت می خورد را می دانست و خودش چون شیون مرغابیان را در خانه شنید فرمود: ((شیون کنانند که نوحه گران به دنبال آنهایند)) و ام کلثوم به ایشان عرض کرد: کاش امشب درخانه نماز بخواند.پس حضرت از او نپذیرفت و در آن شب بدون اسلحه ، بسیار در بیرون منزل رفت و آمد می کرد و می دانست که ابن ملجم با شمشیر او را می کشد. تعرّض آن حضرت برای چنین واقعه ای به نظر جایز نمی آید!! امام رضا(ع ) در پاسخ فرمود: همه اینها درست است ، ولی خودش اختیار کرد که در آن شب تقدیرات خدای عزوجل جاری شود.[11]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. علم امام ؛ محمد رضا مظفر.
2. امام شناسی، سید محمد حسین تهرانی.

پی نوشتها:
[1] - شیخ طبرسی‌،إعلام الوری،تهران، اسلامیه‌،1390، چاپ سوم‌، ج‌2،ص82.
[2] - شیخ کلینی،الکافی، تحقیق: علی أکبر غفاری، طهران ، دار الکتب الإسلامیة ،1363 ش،چاپ پنجم،ج1،ص258
[3] - (سقاه المأمون الرضا بیده) ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة، بی تا،ص457 ؛ شیخ مفید، الإرشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413،چاپ اول،ج‌2،ص270 ‌،إعلام الوری، ‌، ج‌2،ص81.
[4] - مقاتل الطالبیین، ،ص457.
[5] - شیخ صدوق،عیون أخبار الرضا(ع)، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات،1404 - 1984 ،ج1،ص272 ؛ فتال نیشابوری،روضة الواعظین ،تحقیق: محمد مهدی السید حسن الخرسان،قم،منشورات الشریف الرضی، ص230؛ ابن شهر آشوب،مناقب آل أبی طالب،نجف اشرف،مطبعة الحیدریة،1376 - 1956،ج3،ص482.
[6] - طبری، تاریخ‌طبری،تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم،بیروت،دار التراث ،1387-1967، چاپ دوم،ج‌8،ص:565
[7] - بقره : 195 البته بر فرض تعمیم آیه به مورد انفاق نفس زیرا آیه مربوط به انفاق است و مقصود آن است که انسان هنگام انفاق کردن نباید خود را در هلاکت افکند و به حدّی انفاق کند که خود درمانده شود.
[8] - محمد حسین رخشاد،665 پرسش و پاسخ (در محضر علامه طباطبائی قدس سره )
[9] - آل عمران : 154
[10] - محمد حسین رخشاد،665 پرسش و پاسخ (در محضر علامه طباطبائی قدس سره )
[11] - کلینی،الکافی، تحقیق: علی أکبر غفاری، طهران ، دار الکتب الإسلامیة ،1363 ش،چاپ پنجم،ج1،ص259.
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین