چگونه ضربت علی از عبادت ثقلین بالاتر است در حالیکه این جنگها و خدمات او در عملکرد خلفاء نیز وجود دارد.
در جنگ خندق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره‌ی علی علیه السلام فرمود: (ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین)[1] ما برای روشن شدن موضوع در دو محور بحث می‌کنیم: محور اول: بررسی اوضاع مدینه و کیفیت جنگ احزاب: از بدو ظهور اسلام، کفار و بت‌پرستان قریش به انحاء مختلف کینه و دشمنی خود را با پیامبر صلی الله علیه و آله ابراز می‌کردند، کسانی را که اسلام می‌آوردند مورد اهانت و ضرب و شتم قرار می‌دادند. حتی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند و به آن حضرت ساحر و جادوگر می‌گفتند، و بارها کوشیدند تا آن حضرت را به قتل برسانند که موفق نشدند و آخرالامر پیامبر صلی الله علیه و آله عرصه‌ای زندگی مکه را بر خود و مسلمانان تنگ دید و به اذن خداوند به مدینه هجرت کردند، که با استقبال اعراب مدینه روبرو شده و در پی آن اکثر مردم مدینه اسلام آوردند و مدینه به پایگاه دین اسلام تبدیل شد و روز به روز رو به شکوفایی و گسترش نهاد. این وضع برای مشرکان مکه قابل تحمل نبود، به همین خاطر برای نابودی و ریشه کن کردن دین اسلام دست به اقدامات تبلیغاتی و اقتصادی و حملات شدید نظامی می‌زدند و در این راستا با فرستادن هیئت‌های مختلف تلاش می‌کردند که یهودیان مدینه را برای دشمنی و جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله تحریک کنند، که تا حدودی نیز موفق شدند به گونه‌ای که پیامبر صلی الله علیه و آله مورد آزاد و اذیت شدید و مداوم بعضی از یهودیان مدینه قرار گرفت. مشرکان معاملات با مسلمانان را تحریم کرده بودند، و برای جلوگیری از گسترش دین اسلام همیشه در تلاش بودند و در این راستا، چندین جنگ کوچک و بزرگ را بر پیامبر تحمیل کردند، مانند غزوات: بدر، که در جنگ بدر کبری هزار نفر مرد جنگی مجهز را در مقابل سیصد نفر مسلمان با کمترین تجهیزات وارد جنگ نمودند.[2] یکی از جنگ‌های خطرناکی را که قریش به قصد از بین بردن اسلام ترتیب داده بود، جنگ احد است که با سه هزار مرد جنگی و تعدادی از زنها که برای تحریک نظامیان در جنگ شرکت کرده بودند، وارد کارزار با پیامبر صلی الله علیه و آله شدند و در مقابل، پیامبر صلی الله علیه و آله با هفتصد نفر مجاهد از دین اسلام دفاع کردند.[3] به همین ترتیب مشرکین قریش خصوصا ابوسفیان تا آخرین نفس از پای ننشستند و چندین جنگ را به طور مستقیم و غیر مستقیم علیه پیامبر صلی الله علیه و آله به راه انداختند یکی از جنگ‌هایی که با همکاری یهودیان بنی نضیر بر مسلمین تحمیل گردید، جنگ احزاب است. بعد از استقرار پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمین در مدینه میان مسلمانان و هر یک از قبائل یهود تعهد، عدم تجاوز به یکدیگر امضا گردید که هر کدام دارای مفادی بودند و از جمله در قرارداد و عهدهایی بین مسلمین و بنی نضیر، این موارد درج شده بود: در صورتیکه بنی نضیر عهد خود را بشکند بدون عذر و بهانه شهر مدینه را ترک کنند والا دست مسلمین برای هر گونه اقدام علیه آنها باز می‌باشد.[4] بعد از آنکه قبیله‌ی بنی نضیر پیمان خود را شکستند، طبق مفاد عهدنامه از مدینه اخراج گردیدند، این خروج با به جا گذاشتن اموال و املاک برای سران قبیله بسیار سنگین تمام شد به همین خاطر برای پس گرفتن املاکشان، زمینه سازی نمودند، تا آتش جنگ را شعله‌ور سازند. سران بنی نضیر مانند حی‌‌بن اخطب، سلام ابن ابی حقیق، کنانه ابن ربیع، هودبن قیس وائلی و ...[5] راهی مکه مرکز مشرکین شدند تا قریش را برای یک جنگ بزرگ علیه مسلمین تحریک کنند، بعد از گفتگوی زیاد سران قریش برای جنگ اعلام آمادگی کردند و با هم پیمان بستند، تا پیروزی کامل دست از جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله برندارند. قریش تمام قبائل عرب را، چه آنهایی که در مکه و اطراف ساکن بودند و چه آنهایی که در مسیر مدینه ساکن بودند، مانند: اهل تهامه، نجد، بنی غطفان، بنی فزّاره و قبائل دیگری از اعراب را در این جنگ بسیج کردند، تا همراه با قبائل یهودیان بنی نضیر، بنی وائل و قبائل کوچکتری از یهودیان، در این جنگ شرکت کنند، به گونه‌ای که مجموع لشکر احزاب بالغ بر ده هزار نفر می‌شد.[6] دسیسه‌های مهم و خطرناک در این جنگ ماهیت جنگ احزاب بر خلاف جنگ‌های قبل از آن بود. این بار جنگ‌ کاملا جنبه‌ی عمومی به خود گرفته بود به طوریکه تمام جزیره‌العرب، اعم از مشرکین و یهودیان در مقابل اسلام قرار گرفته بودند، در روز واقعه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (برز الایمان کله علی الشرک کله) یعنی ایمان به تمامی، روبروی کفر به تمامی قرار گرفته است.[7] دسیسه‌ی خطرناک و مهم که در طرح ریزی جنگ احزاب مقصد و هدف دشمنان اسلام بود به قرار ذیل است: 1. هدف اصلی برگزار کنندگان جنگ احزاب نابودی کامل دین اسلام و از بین بردن پیامبر صلی الله علیه و آله و همه‌ی مسلمانان بود. 2. وادار کردن همهی قبائل مشرک عرب و یهودیان اطراف مدینه برای شرکت در این جنگ 3. اختلاف انداختن بین مسلمانان و یهودیان داخل مدینه که با پیامبر صلی الله علیه و آله پیمان عدم تعرض بسته بودند، مانند یهودیان بنی قریظه. که در این دسیسه تا حدودی موفق شدند و با تحریک حی‌بن اخطب قبیله‌ی بنی قریظه عهدنامه را پاره کردند و رسما به ابراز دشمنی در برابر مسلمانان پرداختند و اعلام جنگ نمودند، طرح جنگی را که ابتدا بنی قریظه در نظر داشت، این بود که در آغاز کار شهر مدینه را غارت کنند، زنان و کودکان مسلمان را که به خانه‌ها پناهنده شده بودند، مرعوب سازند، این نقشه را به تدریج عملی ساختند و در داخل شهر مدینه دسته‌های نظامی به راه اندختند و موجب نگرانی مسلمانان و وحشت زنان و کودکان گردیدند.[8] 4. محاصره‌ی کامل مدینه توسط لشکر ده هزار نفری احزاب، از نظر نظامی محاصره‌ی کامل یک شهر با نیروهای نظامی تا به دندان مسلح به منزله‌ی سقوط آن شهر می‌باشد، آن هم در حالیکه مدافعین شهر بیش از سه هزار نفر با کمترین تجهیزات نبود. با در نظر گرفتن وضعیت نظامی و جغرافیایی شهر مدینه و محاصره‌ی شدید آن با نیروی عظیمی که با دل‌های مالامال از کینه و دشمنی آمده بودند و هدفی جز برچیدن نظام اسلامی و کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان را نداشتند. سیره نویسان در وصف این روز می‌نویسد: وقتی عمرو بن عبدود با تعداد قلیلی از پهلوان قریش از خندق عبور کردند در صفوف مسلمین چنان رعب و وحشت مستولی گردید که نفس‌ها در سینه حبس شده بود، ابن هشام در سیره‌اش می‌نویسد در این وقت بود که ترس و اضطراب مسلمانان به حد اعلا رسید، زیرا دشمن از هر سو آنها را احاطه کرده بود، به طوریکه برخی را متزلزل کرد و نفاق قلبی دسته‌ای را ظاهر ساخت تا آنجا که معتب بن قشیر یکی از منافقین گفت: محمد صلی الله علیه و آله به ما وعده‌ی گنجهای کسری و قیصر را می‌دهد، با اینکه ما از ترس جرات اینکه برای قضای حاجت برویم را نداریم.[9] در سیره‌ی حلبیه روایت می‌کند: هنگامیکه عمرو بن عبدود به میدان آمد فریاد زد: کیست که به جنگ من آید: بعد از لحظه‌ای سکوت که همه‌ی نامداران صحابه سر به گریبان انداخته بودند، فقط علی(کرم الله وجه) که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بود برخاست و گفت یا رسول الله: من به جنگ او می‌روم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بنشین، او عمرو بن عبدود است، عمرو برای بار دوم فریاد زد و شروع کرد به سرزنش و توبیخ مسلمانان، می‌گفت: کجاست آن بهشتی که شما پندارید که هر کس از شما کشته شود به آنجا می‌رود. آیا مردی نیست که به جنگ من آید و سپس شعری بدین مضمون خواند: صدای من گرفت از بس فریاد زدم آیا مبارزی هست. و بار دوم نیز علی علیه السلام برخاست و گفت: یا رسول الله! من به جنگ او می‌روم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او عمرو است. علی علیه السلام گفت: اگرچه عمرو باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام اجازه داد، تا به جنگ عمرو برود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن حال شمشیر خود ذوالفقار را به علی علیه السلام داد و زره خود را به او پوشانید و عمامه‌ی مخصوص خود را بر سر او نهاد، آنگاه دست به دعا برداشت و گفت: بارالها! این بردار و پسر عموی من است. پروردگارا مرا تنها مگذار. علی علیه السلام عازم میدان نبرد گردید، بعد از مبارزات شدید عمرو شمشیرش را بر فرق علی علیه السلام فرود آورد و علی علیه السلام سپر را روی سر کشید ولی ضربت عمرو آنقدر شدید بود که سپر علی علیه السلام را شکافت و عمامه را پاره نمود و به فرق سر آن حضرت رسید که شدیدا مجروح گردید، علی علیه السلام نیز به او مهلت نداد با شمشیر به پای عمرو زد و عمرو روی زمین افتاد و مسلمانان با صدای بلند تکبیر گفتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله از صدای تکبیر دانست که علی(کرم الله وجه) عمرو را به قتل رسانده است. در روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن حال فرمود فضیلت این کار علی بن ابی طالب(کشتن عمرو) از عبادت جن و انس بالاتر است(مرحوم حلبی در پاسخ ابن تیمیه که گفته است: چگونه کشتن کافری فضیلتش زیادتر از عبادت جن و انس و حتی انبیاء است؟ می‌گوید: برای اینکه این کشتن دین را یاری کرد و کفار را مخذول ساخت)[10] آیا در چنین حالتی که دین به تمامی، در مقابل شرک به تمامی قرار گرفته بود، شکست علی در مبارزه‌ با عمرو شکست همه‌ی مسلمانان نبود؟! آیا شکست مسلمانان شکست دین نبود؟! آیا در صورت پیروزی مشرکین و یهودیان، آنها جز محو و ریشه کن شدن دین اسلام چیز دیگری می‌خواستند؟ قهرا اینجاست که هر انسان معتقد به دین، مجاب می‌شود که عمل علی علیه السلام در روز خندق حقیقتا بالاتر از عبادت ثقلین است، چون در صورت شکست مسلمانان چیزی از دین باقی نمی‌ماند، بنابراین عبادت جن و انس موضوعا منتفی می‌شد. و دیگر مقایسه‌ای معنا نداشت. محور دوم: بحث این است که رسول گرامی اسلام پیامبری الهی بود و مانند بشری عادی نبود که صرفا کلمات عاطفی بیان دارد، بلکه آن حضرت با دارا بودن مقام عصمت و مقام تشریع و تقنین تمام کلمات و گفتارش ناشی از وحی والهام بوده است. این مطلب را قران کریم تایید کرده است که می‌فرماید: Gو ما ینطق عن الهوی اِنْ هوالّا وحیٌ یوحیF[11] یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله بر طبق خواسته‌های نفسانی، حرف نمی‌زد. بلکه منحصرا فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و آله متصل به وحی و الهام الهی بود. آیه‌ی شریفه‌ی دیگر می‌فرماید: Gو لقد کان لکم فی رسول الله اسوةٌ حسنةٌF[12] یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله الگوی نیکویی است، برای شما. آیه‌ی شریفه ما را ارشاد می‌کند بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله گفتار و اعمالش بر میزان دستور الهی است و ما آن حضرت را باید الگو قرار دهیم. آیات فراوانی دلات می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله تمام اعمال و گفتارش ریشه در وحی و الهام دارد. و فرمایشات آن حضرت توام با فلسفه و دلائل الهی بیان شده است لذا با تعبد به اینکه این کلام(ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین) از صاحب شریعت و از کسی که متصل به وحی بوده، مانند دیگر کلمات و تشریعات پیامبر صلی الله علیه و آله که به آنها متعبد و معتقد هستیم، متعبد و معتقد می‌شویم. اما درباره‌ی خلفای دیگر نکاتی قابل ذکر است. در مورد اینکه در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله این سه خلیفه در جنگ‌ها حضور داشتند یا نه و یا چه خدماتی می‌کردند، خبر خاصی نقل نشده است. در تاریخ و سیره در باب جنگ‌های پیامبر صلی الله علیه و آله از سعد بن عباده و سعد بن معاذ و رافع بن خدیج و دیگر صحابه که به رسول خدا صلی الله علیه و آله مشورت می‌دادند و یا برای سربازان اسلام نان و خرما تهیه می‌کردند، روایاتی نقل شده است ولی از اینان چندان خبری نیست، تنها واقدی در بیان جنگ خندق درباره‌ی عمر بن خطاب می‌نویسد: (بعد از آنکه عمرو بن عبدود به دست علی بن ابی طالب کشته شد، بقیه‌ی یاران عمرو یعنی نوفل و ضرارابن الخطاب و ... پا به فرار گذاشتند به دنبال آنها زبیربن عوام و عمربن خطاب رفتند و با هم درگیر شدند، تا اینکه ضراربن خطاب مشرک با نیزه به طرف عمربن خطاب حمله‌ور شد و نیزه به بدن عمر خورد، ضرار نیزه را از بدن عمر برداشت و گفت اینکه تو را نمی‌کشم منتی است بر گردن تو که به یاد داشته باشی، و من قسم خورده‌ام که کسی از قریش را نکشم بعد ضرار با کمال آرامش بدون کمترین ترس و واهمه‌ای پشت به عمر کرد و از خندق عبور نمود و به ابو سفیان و یارانش پیوست. آیا اگر عمربن خطاب درمقابل عمروبن عبدود پهلوان معروف عرب قرار می‌گرفت چه می‌شد؟ وقتی ضراربن خطاب که به مراتب پایین‌تر از عمرو بود عمربن خطاب را حریف جدی در میدان جنگ به حساب نیاورد پس مقایسه‌ی بین علی بن ابی طالب و عمربن خطاب غلط و گمراهی بزرگی است یا در جنگ خیبر همة سیره‌نویسان نقل کرده‌اند: در جنگ خیبر رسول خدا صلّی الله علیه و آله روز اول پرچم را به دست ابابکر داد او رفت و شکست خورده برگشت، روز دوم پرچم را به دست عمربن خطاب داد او نیز رفت و شکست خورده برگشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: فردا پرچم را بدست کسی می‌دهم که به اذن خداوند با فتح و پیروزی بر می‌گردد سیره نویسان می‌نویسند آن شب بزرگان صحابه تا پاسی از شب با خود فکر می کردند که شاید فردا پرچم بدست او سپرده شود، صبح بعد از نماز همه بر هم دیگر سبقت می‌گرفتند برای پیوستن به اول صف لشکر که شاید پیامبر صلی الله علیه و آله ببیند و پرچم را به دست او بدهد، پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از طلبیدن پرچم علی بن ابی طالب را خواست در حالیکه آن بزرگوار به ناراحتی چشم مبتلا بود. حضرت آب مبارک دهان را به چشم او مالید و پرچم را به دست او داد، علی علیه السلام در آن روز(مرحب) را که قوی‌ترین پهوان یهود بود به قتل رسانید. درب قلعه‌ی خیبر را که نقل شده هشت نفر آن را نمی‌توانستند از جا حرکت دهند با یک دست از جا کند و قلعه را فتح کرد.[13] آیا عمل و عبادت علی بن ابی طالب علیه السلام با خلفای دیگر قابل قیاس می‌باشد؟ آیا به خاطر اینکه ابابکر و عمر بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله به هر دلیلی خلافت را به دست گرفت می‌شود کسی بگوید که شکست عمر و ابابکر در روز خیبر بالاتر از عبادت جن و انس است؟!!! آیا صحیح است که کسی معتقد شود، جان سالم به در بردن عمر از نیزه‌ی ضرار و منت گذاشتن آن مشرک در روز خندق افضل از عبادت جن و انس است؟!!! درباره‌ی علی بن ابی‌طالب نقل می‌کنند: سعد بن عباده در حال صلح در همه‌ی جاها پرچمدار رسول الله صلی الله علیه و آله بود موقعی که جنگ پیش می‌آمد پرچم را به دست علی بن ابی طالب علیه السلام می داد.[14]مضمون روایت صراحت دارد که همه‌ی جنگ‌های پیامبر صلی الله علیه و آله با پرچمداری علی بن ابی طالب به پیروزی رسیده است. این است معنای کلام رسول الله صلی الله علیه و آله که ضربه علی علیه السلام بالاتر از عبادت جن و انس است. اما خلیفه‌ی سوم عثمان بهتر است وی را در کنار خلفای بنی امیه قرار دهیم. در تاریخ و سیره فضیلت و خدمت نظامی شایان ذکری در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله یا در زمان خلفای قبل از خود و نه در زمان خلافت خودش، برای او نقل نشده است جز اینکه به عثمان ذوالنورین لقب داده‌اند. پی نوشتها: [1] . شافعی، علی بن برهان الدین، سیره‌ی حلبیه، بیروت، مکتبه‌الاسلامیه، ج2، ص 319و320. [2] . ابو جعفر محمد بن حریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم،1408ه‌ ، ج 2، ص 22، متوفای 310. [3] . تاریخ طبری، جلد 2، ص 60. [4] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، م 1111، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج 19، ص 111. [5] . تاریخ طبری، ج2، ص 90. [6] . تاریخ طبری، ج 2، ص 129. [7] . سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع الموده، بیروت، انتشارات العلمی المطبوعات، ج 1، ص 92. [8] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات قم، سال انتشار 1366 ش، ج2، ص 133. [9] . ترجمه‌ی سیره‌ی ابن هشام، مترجم سید هاشم رسولی. قم، چاپ دوم، 1364 ش، ج 2، ص 160. [10] . علی بن برهان الدین حلبی شافعی، سیره‌ی حلبیه، بیروت، ناشر المکتبه الاسلامیه، ج 2، ص 319، 320، و ینابیع المودة، ج 1، ص 93، [11] . نجم/3 و 4 [12] . احزاب/21 [13] . ابن کثیر، بدایه و نهایه، بیروت، دارالمعارف، 1416 ه، ج7، ص 225؛ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلا، متوفای 748؛ بیروت، دارالفکر، ط اول، 1417، ج 2، ص 618؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ط: دوم، 1408، ج 2، ص 107، ترجمه سیره ابن هشام، مترجم هاشم رسولی، چ دوم، ج 2، ص 228. [14] . ابن اثیر علی بن محمد جزری، اسد الغابه، دارالفکر، متوفای 603، ط بیروت، 1409 ه‌ ، ج 3، ص 294. منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

چگونه ضربت علی از عبادت ثقلین بالاتر است در حالیکه این جنگها و خدمات او در عملکرد خلفاء نیز وجود دارد.


پاسخ:

در جنگ خندق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره‌ی علی علیه السلام فرمود: (ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین)[1] ما برای روشن شدن موضوع در دو محور بحث می‌کنیم:
محور اول: بررسی اوضاع مدینه و کیفیت جنگ احزاب:
از بدو ظهور اسلام، کفار و بت‌پرستان قریش به انحاء مختلف کینه و دشمنی خود را با پیامبر صلی الله علیه و آله ابراز می‌کردند، کسانی را که اسلام می‌آوردند مورد اهانت و ضرب و شتم قرار می‌دادند. حتی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند و به آن حضرت ساحر و جادوگر می‌گفتند، و بارها کوشیدند تا آن حضرت را به قتل برسانند که موفق نشدند و آخرالامر پیامبر صلی الله علیه و آله عرصه‌ای زندگی مکه را بر خود و مسلمانان تنگ دید و به اذن خداوند به مدینه هجرت کردند، که با استقبال اعراب مدینه روبرو شده و در پی آن اکثر مردم مدینه اسلام آوردند و مدینه به پایگاه دین اسلام تبدیل شد و روز به روز رو به شکوفایی و گسترش نهاد. این وضع برای مشرکان مکه قابل تحمل نبود، به همین خاطر برای نابودی و ریشه کن کردن دین اسلام دست به اقدامات تبلیغاتی و اقتصادی و حملات شدید نظامی می‌زدند و در این راستا با فرستادن هیئت‌های مختلف تلاش می‌کردند که یهودیان مدینه را برای دشمنی و جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله تحریک کنند، که تا حدودی نیز موفق شدند به گونه‌ای که پیامبر صلی الله علیه و آله مورد آزاد و اذیت شدید و مداوم بعضی از یهودیان مدینه قرار گرفت.
مشرکان معاملات با مسلمانان را تحریم کرده بودند، و برای جلوگیری از گسترش دین اسلام همیشه در تلاش بودند و در این راستا، چندین جنگ کوچک و بزرگ را بر پیامبر تحمیل کردند، مانند غزوات: بدر، که در جنگ بدر کبری هزار نفر مرد جنگی مجهز را در مقابل سیصد نفر مسلمان با کمترین تجهیزات وارد جنگ نمودند.[2]
یکی از جنگ‌های خطرناکی را که قریش به قصد از بین بردن اسلام ترتیب داده بود، جنگ احد است که با سه هزار مرد جنگی و تعدادی از زنها که برای تحریک نظامیان در جنگ شرکت کرده بودند، وارد کارزار با پیامبر صلی الله علیه و آله شدند و در مقابل، پیامبر صلی الله علیه و آله با هفتصد نفر مجاهد از دین اسلام دفاع کردند.[3]
به همین ترتیب مشرکین قریش خصوصا ابوسفیان تا آخرین نفس از پای ننشستند و چندین جنگ را به طور مستقیم و غیر مستقیم علیه پیامبر صلی الله علیه و آله به راه انداختند یکی از جنگ‌هایی که با همکاری یهودیان بنی نضیر بر مسلمین تحمیل گردید، جنگ احزاب است.
بعد از استقرار پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمین در مدینه میان مسلمانان و هر یک از قبائل یهود تعهد، عدم تجاوز به یکدیگر امضا گردید که هر کدام دارای مفادی بودند و از جمله در قرارداد و عهدهایی بین مسلمین و بنی نضیر، این موارد درج شده بود: در صورتیکه بنی نضیر عهد خود را بشکند بدون عذر و بهانه شهر مدینه را ترک کنند والا دست مسلمین برای هر گونه اقدام علیه آنها باز می‌باشد.[4] بعد از آنکه قبیله‌ی بنی نضیر پیمان خود را شکستند، طبق مفاد عهدنامه از مدینه اخراج گردیدند، این خروج با به جا گذاشتن اموال و املاک برای سران قبیله بسیار سنگین تمام شد به همین خاطر برای پس گرفتن املاکشان، زمینه سازی نمودند، تا آتش جنگ را شعله‌ور سازند. سران بنی نضیر مانند حی‌‌بن اخطب، سلام ابن ابی حقیق، کنانه ابن ربیع، هودبن قیس وائلی و ...[5] راهی مکه مرکز مشرکین شدند تا قریش را برای یک جنگ بزرگ علیه مسلمین تحریک کنند، بعد از گفتگوی زیاد سران قریش برای جنگ اعلام آمادگی کردند و با هم پیمان بستند، تا پیروزی کامل دست از جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله برندارند. قریش تمام قبائل عرب را، چه آنهایی که در مکه و اطراف ساکن بودند و چه آنهایی که در مسیر مدینه ساکن بودند، مانند: اهل تهامه، نجد، بنی غطفان، بنی فزّاره و قبائل دیگری از اعراب را در این جنگ بسیج کردند، تا همراه با قبائل یهودیان بنی نضیر، بنی وائل و قبائل کوچکتری از یهودیان، در این جنگ شرکت کنند، به گونه‌ای که مجموع لشکر احزاب بالغ بر ده هزار نفر می‌شد.[6]
دسیسه‌های مهم و خطرناک در این جنگ
ماهیت جنگ احزاب بر خلاف جنگ‌های قبل از آن بود. این بار جنگ‌ کاملا جنبه‌ی عمومی به خود گرفته بود به طوریکه تمام جزیره‌العرب، اعم از مشرکین و یهودیان در مقابل اسلام قرار گرفته بودند، در روز واقعه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (برز الایمان کله علی الشرک کله) یعنی ایمان به تمامی، روبروی کفر به تمامی قرار گرفته است.[7] دسیسه‌ی خطرناک و مهم که در طرح ریزی جنگ احزاب مقصد و هدف دشمنان اسلام بود به قرار ذیل است:
1. هدف اصلی برگزار کنندگان جنگ احزاب نابودی کامل دین اسلام و از بین بردن پیامبر صلی الله علیه و آله و همه‌ی مسلمانان بود.
2. وادار کردن همهی قبائل مشرک عرب و یهودیان اطراف مدینه برای شرکت در این جنگ
3. اختلاف انداختن بین مسلمانان و یهودیان داخل مدینه که با پیامبر صلی الله علیه و آله پیمان عدم تعرض بسته بودند، مانند یهودیان بنی قریظه. که در این دسیسه تا حدودی موفق شدند و با تحریک حی‌بن اخطب قبیله‌ی بنی قریظه عهدنامه را پاره کردند و رسما به ابراز دشمنی در برابر مسلمانان پرداختند و اعلام جنگ نمودند، طرح جنگی را که ابتدا بنی قریظه در نظر داشت، این بود که در آغاز کار شهر مدینه را غارت کنند، زنان و کودکان مسلمان را که به خانه‌ها پناهنده شده بودند، مرعوب سازند، این نقشه را به تدریج عملی ساختند و در داخل شهر مدینه دسته‌های نظامی به راه اندختند و موجب نگرانی مسلمانان و وحشت زنان و کودکان گردیدند.[8]
4. محاصره‌ی کامل مدینه توسط لشکر ده هزار نفری احزاب، از نظر نظامی محاصره‌ی کامل یک شهر با نیروهای نظامی تا به دندان مسلح به منزله‌ی سقوط آن شهر می‌باشد، آن هم در حالیکه مدافعین شهر بیش از سه هزار نفر با کمترین تجهیزات نبود. با در نظر گرفتن وضعیت نظامی و جغرافیایی شهر مدینه و محاصره‌ی شدید آن با نیروی عظیمی که با دل‌های مالامال از کینه و دشمنی آمده بودند و هدفی جز برچیدن نظام اسلامی و کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان را نداشتند.
سیره نویسان در وصف این روز می‌نویسد: وقتی عمرو بن عبدود با تعداد قلیلی از پهلوان قریش از خندق عبور کردند در صفوف مسلمین چنان رعب و وحشت مستولی گردید که نفس‌ها در سینه حبس شده بود، ابن هشام در سیره‌اش می‌نویسد در این وقت بود که ترس و اضطراب مسلمانان به حد اعلا رسید، زیرا دشمن از هر سو آنها را احاطه کرده بود، به طوریکه برخی را متزلزل کرد و نفاق قلبی دسته‌ای را ظاهر ساخت تا آنجا که معتب بن قشیر یکی از منافقین گفت: محمد صلی الله علیه و آله به ما وعده‌ی گنجهای کسری و قیصر را می‌دهد، با اینکه ما از ترس جرات اینکه برای قضای حاجت برویم را نداریم.[9]
در سیره‌ی حلبیه روایت می‌کند: هنگامیکه عمرو بن عبدود به میدان آمد فریاد زد: کیست که به جنگ من آید: بعد از لحظه‌ای سکوت که همه‌ی نامداران صحابه سر به گریبان انداخته بودند، فقط علی(کرم الله وجه) که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بود برخاست و گفت یا رسول الله: من به جنگ او می‌روم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بنشین، او عمرو بن عبدود است، عمرو برای بار دوم فریاد زد و شروع کرد به سرزنش و توبیخ مسلمانان، می‌گفت: کجاست آن بهشتی که شما پندارید که هر کس از شما کشته شود به آنجا می‌رود. آیا مردی نیست که به جنگ من آید و سپس شعری بدین مضمون خواند: صدای من گرفت از بس فریاد زدم آیا مبارزی هست. و بار دوم نیز علی علیه السلام برخاست و گفت: یا رسول الله! من به جنگ او می‌روم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او عمرو است. علی علیه السلام گفت: اگرچه عمرو باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام اجازه داد، تا به جنگ عمرو برود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن حال شمشیر خود ذوالفقار را به علی علیه السلام داد و زره خود را به او پوشانید و عمامه‌ی مخصوص خود را بر سر او نهاد، آنگاه دست به دعا برداشت و گفت: بارالها! این بردار و پسر عموی من است. پروردگارا مرا تنها مگذار. علی علیه السلام عازم میدان نبرد گردید، بعد از مبارزات شدید عمرو شمشیرش را بر فرق علی علیه السلام فرود آورد و علی علیه السلام سپر را روی سر کشید ولی ضربت عمرو آنقدر شدید بود که سپر علی علیه السلام را شکافت و عمامه را پاره نمود و به فرق سر آن حضرت رسید که شدیدا مجروح گردید، علی علیه السلام نیز به او مهلت نداد با شمشیر به پای عمرو زد و عمرو روی زمین افتاد و مسلمانان با صدای بلند تکبیر گفتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله از صدای تکبیر دانست که علی(کرم الله وجه) عمرو را به قتل رسانده است. در روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن حال فرمود فضیلت این کار علی بن ابی طالب(کشتن عمرو) از عبادت جن و انس بالاتر است(مرحوم حلبی در پاسخ ابن تیمیه که گفته است: چگونه کشتن کافری فضیلتش زیادتر از عبادت جن و انس و حتی انبیاء است؟ می‌گوید: برای اینکه این کشتن دین را یاری کرد و کفار را مخذول ساخت)[10] آیا در چنین حالتی که دین به تمامی، در مقابل شرک به تمامی قرار گرفته بود، شکست علی در مبارزه‌ با عمرو شکست همه‌ی مسلمانان نبود؟!
آیا شکست مسلمانان شکست دین نبود؟! آیا در صورت پیروزی مشرکین و یهودیان، آنها جز محو و ریشه کن شدن دین اسلام چیز دیگری می‌خواستند؟ قهرا اینجاست که هر انسان معتقد به دین، مجاب می‌شود که عمل علی علیه السلام در روز خندق حقیقتا بالاتر از عبادت ثقلین است، چون در صورت شکست مسلمانان چیزی از دین باقی نمی‌ماند، بنابراین عبادت جن و انس موضوعا منتفی می‌شد. و دیگر مقایسه‌ای معنا نداشت.
محور دوم:
بحث این است که رسول گرامی اسلام پیامبری الهی بود و مانند بشری عادی نبود که صرفا کلمات عاطفی بیان دارد، بلکه آن حضرت با دارا بودن مقام عصمت و مقام تشریع و تقنین تمام کلمات و گفتارش ناشی از وحی والهام بوده است. این مطلب را قران کریم تایید کرده است که می‌فرماید: Gو ما ینطق عن الهوی اِنْ هوالّا وحیٌ یوحیF[11] یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله بر طبق خواسته‌های نفسانی، حرف نمی‌زد. بلکه منحصرا فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و آله متصل به وحی و الهام الهی بود. آیه‌ی شریفه‌ی دیگر می‌فرماید: Gو لقد کان لکم فی رسول الله اسوةٌ حسنةٌF[12] یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله الگوی نیکویی است، برای شما. آیه‌ی شریفه ما را ارشاد می‌کند بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله گفتار و اعمالش بر میزان دستور الهی است و ما آن حضرت را باید الگو قرار دهیم. آیات فراوانی دلات می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله تمام اعمال و گفتارش ریشه در وحی و الهام دارد. و فرمایشات آن حضرت توام با فلسفه و دلائل الهی بیان شده است لذا با تعبد به اینکه این کلام(ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین) از صاحب شریعت و از کسی که متصل به وحی بوده، مانند دیگر کلمات و تشریعات پیامبر صلی الله علیه و آله که به آنها متعبد و معتقد هستیم، متعبد و معتقد می‌شویم.
اما درباره‌ی خلفای دیگر نکاتی قابل ذکر است. در مورد اینکه در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله این سه خلیفه در جنگ‌ها حضور داشتند یا نه و یا چه خدماتی می‌کردند، خبر خاصی نقل نشده است. در تاریخ و سیره در باب جنگ‌های پیامبر صلی الله علیه و آله از سعد بن عباده و سعد بن معاذ و رافع بن خدیج و دیگر صحابه که به رسول خدا صلی الله علیه و آله مشورت می‌دادند و یا برای سربازان اسلام نان و خرما تهیه می‌کردند، روایاتی نقل شده است ولی از اینان چندان خبری نیست، تنها واقدی در بیان جنگ خندق درباره‌ی عمر بن خطاب می‌نویسد: (بعد از آنکه عمرو بن عبدود به دست علی بن ابی طالب کشته شد، بقیه‌ی یاران عمرو یعنی نوفل و ضرارابن الخطاب و ... پا به فرار گذاشتند به دنبال آنها زبیربن عوام و عمربن خطاب رفتند و با هم درگیر شدند، تا اینکه ضراربن خطاب مشرک با نیزه به طرف عمربن خطاب حمله‌ور شد و نیزه به بدن عمر خورد، ضرار نیزه را از بدن عمر برداشت و گفت اینکه تو را نمی‌کشم منتی است بر گردن تو که به یاد داشته باشی، و من قسم خورده‌ام که کسی از قریش را نکشم بعد ضرار با کمال آرامش بدون کمترین ترس و واهمه‌ای پشت به عمر کرد و از خندق عبور نمود و به ابو سفیان و یارانش پیوست. آیا اگر عمربن خطاب درمقابل عمروبن عبدود پهلوان معروف عرب قرار می‌گرفت چه می‌شد؟ وقتی ضراربن خطاب که به مراتب پایین‌تر از عمرو بود عمربن خطاب را حریف جدی در میدان جنگ به حساب نیاورد پس مقایسه‌ی بین علی بن ابی طالب و عمربن خطاب غلط و گمراهی بزرگی است یا در جنگ خیبر همة سیره‌نویسان نقل کرده‌اند: در جنگ خیبر رسول خدا صلّی الله علیه و آله روز اول پرچم را به دست ابابکر داد او رفت و شکست خورده برگشت، روز دوم پرچم را به دست عمربن خطاب داد او نیز رفت و شکست خورده برگشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: فردا پرچم را بدست کسی می‌دهم که به اذن خداوند با فتح و پیروزی بر می‌گردد سیره نویسان می‌نویسند آن شب بزرگان صحابه تا پاسی از شب با خود فکر می کردند که شاید فردا پرچم بدست او سپرده شود، صبح بعد از نماز همه بر هم دیگر سبقت می‌گرفتند برای پیوستن به اول صف لشکر که شاید پیامبر صلی الله علیه و آله ببیند و پرچم را به دست او بدهد، پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از طلبیدن پرچم علی بن ابی طالب را خواست در حالیکه آن بزرگوار به ناراحتی چشم مبتلا بود. حضرت آب مبارک دهان را به چشم او مالید و پرچم را به دست او داد، علی علیه السلام در آن روز(مرحب) را که قوی‌ترین پهوان یهود بود به قتل رسانید. درب قلعه‌ی خیبر را که نقل شده هشت نفر آن را نمی‌توانستند از جا حرکت دهند با یک دست از جا کند و قلعه را فتح کرد.[13]
آیا عمل و عبادت علی بن ابی طالب علیه السلام با خلفای دیگر قابل قیاس می‌باشد؟ آیا به خاطر اینکه ابابکر و عمر بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله به هر دلیلی خلافت را به دست گرفت می‌شود کسی بگوید که شکست عمر و ابابکر در روز خیبر بالاتر از عبادت جن و انس است؟!!!
آیا صحیح است که کسی معتقد شود، جان سالم به در بردن عمر از نیزه‌ی ضرار و منت گذاشتن آن مشرک در روز خندق افضل از عبادت جن و انس است؟!!!
درباره‌ی علی بن ابی‌طالب نقل می‌کنند: سعد بن عباده در حال صلح در همه‌ی جاها پرچمدار رسول الله صلی الله علیه و آله بود موقعی که جنگ پیش می‌آمد پرچم را به دست علی بن ابی طالب علیه السلام می داد.[14]مضمون روایت صراحت دارد که همه‌ی جنگ‌های پیامبر صلی الله علیه و آله با پرچمداری علی بن ابی طالب به پیروزی رسیده است. این است معنای کلام رسول الله صلی الله علیه و آله که ضربه علی علیه السلام بالاتر از عبادت جن و انس است.
اما خلیفه‌ی سوم عثمان بهتر است وی را در کنار خلفای بنی امیه قرار دهیم. در تاریخ و سیره فضیلت و خدمت نظامی شایان ذکری در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله یا در زمان خلفای قبل از خود و نه در زمان خلافت خودش، برای او نقل نشده است جز اینکه به عثمان ذوالنورین لقب داده‌اند.

پی نوشتها:
[1] . شافعی، علی بن برهان الدین، سیره‌ی حلبیه، بیروت، مکتبه‌الاسلامیه، ج2، ص 319و320.
[2] . ابو جعفر محمد بن حریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم،1408ه‌ ، ج 2، ص 22، متوفای 310.
[3] . تاریخ طبری، جلد 2، ص 60.
[4] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، م 1111، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج 19، ص 111.
[5] . تاریخ طبری، ج2، ص 90.
[6] . تاریخ طبری، ج 2، ص 129.
[7] . سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع الموده، بیروت، انتشارات العلمی المطبوعات، ج 1، ص 92.
[8] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات قم، سال انتشار 1366 ش، ج2، ص 133.
[9] . ترجمه‌ی سیره‌ی ابن هشام، مترجم سید هاشم رسولی. قم، چاپ دوم، 1364 ش، ج 2، ص 160.
[10] . علی بن برهان الدین حلبی شافعی، سیره‌ی حلبیه، بیروت، ناشر المکتبه الاسلامیه، ج 2، ص 319، 320، و ینابیع المودة، ج 1، ص 93،
[11] . نجم/3 و 4
[12] . احزاب/21
[13] . ابن کثیر، بدایه و نهایه، بیروت، دارالمعارف، 1416 ه، ج7، ص 225؛ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلا، متوفای 748؛ بیروت، دارالفکر، ط اول، 1417، ج 2، ص 618؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ط: دوم، 1408، ج 2، ص 107، ترجمه سیره ابن هشام، مترجم هاشم رسولی، چ دوم، ج 2، ص 228.
[14] . ابن اثیر علی بن محمد جزری، اسد الغابه، دارالفکر، متوفای 603، ط بیروت، 1409 ه‌ ، ج 3، ص 294.
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین