مقدمه: پیامبر اکرم و ائمه معصومین و حضرت زهرا علیهم السلام اگر چه دارای مرتبه وجودی بالا و بعد معنوی و روحانی قوی هستند ولی در عین حال انسان هستند و دارای جنبه جسمانی و مادی اند و به همین دلیل مانند هر انسانی دارای احتیاجات جسمانی اند، گرسنه می شوند، تشنه می شوند، می خوابند، راه می روند، خوشحال می شوند، ناراحت می شوند و در یک کلام در دایره احکام عالم ماده و جسم زندگی می کنند و محکوم به تمامی قوانین و احکام مادی و جسمانی دنیای انسان ها هستند و بسان هر بشری از عواطف و احساسات بشری بهره مندند. البته دارا بودن بعد جسمانی، ایشان را از تعالی روحانی و علوّ نورانی و معنوی باز نمی دارد بلکه به دلایل فراوانی که مورد بحث ما نیستند از صفات خارق العاده و مافوق توان و تصور انسانی نیز برخوردارند و به جهت اینکه کامل ترین و مقرب ترین مخلوقات خداوند هستند، دارای مقام خلیفة اللهی اند، حجت خداوند در زمین هستند، گنجینه علم الهی، محل نزول وحی حضرت حق، مونس فرشتگان آسمان و امین درگاه ایزد منان اند. توجه زیاد به بعد معنوی وجود معصومین گاه موجب می شود عده ای بعد جسمانی زندگی ایشان را از یاد برده و در حمل برخی رفتارهای انسانی که برآورده از وجود جسمانی هر انسانی است بر وجود مقدس آنها دچار تردید شده یا به خطا بروند. این مسأله نو ظهور نیست بلکه در صدر اسلام نیز به شکل خاصی ظهور و بروز داشته است به این نحو که عده ای صرف نظر از انگیزه درونی شان از طرح مسائل این چنین، همواره در پذیرش دعوت نبی مکرم اسلام بهانه جویی می کردند که چرا او ملَک نیست؟ چرا به کسی ایمان بیاوریم که مانند ما بشر است؟ در واقع این گروه با مشاهده ویژگی های جسمانی و بشری پیامبر اکرم جنبه روحانی و معنوی وجود حضرت را که همانا مقام نبوت ایشان و ارتباط وحیانی حضرت با عالم بالا بود، زیر سئوال برده و آن را نفی می کردند حال آنکه پیامبر اکرم در عین انسان بودن و زندگی جسمانی داشتن، فرستاده خداوند بود و این اشتباه و یا غرض ورزی بهانه جویان آن عصر بود که این دو بعد را قابل جمع نمی دانستند. در سوره فرقان آیه 7 آمده است: (وَقَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسُولِ یَأْکلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَک فَیَکونَ مَعَهُ نَذِیرًا)؛ و می گفتند چرا این پیامبر غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا همراه او فرشته ای نازل نشده که همراه او ما را انذار دهد). این آیه به روشنی تصویری از خطای برخی ساده اندیشان و غرض ورزان صدر اسلام را به نمایش می گذارد که حتی راه رفتن پیامبر در بازارها و غذا خوردن ایشان را دست آویز ردّ نبوت حضرت پیامبر قرار می دادند. قابل جمع ندانستن بُعد معنوی والا با بعد جسمانی و بشری حتی در زمان پیامبران پیشین نیز وجود داشته است به عنوان نمونه در سوره مؤمنون می خوانیم: (و قال الملا من قومه الذین کفروا و کذّبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم فی الحیاة الدنیا ما هذا الا بشر مثلکم یا کل مما تأکلون منه و یشرب مما تشربون و لئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخاسرون) و اشراف و اعیان قوم هود که ما در حیات دنیا متنعمشان کرده بودیم و آنها کافر شدند و عالم آخرت را تکذیب کردند به مردم گفتند. این شخص بشری مانند شما بیش نیست که از هر چه شما می خورید، می خورد و از هر چه شما می آشامید، می آشامد و شما اگر بشری مانند خود را اطاعت کنید، بسیار زیانکار خواهید بود).[1] از مجموع آنچه گذشت، می توان به دو آسیب از آسیب های عدم معرفت صحیح جایگاه و مقام معصومین علیهم السلام البته در حالت حداکثری اشاره نمود که در واقع نقطه مقابل یکدیگر هستند و به تعبیری یکی در جانب افراط و دیگری در جهت تفریط قابل بحث است: 1. عده ای با در نظر گرفتن جنبه جسمانی زندگی انبیا و معصومین، هر گونه فضیلت روحانی و مقام الهی و معنوی را از ایشان سلب می نمایند، مانند منکران نبوت پیامبر اکرم ص و حضرت هود که قبلا به آنها اشاره شد. این گروه نسبت به مقامات معنوی معصومین دچار آسیب تفریط شده اند و یا به عبارت دیگر در برجسته سازی بعد مادی و جسمانی حضرات معصومین به وادی افراط افتاده اند. 2. عده ای نیز با دیدن مقامات معنوی خارق العاده معصومین و توجه بسیار به بعد روحانی زندگی ایشان، به کلی از جنبه جسمانی حیات حضرات، چشم پوشیده و غفلت نموده اند و گاهی در مورد آنها ادعای خدایی کرده اند. این گروه نسبت به بعد روحانی و نورانی معصومین دچار افراط شده و در مورد آن غلو و زیاده روی نموده اند. حضرت امیر المومنین علی در کلامی رسا و کوتاه این دو گروه را مورد اشاره قرار داده و می فرماید: (هلک فیّ رجلان: محب غال و مبغض قال؛ در مورد من دو گروه هلاک شدند: دوستدارانی که در مورد من غلو کردند و دشمنانی که کینه مرا داشتند).[2] که گروه اول اشاره به افراط کنندگان در بعد معنوی معصومین داشته و گروه دوم به تفریط کنندگان در این مسأله اشاره دارد. پس از ذکر مقدمه فوق، در مقام پاسخ به سئوال مورد بحث که در واقع از سنخ آسیب دوّم ذکر شده البته نه در حالت حداکثری بلکه به طور محدود به تردید در بخشی از ویژگی های جسمانی معصومین است، به برخی از آیات قرآن کریم اشاره می کنیم: قرآن کریم در این مورد می فرماید: (قل انما انا بشر مثکلم یوحی الی؛ ای پیامبر بگو همانا من بشری همانند شما هستم که به من وحی می شود). این عبارت دو مرتبه در قرآن کریم آمده است: یک بار در سوره کهف، آیه 110 و بار دیگر در سوره فصلت، آیه 6. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، در ذیل آیه 110 سوره کهف می نویسد: این آیه پیامبر را بشر معرفی می کند و حضرت را در بشر بودن مانند مردم قرار می دهد به نحوی که در این بعد چیزی زیاد بر آنها ندارد و چیز بیشتری را نیز ادّعا نمی کند. این تأکید بر بشر بودن پیامبر در مقابل تصور عده ای است که گمان می کردند وقتی پیامبر ادعای نبوت نمود، ادعای الوهیت و قدرت غیبی نیز داشت بنابراین آنها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تحکم می کردند و از او چیزهایی می پرسیدند که جز خدا نمی داند و از او چیزهایی می خواستند که جز خدا بر آن قادر نیست لکن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امر خداوند این تحکمات را از خود نفی نمود و فقط برای خود وحی الهی را ثابت دانست.[3] علامه در ذیل آیه 6 سوره فصلت نیز این گونه می نویسد: ( قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی) در مقام پاسخ به کسانی است که به پیامبر اکرم ص می گفتند: (قلوبنا فی اکنه مما تدعونا الیه؛ قلب های ما از قبول دعوت تو سخت محجوب است (در حجاب است)).[4] بنابراین مفهوم آیه این می شود؛ ای پیامبر بگو همانا من بشری مثل شما هستم که با شما معاشرت می کنم همان طور که برخی از شما با برخی دیگر معاشرت دارند و با شما تکلم می کنم همان طور که هر یک از شما با دیگری تکلم می کند بنابراین من مانند فرشته از جنس مباین شما (از جنسی غیر از جنس انسانی شما) نیستم تا بین من و شما حجابی باشد یا کلامم به گوش شما نفوذ نکند یا سخنم در قلب شما وارد نشود. تنها فرق من با شما در این است که آنچه من به شما می گویم و شما را به آن دعوت می کنم وحی است که به من نازل شده است.[5] با کمی دقت در مفاهیم این دو آیه مشابه به روشنی در می یابیم که پیامبر اکرم ص و معصومین بشری مانند ما هستند بنابراین تمامی احکام جسمانی عالم ما در مورد ایشان صادق است، ایشان مانند ما غذا می خورند، آب می نوشند، سخن می گویند، راه می روند، ازدواج می کنند و مانند هر انسان دیگری از طریق ازدواج و روابط مشروع زناشویی، دارای فرزند می شوند. خداوند در آیه 95 سوره اسراء می فرماید: (قُل لَّوْ کانَ فِی الأَرْضِ مَلآئِکةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَکا رَّسُولاً؛ اگر بر روی زمین فرشتگانی مسکن و قرارگاه داشتند، ما هم فرشته ای از آسمان به رسالت آنها می فرستادیم). بنابراین رهبران و امامان ما، از جنس ما و از سنخ ما هستند، انسان اند و به ملاحظه انسان بودنشان دارای صفات و ویژگی های جسمانی بشری اند در نتیجه فرزنددار شدن ایشان نیز همان گونه است که سایر انسان ها از آن طریق دارای فرزند می شوند، نه از طرق خارق العاده غیر جسمانی که احیانا مورد نظر سئوال کننده بوده است. پی نوشتها: [1]. مومنون / 33 و 34. [2]. نهج البلاغه، تحقیق و شرح: الشیخ محمد عبده، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1412ق، ج4، ص28. [3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، قم، انتشارات جامعه مدرسین، بی جا، بی تا، ج13، ص405. [4]. فصلت / 5. [5]. المیزان، همان، ج17، ص361. منبع: اندیشه قم
لطفا توضیح دهید آیا روابط حضرت زهرا (س) با حضرت علی(ع) مانند دیگر همسران و دارای ابعاد مادّی بوده است؟
مقدمه: پیامبر اکرم و ائمه معصومین و حضرت زهرا علیهم السلام اگر چه دارای مرتبه وجودی بالا و بعد معنوی و روحانی قوی هستند ولی در عین حال انسان هستند و دارای جنبه جسمانی و مادی اند و به همین دلیل مانند هر انسانی دارای احتیاجات جسمانی اند، گرسنه می شوند، تشنه می شوند، می خوابند، راه می روند، خوشحال می شوند، ناراحت می شوند و در یک کلام در دایره احکام عالم ماده و جسم زندگی می کنند و محکوم به تمامی قوانین و احکام مادی و جسمانی دنیای انسان ها هستند و بسان هر بشری از عواطف و احساسات بشری بهره مندند. البته دارا بودن بعد جسمانی، ایشان را از تعالی روحانی و علوّ نورانی و معنوی باز نمی دارد بلکه به دلایل فراوانی که مورد بحث ما نیستند از صفات خارق العاده و مافوق توان و تصور انسانی نیز برخوردارند و به جهت اینکه کامل ترین و مقرب ترین مخلوقات خداوند هستند، دارای مقام خلیفة اللهی اند، حجت خداوند در زمین هستند، گنجینه علم الهی، محل نزول وحی حضرت حق، مونس فرشتگان آسمان و امین درگاه ایزد منان اند.
توجه زیاد به بعد معنوی وجود معصومین گاه موجب می شود عده ای بعد جسمانی زندگی ایشان را از یاد برده و در حمل برخی رفتارهای انسانی که برآورده از وجود جسمانی هر انسانی است بر وجود مقدس آنها دچار تردید شده یا به خطا بروند. این مسأله نو ظهور نیست بلکه در صدر اسلام نیز به شکل خاصی ظهور و بروز داشته است به این نحو که عده ای صرف نظر از انگیزه درونی شان از طرح مسائل این چنین، همواره در پذیرش دعوت نبی مکرم اسلام بهانه جویی می کردند که چرا او ملَک نیست؟ چرا به کسی ایمان بیاوریم که مانند ما بشر است؟
در واقع این گروه با مشاهده ویژگی های جسمانی و بشری پیامبر اکرم جنبه روحانی و معنوی وجود حضرت را که همانا مقام نبوت ایشان و ارتباط وحیانی حضرت با عالم بالا بود، زیر سئوال برده و آن را نفی می کردند حال آنکه پیامبر اکرم در عین انسان بودن و زندگی جسمانی داشتن، فرستاده خداوند بود و این اشتباه و یا غرض ورزی بهانه جویان آن عصر بود که این دو بعد را قابل جمع نمی دانستند.
در سوره فرقان آیه 7 آمده است: (وَقَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسُولِ یَأْکلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَک فَیَکونَ مَعَهُ نَذِیرًا)؛ و می گفتند چرا این پیامبر غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا همراه او فرشته ای نازل نشده که همراه او ما را انذار دهد). این آیه به روشنی تصویری از خطای برخی ساده اندیشان و غرض ورزان صدر اسلام را به نمایش می گذارد که حتی راه رفتن پیامبر در بازارها و غذا خوردن ایشان را دست آویز ردّ نبوت حضرت پیامبر قرار می دادند.
قابل جمع ندانستن بُعد معنوی والا با بعد جسمانی و بشری حتی در زمان پیامبران پیشین نیز وجود داشته است به عنوان نمونه در سوره مؤمنون می خوانیم: (و قال الملا من قومه الذین کفروا و کذّبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم فی الحیاة الدنیا ما هذا الا بشر مثلکم یا کل مما تأکلون منه و یشرب مما تشربون و لئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخاسرون) و اشراف و اعیان قوم هود که ما در حیات دنیا متنعمشان کرده بودیم و آنها کافر شدند و عالم آخرت را تکذیب کردند به مردم گفتند. این شخص بشری مانند شما بیش نیست که از هر چه شما می خورید، می خورد و از هر چه شما می آشامید، می آشامد و شما اگر بشری مانند خود را اطاعت کنید، بسیار زیانکار خواهید بود).[1]
از مجموع آنچه گذشت، می توان به دو آسیب از آسیب های عدم معرفت صحیح جایگاه و مقام معصومین علیهم السلام البته در حالت حداکثری اشاره نمود که در واقع نقطه مقابل یکدیگر هستند و به تعبیری یکی در جانب افراط و دیگری در جهت تفریط قابل بحث است:
1. عده ای با در نظر گرفتن جنبه جسمانی زندگی انبیا و معصومین، هر گونه فضیلت روحانی و مقام الهی و معنوی را از ایشان سلب می نمایند، مانند منکران نبوت پیامبر اکرم ص و حضرت هود که قبلا به آنها اشاره شد. این گروه نسبت به مقامات معنوی معصومین دچار آسیب تفریط شده اند و یا به عبارت دیگر در برجسته سازی بعد مادی و جسمانی حضرات معصومین به وادی افراط افتاده اند.
2. عده ای نیز با دیدن مقامات معنوی خارق العاده معصومین و توجه بسیار به بعد روحانی زندگی ایشان، به کلی از جنبه جسمانی حیات حضرات، چشم پوشیده و غفلت نموده اند و گاهی در مورد آنها ادعای خدایی کرده اند. این گروه نسبت به بعد روحانی و نورانی معصومین دچار افراط شده و در مورد آن غلو و زیاده روی نموده اند.
حضرت امیر المومنین علی در کلامی رسا و کوتاه این دو گروه را مورد اشاره قرار داده و می فرماید: (هلک فیّ رجلان: محب غال و مبغض قال؛ در مورد من دو گروه هلاک شدند: دوستدارانی که در مورد من غلو کردند و دشمنانی که کینه مرا داشتند).[2]
که گروه اول اشاره به افراط کنندگان در بعد معنوی معصومین داشته و گروه دوم به تفریط کنندگان در این مسأله اشاره دارد.
پس از ذکر مقدمه فوق، در مقام پاسخ به سئوال مورد بحث که در واقع از سنخ آسیب دوّم ذکر شده البته نه در حالت حداکثری بلکه به طور محدود به تردید در بخشی از ویژگی های جسمانی معصومین است، به برخی از آیات قرآن کریم اشاره می کنیم:
قرآن کریم در این مورد می فرماید: (قل انما انا بشر مثکلم یوحی الی؛ ای پیامبر بگو همانا من بشری همانند شما هستم که به من وحی می شود). این عبارت دو مرتبه در قرآن کریم آمده است: یک بار در سوره کهف، آیه 110 و بار دیگر در سوره فصلت، آیه 6.
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، در ذیل آیه 110 سوره کهف می نویسد: این آیه پیامبر را بشر معرفی می کند و حضرت را در بشر بودن مانند مردم قرار می دهد به نحوی که در این بعد چیزی زیاد بر آنها ندارد و چیز بیشتری را نیز ادّعا نمی کند. این تأکید بر بشر بودن پیامبر در مقابل تصور عده ای است که گمان می کردند وقتی پیامبر ادعای نبوت نمود، ادعای الوهیت و قدرت غیبی نیز داشت بنابراین آنها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تحکم می کردند و از او چیزهایی می پرسیدند که جز خدا نمی داند و از او چیزهایی می خواستند که جز خدا بر آن قادر نیست لکن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امر خداوند این تحکمات را از خود نفی نمود و فقط برای خود وحی الهی را ثابت دانست.[3]
علامه در ذیل آیه 6 سوره فصلت نیز این گونه می نویسد: ( قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی) در مقام پاسخ به کسانی است که به پیامبر اکرم ص می گفتند: (قلوبنا فی اکنه مما تدعونا الیه؛ قلب های ما از قبول دعوت تو سخت محجوب است (در حجاب است)).[4]
بنابراین مفهوم آیه این می شود؛ ای پیامبر بگو همانا من بشری مثل شما هستم که با شما معاشرت می کنم همان طور که برخی از شما با برخی دیگر معاشرت دارند و با شما تکلم می کنم همان طور که هر یک از شما با دیگری تکلم می کند بنابراین من مانند فرشته از جنس مباین شما (از جنسی غیر از جنس انسانی شما) نیستم تا بین من و شما حجابی باشد یا کلامم به گوش شما نفوذ نکند یا سخنم در قلب شما وارد نشود. تنها فرق من با شما در این است که آنچه من به شما می گویم و شما را به آن دعوت می کنم وحی است که به من نازل شده است.[5]
با کمی دقت در مفاهیم این دو آیه مشابه به روشنی در می یابیم که پیامبر اکرم ص و معصومین بشری مانند ما هستند بنابراین تمامی احکام جسمانی عالم ما در مورد ایشان صادق است، ایشان مانند ما غذا می خورند، آب می نوشند، سخن می گویند، راه می روند، ازدواج می کنند و مانند هر انسان دیگری از طریق ازدواج و روابط مشروع زناشویی، دارای فرزند می شوند.
خداوند در آیه 95 سوره اسراء می فرماید: (قُل لَّوْ کانَ فِی الأَرْضِ مَلآئِکةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَکا رَّسُولاً؛ اگر بر روی زمین فرشتگانی مسکن و قرارگاه داشتند، ما هم فرشته ای از آسمان به رسالت آنها می فرستادیم). بنابراین رهبران و امامان ما، از جنس ما و از سنخ ما هستند، انسان اند و به ملاحظه انسان بودنشان دارای صفات و ویژگی های جسمانی بشری اند در نتیجه فرزنددار شدن ایشان نیز همان گونه است که سایر انسان ها از آن طریق دارای فرزند می شوند، نه از طرق خارق العاده غیر جسمانی که احیانا مورد نظر سئوال کننده بوده است.
پی نوشتها:
[1]. مومنون / 33 و 34.
[2]. نهج البلاغه، تحقیق و شرح: الشیخ محمد عبده، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1412ق، ج4، ص28.
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، قم، انتشارات جامعه مدرسین، بی جا، بی تا، ج13، ص405.
[4]. فصلت / 5.
[5]. المیزان، همان، ج17، ص361.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] لطفا توضیح دهید آیا روابط حضرت زهرا (س) با حضرت علی (ع) مانند دیگر همسران و دارای ابعاد مادّی بوده است؟
- [سایر] حضرت فاطمه (س) چگونه به همسری امام علی (ع) رسیدند؟
- [سایر] ازدواج علی(ع) و فاطمه(س)چگونه بوده است؟
- [سایر] چرا حضرت علی (ع) قبل از حضرت فاطمه در را باز نکرد تا حضرت فاطمه (س) شهید نشود؟
- [سایر] چرا به حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) فقط می گویند اهل بیت پیغمبر آیا دیگر همسران پیغمبر جزء اهل بیت پیغمبر نبودند ؟
- [سایر] چرا به حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) فقط می گویند اهل بیت پیغمبر آیا دیگر همسران پیغمبر جزء اهل بیت پیغمبر نبودند ؟
- [سایر] سورهای که بر ازدواج حضرت امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) دلالت دارد، کدام است؟
- [سایر] آیا حضرت علی(ع) در یمن، در زمان حضرت فاطمه(س) کنیز اختیار کرده بودند؟
- [سایر] آیا حضرت زهرا ( س ) از فقر نسبت به علی (ع) گلایهمند بود؟
- [سایر] مراسم خواستگاری، عقد و عروسی امام علی (ع) و حضرت زهرا(س) چگونه برگزار شد؟
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد می گوید: زَوْجَتِی فاطِمَةُ خلعتها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. یعنی از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست، و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی مهرها) (لمهرها) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ مَهْرِها فَهِیَ طالِقَ ) مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل آنچه بذل کرده او، پس او رهاست. و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ فَهِیَ طالِق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (عَلی مَا بَذَلَتْ بمَا بَذَلَتْ) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند؛ چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد؛ باید بگوید بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کرده او از هم جدا شدیم پس او رها است. و اگر دیگری را وکیل کند؛ وکیل باید بگوید: عن قبل موکلی بارات زوجته فاطمه علی ما بذلت فهی طالق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی ما بذلت) ، (بما بذلت) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ)؛ یعنی مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ) و در هر دو صورت اگر به جای کلمة (عَلی مَهْرِها) (بمَهْرها) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله خوئی] اگر شوهر بخواهد صیغ مبارات را بخواند، چنانچه مثلًا اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارأُتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی ما بَذَلْتْ فَهِیَ طالِق) یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کردة او از هم جدا شدیم پس او رها است، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (عَنْ قِبَلِ مُوَکِّلِی بارَأُتُ زَوْجَتَهُ فاطِمَة عَلی ما بَذَلَتْ فَهِیَ طالِق) ودر هر دو صورت اگر بهجای کلم (علی ما بذلت) (بما بذلت) بگوید اشکال ندارد.