برای روشن شدن جواب سوال، توجه به چند نکته ضروری است. 1. هوشمندی در عرصه روایت شناسی: نگاه کارشناسی به هر روایت، بسیار جدّی است. هر روایتی تا از زیر ذرّه بین یک کارشناس هوشمند و نکته سنج عبور نکند، مورد داوری قرار نمی گیرد. روایت مورد نظر هم این گونه است. آن چه پیرامون این روایت قابل بیان است، این است که: قسمت اول این روایت در کتاب های معتبر هم چون، بحار الانوار، الغدیر، مستدرک، مدینه المعاجز، فرائد السبطین و...[1] آمده است. قسمت پایانی روایت نیز در کتاب های گوناگون و دست دوّم، بدون ذکر سند بیان شده است. از این روی، این روایت، در منابع شیعه و اهل تسنن بیان شده است و از شهرت خاصی برخوردار است. 2. سند روایت: در مورد سند این روایت، حرف و حدیث بسیاری بیان شده است. در یک جستجوی میدانی که صورت گرفت، برخی از کارشناسان عرصه روایی، آن را حدیث قدسی گرفته اند و برخی دیگر، از جمله آیت الله موسی شبیری زنجانی آن را محتمل الصدور دانسته اند. برخی دیگر هم چون آیت الله محمد علی گرامی از دلالت این روایت دفاع کرده اند ولی سند آن را به خاطر راویانی چون صالح بن عبد الوهاب و برخی روات دیگر ضعیف دانسته اند.[2] آیت الله سید حسن میر جهانی، در کتاب جنّه العاصمه، سلسله سند این روایت را بیان داشته است، می فرماید: (فی کتاب کشف اللئالی تالیف صالح بن عبد الوهاب بن العرندس انّه روی عن الشیخ ابراهیم بن الحسن الوراق عن الشیخ علی بن الجزائری عن الشیخ احمد بن فهد الحلی عن الشیخ زین الدین علیّ بن الحسن الخازن الحائدی عن الشیخ ابن عبد الله محمد بن مکی بطریقه یعنی الشیخ ابی طالب محمد فخر المحققین عن والده الحسن بن مطهّر العلامه الحلی عن الشیخ ابی القاسم جعفر بن الحسن بن سعید الحلّی المحقق علی الاطلاق عن السید بن علی فخار بن المعد الموسوی عن الشیخ الشاذان بن جبرئیل القمی عن الشیخ محمد بن ابی القاسم الطبری عن الشیخ ابی علیّ الحسن عن والده الشیخ الطائفه عن الشیخ المفید عن شیخه الصدوق عن ابی جعفر محمد بن علی بن موسی بن بابویه القمی بطریقه یعنی علیّ بن احمد بن موسی عن محمد بن ابی عبد الله الکوفی عن محمد بن اسماعیل البرمکی عن جعفر بن احمد عن عبد الله بن الفضل عن مفضل بن عمر عن جابر بن یزید الجعفی عن جابر بن عبد الله انصاری عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن الله تبارک و تعالی انه قال: یا احمد لولاک ...)[3] در سلسله روات این روایت، صالح بن عبد الوهاب مجهول است و نامش در کتاب های رجالی نیامده است.[4] ابراهیم بن الحسن، مشترک است و با پسوند رزاق یا ورّاق در کتاب های رجالی نیامده است. علی بن هلال جزائری نیز مجهول است و نامش در کتاب های معتبر رجالی مثل تنقیح المقال نیامده است. احمد بن فهد الحلی، علیّ بن الحسن الخازن الحائری و ... نیز مجهول هستند. آیت الله گرامی که از دلالت روایت محکم دفاع کرده است، پیرامون سند روایت فرمود: (صالح بن عبد الوهاب و برخی روات سابق او مجهول هستند ولی این نکته دلیلی بر کذب روایت نیست...).[5] بنابر این برای مردود دانستن روایت از جهت سند، کافی است که یکی از روات در سلسله سند مجهول و یا غیر ثقه باشند و با وجود یک راوی مجهول، روایت از نظر سندی از کار می افتد. از این روی این روایت از نظر سندی ضعیف است و چندان قابل دفاع نیست. سایر روات نیز در سلسله سند این روایت، کارایی خود را از دست می دهد، لذا به علت رعایت اختصار از بررسی سرنوشت سایر روات صرف نظر شد. 3. دلالت روایت آن چه پیرامون دلالت یک روایت قابل بیان است این است که: (اگر دلالت و معنای روایت مخالف قرآن و مستندات شرع باشد و با مبانی شرع و عقلی سازگاری نداشته باشد؛ طرد و ردّ می شود،[6] در غیر این صورت می توان روایت را مورد پذیرش متنی قرار داد و از باب تسامح در ادله سنن آن را پذیرفت. چون طبق قاعده و اصل: (دلالته تغنی عن السند)، مفهوم و محتوای روایت، از سند بی نیاز و احتیاجی به آن ندارد.[7] روایت مورد بحث نیز این گونه است. از یک طرف مخالف قرآن و مستندات شرع و مبانی شرعی و عقلی نیست، از طرف دیگر محتوا و معنای آن نیاز به سند ندارد. قرآن شریف می فرماید؛ انبیاء از جهت نبیّ بودن با هم تفاوتی ندارند. (لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ...؛[8]بین هیچ یک از پیامبران او (از جهت نبوّت) فرق نمی گذاریم (و نباید هم فرق گذاشت).)) ولی از جهت مراتب، انبیاء دارای مراتب می باشند و مراتب شان نسبت به هم متفاوت می باشد. می فرماید: (تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِّنْهُم...؛[9] اینان پیامبرانی هستند که بعضی را بر بعضی برتری بخشیدیم؟ بنابر این مراتب پیامبران نسبت به هم متفاوت می باشد. رسول رحمت صلی الله علیه و آله و سلم چون هم صاحب منصب نبوّت و هم رسالت و هم امامت است، سر آمد همه پیامبران می باشد.)) او (رحمةللعالمین)[10] است ... و از این جهت مرتبه رسول رحمت بر همه پیامبران برتری دارد. این امر در مورد ائمه علیهم السلام نسبت به هم و ائمه علیهم السلام نسبت به پیامبران و بین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها نیز وجود دارد. کسی صاحب مقام امامت است از کسی که صاحب مقام نبوّت است برتر است و این یک امر بدیهی است. آن چه که از روایات به دست می آید این است که هدف از خلقت همه عالم هستی، پیامبر ص و اهل بیت بوده اند. از طرفی از چند روایت به دست می آید که در میان خود پیامبر ص و اهل بیت علیهم السلام هم ترتیبی بوده است و یکی دو روایت هم می فهماند که به خلقت پیامبر و علی و حسنین (در خلقت نوری) هنوز نور مطلق تحقق نیافته بود و با وجود زهرا سلام الله علیها ، غایت خلقت همگی تحقق پیدا کرد. یعنی پیامبر و علی و حسنین علیهم السلام نیز قدم آخر نیستند و ما قبل آخر می باشند و مقدمه آخرین فاطمه زهرا می باشد.[11] مفاد روایت (لولا علیّ) این می شود که اگر امامت نبود، نبوّت پدید نمی آمد، این مطلب دور از قاعده نیست، زیرا نبوّت بیان قانون است و مجریان آن امامان علیهم السلام هستند بنابر این امامت از نبوّت مهم تر است. نگویید: پس علی علیه السلام مهم تر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؟ با این که خود علی علیه السلام می فرماید: (من یکی از شاگردان محمّد هستم) نه این طور نمی گوییم بلکه می گوییم پیامبر دو منصب دارد: یکی نبوّت و دوم امامت ... پس مفاد جمله دوم روایت این است که اگر امامت نبود نبوّت انجام نمی شد. در واقع این قسمت از روایت همگام و هم سو با قرآن شریف است که می فرماید: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛[12] ای پیامبر آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان؛ و اگر چنین نکنی، رسالت خود را نرسانده ای) از این روی پس از ابلاغ امامت علی علیه السلام می فرماید: (الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الإِسْلاَمَ دِینًا؛[13] امروز دین شما را برایتان به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را بر شما پسندیدم). با این نگاه، این قسمت از حدیث کاملاً همسو و همگام با قرآن است و از محتوای بسیار دقیق، ظریف و عمیق برخوردار است و آن این که مقام امامت فوق مقام نبوت است و تداوم اهداف نبوت نیز به تداوم امامت منوط است.[14] در واقع این قسمت از روایت، تفسیر دو آیه فوق است که اگر بنا به مصلحتی نام مبارک امام علی علیه السلام در دو آیه بیان نشد، این حدیث قدسی[15] از آن پرده بر می دارد و می گوید: (لولا علیّ لما خلقتک) آنی که اکمال و اتمام دین به آن وابسته است، امامت امام علی علیه السلام است. غیر از امام معصوم کسی نمی تواند آثار و اهداف نبوّت را حفظ کند. اما جمله سوم روایت: (لولا فاطمة لما خلقتکما) اقبال لاهوری جایگاه فاطمه زهرا را در جهان هستی هم چون مرکز پرگار عشق می داند؛ می گوید: مادر آن مرکز پرگار عشق مادر آن کاروان سالار عشق[16] در این قسمت از حدیث فاطمه زهرا محور خلقت قرار گرفته است. او محور آفرینش است. اگر وجود او نبود نسل رسول عشق منقطع می شد.[17] پس بحث در این نیست که فاطمه زهرا از علی علیه السلام و پیامبر ص بزرگتر است و علی علیه السلام از پیامبر ص بلکه بحث در این است که جایگاه و نقش آفرینی هر کدام از سه بزرگوار در خلقت جهان هستی چه قدر و چگونه می باشد؟ وجود فاطمه زهرا سلام الله علیها از این جهت تا قیامت تداوم نبوّت، امامت و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است. او واسطه بین نبوت و امامت است و تکامل خلقت در سایه تبیین رسالت و امامت است و هر دو از نسل فاطمه زهرا. پس او مصدر ائمه علیهم السلام است و تداوم بخش دعوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ولایت.[18] اگر او نبود امامت تداوم نداشت و رسالت ابتر و ناقص می ماند. پس چه اشکال دارد که گفته شود: اگر فاطمه نبود علی یعنی امامت نبود و اگر علی یعنی امامت نبود پیامبر یعنی رسالت نبود.[19] اگر از جهت اثبات حقانیت نیز به حقانیت فاطمه زهرا نگریسته شود؛ می توان در عرصه رسالت و ولایت به دشمنان گفت: شما می گویید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام دست به شمشیر بردند، با یهودی های مدینه، کفار، مشرکین و منافقین و معاویه جنگیدند و ... فاطمه زهرا سلام الله علیها که دست به شمشیر نبرد و با کسی جنگ نکرد ... چرا حق او را غصب کردند. چرا او را شهید کردند؟! امام حسین علیه السلام دست به شمشیر برد و .... علی اصغر چه؟ (بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ).[20] به هر تقدیر گاهی متن روایت به حدّی محکم است که راوی را هم اعتبار می بخشد و گاهی راوی به روایت.[21] متن این روایت نیز به راوی اعتبار می بخشد و یا طبق اصل (دلالته تغنی عن السند) ما را از سند آن بی نیاز می کند. این بود بیان مجمل و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. پی نوشتها: [1] . گرامی، محمد علی، لولا فاطمه، قم، دفتر ایت الله محمد علی گرامی، سوم، 1385، ص 13. [2] . همان. [3] . طباطبایی، میر جهانی، سید حسن، جنه العاصمه، تهران، صدر، 1398 ه.ق، ص 142. [4] . گرامی، محمد علی، همان، ص 141. [5] . همان. [6] . المناقب، ج 1، فصل فی اللطائف، ص 213. [7] . جعفری، محمد تقی، نیایش امام حسین در صحرای عرفان، تهران، موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، چهارم، 1382، ص 29. [8] . بقره / 285. [9] . بقره / 253. [10] . انبیاء / 21 107. [11] . گرامی، محمد علی، لولا فاطمه، همان، ص 15. [12] . مائده / 5 67 3. [13] . همان. [14] . گرامی، محمد علی، لولا فاطمه، همان. [15] . بحار، ج 40، باب 91، ح 20، ص 214. [16] . لاهوری، اقبال، دیوان، تهران، سینا، هشتم، 1381، ص 103. [17] . کوثر / 108 1 3. [18] . قائمی، علی، در مکتب فاطمه، تهران، امیر، ششم، 1377، ص 71 72. [19] . گرامی، محمد علی، همان، ص111. [20] . تکویر / 9. [21] . گرامی، محمد علی، همان. منبع: اندیشه قم
آیا روایت: «لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علیّ لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما» معتبر است؟ معنای آن چیست؟
برای روشن شدن جواب سوال، توجه به چند نکته ضروری است.
1. هوشمندی در عرصه روایت شناسی: نگاه کارشناسی به هر روایت، بسیار جدّی است. هر روایتی تا از زیر ذرّه بین یک کارشناس هوشمند و نکته سنج عبور نکند، مورد داوری قرار نمی گیرد. روایت مورد نظر هم این گونه است. آن چه پیرامون این روایت قابل بیان است، این است که: قسمت اول این روایت در کتاب های معتبر هم چون، بحار الانوار، الغدیر، مستدرک، مدینه المعاجز، فرائد السبطین و...[1] آمده است. قسمت پایانی روایت نیز در کتاب های گوناگون و دست دوّم، بدون ذکر سند بیان شده است. از این روی، این روایت، در منابع شیعه و اهل تسنن بیان شده است و از شهرت خاصی برخوردار است.
2. سند روایت: در مورد سند این روایت، حرف و حدیث بسیاری بیان شده است. در یک جستجوی میدانی که صورت گرفت، برخی از کارشناسان عرصه روایی، آن را حدیث قدسی گرفته اند و برخی دیگر، از جمله آیت الله موسی شبیری زنجانی آن را محتمل الصدور دانسته اند. برخی دیگر هم چون آیت الله محمد علی گرامی از دلالت این روایت دفاع کرده اند ولی سند آن را به خاطر راویانی چون صالح بن عبد الوهاب و برخی روات دیگر ضعیف دانسته اند.[2]
آیت الله سید حسن میر جهانی، در کتاب جنّه العاصمه، سلسله سند این روایت را بیان داشته است، می فرماید: (فی کتاب کشف اللئالی تالیف صالح بن عبد الوهاب بن العرندس انّه روی عن الشیخ ابراهیم بن الحسن الوراق عن الشیخ علی بن الجزائری عن الشیخ احمد بن فهد الحلی عن الشیخ زین الدین علیّ بن الحسن الخازن الحائدی عن الشیخ ابن عبد الله محمد بن مکی بطریقه یعنی الشیخ ابی طالب محمد فخر المحققین عن والده الحسن بن مطهّر العلامه الحلی عن الشیخ ابی القاسم جعفر بن الحسن بن سعید الحلّی المحقق علی الاطلاق عن السید بن علی فخار بن المعد الموسوی عن الشیخ الشاذان بن جبرئیل القمی عن الشیخ محمد بن ابی القاسم الطبری عن الشیخ ابی علیّ الحسن عن والده الشیخ الطائفه عن الشیخ المفید عن شیخه الصدوق عن ابی جعفر محمد بن علی بن موسی بن بابویه القمی بطریقه یعنی علیّ بن احمد بن موسی عن محمد بن ابی عبد الله الکوفی عن محمد بن اسماعیل البرمکی عن جعفر بن احمد عن عبد الله بن الفضل عن مفضل بن عمر عن جابر بن یزید الجعفی عن جابر بن عبد الله انصاری عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن الله تبارک و تعالی انه قال: یا احمد لولاک ...)[3]
در سلسله روات این روایت، صالح بن عبد الوهاب مجهول است و نامش در کتاب های رجالی نیامده است.[4] ابراهیم بن الحسن، مشترک است و با پسوند رزاق یا ورّاق در کتاب های رجالی نیامده است. علی بن هلال جزائری نیز مجهول است و نامش در کتاب های معتبر رجالی مثل تنقیح المقال نیامده است. احمد بن فهد الحلی، علیّ بن الحسن الخازن الحائری و ... نیز مجهول هستند. آیت الله گرامی که از دلالت روایت محکم دفاع کرده است، پیرامون سند روایت فرمود: (صالح بن عبد الوهاب و برخی روات سابق او مجهول هستند ولی این نکته دلیلی بر کذب روایت نیست...).[5]
بنابر این برای مردود دانستن روایت از جهت سند، کافی است که یکی از روات در سلسله سند مجهول و یا غیر ثقه باشند و با وجود یک راوی مجهول، روایت از نظر سندی از کار می افتد. از این روی این روایت از نظر سندی ضعیف است و چندان قابل دفاع نیست. سایر روات نیز در سلسله سند این روایت، کارایی خود را از دست می دهد، لذا به علت رعایت اختصار از بررسی سرنوشت سایر روات صرف نظر شد.
3. دلالت روایت
آن چه پیرامون دلالت یک روایت قابل بیان است این است که: (اگر دلالت و معنای روایت مخالف قرآن و مستندات شرع باشد و با مبانی شرع و عقلی سازگاری نداشته باشد؛ طرد و ردّ می شود،[6] در غیر این صورت می توان روایت را مورد پذیرش متنی قرار داد و از باب تسامح در ادله سنن آن را پذیرفت. چون طبق قاعده و اصل: (دلالته تغنی عن السند)، مفهوم و محتوای روایت، از سند بی نیاز و احتیاجی به آن ندارد.[7] روایت مورد بحث نیز این گونه است. از یک طرف مخالف قرآن و مستندات شرع و مبانی شرعی و عقلی نیست، از طرف دیگر محتوا و معنای آن نیاز به سند ندارد.
قرآن شریف می فرماید؛ انبیاء از جهت نبیّ بودن با هم تفاوتی ندارند. (لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ...؛[8]بین هیچ یک از پیامبران او (از جهت نبوّت) فرق نمی گذاریم (و نباید هم فرق گذاشت).)) ولی از جهت مراتب، انبیاء دارای مراتب می باشند و مراتب شان نسبت به هم متفاوت می باشد. می فرماید: (تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِّنْهُم...؛[9] اینان پیامبرانی هستند که بعضی را بر بعضی برتری بخشیدیم؟ بنابر این مراتب پیامبران نسبت به هم متفاوت می باشد. رسول رحمت صلی الله علیه و آله و سلم چون هم صاحب منصب نبوّت و هم رسالت و هم امامت است، سر آمد همه پیامبران می باشد.))
او (رحمةللعالمین)[10] است ... و از این جهت مرتبه رسول رحمت بر همه پیامبران برتری دارد. این امر در مورد ائمه علیهم السلام نسبت به هم و ائمه علیهم السلام نسبت به پیامبران و بین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها نیز وجود دارد.
کسی صاحب مقام امامت است از کسی که صاحب مقام نبوّت است برتر است و این یک امر بدیهی است.
آن چه که از روایات به دست می آید این است که هدف از خلقت همه عالم هستی، پیامبر ص و اهل بیت بوده اند. از طرفی از چند روایت به دست می آید که در میان خود پیامبر ص و اهل بیت علیهم السلام هم ترتیبی بوده است و یکی دو روایت هم می فهماند که به خلقت پیامبر و علی و حسنین (در خلقت نوری) هنوز نور مطلق تحقق نیافته بود و با وجود زهرا سلام الله علیها ، غایت خلقت همگی تحقق پیدا کرد. یعنی پیامبر و علی و حسنین علیهم السلام نیز قدم آخر نیستند و ما قبل آخر می باشند و مقدمه آخرین فاطمه زهرا می باشد.[11]
مفاد روایت (لولا علیّ) این می شود که اگر امامت نبود، نبوّت پدید نمی آمد، این مطلب دور از قاعده نیست، زیرا نبوّت بیان قانون است و مجریان آن امامان علیهم السلام هستند بنابر این امامت از نبوّت مهم تر است.
نگویید: پس علی علیه السلام مهم تر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؟ با این که خود علی علیه السلام می فرماید: (من یکی از شاگردان محمّد هستم) نه این طور نمی گوییم بلکه می گوییم پیامبر دو منصب دارد: یکی نبوّت و دوم امامت ... پس مفاد جمله دوم روایت این است که اگر امامت نبود نبوّت انجام نمی شد. در واقع این قسمت از روایت همگام و هم سو با قرآن شریف است که می فرماید: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛[12] ای پیامبر آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان؛ و اگر چنین نکنی، رسالت خود را نرسانده ای) از این روی پس از ابلاغ امامت علی علیه السلام می فرماید: (الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الإِسْلاَمَ دِینًا؛[13] امروز دین شما را برایتان به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را بر شما پسندیدم).
با این نگاه، این قسمت از حدیث کاملاً همسو و همگام با قرآن است و از محتوای بسیار دقیق، ظریف و عمیق برخوردار است و آن این که مقام امامت فوق مقام نبوت است و تداوم اهداف نبوت نیز به تداوم امامت منوط است.[14]
در واقع این قسمت از روایت، تفسیر دو آیه فوق است که اگر بنا به مصلحتی نام مبارک امام علی علیه السلام در دو آیه بیان نشد، این حدیث قدسی[15] از آن پرده بر می دارد و می گوید: (لولا علیّ لما خلقتک) آنی که اکمال و اتمام دین به آن وابسته است، امامت امام علی علیه السلام است. غیر از امام معصوم کسی نمی تواند آثار و اهداف نبوّت را حفظ کند.
اما جمله سوم روایت: (لولا فاطمة لما خلقتکما) اقبال لاهوری جایگاه فاطمه زهرا را در جهان هستی هم چون مرکز پرگار عشق می داند؛ می گوید:
مادر آن مرکز پرگار عشق مادر آن کاروان سالار عشق[16]
در این قسمت از حدیث فاطمه زهرا محور خلقت قرار گرفته است. او محور آفرینش است. اگر وجود او نبود نسل رسول عشق منقطع می شد.[17] پس بحث در این نیست که فاطمه زهرا از علی علیه السلام و پیامبر ص بزرگتر است و علی علیه السلام از پیامبر ص بلکه بحث در این است که جایگاه و نقش آفرینی هر کدام از سه بزرگوار در خلقت جهان هستی چه قدر و چگونه می باشد؟ وجود فاطمه زهرا سلام الله علیها از این جهت تا قیامت تداوم نبوّت، امامت و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است. او واسطه بین نبوت و امامت است و تکامل خلقت در سایه تبیین رسالت و امامت است و هر دو از نسل فاطمه زهرا. پس او مصدر ائمه علیهم السلام است و تداوم بخش دعوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ولایت.[18] اگر او نبود امامت تداوم نداشت و رسالت ابتر و ناقص می ماند. پس چه اشکال دارد که گفته شود: اگر فاطمه نبود علی یعنی امامت نبود و اگر علی یعنی امامت نبود پیامبر یعنی رسالت نبود.[19]
اگر از جهت اثبات حقانیت نیز به حقانیت فاطمه زهرا نگریسته شود؛ می توان در عرصه رسالت و ولایت به دشمنان گفت: شما می گویید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام دست به شمشیر بردند، با یهودی های مدینه، کفار، مشرکین و منافقین و معاویه جنگیدند و ... فاطمه زهرا سلام الله علیها که دست به شمشیر نبرد و با کسی جنگ نکرد ... چرا حق او را غصب کردند. چرا او را شهید کردند؟! امام حسین علیه السلام دست به شمشیر برد و .... علی اصغر چه؟ (بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ).[20]
به هر تقدیر گاهی متن روایت به حدّی محکم است که راوی را هم اعتبار می بخشد و گاهی راوی به روایت.[21] متن این روایت نیز به راوی اعتبار می بخشد و یا طبق اصل (دلالته تغنی عن السند) ما را از سند آن بی نیاز می کند.
این بود بیان مجمل و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
پی نوشتها:
[1] . گرامی، محمد علی، لولا فاطمه، قم، دفتر ایت الله محمد علی گرامی، سوم، 1385، ص 13.
[2] . همان.
[3] . طباطبایی، میر جهانی، سید حسن، جنه العاصمه، تهران، صدر، 1398 ه.ق، ص 142.
[4] . گرامی، محمد علی، همان، ص 141.
[5] . همان.
[6] . المناقب، ج 1، فصل فی اللطائف، ص 213.
[7] . جعفری، محمد تقی، نیایش امام حسین در صحرای عرفان، تهران، موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، چهارم، 1382، ص 29.
[8] . بقره / 285.
[9] . بقره / 253.
[10] . انبیاء / 21 107.
[11] . گرامی، محمد علی، لولا فاطمه، همان، ص 15.
[12] . مائده / 5 67 3.
[13] . همان.
[14] . گرامی، محمد علی، لولا فاطمه، همان.
[15] . بحار، ج 40، باب 91، ح 20، ص 214.
[16] . لاهوری، اقبال، دیوان، تهران، سینا، هشتم، 1381، ص 103.
[17] . کوثر / 108 1 3.
[18] . قائمی، علی، در مکتب فاطمه، تهران، امیر، ششم، 1377، ص 71 72.
[19] . گرامی، محمد علی، همان، ص111.
[20] . تکویر / 9.
[21] . گرامی، محمد علی، همان.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] آیا روایت: «لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علیّ لما خلقتک و لولا فاطمة لما خلقتکما» معتبر است؟ معنای آن چیست؟
- [سایر] در کتابی خوانده ام که : " لولاک یا محمد ما خلقت الأفلاک ولولا علی ما خلقتک ولولا فاطمة ما خلقتکما" آیا چنین حدیثی درست است؟
- [سایر] در کتابی خوانده ام که : " لولاک یا محمد ما خلقت الأفلاک ولولا علی ما خلقتک ولولا فاطمة ما خلقتکما" آیا چنین حدیثی درست است؟
- [سایر] آیا درجه و رتبه پیامبر اکرم(ص) پایینتر از امام علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) است؛ زیرا از حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک...» چنین استنباط میشود؟
- [سایر] سند روایت (...لولا فاطمه لما خلقتکما) چیست و معنای این روایت را توضیح دهید.
- [سایر] آیا درجه و رتبه پیامبر اکرم(ص) پایین تر از امام علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) است؛ زیرا از حدیث (لولاک لما خلقت الافلاک...) چنین استنباط میشود؟
- [سایر] آیا از حدیث (لولاک لما خلقت الافلاک ) استنباط می شود که رتبه پیامبر پایین تر از علی و زهرا است؟
- [سایر] حقیقت معنای حدیث مشهور «لولاک» در عظمت و جایگاه حضرت زهرا(س) چیست؟
- [سایر] آیا حدیث منقول از پیامبر اکرم که فرمودند: «ان اول شخص یدخل الجنة فاطمة» ؛ «فاطمه اولین کسی است که وارد بهشت می شود.» صحیح است؟
- [سایر] آیا حدیث منقول از پیامبر اکرم که فرمودند: «ان اول شخص یدخل الجنة فاطمة» ؛ «فاطمه اولین کسی است که وارد بهشت می شود.» صحیح است؟
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد می گوید: زَوْجَتِی فاطِمَةُ خلعتها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. یعنی از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست، و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی مهرها) (لمهرها) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ مَهْرِها فَهِیَ طالِقَ ) مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل آنچه بذل کرده او، پس او رهاست. و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ فَهِیَ طالِق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (عَلی مَا بَذَلَتْ بمَا بَذَلَتْ) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند؛ چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد؛ باید بگوید بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کرده او از هم جدا شدیم پس او رها است. و اگر دیگری را وکیل کند؛ وکیل باید بگوید: عن قبل موکلی بارات زوجته فاطمه علی ما بذلت فهی طالق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی ما بذلت) ، (بما بذلت) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ)؛ یعنی مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ) و در هر دو صورت اگر به جای کلمة (عَلی مَهْرِها) (بمَهْرها) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله خوئی] اگر شوهر بخواهد صیغ مبارات را بخواند، چنانچه مثلًا اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارأُتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی ما بَذَلْتْ فَهِیَ طالِق) یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کردة او از هم جدا شدیم پس او رها است، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (عَنْ قِبَلِ مُوَکِّلِی بارَأُتُ زَوْجَتَهُ فاطِمَة عَلی ما بَذَلَتْ فَهِیَ طالِق) ودر هر دو صورت اگر بهجای کلم (علی ما بذلت) (بما بذلت) بگوید اشکال ندارد.