برای پاسخ به این سئوال ابتدا سیره و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دعوت مردم به دین حق را تبیین کرده و سپس با توجه به این سیره قضیه صلح حدیبیه مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در آخر نیز به تحلیل و بررسی عملکرد بودا و حضرت عیسی علیه السلام پرداخته خواهد شد. در سیره عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر پایه آیات فراوانی از قرآن می توان چند روش مشخص را در دعوت مردم بازشناسی کرد. نخستین و اصیل ترین شیوه بر اساس (هدایت فکری) مردم از طریق استدلال و تقویت روح تفکر و تعمق در مردم بود. پیامبر در تمام دوران (13 سال) مکه با قوت از این شیوه استفاده کردند و تا آخر نیز دعوت مکرر قرآن به تأمل و تدبر و نیز توصیه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای (دعوت به حکمت و موعظه) نشان آن بود که این راه ادامه دارد، و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با همین شیوه توانست تعداد زیادی را به اسلام فراخواند که از جمله آن ها ایمان آوردن مردم مدینه بود.[1] اما همیشه عده ای هستند که منطق در آنها کارگر نیست، و با عقاید و رفتار فاسد و باطلی که دارند موجبات ظلم و تعدی بر دیگران شده و از راه هدایت سر باز می زنند. با شناختی که از روحیه مفسدین در تاریخ گذشته و حال در دست داریم بسیار ساده لوحانه است که گمان کنیم با سخن گفتن می توانیم آنها را وادار کنیم تا دست از تجاوز بردارند، از دیدگاه قرآن این چنین کسانی تنها با جنگ و نه با عهد و پیمان گرفتن، دست از تجاوز و ایجاد فساد خواهند برداشت.[2] صلح جویی به معنای دوری از هر گونه شدت عمل به نحو مطلق و صد در صد، خود به معنای نقص برای دارنده آن است چرا که گاهی بدون شدت عمل و برخورد نمی توان حقوق از دست رفته را به صاحبان حق باز گرداند و کوتاه آمدن و به نصیحت و موعظه بسنده کردن در مورد کسانی که موعظه در آنها اثری ندارد به معنای دادن آزادی عمل برای ادامه روش نادرست آنهاست. اسلام قصد ایجاد آرامش کاذب را که در پناه سکوت، مظلوم از احقاق حق خودش باز ماند، ندارد. بنابراین با وجود آیات بیشماری که درباره فلسفه جهاد در قرآن آمده و جنگ را برای اهداف کاملاً دینی و انسانی روا شمرده، این بی انصافی است که کسی تجویز جنگ در اسلام را برای اهداف کاملاً جنگ طلبانه بداند. مفهوم جهاد دینی، رهایی انسان ها از یوغ ستم، و به دست آوردن حقوق حقه یا از بین بردن تجاوز، در کنار امر به عدم تعدی و تجاوز است.[3] با توضیحاتی که داده شد چنین به دست می آید که اسلام در طبیعت خود، صلح طلب و اهل مسالمت است اما هیچ گاه نمی کوشد تا نظر خویش را درباره جهاد و دفاع پنهان کند و نوعی صلح غیر واقعی را پیشنهاد کند که نتیجه آن راضی شدن به ظلم و تعدی به حقوق دیگران باشد.[4] بنابراین روش اصلی و اولیه پیامبر اسلام بلکه تمام انبیاء الهی برای دعوت بر طریق هدایت و کمال، روش مسالمت آمیز و مدارا است و نمونه های بسیاری از تاریخ زندگانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گواه این مطلب است و آیات بسیاری در قرآن نیز بر این مطلب اشاره دارد مانند آیه 59 سوره آل عمران: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ ... [5]؛ (رحمت خدا تو را با خلق، مهربان و خوش خوی گردانید، و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از پیرامون تو متفرق می‌شدند، پس چون امت به نادانی در باره تو بد کنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش کن...). اما صلح حدیبیه چنین بوده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بنابر مصلحت آنروز جامعه مسلمین آنرا پذیرفت چرا که پذیرش آن به معنای به وجود آمدن دوره آرامشی بود که در آن می شد با تمرکز بر تبلیغ دین و رساندن پیام الهی بر همگان قدم های مؤثرتری در این راه برداشت اگر چه ظاهر صلح نامه به نفع کفار بود و بعضی از مسلمین نیز از آن راضی نبودند اما با گذشت زمان درستی تصمیم پیامبر بر همگان آشکار گردید و اثرات مثبت آن در جذب مردم به سوی راه حق نمایان شد. و حتی زهری که از رجال معروف تابعین است در این مورد می گوید، فتحی عظیم تر از صلح حدیبیه صورت نگرفت، چرا که مشرکین با مسلمانان ارتباط یافتند و اسلام در قلوب آنها جایگزین شد و در عرض سه سال گروه عظیمی اسلام آوردند و جمعیت مسلمانان با آنها رو به فزونی گرفت.[6] بنابراین عمل پیامبر و اقدام به صلح در همان راستای هدایت و آگاهی بخشیدن به جامعه آنروز بوده است و نه صرفاً یک عمل مسالمت آمیز و صلح جویانه آن هم در شرایط سخت و همراه با ظلم پذیری. اما این مطلب که چرا سیره حضرت مسیح یا بودا با پیامبر اسلام متفاوت است؛ در مورد بودا باید گفت که برخی از دین شناسان معتقدند که اساساً بودا در صدد تدوین و پایه گذاری یک دین و آیین کامل که بتواند جامعه بشری را اداره کند نبوده است تا بتواند ملاک قضاوت ما قرار گیرد.[7] آیین و مسلک بودا پیش از این که به یک دین شباهت داشته باشد به یک فلسفه شبیه است، ولی پیروان او تدریجاً آیین او را به صورت یک آیین مذهبی در آوردند و خود او را که منکر پرستش خدا بود تا حد معبود بالا بردند، معبد ساختند و مجسمه بودا را در معابد بر پا کردند و گفته های او را پس از خودش گرد آوردند.[8] بنابراین از آنجا که او در پی تشکیل جامعه آرمانی و داشتن برنامه کامل زندگی و به همین ترتیب فراهم آوردن سعادت دنیوی و اخروی انسانها نبوده است بلکه آوردهی او بیشتر یک مکتب فلسفی به شمار می رود لذا عملکرد وی نمی تواند ملاک قضاوت صحیح و مقایسه ما قرار گیرد. مضاف بر اینکه بر فرض اگر آموزه های او یک آیین کامل و دارای صَلاح نیز به حساب آید با توجه به مطالب گفته شده در صورت دارا بودن قدرت و نیروی کافی برای مبارزه عملی با طغیان گران و مستکبران و کسانی که به هیچ وجه پذیرای حق نیستند و کوتاهی در آن اشکالات زیادی بر روش وی وارد خواهد بود. اما در مورد عیسی علیه السلام باید گفت آنچه در مورد ایشان در اذهان شکل گرفته است تفکری نادرست و خالی از حقیقت است. عیسی علیه السلام نیز مانند پیامبر اسلام مأمور به هدایت و اصلاح جامعه بشری بوده است و در این راه از تمام ابزار و وسایل موجود در حد امکان بهره می گرفته است. مبارزه عیسای مسیح با طغیانگران بنی اسرائیل، بخشی از رسالت الهی آن حضرت بوده است و چنین نبوده است که مسیح فقط به موعظه بسنده کند... قرآن کریم، پاسخ مثبت حواریون به حضرت مسیح برای نبرد با کافران، و نیز برخورداری آنان از امداد و تأیید الهی در مبارزه پیروزمندانه شان را چنین نقل می کند: یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ کمَا قَالَ عِیسی ابْنُ مَرْیمَ‌َ لِلْحَوَارِیِّنَ مَنْ أَنصَارِی إِلی اللَّهِ قَالَ الحَْوَارِیُّونَ نحَْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فََامَنَت طَّائفَةٌ مِّن بَنی إِسْرَ ءِیلَ وَ کفَرَت طَّائفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلی‌ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِینَ[9]؛ (ای کسانی که ایمان آورده‌اید، یاوران خدا باشید، هم چنان که عیسی بن مریم به حواریان گفت: چه کسانی یاوران من در راه خدایند؟ حواریان گفتند: ما یاوران خدا هستیم. پس گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند. ما کسانی را که ایمان آورده بودند بر ضد دشمنانشان مدد کردیم تا پیروز شدند.). این آیه بیانگر آن است که اصل نبرد در دین مسیحیت یک اصل مسلم بود، زیرا خدای سبحان به مسلمانان می گوید: ای مومنان در یاری دین خدا و مبارزه با کفر؛ مانند حواریان عیسی باشید بنابراین مسیحیت در رهبانیت خلاصه نمی شد.[10] همچنین از نظر کتاب مقدس حضرت عیسی علیه السلام شخصیتی انقلابی است که برای نجات محرومان از سلطه ستمکاران ظهور کرده و مبارزه مسلحانه یکی از راهبردهایی است که برای تحقق هدف انقلابی اش برگزیده است[11] که به دو نمونه اشاره می کنیم: (هر کس که در زمره یاران اوست باید آماده جهاد و شهادت باشد). (انجیل لوقا 26:14) هنگامی که تعقیب و دستگیری حضرت مسیح علیه السلام قطعی و نزدیک شد و دانست که با وی همچون یک مجرم رفتار خواهند کرد، برای دفاع مسلحانه آخرین تلاش خود را کرد، اما پاسخ مساعدی نشنید:[12] (پس به ایشان گفت: ... کسی که شمشیر ندارد جامه خود را فروخته، آن را بخرد است). (لوقا 22:36) اما اینکه چرا این جنبه در سیره حضرت مسیح برجستگی چندانی ندارد می تواند معلول چند علت باشد: اول اینکه مدت رسالت حضرت عیسی علیه السلام کوتاه بوده و فرصت اقدامات عملی موثرتری نبود. و دوم اینکه قدرت کافی برای اقدام نظامی موثر بر علیه ظالمان و ستمگران پیدا نشد چنانکه ما این مطلب را در سیره نبوی نیز می یابیم که حضرت 13 سال در مکه در تحت بدترین آزارها و اذیت ها قرار گرفتند ولی قدرت کافی برای مبارزه عملی بر علیه آنها نیافتند لذا صبر پیشه کرده و به یاران خود نیز صبر را توصیه نمودند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان. 2 شناخت ادیان، گروه عقاید حوزه. 3 پرسش ها و پاسخ ها درباره مسیحیت، سید محمد آل ادیب. پی نوشتها: [1]. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیره رسول خدا(ص)، قم، نشر الهادی، چاپ دوم، 1387ش، ص447. [2]. همان، ص455. [3]. همان، ص456. [4]. همان. [5] . آل عمران/159. [6]. مکارم شیرازی، ناصر، قصه های قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، 1387ش، ص633. [7]. گروه عقاید، شناخت ادیان، سازمان حوزه ها و مدارس خارج از کشور، چاپ دوم، 1383ش، ص134. [8]. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1383ش، ج14، ص178. [9]. صف / 14. [10]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج7 و سیره پیامبران در قرآن، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، 1379ش، ص369 و 370. [11]. آل ادیب، سید محمد، پرسش ها و پاسخ ها درباره مسیحیت، قم، مرکز مدیریت حوزه، چاپ اول، 1385ش، ص29. [12]. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ پنجم، 1381ش، ص117. منبع: اندیشه قم
چرا پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) با زور شمشیر به میان آمد و مانند عیسی (ع) و بودا با صلح و آرامی پیش نرفت؟
برای پاسخ به این سئوال ابتدا سیره و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دعوت مردم به دین حق را تبیین کرده و سپس با توجه به این سیره قضیه صلح حدیبیه مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در آخر نیز به تحلیل و بررسی عملکرد بودا و حضرت عیسی علیه السلام پرداخته خواهد شد.
در سیره عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر پایه آیات فراوانی از قرآن می توان چند روش مشخص را در دعوت مردم بازشناسی کرد. نخستین و اصیل ترین شیوه بر اساس (هدایت فکری) مردم از طریق استدلال و تقویت روح تفکر و تعمق در مردم بود. پیامبر در تمام دوران (13 سال) مکه با قوت از این شیوه استفاده کردند و تا آخر نیز دعوت مکرر قرآن به تأمل و تدبر و نیز توصیه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای (دعوت به حکمت و موعظه) نشان آن بود که این راه ادامه دارد، و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با همین شیوه توانست تعداد زیادی را به اسلام فراخواند که از جمله آن ها ایمان آوردن مردم مدینه بود.[1]
اما همیشه عده ای هستند که منطق در آنها کارگر نیست، و با عقاید و رفتار فاسد و باطلی که دارند موجبات ظلم و تعدی بر دیگران شده و از راه هدایت سر باز می زنند. با شناختی که از روحیه مفسدین در تاریخ گذشته و حال در دست داریم بسیار ساده لوحانه است که گمان کنیم با سخن گفتن می توانیم آنها را وادار کنیم تا دست از تجاوز بردارند، از دیدگاه قرآن این چنین کسانی تنها با جنگ و نه با عهد و پیمان گرفتن، دست از تجاوز و ایجاد فساد خواهند برداشت.[2]
صلح جویی به معنای دوری از هر گونه شدت عمل به نحو مطلق و صد در صد، خود به معنای نقص برای دارنده آن است چرا که گاهی بدون شدت عمل و برخورد نمی توان حقوق از دست رفته را به صاحبان حق باز گرداند و کوتاه آمدن و به نصیحت و موعظه بسنده کردن در مورد کسانی که موعظه در آنها اثری ندارد به معنای دادن آزادی عمل برای ادامه روش نادرست آنهاست.
اسلام قصد ایجاد آرامش کاذب را که در پناه سکوت، مظلوم از احقاق حق خودش باز ماند، ندارد. بنابراین با وجود آیات بیشماری که درباره فلسفه جهاد در قرآن آمده و جنگ را برای اهداف کاملاً دینی و انسانی روا شمرده، این بی انصافی است که کسی تجویز جنگ در اسلام را برای اهداف کاملاً جنگ طلبانه بداند. مفهوم جهاد دینی، رهایی انسان ها از یوغ ستم، و به دست آوردن حقوق حقه یا از بین بردن تجاوز، در کنار امر به عدم تعدی و تجاوز است.[3]
با توضیحاتی که داده شد چنین به دست می آید که اسلام در طبیعت خود، صلح طلب و اهل مسالمت است اما هیچ گاه نمی کوشد تا نظر خویش را درباره جهاد و دفاع پنهان کند و نوعی صلح غیر واقعی را پیشنهاد کند که نتیجه آن راضی شدن به ظلم و تعدی به حقوق دیگران باشد.[4]
بنابراین روش اصلی و اولیه پیامبر اسلام بلکه تمام انبیاء الهی برای دعوت بر طریق هدایت و کمال، روش مسالمت آمیز و مدارا است و نمونه های بسیاری از تاریخ زندگانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گواه این مطلب است و آیات بسیاری در قرآن نیز بر این مطلب اشاره دارد مانند آیه 59 سوره آل عمران: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ ... [5]؛ (رحمت خدا تو را با خلق، مهربان و خوش خوی گردانید، و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از پیرامون تو متفرق میشدند، پس چون امت به نادانی در باره تو بد کنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش کن...).
اما صلح حدیبیه چنین بوده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بنابر مصلحت آنروز جامعه مسلمین آنرا پذیرفت چرا که پذیرش آن به معنای به وجود آمدن دوره آرامشی بود که در آن می شد با تمرکز بر تبلیغ دین و رساندن پیام الهی بر همگان قدم های مؤثرتری در این راه برداشت اگر چه ظاهر صلح نامه به نفع کفار بود و بعضی از مسلمین نیز از آن راضی نبودند اما با گذشت زمان درستی تصمیم پیامبر بر همگان آشکار گردید و اثرات مثبت آن در جذب مردم به سوی راه حق نمایان شد.
و حتی زهری که از رجال معروف تابعین است در این مورد می گوید، فتحی عظیم تر از صلح حدیبیه صورت نگرفت، چرا که مشرکین با مسلمانان ارتباط یافتند و اسلام در قلوب آنها جایگزین شد و در عرض سه سال گروه عظیمی اسلام آوردند و جمعیت مسلمانان با آنها رو به فزونی گرفت.[6] بنابراین عمل پیامبر و اقدام به صلح در همان راستای هدایت و آگاهی بخشیدن به جامعه آنروز بوده است و نه صرفاً یک عمل مسالمت آمیز و صلح جویانه آن هم در شرایط سخت و همراه با ظلم پذیری.
اما این مطلب که چرا سیره حضرت مسیح یا بودا با پیامبر اسلام متفاوت است؛ در مورد بودا باید گفت که برخی از دین شناسان معتقدند که اساساً بودا در صدد تدوین و پایه گذاری یک دین و آیین کامل که بتواند جامعه بشری را اداره کند نبوده است تا بتواند ملاک قضاوت ما قرار گیرد.[7]
آیین و مسلک بودا پیش از این که به یک دین شباهت داشته باشد به یک فلسفه شبیه است، ولی پیروان او تدریجاً آیین او را به صورت یک آیین مذهبی در آوردند و خود او را که منکر پرستش خدا بود تا حد معبود بالا بردند، معبد ساختند و مجسمه بودا را در معابد بر پا کردند و گفته های او را پس از خودش گرد آوردند.[8]
بنابراین از آنجا که او در پی تشکیل جامعه آرمانی و داشتن برنامه کامل زندگی و به همین ترتیب فراهم آوردن سعادت دنیوی و اخروی انسانها نبوده است بلکه آوردهی او بیشتر یک مکتب فلسفی به شمار می رود لذا عملکرد وی نمی تواند ملاک قضاوت صحیح و مقایسه ما قرار گیرد. مضاف بر اینکه بر فرض اگر آموزه های او یک آیین کامل و دارای صَلاح نیز به حساب آید با توجه به مطالب گفته شده در صورت دارا بودن قدرت و نیروی کافی برای مبارزه عملی با طغیان گران و مستکبران و کسانی که به هیچ وجه پذیرای حق نیستند و کوتاهی در آن اشکالات زیادی بر روش وی وارد خواهد بود.
اما در مورد عیسی علیه السلام باید گفت آنچه در مورد ایشان در اذهان شکل گرفته است تفکری نادرست و خالی از حقیقت است. عیسی علیه السلام نیز مانند پیامبر اسلام مأمور به هدایت و اصلاح جامعه بشری بوده است و در این راه از تمام ابزار و وسایل موجود در حد امکان بهره می گرفته است.
مبارزه عیسای مسیح با طغیانگران بنی اسرائیل، بخشی از رسالت الهی آن حضرت بوده است و چنین نبوده است که مسیح فقط به موعظه بسنده کند... قرآن کریم، پاسخ مثبت حواریون به حضرت مسیح برای نبرد با کافران، و نیز برخورداری آنان از امداد و تأیید الهی در مبارزه پیروزمندانه شان را چنین نقل می کند: یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ کمَا قَالَ عِیسی ابْنُ مَرْیمََ لِلْحَوَارِیِّنَ مَنْ أَنصَارِی إِلی اللَّهِ قَالَ الحَْوَارِیُّونَ نحَْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فََامَنَت طَّائفَةٌ مِّن بَنی إِسْرَ ءِیلَ وَ کفَرَت طَّائفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِینَ[9]؛ (ای کسانی که ایمان آوردهاید، یاوران خدا باشید، هم چنان که عیسی بن مریم به حواریان گفت: چه کسانی یاوران من در راه خدایند؟ حواریان گفتند: ما یاوران خدا هستیم. پس گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند. ما کسانی را که ایمان آورده بودند بر ضد دشمنانشان مدد کردیم تا پیروز شدند.).
این آیه بیانگر آن است که اصل نبرد در دین مسیحیت یک اصل مسلم بود، زیرا خدای سبحان به مسلمانان می گوید: ای مومنان در یاری دین خدا و مبارزه با کفر؛ مانند حواریان عیسی باشید بنابراین مسیحیت در رهبانیت خلاصه نمی شد.[10]
همچنین از نظر کتاب مقدس حضرت عیسی علیه السلام شخصیتی انقلابی است که برای نجات محرومان از سلطه ستمکاران ظهور کرده و مبارزه مسلحانه یکی از راهبردهایی است که برای تحقق هدف انقلابی اش برگزیده است[11] که به دو نمونه اشاره می کنیم:
(هر کس که در زمره یاران اوست باید آماده جهاد و شهادت باشد). (انجیل لوقا 26:14)
هنگامی که تعقیب و دستگیری حضرت مسیح علیه السلام قطعی و نزدیک شد و دانست که با وی همچون یک مجرم رفتار خواهند کرد، برای دفاع مسلحانه آخرین تلاش خود را کرد، اما پاسخ مساعدی نشنید:[12]
(پس به ایشان گفت: ... کسی که شمشیر ندارد جامه خود را فروخته، آن را بخرد است). (لوقا 22:36)
اما اینکه چرا این جنبه در سیره حضرت مسیح برجستگی چندانی ندارد می تواند معلول چند علت باشد: اول اینکه مدت رسالت حضرت عیسی علیه السلام کوتاه بوده و فرصت اقدامات عملی موثرتری نبود. و دوم اینکه قدرت کافی برای اقدام نظامی موثر بر علیه ظالمان و ستمگران پیدا نشد چنانکه ما این مطلب را در سیره نبوی نیز می یابیم که حضرت 13 سال در مکه در تحت بدترین آزارها و اذیت ها قرار گرفتند ولی قدرت کافی برای مبارزه عملی بر علیه آنها نیافتند لذا صبر پیشه کرده و به یاران خود نیز صبر را توصیه نمودند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان.
2 شناخت ادیان، گروه عقاید حوزه.
3 پرسش ها و پاسخ ها درباره مسیحیت، سید محمد آل ادیب.
پی نوشتها:
[1]. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیره رسول خدا(ص)، قم، نشر الهادی، چاپ دوم، 1387ش، ص447.
[2]. همان، ص455.
[3]. همان، ص456.
[4]. همان.
[5] . آل عمران/159.
[6]. مکارم شیرازی، ناصر، قصه های قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، 1387ش، ص633.
[7]. گروه عقاید، شناخت ادیان، سازمان حوزه ها و مدارس خارج از کشور، چاپ دوم، 1383ش، ص134.
[8]. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1383ش، ج14، ص178.
[9]. صف / 14.
[10]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج7 و سیره پیامبران در قرآن، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، 1379ش، ص369 و 370.
[11]. آل ادیب، سید محمد، پرسش ها و پاسخ ها درباره مسیحیت، قم، مرکز مدیریت حوزه، چاپ اول، 1385ش، ص29.
[12]. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ پنجم، 1381ش، ص117.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] احادیثی از پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) در مورد حضرت عیسی(ع) میخواهم؟
- [سایر] از زمان حضرت عیسی(ع) تا حضرت محمد(ص)، پیامبر نیامد پس زمین از حجت خدا خالی بوده است؟
- [سایر] در خاندان رسول الله(صلی الله علیه وآله) زینب چند تا است؟
- [سایر] اگر زبان مادری پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وآله فارسی یا انگلیسی بود، آیا قرآن به آن زبان نازل می گشت؟
- [آیت الله بهجت] آیا خود پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم صلوات در تشهد را همراه با "آل محمد" می خوانده اند؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) در اذان و اقامه شان ذکر اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله را می گفتند؟
- [سایر] مباهله یعنی چه و جریان مباهله ی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) چگونه بوده است؟
- [سایر] آیا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می توانست بخواند و بنویسد؟
- [سایر] آیا ولایت بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به دیگری منتقل نمی شود؟
- [سایر] پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) کدام دسته از مردم آخرالزمان را لعنت فرمودند؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله وحید خراسانی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم را مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه ان جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود اگر چه در نماز باشد مستحب است صلوات بفرستد
- [آیت الله فاضل لنکرانی] هروقت انسان اسم مبارک حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) مانند محمّد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب مثل مصطفی و ابوالقاسم را بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَد أَتاکَ الْمُسیئُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الُْمحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیئُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار به حقّ محمّد و آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر).
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .