پاسخ این سؤال دو مرحله دارد: 1. نبوت و تفکیک آن از نبوغ: (بعضی افراد سعی می کنند تا نبوت و نزول وحی را طوری معنی کنند که با اصول علمی امروزی (که بیشتر پیرامون ماده بحث می کند) قابل جمع باشد لذا گفته اند نبوت نوعی نبوغ است که ثمره آن نیز وحی است آنها معتقدند در بین انسان ها کسانی هستند که دارای فطرت سالم و عقل نورانیند و این دو آنها را به سوی آنچه که صلاح جامعه و سعادت انسان در آن است راهنمایی می کند لذا جهت تأمین صلاح جامعه و آبادی دنیا، قوانینی را وضع می کنند که اصطلاحاً به آنها قوانین شرعی گفته می شود و شخصی که دارای این استعداد و نبوغ است پیامبر خوانده می شود و وحی نیز همان فکر صالحی است که از عقل و نبوغ این شخص تراوش می کند).[1] پاسخ این سخن آن است که اگر این تحلیل ارائه شده را بپذیریم (تنها چیزی که از اعتقاد به غیب باقی می ماند فقط اعتقاد به خداست و غیر از آن هر چیزی که توسط پیامبران گفته می شود نتیجه افکار آنهاست و ممکن است خطا و اشتباه باشد).[2] ثانیاً (روانشناسان در تحلیل نبوغ می گویند عواملی مانند عشق و عزلت و تربیت و تعلیم اولی که انسان در کودکی می آموزد لازم است تا نبوغ افراد بروز و ظهور یابد).[3] در حالی که هیچ یک از این امور در بسیاری از کسانی که ادعای نبوت کرده اند دیده نشده است بنابراین نمی توان آنها را نابغه نامید. ثالثاً: (در طول تاریخ دو دسته از رجال اصلاح و صلاح در جامعه بودند که تلاش می کردند تا جامعه را به سوی سعادت سوق دهند یکی از این دو گروه، همه تعالیم خود را به عالم غیب نسبت داده و تنها شأنی که برای خود قایل بودند این بوده که خود را واسطه ابلاغ دستورات خدا و رسول و سفیر می خواندند امّا دسته دوّم تمام تعالیم خود را به ذهن و فکر خویش نسبت می دادند و سعی می کردند تا این تعالیم را با براهین عقلی و تاریخی و اجتماعی همراه کنند و مسلماً نمی توان این دو دسته را یکسان قلمداد کرد یعنی اگر تعالیم این دو دسته از یک منبع یعنی فکر و ذهن نشأت می گرفته ،چرا هیچ یک از آنها ادعائی مانند ادعای گروه دیگر نکرده است).[4] رابعاً: یکی از این دو گروه سعی می کرد تا صدق ادعاهای خود را در مقیاس کلّی به اثبات برساند لذا از معجزه کمک می گرفت امّا گروه دیگر برای قانع کردن مخاطب خود سعی می کردند تا برای یکایک تعالیم خویش استدلال جداگانه ذکر کنند و قطعاً این دو گروه را نمی توان یکسان شمرد. بنابراین بین پیامبر و نابغه تفاوت های بسیاریست و در بعضی از کتاب ها[5] تا حدود هشتاد و چند ویژگی برای آنها ذکر شده است که به قول مرحوم شهید دکتر پاک نژاد (یقین دارم هیچ کسی نمی تواند منکر همه اش شود لذا پذیرفتن یکی از آنها کافیست که هر پیامبری چنین شناخته شود).[6] 2. برای این که بدانیم آیا قرآن واقعاً وحی خدا است یا تراوش های ذهنی یک انسان نابغه دو راه وجود دارد یک راه این است که ببینیم آیا حضرت محمد(ص) پیامبر بوده یا یک انسان نابغه بوده است اگر اثبات شد که او نابغه نبوده و اصلاً درس نخوانده و بلکه پیامبر بوده است ،آن گاه این مطلب به ضمیمه یک مقدمه دیگر ،یعنی لزوم عصمت پیامبران اثبات می کند که قرآن همان طور که پیامبر ادعا نموده وحی الهی است و بلکه چینش الفاظ آن نیز از خداست وگرنه پیامبر سخنان دیگری نیز از خدا نقل می کند که به آنها حدیث قدسی گفته می شود و هیچ گاه دارای چنین ترکیب بندی با عذوبتی نیستند. راه دوّم مراجعه به مطالب خود قرآن است در قرآن آیاتی وجود دارد که حقانیت آن را اثبات می کند و ما به دو مورد از آنها اشاره می کنیم. آیات تحدّی در قرآن چند بار مشرکین دعوت به مبارزه شده اند: الف) و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین[7] اگر شما در حقانیت قرآن شک دارید همه کسانتان را جمع کنید و فقط یک سوره مانند آن بیاورید. بعد می فرماید: (اگر این کار را نمی کنید برای این است که نمی توانید آن را انجام دهید).[8] ب) ام یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین[9] آنها می گویند این قرآن افترا است بگو پس شما هم ده سوره مانند اینها[10] آنها هم افترا باشد بیاورید. و بعد در ادامه می گوید: اگر این دعوت را اجابت نکردند بدانید که آنچه که نازل شده به علم خدا بوده و خدایی غیر از او نیست).[11] ج) ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون، فلیأتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین[12]. یعنی: آنها می گویند پیامبر این کلمات را به خدا بسته است بلکه ایمان نمی آورند پس اگر راست می گویند حدیثی مانند قرآن بیاورند. د) ام یقولون افتراه قل و فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین[13] مضمون این آیه هم دعوت به آوردن یک سوره مثل قرآن است. هزار و چهار صد سال است که قرآن انسان ها را دعوت به مبارزه می کند ولی تاکنون کسی نتوانسته است به این دعوت پاسخ مثبت دهد لذا اگر این کتاب ساخته فکر یک نابغه است اولاً چرا کسی توان پاسخ گویی به این دعوت را در این مدت طولانی نداشته است یا آن که نوابغ بسیاری نیز در این مدت ظهور کردند. ثانیاً کدام نابغه را می توان یافت که چنین با صراحت و شهامت و اطمینان ادعا کند که کسی نمی تواند کلامی همانند کلام من بگوید. 2. آیة دیگری که در قرآن وجود دارد و گواه حقانیت آن است آیه مبارکه افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً است مضمون این آیه استدلالی است که بر حقانیت قرآن اقامه شده است بدین مضمون که اگر این قرآن ساخته فکر یک انسان است و به خدا منسوب نمی باشد البتّه باید موارد اختلاف و تناقض گویی بسیاری در آن باشد زیرا یک انسانی هر مقدار هم که نابغه باشد از تناقض گویی مبرا نیست بنابراین اگر قرآن ساخته ذهن یک انسان است پس باید پر از اختلاف و تناقض باشد در حالی که در قرآن اختلاف و تناقض گویی وجود ندارد بنابراین معلوم می شود که قرآن از ناحیة خداست. در خاتمه قضیّه ای را از ابوعلی سینا نابغه بزرگ اسلامی و یکی از شاگردانش نقل می کنیم می گویند در شبی زمستانی و برفی ابوعلی و یکی از شاگردانش در یک حجره بودند که شاگرد به استاد گفت تو چرا ادعای پیامبری نمی کنی؟! اگر ادعای پیامبری کنی مردم بسیاری به تو ایمان می آورند ابوعلی جواب شاگرد را نداد نزدیک اذان صبح شاگرد را بیدار کرده و از او خواست تا بیرون رود و مقداری آب بیاورد شاگرد سردی هوا را بهانه کرد و از رفتن امتناع کرد در همین حال صدای اذان از مأذنه بلند شد ابوعلی رو به شاگرد کرد و گفت صدای اذان را شنیدی من که استاد تو هستم و تو قدر مرا می شناسی حرف مرا گوش نگرفته و سردی هوا را بهانه کردی در حالی این مؤذن پیامبر خود را ندیده ولی سرما او را از حضور در مأذنه باز نداشت.[14] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، سیدرضا پاکنژاد، ج11، ص4 تا 44. ناشر اسلامیه، 1350ش، تهران. 2 از همین نویسنده ج 4، ص 82 تا 100. 3 خدا و پیامبران، جعفر سبحانی، انتشارات توحید، قم، 1359ش، ص 83 تا 107. 4 روان شناسی هنرمند، علی اظهری، ناشر مؤلف، تهران، 1374ش، ص61 تا 76، تعریف نبوغ. 5 نبوت، محسن قرائتی، ناشر جامعه مدرسین، 1360ش، ص91 تا 102. 6 نوید بامداد پیروزی، سید مصطفی موسوی خرم آبادی، ناشر کتاب فروشی جعفری، 1347ش، ص48 تا 56. پی نوشتها: [1] . جعفر سبحانی، الالهیات، به قلم شیخ حسن محمد مکی، ناشر، مرکز جهانی دراسات اسلامی، چاپ سوم، 1412ق، ج3، ص 131 الی 132. [2] . همان، ص133. [3] . همان، ص135. [4] . همان، ص134 تا 135. [5] . پاک نژاد، سید رضا اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 11، ص 4، الی 44، انتشارات اسلامیه، 1350 شمسی. [6] . همان، ج 4، ص 82. [7] . بقره / 23. [8] . بقره / 24. [9] . هود / 13. [10] . هود / 14. [11] . طور / 33. [12] . یونس / 38. [13] . نساء / 82. [14] . این مطلب از بعضی اساتید شنیده شده و مطلب معروفیست. منبع: اندیشه قم
پاسخ این سؤال دو مرحله دارد:
1. نبوت و تفکیک آن از نبوغ: (بعضی افراد سعی می کنند تا نبوت و نزول وحی را طوری معنی کنند که با اصول علمی امروزی (که بیشتر پیرامون ماده بحث می کند) قابل جمع باشد لذا گفته اند نبوت نوعی نبوغ است که ثمره آن نیز وحی است آنها معتقدند در بین انسان ها کسانی هستند که دارای فطرت سالم و عقل نورانیند و این دو آنها را به سوی آنچه که صلاح جامعه و سعادت انسان در آن است راهنمایی می کند لذا جهت تأمین صلاح جامعه و آبادی دنیا، قوانینی را وضع می کنند که اصطلاحاً به آنها قوانین شرعی گفته می شود و شخصی که دارای این استعداد و نبوغ است پیامبر خوانده می شود و وحی نیز همان فکر صالحی است که از عقل و نبوغ این شخص تراوش می کند).[1] پاسخ این سخن آن است که اگر این تحلیل ارائه شده را بپذیریم (تنها چیزی که از اعتقاد به غیب باقی می ماند فقط اعتقاد به خداست و غیر از آن هر چیزی که توسط پیامبران گفته می شود نتیجه افکار آنهاست و ممکن است خطا و اشتباه باشد).[2]
ثانیاً (روانشناسان در تحلیل نبوغ می گویند عواملی مانند عشق و عزلت و تربیت و تعلیم اولی که انسان در کودکی می آموزد لازم است تا نبوغ افراد بروز و ظهور یابد).[3] در حالی که هیچ یک از این امور در بسیاری از کسانی که ادعای نبوت کرده اند دیده نشده است بنابراین نمی توان آنها را نابغه نامید.
ثالثاً: (در طول تاریخ دو دسته از رجال اصلاح و صلاح در جامعه بودند که تلاش می کردند تا جامعه را به سوی سعادت سوق دهند یکی از این دو گروه، همه تعالیم خود را به عالم غیب نسبت داده و تنها شأنی که برای خود قایل بودند این بوده که خود را واسطه ابلاغ دستورات خدا و رسول و سفیر می خواندند امّا دسته دوّم تمام تعالیم خود را به ذهن و فکر خویش نسبت می دادند و سعی می کردند تا این تعالیم را با براهین عقلی و تاریخی و اجتماعی همراه کنند و مسلماً نمی توان این دو دسته را یکسان قلمداد کرد یعنی اگر تعالیم این دو دسته از یک منبع یعنی فکر و ذهن نشأت می گرفته ،چرا هیچ یک از آنها ادعائی مانند ادعای گروه دیگر نکرده است).[4]
رابعاً: یکی از این دو گروه سعی می کرد تا صدق ادعاهای خود را در مقیاس کلّی به اثبات برساند لذا از معجزه کمک می گرفت امّا گروه دیگر برای قانع کردن مخاطب خود سعی می کردند تا برای یکایک تعالیم خویش استدلال جداگانه ذکر کنند و قطعاً این دو گروه را نمی توان یکسان شمرد.
بنابراین بین پیامبر و نابغه تفاوت های بسیاریست و در بعضی از کتاب ها[5] تا حدود هشتاد و چند ویژگی برای آنها ذکر شده است که به قول مرحوم شهید دکتر پاک نژاد (یقین دارم هیچ کسی نمی تواند منکر همه اش شود لذا پذیرفتن یکی از آنها کافیست که هر پیامبری چنین شناخته شود).[6]
2. برای این که بدانیم آیا قرآن واقعاً وحی خدا است یا تراوش های ذهنی یک انسان نابغه دو راه وجود دارد یک راه این است که ببینیم آیا حضرت محمد(ص) پیامبر بوده یا یک انسان نابغه بوده است اگر اثبات شد که او نابغه نبوده و اصلاً درس نخوانده و بلکه پیامبر بوده است ،آن گاه این مطلب به ضمیمه یک مقدمه دیگر ،یعنی لزوم عصمت پیامبران اثبات می کند که قرآن همان طور که پیامبر ادعا نموده وحی الهی است و بلکه چینش الفاظ آن نیز از خداست وگرنه پیامبر سخنان دیگری نیز از خدا نقل می کند که به آنها حدیث قدسی گفته می شود و هیچ گاه دارای چنین ترکیب بندی با عذوبتی نیستند.
راه دوّم مراجعه به مطالب خود قرآن است در قرآن آیاتی وجود دارد که حقانیت آن را اثبات می کند و ما به دو مورد از آنها اشاره می کنیم.
آیات تحدّی
در قرآن چند بار مشرکین دعوت به مبارزه شده اند:
الف) و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین[7] اگر شما در حقانیت قرآن شک دارید همه کسانتان را جمع کنید و فقط یک سوره مانند آن بیاورید. بعد می فرماید: (اگر این کار را نمی کنید برای این است که نمی توانید آن را انجام دهید).[8]
ب) ام یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین[9] آنها می گویند این قرآن افترا است بگو پس شما هم ده سوره مانند اینها[10] آنها هم افترا باشد بیاورید. و بعد در ادامه می گوید: اگر این دعوت را اجابت نکردند بدانید که آنچه که نازل شده به علم خدا بوده و خدایی غیر از او نیست).[11]
ج) ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون، فلیأتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین[12]. یعنی: آنها می گویند پیامبر این کلمات را به خدا بسته است بلکه ایمان نمی آورند پس اگر راست می گویند حدیثی مانند قرآن بیاورند.
د) ام یقولون افتراه قل و فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین[13] مضمون این آیه هم دعوت به آوردن یک سوره مثل قرآن است.
هزار و چهار صد سال است که قرآن انسان ها را دعوت به مبارزه می کند ولی تاکنون کسی نتوانسته است به این دعوت پاسخ مثبت دهد لذا اگر این کتاب ساخته فکر یک نابغه است اولاً چرا کسی توان پاسخ گویی به این دعوت را در این مدت طولانی نداشته است یا آن که نوابغ بسیاری نیز در این مدت ظهور کردند.
ثانیاً کدام نابغه را می توان یافت که چنین با صراحت و شهامت و اطمینان ادعا کند که کسی نمی تواند کلامی همانند کلام من بگوید.
2. آیة دیگری که در قرآن وجود دارد و گواه حقانیت آن است آیه مبارکه افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً است مضمون این آیه استدلالی است که بر حقانیت قرآن اقامه شده است بدین مضمون که اگر این قرآن ساخته فکر یک انسان است و به خدا منسوب نمی باشد البتّه باید موارد اختلاف و تناقض گویی بسیاری در آن باشد زیرا یک انسانی هر مقدار هم که نابغه باشد از تناقض گویی مبرا نیست بنابراین اگر قرآن ساخته ذهن یک انسان است پس باید پر از اختلاف و تناقض باشد در حالی که در قرآن اختلاف و تناقض گویی وجود ندارد بنابراین معلوم می شود که قرآن از ناحیة خداست.
در خاتمه قضیّه ای را از ابوعلی سینا نابغه بزرگ اسلامی و یکی از شاگردانش نقل می کنیم می گویند در شبی زمستانی و برفی ابوعلی و یکی از شاگردانش در یک حجره بودند که شاگرد به استاد گفت تو چرا ادعای پیامبری نمی کنی؟! اگر ادعای پیامبری کنی مردم بسیاری به تو ایمان می آورند ابوعلی جواب شاگرد را نداد نزدیک اذان صبح شاگرد را بیدار کرده و از او خواست تا بیرون رود و مقداری آب بیاورد شاگرد سردی هوا را بهانه کرد و از رفتن امتناع کرد در همین حال صدای اذان از مأذنه بلند شد ابوعلی رو به شاگرد کرد و گفت صدای اذان را شنیدی من که استاد تو هستم و تو قدر مرا می شناسی حرف مرا گوش نگرفته و سردی هوا را بهانه کردی در حالی این مؤذن پیامبر خود را ندیده ولی سرما او را از حضور در مأذنه باز نداشت.[14]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، سیدرضا پاکنژاد، ج11، ص4 تا 44. ناشر اسلامیه، 1350ش، تهران.
2 از همین نویسنده ج 4، ص 82 تا 100.
3 خدا و پیامبران، جعفر سبحانی، انتشارات توحید، قم، 1359ش، ص 83 تا 107.
4 روان شناسی هنرمند، علی اظهری، ناشر مؤلف، تهران، 1374ش، ص61 تا 76، تعریف نبوغ.
5 نبوت، محسن قرائتی، ناشر جامعه مدرسین، 1360ش، ص91 تا 102.
6 نوید بامداد پیروزی، سید مصطفی موسوی خرم آبادی، ناشر کتاب فروشی جعفری، 1347ش، ص48 تا 56.
پی نوشتها:
[1] . جعفر سبحانی، الالهیات، به قلم شیخ حسن محمد مکی، ناشر، مرکز جهانی دراسات اسلامی، چاپ سوم، 1412ق، ج3، ص 131 الی 132.
[2] . همان، ص133.
[3] . همان، ص135.
[4] . همان، ص134 تا 135.
[5] . پاک نژاد، سید رضا اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 11، ص 4، الی 44، انتشارات اسلامیه، 1350 شمسی.
[6] . همان، ج 4، ص 82.
[7] . بقره / 23.
[8] . بقره / 24.
[9] . هود / 13.
[10] . هود / 14.
[11] . طور / 33.
[12] . یونس / 38.
[13] . نساء / 82.
[14] . این مطلب از بعضی اساتید شنیده شده و مطلب معروفیست.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] آیا دین حضرت محمد صلّی الله علیه و آله حاصل ارتباطی بود که با راهبان مسیحی داشت ؟
- [سایر] مراحل سهگانه عصمت علمی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن چگونه است؟
- [سایر] قرآن برای چه بر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است؟
- [سایر] نام های حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن چیست؟
- [سایر] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چه سفارش هایی درباره ی قرآن فرمودند؟
- [سایر] سیره رسول اکرم صلّی الله علیه و آله را از دیدگاه قرآن کریم چیست؟
- [سایر] سیره رسول اکرم صلّی الله علیه و آله را از دیدگاه قرآن کریم چیست؟
- [سایر] سیره رسول اکرم صلّی الله علیه و آله از دیدگاه قرآن کریم چیست؟
- [سایر] حضرت محمد-صلی الله علیه و آله - چه مذهبی داشتند؟
- [سایر] اولین حافظان قرآن در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چه کسانی بودند؟
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آل او از مستحبات مؤکد است و هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله مانند محمد و احمد یا لقب یا کنیه آن جناب؛ مثل مصطفی و ابو القاسم، را بگوید یا بشنود، اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله مانند محمد و احمد صلی الله علیه و آله یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابو القاسم بگوید یا بشنود اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است بعد از تکبیرْ الاحرام بگوید: )یا مُحْسِنُ قَدْ أتاکَ المُسِئُ وَقَدْ أمَرْتَ المُحْسِنَ أنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِئ أنْتَ المُحْسِنُ وَأنَا المُسِئُ بِحَقِّ مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً صَلِّ عَلَی مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً وَتَجاوَز عَنْ قَبیحِ ماتَعْلَمُ مِنّی(، یعنیای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار بدر خانه تو آمده وتو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، بحقّ محمّد وآل محمّد رحمت خود را بر محمّد وآل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.