با عرض سلامشیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی (ع)- به ویژه امیرالمومنین (ع) و خانواده آن حضرت- این است که به معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی (شخص). این شیوه حکمتهای متعددی دارد که بعضی از آنها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت (ع) و حکمت و سر این روش. یک. موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت (ع) در قرآن قرآن مجید در موارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی های رفتاری ائمه هدی (ع) به ویژه امیرالمومنین (ع) برداشته است از جمله: 1. (ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا)(1) مفسران بزرگ شیعه و سنی آوردهاند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین (ع) و خانواده ایشان است و مسأله روزهداری حضرت علی (ع) و و دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کردهاند. 2. (انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)(2) در خصوص این آیه مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) است، نزد شیعه و سنی هیچ اختلافی نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر (ص) است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر (ص) رد کردهاند. 3. (انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)(3). شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی، اختصاصا در رابطه با حضرت علی (ع) میباشد. البته آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است. البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد. دو. حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت (ع) شیوه ذکر شده حکمت های متعددی دارد از جمله: 1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم، افراد نیز معرفی شوند ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد. 2. معرفی شخصیت، زمینهساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص، در مواردی موجب دافعه میشود. این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسأله دقیقا در مورد امیرالمؤمنین (ع) و اهل بیت (ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تادر پرتو جامعه شناسی آن زمان و روان شناسی اجتماعی خاص آنجامعه، بتوانیم به درک صحیحی از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت (ع) به ویژه امیرالمومنین (ع) پذیرش نداشتند و پیامبر (ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواری های زیادی آن حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبه رو میشدند، دلایل این امر متعدد است از جمله: الف. بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضاک اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر علی (ع) را دیده و از همان جا کینه وی رابه دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا (س) نیز یکی از علل روی گردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند. ب. تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و را در امور سیاسی دخیل میدانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت علی (ع)، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند. ج. این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و از سوی عدهای تبلیغ میشد که پیامبر (ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر میکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر، پس از معرفی امیرالمؤمنین (ع) یکی از حاضران صدا زد (خدایا ما را گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آوردهام و ما پذیرفتیم و اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست میگوید، سنگی از آسمان ببار و مرا بکش) اکنون این سوال پدید میآید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و یا ائمه (ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا میشدند و راه هدایت را پیشه میساختند زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین (ع)، حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر (ص) نیز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند. شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفتهاند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است اکتفا میشود: یکم. همه مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر (ص) لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند، درخواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گیری های پیشین پیامبر (ص) واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: (ان الرجل لیهجه) (همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید) شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی)، در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایی میرسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف میشود زیرا جدا خوف آن وجود دارد که پایداری بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانی که در خانه پیامبر خدا با وی چنین برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند. از همین جا روشن میشود که سر شیوه قرآن چیست؟ یعنی، قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزههای سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آیاتی که به گونههای مختلف، مسأله ولایت امیرالمؤمنین (ع) را مطرح ساختهاند، سومین آیهای که در آغاز این نگاشته آوردهایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت، مسأله ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است. در اینجا یک سؤال باقی میماند و آن اینکه خداوند فرموده است: (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون) بنابراین باتوجه به این آیه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی از آنها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت یک سری اهداف خاص از بین میبرد. پینوشت (1) انسان (76)، آیه 9. (2) احزاب (33)، آیه 33. (3) مائده (5)، آیه 55.موفق باشید
با عرض سلامشیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدی (ع)- به ویژه امیرالمومنین (ع) و خانواده آن حضرت- این است که به معرفی (شخصیت) ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی (شخص). این شیوه حکمتهای متعددی دارد که بعضی از آنها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت (ع) و حکمت و سر این روش. یک. موارد و چگونگی معرفی شخصیت اهل بیت (ع) در قرآن قرآن مجید در موارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی های رفتاری ائمه هدی (ع) به ویژه امیرالمومنین (ع) برداشته است از جمله: 1. (ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا)(1) مفسران بزرگ شیعه و سنی آوردهاند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین (ع) و خانواده ایشان است و مسأله روزهداری حضرت علی (ع) و و دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کردهاند. 2. (انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)(2) در خصوص این آیه مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) است، نزد شیعه و سنی هیچ اختلافی نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر (ص) است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر (ص) رد کردهاند. 3. (انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)(3). شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی، اختصاصا در رابطه با حضرت علی (ع) میباشد. البته آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است. البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد. دو. حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت (ع) شیوه ذکر شده حکمت های متعددی دارد از جمله: 1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم، افراد نیز معرفی شوند ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد. 2. معرفی شخصیت، زمینهساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص، در مواردی موجب دافعه میشود. این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسأله دقیقا در مورد امیرالمؤمنین (ع) و اهل بیت (ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تادر پرتو جامعه شناسی آن زمان و روان شناسی اجتماعی خاص آنجامعه، بتوانیم به درک صحیحی از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت (ع) به ویژه امیرالمومنین (ع) پذیرش نداشتند و پیامبر (ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواری های زیادی آن حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبه رو میشدند، دلایل این امر متعدد است از جمله: الف. بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضاک اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر علی (ع) را دیده و از همان جا کینه وی رابه دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا (س) نیز یکی از علل روی گردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند. ب. تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و را در امور سیاسی دخیل میدانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت علی (ع)، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند. ج. این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و از سوی عدهای تبلیغ میشد که پیامبر (ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر میکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر، پس از معرفی امیرالمؤمنین (ع) یکی از حاضران صدا زد (خدایا ما را گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آوردهام و ما پذیرفتیم و اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست میگوید، سنگی از آسمان ببار و مرا بکش) اکنون این سوال پدید میآید که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و یا ائمه (ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا میشدند و راه هدایت را پیشه میساختند زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین (ع)، حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر (ص) نیز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند. شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفتهاند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است اکتفا میشود: یکم. همه مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر (ص) لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند، درخواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گیری های پیشین پیامبر (ص) واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: (ان الرجل لیهجه) (همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید) شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی)، در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایی میرسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف میشود زیرا جدا خوف آن وجود دارد که پایداری بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانی که در خانه پیامبر خدا با وی چنین برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند. از همین جا روشن میشود که سر شیوه قرآن چیست؟ یعنی، قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزههای سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آیاتی که به گونههای مختلف، مسأله ولایت امیرالمؤمنین (ع) را مطرح ساختهاند، سومین آیهای که در آغاز این نگاشته آوردهایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت، مسأله ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است. در اینجا یک سؤال باقی میماند و آن اینکه خداوند فرموده است: (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون) بنابراین باتوجه به این آیه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی از آنها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت یک سری اهداف خاص از بین میبرد. پینوشت (1) انسان (76)، آیه 9. (2) احزاب (33)، آیه 33. (3) مائده (5)، آیه 55.موفق باشید
- [سایر] چرا نام حضرت علی ع در قرآن نیامده است؟
- [سایر] چرا نام امام علی(ع) در قرآن به صراحت نیامده؟
- [سایر] خطبه بدون نقطه امام علی(ع) کدام است؟ و چرا در نهج البلاغه سید رضی نیامده است؟
- [سایر] خطبه بدون نقطه امام علی(ع) کدام است؟ و چرا در نهج البلاغه سید رضی نیامده است؟
- [سایر] آیا قرآن عثمان با قرآن امام علی(ع) تفاوت دارد؟
- [سایر] امام علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن (ع) چه سفارشهایی میفرمایند؟
- [سایر] چرا حدود صد سال قبر امیرالمومنین علی(ع) مخفی بود؟
- [سایر] چرا اسم امام حسین(ع) را حسین گذاشتند؟ چرا اسم امام علی(ع) را علی گذاشتند؟
- [سایر] متن روی بازوی امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر امامان(ع)، هنگام تولد چه بود؟
- [سایر] چرا لقب امام علی(ع) امیرالمومنین نامیده شد؟
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.