سرپرستی در نظام خانوادهالرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ:" مردان سرپرست و خدمتگزار زنان هستند"- برای توضیح این جمله باید توجه داشت که خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدی داشته باشد، زیرا رهبری و سرپرستی دستجمعی که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومی ندارد در نتیجه مرد یا زن یکی باید" رئیس" خانواده و دیگری" معاون" و تحت نظارت او باشد، قرآن در اینجا تصریح میکند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست بلکه منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورتهای لازم است).این مسئله در دنیای امروز بیش از هر زمان روشن است که اگر هیئتی (حتی یک هیئت دو نفری) مامور انجام کاری شود حتما باید یکی از آن دو،" رئیس" و دیگری" معاون یا عضو" باشد و گر نه هرج و مرج در کار آنها پیدا میشود- سرپرستی مرد در خانواده نیز از همین قبیل است.و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروی عاطفه و احساسات (به عکس زن که از نیروی سرشار عواطف بیشتری بهرهمند است) و دیگری داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر که با اولی بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومی بتواند از حریم خانواده خود دفاع نماید.بعلاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینههای زندگی، و پرداخت مهر و تامین زندگی آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به او میدهد که وظیفه سرپرستی به عهده او باشد.البته ممکن است زنانی در جهات فوق بر شوهران خود امتیاز داشته باشند ولی شاید کرارا گفتهایم که قوانین به تک تک افراد و نفرات نظر ندارد بلکه نوع و کلی را در نظر میگیرد، و شکی نیست که از نظر کلی، مردان نسبت به زنان برای این کار آمادگی بیشتری دارند، اگر چه زنان نیز وظائفی میتوانند به عهده بگیرند که اهمیت آن مورد تردید نیست. تفسیر نمونه، ج3، ص: 371 جمله بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ نیز اشاره به همین حقیقت است زیرا در قسمت اول میفرماید:" این سرپرستی به خاطر تفاوتهایی است که خداوند از نظر آفرینش، روی مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده" در قسمت آخر میفرماید:" و نیز این سرپرستی به خاطر تعهداتی است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهای مالی در برابر زنان و خانواده به عهده دارند".ولی ناگفته پیدا است که سپردن این وظیفه به مردان نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانی آنها است و نه سبب امتیاز آنها در جهان دیگر، زیرا آن صرفا بستگی به تقوی و پرهیزگاری دارد، همانطور که شخصیت انسانی یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبههای مختلفی بیشتر باشد اما رئیس برای سرپرستی کاری که به او محول شده از معاون خود شایستهتر است.فالصالحات قانعات حافظات للغیب در اینجا اضافه میفرماید که زنان در برابر وظائفی که در خانواده به عهده دارند دو دستهاند:دسته اول:" صالحان و درستکاران، و آنها کسانی هستند که خاضع و متعهد در برابر نظام خانواده میباشند و نه تنها در حضور شوهر بلکه در غیاب او،" حفظ الغیب" میکنند، یعنی مرتکب خیانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمیشوند، و در برابر حقوقی که خداوند برای آنها قائل شده و با جمله" بِما حَفِظَ اللَّهُ" به آن اشاره گردیده وظائف و مسئولیتهای خود را بخوبی انجام میدهند.بدیهی است مردان موظفند در برابر این گونه زنان نهایت احترام و حق- شناسی را انجام دهند.زنان متخلفدسته دوم، زنانی هستند که از وظائف خود سرپیچی میکنند و نشانههای ناسازگاری در آنها دیده میشود، مردان در برابر این گونه زنان وظائف و مسئولیتهایی دارند که باید مرحله به مرحله انجام گردد، و در هر صورت مراقب باشند که از حریم عدالت تجاوز نکنند، این وظائف به ترتیب زیر در آیه بیان شده است:وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ (1) فَعِظُوهُنَّ مرحله اول در مورد زنانی است که نشانههای سرکشی و عداوت و دشمنی در آنها آشکار میگردد که قرآن در جمله فوق از آنها چنین تعبیر میکند:" زنانی را که از طغیان و سرکشی آنها میترسید موعظه کنید و پند و اندرز دهید" و به این ترتیب آنها که پا از حریم نظام خانوادگی فراتر میگذارند قبل از هر چیز باید بوسیله اندرزهای دوستانه و بیان نتائج سوء اینگونه کارها آنان را براه آورد و متوجه مسئولیت خود نمود.وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ:" در صورتی که اندرزهای شما سودی نداد، در بستر از آنها دوری کنید" و با این عکس العمل و بی اعتنایی و به اصطلاح قهر کردن، عدم رضایت خود را از رفتار آنها آشکار سازید شاید همین" واکنش خفیف" در روح آنان مؤثر گردد.وَ اضْرِبُوهُنَّ در صورتی که سرکشی و پشتپازدن به وظائف و مسئولیتها از حد بگذرد و هم چنان در راه قانون شکنی با لجاجت و سرسختی گام بردارند، نه اندرزها تاثیر کند، و نه جدا شدن در بستر و کم اعتنایی نفعی ببخشد و راهی جز" شدت عمل" باقی1-" نشوز" از" نشز" (بر وزن نذر) به معنی زمین مرتفع و بلند است و در اینجا کنایه از سرکشی و طغیان میباشد.نماند، برای وادار کردن آنها به انجام تعهدها و مسئولیتهای خود چاره منحصر به- خشونت و شدت عمل گردد، در اینجا اجازه داده شده که از طریق" تنبیه بدنی" آنها را به انجام وظائف خویش وادار کنند.اشکال: [چگونه اسلام اجازه تنبیه زن را داده؟]ممکن است ایراد کنند که چگونه اسلام به مردان اجازه داده که در مورد زنان متوسل به تنبیه بدنی شوند؟!پاسخ:جواب این ایراد با توجه به معنی آیه و روایاتی که در بیان آن وارد شده و توضیح آن در کتب فقهی آمده است و همچنین با توضیحاتی که روانشناسان امروز میدهند چندان پیچیده نیست زیرا:اولا آیه، مسئله تنبیه بدنی را در مورد افراد وظیفهنشناسی مجاز شمرده که هیچ وسیله دیگری در باره آنان مفید واقع نشود، و اتفاقا این موضوع تازهای نیست که منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانین دنیا هنگامی که طرق مسالمتآمیز برای وادار کردن افراد به انجام وظیفه، مؤثر واقع نشود، متوسل به خشونت میشوند، نه تنها از طریق ضرب بلکه گاهی در موارد خاصی مجازاتهایی شدیدتر از آن نیز قائل میشوند که تا سرحد اعدام پیش میرود.ثانیا" تنبیه بدنی" در اینجا- همانطور که در کتب فقهی نیز آمده است- باید ملایم و خفیف باشد بطوری که نه موجب شکستگی و نه مجروح شدن گردد و نه باعث کمبودی بدن.ثالثا روانکاوان امروز معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی بنام " مازوشیسم" (آزارطلبی) هستند و گاه که این حالت در آنها تشدید میشود تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنی است، بنا بر این ممکن است ناظر به چنین افرادی باشد که تنبیه خفیف بدنی در موارد آنان جنبه آرام بخشی دارد و یک نوع درمان روانی است.مسلم است که اگر یکی از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه خود اقدام کند مرد حق ندارد بهانهگیری کرده، در صدد آزار زن برآید، لذا به دنبال این جمله میفرماید:فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا:" اگر آنها اطاعت کنند به آنها تعدی نکنید" و اگر گفته شود که نظیر این طغیان و سرکشی و تجاوز در مردان نیز ممکن است آیا مردان نیز مشمول چنین مجازاتهایی خواهند شد؟در پاسخ میگوئیم آری مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظائف مجازات میگردند حتی مجازات بدنی، منتها چون این کار غالبا از عهده زنان خارج است حاکم شرع موظف است که مردان متخلف را از طرق مختلف و حتی از طریق تعزیر (مجازات بدنی) به وظائف خود آشنا سازد.داستان مردی که به همسر خود اجحاف کرده بود و به هیچ قیمت حاضر به تسلیم در برابر حق نبود و علی ع او را با شدت عمل و حتی با تهدید به شمشیر وادار به- تسلیم کرد معروف است.إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً و در پایان مجددا به مردان هشدار میدهد که از موقعیت سرپرستی خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرتها است بیندیشند" زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است".منبع:تفسیر نمونه، ج3، ص: 374تفسیر آیه 282 بقره:تنظیم اسناد تجاری در طولانیترین آیه قرآنبعد از بیان احکامی که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مساله رباخواری بود در این آیه که طولانیترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقی برای امور تجاری و اقتصادی بیان کرده تا سرمایهها هر چه بیشتر رشد طبیعی خود را پیدا کنند و بنبست و اختلاف و نزاعی در میان مردم رخ ندهد.در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالی به ترتیب ذیل بیان شده است 1- در نخستین حکم میفرماید:" ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که بدهی مدت داری (به خاطر وام دادن یا معامله) به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید" (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ).ضمنا از این تعبیر، هم مساله مجاز بودن قرض و وام روشن میشود و هم تعیین مدت برای وامها.قابل توجه اینکه در آیه، کلمه" دین" به کار برده شده نه قرض، زیرا قرض تنها در مبادله دو چیز که مانند یکدیگرند به کار میرود، مثل اینکه چیزی را وام میگیرد که بعدا همانند آن را برگرداند ولی دین هر گونه بدهکاری را شامل میشود، خواه از طریق قرض گرفتن باشد یا معاملات دیگر مانند اجاره و صلح و خرید و فروش، که یکی از طرفین چیزی را به ذمه بگیرد، بنا بر این آیه مورد بحث شامل عموم بدهیهایی میشود که در معاملات وجود دارد، مانند سلف و نسیه، در عین اینکه قرض را هم شامل میشود، و اینکه بعضی آن را مخصوص بیع سلف دانستهاند کاملا بی دلیل است هر چند ممکن است شان نزول آن بیع سلف باشد.2 و 3- سپس برای اینکه جلب اطمینان بیشتری شود، و قرار داد از مداخلات احتمالی طرفین سالم بماند، میافزاید:" باید نویسندهای از روی عدالت (سند بدهکاری را) بنویسد" (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ).بنا بر این، این قرار داد باید به وسیله شخص سومی تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد. گر چه ظاهر این جمله و جمله سابق این است که نوشتن چنین قراردادهایی واجب است زیرا امر دلالت بر وجوب دارد، و به همین دلیل بعضی از فقهای اهل سنت، این کار را واجب میدانند، ولی مشهور میان بزرگان علمای شیعهاین نکته نیز قابل ملاحظه است که عدالت در عبارت فوق، وصفی برای کتابت است، ولی از آن معلوم میشود که باید نویسنده عادل باشد تا نوشتنش از روی عدالت صورت گیرد.4-" کسی که قدرت بر نویسندگی دارد نباید از نوشتن خودداری کند و همانطور که خدا به او تعلیم داده است باید بنویسد" (وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ).یعنی به پاس این موهبتی که خدا به او داده نباید از نوشتن قرارداد شانه خالی کند، بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید (مخصوصا در محیطهایی مانند محیط نزول آیه که افراد با سواد کم باشند).جمله" کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ" مطابق تفسیر فوق، برای تاکید و تشویق بیشتر است ولی احتمال دارد که اشاره به حکم دیگری باشد، و آن رعایت نهایت امانت در نوشتن است، یعنی آن چنان که خدا به او تعلیم داده، سند را دقیقا تنظیم نماید.آیا قبول دعوت برای تنظیم اسناد وجوب عینی دارد؟ مسلما نه، زیرا با انجام بعضی از دیگران ساقط میشود، به همین دلیل بعضی از فقهاء حکم به وجوب کفایی آن کردهاند ولی بسیاری گفتهاند که این کار نیز مستحبّ است و نوعی تعاون" بالبر و التقوی" (کمک در انجام نیکیها) محسوب میشود، و از جملههای آینده این آیه نیز ممکن است پارهای از شواهد بر استحباب به دست آورد، ولی به هر حال تا آنجا که نظام جامعه اسلامی ایجاب میکند، این کار واجب است، و در فراسوی آن، مستحبّ میباشد.آیا نویسنده میتواند اجرتی بگیرد و هزینه دوات و کاغذ و قلم بر عهده کیست؟ شاید بعضی تصور کردهاند همه اینها بر عهده کاتب است و حق اجرت را نیز ندارد، ولی این سخن صحیح نیست. زیرا گرفتن اجرت بر این گونه واجبات اشکالی ندارد و هزینهها نیز به کسی تعلق میگیرد که کار برای او انجام میشود.5-" و آن کس که حق بر ذمه او است باید املاء کند" (وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ).مسلما یکی از طرفین معامله باید صورت قرارداد را بگوید تا کاتب بنویسد اما کدام یک از طرفین؟ آیه میگوید: آن کس که حق بر گردن او است باید املاء کند، اصولا همیشه امضای اصلی در اسناد، امضای بدهکار است و هنگامی که با املای او انجام بگیرد، جلو هر گونه انکاری را خواهد گرفت 6-" بدهکار باید از خدا به پرهیزد و چیزی را فروگذار نکند" (وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً).7-" هر گاه کسی که حق بر ذمه او است (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) باشد و یا (به خاطر لال بودن) توانایی بر املاء کردن ندارد، باید ولی او املاء کند" (فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ).بنا بر این در مورد سه طایفه،" ولی" باید املاء کند، کسانی که سفیهاند و نمیتوانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امور مالی خویش را سر و سامان1)" و لیملل" در اصل از ماده" ملة" به معنی دین و احکام الهی است، و بعضی گفتهاند از ماده" ملال" است، و چون در املاء کردن تکرار ملالتانگیز میباشد به آن گفته میشود (گاهی به صورت املاء و گاهی به صورت املال).بخشند (هر چند دیوانه نیستند) و کسانی که از نظر فکری ضعیفاند یا مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت و کم هوش یا دیوانهها و افراد گنگ و لال، و یا کسانی که توانایی املاء کردن را ندارند هر چند گنگ نباشند.از این جمله احکام دیگری نیز به طور ضمنی استفاده میشود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالی سفیهان و ضعیف العقلها و همچنین مساله جواز دخالت ولی در این گونه امور.8-" ولی" نیز باید در املاء و اعتراف به بدهی کسانی که تحت ولایت او هستند،" عدالت را رعایت کند" (بالعدل).نه چیزی بیش از حق آنها بگوید و نه به زیان آنها گام بردارد.9- سپس اضافه میکند:" علاوه بر این، دو شاهد بگیرید" (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ). 10 و 11- این دو شاهد باید" از مردان شما باشند" (مِنْ رِجالِکُمْ).یعنی هم بالغ، هم مسلمان باشند (تعبیر به رجال، بالغ بودن را میرساند و اضافه کردن آن به ضمیر" کم" اسلام را، زیرا مخاطب در اینجا گروه مسلمین است).12-" و اگر دو مرد نباشند کافی است یک مرد و دو زن شهادت دهند" (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ).13-" از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما باشند" (مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).از این جمله مساله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود، استفاده میشود که در روایات اسلامی نیز به طور گسترده به آن اشاره شده است.ضمنا بعضی از این تعبیر استفاده کردهاند که شاهد باید متهم نباشد (مانند کسی که در آن دعوا منافع خاصی دارد).14- در صورتی که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام میتوانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتی که یک مرد و دو زن باشند، باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر اداء شهادت کنند" تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند" (أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری).زیرا زنان به خاطر عواطف قوی ممکن است تحت تاثیر واقع شوند، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشی یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طی نکنند، و لذا یکی، دیگری را یادآوری میکند، البته این احتمال در باره مردان نیز هست، ولی در حدی پایینتر و کمتر.15- یکی دیگر از احکام این باب این است که" هر گاه، شهود را (برای تحمل شهادت) دعوت کنند، خود داری ننمایند" (وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا).بنا بر این تحمل شهادت به هنگام دعوت برای این کار، واجب است.این احتمال نیز داده شده که هم پذیرفتن دعوت برای تحمل شهادت (دیدن واقعه) لازم است، و هم برای ادای شهادت.16- بدهی کم باشد یا زیاد آن را نوشت چرا که سلامت روابط اقتصادی که مورد نظر اسلام است ایجاب میکند که در قراردادهای مربوط به بدهکاریهای کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهی نشود، و لذا در جمله بعد میفرماید:" و از نوشتن (بدهی) کوچک یا بزرگی که دارای مدت است ملول و خسته نشوید" (وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلی أَجَلِهِ). (1)__________________________________________________1) مقدم داشتن" صغیر" بر" کبیر" به خاطر آن است که بی اعتنایی مردم به معاملات کوچک یا سبب میشود که مقید به نوشتن آن نباشند، و همین امر منشا کشمکشهایی میشود، و یا اینکه ممکن است مردم خیال کنند نوشتن مسائل کوچک دلیل بر خسیس بودن است که قرآن آن را به این وسیله نفی میکند.سپس میافزاید:" این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و برای شهادت مستقیمتر، و برای جلوگیری از شک و تردید بهتر است" (ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنی أَلَّا تَرْتابُوا).در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتی است، میگوید: تنظیم اسناد و دقت در آن از یک سو ضامن اجرای عدالت و از سوی دیگر، موجب تقویت و اطمینان شهود به هنگام ادای شهادت و از سوی سوم مانع ایجاد بدبینی در میان افراد جامعه میشود.این جمله به خوبی نشان میدهد که اسناد تنظیم شده میتواند به عنوان شاهد و مدرکی مورد توجه قضات قرار گیرد، هر چند متاسفانه جمعی از فقهاء اعتناء چندانی به آن نکردهاند.17- سپس یک مورد را از این حکم استثناء کرده، میفرماید:" مگر اینکه داد و ستد نقدی باشد که (جنس و قیمت را) در میان خود دست به دست کنید، در آن صورت گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید" (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها)." تِجارَةً حاضِرَةً" به معنی معامله نقد است، و جمله" تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ" (در میان خود دست به دست بگردانید) تاکیدی بر نقد بودن معامله است.ضمنا از کلمه" فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ" (مانعی ندارد) استفاده میشود که در صورت معامله نقدی هم اگر سندی تنظیم کنند بجا است، زیرا بسیار میشود که در معاملات نقدی نیز کشمکشهایی در مساله پرداختن وجه معامله و مقدار آن یا مسائل مربوط به خیارات پیدا میشود که اگر سند کتبی در میان باشد به آنها پایان میدهد.18- در معامله نقدی گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست، ولی شاهد گرفتن برای آن بهتر است، زیرا جلوی اختلافات احتمالی آینده را میگیرد لذا میفرماید:" هنگامی که خرید و فروش (نقدی) میکنید، شاهد بگیرید" (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ).این احتمال نیز وجود دارد که منظور شاهد گرفتن در تمام معاملات است خواه نقدی باشد یا نسیه، و به هر حال فقهای شیعه و اهل سنت- جز گروه اندکی- این دستور را یک امر استحبابی میدانند نه وجوبی- در آیه بعد نیز شاهدی بر این مساله وجود دارد.و مسلم است که معاملات بسیار کوچک روزانه، (مثل خریدن نان و غذا و مانند آن) را شامل نمیشود.19- در آخرین حکمی که در این آیه ذکر شده، میفرماید:" هیچگاه نباید نویسنده سند و شهود (به خاطر بیان حق و عدالت) مورد ضرر و آزار قرار گیرند" (وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ)." که اگر چنین کنید از فرمان خدا خارج شدید" (فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ).و به این ترتیب قرآن به کاتبان و شاهدان، مصونیت و امنیت میدهد، و مؤکدا از مردم میخواهد که متعرض این اقامه کنندگان حق و عدالت نشوند.از آنچه گفتیم روشن شد که جمله" وَ لا یُضَارَّ" به صورت فعل مجهول است یعنی این گروه نباید آزار ببینند، نه اینکه به صورت فعل معلوم باشد به معنی نباید تحریف کنند و آزار دهند- که جمعی از مفسران ذکر کردهاند- زیرا این حکم در آغاز همین آیه آمده است و نیازی به تکرار ندارد.و در پایان آیه بعد از ذکر آن همه احکام، مردم را" دعوت به تقوا و پرهیزکاری و اطاعت فرمان خدا میکند" (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).و سپس یادآوری مینماید که" خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگی مادی و معنوی است به شما تعلیم میدهد" (وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ)." و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنان است تفسیر نمونه، ج2، ص: 390 برای آنها مقرر میدارد" (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).نکتهها:1- احکام دقیقی که در این آیه در مورد تنظیم سند، برای معاملات ذکر شده است، آن هم با ذکر جزئیات در تمام مراحل، در طولانیترین آیه قرآن مجید، بیانگر توجه عمیقی است که قرآن، نسبت به امور اقتصادی مسلمین و نظم کار آنها دارد، مخصوصا با توجه به اینکه این کتاب آسمانی در جامعه عقب ماندهای نازل گشت که حتی سواد خواندن و نوشتن در آن، بسیار کم بود و حتی آورنده این قرآن، درسی نخوانده بود و به مکتب نرفته بود، و این خود دلیلی است بر عظمت قرآن از یک سو، و اهمیت نظام اقتصادی مسلمین از سوی دیگر." علی بن ابراهیم" در تفسیر معروفش میگوید: در خبر آمده است که در سوره بقره پانصد حکم اسلامی است و در این آیه پانزده حکم به خصوص وارد شده است همانگونه که دیدیم تعداد احکام این آیه به نوزده حکم میرسد بلکه اگر احکام ضمنی آن را نیز در نظر بگیریم، عدد بیش از این خواهد بود تا آنجا که فاضل مقداد در کنز العرفان بیست و یک حکم به اضافه فروع متعدد دیگری از آن استفاده کرده، بنا بر این سخن مذکور که تعداد احکام این آیه را پانزده شمرده، به خاطر ادغام کردن بعضی از آنها در یکدیگر است.2- جملههای" وَ اتَّقُوا اللَّهَ"،" وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ" گر چه به صورت جملههای مستقل عطف بر یکدیگر آمده است ولی قرار گرفتن آنها در کنار یکدیگر نشانهای از پیوند میان آن دو است، و مفهوم آن این است که تقوا و پرهیزکاری و خدا پرستی اثرعمیقی در آگاهی و روشنبینی و فزونی علم و دانش دارد، آری هنگامی که قلب انسان به وسیله تقوا صیقل یابد، همچون آیینه حقایق را روشن میسازد، این معنی کاملا جنبه منطقی دارد زیرا صفات زشت و اعمال ناپاک حجابهایی بر فکر انسان میاندازد و به او اجازه نمیدهد چهره حقیقت را آن چنان که هست ببیند، هنگامی که به وسیله تقوا حجابها کنار رفت، چهره حق آشکار میشود. حقیقت سرایی است آراسته هوی و هوس گرد برخاسته نبینی که جایی که برخاست گرد نبیند نظر گر چه بینا است مرد ولی پارهای از صوفیان جاهل از این معنی سوء استفاده کرده و آن را دلیل بر ترک تحصیل علوم رسمی گرفتهاند. در حالی که چنین سخنی مخالف بسیاری از آیات قرآن و روایات مسلم اسلامی است.حق این است که قسمتی از علوم را از طریق تعلیم و تعلم رسمی باید فرا گرفت و بخش دیگری از علوم الهی را از طریق صفای دل و شستشوی آن با آب معرفت و تقوا فراهم ساخت، و این همان نوری است که خداوند در دل هر کس که بخواهد و لایق ببیند میاندازد"العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء".منبع:تفسیر نمونه، ج2، ص: 386موفق باشید
سرپرستی در نظام خانوادهالرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ:" مردان سرپرست و خدمتگزار زنان هستند"- برای توضیح این جمله باید توجه داشت که خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدی داشته باشد، زیرا رهبری و سرپرستی دستجمعی که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومی ندارد در نتیجه مرد یا زن یکی باید" رئیس" خانواده و دیگری" معاون" و تحت نظارت او باشد، قرآن در اینجا تصریح میکند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست بلکه منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورتهای لازم است).این مسئله در دنیای امروز بیش از هر زمان روشن است که اگر هیئتی (حتی یک هیئت دو نفری) مامور انجام کاری شود حتما باید یکی از آن دو،" رئیس" و دیگری" معاون یا عضو" باشد و گر نه هرج و مرج در کار آنها پیدا میشود- سرپرستی مرد در خانواده نیز از همین قبیل است.و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروی عاطفه و احساسات (به عکس زن که از نیروی سرشار عواطف بیشتری بهرهمند است) و دیگری داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر که با اولی بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومی بتواند از حریم خانواده خود دفاع نماید.بعلاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینههای زندگی، و پرداخت مهر و تامین زندگی آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به او میدهد که وظیفه سرپرستی به عهده او باشد.البته ممکن است زنانی در جهات فوق بر شوهران خود امتیاز داشته باشند ولی شاید کرارا گفتهایم که قوانین به تک تک افراد و نفرات نظر ندارد بلکه نوع و کلی را در نظر میگیرد، و شکی نیست که از نظر کلی، مردان نسبت به زنان برای این کار آمادگی بیشتری دارند، اگر چه زنان نیز وظائفی میتوانند به عهده بگیرند که اهمیت آن مورد تردید نیست. تفسیر نمونه، ج3، ص: 371 جمله بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ نیز اشاره به همین حقیقت است زیرا در قسمت اول میفرماید:" این سرپرستی به خاطر تفاوتهایی است که خداوند از نظر آفرینش، روی مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده" در قسمت آخر میفرماید:" و نیز این سرپرستی به خاطر تعهداتی است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهای مالی در برابر زنان و خانواده به عهده دارند".ولی ناگفته پیدا است که سپردن این وظیفه به مردان نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانی آنها است و نه سبب امتیاز آنها در جهان دیگر، زیرا آن صرفا بستگی به تقوی و پرهیزگاری دارد، همانطور که شخصیت انسانی یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبههای مختلفی بیشتر باشد اما رئیس برای سرپرستی کاری که به او محول شده از معاون خود شایستهتر است.فالصالحات قانعات حافظات للغیب در اینجا اضافه میفرماید که زنان در برابر وظائفی که در خانواده به عهده دارند دو دستهاند:دسته اول:" صالحان و درستکاران، و آنها کسانی هستند که خاضع و متعهد در برابر نظام خانواده میباشند و نه تنها در حضور شوهر بلکه در غیاب او،" حفظ الغیب" میکنند، یعنی مرتکب خیانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمیشوند، و در برابر حقوقی که خداوند برای آنها قائل شده و با جمله" بِما حَفِظَ اللَّهُ" به آن اشاره گردیده وظائف و مسئولیتهای خود را بخوبی انجام میدهند.بدیهی است مردان موظفند در برابر این گونه زنان نهایت احترام و حق- شناسی را انجام دهند.زنان متخلفدسته دوم، زنانی هستند که از وظائف خود سرپیچی میکنند و نشانههای ناسازگاری در آنها دیده میشود، مردان در برابر این گونه زنان وظائف و مسئولیتهایی دارند که باید مرحله به مرحله انجام گردد، و در هر صورت مراقب باشند که از حریم عدالت تجاوز نکنند، این وظائف به ترتیب زیر در آیه بیان شده است:وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ (1) فَعِظُوهُنَّ مرحله اول در مورد زنانی است که نشانههای سرکشی و عداوت و دشمنی در آنها آشکار میگردد که قرآن در جمله فوق از آنها چنین تعبیر میکند:" زنانی را که از طغیان و سرکشی آنها میترسید موعظه کنید و پند و اندرز دهید" و به این ترتیب آنها که پا از حریم نظام خانوادگی فراتر میگذارند قبل از هر چیز باید بوسیله اندرزهای دوستانه و بیان نتائج سوء اینگونه کارها آنان را براه آورد و متوجه مسئولیت خود نمود.وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ:" در صورتی که اندرزهای شما سودی نداد، در بستر از آنها دوری کنید" و با این عکس العمل و بی اعتنایی و به اصطلاح قهر کردن، عدم رضایت خود را از رفتار آنها آشکار سازید شاید همین" واکنش خفیف" در روح آنان مؤثر گردد.وَ اضْرِبُوهُنَّ در صورتی که سرکشی و پشتپازدن به وظائف و مسئولیتها از حد بگذرد و هم چنان در راه قانون شکنی با لجاجت و سرسختی گام بردارند، نه اندرزها تاثیر کند، و نه جدا شدن در بستر و کم اعتنایی نفعی ببخشد و راهی جز" شدت عمل" باقی1-" نشوز" از" نشز" (بر وزن نذر) به معنی زمین مرتفع و بلند است و در اینجا کنایه از سرکشی و طغیان میباشد.نماند، برای وادار کردن آنها به انجام تعهدها و مسئولیتهای خود چاره منحصر به- خشونت و شدت عمل گردد، در اینجا اجازه داده شده که از طریق" تنبیه بدنی" آنها را به انجام وظائف خویش وادار کنند.اشکال: [چگونه اسلام اجازه تنبیه زن را داده؟]ممکن است ایراد کنند که چگونه اسلام به مردان اجازه داده که در مورد زنان متوسل به تنبیه بدنی شوند؟!پاسخ:جواب این ایراد با توجه به معنی آیه و روایاتی که در بیان آن وارد شده و توضیح آن در کتب فقهی آمده است و همچنین با توضیحاتی که روانشناسان امروز میدهند چندان پیچیده نیست زیرا:اولا آیه، مسئله تنبیه بدنی را در مورد افراد وظیفهنشناسی مجاز شمرده که هیچ وسیله دیگری در باره آنان مفید واقع نشود، و اتفاقا این موضوع تازهای نیست که منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانین دنیا هنگامی که طرق مسالمتآمیز برای وادار کردن افراد به انجام وظیفه، مؤثر واقع نشود، متوسل به خشونت میشوند، نه تنها از طریق ضرب بلکه گاهی در موارد خاصی مجازاتهایی شدیدتر از آن نیز قائل میشوند که تا سرحد اعدام پیش میرود.ثانیا" تنبیه بدنی" در اینجا- همانطور که در کتب فقهی نیز آمده است- باید ملایم و خفیف باشد بطوری که نه موجب شکستگی و نه مجروح شدن گردد و نه باعث کمبودی بدن.ثالثا روانکاوان امروز معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی بنام " مازوشیسم" (آزارطلبی) هستند و گاه که این حالت در آنها تشدید میشود تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنی است، بنا بر این ممکن است ناظر به چنین افرادی باشد که تنبیه خفیف بدنی در موارد آنان جنبه آرام بخشی دارد و یک نوع درمان روانی است.مسلم است که اگر یکی از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه خود اقدام کند مرد حق ندارد بهانهگیری کرده، در صدد آزار زن برآید، لذا به دنبال این جمله میفرماید:فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا:" اگر آنها اطاعت کنند به آنها تعدی نکنید" و اگر گفته شود که نظیر این طغیان و سرکشی و تجاوز در مردان نیز ممکن است آیا مردان نیز مشمول چنین مجازاتهایی خواهند شد؟در پاسخ میگوئیم آری مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظائف مجازات میگردند حتی مجازات بدنی، منتها چون این کار غالبا از عهده زنان خارج است حاکم شرع موظف است که مردان متخلف را از طرق مختلف و حتی از طریق تعزیر (مجازات بدنی) به وظائف خود آشنا سازد.داستان مردی که به همسر خود اجحاف کرده بود و به هیچ قیمت حاضر به تسلیم در برابر حق نبود و علی ع او را با شدت عمل و حتی با تهدید به شمشیر وادار به- تسلیم کرد معروف است.إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً و در پایان مجددا به مردان هشدار میدهد که از موقعیت سرپرستی خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرتها است بیندیشند" زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است".منبع:تفسیر نمونه، ج3، ص: 374تفسیر آیه 282 بقره:تنظیم اسناد تجاری در طولانیترین آیه قرآنبعد از بیان احکامی که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مساله رباخواری بود در این آیه که طولانیترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقی برای امور تجاری و اقتصادی بیان کرده تا سرمایهها هر چه بیشتر رشد طبیعی خود را پیدا کنند و بنبست و اختلاف و نزاعی در میان مردم رخ ندهد.در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالی به ترتیب ذیل بیان شده است 1- در نخستین حکم میفرماید:" ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که بدهی مدت داری (به خاطر وام دادن یا معامله) به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید" (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ).ضمنا از این تعبیر، هم مساله مجاز بودن قرض و وام روشن میشود و هم تعیین مدت برای وامها.قابل توجه اینکه در آیه، کلمه" دین" به کار برده شده نه قرض، زیرا قرض تنها در مبادله دو چیز که مانند یکدیگرند به کار میرود، مثل اینکه چیزی را وام میگیرد که بعدا همانند آن را برگرداند ولی دین هر گونه بدهکاری را شامل میشود، خواه از طریق قرض گرفتن باشد یا معاملات دیگر مانند اجاره و صلح و خرید و فروش، که یکی از طرفین چیزی را به ذمه بگیرد، بنا بر این آیه مورد بحث شامل عموم بدهیهایی میشود که در معاملات وجود دارد، مانند سلف و نسیه، در عین اینکه قرض را هم شامل میشود، و اینکه بعضی آن را مخصوص بیع سلف دانستهاند کاملا بی دلیل است هر چند ممکن است شان نزول آن بیع سلف باشد.2 و 3- سپس برای اینکه جلب اطمینان بیشتری شود، و قرار داد از مداخلات احتمالی طرفین سالم بماند، میافزاید:" باید نویسندهای از روی عدالت (سند بدهکاری را) بنویسد" (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ).بنا بر این، این قرار داد باید به وسیله شخص سومی تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد. گر چه ظاهر این جمله و جمله سابق این است که نوشتن چنین قراردادهایی واجب است زیرا امر دلالت بر وجوب دارد، و به همین دلیل بعضی از فقهای اهل سنت، این کار را واجب میدانند، ولی مشهور میان بزرگان علمای شیعهاین نکته نیز قابل ملاحظه است که عدالت در عبارت فوق، وصفی برای کتابت است، ولی از آن معلوم میشود که باید نویسنده عادل باشد تا نوشتنش از روی عدالت صورت گیرد.4-" کسی که قدرت بر نویسندگی دارد نباید از نوشتن خودداری کند و همانطور که خدا به او تعلیم داده است باید بنویسد" (وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ).یعنی به پاس این موهبتی که خدا به او داده نباید از نوشتن قرارداد شانه خالی کند، بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید (مخصوصا در محیطهایی مانند محیط نزول آیه که افراد با سواد کم باشند).جمله" کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ" مطابق تفسیر فوق، برای تاکید و تشویق بیشتر است ولی احتمال دارد که اشاره به حکم دیگری باشد، و آن رعایت نهایت امانت در نوشتن است، یعنی آن چنان که خدا به او تعلیم داده، سند را دقیقا تنظیم نماید.آیا قبول دعوت برای تنظیم اسناد وجوب عینی دارد؟ مسلما نه، زیرا با انجام بعضی از دیگران ساقط میشود، به همین دلیل بعضی از فقهاء حکم به وجوب کفایی آن کردهاند ولی بسیاری گفتهاند که این کار نیز مستحبّ است و نوعی تعاون" بالبر و التقوی" (کمک در انجام نیکیها) محسوب میشود، و از جملههای آینده این آیه نیز ممکن است پارهای از شواهد بر استحباب به دست آورد، ولی به هر حال تا آنجا که نظام جامعه اسلامی ایجاب میکند، این کار واجب است، و در فراسوی آن، مستحبّ میباشد.آیا نویسنده میتواند اجرتی بگیرد و هزینه دوات و کاغذ و قلم بر عهده کیست؟ شاید بعضی تصور کردهاند همه اینها بر عهده کاتب است و حق اجرت را نیز ندارد، ولی این سخن صحیح نیست. زیرا گرفتن اجرت بر این گونه واجبات اشکالی ندارد و هزینهها نیز به کسی تعلق میگیرد که کار برای او انجام میشود.5-" و آن کس که حق بر ذمه او است باید املاء کند" (وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ).مسلما یکی از طرفین معامله باید صورت قرارداد را بگوید تا کاتب بنویسد اما کدام یک از طرفین؟ آیه میگوید: آن کس که حق بر گردن او است باید املاء کند، اصولا همیشه امضای اصلی در اسناد، امضای بدهکار است و هنگامی که با املای او انجام بگیرد، جلو هر گونه انکاری را خواهد گرفت 6-" بدهکار باید از خدا به پرهیزد و چیزی را فروگذار نکند" (وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً).7-" هر گاه کسی که حق بر ذمه او است (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) باشد و یا (به خاطر لال بودن) توانایی بر املاء کردن ندارد، باید ولی او املاء کند" (فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ).بنا بر این در مورد سه طایفه،" ولی" باید املاء کند، کسانی که سفیهاند و نمیتوانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امور مالی خویش را سر و سامان1)" و لیملل" در اصل از ماده" ملة" به معنی دین و احکام الهی است، و بعضی گفتهاند از ماده" ملال" است، و چون در املاء کردن تکرار ملالتانگیز میباشد به آن گفته میشود (گاهی به صورت املاء و گاهی به صورت املال).بخشند (هر چند دیوانه نیستند) و کسانی که از نظر فکری ضعیفاند یا مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت و کم هوش یا دیوانهها و افراد گنگ و لال، و یا کسانی که توانایی املاء کردن را ندارند هر چند گنگ نباشند.از این جمله احکام دیگری نیز به طور ضمنی استفاده میشود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالی سفیهان و ضعیف العقلها و همچنین مساله جواز دخالت ولی در این گونه امور.8-" ولی" نیز باید در املاء و اعتراف به بدهی کسانی که تحت ولایت او هستند،" عدالت را رعایت کند" (بالعدل).نه چیزی بیش از حق آنها بگوید و نه به زیان آنها گام بردارد.9- سپس اضافه میکند:" علاوه بر این، دو شاهد بگیرید" (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ). 10 و 11- این دو شاهد باید" از مردان شما باشند" (مِنْ رِجالِکُمْ).یعنی هم بالغ، هم مسلمان باشند (تعبیر به رجال، بالغ بودن را میرساند و اضافه کردن آن به ضمیر" کم" اسلام را، زیرا مخاطب در اینجا گروه مسلمین است).12-" و اگر دو مرد نباشند کافی است یک مرد و دو زن شهادت دهند" (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ).13-" از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما باشند" (مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).از این جمله مساله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود، استفاده میشود که در روایات اسلامی نیز به طور گسترده به آن اشاره شده است.ضمنا بعضی از این تعبیر استفاده کردهاند که شاهد باید متهم نباشد (مانند کسی که در آن دعوا منافع خاصی دارد).14- در صورتی که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام میتوانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتی که یک مرد و دو زن باشند، باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر اداء شهادت کنند" تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند" (أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری).زیرا زنان به خاطر عواطف قوی ممکن است تحت تاثیر واقع شوند، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشی یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طی نکنند، و لذا یکی، دیگری را یادآوری میکند، البته این احتمال در باره مردان نیز هست، ولی در حدی پایینتر و کمتر.15- یکی دیگر از احکام این باب این است که" هر گاه، شهود را (برای تحمل شهادت) دعوت کنند، خود داری ننمایند" (وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا).بنا بر این تحمل شهادت به هنگام دعوت برای این کار، واجب است.این احتمال نیز داده شده که هم پذیرفتن دعوت برای تحمل شهادت (دیدن واقعه) لازم است، و هم برای ادای شهادت.16- بدهی کم باشد یا زیاد آن را نوشت چرا که سلامت روابط اقتصادی که مورد نظر اسلام است ایجاب میکند که در قراردادهای مربوط به بدهکاریهای کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهی نشود، و لذا در جمله بعد میفرماید:" و از نوشتن (بدهی) کوچک یا بزرگی که دارای مدت است ملول و خسته نشوید" (وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلی أَجَلِهِ). (1)__________________________________________________1) مقدم داشتن" صغیر" بر" کبیر" به خاطر آن است که بی اعتنایی مردم به معاملات کوچک یا سبب میشود که مقید به نوشتن آن نباشند، و همین امر منشا کشمکشهایی میشود، و یا اینکه ممکن است مردم خیال کنند نوشتن مسائل کوچک دلیل بر خسیس بودن است که قرآن آن را به این وسیله نفی میکند.سپس میافزاید:" این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و برای شهادت مستقیمتر، و برای جلوگیری از شک و تردید بهتر است" (ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنی أَلَّا تَرْتابُوا).در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتی است، میگوید: تنظیم اسناد و دقت در آن از یک سو ضامن اجرای عدالت و از سوی دیگر، موجب تقویت و اطمینان شهود به هنگام ادای شهادت و از سوی سوم مانع ایجاد بدبینی در میان افراد جامعه میشود.این جمله به خوبی نشان میدهد که اسناد تنظیم شده میتواند به عنوان شاهد و مدرکی مورد توجه قضات قرار گیرد، هر چند متاسفانه جمعی از فقهاء اعتناء چندانی به آن نکردهاند.17- سپس یک مورد را از این حکم استثناء کرده، میفرماید:" مگر اینکه داد و ستد نقدی باشد که (جنس و قیمت را) در میان خود دست به دست کنید، در آن صورت گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید" (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها)." تِجارَةً حاضِرَةً" به معنی معامله نقد است، و جمله" تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ" (در میان خود دست به دست بگردانید) تاکیدی بر نقد بودن معامله است.ضمنا از کلمه" فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ" (مانعی ندارد) استفاده میشود که در صورت معامله نقدی هم اگر سندی تنظیم کنند بجا است، زیرا بسیار میشود که در معاملات نقدی نیز کشمکشهایی در مساله پرداختن وجه معامله و مقدار آن یا مسائل مربوط به خیارات پیدا میشود که اگر سند کتبی در میان باشد به آنها پایان میدهد.18- در معامله نقدی گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست، ولی شاهد گرفتن برای آن بهتر است، زیرا جلوی اختلافات احتمالی آینده را میگیرد لذا میفرماید:" هنگامی که خرید و فروش (نقدی) میکنید، شاهد بگیرید" (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ).این احتمال نیز وجود دارد که منظور شاهد گرفتن در تمام معاملات است خواه نقدی باشد یا نسیه، و به هر حال فقهای شیعه و اهل سنت- جز گروه اندکی- این دستور را یک امر استحبابی میدانند نه وجوبی- در آیه بعد نیز شاهدی بر این مساله وجود دارد.و مسلم است که معاملات بسیار کوچک روزانه، (مثل خریدن نان و غذا و مانند آن) را شامل نمیشود.19- در آخرین حکمی که در این آیه ذکر شده، میفرماید:" هیچگاه نباید نویسنده سند و شهود (به خاطر بیان حق و عدالت) مورد ضرر و آزار قرار گیرند" (وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ)." که اگر چنین کنید از فرمان خدا خارج شدید" (فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ).و به این ترتیب قرآن به کاتبان و شاهدان، مصونیت و امنیت میدهد، و مؤکدا از مردم میخواهد که متعرض این اقامه کنندگان حق و عدالت نشوند.از آنچه گفتیم روشن شد که جمله" وَ لا یُضَارَّ" به صورت فعل مجهول است یعنی این گروه نباید آزار ببینند، نه اینکه به صورت فعل معلوم باشد به معنی نباید تحریف کنند و آزار دهند- که جمعی از مفسران ذکر کردهاند- زیرا این حکم در آغاز همین آیه آمده است و نیازی به تکرار ندارد.و در پایان آیه بعد از ذکر آن همه احکام، مردم را" دعوت به تقوا و پرهیزکاری و اطاعت فرمان خدا میکند" (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).و سپس یادآوری مینماید که" خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگی مادی و معنوی است به شما تعلیم میدهد" (وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ)." و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنان است تفسیر نمونه، ج2، ص: 390 برای آنها مقرر میدارد" (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).نکتهها:1- احکام دقیقی که در این آیه در مورد تنظیم سند، برای معاملات ذکر شده است، آن هم با ذکر جزئیات در تمام مراحل، در طولانیترین آیه قرآن مجید، بیانگر توجه عمیقی است که قرآن، نسبت به امور اقتصادی مسلمین و نظم کار آنها دارد، مخصوصا با توجه به اینکه این کتاب آسمانی در جامعه عقب ماندهای نازل گشت که حتی سواد خواندن و نوشتن در آن، بسیار کم بود و حتی آورنده این قرآن، درسی نخوانده بود و به مکتب نرفته بود، و این خود دلیلی است بر عظمت قرآن از یک سو، و اهمیت نظام اقتصادی مسلمین از سوی دیگر." علی بن ابراهیم" در تفسیر معروفش میگوید: در خبر آمده است که در سوره بقره پانصد حکم اسلامی است و در این آیه پانزده حکم به خصوص وارد شده است همانگونه که دیدیم تعداد احکام این آیه به نوزده حکم میرسد بلکه اگر احکام ضمنی آن را نیز در نظر بگیریم، عدد بیش از این خواهد بود تا آنجا که فاضل مقداد در کنز العرفان بیست و یک حکم به اضافه فروع متعدد دیگری از آن استفاده کرده، بنا بر این سخن مذکور که تعداد احکام این آیه را پانزده شمرده، به خاطر ادغام کردن بعضی از آنها در یکدیگر است.2- جملههای" وَ اتَّقُوا اللَّهَ"،" وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ" گر چه به صورت جملههای مستقل عطف بر یکدیگر آمده است ولی قرار گرفتن آنها در کنار یکدیگر نشانهای از پیوند میان آن دو است، و مفهوم آن این است که تقوا و پرهیزکاری و خدا پرستی اثرعمیقی در آگاهی و روشنبینی و فزونی علم و دانش دارد، آری هنگامی که قلب انسان به وسیله تقوا صیقل یابد، همچون آیینه حقایق را روشن میسازد، این معنی کاملا جنبه منطقی دارد زیرا صفات زشت و اعمال ناپاک حجابهایی بر فکر انسان میاندازد و به او اجازه نمیدهد چهره حقیقت را آن چنان که هست ببیند، هنگامی که به وسیله تقوا حجابها کنار رفت، چهره حق آشکار میشود. حقیقت سرایی است آراسته هوی و هوس گرد برخاسته نبینی که جایی که برخاست گرد نبیند نظر گر چه بینا است مرد ولی پارهای از صوفیان جاهل از این معنی سوء استفاده کرده و آن را دلیل بر ترک تحصیل علوم رسمی گرفتهاند. در حالی که چنین سخنی مخالف بسیاری از آیات قرآن و روایات مسلم اسلامی است.حق این است که قسمتی از علوم را از طریق تعلیم و تعلم رسمی باید فرا گرفت و بخش دیگری از علوم الهی را از طریق صفای دل و شستشوی آن با آب معرفت و تقوا فراهم ساخت، و این همان نوری است که خداوند در دل هر کس که بخواهد و لایق ببیند میاندازد"العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء".منبع:تفسیر نمونه، ج2، ص: 386موفق باشید
- [سایر] تفسیر و شأن نزول آیه 103 سوره نساء چیست؟
- [سایر] شأن نزول و تفسیر آیه 105 سوره نساء چیست؟
- [سایر] تفسیر آیه 61 سوره بقره و شان نزول آن و نظر ائمه راجع به این آیه
- [سایر] سلام با تشکر از پاسخ کامل در مورد آیات 24 و 25 سوره نساء لطفا در مورد شان نزول و تفسیر کامل آیه 34 سوره نساء هم راهنمایی کنید. با تشکر
- [سایر] شأن نزول و تفسیر آیه شریفه (وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً) از سوره نساء چیست؟
- [سایر] تفسیر و شأن نزول آیه 103 سوره نساء در باره نماز چیست؟
- [سایر] شأن نزول و تفسیر آیه 104 نساء چیست؟
- [سایر] شأن نزول و تفسیر آیه شریفه «وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً» از سوره نساء چیست؟
- [سایر] تفسیر و شأن نزول آیه 121 بقره چیست؟ منظور از (تلاوت شایسته قرآن) چیست؟
- [سایر] تفسیر و شأن نزول آیه 121 بقره چیست؟ منظور از «تلاوت شایسته قرآن» چیست؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکة یس و الصافات و آیه الکرسی و آیه پنجاه و چهارم ازو سورة اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هر چه ازو قرآن ممکن بخوانند .
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مستحب است برای راحت شدن محتضر؛ بر بالین او سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و آیه الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره را بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس، و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف یعنی آیه اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ... و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله خوئی] مستحب است برای راحتشدن محتضر بر بالین او سورة مبارکه" یس" و" الصافات" و" احزاب" و" آیة الکرسی" و آیة پنجاه و چهارم از سورة اعراف و سه آیة آخر سوره بقره را، بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله سبحانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف (إنَّ ربَّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السموات و الارض) تا آخر، و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او، سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره، بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله سیستانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر ، در بالین او سوره مبارکه یس ، و صافّات ، و احزاب ، و آیة الکرسی ، و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف ، و سه آیه آخر سوره بقره ، بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند .