بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام. برای یکی از دوستان بنده سوالاتی پیش می آید که در ذیل عرض می کنم. 1. اصلا آیا امام زمان (عج) وجود دارد ؟ چه دلیل منطقی و عقلی برای این مدعا وجود دارد ؟ (بدون سود جستن از روایات و احادیث). 2. اگر بر اساس هدایت مداوم بخواهیم اثبات کنیم که آقا وحود دارند ، پس چرا نزدیک به هزار سال است که آقا خود را نشان نداده که اصل هدایت رعایت شود و ما نخواهیم به مراجع مراجعه کنیم ؟ 3. چرا ما به مراجع رجوع می کنیم و چرا در برخی مسائلشان با هم اختلاف نظر دارند ؟ و اگر اختلافی هست ، این مدعا را اثبات نمی کند که اصل هدایت رعایت نشده و شاید عده ای بتوانند بگویند امام زمان (عج) ساخته شیعیان است ؟
با عرض سلاماز زمانی که امام قائم علیه السلام از دیده ها پنهان شده و در پس پرده غیبت زندگی خود را شروع کرده، انبوهی از پرسشها، پیرامون مسائل غیبت برای اذهان جستجوگرو کنجکاو مطرح بوده است. و نوع این پرسشها با یک نوع قدمت در کتابهای مربوط به امام زمان علیه السلام در قرن چهارم و پنجم اسلامی مطرح شده، و دانشمندان پاسخ های مناسبی به آنها داده اند. شیخ صدوق، یکی از محدثین عالی مقام شیعه است که در قرن چهارم می زیسته، ودر سال 381 دیده از جهان بسته است. وی در کتاب کمال الدین پیرامون مسائل مربوط به غیبت، به تفصیل سخن گفته است. نه تنها صدوق بلکه محدث دیگری بنام نعمانی(1) که در قرن چهارم می زیسته است، در کتاب خود، به نام غیبت و همچنین استاد شیعه مرحوم شیخ طوسی) 460- 385 ه. ق) نیز در کتاب خود این مسائل را بازگو نموده و به تجزیه وتحلیل آنها پرداخته اند. بنابر این، این پرسشها درباره امام زمان- عجل اللّه تعالی فرجه- تازگی ندارد، بلکه بیش از هزار سال از عمر آنها می گذرد. طبعاپاسخ ها نیز تازگی نداشته و بسان پرسشها از عمر طولانی برخوردارند. چیزی که هست، پاسخ ها در طول زمان، آرایش خاصی پیدا کرده و با مقتضیات زمان هماهنگ شده است. از جمله سوالهای رایج درباره امام زمان صلوات اللّه علیه، مسئله فائده وجودامام غائب است. همگی می دانیم که اثر بارز وجود امام، هدایت و رهبری است. اکنون سوال می شود امامی که از نظرها غائب است چگونه می تواند هدایت کند؟ به به عبارت دیگر، با توجه به این که قرآن هدایت را از ویژگیهای امام می شمارد ومی فرماید: و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا) 1 (، چگونه می توان چنین وظیفه سنگینی را از امام پنهان، انتظار داشت؟ به تعبیر دیگر، امام علیه السلام درهر حال رهبر و پیشوا است. و وجود یک رهبر در صورتی می تواند مفید باشد که تماس مداوم با پیروان خود داشته باشد. امام غائب و ناپیدا، چگونه می تواند نقش رهبری خود را ایفاء کند؟. زندگی امام (عج) در دوران غیبت یک زندگی خصوصی است نه یک زندگی اجتماعی در نقش یک پیشوا با این حال، حق داریم بپرسیم این ذخیره الهی چه اثر عمومی برای مردم می تواند داشته باشد و مردم چه نوع بهره ای می توانند از وجود او ببرند؟. او به چشمه آب زلال حیات می ماند که در ظلمات باشد، و کسی را دسترسی به وجود اونباشد. اصولا مقصود از امام غائب که به معنای نامرئی تفسیر می شود، چیست؟ آیا این به معنای یک وجود رویایی نیست؟ این سوال- بدون شک- سوال مهمی است. ولی اشتباه است که اگر گمان کنیم که به آن پاسخ داده نشده است. اما اجازه بدهید نخست به پاسخ جمله اخیر بپردازیم که مایه سوء تفاهم برای گروهی گردیده است و پس از روشن شدن آن به سراغ بقیه سوالهامی رویم. صریحا باید گفت: مفهوم غائب بودن امام (عج) چنانکه اشاره کرده ایم، هرگز این نیست که وجود امام (عج) در عصر غیبت، یک وجود نامرئی و رویائی است که به یک وجود خیالی و پنداری شبیه تر از یک وجود عینی باشد. او از هر نظر یک زندگی طبیعی و عینی و خارجی دارد، پیوسته در میان مردم و درمیان جامعه ها رفت و آمد دارد، و در نقاط مختلف زندگی می کند. استثنائی که درزندگی آن حضرت هست، همین است که او از یک عمر طولانی برخوردار است، همین وبس. او به طور ناشناس در جامعه انسانی زندگی می کند، و هیچ روایت صحیحی درباره غیبت او جز این نگفته است. چقدر فرق است میان ناشناس و نامرئی. حال که این اشکال برطرف شد به سراغ این موضوع می رویم که می گویند: بسیار خوب، فرار کرده و دست از نبرد کشیدند، و گروهی به فکر افتادند که به دشمنان بپیوندند. ولی وقتی خبر قتل پیامبر تکذیب شد و مسلمانان از حیات رهبر خود آگاه گردیدند وعده ای نیز پیامبر را با چشمان خود دیدند، لشکر از هم پاشیده، بار دیگر به دلگرمی وجود رهبر، از نقاط مختلف کوه احد، از میان کوهها و زیر صخره ها، دورپیامبر گرد آمدند و نبرد و دفاع را از سر گرفتند. خدای تعالی، این حقیقت رادر قرآن چنین بیان می فرماید: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضراللّه شیئا و سیجزی اللّه الشاکرین. محمد پیامبری بیش نیست که پیش از او نیز پیامبرانی بوده اند. آیا اگر بمیرد ویا کشته شود، به دوران جاهلیت باز می گردید؟ و هر کسی به دوران جاهلیت بازگردد به خدا زیانی نمی رساند، و خدا سپاسگزاران را پاداش می دهد) 1 (. در میدانهای نبرد، تمام کوشش گروهی از سربازان زبده و فداکار، این است که پرچم، در برابر حملات دشمن همچنان سر پا و در اهتزاز باشد، در حالی که سربازان دشمن دائما می کوشند که پرچم مخالفان را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایه دلگرمی سربازان و تلاش و کوشش مستمر آنها است. همچنین وجود فرمانده لشکر در مقر فرماندهی، هر چند ظاهرا خاموش و ساکت باشد، خون گرم پر حرارتی در عروق سربازان به حرکت درمی آورد، و آنها را به تلاش بیشتروامی دارد که فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز. اما هرگاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود، یک لشکر عظیم با کارآئی فوق العاده به یک باره متلاشی می گردد، گوئی آب سردی بر سر همه ریخته اند، بلکه گویا روح از تنشان بیرون رفته است. رئیس یک جمعیت یا یک کشور، مادام که زنده است، هر چند مثلا در سفر یا فرضا دربستر بیماری باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش آنها است. ولی شنیدن خبر رحلت او، گرد و غبار یاس و نومیدی را بر همه می پاشد. جمعیت شیعه، طبق عقیده ای که به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نبیند، خود را تنها نمی داند. او همواه انتظار بازگشت آن عزیز سفر کرده را- که قافله های دل همراه اوست- این چنین زندگی ممکن است برای یک فرد عادی قابل توجیه باشد. ولی آیا برای یک رهبر- آنهم یک رهبر بزرگ الهی- قابل قبول است؟. ما در اینجا، مسئله را ازجهات یاد شده در زیر مورد بررسی قرار می دهیم. 1- فائده اعتقاد به وجود رهبر، هر چند ناشناس باشد، از نظر محاسبات اجتماعی. 2- فوائد گوناگون امام غائب برای امت اسلامی. 3- حجت های مخفی و پنهان خدا از نظر قرآن و نهج البلاغه. 1- وجود رهبر مایه بقاء مکتب است. محاسبات عقلی و تجارب اجتماعی به روشنی ثابت می کند که اعتقاد به وجود رهبرزنده، اثر عمیقی در حفظ نظام و بقاء مکتب دارد. خواه این رهبر در دسترس مردم باشد، و یا به عللی دسترسی به او آسان نباشد. در هر دو حال اعتقاد به وجودرهبر حی، برای خود فوائدی دارد. اما آن جا که رهبر در دل جامعه قرار گیرد و به طور مستقیم بار قیادت و رهبری رابه دوش بکشد، جای سخن نیست. مهم آن جا است که رهبر به عللی از جامعه کناره گیری کند، ولی جامعه به حیات او، و بازگشت مجدد او اعتقاد داشته باشد. دراین صورت نیز، اعتقاد به وجود چنین رهبر، اثر عظیمی دارد که به آن اشاره می کنیم: در تاریخ ملل زنده جهان که مبارزات و نهضتهائی داشته اند، برای این مطلب نمونه های فراوانی وجود دارد که نشان می دهد تا آن رهبر از حیات و زندگی برخورداربوده است، هر چند از نزدیک موفق برهبری نمی شده، اما تشکیلات این گروه باقی و پایدار، می مانده است. اما لحظه ای که حیات و زندگی او به پایان می رسیده، تفرقه و دو دستگی، تشتت قوا، پراکندگی و نابسامانی در میان جمعیت حکمفرمامی گردیده است. بهترین گواه برای این که وجود رهبر، حافظ و نگاهدارنده مکتب و مایه تشکل پیروان آن است، سرگذشت نبرد احد می باشد. در جنگ احد بر اثر اشتباه و یا از روی غرض ورزی، ندائی در قلب لشکر بلند شد که: الا قد قتل محمد. محمد کشته شد. این خبر ناگوار، موقعی در میان مسلمانان منتشر شد که آنان مشغول مقابله با تجاوز و تعدی مهاجمان بودند. وقتی برای مسلمانان، مرگ رهبر قطعی شد، نظام و سازمان آنان چنان گسسته شد که هرکدام به گوشه ای گریختند و سپاه مسلمانان شکست سختی دید و هفتاد تن از آنها شهیدگشت تا آنکه بر اثر پایمردی امیرالمومنین و دفاع جانانه از رسول اکرم مسلمانان فهمیدند آن خبر ناگوار حیله تبلیغاتی دشمن است. دوباره امیدوار شدند و بازگشتند و جمع پراکنده آنها تشکل یافت و توانستند جلوشکست کامل را بگیرند. در مورد امام زمان نیز وضع از همین قرار است. یعنی اطمینان به وجود رهبری آسمانی و مصلحی جهانی و به انتظار او بودن خود موجب امیدواری و تشکل و انسجام است. اثر روانی این طرز فکر در زنده نگهداشتن امید در دلها و وادار ساختن افراد به خودسازی و آمادگی برای آن انقلاب بزرگ، کاملا قابل درک است. اما اگر این رهبر اصلا وجود خارجی نداشته باشد، و علاقه مندان مکتبش در انتظار تولد و پرورش او در آینده باشند، وضع بسیار فرق می کند. اگر یک نکته دیگر به این موضوع بیفزائیم، پاسخ شکل جدی تری به خود می گیرد و آن اینکه: طبق اعتقاد عمومی شیعه- که در روایات بسیار زیادی در منابع مذهبی آمده است- امام به طور مداوم، در دوران غیبت، مراقب حال پیروان خویش است، و طبق یک الهام الهی از وضع اعمال آنها آگاه می گردد. و به تعبیر روایات، همه هفته برنامه اعمال آنها به نظر او می رسد و از چگونگی رفتار و کردار و گفتار آنها آگاه می گردد) 1 (. این فکر سبب می شود که همه معتقدان در حالت آماده باش دائمی فرو روند. و به هنگام ورود در هر کار، توجه به آن نظارت عالی داشته باشند، اثر تربیتی این طرز فکر نیز قابل انکار نیست. اکنون درباره امام زمان علیه السلام این اصل را در نظر می گیریم. آیا اعتقاد به وجود امام حی و زنده و حاضر و ناظر و مستعد و آماده برای نهضت در حفظ وحدت جمعیت و تشکیلات بالاخص آماده کردن افراد برای نهضت و قیام بر ضد ظلم و جور، برضد استبداد و خودکامگی موثر نیست؟. هرگاه جمعیتی معتقد شود که رهبر آنان در قید حیات و زندگی بوده و پیوسته مترقب فرمان الهی است که از پس پرده غیب بیرون آید، بطور مسلم ناامید نمی شود، وحدت کلمه خود را از دست نمی دهد، در حفظ مکتب خویش می کوشد، و پیوسته برای هدف، به تهیه نیرو و انجام مقدمات می پردازد. ولی هرگاه به این جمعیت بگویند: شما فعلا بی رهبرید، رهبر شما در آینده دیده به جهان خواهد گشود، آن هم معلوم نیست کی متولد خواهد شد، نه تنها او متولد نگشته بلکه نیاکان او نیز هنوز دیده بجهان نگشودند، آیا در این جمعیت، روح انتظار سازنده، و نیرو و ساز و برگ لازم پیدا می شود؟ آیا با چنین عقیده ای، نظامات مادی و معنوی آنان بکار می افتد و یا اینکه این کار به قیمت از هم پاشیدگی افراد و محو و نابودی مکتب تمام می شود؟ برای توضیح بیشتر درباره اینکه امام زمان غایب چه نقشی می تواند در جامعه و در اندیشه های معتقد دانش داشته باشد، می گوئیم: ایمان به پیروزی نهایی وانتظار یک مصلح جهانی، اگر به مرحله شناخت و آگاهی سازنده برسد، منبع وسرچشمه حرکتها و نهضتها خواهد گشت. رهبر یک جنش عدالت خواهی، حتی اگر در میان پیروان خویش نباشد، می تواند موجب فشردگی و بهم پیوستگی صفوف معتقدان به نهضت باشد. می بینیم که در نهضت استقلال هندوستان، با وجود آنکه گاندی از طرف دولت استعماری دستگیر شده و به زندان فرستاده می شود، نهضت عدم همکاری با دولت استعماری با شدت ادامه می یابد. مردم هند با اینکه گاندی را در میان خود نمی دیدند، ولی دنباله نهضت وی را ادامه می دادند، زیرا که گاندی هنوز زنده بود و قدرت معنوی وی همچنان مردم هندرا بهم پیوند می داد. در جنگ داخلی اسپانیا، قبل از جنگ جهانی دوم، تا زمانی که رهبران جمهوری خواهان در زندان فرانکو بسر می بردند، نبرد در سراسر جبهه های جنگ ادامه داشت. ولی زمانی که چند تنی از آنان به جوخه اعدام سپرده شدند، شکست در لشکرجمهوری خواهان پدید آمد. در جنگ دوم جهانی، هنگام محاصره شهر لنینگراد توسط ارتش نازی، سرما وقحطی، به حدی رسید که روزانه هزاران نفر می مردند و گرسنگی بیداد می کرد اما مردم لنینگراد همچنان مقاومت می کردند. محاصره چهار سال تمام ادامه یافت. در این مدت، رادیو لنینگراد دائما پیامهائی از طرف شورای مقاومت می خواند ومردم را به پایداری دعوت می کرد. روزهای آخر، بیش از دو سوم اعضای شورا ازگرسنگی مرده بودند، اما رادیو بدون آنکه خبر مرگ آنها را بمردم برساند، همچنان نام آنان را در پایان اعلامیه ها می خواند. جالب اینجاست که به علت خاموشی برق، دو روز رادیو لنینگراد از کار افتاد، مردم بسیاری در اطراف اداره رادیو جمع شدند و می گفتند: ما آذوقه نمی خواهیم، فقط یکبار دیگر رادیو را بکاراندازید، تا ما بازهم اعلامیه های شورای مقاومت را بشنویم. این مدارک و شواهد نشان می دهد که حتی اگر رهبر جنبش و مقاومتی در میان مردم نباشد، وجود واقعی او می تواند الهام بخش معنوی و مایه امید و تحرک و یادآوری گردد. اما در مورد اینکه چرا خداوند امام را در موقع ظهور نیافرید، باید گفت که اگرچنین بود، اصولا عنوان انتظار ظهور مصلح، واقعیت خارجی پیدا نمی کرد، زیرا انسانها می توانند در انتظار فردی باشند که به زنده بودن او معتقدند و هرگزنمی توان انسانی را به این دلخوش داشت که چند سال بعد ممکن است کسی بدنیا آید که نقش منجی را ایفاء خواهد کرد. در جهان متلاطم و پر اضطراب، در حالیکه انسان به یاس مطلق می رسد و فلسفه پوچی را بعنوان راه زندگی خویش می شناسد، چگونه می توان انسانها را به وجودنجات دهنده ای دلخوش داشت که سالها بعد تازه متولد خواهد شد؟ آیا اصولا اعتقاد به وجود رهبری که سالهائی بعد متولد می گردد، می تواند موجب تبلور روح انتظارسازنده انسانها گردد؟ انسان در شناخت دقایق و ظرایف حیات و برای آنکه در مسیر تکاملی به پیکار برخیزد، لازم است که از وجود رهبری زنده- حتی اگر غایب باشد- الهام گیرد. 2- فواید گوناگون امام زمان برای امت اسلامی اکنون وقت آن رسیده است که با دیگر فواید چشم گیر امام برای امت، از نزدیک آشنا شویم. ما این فوائد را تحت عنوان کلی او بسان خورشید در پس ابر است، می آوریم و این فوائد همگی بیانگر حقیقت این تشبیه است. در احادیث متعدد وگوناگونی که در زمینه حکمت و فایده وجود امام علیه السلام در دوران غیبت به مارسیده، بسیار پر معنی و جالبی در یک عبارت کوتاه دیده می شود که می توان کلیدی باشد برای گشودن این رمز بزرگ. و آن اینکه از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله در پاسخ این پرسش که وجود حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه در عصر غیبت، چه فایده ای دارد، فرمود: ای والذی بعثنی بالنبوه انهم لینتفعون به و یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب) 2 (. آری سوگند بخدائی که مرا به نبوت برگزید، از او منتفع می شوند، و از نور ولایتش در دوران غیبتش بهره می گیرند، همانگونه که از خورشید بهنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهره می برند. برای فهم این کلید رمز، نخست باید نقش خورشید را بطور کلی، و به هنگامی که چهره تابناکش پشت ابرها پنهان می گردد، دریابیم. خورشید دارای دو نوع نورافشانی است: نورافشانی آشکار و نورافشانی مخفی، یا به تعبیر دیگر نورافشانی مستقیم و نورافشانی غیر مستقیم. در نورافشانی آشکار، اشعه آفتاب به خوبی دیده می شود، هر چند قشر ضخیم هوا که اطراف کره زمین را پوشانیده، همانند یک شیشه ضخیم کار می کند، شیشه ای که ازشدت تابش آفتاب می کاهد و آن را قابل تحمل می سازد، و نور آفتاب را تصفیه می کندو شعاعهای مرگبارش را خنثی و بی اثر می سازد، ولی به هر حال مانع از تابش مستقیم آفتاب نیست. ولی در تابش غیر مستقیم، ابرها همانند یک شیشه مات، نور مستقیم خورشید را گرفته پخش می کنند. گاهی اوقات وارد اطاقی می شویم که با لامپهای مات روشن شده، اطاق را روشن می بینیم، اما خود لامپ و شعاع اصلی و مستقیم آن به هیچ وجه دیده نمی شوند از سوی دیگر، نور آفتاب مهمترین نقش را در دنیای حیات و موجودات زنده دارد. نور و حرارتی که از خورشید به هر سو پاشیده می شود، تنها انرژی زندگی بخش درگیاهان و حیوانات و انسان است. رشد و نمو موجودات زنده، تغذیه و تولید مثل آنها، حس و حرکت و جنبش، آبیاری زمینهای مرده، غرش امواج دریا، وزش حیات بخش بادها، ریزش دانه های زندگی آفرین باران و برف، صدای زمزمه آبشارها، نغمه های مرغان، زیبائی خیره کننده گلها، گردش خون در عروق انسان و طپش قلبها، عبور برق آسای اندیشه از لابلای پرده های مغز، و لبخند شیرینی که بر لب گلبرگها مانند یک کودک شیرخوار نقش می بندد همه و همه بطور مستقیم یا غیر مستقیم به نور آفتاب بستگی دارد وبدون آن، همه اینها به خاموشی خواهند گرائید. این موضوع را با کمی دقت می توان دریافت. حال این سوال پیش می آید که آیا این برکات و آثار زندگی بخش، مخصوص زمانی نیست که نور بطور مستقیم می تابد؟. پاسخ این سوال روشن است: نه؛ بسیاری از این آثار در نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد. مثلا در کشورهای یا شهرهائی که چندین ماه از سال ابرهاسراسر آسمان را پوشانیده اند، آفتاب دیده نمی شود، ولی گرما، نمو و رویش گیاهان، تولید انرژی لازم برای حیات، رسیدن غلات و میوه ها خندیدن گلها وشکوفه ها وجود دارند. بنابر این تابش خورشید از پشت پرده ابرها، قسمت مهمی از برکات خود را دربردارد. و تنها قسمتی از آثار که نیاز به تابش مستقیم دارد موجود نیست. مثلامی دانیم تابش آفتاب، اثر حیاتی خاصی روی پوست و سایر جهاز بدن انسان و موجودات زنده دارد. به همین دلیل، در کشورهائی که از این نظر در محرومیت بسر می برند، در روزهای آفتابی، بسیاری از مردم حمام آفتاب می گیرند و در برابر این نورحیات بخش برهنه می گردند و با تمام ذرات وجود خود- که تشنه این هدیه آسمانی است- ذرات این نور را می مکند. تابش مستقیم آفتاب، علاوه بر اینکه روشنائی و گرمای بیشتری می آفریند، اثر خاصی به خاطر همان اشعه ماورای بنفش در کشتن انواع میکروبها و سالم سازی محیط دارد که در نور غیر مستقیم دیده نمی شود. از مجموع بحث قبل نتیجه می گیریم که: هر چند پرده های ابر، بعضی از آثار آفتاب را می گیرد، ولی قسمت مهمی از آن همچنان باقی می ماند. این بود حال مشبه به یعنی آفتاب. اکنون باز می گردیم به وضع مشبه یعنی وجود رهبران الهی در حال غیبت. اشعه معنوی وجود امام علیه السلام در حالی که درپشت ابرهای غیبت نهان است، دارای آثار قابل ملاحظه ای است که علی رغم تعطیل مسئله تعلیم و تربیت و رهبری مستقیم، حکمت وجود او را آشکار می سازد. به ملاحظه اجمال این نوشته، برخی از این آثار، در اینجا بیان می شود. الف- پاسداری از آئین الهی با گذشت زمان و آمیختن سلیقه ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و گرایشهای مختلف به سوی برنامه های ظاهر فریب مکتبهای انحرافی، و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی مفاهیم آسمانی، اصالت پاره ای از این قوانین از دست می رود و دستخوش تغییرات زیانبخشی می گردد. این آب زلال که از آسمان وحی نازل شده، با عبور از مغزهای این و آن تدریجا تیره و تار گشته، صفای نخستین خود را از دست می دهد. این نور پرفروغ، با عبور از شیشه های ظلمانی افکار تاریک، کمرنگ تر می گردد. خلاصه با آرایشها و پیرایشهای کوته بینانه افراد و افزودن شاخ و برگهای تازه به آن، چنان می شود که گاهی بازشناسی مسائل اصلی، دچار اشکال می گردد. آن شاعر، خطاب به پیامبر صلی اللّه علیه و آله می گوید: شرع تو را در پی آرایشند دین تو را از پی پیرایشندبس که فزودند بر آن برگ و بر گر تو ببینی نشناسی دگربا این حال، آیا ضروری نیست که در میان جمع مسلمانان کسی باشد که مفاهیم فناناپذیر تعالیم اسلامی را در شکل اصلیش حفظ و برای آیندگان نگهداری کند؟ می دانیم در هر موسسه مهمی، صندوق نسوزی وجود دارد که اسناد مهم آن موسسه را درآن نگهداری می کنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند. بعلاوه هرگاه مثلا آتش سوزی در آنجا روی دهد، از خطر حریق مصون باشد که اعتبار و حیثیت آن موسسه پیوندنزدیکی با حفظ آن اسناد و مدارک دارد. سینه امام و روح بلندش، صندوق نسوز حفظ اسناد آئین الهی است که همه اصالتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعلیمات را در خود نگاهداری می کند، تا دلائل الهی و نشانه های روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشی نگراید. و این یکی دیگر از آثار وجود او، گذشته از آثار دیگر است. ب- تربیت گروه منتظر آگاه بر خلاف آنچه بعضی فکر می کنند، رابطه امام در زمان غیبت به کلی از مردم بریده نیست. بلکه آن گونه که از روایات اسلامی برمی آید، گروه کوچکی از آماده ترین افراد- که سری پرشور از عشق خدا، و دلی پر ایمان و اخلاصی فوق العاده برای تحقق بخشیدن به آرمان اصلاح جهان دارند- با حضرتش در ارتباط اند. معنی غیبت امام صلوات اللّه علیه، این نیست که آن حضرت به شکل یک روح نامرئی ویا شعاعی ناپیدا درمی آید. بلکه او از یک زندگی طبیعی آرام برخوردار است، بطورناشناخته در میان همین انسانها رفت و آمد دارد، دلهای بسیار آماده رابرمی گزیند و در اختیار می گیرد، بیش از پیش آماده می کند و می سازد. افرادمستعد، به تفاوت میزان استعداد و شایستگی خود، توفیق درک این سعادت را پیدامی کنند. بعضی چند لحظه و برخی چند ساعت یا چند روز، و جمعی سالها با حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه در تماس نزدیک هستند. آنها کسانی هستند که آنچنان بر بال و پر دانش و تقوی قرار گرفته و بالا رفته اندکه همچون مسافران هواپیماهای دور پرواز، بر فراز ابرها قرار می گیرند، آنجا که هیچگاه حجاب و مانعی بر سر راه تابش جهانبخش آفتاب نیست، در حالی که دیگران درزیر ابرها و در تاریکی و نور ضعیف بسر می برند. بدرستی حساب صحیح نیز همین است. من نباید در انتظار داشته باشم که آفتاب را به پائین ابرها بکشم تا چهره او را ببینم. چنین انتظاری، اشتباه بزرگ و خیال خام است. این منم که باید بالاتر از ابرها پرواز کنم، تا شعاع جاودانه آفتاب راجرعه جرعه بنوشم و سیراب گردم. بهر حال، تربیت این گروه یکی دیگر از حکمت های وجود آن حضرت در این دوران است. ج- نفوذ روحانی و ناآگاه می دانیم خورشید، یک سلسله اشعه نامرئی دارد که از ترکیب آنها با هم، هفت رنگ معروف پیدا می شود و یک سلسله اشعه نامرئی که بنام اشعه ماوراء بنفش و اشعه مادون قرمز نامیده شده است. همچنین یک رهبر بزرگ آسمانی، خواه پیامبر باشد یا امام، علاوه بر تربیت تشریعی- که از طریق گفتار و رفتار وتعلیم و تربیت عادی صورت می گیرد- یکنوع تربیت روحانی دارد، که از راه نفوذمعنوی در دلها و فکرها اعمال می شود. و می توان آن را تربیت تکوینی نام گذارد. در آنجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمی کند، بلکه تنها جاذبه و کشش درونی موثر است. در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی، می خوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف وآلوده، با یک تماس مختصر با آنها بکلی تغییر مسیر می دادند، و سرنوشتشان یکباره دگرگون می شد و به قول معروف با صد و هشتاد درجه بازگشت، راه کاملا تازه ای را انتخاب می کردند، یک مرتبه فردی پاک و مومن و فداکار از آب درمی آمدند که از بذل همه وجود خود نیز مضایقه نداشتند. این دگرگونیهای تند و سریع و همه جانبه، این تحولات جهش آسا و فراگیر، آنهم بایک نگاه و برخورد- البته برای آنها که در عین آلودگی، یک نوع آمادگی نیز دارند- نتیجه جذبه ناخود آگاه است که گاهی از آن تعبیر به نفوذ شخصیت نیزمی شود. بسیاری این موضوع را در زندگی خود تجربه کرده اند که به هنگام برخورد با افرادی که روحهای بزرگ و عالی دارند، چنان بی اختیار و ناخودآگاه تحت تاثیر آنان قرارمی گیرند که حتی سخن گفتن در برابر آنها برایشان مشکل می شود، و خود را در میان هاله ای مرموز و غیر قابل توصیف از عظمت و بزرگی می بینند. البته ممکن است گاهی اینگونه امور را با تلقین و امثال آن توجیه کرد، ولی مسلما این تفسیر برای همه موارد صحیح نیست. بلکه راهی جز این ندارد که بپذیریم که این آثار، نتیجه شعاع اسرارآمیزی است که از درون ذات انسانهای بزرگ برمی خیزد. سرگذشتهای فراوانی در تاریخ پیشوایان بزرگ می بینیم که جز از این راه نمی توان آنها را تفسیر کرد، که در اینجا چند نمونه ذکر می کنیم. برخورد اسعد بن زراره بت پرست به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله در کنار خانه کعبه و تغییر جهش آسای طرز تفکر او، و یا آنچه دشمنان سرسخت پیامبر (ص) نام آن را سحر می گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزدیک شدن به او باز می داشتند) 1 (. تاثیر پیام امام حسین صلوات اللّه علیه روی فکر زهیر در مسیر کربلا نقل شده، تا آنجا که با شنیدن پیام امام حتی نتوانست لقمه ای را که در دست داشت به دهان بگذارد، و آنرا به زمین نهاد و حرکت کرد. کشش عجیب فوق العاده ای که حر بن یزید ریاحی در خود احساس می کرد، و با تمام شجاعتش همچون بید می لرزید، و همین کشش سرانجام او را به صف مجاهدان کربلا کشیدو به افتحار بزرگ شهادت نائل آمد. داستان جوانی که در همسایگی ابوبصیر زندگی داشت، و با ثروت سرشار خود- که از خودش خدمتی بدستگاه بنی امیه فراهم ساخته بود- به عیش و نوش و بی بندوباری پرداخته بود. و سرانجام با یک پیام امام صادق علیه السلام بکلی دگرگون شد، و همه کارهای خود را به کناری نهاد و تمام اموالی را که از طریق نامشروع گردآورده بود، یا به صاحبش داد و یا در راه خدا انفاق کرد. سرگذشت کنیز خواننده و زیبا و عشوه گری که هارون به گمان خام خود برای منحرف ساختن ذهن امام کاظم صلوات اللّه علیه به زندان اعزام داشته بود، و منقلب شدن روحیه او در یک مدت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند. همه و همه نشانه و نمونه هائی از همین تاثیر ناخودآگاه است که می توان آنراشعبه ای از ولایت تکوینی معصومین- اعم از پیامبر و امام (ع)- دانست، چرا که عامل تربیت و تکامل در اینجا الفاظ و جمله ها و راههای معمولی و عادی نیست، بلکه جذبه معنوی و نفوذ روحانی، عامل اصلی محسوب می شود. همانگونه که گفتیم، پیامبران و امامان- بر اساس فضائل موهبتی- و رجال راستین و شخصیتهای بزرگ الهی- بر اساس فضائل اکتسابی- به تناسب میزان شخصیت خودهاله ای از این نفوذ ناخودآگاه در پیرامون خود ترسیم می کنند. و البته قلمروگروه اول با گروه دوم از نظر ابعاد و گستردگی قابل مقایسه نیست. وجود مبارک امام علیه السلام در پشت ابرهای غیبت نیز، این اثر را دارد که ازطریق شعاع نیرومند و پر دامنه نفوذ شخصیت خود، دلهای آماده را در نزدیک ودور، تحت تاثیر جذبه مخصوص قرار داده، به ترتیب و تکامل آنها می پردازد و ازآنها انسانهائی کامل تر می سازد. ما قطبهای مغناطیسی زمین را با چشم خودنمی بینیم، ولی اثر آنها روی عقربه های قطب نما، در دریاها راهنمای کشتیهاست ودر صحراها و آسمانها راهنمای هواپیما و وسائل دیگر است. در سرتاسر کره زمین، از برکت این امواج، میلیون ها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده، باوسائل نقلیه بزرگ و کوچک بفرمان همین عقربه ظاهرا کوچک از سرگردانی رهائی می یابند. آیا تعجب دارد اگر وجود مبارک امام- صلوات اللّه علیه- در زمان غیبت، با امواج جاذبه معنوی خود، افکار و جانهای زیادی را که در دور یا نزدیک قراردارند، هدایت کند، و از سرگردانی رهائی بخشد؟ البته نباید فراموش کرد که امواج مغناطیسی زمین، روی هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمی گذارد، بلکه روی عقربه های ظریف و حساسی که خاصیت آهنربائی یافته اند و یک نوع سنخیت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کرده اند، اثر می گذارند. همینطور دلهائی که راهی با امام علیه السلام دارند و شباهتی را در خود ذخیره نموده اند، تحت تاثیرآن جذبه روحانی قرار می گیرند. با در نظر گرفتن آنچه گفتیم، یکی دیگر از آثار و حکمت های وجود امام عجل اللّه تعالی فرجه در چنین دورانی آشکار می گردد. د- ترسیم هدف آفرینش هیچ عاقلی بی هدف گام برنمی دارد. هر حرکتی که در پرتو عقل و علم انجام گیرد، در مسیر هدفی قرار خواهد داشت. با این تفاوت که هدف در کار انسانها معمولا رفع نیازمندی خویش و برطرف ساختن کمبودهاست، ولی در کار خدا، هدف متوجه دیگران ورفع نیازهای آنهاست، چرا که ذات او از هر نظری کامل است و عاری از هرگونه کمبود. و با این حال، انجام دادن کاری به نفع خود، درباره او مفهوم ندارد. حال به مثال، زیر توجه کنید. در زمینی مستعد و آماده، باغی پر گل و میوه احداث می کنیم. در لابلای درختان وبوته های گل، علف هرزه هائی می رویند. هر وقت به آبیاری آن درختان برومندمی پردازیم، علف هرزه ها نیز از پرتو آنها سیراب می شوند. در اینجا ما دو هدف پیدا می کنیم: هدف اصلی که آب دادن درختان میوه و بوته های گل است، و هدف تبعی یعنی آبیاری علف هرزه های بی مصرف. بدون شک، هدف تبعی نمی تواند انگیزه عمل گردد، و یا حکیمانه بودن آن را توجیه کند. مهم همان هدف اصلی است که جنبه منطقی دارد. حال فرض می کنیم بیشتر درختان باغ خشک شوند و تنها یک درخت باقی بماند، امادرختی که به تنهائی گلها و میوه هائی را که از هزاران درخت انتظار داریم، به مامی دهد. بدون تردید، برای آبیاری همان یک درخت هم که باشد، آبیاری و باغبانی را ادامه خواهیم داد، گو اینکه علف هرزه های زیادی نیز از آن بهره گیرند. و اگریک روز آن درخت نیز بخشکد، آنجاست که دست از آبیاری باغ می کشیم، هر چند علف هرزه ها بمیرند. آنها که در مسیر تکاملند، درختان و شاخه های پر بار هستند. آنها که به پستی گرائیده و منحرف و آلوده اند، علف هرزه های این باغند. مسلما این آفتاب درخشان، این مولکولهای حیات بخش هوا، این همه برکات زمین و آسمان برای آن آفریده نشده است که مشتی فاسد و هرزه به جان یکدیگر بیفتند و به خوردن یکدیگرمشغول شوند، و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولی برای اجتماع آنها نباشد. نه، هرگز، هدف آفرینش نمی تواند اینها باشد. این جهان و تمام مواهب آن، از دیدگاه یک فرد خداپرست- که با مفاهیمی چون علم و حکمت خدا آشناست- برای صالحان و پاکان آفریده شده است، همانگونه که سرانجام نیز بطور کامل از دست غاصبان به درآمده، و در اختیار آنان قرار خواهد گرفت. ان الارض یرثها عبادی الصالحون) 4 (. روزی زمین از آن صالحان خواهد بود. باغبان آفرینش، بخاطر همین گروه، فیض و مواهب خود را همچنان ادامه می دهد. هر چند علف هرزه ها نیز به عنوان یک هدف تبعی سیراب گردند و بهره مند شوند، ولی بی شک هدف اصلی، آنها نیستند. و اگر- به فرض محال- روزی فرا رسید که آخرین نسل گروه صالحان از روی زمین برچیده شوند، آن روز دلیلی بر ادامه جریان این مواهب وجود نخواهد داشت. آن روز، آرامش زمین به هم می خورد و آسمان و برکات خود را قطع می نماید و زمین از دادن بهره به انسانها مضایقه خواهد کرد. از طرفی پیامبر و امام، حجت خدا ومقصد مهم از خلقت جهان و انسان هستند، یعنی همان گروهی که هدف اصلی آفرینش راتشکیل می دهند. به همین دلیل، وجود امام علیه السلام به تنهائی یا در راس گروه صالحان، توجیه کننده هدف آفرینش و مایه نزول هر خیر و برکت است، ریزش باران فیض و رحمت خدا است، اعم از اینکه در میان مردم آشکارا زندگی کند یا مخفی وناشناس بماند. درست است که افراد صالح دیگر نیز، هر کدام- در حد خود- هدفی هستند برای آفرینش، و یا به تعبیر دیگر بخشی از آن هدف بزرگ. ولی نمونه کامل این هدف، همین انسانهای نمونه و مردان آسمانی می باشند، هر چند سهم دیگران نیز محفوظاست. و از اینجا این معنی روشن می شود که در پاره ای از روایات به این مضمون وارد شده که: بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء. از برکت وجود او (یعنی حجت و نماینده الهی) مردم روزی می برند و بخاطر هستی او آسمان و زمین بر پاست. با توضیحاتی که دادیم، معلوم می شود، که این موضوع، یک موضوع اغراق آمیز، دور از منطق، و یا شرک آلود نمی باشد. همچنین عبارتی که به عنوان یک حدیث قدسی از خداوند متعال در کتب مشهور نقل شده که خطاب به پیامبرش می فرماید: لولاک لما خلقت الافلاک. اگر تو نبودی آسمانها را نمی آفریدم. بیان یک واقعیت است نه مبالغه، اما پیامبر، شاهکار هدف آفرینش است و صالحان دیگر هر کدام بخشی از این هدف بزرگ را تشکیل می دهند. از مجموع آنچه در این فصل، تحت چهار عنوان گفته شد، نتایج زیر عاید می گردد: آنها که دور نشسته اند و وجود امام را در عصر غیبت، یک وجود شخصی و بدون بازده اجتماعی دانسته اند، و بر عقیده شیعه در این زمینه تاخت و تاز کرده اند که وجودچنین امامی چه نفعی برای رهبری و امامت خلق می تواند داشته باشد، آنچنان که آنها گفته اند نیست، و آثار وجودی امام در این حال نیز فراوان است) 3.) 5- حجت های مخفی و پنهان خدا در قرآن و نهج البلاغه امام امیرمومنان علیه السلام در نهج البلاغه، برای خدا دو نوع حجت معرفی می کند: یکی حاضر و آشکار، و دیگری غایب و ناپیدا، آنجا که می فرماید: اللهم بلی لاتخلو الارض من قائم للّه بحجه اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا لئلاتبطل حجج اللّه و بیناته) 6 (. بلی، خدایا، روی زمین هیچگاه از حجتهای تو خالی نمی ماند، حجتهائی که گاهی مرئی و آشکار، و گاهی از بیم مردم پنهان هستند، تا دلایل آئین الهی محو ونابود نشود. جمله لئلا تبطل حجج اللّه و بیناته بسیار قابل ملاحظه است و می رساند که رهبران الهی در پنهان و آشکار، وظیفه سنگین رهبری را انجام می دهند. و در همه حال، در راهنمائی مردم می کوشند. مقصود امام از حجت خائف و مغمور کیست؟ آیا جز آن پیشوای معصوم است که براثر نبودن شرایط مساعد، در پس پرده غیبت بسر می برد، تا روزی جهان برای نهضت او آماده گردد؟ پس از آگاهی از این دو نوع حجت که در کلام امیرمومنان به چشم می خورد، نظرخوانندگان را به گروهی از اولیاء الهی جلب می کنیم که آنان غایب و پنهان بودند، و با این حال جامعه را هدایت می کردند و یا اینکه بصورت استتار و با پوشش خاصی به سازندگی افراد اشتغال داشتند، و یا اینکه نبی و ولی بودند ولی منتظر آن بودند که فرمان حق برسد، سپس انجام وظیفه کنند. برخی از افراد این گروه عبارتند از: الف- معلم موسی که در اخبار بنام خضر معرفی شده است. سلام اللّه علیها. ب- پیامبر گرامی اسلام- صلی اللّه علیه و آله- که سه سال از طریق سازندگی فردی هدایت می کرد. ج- حضرت موسی علیه السلام در مدت غیبت چهل روزه خود. د- حضرت یونس علیه السلام که مدتها در شکم ماهی پنهان از دیدگان بسر می برد. ه- حضرت مسیح علیه السلام که در دوران کودکی نبی بود، ولی پس از سی سال به امر هدایت قیام نمود. الف- ولی غایب که معلم حضرت موسی بودقرآن مجید، ما را به مقام والای ولایت، و شئون و نحوه هدایتهای اولیاء رهبری نموده و به روشنی ثابت نموده که ممکن است یکی از مردان الهی، در عین اینکه ازنظرها پنهان باشد، به امر هدایت و ارشاد بپردازد. قرآن، رهبری را معرفی می کند که ناشناخته بود و آنها او را نمی شناختند. حتی رسول آن زمان نیز، با او آشنائی نداشت. و اگر آشنائی پیدا کرد، تنها بر اثرمعرفی الهی بود. این ولی و رهبر، همان است که خدای سبحان درباره او در قرآن چنین می فرماید: موسی و همراه او، بنده ای از بندگان ما را یافتند که مورد رحمت ما بوده و ازپیش خود به او علومی داده بودیم کسی که دارای چنین علم وسیع و گسترده ای است، و بصریح قرآن، نبی زمان و وصی وی از علم. او بهره مند می شوند، قطعا از اولیاء خدا بوده، و نه تنها از نظر علم و دانش وسیع تر بوده است، بلکه آنچنان روح قوی و نیرومندی داشته است که وقتی موسی به او می گوید: اجازه می دهی که من تو را همراهی کنم تا از علومی که بتو داده شده است به من بیاموزی؟. وی در پاسخ می گوید: تو نمی توانی با من صبر کنی، چگونه می توانی کارهائی را که از اسرار آنها خبر نداری تحمل نمائی؟) 7 (. بی شک، این فرد از اولیاء خدا و از شخصیتهای والای الهی بوده است. بررسی حالات این ولی زمان و این فرزانه ناشناخته، در همان چند لحظه کوتاه از زندگی حساس او که با حضرت موسی گذرانده است، ما را به نکاتی رهبری می کند. از جمله: 1- این ولی زمان، به صورت ناشناس زندگی می کرد. کسی او را نمی شناخت. و اگرخدا او را معرفی نمی کرد، کسی با او آشنا نمی شد. بنابر این شرط ولی، این نیست که حتما مردم او را بشناسند. 2- این ولی الهی، با اینکه از دیدگان غایب و پنهان بود، هرگز از حوادث واوضاع زمان غفلت نداشت. و روی ولایت و اختیاراتی که از جانب خدا به او داده شده بود، در اموال و نفوس تصرف می کرد، و اوضاع را طبق مصالحی رهبری می نمود. اودر رهبری حوادث، بقدری دقیق بود که راضی نشد کشتی بینوایان که مایه زندگی آنان بود به دست فرمانروای ستمگری بیفتد، و با معیوب ساختن آن، از تصرف کشتی جلوگیری کرد. اختیارات او به اندازه ای بود که روی مصالحی توانست انسانی را بکشد، و دیواری را برای صیانت مال یتیم بپا دارد. 3- نکته جالب اینکه: نه تنها خود او ناشناخته بود، بلکه تصرفات او نیز ازدیدگاه مردم عادی پنهان بود. اگر مردم و صاحب کشتی از تصرف او آگاه بودند، هرگز اجازه نمی دادند که او کشتی را سوراخ کند، زیرا از هدف مقدس او آگاهی نداشتند. اگر مردم شاهد قتل نفس او بودند، هرگز رهایش نمی کردند و ازاینکه او همه این کارهای شگفت آور را در دل اجتماع انجام داد و احدی متوجه کاراو نشد، می توان فهمید که نه تنها خود او پنهان بود، بلکه تصرف او در اوضاع وحوادث نیز بر مردم پنهان بود. آنها تنها اثر فعل او را می دیدند نه کار او را. 4- مهمتر از همه هدایت و رهبری او بود. او با داشتن مقام ولایت، وظایف خود را انجام می داد. گاهی با تصرف در اموال و نفوس یا ضبط و حراست اموال یتیمان، اثرولایت خود را ابراز می داشت و گاهی از طریق فردسازی و تعلیم افراد، به وظیفه خطیر ولایت عمل می نمود، و افرادی مانند موسی و همراه او را هدایت و رهبری می کرد. از زندگی حساس و تکان دهنده این ولی الهی، بخوبی می فهمیم که ولی زمان گاهی عیان و پیدا؛ و زمانی مخفی و پنهان خواهد بود. واین امر بستگی به مصالح وقت و اوضاع زمان دارد. همچنانکه می فهمیم هدایت و رهبری- که وظیفه امام و ولی است- می تواند به دوصورت- آشکار و پنهان- انجام گیرد، و هرگز لازم نیست که امام شناخته شود تاهدایت کند، بلکه در حال اختفاء و پنهانی نیز به این وظیفه خطیر قیام می نماید. روشنتر از همه اینکه: هدایت و رهبری- که از شئون اولیاء الهی است- گاهی به صورت فرد سازی و گاهی بصورت جامعه سازی انجام می گیرد. و در صورت فردسازی، هرگز لزومی ندارد همه افراد، ولی اللّه را بشناسند و یا پیوسته عموم را رهبری کند. بلکه در شرایط خاصی که جامعه سازی مقدور نباشد، باید به فردسازی بپردازد. وظیفه امام علیه السلام در دوران غیبت، شبیه وظیفه ولی دوران موسی است. امام در حال اختفاء، در امور زندگی دنیوی و دینی مردم تصرفاتی دارد، با افرادشایسته و لایق در حال تماس بوده و به فردسازی و تربیت شخصیتها اشتغال دارد. آیا با داشتن چنین وظایفی، باز جا دارد که بگوئیم فائده وجود این ولی زمان چیست؟. خدای تعالی می فرماید: و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا) 8 (. آنان را پیشوایان قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند. این آیه نه تنها می رساند که هدایت آنان به فرمان خداست، بلکه می رساند که شیوه هدایتشان نیز بفرمان الهی است. گاهی اراده و مشیت خدا بر آن تعلق می گیرد که آنان در حال اختفاء به هدایت اشتغال ورزند. و گاهی مصالح ایجاب می کند که از پس پرده غیب برون آیند، و شیوه هدایت جمعی را پیش گیرند. در هر حال، همه هدایتها و همه شیوه های هدایت آنان به فرمان خداست. ب- دعوت پنهانی پیامبر اسلام در روزگاری که پیامبر در زمینه فردسازی انجام وظیفه می کرد، مضمون آیه شریفه یهدون بامرنا را در محدوده فرد اجرا می نمود. این شیوه هدایت، کار اوبود، تا اینکه فرمان خدا فرا رسید و او را به هدایت جمع دعوت کرد. این تنهاپیامبر اسلام (ص) نیست که ابتداء در حال سر و پنهانی، و بعدا بطور آشکار مردم را هدایت می کرد، بلکه این سنت کلی الهی است. گاهی فرمان خدای عزوجل بر این تعلق می گیرد که آنان آشکارا رهبری کنند و گاهی مشیت او ایجاب می کند که به صورت خفاء و پنهانی به فردسازی اشتغال ورزند. هر دو نمونه در زندگی حضرت نوح پیامبرصلوات اللّه علیه موجود است. وی نحوه تبلیغ خود را چنین بیان می کند: دعوت خود را آشکار ساختم و در پنهان نیز آنان را فرا خواندم) 9 (. حضرت نوح علیه السلام در فراز نخست، دعوت آشکار خود را یادآور می شود، همچنانکه در فراز دوم از دعوت پنهان خود سخن می گوید. هر دو گونه تبلیغ بفرمان خدا وبرای هدایت افراد بشر بوده است. با توجه به این حقایق، قرآن و احادیث مافوق تواتر، به وجود و حیات چنین رهبری گواهی می دهد تنها سوال این است که امام باید هادی و رهبر جامعه باشد، و این با غیبت چگونه سازگار است؟ پاسخ، این است که امام باید هادی و رهبر باشد، ولی چه لزومی دارد شیوه هدایت او عمومی و علنی و آشکار باشد؟. مگر نه این است که هدایت او به فرمان خدا وامر اوست: یهدون بامرنا. اگر فرمان خدا این باشد که وی مدتی- یعنی تاوقتی که زمینه نهضت و قیام آماده گردد- به فردسازی گراید تا زمینه برای سازندگی جامعه فراهم گردد، باز می توان گفت: این امام چگونه هادی و رهبر است؟. و اگراو در خفا گروهی را با روشهای مختلف، و با تماسهای گوناگون به حقیقت و حق دعوت کند و روی افرادی اثر بگذارد، آیا به وظیفه رهبری خود در حد امکان عمل نکرده است؟. چگونه درباره حضرت نوح و پیامبر اسلام، این شیوه کافی است، ولی درمورد حضرت ولی عصر علیه السلام کفایت نمی کند؟ خلاصه، معنی یهدون بامرنا این نیست که پیوسته به طور علنی هدایت می کنند، بلکه مفاد آن، این است که هر طور خدای عزوجل امر فرموده، وظیفه هدایت راانجام می دهند، چه پنهان و چه آشکار. آری، ولی زمان، از انظار غایب وپنهان است و تبلیغات و هدایتها و تصرفهای او نیز از دیده ها پنهان می باشد، ولی تبلیغات سری دارد و فیض و افاده او نیز سری و نهانی است. ج- حضرت موسی علیه السلام، چهل روز از دیدگان پنهان و غایب بود. اگر امام و پیشوا، پیوسته باید در دل اجتماع باشد و غیبت امام با مقام هدایت وسودبخشی او منافات دارد، درباره حضرت موسی چه باید گفت؟ آیا این پیامبر الهی که طبق تصریح قرآن، چهل روز تمام از بنی اسرائیل دوری گزید،) 10 (در این مدت رهبر بود یا نه؟ امام بود یا نه؟ اگر بگوئیم مقام نبوت و رهبری را بر عهده داشت، این سوال پیش می آید که: فایده وجود چنین امامی چیست؟ و اگر بگوئیم دراین زمان، مقام رهبری از او سلب شده بود، سخن بی اساسی گفته ایم، زیرا همگی می دانیم که وی با داشتن این سمت، برای اخذ تورات، از دیده ها غایب شده بود. اگر امام باید روشنی بخش و الهام دهنده باشد، مدت کم و زیاد در نظر عقل یکسان است. و فقط آن مقدار از غیبت مستثنی است که ضرورت زندگی مانند خواب، آن راایجاب می کند. ممکن است گفته شود غیبت حضرت موسی با حضرت قائم فرق دارد. اگر موسی غیبت برگزید بخاطر این بود که وصی او در میان مردم، حضور داشت، ولی جریان درباره حضرت قائم چنین نیست. پاسخ این گفتار روشن است، زیرا هدف از تشبیه، تنها این جهت است که ولی زمان بنابر علل و مصالحی از دیدگان پنهان گردید و همان مصلحتی که مجوز غیبت حضرت موسی گردید، می تواند مجوز غیبت حضرت قائم نیز باشد. اگر از این سخن چشم بپوشیم، داشتن وصی، مجوز غیبت پیامبر نمی گردد، زیرا او نیز امام و رهبراست. اگر او افاضه ای داشت، بخاطر این بود که امام بود و در واقع کار خود راانجام می داد، نه اینکه هم بار خود و هم بار موسی را بر دوش می کشید. از این گذشته ولی عصر نیز نایبانی در میان امت دارد که می توانند رهبری امت را دردوران غیبت بر عهده بگیرند. د- یونس زندانی در شکم ماهی قرآن مجید در مواضع مختلف به سرگذشت یونس اشاره نموده است) 11 (. طبق تصریح قرآن، یونس مدتی در شکم ماهی محبوس و از دیدگان امت خود پنهان بود) 12 (. این ولی الهی با داشتن مقام ولایت، از امت خود دور بود. حال اگر پیشوای الهی باید پیوسته مفیض و نوربخش باشد، غیبت او را چگونه می توان توجیه کرد؟ قرآن صریحا می گوید: یونس پس از خروج از شکم ماهی، باز بسوی جمعیتی اعزام گردید) 13 (از اینکه بار دیگر خداوند او را برای هدایت مردم اعزام داشت، می توان حدس زد که وی در مدت. حبس دارای مقام ولایت الهی بوده است. چیزی که هست، در این مدت روی مصالحی از تبلیغ و هدایت باز مانده بود. این حقیقت در صورتی بخوبی روشن می شود که بدانیم مقصود از جمعیت صدهزار نفری و یا بیشتر، همان قوم پیشین یونس است که بر اثر توبه، خود را از عذاب الهی نجات داده بودند. ه- نمونه دیگر این مطلب، حضرت مسیح است. میان نبوت، و وقت تبلیغ حضرت مسیح، فاصله زمانی وجود داشت. قرآن مجید ازپیامبری سخن می گوید که در دوران کودکی و شیرخوارگی به مقام نبوت مفتخر گردیده است، اما تبلیغ و هدایت او پس از سالیان درازی آغاز شده است. مگر نه این است که قرآن درباره حضرت مسیح چنین می گوید: من بنده خدا هستم کتاب بمن داده ومرا از پیامبران قرار داده است) 14 (. حضرت مسیح، این سخن را در نخستین ایام زندگی خود گفت، ولی نفع عمومی و هدای
عنوان سوال:

بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام.
برای یکی از دوستان بنده سوالاتی پیش می آید که در ذیل عرض می کنم.
1. اصلا آیا امام زمان (عج) وجود دارد ؟ چه دلیل منطقی و عقلی برای این مدعا وجود دارد ؟ (بدون سود جستن از روایات و احادیث).

2. اگر بر اساس هدایت مداوم بخواهیم اثبات کنیم که آقا وحود دارند ، پس چرا نزدیک به هزار سال است که آقا خود را نشان نداده که اصل هدایت رعایت شود و ما نخواهیم به مراجع مراجعه کنیم ؟

3. چرا ما به مراجع رجوع می کنیم و چرا در برخی مسائلشان با هم اختلاف نظر دارند ؟ و اگر اختلافی هست ، این مدعا را اثبات نمی کند که اصل هدایت رعایت نشده و شاید عده ای بتوانند بگویند امام زمان (عج) ساخته شیعیان است ؟


پاسخ:

با عرض سلاماز زمانی که امام قائم علیه السلام از دیده ها پنهان شده و در پس پرده غیبت زندگی خود را شروع کرده، انبوهی از پرسشها، پیرامون مسائل غیبت برای اذهان جستجوگرو کنجکاو مطرح بوده است. و نوع این پرسشها با یک نوع قدمت در کتابهای مربوط به امام زمان علیه السلام در قرن چهارم و پنجم اسلامی مطرح شده، و دانشمندان پاسخ های مناسبی به آنها داده اند. شیخ صدوق، یکی از محدثین عالی مقام شیعه است که در قرن چهارم می زیسته، ودر سال 381 دیده از جهان بسته است. وی در کتاب کمال الدین پیرامون مسائل مربوط به غیبت، به تفصیل سخن گفته است. نه تنها صدوق بلکه محدث دیگری بنام نعمانی(1) که در قرن چهارم می زیسته است، در کتاب خود، به نام غیبت و همچنین استاد شیعه مرحوم شیخ طوسی) 460- 385 ه. ق) نیز در کتاب خود این مسائل را بازگو نموده و به تجزیه وتحلیل آنها پرداخته اند. بنابر این، این پرسشها درباره امام زمان- عجل اللّه تعالی فرجه- تازگی ندارد، بلکه بیش از هزار سال از عمر آنها می گذرد. طبعاپاسخ ها نیز تازگی نداشته و بسان پرسشها از عمر طولانی برخوردارند. چیزی که هست، پاسخ ها در طول زمان، آرایش خاصی پیدا کرده و با مقتضیات زمان هماهنگ شده است. از جمله سوالهای رایج درباره امام زمان صلوات اللّه علیه، مسئله فائده وجودامام غائب است. همگی می دانیم که اثر بارز وجود امام، هدایت و رهبری است. اکنون سوال می شود امامی که از نظرها غائب است چگونه می تواند هدایت کند؟ به به عبارت دیگر، با توجه به این که قرآن هدایت را از ویژگیهای امام می شمارد ومی فرماید: و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا) 1 (، چگونه می توان چنین وظیفه سنگینی را از امام پنهان، انتظار داشت؟ به تعبیر دیگر، امام علیه السلام درهر حال رهبر و پیشوا است. و وجود یک رهبر در صورتی می تواند مفید باشد که تماس مداوم با پیروان خود داشته باشد. امام غائب و ناپیدا، چگونه می تواند نقش رهبری خود را ایفاء کند؟. زندگی امام (عج) در دوران غیبت یک زندگی خصوصی است نه یک زندگی اجتماعی در نقش یک پیشوا با این حال، حق داریم بپرسیم این ذخیره الهی چه اثر عمومی برای مردم می تواند داشته باشد و مردم چه نوع بهره ای می توانند از وجود او ببرند؟. او به چشمه آب زلال حیات می ماند که در ظلمات باشد، و کسی را دسترسی به وجود اونباشد. اصولا مقصود از امام غائب که به معنای نامرئی تفسیر می شود، چیست؟ آیا این به معنای یک وجود رویایی نیست؟ این سوال- بدون شک- سوال مهمی است. ولی اشتباه است که اگر گمان کنیم که به آن پاسخ داده نشده است. اما اجازه بدهید نخست به پاسخ جمله اخیر بپردازیم که مایه سوء تفاهم برای گروهی گردیده است و پس از روشن شدن آن به سراغ بقیه سوالهامی رویم. صریحا باید گفت: مفهوم غائب بودن امام (عج) چنانکه اشاره کرده ایم، هرگز این نیست که وجود امام (عج) در عصر غیبت، یک وجود نامرئی و رویائی است که به یک وجود خیالی و پنداری شبیه تر از یک وجود عینی باشد. او از هر نظر یک زندگی طبیعی و عینی و خارجی دارد، پیوسته در میان مردم و درمیان جامعه ها رفت و آمد دارد، و در نقاط مختلف زندگی می کند. استثنائی که درزندگی آن حضرت هست، همین است که او از یک عمر طولانی برخوردار است، همین وبس. او به طور ناشناس در جامعه انسانی زندگی می کند، و هیچ روایت صحیحی درباره غیبت او جز این نگفته است. چقدر فرق است میان ناشناس و نامرئی. حال که این اشکال برطرف شد به سراغ این موضوع می رویم که می گویند: بسیار خوب، فرار کرده و دست از نبرد کشیدند، و گروهی به فکر افتادند که به دشمنان بپیوندند. ولی وقتی خبر قتل پیامبر تکذیب شد و مسلمانان از حیات رهبر خود آگاه گردیدند وعده ای نیز پیامبر را با چشمان خود دیدند، لشکر از هم پاشیده، بار دیگر به دلگرمی وجود رهبر، از نقاط مختلف کوه احد، از میان کوهها و زیر صخره ها، دورپیامبر گرد آمدند و نبرد و دفاع را از سر گرفتند. خدای تعالی، این حقیقت رادر قرآن چنین بیان می فرماید: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضراللّه شیئا و سیجزی اللّه الشاکرین. محمد پیامبری بیش نیست که پیش از او نیز پیامبرانی بوده اند. آیا اگر بمیرد ویا کشته شود، به دوران جاهلیت باز می گردید؟ و هر کسی به دوران جاهلیت بازگردد به خدا زیانی نمی رساند، و خدا سپاسگزاران را پاداش می دهد) 1 (. در میدانهای نبرد، تمام کوشش گروهی از سربازان زبده و فداکار، این است که پرچم، در برابر حملات دشمن همچنان سر پا و در اهتزاز باشد، در حالی که سربازان دشمن دائما می کوشند که پرچم مخالفان را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایه دلگرمی سربازان و تلاش و کوشش مستمر آنها است. همچنین وجود فرمانده لشکر در مقر فرماندهی، هر چند ظاهرا خاموش و ساکت باشد، خون گرم پر حرارتی در عروق سربازان به حرکت درمی آورد، و آنها را به تلاش بیشتروامی دارد که فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز. اما هرگاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود، یک لشکر عظیم با کارآئی فوق العاده به یک باره متلاشی می گردد، گوئی آب سردی بر سر همه ریخته اند، بلکه گویا روح از تنشان بیرون رفته است. رئیس یک جمعیت یا یک کشور، مادام که زنده است، هر چند مثلا در سفر یا فرضا دربستر بیماری باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش آنها است. ولی شنیدن خبر رحلت او، گرد و غبار یاس و نومیدی را بر همه می پاشد. جمعیت شیعه، طبق عقیده ای که به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نبیند، خود را تنها نمی داند. او همواه انتظار بازگشت آن عزیز سفر کرده را- که قافله های دل همراه اوست- این چنین زندگی ممکن است برای یک فرد عادی قابل توجیه باشد. ولی آیا برای یک رهبر- آنهم یک رهبر بزرگ الهی- قابل قبول است؟. ما در اینجا، مسئله را ازجهات یاد شده در زیر مورد بررسی قرار می دهیم. 1- فائده اعتقاد به وجود رهبر، هر چند ناشناس باشد، از نظر محاسبات اجتماعی. 2- فوائد گوناگون امام غائب برای امت اسلامی. 3- حجت های مخفی و پنهان خدا از نظر قرآن و نهج البلاغه. 1- وجود رهبر مایه بقاء مکتب است. محاسبات عقلی و تجارب اجتماعی به روشنی ثابت می کند که اعتقاد به وجود رهبرزنده، اثر عمیقی در حفظ نظام و بقاء مکتب دارد. خواه این رهبر در دسترس مردم باشد، و یا به عللی دسترسی به او آسان نباشد. در هر دو حال اعتقاد به وجودرهبر حی، برای خود فوائدی دارد. اما آن جا که رهبر در دل جامعه قرار گیرد و به طور مستقیم بار قیادت و رهبری رابه دوش بکشد، جای سخن نیست. مهم آن جا است که رهبر به عللی از جامعه کناره گیری کند، ولی جامعه به حیات او، و بازگشت مجدد او اعتقاد داشته باشد. دراین صورت نیز، اعتقاد به وجود چنین رهبر، اثر عظیمی دارد که به آن اشاره می کنیم: در تاریخ ملل زنده جهان که مبارزات و نهضتهائی داشته اند، برای این مطلب نمونه های فراوانی وجود دارد که نشان می دهد تا آن رهبر از حیات و زندگی برخورداربوده است، هر چند از نزدیک موفق برهبری نمی شده، اما تشکیلات این گروه باقی و پایدار، می مانده است. اما لحظه ای که حیات و زندگی او به پایان می رسیده، تفرقه و دو دستگی، تشتت قوا، پراکندگی و نابسامانی در میان جمعیت حکمفرمامی گردیده است. بهترین گواه برای این که وجود رهبر، حافظ و نگاهدارنده مکتب و مایه تشکل پیروان آن است، سرگذشت نبرد احد می باشد. در جنگ احد بر اثر اشتباه و یا از روی غرض ورزی، ندائی در قلب لشکر بلند شد که: الا قد قتل محمد. محمد کشته شد. این خبر ناگوار، موقعی در میان مسلمانان منتشر شد که آنان مشغول مقابله با تجاوز و تعدی مهاجمان بودند. وقتی برای مسلمانان، مرگ رهبر قطعی شد، نظام و سازمان آنان چنان گسسته شد که هرکدام به گوشه ای گریختند و سپاه مسلمانان شکست سختی دید و هفتاد تن از آنها شهیدگشت تا آنکه بر اثر پایمردی امیرالمومنین و دفاع جانانه از رسول اکرم مسلمانان فهمیدند آن خبر ناگوار حیله تبلیغاتی دشمن است. دوباره امیدوار شدند و بازگشتند و جمع پراکنده آنها تشکل یافت و توانستند جلوشکست کامل را بگیرند. در مورد امام زمان نیز وضع از همین قرار است. یعنی اطمینان به وجود رهبری آسمانی و مصلحی جهانی و به انتظار او بودن خود موجب امیدواری و تشکل و انسجام است. اثر روانی این طرز فکر در زنده نگهداشتن امید در دلها و وادار ساختن افراد به خودسازی و آمادگی برای آن انقلاب بزرگ، کاملا قابل درک است. اما اگر این رهبر اصلا وجود خارجی نداشته باشد، و علاقه مندان مکتبش در انتظار تولد و پرورش او در آینده باشند، وضع بسیار فرق می کند. اگر یک نکته دیگر به این موضوع بیفزائیم، پاسخ شکل جدی تری به خود می گیرد و آن اینکه: طبق اعتقاد عمومی شیعه- که در روایات بسیار زیادی در منابع مذهبی آمده است- امام به طور مداوم، در دوران غیبت، مراقب حال پیروان خویش است، و طبق یک الهام الهی از وضع اعمال آنها آگاه می گردد. و به تعبیر روایات، همه هفته برنامه اعمال آنها به نظر او می رسد و از چگونگی رفتار و کردار و گفتار آنها آگاه می گردد) 1 (. این فکر سبب می شود که همه معتقدان در حالت آماده باش دائمی فرو روند. و به هنگام ورود در هر کار، توجه به آن نظارت عالی داشته باشند، اثر تربیتی این طرز فکر نیز قابل انکار نیست. اکنون درباره امام زمان علیه السلام این اصل را در نظر می گیریم. آیا اعتقاد به وجود امام حی و زنده و حاضر و ناظر و مستعد و آماده برای نهضت در حفظ وحدت جمعیت و تشکیلات بالاخص آماده کردن افراد برای نهضت و قیام بر ضد ظلم و جور، برضد استبداد و خودکامگی موثر نیست؟. هرگاه جمعیتی معتقد شود که رهبر آنان در قید حیات و زندگی بوده و پیوسته مترقب فرمان الهی است که از پس پرده غیب بیرون آید، بطور مسلم ناامید نمی شود، وحدت کلمه خود را از دست نمی دهد، در حفظ مکتب خویش می کوشد، و پیوسته برای هدف، به تهیه نیرو و انجام مقدمات می پردازد. ولی هرگاه به این جمعیت بگویند: شما فعلا بی رهبرید، رهبر شما در آینده دیده به جهان خواهد گشود، آن هم معلوم نیست کی متولد خواهد شد، نه تنها او متولد نگشته بلکه نیاکان او نیز هنوز دیده بجهان نگشودند، آیا در این جمعیت، روح انتظار سازنده، و نیرو و ساز و برگ لازم پیدا می شود؟ آیا با چنین عقیده ای، نظامات مادی و معنوی آنان بکار می افتد و یا اینکه این کار به قیمت از هم پاشیدگی افراد و محو و نابودی مکتب تمام می شود؟ برای توضیح بیشتر درباره اینکه امام زمان غایب چه نقشی می تواند در جامعه و در اندیشه های معتقد دانش داشته باشد، می گوئیم: ایمان به پیروزی نهایی وانتظار یک مصلح جهانی، اگر به مرحله شناخت و آگاهی سازنده برسد، منبع وسرچشمه حرکتها و نهضتها خواهد گشت. رهبر یک جنش عدالت خواهی، حتی اگر در میان پیروان خویش نباشد، می تواند موجب فشردگی و بهم پیوستگی صفوف معتقدان به نهضت باشد. می بینیم که در نهضت استقلال هندوستان، با وجود آنکه گاندی از طرف دولت استعماری دستگیر شده و به زندان فرستاده می شود، نهضت عدم همکاری با دولت استعماری با شدت ادامه می یابد. مردم هند با اینکه گاندی را در میان خود نمی دیدند، ولی دنباله نهضت وی را ادامه می دادند، زیرا که گاندی هنوز زنده بود و قدرت معنوی وی همچنان مردم هندرا بهم پیوند می داد. در جنگ داخلی اسپانیا، قبل از جنگ جهانی دوم، تا زمانی که رهبران جمهوری خواهان در زندان فرانکو بسر می بردند، نبرد در سراسر جبهه های جنگ ادامه داشت. ولی زمانی که چند تنی از آنان به جوخه اعدام سپرده شدند، شکست در لشکرجمهوری خواهان پدید آمد. در جنگ دوم جهانی، هنگام محاصره شهر لنینگراد توسط ارتش نازی، سرما وقحطی، به حدی رسید که روزانه هزاران نفر می مردند و گرسنگی بیداد می کرد اما مردم لنینگراد همچنان مقاومت می کردند. محاصره چهار سال تمام ادامه یافت. در این مدت، رادیو لنینگراد دائما پیامهائی از طرف شورای مقاومت می خواند ومردم را به پایداری دعوت می کرد. روزهای آخر، بیش از دو سوم اعضای شورا ازگرسنگی مرده بودند، اما رادیو بدون آنکه خبر مرگ آنها را بمردم برساند، همچنان نام آنان را در پایان اعلامیه ها می خواند. جالب اینجاست که به علت خاموشی برق، دو روز رادیو لنینگراد از کار افتاد، مردم بسیاری در اطراف اداره رادیو جمع شدند و می گفتند: ما آذوقه نمی خواهیم، فقط یکبار دیگر رادیو را بکاراندازید، تا ما بازهم اعلامیه های شورای مقاومت را بشنویم. این مدارک و شواهد نشان می دهد که حتی اگر رهبر جنبش و مقاومتی در میان مردم نباشد، وجود واقعی او می تواند الهام بخش معنوی و مایه امید و تحرک و یادآوری گردد. اما در مورد اینکه چرا خداوند امام را در موقع ظهور نیافرید، باید گفت که اگرچنین بود، اصولا عنوان انتظار ظهور مصلح، واقعیت خارجی پیدا نمی کرد، زیرا انسانها می توانند در انتظار فردی باشند که به زنده بودن او معتقدند و هرگزنمی توان انسانی را به این دلخوش داشت که چند سال بعد ممکن است کسی بدنیا آید که نقش منجی را ایفاء خواهد کرد. در جهان متلاطم و پر اضطراب، در حالیکه انسان به یاس مطلق می رسد و فلسفه پوچی را بعنوان راه زندگی خویش می شناسد، چگونه می توان انسانها را به وجودنجات دهنده ای دلخوش داشت که سالها بعد تازه متولد خواهد شد؟ آیا اصولا اعتقاد به وجود رهبری که سالهائی بعد متولد می گردد، می تواند موجب تبلور روح انتظارسازنده انسانها گردد؟ انسان در شناخت دقایق و ظرایف حیات و برای آنکه در مسیر تکاملی به پیکار برخیزد، لازم است که از وجود رهبری زنده- حتی اگر غایب باشد- الهام گیرد. 2- فواید گوناگون امام زمان برای امت اسلامی اکنون وقت آن رسیده است که با دیگر فواید چشم گیر امام برای امت، از نزدیک آشنا شویم. ما این فوائد را تحت عنوان کلی او بسان خورشید در پس ابر است، می آوریم و این فوائد همگی بیانگر حقیقت این تشبیه است. در احادیث متعدد وگوناگونی که در زمینه حکمت و فایده وجود امام علیه السلام در دوران غیبت به مارسیده، بسیار پر معنی و جالبی در یک عبارت کوتاه دیده می شود که می توان کلیدی باشد برای گشودن این رمز بزرگ. و آن اینکه از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله در پاسخ این پرسش که وجود حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه در عصر غیبت، چه فایده ای دارد، فرمود: ای والذی بعثنی بالنبوه انهم لینتفعون به و یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب) 2 (. آری سوگند بخدائی که مرا به نبوت برگزید، از او منتفع می شوند، و از نور ولایتش در دوران غیبتش بهره می گیرند، همانگونه که از خورشید بهنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهره می برند. برای فهم این کلید رمز، نخست باید نقش خورشید را بطور کلی، و به هنگامی که چهره تابناکش پشت ابرها پنهان می گردد، دریابیم. خورشید دارای دو نوع نورافشانی است: نورافشانی آشکار و نورافشانی مخفی، یا به تعبیر دیگر نورافشانی مستقیم و نورافشانی غیر مستقیم. در نورافشانی آشکار، اشعه آفتاب به خوبی دیده می شود، هر چند قشر ضخیم هوا که اطراف کره زمین را پوشانیده، همانند یک شیشه ضخیم کار می کند، شیشه ای که ازشدت تابش آفتاب می کاهد و آن را قابل تحمل می سازد، و نور آفتاب را تصفیه می کندو شعاعهای مرگبارش را خنثی و بی اثر می سازد، ولی به هر حال مانع از تابش مستقیم آفتاب نیست. ولی در تابش غیر مستقیم، ابرها همانند یک شیشه مات، نور مستقیم خورشید را گرفته پخش می کنند. گاهی اوقات وارد اطاقی می شویم که با لامپهای مات روشن شده، اطاق را روشن می بینیم، اما خود لامپ و شعاع اصلی و مستقیم آن به هیچ وجه دیده نمی شوند از سوی دیگر، نور آفتاب مهمترین نقش را در دنیای حیات و موجودات زنده دارد. نور و حرارتی که از خورشید به هر سو پاشیده می شود، تنها انرژی زندگی بخش درگیاهان و حیوانات و انسان است. رشد و نمو موجودات زنده، تغذیه و تولید مثل آنها، حس و حرکت و جنبش، آبیاری زمینهای مرده، غرش امواج دریا، وزش حیات بخش بادها، ریزش دانه های زندگی آفرین باران و برف، صدای زمزمه آبشارها، نغمه های مرغان، زیبائی خیره کننده گلها، گردش خون در عروق انسان و طپش قلبها، عبور برق آسای اندیشه از لابلای پرده های مغز، و لبخند شیرینی که بر لب گلبرگها مانند یک کودک شیرخوار نقش می بندد همه و همه بطور مستقیم یا غیر مستقیم به نور آفتاب بستگی دارد وبدون آن، همه اینها به خاموشی خواهند گرائید. این موضوع را با کمی دقت می توان دریافت. حال این سوال پیش می آید که آیا این برکات و آثار زندگی بخش، مخصوص زمانی نیست که نور بطور مستقیم می تابد؟. پاسخ این سوال روشن است: نه؛ بسیاری از این آثار در نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد. مثلا در کشورهای یا شهرهائی که چندین ماه از سال ابرهاسراسر آسمان را پوشانیده اند، آفتاب دیده نمی شود، ولی گرما، نمو و رویش گیاهان، تولید انرژی لازم برای حیات، رسیدن غلات و میوه ها خندیدن گلها وشکوفه ها وجود دارند. بنابر این تابش خورشید از پشت پرده ابرها، قسمت مهمی از برکات خود را دربردارد. و تنها قسمتی از آثار که نیاز به تابش مستقیم دارد موجود نیست. مثلامی دانیم تابش آفتاب، اثر حیاتی خاصی روی پوست و سایر جهاز بدن انسان و موجودات زنده دارد. به همین دلیل، در کشورهائی که از این نظر در محرومیت بسر می برند، در روزهای آفتابی، بسیاری از مردم حمام آفتاب می گیرند و در برابر این نورحیات بخش برهنه می گردند و با تمام ذرات وجود خود- که تشنه این هدیه آسمانی است- ذرات این نور را می مکند. تابش مستقیم آفتاب، علاوه بر اینکه روشنائی و گرمای بیشتری می آفریند، اثر خاصی به خاطر همان اشعه ماورای بنفش در کشتن انواع میکروبها و سالم سازی محیط دارد که در نور غیر مستقیم دیده نمی شود. از مجموع بحث قبل نتیجه می گیریم که: هر چند پرده های ابر، بعضی از آثار آفتاب را می گیرد، ولی قسمت مهمی از آن همچنان باقی می ماند. این بود حال مشبه به یعنی آفتاب. اکنون باز می گردیم به وضع مشبه یعنی وجود رهبران الهی در حال غیبت. اشعه معنوی وجود امام علیه السلام در حالی که درپشت ابرهای غیبت نهان است، دارای آثار قابل ملاحظه ای است که علی رغم تعطیل مسئله تعلیم و تربیت و رهبری مستقیم، حکمت وجود او را آشکار می سازد. به ملاحظه اجمال این نوشته، برخی از این آثار، در اینجا بیان می شود. الف- پاسداری از آئین الهی با گذشت زمان و آمیختن سلیقه ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و گرایشهای مختلف به سوی برنامه های ظاهر فریب مکتبهای انحرافی، و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی مفاهیم آسمانی، اصالت پاره ای از این قوانین از دست می رود و دستخوش تغییرات زیانبخشی می گردد. این آب زلال که از آسمان وحی نازل شده، با عبور از مغزهای این و آن تدریجا تیره و تار گشته، صفای نخستین خود را از دست می دهد. این نور پرفروغ، با عبور از شیشه های ظلمانی افکار تاریک، کمرنگ تر می گردد. خلاصه با آرایشها و پیرایشهای کوته بینانه افراد و افزودن شاخ و برگهای تازه به آن، چنان می شود که گاهی بازشناسی مسائل اصلی، دچار اشکال می گردد. آن شاعر، خطاب به پیامبر صلی اللّه علیه و آله می گوید: شرع تو را در پی آرایشند دین تو را از پی پیرایشندبس که فزودند بر آن برگ و بر گر تو ببینی نشناسی دگربا این حال، آیا ضروری نیست که در میان جمع مسلمانان کسی باشد که مفاهیم فناناپذیر تعالیم اسلامی را در شکل اصلیش حفظ و برای آیندگان نگهداری کند؟ می دانیم در هر موسسه مهمی، صندوق نسوزی وجود دارد که اسناد مهم آن موسسه را درآن نگهداری می کنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند. بعلاوه هرگاه مثلا آتش سوزی در آنجا روی دهد، از خطر حریق مصون باشد که اعتبار و حیثیت آن موسسه پیوندنزدیکی با حفظ آن اسناد و مدارک دارد. سینه امام و روح بلندش، صندوق نسوز حفظ اسناد آئین الهی است که همه اصالتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعلیمات را در خود نگاهداری می کند، تا دلائل الهی و نشانه های روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشی نگراید. و این یکی دیگر از آثار وجود او، گذشته از آثار دیگر است. ب- تربیت گروه منتظر آگاه بر خلاف آنچه بعضی فکر می کنند، رابطه امام در زمان غیبت به کلی از مردم بریده نیست. بلکه آن گونه که از روایات اسلامی برمی آید، گروه کوچکی از آماده ترین افراد- که سری پرشور از عشق خدا، و دلی پر ایمان و اخلاصی فوق العاده برای تحقق بخشیدن به آرمان اصلاح جهان دارند- با حضرتش در ارتباط اند. معنی غیبت امام صلوات اللّه علیه، این نیست که آن حضرت به شکل یک روح نامرئی ویا شعاعی ناپیدا درمی آید. بلکه او از یک زندگی طبیعی آرام برخوردار است، بطورناشناخته در میان همین انسانها رفت و آمد دارد، دلهای بسیار آماده رابرمی گزیند و در اختیار می گیرد، بیش از پیش آماده می کند و می سازد. افرادمستعد، به تفاوت میزان استعداد و شایستگی خود، توفیق درک این سعادت را پیدامی کنند. بعضی چند لحظه و برخی چند ساعت یا چند روز، و جمعی سالها با حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه در تماس نزدیک هستند. آنها کسانی هستند که آنچنان بر بال و پر دانش و تقوی قرار گرفته و بالا رفته اندکه همچون مسافران هواپیماهای دور پرواز، بر فراز ابرها قرار می گیرند، آنجا که هیچگاه حجاب و مانعی بر سر راه تابش جهانبخش آفتاب نیست، در حالی که دیگران درزیر ابرها و در تاریکی و نور ضعیف بسر می برند. بدرستی حساب صحیح نیز همین است. من نباید در انتظار داشته باشم که آفتاب را به پائین ابرها بکشم تا چهره او را ببینم. چنین انتظاری، اشتباه بزرگ و خیال خام است. این منم که باید بالاتر از ابرها پرواز کنم، تا شعاع جاودانه آفتاب راجرعه جرعه بنوشم و سیراب گردم. بهر حال، تربیت این گروه یکی دیگر از حکمت های وجود آن حضرت در این دوران است. ج- نفوذ روحانی و ناآگاه می دانیم خورشید، یک سلسله اشعه نامرئی دارد که از ترکیب آنها با هم، هفت رنگ معروف پیدا می شود و یک سلسله اشعه نامرئی که بنام اشعه ماوراء بنفش و اشعه مادون قرمز نامیده شده است. همچنین یک رهبر بزرگ آسمانی، خواه پیامبر باشد یا امام، علاوه بر تربیت تشریعی- که از طریق گفتار و رفتار وتعلیم و تربیت عادی صورت می گیرد- یکنوع تربیت روحانی دارد، که از راه نفوذمعنوی در دلها و فکرها اعمال می شود. و می توان آن را تربیت تکوینی نام گذارد. در آنجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمی کند، بلکه تنها جاذبه و کشش درونی موثر است. در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی، می خوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف وآلوده، با یک تماس مختصر با آنها بکلی تغییر مسیر می دادند، و سرنوشتشان یکباره دگرگون می شد و به قول معروف با صد و هشتاد درجه بازگشت، راه کاملا تازه ای را انتخاب می کردند، یک مرتبه فردی پاک و مومن و فداکار از آب درمی آمدند که از بذل همه وجود خود نیز مضایقه نداشتند. این دگرگونیهای تند و سریع و همه جانبه، این تحولات جهش آسا و فراگیر، آنهم بایک نگاه و برخورد- البته برای آنها که در عین آلودگی، یک نوع آمادگی نیز دارند- نتیجه جذبه ناخود آگاه است که گاهی از آن تعبیر به نفوذ شخصیت نیزمی شود. بسیاری این موضوع را در زندگی خود تجربه کرده اند که به هنگام برخورد با افرادی که روحهای بزرگ و عالی دارند، چنان بی اختیار و ناخودآگاه تحت تاثیر آنان قرارمی گیرند که حتی سخن گفتن در برابر آنها برایشان مشکل می شود، و خود را در میان هاله ای مرموز و غیر قابل توصیف از عظمت و بزرگی می بینند. البته ممکن است گاهی اینگونه امور را با تلقین و امثال آن توجیه کرد، ولی مسلما این تفسیر برای همه موارد صحیح نیست. بلکه راهی جز این ندارد که بپذیریم که این آثار، نتیجه شعاع اسرارآمیزی است که از درون ذات انسانهای بزرگ برمی خیزد. سرگذشتهای فراوانی در تاریخ پیشوایان بزرگ می بینیم که جز از این راه نمی توان آنها را تفسیر کرد، که در اینجا چند نمونه ذکر می کنیم. برخورد اسعد بن زراره بت پرست به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله در کنار خانه کعبه و تغییر جهش آسای طرز تفکر او، و یا آنچه دشمنان سرسخت پیامبر (ص) نام آن را سحر می گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزدیک شدن به او باز می داشتند) 1 (. تاثیر پیام امام حسین صلوات اللّه علیه روی فکر زهیر در مسیر کربلا نقل شده، تا آنجا که با شنیدن پیام امام حتی نتوانست لقمه ای را که در دست داشت به دهان بگذارد، و آنرا به زمین نهاد و حرکت کرد. کشش عجیب فوق العاده ای که حر بن یزید ریاحی در خود احساس می کرد، و با تمام شجاعتش همچون بید می لرزید، و همین کشش سرانجام او را به صف مجاهدان کربلا کشیدو به افتحار بزرگ شهادت نائل آمد. داستان جوانی که در همسایگی ابوبصیر زندگی داشت، و با ثروت سرشار خود- که از خودش خدمتی بدستگاه بنی امیه فراهم ساخته بود- به عیش و نوش و بی بندوباری پرداخته بود. و سرانجام با یک پیام امام صادق علیه السلام بکلی دگرگون شد، و همه کارهای خود را به کناری نهاد و تمام اموالی را که از طریق نامشروع گردآورده بود، یا به صاحبش داد و یا در راه خدا انفاق کرد. سرگذشت کنیز خواننده و زیبا و عشوه گری که هارون به گمان خام خود برای منحرف ساختن ذهن امام کاظم صلوات اللّه علیه به زندان اعزام داشته بود، و منقلب شدن روحیه او در یک مدت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند. همه و همه نشانه و نمونه هائی از همین تاثیر ناخودآگاه است که می توان آنراشعبه ای از ولایت تکوینی معصومین- اعم از پیامبر و امام (ع)- دانست، چرا که عامل تربیت و تکامل در اینجا الفاظ و جمله ها و راههای معمولی و عادی نیست، بلکه جذبه معنوی و نفوذ روحانی، عامل اصلی محسوب می شود. همانگونه که گفتیم، پیامبران و امامان- بر اساس فضائل موهبتی- و رجال راستین و شخصیتهای بزرگ الهی- بر اساس فضائل اکتسابی- به تناسب میزان شخصیت خودهاله ای از این نفوذ ناخودآگاه در پیرامون خود ترسیم می کنند. و البته قلمروگروه اول با گروه دوم از نظر ابعاد و گستردگی قابل مقایسه نیست. وجود مبارک امام علیه السلام در پشت ابرهای غیبت نیز، این اثر را دارد که ازطریق شعاع نیرومند و پر دامنه نفوذ شخصیت خود، دلهای آماده را در نزدیک ودور، تحت تاثیر جذبه مخصوص قرار داده، به ترتیب و تکامل آنها می پردازد و ازآنها انسانهائی کامل تر می سازد. ما قطبهای مغناطیسی زمین را با چشم خودنمی بینیم، ولی اثر آنها روی عقربه های قطب نما، در دریاها راهنمای کشتیهاست ودر صحراها و آسمانها راهنمای هواپیما و وسائل دیگر است. در سرتاسر کره زمین، از برکت این امواج، میلیون ها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده، باوسائل نقلیه بزرگ و کوچک بفرمان همین عقربه ظاهرا کوچک از سرگردانی رهائی می یابند. آیا تعجب دارد اگر وجود مبارک امام- صلوات اللّه علیه- در زمان غیبت، با امواج جاذبه معنوی خود، افکار و جانهای زیادی را که در دور یا نزدیک قراردارند، هدایت کند، و از سرگردانی رهائی بخشد؟ البته نباید فراموش کرد که امواج مغناطیسی زمین، روی هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمی گذارد، بلکه روی عقربه های ظریف و حساسی که خاصیت آهنربائی یافته اند و یک نوع سنخیت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کرده اند، اثر می گذارند. همینطور دلهائی که راهی با امام علیه السلام دارند و شباهتی را در خود ذخیره نموده اند، تحت تاثیرآن جذبه روحانی قرار می گیرند. با در نظر گرفتن آنچه گفتیم، یکی دیگر از آثار و حکمت های وجود امام عجل اللّه تعالی فرجه در چنین دورانی آشکار می گردد. د- ترسیم هدف آفرینش هیچ عاقلی بی هدف گام برنمی دارد. هر حرکتی که در پرتو عقل و علم انجام گیرد، در مسیر هدفی قرار خواهد داشت. با این تفاوت که هدف در کار انسانها معمولا رفع نیازمندی خویش و برطرف ساختن کمبودهاست، ولی در کار خدا، هدف متوجه دیگران ورفع نیازهای آنهاست، چرا که ذات او از هر نظری کامل است و عاری از هرگونه کمبود. و با این حال، انجام دادن کاری به نفع خود، درباره او مفهوم ندارد. حال به مثال، زیر توجه کنید. در زمینی مستعد و آماده، باغی پر گل و میوه احداث می کنیم. در لابلای درختان وبوته های گل، علف هرزه هائی می رویند. هر وقت به آبیاری آن درختان برومندمی پردازیم، علف هرزه ها نیز از پرتو آنها سیراب می شوند. در اینجا ما دو هدف پیدا می کنیم: هدف اصلی که آب دادن درختان میوه و بوته های گل است، و هدف تبعی یعنی آبیاری علف هرزه های بی مصرف. بدون شک، هدف تبعی نمی تواند انگیزه عمل گردد، و یا حکیمانه بودن آن را توجیه کند. مهم همان هدف اصلی است که جنبه منطقی دارد. حال فرض می کنیم بیشتر درختان باغ خشک شوند و تنها یک درخت باقی بماند، امادرختی که به تنهائی گلها و میوه هائی را که از هزاران درخت انتظار داریم، به مامی دهد. بدون تردید، برای آبیاری همان یک درخت هم که باشد، آبیاری و باغبانی را ادامه خواهیم داد، گو اینکه علف هرزه های زیادی نیز از آن بهره گیرند. و اگریک روز آن درخت نیز بخشکد، آنجاست که دست از آبیاری باغ می کشیم، هر چند علف هرزه ها بمیرند. آنها که در مسیر تکاملند، درختان و شاخه های پر بار هستند. آنها که به پستی گرائیده و منحرف و آلوده اند، علف هرزه های این باغند. مسلما این آفتاب درخشان، این مولکولهای حیات بخش هوا، این همه برکات زمین و آسمان برای آن آفریده نشده است که مشتی فاسد و هرزه به جان یکدیگر بیفتند و به خوردن یکدیگرمشغول شوند، و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولی برای اجتماع آنها نباشد. نه، هرگز، هدف آفرینش نمی تواند اینها باشد. این جهان و تمام مواهب آن، از دیدگاه یک فرد خداپرست- که با مفاهیمی چون علم و حکمت خدا آشناست- برای صالحان و پاکان آفریده شده است، همانگونه که سرانجام نیز بطور کامل از دست غاصبان به درآمده، و در اختیار آنان قرار خواهد گرفت. ان الارض یرثها عبادی الصالحون) 4 (. روزی زمین از آن صالحان خواهد بود. باغبان آفرینش، بخاطر همین گروه، فیض و مواهب خود را همچنان ادامه می دهد. هر چند علف هرزه ها نیز به عنوان یک هدف تبعی سیراب گردند و بهره مند شوند، ولی بی شک هدف اصلی، آنها نیستند. و اگر- به فرض محال- روزی فرا رسید که آخرین نسل گروه صالحان از روی زمین برچیده شوند، آن روز دلیلی بر ادامه جریان این مواهب وجود نخواهد داشت. آن روز، آرامش زمین به هم می خورد و آسمان و برکات خود را قطع می نماید و زمین از دادن بهره به انسانها مضایقه خواهد کرد. از طرفی پیامبر و امام، حجت خدا ومقصد مهم از خلقت جهان و انسان هستند، یعنی همان گروهی که هدف اصلی آفرینش راتشکیل می دهند. به همین دلیل، وجود امام علیه السلام به تنهائی یا در راس گروه صالحان، توجیه کننده هدف آفرینش و مایه نزول هر خیر و برکت است، ریزش باران فیض و رحمت خدا است، اعم از اینکه در میان مردم آشکارا زندگی کند یا مخفی وناشناس بماند. درست است که افراد صالح دیگر نیز، هر کدام- در حد خود- هدفی هستند برای آفرینش، و یا به تعبیر دیگر بخشی از آن هدف بزرگ. ولی نمونه کامل این هدف، همین انسانهای نمونه و مردان آسمانی می باشند، هر چند سهم دیگران نیز محفوظاست. و از اینجا این معنی روشن می شود که در پاره ای از روایات به این مضمون وارد شده که: بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء. از برکت وجود او (یعنی حجت و نماینده الهی) مردم روزی می برند و بخاطر هستی او آسمان و زمین بر پاست. با توضیحاتی که دادیم، معلوم می شود، که این موضوع، یک موضوع اغراق آمیز، دور از منطق، و یا شرک آلود نمی باشد. همچنین عبارتی که به عنوان یک حدیث قدسی از خداوند متعال در کتب مشهور نقل شده که خطاب به پیامبرش می فرماید: لولاک لما خلقت الافلاک. اگر تو نبودی آسمانها را نمی آفریدم. بیان یک واقعیت است نه مبالغه، اما پیامبر، شاهکار هدف آفرینش است و صالحان دیگر هر کدام بخشی از این هدف بزرگ را تشکیل می دهند. از مجموع آنچه در این فصل، تحت چهار عنوان گفته شد، نتایج زیر عاید می گردد: آنها که دور نشسته اند و وجود امام را در عصر غیبت، یک وجود شخصی و بدون بازده اجتماعی دانسته اند، و بر عقیده شیعه در این زمینه تاخت و تاز کرده اند که وجودچنین امامی چه نفعی برای رهبری و امامت خلق می تواند داشته باشد، آنچنان که آنها گفته اند نیست، و آثار وجودی امام در این حال نیز فراوان است) 3.) 5- حجت های مخفی و پنهان خدا در قرآن و نهج البلاغه امام امیرمومنان علیه السلام در نهج البلاغه، برای خدا دو نوع حجت معرفی می کند: یکی حاضر و آشکار، و دیگری غایب و ناپیدا، آنجا که می فرماید: اللهم بلی لاتخلو الارض من قائم للّه بحجه اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا لئلاتبطل حجج اللّه و بیناته) 6 (. بلی، خدایا، روی زمین هیچگاه از حجتهای تو خالی نمی ماند، حجتهائی که گاهی مرئی و آشکار، و گاهی از بیم مردم پنهان هستند، تا دلایل آئین الهی محو ونابود نشود. جمله لئلا تبطل حجج اللّه و بیناته بسیار قابل ملاحظه است و می رساند که رهبران الهی در پنهان و آشکار، وظیفه سنگین رهبری را انجام می دهند. و در همه حال، در راهنمائی مردم می کوشند. مقصود امام از حجت خائف و مغمور کیست؟ آیا جز آن پیشوای معصوم است که براثر نبودن شرایط مساعد، در پس پرده غیبت بسر می برد، تا روزی جهان برای نهضت او آماده گردد؟ پس از آگاهی از این دو نوع حجت که در کلام امیرمومنان به چشم می خورد، نظرخوانندگان را به گروهی از اولیاء الهی جلب می کنیم که آنان غایب و پنهان بودند، و با این حال جامعه را هدایت می کردند و یا اینکه بصورت استتار و با پوشش خاصی به سازندگی افراد اشتغال داشتند، و یا اینکه نبی و ولی بودند ولی منتظر آن بودند که فرمان حق برسد، سپس انجام وظیفه کنند. برخی از افراد این گروه عبارتند از: الف- معلم موسی که در اخبار بنام خضر معرفی شده است. سلام اللّه علیها. ب- پیامبر گرامی اسلام- صلی اللّه علیه و آله- که سه سال از طریق سازندگی فردی هدایت می کرد. ج- حضرت موسی علیه السلام در مدت غیبت چهل روزه خود. د- حضرت یونس علیه السلام که مدتها در شکم ماهی پنهان از دیدگان بسر می برد. ه- حضرت مسیح علیه السلام که در دوران کودکی نبی بود، ولی پس از سی سال به امر هدایت قیام نمود. الف- ولی غایب که معلم حضرت موسی بودقرآن مجید، ما را به مقام والای ولایت، و شئون و نحوه هدایتهای اولیاء رهبری نموده و به روشنی ثابت نموده که ممکن است یکی از مردان الهی، در عین اینکه ازنظرها پنهان باشد، به امر هدایت و ارشاد بپردازد. قرآن، رهبری را معرفی می کند که ناشناخته بود و آنها او را نمی شناختند. حتی رسول آن زمان نیز، با او آشنائی نداشت. و اگر آشنائی پیدا کرد، تنها بر اثرمعرفی الهی بود. این ولی و رهبر، همان است که خدای سبحان درباره او در قرآن چنین می فرماید: موسی و همراه او، بنده ای از بندگان ما را یافتند که مورد رحمت ما بوده و ازپیش خود به او علومی داده بودیم کسی که دارای چنین علم وسیع و گسترده ای است، و بصریح قرآن، نبی زمان و وصی وی از علم. او بهره مند می شوند، قطعا از اولیاء خدا بوده، و نه تنها از نظر علم و دانش وسیع تر بوده است، بلکه آنچنان روح قوی و نیرومندی داشته است که وقتی موسی به او می گوید: اجازه می دهی که من تو را همراهی کنم تا از علومی که بتو داده شده است به من بیاموزی؟. وی در پاسخ می گوید: تو نمی توانی با من صبر کنی، چگونه می توانی کارهائی را که از اسرار آنها خبر نداری تحمل نمائی؟) 7 (. بی شک، این فرد از اولیاء خدا و از شخصیتهای والای الهی بوده است. بررسی حالات این ولی زمان و این فرزانه ناشناخته، در همان چند لحظه کوتاه از زندگی حساس او که با حضرت موسی گذرانده است، ما را به نکاتی رهبری می کند. از جمله: 1- این ولی زمان، به صورت ناشناس زندگی می کرد. کسی او را نمی شناخت. و اگرخدا او را معرفی نمی کرد، کسی با او آشنا نمی شد. بنابر این شرط ولی، این نیست که حتما مردم او را بشناسند. 2- این ولی الهی، با اینکه از دیدگان غایب و پنهان بود، هرگز از حوادث واوضاع زمان غفلت نداشت. و روی ولایت و اختیاراتی که از جانب خدا به او داده شده بود، در اموال و نفوس تصرف می کرد، و اوضاع را طبق مصالحی رهبری می نمود. اودر رهبری حوادث، بقدری دقیق بود که راضی نشد کشتی بینوایان که مایه زندگی آنان بود به دست فرمانروای ستمگری بیفتد، و با معیوب ساختن آن، از تصرف کشتی جلوگیری کرد. اختیارات او به اندازه ای بود که روی مصالحی توانست انسانی را بکشد، و دیواری را برای صیانت مال یتیم بپا دارد. 3- نکته جالب اینکه: نه تنها خود او ناشناخته بود، بلکه تصرفات او نیز ازدیدگاه مردم عادی پنهان بود. اگر مردم و صاحب کشتی از تصرف او آگاه بودند، هرگز اجازه نمی دادند که او کشتی را سوراخ کند، زیرا از هدف مقدس او آگاهی نداشتند. اگر مردم شاهد قتل نفس او بودند، هرگز رهایش نمی کردند و ازاینکه او همه این کارهای شگفت آور را در دل اجتماع انجام داد و احدی متوجه کاراو نشد، می توان فهمید که نه تنها خود او پنهان بود، بلکه تصرف او در اوضاع وحوادث نیز بر مردم پنهان بود. آنها تنها اثر فعل او را می دیدند نه کار او را. 4- مهمتر از همه هدایت و رهبری او بود. او با داشتن مقام ولایت، وظایف خود را انجام می داد. گاهی با تصرف در اموال و نفوس یا ضبط و حراست اموال یتیمان، اثرولایت خود را ابراز می داشت و گاهی از طریق فردسازی و تعلیم افراد، به وظیفه خطیر ولایت عمل می نمود، و افرادی مانند موسی و همراه او را هدایت و رهبری می کرد. از زندگی حساس و تکان دهنده این ولی الهی، بخوبی می فهمیم که ولی زمان گاهی عیان و پیدا؛ و زمانی مخفی و پنهان خواهد بود. واین امر بستگی به مصالح وقت و اوضاع زمان دارد. همچنانکه می فهمیم هدایت و رهبری- که وظیفه امام و ولی است- می تواند به دوصورت- آشکار و پنهان- انجام گیرد، و هرگز لازم نیست که امام شناخته شود تاهدایت کند، بلکه در حال اختفاء و پنهانی نیز به این وظیفه خطیر قیام می نماید. روشنتر از همه اینکه: هدایت و رهبری- که از شئون اولیاء الهی است- گاهی به صورت فرد سازی و گاهی بصورت جامعه سازی انجام می گیرد. و در صورت فردسازی، هرگز لزومی ندارد همه افراد، ولی اللّه را بشناسند و یا پیوسته عموم را رهبری کند. بلکه در شرایط خاصی که جامعه سازی مقدور نباشد، باید به فردسازی بپردازد. وظیفه امام علیه السلام در دوران غیبت، شبیه وظیفه ولی دوران موسی است. امام در حال اختفاء، در امور زندگی دنیوی و دینی مردم تصرفاتی دارد، با افرادشایسته و لایق در حال تماس بوده و به فردسازی و تربیت شخصیتها اشتغال دارد. آیا با داشتن چنین وظایفی، باز جا دارد که بگوئیم فائده وجود این ولی زمان چیست؟. خدای تعالی می فرماید: و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا) 8 (. آنان را پیشوایان قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند. این آیه نه تنها می رساند که هدایت آنان به فرمان خداست، بلکه می رساند که شیوه هدایتشان نیز بفرمان الهی است. گاهی اراده و مشیت خدا بر آن تعلق می گیرد که آنان در حال اختفاء به هدایت اشتغال ورزند. و گاهی مصالح ایجاب می کند که از پس پرده غیب برون آیند، و شیوه هدایت جمعی را پیش گیرند. در هر حال، همه هدایتها و همه شیوه های هدایت آنان به فرمان خداست. ب- دعوت پنهانی پیامبر اسلام در روزگاری که پیامبر در زمینه فردسازی انجام وظیفه می کرد، مضمون آیه شریفه یهدون بامرنا را در محدوده فرد اجرا می نمود. این شیوه هدایت، کار اوبود، تا اینکه فرمان خدا فرا رسید و او را به هدایت جمع دعوت کرد. این تنهاپیامبر اسلام (ص) نیست که ابتداء در حال سر و پنهانی، و بعدا بطور آشکار مردم را هدایت می کرد، بلکه این سنت کلی الهی است. گاهی فرمان خدای عزوجل بر این تعلق می گیرد که آنان آشکارا رهبری کنند و گاهی مشیت او ایجاب می کند که به صورت خفاء و پنهانی به فردسازی اشتغال ورزند. هر دو نمونه در زندگی حضرت نوح پیامبرصلوات اللّه علیه موجود است. وی نحوه تبلیغ خود را چنین بیان می کند: دعوت خود را آشکار ساختم و در پنهان نیز آنان را فرا خواندم) 9 (. حضرت نوح علیه السلام در فراز نخست، دعوت آشکار خود را یادآور می شود، همچنانکه در فراز دوم از دعوت پنهان خود سخن می گوید. هر دو گونه تبلیغ بفرمان خدا وبرای هدایت افراد بشر بوده است. با توجه به این حقایق، قرآن و احادیث مافوق تواتر، به وجود و حیات چنین رهبری گواهی می دهد تنها سوال این است که امام باید هادی و رهبر جامعه باشد، و این با غیبت چگونه سازگار است؟ پاسخ، این است که امام باید هادی و رهبر باشد، ولی چه لزومی دارد شیوه هدایت او عمومی و علنی و آشکار باشد؟. مگر نه این است که هدایت او به فرمان خدا وامر اوست: یهدون بامرنا. اگر فرمان خدا این باشد که وی مدتی- یعنی تاوقتی که زمینه نهضت و قیام آماده گردد- به فردسازی گراید تا زمینه برای سازندگی جامعه فراهم گردد، باز می توان گفت: این امام چگونه هادی و رهبر است؟. و اگراو در خفا گروهی را با روشهای مختلف، و با تماسهای گوناگون به حقیقت و حق دعوت کند و روی افرادی اثر بگذارد، آیا به وظیفه رهبری خود در حد امکان عمل نکرده است؟. چگونه درباره حضرت نوح و پیامبر اسلام، این شیوه کافی است، ولی درمورد حضرت ولی عصر علیه السلام کفایت نمی کند؟ خلاصه، معنی یهدون بامرنا این نیست که پیوسته به طور علنی هدایت می کنند، بلکه مفاد آن، این است که هر طور خدای عزوجل امر فرموده، وظیفه هدایت راانجام می دهند، چه پنهان و چه آشکار. آری، ولی زمان، از انظار غایب وپنهان است و تبلیغات و هدایتها و تصرفهای او نیز از دیده ها پنهان می باشد، ولی تبلیغات سری دارد و فیض و افاده او نیز سری و نهانی است. ج- حضرت موسی علیه السلام، چهل روز از دیدگان پنهان و غایب بود. اگر امام و پیشوا، پیوسته باید در دل اجتماع باشد و غیبت امام با مقام هدایت وسودبخشی او منافات دارد، درباره حضرت موسی چه باید گفت؟ آیا این پیامبر الهی که طبق تصریح قرآن، چهل روز تمام از بنی اسرائیل دوری گزید،) 10 (در این مدت رهبر بود یا نه؟ امام بود یا نه؟ اگر بگوئیم مقام نبوت و رهبری را بر عهده داشت، این سوال پیش می آید که: فایده وجود چنین امامی چیست؟ و اگر بگوئیم دراین زمان، مقام رهبری از او سلب شده بود، سخن بی اساسی گفته ایم، زیرا همگی می دانیم که وی با داشتن این سمت، برای اخذ تورات، از دیده ها غایب شده بود. اگر امام باید روشنی بخش و الهام دهنده باشد، مدت کم و زیاد در نظر عقل یکسان است. و فقط آن مقدار از غیبت مستثنی است که ضرورت زندگی مانند خواب، آن راایجاب می کند. ممکن است گفته شود غیبت حضرت موسی با حضرت قائم فرق دارد. اگر موسی غیبت برگزید بخاطر این بود که وصی او در میان مردم، حضور داشت، ولی جریان درباره حضرت قائم چنین نیست. پاسخ این گفتار روشن است، زیرا هدف از تشبیه، تنها این جهت است که ولی زمان بنابر علل و مصالحی از دیدگان پنهان گردید و همان مصلحتی که مجوز غیبت حضرت موسی گردید، می تواند مجوز غیبت حضرت قائم نیز باشد. اگر از این سخن چشم بپوشیم، داشتن وصی، مجوز غیبت پیامبر نمی گردد، زیرا او نیز امام و رهبراست. اگر او افاضه ای داشت، بخاطر این بود که امام بود و در واقع کار خود راانجام می داد، نه اینکه هم بار خود و هم بار موسی را بر دوش می کشید. از این گذشته ولی عصر نیز نایبانی در میان امت دارد که می توانند رهبری امت را دردوران غیبت بر عهده بگیرند. د- یونس زندانی در شکم ماهی قرآن مجید در مواضع مختلف به سرگذشت یونس اشاره نموده است) 11 (. طبق تصریح قرآن، یونس مدتی در شکم ماهی محبوس و از دیدگان امت خود پنهان بود) 12 (. این ولی الهی با داشتن مقام ولایت، از امت خود دور بود. حال اگر پیشوای الهی باید پیوسته مفیض و نوربخش باشد، غیبت او را چگونه می توان توجیه کرد؟ قرآن صریحا می گوید: یونس پس از خروج از شکم ماهی، باز بسوی جمعیتی اعزام گردید) 13 (از اینکه بار دیگر خداوند او را برای هدایت مردم اعزام داشت، می توان حدس زد که وی در مدت. حبس دارای مقام ولایت الهی بوده است. چیزی که هست، در این مدت روی مصالحی از تبلیغ و هدایت باز مانده بود. این حقیقت در صورتی بخوبی روشن می شود که بدانیم مقصود از جمعیت صدهزار نفری و یا بیشتر، همان قوم پیشین یونس است که بر اثر توبه، خود را از عذاب الهی نجات داده بودند. ه- نمونه دیگر این مطلب، حضرت مسیح است. میان نبوت، و وقت تبلیغ حضرت مسیح، فاصله زمانی وجود داشت. قرآن مجید ازپیامبری سخن می گوید که در دوران کودکی و شیرخوارگی به مقام نبوت مفتخر گردیده است، اما تبلیغ و هدایت او پس از سالیان درازی آغاز شده است. مگر نه این است که قرآن درباره حضرت مسیح چنین می گوید: من بنده خدا هستم کتاب بمن داده ومرا از پیامبران قرار داده است) 14 (. حضرت مسیح، این سخن را در نخستین ایام زندگی خود گفت، ولی نفع عمومی و هدای





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین