باسلامدوست گرامی روش مقابله با این دست عادات روش قصد متناقض است که برای تان شرح می دهم: به این صورت که خود را مجبور کنید که زمانهایی را که مرتکب این رفتار می شوید را شناسایی کنید مثلا در این زمان به طور ارادی دستهایتان را مشت کنید یا بگویید"خودش است". دست کردن دستکش، چسب زدن بر روی انگشت و ... در این دست مواقع نیز توصیه می شود.به طور روزانه قصد متناقض را تمرین کنید.قصد متناقض عملی است که شما به جای عادتتان آن را انجام می دهید. ماهیچه هایی که به انجام کار جدید عادت می کنند تکرار عادت قبلی را غیر ممکن می سازد. برای مثال به جای کندن پوست دست سعی کنید دستهایتان را مشغول کاری کنید مثلا شروع به نوشتن کنید، دستهایتان را در جیب تان فروبرید و ..خودتان را وادار کنید که روزانه قصد متناقض را تمرین کنید. این کار به شما کمک می کند که با این پاسخ یا عکس العمل احساس راحتی بکنید و خود را مطمئن سازید که قصد متناقض از نظر اجتماعی قابلیت جلب توجه دیگران را ندارد. خود را تشویق کنید که درست زمانی که حس می کنید به شدت تحت فشار هستید که عادت را انجام دهید از قصد متناقض استفاده کنید. خود را تشویق کنید که بعد از هر بار که عادت را انجام می دهید به مدت یک تا سه دقیقه قصد متناقض را انجام دهید.با تشکر از تماس شما
سلام خانم دکتر خسته نباشید لطفا راهنمایی ام کنید. خانم دکتر من بعضی وقتا ناخن هام یا چیزهای تیز گوشه انگشت بزرگ دست چپم فرو می برو به طوری که مدام پوستشو می می کنم بعد که خوب میشه و پوستش به حالت اول بر می گرده دوباره از اول شروع می کنم. این مسئه خیلی ناراحتم می ی کنه توی اکثر عکسایی که می گیریم من  یه چیزی رو تو دستم فرو بردم... خیلی ممنون
باسلامدوست گرامی روش مقابله با این دست عادات روش قصد متناقض است که برای تان شرح می دهم: به این صورت که خود را مجبور کنید که زمانهایی را که مرتکب این رفتار می شوید را شناسایی کنید مثلا در این زمان به طور ارادی دستهایتان را مشت کنید یا بگویید"خودش است". دست کردن دستکش، چسب زدن بر روی انگشت و ... در این دست مواقع نیز توصیه می شود.به طور روزانه قصد متناقض را تمرین کنید.قصد متناقض عملی است که شما به جای عادتتان آن را انجام می دهید. ماهیچه هایی که به انجام کار جدید عادت می کنند تکرار عادت قبلی را غیر ممکن می سازد. برای مثال به جای کندن پوست دست سعی کنید دستهایتان را مشغول کاری کنید مثلا شروع به نوشتن کنید، دستهایتان را در جیب تان فروبرید و ..خودتان را وادار کنید که روزانه قصد متناقض را تمرین کنید. این کار به شما کمک می کند که با این پاسخ یا عکس العمل احساس راحتی بکنید و خود را مطمئن سازید که قصد متناقض از نظر اجتماعی قابلیت جلب توجه دیگران را ندارد. خود را تشویق کنید که درست زمانی که حس می کنید به شدت تحت فشار هستید که عادت را انجام دهید از قصد متناقض استفاده کنید. خود را تشویق کنید که بعد از هر بار که عادت را انجام می دهید به مدت یک تا سه دقیقه قصد متناقض را انجام دهید.با تشکر از تماس شما
- [سایر] <p>با عرض سلام و خسته نباشید</p> <p>من چند ماه است که با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنم که خیلی آزارم میدن:</p> <p>1- نمیتونم دست به خاک بزنم حتی نمی تونم روی مهر گلی نماز بخونم چون به شدت چندشم میشه و انگار برق از بدنم رد میشه.</p> <p>2- نمیتونم سیب خوردن یا گاز زدن کسی به میوه ها رو ببینم باز چون چندشم میشه.</p> <p>3- به شدت نسبت به همبستر شدن با شوهرم سرد شده ام و علاقه ای به این کار حتی تا ماه ها ندارم.</p> <p>4- عصبی ام ، اصلا نمی فهمم کی عصبانی میشم که بخوام خشمم رو کنترل کنم.</p> <p>5- دائما احساس خستگی دارم و بی حوصله هستم.</p> <p>6- سرگیجه دارم و بسیار چشمام سیاهی میرن بخصوص اول صبح که از خواب بیدار میشم.</p> <p>7- دائما در دهانم بزاق ترشح می شود و آب در دهانم جمع می شود</p> <p>خانم دکتر ضمن اینکه در خانواده ام سابقه کم و پر کاری تیروئید هست (خواهرانم و پدرم) ممکن است من هم مبتلا باشم؟ البته دو سال پیش آزمایش دادم مشکلی نداشتم. خواهش می کنم کمکم کنید که هم بچه هام و هم شوهرم از دست من کلافه و خسته شده اند؛ راستی باردار هم نیستم. </p> <p> </p>
- [سایر] با سلام واحترام خدمت خانم دکتر بهرامی ممنون که جواب سوال قبلی من دادید خانم دکتر مثلا ما یه مراسمیکه طرف همسرم هست رفتیم ومن یه کناری بودم که منتظر بودم باهم برگردیم که اون بودن توجه به من با خواهرش راه افتادن به رفتن ومن صداش کردم وبه طرفش رفتم واون لحظه حس بدی به من دست داده بود احساس کردم که آویزون شوهرمم واون به من توجه نمیکنه ومن دوست نداره درصورتی که من دوست دارم همسرم به من توجه کنه وبا هم باشیم وباید همیشه قبل ازاینکه جایی باهم بریم باید بگم که حواست به من باشه ومثلا طرف خانواده من میاد ساکت میشه ودر صورتی که طرف خودشون میره اصلا ابنطور نیست ودوست داره منم میرم خونشون با اونها گرم بگیرم وبعضی وقتا همچین گرم حرف وبحث میشه که یادش میره من ودخترمم هستیم البته منم گوشه گیر نیستم واحساس میکنم میخواد همیشه من از سر بازکنه ومن دوست دارم ساعات بیشتری باهم باشیم وبا هم صحبت کنیم درصورتی که وقتی میاد خونه اینقدر بیرون صحبت کرده که تعداد کلماتی که یه مرد درطی روز باید صحبت کنه نموم شده ویا مثلا وقتی ازش تعریف میکنم میگه خدا کنه همیشه ازم تعریف کنی وسریع توی ذوق من میزنه ودر کارهای خونه هم اصلا کمک نمیکنه از شما بسیار ممنونم شمارو به خدا می سپارم
- [سایر] سلام آقای دکتر <br />می خواستم من را درباره شناسایی مزاجم راهنمایی کنید. من مطالب مربوط به شناسایی مزاج را مطالعه کردم ولی آخرش نفهمیدم چه نوع مزاجی دارم من از بچگی چاق بودم به شدت به غذاها ومیوه های گرم حساس بودم مثلا هروقت خورشت بادمجان می خوردم دهنم زخم می شد یا خربزه می خوردم بدنم دچار خارش می شد یا گردو یا غذاهای گرم می خوردم صورت وبدنم جوش می زد ولی مثلا ماست و غذاهاهای سرد هم می خوردم اذیتم نمی کرد و بیشتر بدنم با غذاهای سرد میانه خوبی داره در ضمن گوشهام در فصل تابستان داغ می کنه یه مدت لاغر هم کردم ولی همین مشکلات رو داشتم پوستم زرد مایل به سفید و به شدت حساس است،بیشتر وقت ها بدنم خسته و کسل است موهام نازکه و کم پشت هست پوست بدنم هم نرم و لطیفه بدنم هم کم مو است دهانم صبح ها بی مزه است در وعده ها غذا کم می خورم، ترشیجات را بیشتر از شیرینی جات دوست دارم باعرض پوزش مدفوع هم کم وتقریبا بی بو است یعنی کلا تو روز یک بار اون هم به مقدار کم از من دفع می شه .<br />بعضی وقت ها اگر چیزی نخورم اصلا احساس گرسنه گی نمی کنم ولی بعضی وقت ها هم گرسنگی کاذب پیدا می کنم و هرچی می خورم سیر نمی شم. هفته ای 5 رو زهم به مدت نیم ساعت پیاده روی باسرعت نسبتا تند انجام می دهم ولی الان با کم غذا خوردن و پیاده روی هم دوباره چاق شدم ،خوابم هم زیاد نیست ولی مثلا اگر 10 ساعت یا 6 ساعت بخوابم برام یکی است یعنی هیچ احساسی ندارم که زیاد تر یا کم تر خوابیده ام. فردی خجالتی نیستم حرف دلم رو رک می زنم فردی احساسی هستم و خیلی زود رنج هستم آدم کینه ای نیستم ولی اگر از کسی کینه به دل بگیرم دست بردار نیستم. تو جمع بیشتر وقت ها پرحرف و شوخ طبع هستم ولی تو خلوت گوشه گیر و کمی افسرده ام تقریبا اهل ریسک هستم مثلا تا پولی دستم میاد دوست دارم خرج کنم و لذت ببرم تا اینکه پس انداز کنم ،در کار کردن هم خیلی وسواس به خرج می دهم و سعی می کنم دقیق کار را انجام دهم. (لطفا هم مزاجم را مشخص کنید وهم برای کنترل وزنم راهی پیشنهاد دهید ).
- [سایر] سلام خسته نباشید من دختری هستم که خیلی بد زندگی میکنم اخلاق جالبی ندارم راستش پدر بزرگ من ادم بداخلاقی بود وپدرم هم از او ارث برده ومن هم به پدرم رفتم والبته چنددرجه بدتر....دست خودم نیست امااخم و عصبی بودن وبدخلقی انگار بیشتر ارامم میکنه سعی کردم خوش خلق باشم اما بعد از مدتی ازین حالت خودم خسته میشم مثلا بعد چندروز خوب بودن وخوش اخلاقی خسته میشم و خیلی کم حرف بد اخلاق میشم از بچگی همینطور بودم انگار تغییر رویه زندگی انرزی زاست برای من نمیتونم روی حالت خوب باشم همین باعث شده برای ازدواج کردن مشکل داشته باشم میشه راهنمایی کنید؟؟ . مشکل دیگر من این است که هیچ کاری ازم بر نمیادنمیدونم چطوری مهارت های مختلف زندگی رو یاد بگیرم که بعدها دچار مشکل نشم یه خیلی برام سخته توی زندگی بیام خیلی اهل پخت وپز نیستم اهل بشور بساب خیلی کم هستم از رهن واجاره و خانه خریدن هیچی سرم نمیشه از مسایل فنی خانه چیزی نمیدونم اصلا شخصیتم توی زندگی نیست خیلی چیزا سرم نمیشه میشه چند راه بگید که بتونم چند مهارت که تو زندگی بهش احتیاج دارم رو همزمان به خودم بقبولونم و یاد بگیرم ؟؟؟/ خانم کهتری من اصلا نمیدونم با ایرادای دیگران چگونه سر کنم . گاهی اوقات خیلی احساس میکنم به یه شوهر نیاز دارم و از طرفی احساس میکنم شوهر یعنی گرفتاری تمام و.. ایرادای بزرگی که شدیدا اذیتم میکنه وخیلی مشکلات دیگه که قابل گفتن نیست......./. ممنون میشم کامل و واضح راهنماییم کنید.
- [سایر] سلام خسته نباشید من دختری هستم 26 ساله ساکن قم . من از سال 1386 در یه شرکت مشغول به کار هستم من در محیط کارم خیلی اعتماد بنفس خوبی دارم برخوردم با مشتری خوب است و کاملا رییسم از من راضی هست من دانشجوی رشته نرم افزار کاردانی هستم ترم آخر هستم من مشکلی دارم این است که از پای تخته رفتن و ارائه دادن خیلی میترسم شده خیلی اطلاعات داشته ام کاملا بلد بودم ولی بخاطر اضطراب ترس نرفته ام بارها شده رفته ام ولی تمام وجودم می لرزد و بچه ها و دوستانم کاملا لرزش من را حس می کنند دست و پایم کاملا می لرزد و رنگم می پرد با این که در محیط بیرون کار کرده ام ولی باز این رفتارها از هم سر میزند ممنون میشم کمکم کنید من بچه اخر یه خونواده 6 نفره هستم البته با پدر ومادر یعنی 4تا بچه هستیم مجرد هستم خواهش می کنم راهنمایی کنید از این اوضاع خسته شدم . من از نظر درسی عالی هستم فقط همین مشکل را دارم هرترم معدلم 17 به بالا هست .
- [سایر] سلام حاج آقا.واقعا دسستتون درد نکنه و خدا قوت (از اینکه وقت میذارین و پیام ها رو می خونید و جواب میدین) حاج آقا چند ماهیه یه مسایلی برام پیش اومده اگه لطف کنید حرفای منم بخونیدو راهنماییم کنید یه دنیا ازتون ممنون میشم.اجرتون با آقا امام حسین(ع) ... من یه دختره...ساله ام و سال ... دانشگاه و تقریبا معتقد و مذهبی . چند وقتی بود برای سرگرمی چت میکردم میدونم که شاید گناه داشته باشه ولی من که هدف خاصی نداشتم تا اینکه نمیدونم چی شد که یه دفعه خر شدم با یه پسره دوست شدم .البته از همون فرداش پشیمون بودم و به پسره گفتم بیا تا شروع نشده تمومش کنیم اما اون قبول نکرد . پیش خودم گفتم بذار همدیگرو ببینیم اون خودش بی خیال میشه چون من ازون دخترایی نیستم که به درد دوستی بخورم...اما اون ول کن نبود. تا اینکه ما 4-3 ماهی با هم بودیم ولی در تمام این مدت من احساس گناه می کردم و هر چند وقت یکبار جوابشو نمیدادم و می خواستم تموم بشه اما نمی دونم چرا نمی شد . بهش می گفتم این با اعتقادات من جور در نمی یاد که با یه پسر دوست باشم یه غلطی کردم و حالا پشیمونم ولی اون می گفت تو اعتقاداتت هست که با یه آدم این طوری رفتار کنی تو داری با احساسات من بازی میکنی دل منو میشکنی من واقعا به تو علاقه مندم و از اینجور چرت و پرتا که من هیچ وقت حرفاش باورم نشد میدونید حاج آقا من یه گناه دیگه ام کردم که هنوزم باورم نمیشه اون من بودم که دستم تو دست یه نامحرم بود البته الان توبه کردم و یک هفته است که دیگه جوابشو نمیدم . این همه نوشتم که از شما بخوام بهم بگید الان چیکار کنم ؟به نظرتون خدا منو میبخشه؟ خیلی از خودم بدم اومده همش عذاب وجدان دارم . پیشاپیش از راهنمایی شما متشکرم
- [سایر] سلام بعد از چند سال چشم انتظاری دیدم تو سایتتون اعلام کردین میاین مشهد منم با هزار امید آرزو تصمیم گرفتم هر جوری شده تو جلسه هاتون شرکت کنم ؛ نمیدونین چقدر با خانوادام بحث کردم حرف زدم تا کمی راضی شدن تا تو جلسه هاتون شرکت کردم . چندین شب دقدقه فکریم این بود ایا میشه باهاتون حرف بزنم , چی بگم بهتون چون فقط شما میتونین کمک کنین چون هم مشاوره دینی و هم اخلاقی انجام میدین همین هست که شما رو با بقیه مشاوره ها جدا کرده. شب اول میدان شهدا اومدم گفتند 8:30 شروع میشه من اومدم ولی شما حدود45 دقیقه دیرتر امدین و منم بعد از نیم ساعت وسط حرفای شیرین و جذابتون امدند دنبالم . با هزار ناراحتی رفتم خونه تا امدم دانشگاه فردوسی نشستم پای حرفاتون ای کاش منم مثل احمد اقا بودم همیشه همراهتون بودم. گفتین سوالاتون بنویسین بدین من دادم گفتم اگه میشه حداقل واسه 5 دقیقه اخر جلسه با من حرف بزنین تا از این حالت روحی خارج بشم. تا حتی امدم بیرون از جلسه که اون خانم داشت سوال می کرد و من سمت چپتون ایستاده بودم که از نظر ظاهری تاییدم کردین. دیدم همراهتون کاغذ بهتون ندادن تا محل اتاقی که نهار می خواستین بخورین امدم ولی بازم نشد دیگه حرف بزنم فقط از خدا می خواستم بشه سوالات مو ازتون بپرسم خانوادم با اینکه خیلی اصرار کردم دیگه نیاوردنم جلسه با اینکه خیلی دوست داشتم تمام جلساتتون حتی مسجد العلی هم شرکت کنم حتی دوست داشتم میدونستم کی میرین حرم تا فقط فقط واسه چند دقیقه هم که شده باهاتون حرف بزنم چون نمیتونم برم مشاوره ای کاش مشاوره زندگی بهتر تلفنی بود تا من زنگ می زدم ولی ... من تمام صفحات پرسش ها رو برای خودم بعد از خواندن ذخیره می کنم .این تقریبا چند تا سوالا های من است راهنمایی کنین ممنون میشم: 1-گفته بودم از بهمن بهش دروغ گفتم و ارتباط پیامکی و تماسی قطع کردم ( گفتم مامانم ازم گوشی گرفته) ولی بازم وسوسه دست بردار نیست . مخصوصا وقتی رفت ماه عسل و برگشت دائم می گفت چرا زنگ نزدی؟ حداقل یک تک زنگ می زدی ولی من با اینکه هر لحظه دلم می خواست بهش زنگ بزنم ولی از ترس اینکه یک زمانی به سرم نیاد این کار را انجام نمیدم.. چه کار کنم موندم از این هم سس عنصری خودم؟ 2-چند وقتیه که نمازام شده اخر وقت نمیدونم چه کار بکنم که بشم مجنون خدا... 3-موندم با دلم به این دلیل که دائم سراغ دیگران می کنه تا یکی از بستگان واسه پسراش پیشنهاد داد من دیگه دوباره خواب زندگیم شد فکر خیال .... 4-چند وقتیه خیلی پرخاشگر وتند خو شدم با خانوادم , از دست خودم خسته شدم با این اخلاقم ... 5- اگه ادم دعا کنه زود ازدواج کنه , خدا رو اجبار نکرده؟؟ 6-....................... ببخشید چون اگه بخوام بنویسم خیلی طولانی میشه هر چند که الان سرتون به درد اوردم و احتمالا با خودتون میگین یک سری حرف های بی خودی نوشتم ولی اینا با هزار تای دیگه حرفای دلم و دغدغه ذهنی من شده ممنون میشم کمکم کنین اگه میشه راهنمایی کنین و بگین چه کار کنم . لطفا راهنمایی کنیین چون به بن بست فکری رسیدم فقط نگین برو پیش مشاوره راهنماییت میکنه چون می خوام خودتون این کار بکنین چون اونا دائم میگن حضوری باید بیای وقت بگیری ولی من نمیتونم برم... ببخشید واقعا عذر می خوام که طولانی شد یا علی
- [سایر] سلام خانم دکتر کهتری خسته نباشید من این سوال را برای خواهرم میپرسم و مشخصات بالا هم مربوط به خواهر است لطفا مرا راهنمایی کنید ممنون میشوم. خواهر من یه ماه ونیم قبل همسرش را از دست داد (بر اثر برق گرفتگی و ضربه ای که به سرش وارد شده بود در سقوط از پشت بام منزلش).خواهرم یه دختر 14 ساله داره . خواهرم به شدت افسرده شده و شب روز کارش گریه کردن نماز خواندن و دعا کردن شده است بسیار بد خلق شده و نسبت به مادرم که دلش برایش میسوزد بد رفتاری میکند از زمانی که این اتفاق افتاده است مادر و پدر اصلا به منزل خودشان نرفته اند و با او هستند زیرا یه روز که تنها بوده به بالای پشت بام رفته و از ان زمان مادر از ترس اینکه بلایی سر خودش بیاورد با او هستند . مادرم کل کارهای خانه خواهرم را انجام میدهد و از تمام مهمانها پذیرایی میکند و کسی هم نیست که کمکش کند خواهر داغدیده ام که اصلا کمک نمیکند خواهر دیگرم هم باردار است و نمیتواند و من نیز در شهر دیگری زندگی میکنم. دختر خواهرم هم که در سن بدی است و نمیتواند این قضیه را درک کند و خوشبختانه اصلا بی تابی نمیکند ولی به دختر خاله ام و شوهرش به شدت وابسته شده است و تمام فکرش این است که تمام وقتش را با دختر خاله ام بگذراند و متاسفانه چون بعد از این حادثه خواهرم زیاد به او توجهی نداشت و مدام گریه میکرد دخترش از او فاصله گرفته جالب این که در هیچکدام از مراسمش باباش شرکت نکرد و میگفت (مامانم زیاد گریه میکنه و من حالم بد میشه) حال لطفا مرا راهنمایی کنید .مادرم چه کار کند این کارشان درست است ضمن اینکه مادرم میخواست خواهرم را مدتی از خانه اش دور کند و به منزل خودشان ببرد که با برخورد بسیار بد خواهرم مواجه شد. چند روز نیز او را با اصرار فراوان به منزل خودم آردم ولی هیچ فایده ای نداشت. خواهش میکنم راهنمایی کنید با دختر خواهرم چه کار کنیم چگونه رفتار کنیم چون واقعا در سن بدی است. رفتارمان با خواهرم چگونه باشد واقعا کلافه شده ایم. ممنون از لطف شما بسیار سپاسگزار میشوم جوابم را بدهید خدا خیر دنیا و آخرت را به شما بدهد
- [سایر] با سلام و تشکر از شما و دست اندرکاران در تهیه این سایت. من حدود یک سال پیش تصمیم جدی به ازدواج گرفتم. با اینکه از نظر خیلی ها چون هنوز درسم تموم نشده بود و سربازی نرفته بودم، شرایط ازدواج و نداشتم ولی خودم احساس میکردم که آمادگیش و دارم. اگه بخوام به خاطر این چیزا ازدواجم و عقب بندازم اون دنیا که ازم سئوال کنن، این چیزا دلایل قانع کننده ای نیست. خیلی جاها رفتیم خواستگاری و به خاطر همین چیزا ردم میکردن (یا اینکه اونا معیارهای من و نداشتن). حتی خیلی جاها به خاطر اینکه خونه و ماشین نداشتم من و رد میکردن!! اصلا به نظر من منطقی نمیاد که پسر همه سختیها رو تنهایی تحمل کنه بعد که خونه زندگیی درست کرد، یک دختر بیاد شروع کنه به زندگی. اگه قراره که زن و شوهر شریک زندگی هم باشن، باید تو سختیها و خوشیها هر دو شریک باشن. همین که من شغل داشتم و دستم به دهنم میرسید از نظر بلوغ مالی کفایت میکنه. بالاخره خدا نصیب کرد و با همسر کاملا مناسبی ازدواج کردم و الان خیلی راضیم و خدا رو شکر میکنم. ما هر چه بیشتر میگذره به هم دیگه بیشتر علاقمند میشیم. طوری که اگه فقط نصف روز احوال هم و نپرسیم شدیدا دلتنگ هم میشیم. ولی حالا که داره به زمان رفتن من به سربازی نزدیک میشه مشکلی که پیش اومده اینه که روز به روز داره به نگرانی نامزدم از رفتن من اضافه میشه. با اینکه سعی میکنه خیلی بروز نده و مدام میگه که برو سربازی ولی نگرانیش کاملا مشخصه. گاهی اوقات که... میبینم که دور چشماش خیسه. حاج آقا من خیلی از این کاری که کردم ناراحتم. خدا میدونه هدفم از ازدواج امریه گرفتن و این چیزها نبوده، درسته که اینها رو هم داشته ولی من هدفم این بوده که ازدواجم و دو سال عقب نندازم و اینکه اگه همسرم میتونه، شرایطی رو برای من آسونتر بکنه، خوب این کار باید انجام بشه. حالا احساس میکنم من آدم خودخواهی بودم که به خاطر خودم دختری رو تا این حد ناراحت کردم. حالا شما بگین من اشتباه کردم؟ حالا که ازدواج کردیم و همه چیز تموم شده، گاهی اوقات با خودم میگم شاید خوب باشه از محبتم بهش کم کنم حتی یک کمی بدرفتاری هم بکنم تا راحتتر بتونه دوریم تو این سه ماه آموزشی تحمل کنه. ولی نمیدونم کار درستیه یا نه. به نظر شما این کار، منطقیه؟ راه بهتری هم هست؟
- [سایر] با درود و خسته نباشید و شادباش سال نو خدمت خواهر گرامی سرکار خانم کهتری سوال قبلم از خانم عطاریان بود و این متن رو برای پرسش از ایشون نوشتم اما فقط جنبعالی مشاوربودید دیگه از شمامی پرسم ____________________________ پیرو پرسش شماره 851453 به علت ناقص بودن پاسخ شما به نحوی دیگه از شما درخواست راهنمایی دارم من مطالعاتم روی دو حوزه هست حوزه زبان خارجه و حوزه مهندسی و درمورد روانشناسی بازاری و روانشناسی محض مطالعات خیلی خیلی کمی دارم اینکه مجبورم تو خونه بمونم و مطالعه کنم بر سر علاقه نیست بر سر اجباری هست که از دو جهت به من وارد میشه یکی ضرورت اونها که به خاطر پیدا کردن شغل هست و ناچارم تو زمان کوتاه مطالب زیادی رو مطالعه کنم و دیگری به خاطر محیط هست چون من توی شهری زندگی می کنم که مهاجرم . روزی یک ساعت بیرون میرم هر چند که کار ضروری ندارم فقط به خاطر بیرون رفتن .. تمایل زیادی به بودن در کنار همسالان دارم ولی کسی نیست که باهاش باشم از طرفی همه ایده های شما رو تصدیق می کنم و سعی می کنم به توصیه های شما عمل کنم در مورد شیزوفرنی کاملا حق با شماست و اینو رو خیلی خوب می دونم که بدترین کار برای فردی که احساس روان رنجوری می کنه اینه که کتاب بخونه و نشونه های اون را با زندگی خودش تطبیق بده . من از لحاظ روحی کاملا سالمم . سوال اصلیم این بود که من تیک حرکت سر رو از زمان دبیرستان یعنی 17 سالگی داشتم اون موقع که خیلی توی جمع بودم ... الان این یه مشکله برای درمانش باید چکار کنم به روانپزشک روانشناس یا متخصص مغر و اعصاب یا گفتاردرمانی یا .... مراجعه کنم یا ؟ ورزش انجام نمی دادم ولی از اسفند ماه شروع کردم به ورزش کردن از طرفی وضعیت مالی خانواده خرابه نمی تونم زیاد خرج کنم یا به تفریح و مسافرت و ... برم توی خیلی چیزها محدودم امیدوارم بتونید درک کنید زیاد طفره نمی رم . خریدهای منزل رو هم انجام می دادم و می دم مثلا هر روز نون یا سبزی یا ... تهیه می کنم سوال من درباره داروهای ضد اضطراب این نبود که شما اینجا اعلام کنید خواستم بدونم با دارو قابل کنترل هست و باید به چه نوع پزشکی مراجعه کنم که بیان فرمودید روانپزشک . ضمن تشکر به خاطر وقتی که صرف می کنید به طور خلاصه سوالهام رو تکرار می کنم: 1- من تیک ( احتمالاً عصبی ) سر دارم .سرم رو تکون می دم برای درمانش باید چکار کنم ؟ 2- زمانی که تحت فشار قرار می گیرم دچار استرس می شم که به تناسب شدت و مدت زمان استرس دچار سردردی میشم که با کدئین و مسکن های گیاهی قابل درمان نیست برای درمانش باید چیکار کنم ؟ ( حالت های استرس زا : وانمود کردن دروغین ، حضور در مصاحبه های شغلی ، مشاجره ، مسافرت بیش از سه ساعت ، رانندگی بیش از سه ساعت ، تغییر وضعیت محل خواب و استراحت ، احساس عقب بودن از حدی که برای خودم مشخص کردم ، حضور در مکان هایی که پلیس هست ) 3- شما جوشانده بابونه یا جوشانده های دیگه رو چقدر مفید می دونید ؟