باسلام وخسته نباشید.مدتی است که یکی ازافرادغامیل به خواستگاریم امده است فردخوب ومناسبی است ولی من هیچ علاقه ای به این اقاندارم پدرم باره به من گفته اندکه این اقامناسب است اما من قبول نکردم هروقت هم خواستگارمی اید پدرم می گویند این اقا ازاین خواستگار بهتر است من احساس خوبی به این اقاندارم وهرچه قدرهم فکرکردم حتی ذره ای هم نظرم عوض نشدلطفا راهنمایم کنیدکه چی کار کنم وچگونه باپدرم صحبت کنم مگرمی شودبه اجبارباکسی ازدواج کرد.باتشکر.
سلام دوست عزیز اگر علاقه‌ای به این آقا ندارید، این موضوع را مشخصاً به پدرتان بگویید. به پدرتان بگویید «من نمی‌توانم با اجبار با کسی زندگی کنم که او را دوست ندارم.» به ایشان بگویید «اگر من با ایشان ازدواج کنم چون ایشان را دوست ندارم و به ایشان علاقه‌ای ندارم، با کوچک‌ترین رفتار به شدت از او عصبانی و ناراحت می‌شوم و این موضوع باعث جنگ اعصاب بین ما می‌شود. همین رفتارهای کوچک باعث دلسردی بیشتر من در زندگی شده و در نهایت مجبور می‌شوم در آینده از رابطه با این فرد به خارج شوم.» پس از گفتن این موارد به پدرتان بگویید «شما دارید با تحت فشار گذاشتن من، زندگی مرا خراب می‌کنید. خواهش می‌کنم اجازه بدهید خودم را در مورد زندگیم تصمیم بگیرم. البته منظورم این نیست که به من کمک نکنید و با من لج بازی کنید. اما من قرار است با ایشان زندگی کنم و خیلی خوب می‌دانم که نمی‌توانم این کار را انجام دهم. اگر شما می‌خواهید من بیچاره شوم و از زندگی خودم لذت نبرم پس مرا تشویق کنید تا این کار را انجام داده و به این آقا بله بگویم» اگر پدرتان به شما گفت علاقه پس از ازدواج ایجاد می‌شود، به ایشان بگویید «من نمی‌توانم به این امید که بعداً رابطه برقرار شود آینده‌ام را خراب کنم، چه تضمینی وجود دارد که بعداً علاقه‌ای به وجود بیاید. هیچ کس نمی‌تواند تضمین کند که بعداً رابطه ما رابطه صمیمانه‌ای باشد. من نمی‌توانم به خاطر نسیه ای در آینده که شاید به دست بیاورم ریسک بزرگی کنم. اگر خدای‌نکرده من مجبور به جدایی شوم این من هستم که باید تاوانش را بدهم نه شما. پس خواهش می‌کنم به جای اینکه به من فشار بیاورید تنها به من کمک کنید و ویژگی‌های مثبت و منفی خواستگار‌های مرا به من بگویید و تصمیم‌گیری را به خودمان بسپارید.» اگر نمی‌توانید این حرف‌ها را مستقیماً به پدرتان بزنید، چند بار این حرف‌ها را جلوی آینه برای خودتان بازگو کنید. البته قبل از آن همه حرف‌های خودتان را کاملاً بنویسید و بارها آن را در مقابل آینه تکرار کنید. بدین‌ترتیب هم ترس شما می‌ریزد و همه در هنگام گفتن حرف‌هایتان دچار اضطراب و لرزش صدا نمی‌شوید و بدین ترتیب می‌توانید قاطعانه احساسات و نظرات خودتان را با پدرتان مطرح کنید. پیروز باشید
عنوان سوال:

باسلام وخسته نباشید.مدتی است که یکی ازافرادغامیل به خواستگاریم امده است فردخوب ومناسبی است ولی من هیچ علاقه ای به این اقاندارم پدرم باره به من گفته اندکه این اقامناسب است اما من قبول نکردم هروقت هم خواستگارمی اید پدرم می گویند این اقا ازاین خواستگار بهتر است من احساس خوبی به این اقاندارم وهرچه قدرهم فکرکردم حتی ذره ای هم نظرم عوض نشدلطفا راهنمایم کنیدکه چی کار کنم وچگونه باپدرم صحبت کنم مگرمی شودبه اجبارباکسی ازدواج کرد.باتشکر.


پاسخ:

سلام دوست عزیز اگر علاقه‌ای به این آقا ندارید، این موضوع را مشخصاً به پدرتان بگویید. به پدرتان بگویید «من نمی‌توانم با اجبار با کسی زندگی کنم که او را دوست ندارم.» به ایشان بگویید «اگر من با ایشان ازدواج کنم چون ایشان را دوست ندارم و به ایشان علاقه‌ای ندارم، با کوچک‌ترین رفتار به شدت از او عصبانی و ناراحت می‌شوم و این موضوع باعث جنگ اعصاب بین ما می‌شود. همین رفتارهای کوچک باعث دلسردی بیشتر من در زندگی شده و در نهایت مجبور می‌شوم در آینده از رابطه با این فرد به خارج شوم.» پس از گفتن این موارد به پدرتان بگویید «شما دارید با تحت فشار گذاشتن من، زندگی مرا خراب می‌کنید. خواهش می‌کنم اجازه بدهید خودم را در مورد زندگیم تصمیم بگیرم. البته منظورم این نیست که به من کمک نکنید و با من لج بازی کنید. اما من قرار است با ایشان زندگی کنم و خیلی خوب می‌دانم که نمی‌توانم این کار را انجام دهم. اگر شما می‌خواهید من بیچاره شوم و از زندگی خودم لذت نبرم پس مرا تشویق کنید تا این کار را انجام داده و به این آقا بله بگویم» اگر پدرتان به شما گفت علاقه پس از ازدواج ایجاد می‌شود، به ایشان بگویید «من نمی‌توانم به این امید که بعداً رابطه برقرار شود آینده‌ام را خراب کنم، چه تضمینی وجود دارد که بعداً علاقه‌ای به وجود بیاید. هیچ کس نمی‌تواند تضمین کند که بعداً رابطه ما رابطه صمیمانه‌ای باشد. من نمی‌توانم به خاطر نسیه ای در آینده که شاید به دست بیاورم ریسک بزرگی کنم. اگر خدای‌نکرده من مجبور به جدایی شوم این من هستم که باید تاوانش را بدهم نه شما. پس خواهش می‌کنم به جای اینکه به من فشار بیاورید تنها به من کمک کنید و ویژگی‌های مثبت و منفی خواستگار‌های مرا به من بگویید و تصمیم‌گیری را به خودمان بسپارید.» اگر نمی‌توانید این حرف‌ها را مستقیماً به پدرتان بزنید، چند بار این حرف‌ها را جلوی آینه برای خودتان بازگو کنید. البته قبل از آن همه حرف‌های خودتان را کاملاً بنویسید و بارها آن را در مقابل آینه تکرار کنید. بدین‌ترتیب هم ترس شما می‌ریزد و همه در هنگام گفتن حرف‌هایتان دچار اضطراب و لرزش صدا نمی‌شوید و بدین ترتیب می‌توانید قاطعانه احساسات و نظرات خودتان را با پدرتان مطرح کنید. پیروز باشید





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین