با سلام کاربر گرامی ، خود شما اطرافیانتان را چه قدر درک میکنید ؟؟فکر میکنید ، انها چه قدر از شما و میزان درک کردنتان رضایت دارند ؟؟؟واقعیت این هست که آن درک کاملی که اغلب انتظار میرود، اصلا امکان پذیر نیست . زیر هر شخصی از منظر و نگاه خودش به مسائل دقت میکند و خیلی متوجه احساس و خواست طرف مقابل نمیتواند باشد. اصلا نمیشود بود ، زیرا شما باید همیشه شش دانگ حواستان به خواست و انتظار دیگری باشد .این موضوع فقط مختص دوره نوزادی است . اگر بیشتر باشد ، واقعا اطرافیان تحملشان از بین میرود .مثل والدینی که کودکان با شرایط خاص دارند و برایشان نگهداری از موجودی که همیشه باید شش دانگ حواستان به او باشد سخت هست . لذا شما میتوانید در ازدواج فردی را داشته باشید که چارچوب اعتقادیش به شما نزدیک باشد و نگاه نزدیکی به شما داشته باشد و انتظاراتش تا حدی شبیه شما باشد و یادگرفته باشد که به تفاوتها احترام بگذارد . این یک انتظار منطقی است و احتمال موفقیت در ازدواج برای چنین زوجی که انتظار معقول دارند ،بیشتر است .لذا اولا انتظار خودتان را تعدیل کنید . بعد اینکه فراموش نکنید ، در پس هر انتظاری که دارید ، باید بتوانید در همان حد انتظار طرف مقابل را نیز برآورده کنید .موفق باشید
سلام چجور میتونم همسری را انتخا کنم که بفهمم منو درک میکنه؟یعنی همو خوب بفهمیم واز لحاظ روحی به هم نزدیک باشیم؟حتی در خانواده احساس میکنم کسی منو درک نمیکنه میخوام با یکی ازدواج کنم منو بفهمه ممنون میشم راهنمایی کنید
با سلام کاربر گرامی ، خود شما اطرافیانتان را چه قدر درک میکنید ؟؟فکر میکنید ، انها چه قدر از شما و میزان درک کردنتان رضایت دارند ؟؟؟واقعیت این هست که آن درک کاملی که اغلب انتظار میرود، اصلا امکان پذیر نیست . زیر هر شخصی از منظر و نگاه خودش به مسائل دقت میکند و خیلی متوجه احساس و خواست طرف مقابل نمیتواند باشد. اصلا نمیشود بود ، زیرا شما باید همیشه شش دانگ حواستان به خواست و انتظار دیگری باشد .این موضوع فقط مختص دوره نوزادی است . اگر بیشتر باشد ، واقعا اطرافیان تحملشان از بین میرود .مثل والدینی که کودکان با شرایط خاص دارند و برایشان نگهداری از موجودی که همیشه باید شش دانگ حواستان به او باشد سخت هست . لذا شما میتوانید در ازدواج فردی را داشته باشید که چارچوب اعتقادیش به شما نزدیک باشد و نگاه نزدیکی به شما داشته باشد و انتظاراتش تا حدی شبیه شما باشد و یادگرفته باشد که به تفاوتها احترام بگذارد . این یک انتظار منطقی است و احتمال موفقیت در ازدواج برای چنین زوجی که انتظار معقول دارند ،بیشتر است .لذا اولا انتظار خودتان را تعدیل کنید . بعد اینکه فراموش نکنید ، در پس هر انتظاری که دارید ، باید بتوانید در همان حد انتظار طرف مقابل را نیز برآورده کنید .موفق باشید
- [سایر] با سلام و روز بخیر به شما من دختر حساس و زود رنجی هستم همسرم هم بسیار خوبه گاهی یه چیزایی میگه که منو ناراحت میکنه و بالطبع روی رفتارم تاثیر گذاره میخوام بدونم چکار کنم که زود رنج نباشم جدیدا هم زود عصبانی میشم میخوام رفتارمو عوض کنم لطفا منو راهنمایی کنید با تشکر از شما
- [سایر] با عرض سلام مجدد ممنون از پاسختون من دو تا مساله مشکل دارم. اول اینکه اگر تو بعضی از مسایل از نامزدم یا خونواده اش ناراحت میشم و اذیتم میکنه ایا این مساله مهم هست یا نه؟ یعنی می تونیم بر این اساس تصمیم بگیرم؟ آخه میگن بعد ازدواج خیلی چیزا تغییر می کنه. دوم اینکه چجور میتونم ملاک های اصلی برای ازدواج را برای خودم تشخیص بدم؟ دچار سردرگمی شدم.
- [سایر] سلام و عرض ادب، مدتیست نسبت به ازدواج احساس نیاز میکنم و خانواده ام از این مسئله آگاهند. اما مشکلات روحی و اضطراب که دلیل خاصی هم برایش پیدا نمیکنم به سراغم آمده و روی کار و زندگیم تأثیر منفی گذاشته بطوریکه ارتباط با افراد دیگر برایم سخت شده و همین مسأله مرا از درگیر شدن در امر ازدواج با روحیات فعلی میترساند. ممنون میشم راهنماییم کنید. تشکر
- [سایر] سلام برادرم24 سالشه و معتقد ولی چند وقته که متاسفانه با دختری اشنا شده و روابطش هر روز داره عمیقتر میشه از طرفی از لحاظ اقتصادی موقعیت مناسبی نداره ولی کاملا از لحاظ روحی احساس نیاز میکنه راهنمائی بفرمائید چطور می تونیم کمکش کنیم ممنونم
- [سایر] سلام من ازتون کمک میخوام مشکلات زیادی دارم که بیشترش روحی و روانیه امیدوارم شما بتونید کمکم کنید. ... دلم میخواست اونقدر پست بودم که میتونستم خودمو خلاص کنم اما نمی تونم . دلم میخواد خدا دوسم داشته باشه منو فراموش نکنه دعاهامو بشنوه کمکم کنه شما بگید من چی کار کنم خواهش میکنم کمکم کنید دیگخ نمی تونم دارم خفه میشم
- [سایر] سلام من حدود 9ماه نامزد بودم و 4ماهه ازدواج کردم،25 سالمه و شاغل هستم.همسرم خوبه وکمکم هست وراضیم ولی یه اخلاقی داره که منو اذیت میکنه اونم اینکه وقتی من کل جریانات را در هر مورد تعریف میکنم ولی اون زیاد راجع به اینکه روزایی که رفته خونه مامانش و من نبودم و چی شده هیچی نمیگه و میپرسی چه خبر فقط میگه سلامتی و مادر شوهرم هم خیلی یواشکی اگه چیزی بهش بخواد بگه میگه که من اصلا متوجه نمیشم کی گفته و بنظرم این کار جالبی نیست چون مامان و بابای خودم همهچیه همو خبر دارن و قائم نمیکنن.و اذیت میشم میشه راهنمائی کنین.لطفا
- [سایر] جناب مرادی سلام امیدوارم منو یادتون باشه(همایش6آذر87)ببینیدمن اصلا ازانتخابم پشیمون نیستم ولی شرایط جوری شد که اصلا انتظارشو نداشتم (نمیخواستم خانوادشون بدونن که این---)وحالا فقظ از شما پدر بزرگوار راهنمایی میخوام شاید بپرسید چرا الان ؟چون دیگه قدرت تشخیص ندارم احساس میکنم راهمو گم کردم
- [سایر] با سلام . ممنون از اینکه منو دوست خودتون خطاب کردید .پاسخ شما رو در رابطه با سوالم (هنگام تصمیم گیری دچار اضطراب میشم و استرس دارم که هر سریعتر اون کار رو انجام بدم) خوندم برام خیلی جالب بود شما گفتید که باید فاصله تصمیم گیری رو کوتاه تر کنم و یک احساس منفی نسبت به جسم ووضعیت ظاهری خودم دارم که از نظر دیگران خیلی جدی نیست وقبلا هم برای خودم هم جدی نبود و جدیدا خیلی باعث آزارم میشه شما فرمودید که این احساس منفی بیش از انکه به جسم شما مربوط باشه به اضطراب مربوطه. حالا میخوام بدونم که این اضطراب ریشه کجاست؟ وچگونه میتونم اون رو بر طرف کنم در ضمن در گذشته بیشتر والدانه داشتم که شاید یکی از دلایل تعارضاتم باشه . ممنون میشم اگه راهنمایی کنید.
- [سایر] با سلام من یک راهنمایی و یک سوال از امام زمان دارم چطور میتونم ببنمش یا صداشو بشنوم در حالی که امام زمان بیشتر با ادم های خالص رودر رو میشه در حالی که من ممکنه گناهان بزرگی داشته باشم که اصلا دلشون نخواد منو راهنمایی کنن احساس مکنم مشکلم فقط به دست ایشون حل میشه میخوام باهاشون حرف بزنم چرا ادعا مکنن که من متعلق به همم ولی فقط برای بنده های خاصند بگیرد هر چکار کنم فقط نگید که بعد از این همه سال یک دفعه تمام گناهاما ترک کنم چرا که بارها این کارو کردم بی نتیجه بوده من فقط یک راهنمایی میخوام با تشکر از شما
- [سایر] باسلام من حدود یک ساله که ازدواج کردم ولی هنوز توی عقد هستیم جدیدا روی کار همسرم خیلی حساس شدم و صبح ها مجبورش میکنم زود از خواب بلند بشه حتی اگه اون روز کار نداشته باشه ازش میخوام از خونه بیرون بره همسر من مشاور حقوقی است و همیشه نیاز نیست در سر کارش باشه و کار ثابتی نداره و این خیلی منو مضطرب کرده و تازگی باعث شده که من به همسرم این حرفا رو رک بگم و بگم که خیلی تنبلی چرا صبح زودتر از خواب بلند نمیشیو اونو با کسای دیگه تو فامیل مقایسه کنم خودم هم از این بابت ناراحت میشم و بعد از اون معذرت میخوام ولی دیگه فکر میکنم یکجورایی همسرم ازحرفای من خسته شده یا براش عادی شده و این منو خیلی ناراحت میکنه اگر ممکنه منو راهنمایی کنید میدونم اشتباه از منه ولی در شرایط اقتصادی فعلی واقعا من برای آیندمون نگرانم ما حتی پول پیش کافی برای اجاره یک خونه نداریم