با سلام . دوست خوبم مهم ترین و بهترین درمان ترس ها حساسیت زدایی منظم است که البته اگر توسط روان شناس به صورت حضوری انجام بشه خیلی بهتره . سعی کنید هر روز این تمرین رو داشته باشید . اتاق ار در کمترین حدی که ممکنه برای شما ایجاد ترس کنه روشن کنید . "شاید لازم باشه از یک کید برق درجه دار استفاده کنید . " و در ان به مدت 10 دقیقه باقی بمانید در این زمان به خود القا کنید که توانایی ماندن را دارید و هیچ تفاوتی با یک اتاق روشن ندارد و هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد . پس از آن و در صورت کم شدن ترس ، روز بعد میزان روشنایی را کم و کمتر کنید تا ترس در هر مرحله از شما رفع شود و به سراغ مرحله بعد بروید .اگر درجه بندی نور برای شما مقدور نیست . زمان را در اتاق نیمه روشن به تدریج زیاد کنید تا مرحله به مرحله ترس شما کم شود . ابتدا ده دقیقه ، سپس 20 دقیق، سپس سی دقیقه . به این مرحله که برسید دیگه به نظر میاد تقریبا ترس شما از بین رفته باشه .
سلام
من در زمان کودکی برایم اتفاقی در شب رخ داد که باعث ترسیدن من از تاریکی شد فکر می کردام با افزایش سن ترس از تاریکی من برطرف شود اما هنوز هم بااین ترس مشکل دارم ازشما مشاوره محترم راهنمای می خواستم با تشکر از شما عزیزان
با سلام . دوست خوبم مهم ترین و بهترین درمان ترس ها حساسیت زدایی منظم است که البته اگر توسط روان شناس به صورت حضوری انجام بشه خیلی بهتره . سعی کنید هر روز این تمرین رو داشته باشید . اتاق ار در کمترین حدی که ممکنه برای شما ایجاد ترس کنه روشن کنید . "شاید لازم باشه از یک کید برق درجه دار استفاده کنید . " و در ان به مدت 10 دقیقه باقی بمانید در این زمان به خود القا کنید که توانایی ماندن را دارید و هیچ تفاوتی با یک اتاق روشن ندارد و هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد . پس از آن و در صورت کم شدن ترس ، روز بعد میزان روشنایی را کم و کمتر کنید تا ترس در هر مرحله از شما رفع شود و به سراغ مرحله بعد بروید .اگر درجه بندی نور برای شما مقدور نیست . زمان را در اتاق نیمه روشن به تدریج زیاد کنید تا مرحله به مرحله ترس شما کم شود . ابتدا ده دقیقه ، سپس 20 دقیق، سپس سی دقیقه . به این مرحله که برسید دیگه به نظر میاد تقریبا ترس شما از بین رفته باشه .
- [سایر] با سلام من در دوران کودکی توسط فامیل های مادرم خیلی مورد آزار و اذیت قرار می گرفتم چون اصولا آن ها افراد عصبی و فحاشی هستند و من هیچ عکس العمل تندی به خاطر مادرم هیچ وقت نشان ندادم البته 4 سالی است که ما با آن ها رفت و آمد نداریم اما هر وقت به طور اتفاقی آن ها را جایی میبینم دچار تپش قلب شدید و اختلال حواس می شوم و موقع درس خواندن اگر به یاد آن ها بیفتم درس خواندن برایم غیر ممکن می شود لطفا مرا برای حل این مشکل راهنمایی کنید با تشکر.
- [سایر] با سلام خانم دکتر کهتری من خیلی ترس دارم .... از تاریکی ... کسی خونه نباشه تو خونه تنها نمیتونم بمونم .. . شاید از این گفته من یکم لبخند بزنید یا خندتون بگیره ولی بعضی شب ها هم میترسم برم دستشویی .... الان دانشجو هستم .. شکر خدا تو شهر خودمون درس میخونم وای به روی که میرفتم به خوابگاه دانشجویی ! خانواده هم از این موضوع خبر دارن اما نتونستن این مشکل من رو حل کنند. نمیدونم اگه متاهل شدم یا اگه خواستم به سربازی برم چه کار کنم ! خانم دکتر راه حلی پیش روی من بزارید . با تشکر از زحمات شما
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید.من مادر دو تا بچه هستم .مشکل من اینکه استرس و اضطراب زیادی دارم و دلم خیلی شور میزنه و خیلی میترسم وقتی در خانه هستم فکر میکنم که میخواهد یک اتفاق بدی بیافتد و دلم شور میزند و فکر میکنم اگر اتفاق وحشتناکی بیافتد من چکار باید بکنم به شوهرم چهطور خبر بدهم؟وقتی بیرون از خانه که میروم احساس میکنم که قرار است اتفاق بدی بیافتد و مدام ایه الکرسی میخونم که اتفاقی برای من و بچه هام نیافتد از مرگ بچه هام و شوهرم خیلی میترسم انقدر که بعضی وقتها از ترس تنم میلرزه و گاهی اوقات هم گریه میکنم و مدام احساس میکنم که کسی پشت سرم است و گاهی اوقات در تاریکی خانه میترسم که یک قیافه وحشتناکی ببینم.از شما خواهشمندم به من کمک کنید تا از این اوضاع خلاص بشم . پیشاپیش از زحمات شما عزیزان متشکرم
- [سایر] با عرض سلام بنده به تشخیص دکتر عمومی حدود 6 ماه پیش وضعیت بیماریم افسردگی تشخیص دادند و دو قرص ونلافاکسین 75 و قرص کلوزاپین 25 هنگام شب استفاده می کنم حدود یک ماه هست حالم بهبود پیدا کرده ولی یه مشکل برایم از ابتدا با مصرف این دارو هابرایم ایجاد شد یک هفته بعد از مصرف این دو دارو بدن دچار خارش شده و با مصرف قرص بتامتازون برطرف میشه سوالم این است ایا داروی جایگزین برای قرص های افسردگیم وجود داره که به ان حساسیت نداشته باشم.با تشکر
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید. یک سوال داشتم آن هم این که چند سال است که ازدواج کرده ام و مشکل چندانی با همسرم نداشتم تا این که کم کم به این موضوع پی بردم که اعضای نزدیک خانواده همسرم (به دلیل فوت پدر وی در سن کودکی) کمک های بی دریغی از لحاظ مادی از زمان کودکی تا قبل از ازدواج می کرده اند. از زمانی که این مطلب را فهمیده ام تمام رفتارهای اطرافیان (خانواده همسرم) برایم غیرقابل تحمل شده و مدام فکر می کنم با تحقیر به ما نگاه می کنند و درباره ما فکر می کنند( با این که الان همسر من فوق لیسانس و دانشجوی دکتری است) . تمام رفتارها را حمل بر تحقیر می گذارم و فکر می کنم هیچ کس برای همسر من و در نتیجه برای من احترام لازم را قایل نیست. چطور با این موضوع کنار بیایم؟ این قضیه باعث شده احترام همسرم پیش خود من هم کم بشود....
- [سایر] سلام و خسته نباشید سوال من در رابطه باپسر 11 ساله ام هست من دو پسر دارم که مشکل من باپسر بزرگترم که 11 ساله هست میباشد پسر من از سن شش ماهگی در اتاق جدا میخوابید و هیچوقت احساس ترس یا نامنی نمیکرد ولی الان نزدیک یکسال هست که حاضر نیست در اتاق خود بخوابد حتی با وجود برادر 4 اله اش باز نیمه های شب میبینم که امده کنار من وپدرش خوابیده و حتی زمانی که خاله اش که 18 سال سن دارد در اتاق او میخوابید (نزدیک 3 ماه مهمان ما بود) بازم در نیمه های شب به اتاق ما میامد و این مسله خیلی برای ما نگران کننده شده است و مسله دوم که او بسیار دچار اظطراب میشود امتحان دارد یا کلاس زبان یا موسیقی میرود بیشتر مواقع دچار استرس میباشد و این مسله باعث میشود مدام به دستشویی برود وعلت رو من نمیفهم البته بگوییم او خیلی بچه با استعدادی هست و به زبان انگلیسی مثل زبان مادری تسلط کامل دارد و در درس و زن ویلون هم بسیار موفق میباشد ممنون میشوم مرا راهنمایی کنید
- [سایر] با سلام و خسته نباشید مادری هستم که یک پسر و دختر دوقلو 7 ساله دارم. پسرم فوق العاده خجالتی و در مکانهای عمومی نظیر مهمانی، عروسی، محیط مدرسه و... دچار اظطراب و استرس شده تا حدی که به اسفراغ می افتد. از سن 4 سالگی که آنها را به مهد کودک فرستادم در اثر استفراغهای مکرر و بی دلیل اش متوجه موضوع استرس و نگرانی در پسرم شدم. البته دخترم نیز شخصیت کم رویی است اما از لحاظ روانی بسیار آرام است و بدون استرس در مکانهای عمومی ظاهر می شود. مشکل پسرم همین طور ادامه داشت تا زمانیکه سال گذشته پا به مدرسه گذاشت(در مقطع پیش دبستانی) حدوداً تا یکماه این مشکل را داشت و به محض ورود به مدرسه استفراغ می کرد و خودش از این مشکل بیشتر از همه عذاب می کشید تا جائیکه به خاطر اینکه مدام جلوی بچه های دیگر این مشکل را پیدا می کردمی ترسید که به مدرسه برود در حالیکه به معلمش عشق می ورزید و تکالیف اش را با اشتیاق فراوان انجام می داد. اما هر صبح نیم ساعت قبل از رفتن به مدرسه دچار اظطراب می شد تا جائیکه دست و پایش سرد می شد و می لرزید. خوشبختانه معلمش خیلی کمک کرد و با دادن مسئولیتهای مختلف به این بچه اعتماد به نفس اش را بالا برد و بعد از یکماه مشکل این بچه برطرف شد و به راحتی با محیط مدرسه ارتباط برقرار کرد قابل ذکر است در مقطع پیش دبستانی پسرم با خواهرش در یک کلاس و کنار هم بودند.بعد از تمام شدن مدرسه به پیشنهاد معلم اش پسرم را در یک کلاس تابستانی که مورد علاقه خودش بود (ژیمناستیک) ثبت نام کردم تا محیط خارج از خانه را به تنهایی و بدون حضور خواهرش تجربه کند اما متاسفانه اولین جلسه کلاس با وجود علاقه فراوان با همان مشکل اظطراب بالا و استفراغ شروع شد تا جائیکه این بچه با ناراحتی و خجالت فراوان کلاس را به پایان رساند. در حال حاضر با تمام علاقه ای که به این ورزش دارد اما ترس از اینکه دوباره سر کلاس با چنین مشکلی روبرو شود او را برای رفتن به این کلاس دچار عذاب و سردرگمی کرده. آیا پسرم نیاز به مشاوره و مصرف داروهای ضد استرس دارد. لطفاً مرا راهنمایی کنید چون برای مدرسه این بچه بسیار نگرانم. همچنین با توجه به اینکه من در شهر بندر انزلی زندگی می کنم در صورت نیاز به مشاوره و یا روانپزشک در صورتیکه جایی را در این شهر یا شهر رشت معرفی نمائید ممنون می شوم. با سپاس فراوان.
- [سایر] با سلام وباتشکر از مشاوره شما بنده دختری هستم مجرد،29ساله،ساکن شیراز،خانواده ی ما شامل 4فرزند وپدر و مادر عزیزم میباشد،که همه مهربان وخوب هستند.مشکل بنده اینست که از کودکی تا الان همواره دوست دارم که باهمه خوب ومهربان باشم اما هرگاه بیش ازحد به انها محبت میکنم ،توقعاتم از انها بیشتر میشود،چه آنها خانواده ام باشند یا دوستانم!ازطرفی بخوبی بلد هستم چگونه خود را در دل دیگران جای کنم،اما همیشه در پی آن هستم که بجای داشتن دوستان زیاد،به دوستان کم قانع باشم و به اصطلاح دوست صمیمی ام محدود داشته باشم و در دوران زندگی ام برای این دوستان صمیمی که حدود5تا6نفرهستند کم نمیگذارم وآنها در مشکلاتشان بامن صحبت میکنند تا آرامشان کنم.اما بدلیل اینکه زیاد دوستشان دارم درنتیجه انگار که مشکلاتشان ،مشکل من هم حساب میشود و واقعا دغدغه پیدا میکنم ازطرفی چون زیاد دوستشان دارم و در مشکلاتشان یا در دوستی کم نمیگذارم،متاسفانه توقعم از آنها زیاد میشود جوریکه بعد ازمدتی حس میکنم آن اندازه که من برای آنها وقت گذاشته ام در شرایط مشابهش آنها وقت نمیگذارند،همین امر باعث میشود که پشیمان شوم که انقدر هوایشان را داشته ام ،در خوبی آنها شک ندارم ومیدانم که وقت ندارند اما از درون نمیتوانم اینرا بپذیرم. و دیگر اینکه حس میکنم هرگاه با فرد جدیدی دوست صمیمی میشوم انقدر عاشق او میشوم که شب و روزم درگیر او میشود،وشاید انقدر هوایش را داشته باشم که شاید فکر کند استقلالش محدود شده .چون من بخاطر دوست داشتن زیاد آن فرد خیلی نکن و بکن میکنم... واقعا از این حالت خسته شده ام میترسم بعدا هم که ازدواج کردم با این محبت بیش از حدم واینکه شوهرم نتواند پاسخگوی محبتم وپرتوقع بودنم باشد،نتوانم با او زندگی کنم،هرچه در مورد اخلاق ورفتار سیره امامان خواندم دیدم که آنها بسیار با مردم مهربان بودند،اما من هرچه مهربانتر میشوم هم خودم توقعم از انان زیادتر میشود ومه اینکه برخیها از این مهربانی سوئ استفاده کرده و با پررویی توقع کارهای مختلف را ازمن دارند مثلا الان در کلاس دانشگاه همه توقع جزوه دادن بهشان را دارن وحتی توقع رفع مشکلات درسیشان،چون من رتبه اول کلاس هستم حتی 5دقیقه بین کلاسها وقت ندارم نفس بکشم....... چطور رفتارکنم که این مشکلات حل شود و دل کسی از من نرنجدودیگر اینکه در دوستی با دوستان صمیمی ام چگونه باشم. بینهایت ازشماسپاسگزارم
- [سایر] یا اله العاصین سلام علیکم (فوری - خانوادگی - طلاق) با توجه به اینکه فرمودید مختصر من نیز سعی کردم به اختصار مشکل را خدمتتان عرض میکنم ولی شرمنده که طولانی شد. با توجه به اینکه بسیار مصتعصل هستم در صورت امکان سریعتر پاسخ بفرمایید. 1. من 32 سال دارم. 2. 2 سال پیش با خانمی که 2 سال از من کوچکتر است ازدواج کردم.جفتمان مذهبی و تحصیلکرده و خانواده های خوب. 3. از همان اوایل متوجه شدم که باید مراقب حساسیتهایی باشم. 4. بعد از مدتی دعواها شروع شد. بر سر چی ؟ هیچی. مسایل بسیار پیش پا افتاده. 5. در واقع ما مشکل و اختلاف بزرگی در زندگی نداریم. لذا در مورد مشکلات و اختلافاتمان میگویند چشم خورده اید ! 6. بعد از گذشت مدتی از دعواها و شدت گرفتن به روان شناس مراجعه کردیم و تشخیص افسردگی داد و داروهایی مربوطه را داد و گفت که پیش مشاور نیز برویم. 7. الان مدت 10 ماه است که از این قضیه میگذرد. بعد از مدتی دکتر داروهای افسردگی را قطع کرد و مشاوره را ادامه دادیم. 8. خلاصه ای از انچه از جلسات مشاوره در مورد مشکلات بود را میگویم: 9. اولا 90 درصد مشکلات از خانم من است و بسیار از جلسات به صورت خصوصی فقط با ایشان است. 10. مادر ایشان در دوران کودکی برخورد نامناسبی با ایشان داشته 11. سعی میکرده بچه ها را مجبور به انجام تصمیمات خود کند که البته خانم من خیلی زیر بار نمیرفته. 12. به علت وجود یک برادر کوچکتر که مشکلات زیادی ایجاد میکرده و ظاهرا مشکلات عصبی داشته و بسیار بداخلاق، بد دهن، زورگو و شر است بیشتر توجه مادر به ایشان بوده و حقوق بچه های دیگر برای جلب رضایت او پایمال میشده. 13. لذا همسر من نیز از سن 12 تا 25 سالگی با مادر بیگانه بوده و بیشتر پناهش خاله اش بوده است. 14. حال او مرا در کنار گوشه ای از خاطراتش میداند. 15. هر توصیه ای را به معنی امر کردن میداند و احساس میکند از بالا داری با او برخورد میکنی و دچار چالش میشود. اگرچه که یک شوهر گاها اجازه دارد از بالا درخواستهایی هم داشته باشد. 16. کمال گرا و ایده ال گراست لذا توقعش از افراد، رفتارشان، تمیزی خانه و غیره بسیار بالا و مشکل ساز است. 17. در کنار این همه جلسات اگرچه روابط ما خیلی بهتر شده ولی هنوز هم از سطح استاندارد بسیار پایینتر است و گاها دعواها شدیدی صورت میگیرد. 18. در واقع من هم خلی زن ذلیل شده ام که روابط بهتر شده ولی همین دیروز برای چندمین بار مرا زد. 19. گاها برخوردهایش مرا تا حد جنون عصبانی میکند و این در حالی است که من انسان بسیار آرامی بودم. 20. اخیرا نیز دکتر گفته که دوباره دچار افسردگی شده است. 21. مدتها پیش به فکر طلاقش افتادم ولی به دلایلی این کار نکردم. یکی ترس از خدا. دوم اینکه اگر او را طلاق دهم نابود میشود. سوم به امید اصلاح. چهارم شاید اشکال از من است و من هستم که او را عذیت کردم و به اینجا کشاندم و خودم نمیفهمم. پنجم ترس از شرایط خودم بعد از طلاق. 22. لازم به ذکر است برخورد ظاهری ایشان با آشنایان بسیار خوب است و بسیار عاطفی است. 23. با توجه به جدایی از مادر مهارتهای زندگی را در سطح پایینی دارد. حتی در کارهای خانه من به شدت کمک میکنم تا انجام شوند. 24. بسیار مرا دوست دارد. من هم او را دوست دارم البته بسیار کمتر از قبل. 25. در واقع او یک انسان غیر متعادل است. 26. او قبل از ازدواج هم مشکلاتی داشته و به روانپزشک و مشاور مراجعه کرده است چنانچه در دوره عقد کردگی هم داروهای اعصاب استفاده میکرد. 27. برادران او هم حساس هستند و تحت نظر مشاور و روانپزشک هستند. سوالات من : 1. چه کار کنم؟ حیران مانده ام؟ 2. طلاق در چه مواردی لازم است؟ 3. آیا طلاق دادن او مخالف رضای خدا و مروت است؟ 3. آیا زندگی با او مورد رضای خدا و صلاح است ؟ آیا اجری دارد؟ آیا عاقلانه است؟ 4. اگر او را طلاق دهم در مورد عاقبت خودش و خانواده اش مسؤل هستم ؟ 5. آیا استخاره در این مورد جا دارد؟ برادر عزیز، دوست دارم خدا خودش دهان باز کند و بگوید چه کنم تا آن کنم. یا صاحب الزمان با تشکر
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید. از شما خواهش میکنم مرا در حل مشکلم یاری کنید. پیشاپیش بخاطر این رک گویی مرا ببخشید. البته بعضی از این سوالات را از مراکز دیگر پرسیده ام ولی فکر میکنم سوالات زیر کاملتر است البته برای اطمینان آیا باید از جای دیگری هم میپرسم؟ اگر پرسیدم راضی باشید. من از سن تکلیف تا کنون که حدود 24 سالم است گناه زیاد انجام داده ام و نماز نخوانده ام و روزه نگرفته ام و گناه استمنا وغیره را خیلی انجام داده ام و فکر میکنم شاید بخاطر همین سختیها و مصیبتهای زیادی کشیده ام از این قبیل که در دوران دبیرستان حدود سال سوم در مورد مسائل خداشناسی شبهاتی دامنگیر من شد که واقعا مرا عذاب میداد و آن شبهات حل نشده در ذهن من باقی مانده و بر اثر گناهان و لذت آنها کم کم ذهنم از آن شبهات تا حدودی فاصله گرفت. چندی پیش بخاطر روابط نامشروعی که داشتم به این فکر افتادم که نکند به بیماریهای لا علاجی دچار شده باشم. این فکر نیز مدتی مرا اذار داد که البته هنوز ازمایش خون نداده ام. اخیرا نیز مشکل زیر برایم پیش امده: متاسفانه من سالهاست از سایت های غیر اخلاقی دیدن میکنم چند سا ل است که از یک نرم افزار فیلتر شکن استفاده میکنم البته آن نرم افزار را خودم نساخته ام و در اینترنت موجود است و اولین بار نیز فکر کنم دوستم با بلوتوث به من داد. سایتهایی که آن نرم افزار را میشود از آنها دانلود کرد فکر میکنم اکثراً فیلتر شده باشند البته بعضی فیلتر نشده اند چون چند وقت پیش من ان را دانلود کردم. کسی که آن نرم افزار را دارد میتواند از فیلتر عبور کند. آن نرم افزار را در کافینت ها نیز استفاده کردم. چون آدرس سایتهایی که می روی در حافظه کامپیوتر میماند من به این فکر افتادم که نکند کسی بر اثر استفاده از آن سایتها و وبلاگها و سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن به گناه آلوده شود و نیز ممکن است من آن نرم افزار فیلتر شکن و آدرس آن سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن و پروکسی ها را در روی کا مپیوترها جا گذاشته باشم که سبب آشنایی افراد دیگر از این راه عبور از فیلتر شود و براحتی از فیلتر عبور کند و بعضی ها هم نا خواسته از اینترنت بدون فیلتر استفاده کنند یا هر کار دیگری که باعث دسترسی افراد دیگر به این سایتها شو د. البته شاید هم همین نیت را داشته ام که دیگران را گمراه کنم . حال شما فرض کنید همین نیت را داشته ام اکنون از این کارم به ترس افتاده ام. به یک کافینت که ایمیلش را داشتم موضوع را گفتم تا در حد امکان آدرسها و نر م افزار را پاک کند نمیدانم متوجه شد و ایمیلم را دریافت کرد یا نه و لی بخاطر گناه کردن دوباره به ان کافینت و کافینت های دیگر و به سایتهای مذکور رفتم. به علاوه در شهر دیگری که دانشجو بوده ام هم به کافینت هم در کامپیوترهای دانشگاه این کارها را کرده ام. تکلیف آنها چه میشود آیا باید به ان شهری که دانشجو بودهام برگردم .چه طور مسئول آن را مطلع کنم. در یک سایت یا وبلاگ یا گروه با ایمیل عضو شده بودم که آدرس سایتهای فیلتر شکن را به ایمیلم میفرستاد ممکن است آن ایمیلم باز مانده باشد و کسی به گناه آلوده شود و دیگران را نیز آلوده کند یا این کارهای من باعث تداوم کار آن سایتها و وبلاگها شود و ودیگران نیز استفاده کنند. یا هر چیزی که شاید من از آن اطلاعی نداشته باشم. چند بار رمز ایمیلم را عوض کردم ولی میترسم باز هم در دسترس افراد قرار گیرد. آیا واجب است آن را به جایی که وظیفه فیلتر را دارد اطلاع دهم شما جایی را میشناسید؟ آیا واجب است به دوستم که چند ماه پیش آن نرم افزار را به من داد تماس بگیرم و به او بگویم که آن نرم افزار را به کسی ندهد؟ آیا حتما باید جلوی کار او را بگیرم یا فقط تذکر دهم؟ آیا باید فورا او را مطلع کنم حتی قبل از فرستادن این سوالات برای شما تا نشانه توبه من باشد و توبه ام قبول شود و گناهی باز هم برایم ثبت نشود.. ایمیلی داشتم که افرادی به ان فیلم و عکس غیر اخلاقی میفرستادند از ترس اینکه نکند آن را در کافینت باز گذاشته باشم چند بار رمز آن را عوض کردم ولی نام ایمیل را عوض نکردم تا ببینم آیا دوباره برایم فیلم و عکس میفرستند یا نه و آیا کسی رمز آن را پیدا میکند یا نه. چون آخرین زمان استفاده از آن ایمیل در تنظیمات آن باقی میماند و میتوان متوجه شد کسی رمز آن را دارد یا نه. این عوض نکردن نام ایمیل شاید باعث شود آن افراد فکر کنند من باز هم مشتاق دریافت آن عکسها و فیلمها و... باشم و این باعث تداوم کار آنها شود و افراد زیادتری را گمراه کنند. شاید نیتم هم از این عوض نکردن نام ایمیل این بوده که باز هم ان عکسها و فیلمها و... را دریافت کنم و یا افراد را گمراه کنم. نمیدانم دیشب میخواستم آن ایمیلم را چک کنم ولی رمز ان را چند بار دادم اشتباه بود فکر کنم از یاد برده ام ایا باید باز هم امتحان کنم تا رمز را بیابم تا ببینم کسی از ان ایمیل استفاده کرده تا باز هم رمزش را یا نام خود ایمیل را عوض کنم؟ چند بار باید امتحان کنم تا وجدانم راضی شود که قصد بدی ندارم؟ از این هم میترسم که شاید کار دیگری نیز کرده باشم مثلا تغییر در تنظیمات کامپیوتر ها یا کاری که نمیدانسته ام باعث دسترسی افراد میشود که سبب گناه افراد دیگر شود. ولی چندبن بار با وجود این احتمالات باز هم به کافینت رفته از ان سایتها و نرم افزار و ویلاگها و ایمیلها و... استفاده کردهام. و این شاید نشانه این است که عمدی در کار من است . میترسم در موقع نوشتن این سوالات قصد مظلوم نمایی کنم.یا واقعیت را ننویسم.یا علتش وسواس باشد. شک دارم که توبه میکنم یا نه.شک دارم که پشیمانم یا نه. شک دارم که همه چیز را گفته ام یانه .شاید به خاطر اینکه دیر در فرستادن این سوال به شما اقدام کرده ام ونیز دوباره به آ ن کافینت برای پاک کردن ادرسها نرفته ام و یا چیزهای دیگر. ایا همین که این نامه را برایتان نوشته ام نشانه توبه من است؟ حال اگر توبه کنم تکلیف موضوعی که به ان اشاره کرده ام چه میشود ایا روز به روز به گناه من افزوده میشود؟ همین فکر باعث شده که در عذاب باشم . ایا باید صاحبان کافینت را مطلع کنم ؟اگر این کار را نکنم و فقط از کارهایم پشیمان باشم کافیست تا خدا مرا ببخشد و گناهان دیگران برای من نیز ثبت نشودیا حتما باید برای قبولی توبه کارهای دیگری از قبیل رفتن به ان کافینتها و پاک کردن ادرسها بکنم؟ کلا چه کار باید بکنم تا از این عذاب رها شوم متاسفم که این را میگویم من با فردی که بالغ نبود زنا کرده ام البته بدون دخول.. شاید هم او راضی نبود چون به پدر و مادرش گفت و نزدیک بود ابرو ریزی بزرگی شکل بگیرد ولی هر جور بود شاید خدا رحم کرد و موضوع تقریبا تمام شد.با چند نفر دیگر هم لواط کرده ام که بعضی نابالغ بوده اند.البته اینطور نبوده که به زور باشد . شاید هم بوده و فرد مقابل به من نگفته که دوست ندارد. نمیدانم اگر میگفت این کار را ادامه میدادم یانه. در هر دوصورت ( به اجبار یا به خواست طرف مقابل)تکلیف چیست؟ از کجا بفهمم به زور بوده یا نه. از این میترسم که این کار من باعث گمراهی ان افراد در اینده (چه کم چه زیاد) شود و حق الناس یا حق ا... به گردن من باشد وان افراد نیزا فراد دیگری را گمراه کنند و همینطور ادامه یابد و روز به روز به گناه من افزوده شود. چاره چیست؟ ایا اینها حق الناس است یا حق الله. موضوع دیگری نیزوجود دارد همانطور که گفتم من از سن بلوغ تا کنون نه نماز خوانده ام ونه روزه گرفته ام وممکن است خمس هم به من واجب شده باشد و من نداده باشم و یا کفاره یا چبزهای دیگر حال که میخواهم نماز بخوانم 2 چیز اذیتم میکند اینکه ممکن است پول حرام در دست من باشد و من مقدار ان را ندانم با ان لباس خریده باشم و نماز با ان لباس باطل است. در اداره ای که کار میکنم با کوچکترین کم کاری مثلا در حد یک چرت زدن کوتاه در اداره باعث میشود حقوقی در یافت میکنم به حرام الوده شود ونمز دیگر قبول نشود وهمچنین ان شبهاتی که در مورد مسائل اعتقادی گفتم باعث میشود در نمازبه افکار عذاب اوری دچار شوم و در انتخاب درست معبود شک کنم. زندگیم خیلی پیچیده شده و در عذابم .نمیدانم مسلمانم یا نه در نوشتن این سوالات فکر میکنم که نکند مظلوم نمایی میکنم و حقیقت را نمیگویم از کجا بفهمم نیتم برگشت و توبه است؟. چند روزی است که نگاهم رابه نامحرم کنترل میکنم و از اینجا شروع کرده ام.. تا کم کم شاید نماز هم بخوانم ایا این کار من درست است یا باید حتما تمام واجبات را انجام دهم تا توبه ام قبول شود؟ شاید این کارم به علت خسته شدن یا دلزدگی باشد ونه بخاطر توبه. کمکم کنید از کجا شروع کنم. تا از این عذاب رهاشوم . مخصوصا در مورد مساله کافینت. سوال دیگری هم داشتم ایا برای توبه واجب است ادرس وبلاگ هایی که فیلتر نشده اند را یه مرکزی که کارش فیلتر کردن است بگویم.