سلام دوست عزیز چارچوب ارتباطی شما در این مدت متأسفانه بدین صورت شکل گرفته است. برای تغییر این وضعیت شما بایستی اصول بیان احساس و ابراز وجود را فراگیرید و تلاش کنید خودتان را به همسرتان بیشتر نزدیک کنید. برای این موضوع بهتر است کتابی در زمینه ارتباط مؤثر خریداری نمایید و تلاش کنید آن کتاب را با دقت خوانده و اصول موجود در آن را به خوبی تمرین کنید. بااین حال من چند توصیه به شما می کنم:در طول روز به ابراز احساس کنید و او را بی مقدمه در آغوش گرفته و ببوسید. هنگام آمدن به خانه به استقبالش رفته و با روی گشاده با او برخورد کنید. هنگام رفتن از خانه او را بدرقه کنید. البته اگر در آن لحظه شما خواب هستید لازم نیست از خواب بلند شوید. تلاش کنید در مورد مسائل کاری اش و اینکه در اداره اش چه اتفاقهایی افتاده است از او پرس و جو کنید. مواظب باشید این پرس و جو شکل بازجویی نباشد، مثلا هنگام نوشیدن چای و ... از او در مورد این مسائل بپرسید اگر به شما گفت که چرا رفتارتان عوض شده به او بگویید بی اختیار فهمیده اید که دوست دارید به او محبت کنید. پس از مدتی که از این رفتارها گذشت، مستقیما به او بگویید که دوست دارید وقتش را بیشتر با شما بگذراند.پیروز باشید
سلام من 7 سال است که ازدواج کرده ام اما آن طور که باید با شوهرم احساس صمیمیت و نزدیکی نمی کنم شوهرم هم خیلی به مادرش وابسته است و من فکر می کنم جای من را در زندگی برای شوهرم پر کرده است به طوری که در همه کار از او نظر می خواهد و بیشتر وقتش را با او سپری می کند.من خیلی احساس تنهایی و بی کسی میکنم. خواهش می کنم به من بگویید چه طوری به شوهرم نزدیکتر و صمیمی تر شوم .ممنونم
سلام دوست عزیز چارچوب ارتباطی شما در این مدت متأسفانه بدین صورت شکل گرفته است. برای تغییر این وضعیت شما بایستی اصول بیان احساس و ابراز وجود را فراگیرید و تلاش کنید خودتان را به همسرتان بیشتر نزدیک کنید. برای این موضوع بهتر است کتابی در زمینه ارتباط مؤثر خریداری نمایید و تلاش کنید آن کتاب را با دقت خوانده و اصول موجود در آن را به خوبی تمرین کنید. بااین حال من چند توصیه به شما می کنم:در طول روز به ابراز احساس کنید و او را بی مقدمه در آغوش گرفته و ببوسید. هنگام آمدن به خانه به استقبالش رفته و با روی گشاده با او برخورد کنید. هنگام رفتن از خانه او را بدرقه کنید. البته اگر در آن لحظه شما خواب هستید لازم نیست از خواب بلند شوید. تلاش کنید در مورد مسائل کاری اش و اینکه در اداره اش چه اتفاقهایی افتاده است از او پرس و جو کنید. مواظب باشید این پرس و جو شکل بازجویی نباشد، مثلا هنگام نوشیدن چای و ... از او در مورد این مسائل بپرسید اگر به شما گفت که چرا رفتارتان عوض شده به او بگویید بی اختیار فهمیده اید که دوست دارید به او محبت کنید. پس از مدتی که از این رفتارها گذشت، مستقیما به او بگویید که دوست دارید وقتش را بیشتر با شما بگذراند.پیروز باشید
- [سایر] سلام من 7 سال است که ازدواج کرده ام و دو بچه دارم اما در طول این 7سال نتوانسته ام با شوهرم رابطه صمیمی داشته باشم .شوهرم هم خیلی به مادرش وابسته است وآنقدر که همه چیز را با او در میان میگذارد وبا او مشورت می کند با من نه.این باعث شده که مادرش برای زندگی ما تصمیم بگیرد ومداخله کند. خواهش می کنم من را راهنمایی کنید چگونه می توانم به شمهرم نزدیک تر شوم .
- [سایر] با سلام. من با نامزدم همیشه سر خونه بحث میکنیم. نامزدم خیلی به مادرش وابسته هست و تنها پسر خانواده و از من میخاد که همراه پدر و مادرش تو یه آپارتمان زندگی کنیم مثلا مادرش بالا و ما پایین. ولی من اصلا دلم نمیخاد اینجوری زندگی کنم چون احساس میکنم مستقل نیستم و حس میکنم اینجوری همسرم هنوز به خانوادش وابسته هست. ازش میخام که کلا از همه جدا زندگی کنیم ولی قبول نمیکنه. خودشم با نظر من موافقه ولی میگه نمیخام دل مادرمو بشکنم . بهش میگم باید جوری که خودمون میخایم زندگی کنیم ولی هر حرفی بهش میزنم ه
- [سایر] با عرض سلام وخسته نباشید از شما خواهش میکنم به من بگویید چگونه میتوانم کاری کنم تا شوهرم مسائل خصوصی زندگی را به مادرش نگوید چون ایشان به شدت در زندگی ما دخالت میکند همچنین با لحن بدی با همه از جمله من صحبت میکند که من ناراحت میشوم ولی چیزی نمیگویم و کم کم از او فاصله گرفته ام اما شوهرم دوست دارد که من با او صمیمی باشم ولی نمیتوانم به من بگویید جه کنم.ممنون
- [سایر] با سلام من حدود 2 سال هست احساس نشاطم را از دست دادم. مثل سابق پر انرژی نیستم. شاید دلیلش مدت زیاد کار کردن، تغییر شهر محل زندگی، ترافیک و ... باشه. داروهای گیاهی، عرقیجات موثر که موجب نشاط و رفع استرس، افسردگی اضطراب، عصبانیت، سردرد عصبی، میگرن باشه معرفی کنید لطفا. من هفته ای 2 ساعت بدنسازی کار میکنم ولی احساس پیری میکنم. نشاط 3 سال یا 4 سال پیش رو ندارم. چه دارو/عرقیجات پیشنهاد میکنید. متشکرم.
- [سایر] با سلام؛ من و همسرم مدت 30 ساله ازدواج کردیم؛ دو پسر داریم که ازدواج کردند. هر دوی ما احساس تنهایی می کنیم. یه پسرم نزدیک ماست ولی خیلی اهل ارتباط نیست؛ پسر دیگرمان هم در شهر دیگری زندگی می کند. شوهرم بازنشسته شده ولی در جایی مشغول به کار است. این احساس تنهایی را در خودمان چگونه کنترل کنیم یا از بین ببریم. با تشکر.
- [سایر] با سلام و خسته نباشی من 3 سال هست که ازدواج کردم این اواخر هفته ایی 3روزش رو با شوهرم قهرم آخه شوهرمو با دیگران مقایسه میکنم و وقتی میبینم خوبیهای دیگرانو نداره باهاش بد حرف میزنم توهین میکنم و از ارتباط زناشویی خودداری میکنم خودم از این وضعیت خسته شدم چیکار کنم تا بتونم با شوهرم خوشبخت زندگی کنم
- [سایر] سلام . من2 سال پیش پس از 7 سال زندگی مشترک ازهمسرم جدا شدم . زندگی مشترک بود ولی ما خیلی کم با هم زندگی کردیم طوری که هنوز نتونستم احساس یه زندگی مشترک رو درک کنم . حالا تنها زندگی میکنم . بخاطر بعضی شرایط خاص به کسی نگفتم که مطلقه هستم واقعاً هم دلم می خواد ازدواج کنم تا هم این دنیا و هم اون دنیام به خطر نیوفته. ولی نمیتونم کسی رو که بتونه منو درک کنه پیدا کنم. یا بهتره بگم در شرایط زندگی سنتی ما ایرانی ها باید منتظر بمونم تا اونی که باید بیاد، از راه برسه. بگید من چیکار کنم؟
- [سایر] با عرض سلام من دانشجوی ترم دو مهندسی صنایع دانشگاه سراسری هستم.سال اول حضورم در دانشگاه پر از اتفاقات عجیب بوده.من در این مدت از نظر روحی و معنوی دچار تغییرات منفی شدم و زندگی برام بی معنی شده هوس, پر خوابی معضلاتی است که درسهایم را تحت تاثیر قرار داده. چند وقتی است که احساس میکنم ازدواج میتونه مشکلاتم را حل کنه.در ضمن خانواده من سطح در وضعییت مالی متوسطی هستن و من پسر بزرگ خانواده هستم.نظرتون در مورد ازدواج من چیه؟
- [سایر] سلام .لطفا سوال من عمومی باشد.من گاهی اوقات احساس میکنم اعصابم ناراحت است .به طوری که احساس میکنم حالم خیلی بداست .وفقط دوست دارم تنها باشم وازجمع دور باشم .ایا دارویی هست؟ ضمنا من 3سال است طلاق گرفته ام .به اینده وگذشته خیلی فکر میکنم وخیلی تنها هستم 0ولی بیشتر این اعصاب ناراحت اذیتم میکند واعتماد به نفس ازدست رفته ام ..داروهای خواب اور مثل الپرازولام چند بار خوردم ولی چون سر کار میروم کارم مختل میشود کمکم کنید خواهش میکنم
- [سایر] سلام من25 سالمه 3.ساله که ازدواج کردیم تحصیلات هر دو مونم لیسانس5 سال هم همسرم از من بزرگتر. قبلا 1دعوایی در خانواده شوهری من اتفاق افتاد که البته سر من نبود اما داخل دعوا چون من به مادر شوهرم حرفی رو زدم شوهرم اعتقاد داشت که سر مادرش داد زدم در صورتی که اصلا این طور نبود اما همون روز شوهرم منو از خونه بیرون کرد و من 7 روزی قهر بودم ما با مادرش اینا یک خونه زندگی می کنیم از اون موقعه هر وقت دعوامون میشه یاد اون رفتار زشتش می افتم و خلاصه ازش کینه به دل گرفتم خیلی سعی کردم فراموشش کنم ام اصلا ا