سلام من 7 سال است که ازدواج کرده ام و دو بچه دارم اما در طول این 7سال نتوانسته ام با شوهرم رابطه صمیمی داشته باشم .شوهرم هم خیلی به مادرش وابسته است وآنقدر که همه چیز را با او در میان میگذارد وبا او مشورت می کند با من نه.این باعث شده که مادرش برای زندگی ما تصمیم بگیرد ومداخله کند. خواهش می کنم من را راهنمایی کنید چگونه می توانم به شمهرم نزدیک تر شوم .
سلام دوست عزیز چارچوب ارتباطی شما، همسرتان و مادرشوهرتان در این سالهای اینچنین شکل گرفته و تغییر دادن آن اصلا کار ساده ای نیست. مثل استخوانی می ماند که کج جوش خورده است. برای درست کردن بایستی آن را از اول بشکنیم و دوباره به درستی جا بیندازیم تا جوش بخورد. کار شما هم صبر زیاد و ثابت قدمی می خواهد. اما قبل از هرچیز هر روان شناسی که بخواهد به شما کمک کند بایستی جزئیات بیشتری از رابطه شما بداند، مثلا بداند که تعاملات شما به همسرتان چگونه است؟ دقیقا در مورد چه مسائلی با مادرش مشورت می کند؟ آیا شما هیچ اختیاری در خانه ندارید؟ منظور از دخالت مادرشوهرتان دقیقا چیست؟ و سؤالهای بسیار زیاد دیگری که بتوان فهمید مشکل دقیقا چگونه ایجاد شده است. از این رو توصیه من به شما این است که اگر برای رسیدن به این هدف خود اینقدر جدی هستید، به یک روان شناس خبره به ویژه یک روانشناس خانم مراجعه کنید و موضوع را با ایشان در میان گذارید. اما علی الحساب می توانید در وضعیتی که حال همسرتان و شما خوب است و دعوایتان نشده، خیلی با مهربانی از او بپرسید، چرا اینقدر به مادرش اهمیت می دهد ولی به نظرات شما بی توجهی می کند. احساس خود را با کلمات در میان بگذارید. به چشمان او نگاه کنید و با مهربانی  به او بگویید «من دوست دارم در این خانه تو بدون رضایت من کاری را انجام ندهی، منظورم این نیست که باید از من اجازه بگیری، منظورم این است که اینجا محل زندگی من است و دلم می خواهد رضایت خاطر داشته باشم، تو همسر من هستی و مرا دوست داری، پس کاری نکن که من ناراضی نباشم». شما بایستی یاد بگیری هم احساسات مثبت و هم احساسات منفی خود را به کلام بیاوری و ابراز کنی. در ادامه چنین روندی رابطه با همسرت هم صمیمی می شود.
عنوان سوال:

سلام من 7 سال است که ازدواج کرده ام و دو بچه دارم اما در طول این 7سال نتوانسته ام با شوهرم رابطه صمیمی داشته باشم .شوهرم هم خیلی به مادرش وابسته است وآنقدر که همه چیز را با او در میان میگذارد وبا او مشورت می کند با من نه.این باعث شده که مادرش برای زندگی ما تصمیم بگیرد ومداخله کند. خواهش می کنم من را راهنمایی کنید چگونه می توانم به شمهرم نزدیک تر شوم .


پاسخ:

سلام دوست عزیز چارچوب ارتباطی شما، همسرتان و مادرشوهرتان در این سالهای اینچنین شکل گرفته و تغییر دادن آن اصلا کار ساده ای نیست. مثل استخوانی می ماند که کج جوش خورده است. برای درست کردن بایستی آن را از اول بشکنیم و دوباره به درستی جا بیندازیم تا جوش بخورد. کار شما هم صبر زیاد و ثابت قدمی می خواهد. اما قبل از هرچیز هر روان شناسی که بخواهد به شما کمک کند بایستی جزئیات بیشتری از رابطه شما بداند، مثلا بداند که تعاملات شما به همسرتان چگونه است؟ دقیقا در مورد چه مسائلی با مادرش مشورت می کند؟ آیا شما هیچ اختیاری در خانه ندارید؟ منظور از دخالت مادرشوهرتان دقیقا چیست؟ و سؤالهای بسیار زیاد دیگری که بتوان فهمید مشکل دقیقا چگونه ایجاد شده است. از این رو توصیه من به شما این است که اگر برای رسیدن به این هدف خود اینقدر جدی هستید، به یک روان شناس خبره به ویژه یک روانشناس خانم مراجعه کنید و موضوع را با ایشان در میان گذارید. اما علی الحساب می توانید در وضعیتی که حال همسرتان و شما خوب است و دعوایتان نشده، خیلی با مهربانی از او بپرسید، چرا اینقدر به مادرش اهمیت می دهد ولی به نظرات شما بی توجهی می کند. احساس خود را با کلمات در میان بگذارید. به چشمان او نگاه کنید و با مهربانی  به او بگویید «من دوست دارم در این خانه تو بدون رضایت من کاری را انجام ندهی، منظورم این نیست که باید از من اجازه بگیری، منظورم این است که اینجا محل زندگی من است و دلم می خواهد رضایت خاطر داشته باشم، تو همسر من هستی و مرا دوست داری، پس کاری نکن که من ناراضی نباشم». شما بایستی یاد بگیری هم احساسات مثبت و هم احساسات منفی خود را به کلام بیاوری و ابراز کنی. در ادامه چنین روندی رابطه با همسرت هم صمیمی می شود.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین