سلام دوست عزیز چارچوب ارتباطی شما، همسرتان و مادرشوهرتان در این سالهای اینچنین شکل گرفته و تغییر دادن آن اصلا کار ساده ای نیست. مثل استخوانی می ماند که کج جوش خورده است. برای درست کردن بایستی آن را از اول بشکنیم و دوباره به درستی جا بیندازیم تا جوش بخورد. کار شما هم صبر زیاد و ثابت قدمی می خواهد. اما قبل از هرچیز هر روان شناسی که بخواهد به شما کمک کند بایستی جزئیات بیشتری از رابطه شما بداند، مثلا بداند که تعاملات شما به همسرتان چگونه است؟ دقیقا در مورد چه مسائلی با مادرش مشورت می کند؟ آیا شما هیچ اختیاری در خانه ندارید؟ منظور از دخالت مادرشوهرتان دقیقا چیست؟ و سؤالهای بسیار زیاد دیگری که بتوان فهمید مشکل دقیقا چگونه ایجاد شده است. از این رو توصیه من به شما این است که اگر برای رسیدن به این هدف خود اینقدر جدی هستید، به یک روان شناس خبره به ویژه یک روانشناس خانم مراجعه کنید و موضوع را با ایشان در میان گذارید. اما علی الحساب می توانید در وضعیتی که حال همسرتان و شما خوب است و دعوایتان نشده، خیلی با مهربانی از او بپرسید، چرا اینقدر به مادرش اهمیت می دهد ولی به نظرات شما بی توجهی می کند. احساس خود را با کلمات در میان بگذارید. به چشمان او نگاه کنید و با مهربانی به او بگویید «من دوست دارم در این خانه تو بدون رضایت من کاری را انجام ندهی، منظورم این نیست که باید از من اجازه بگیری، منظورم این است که اینجا محل زندگی من است و دلم می خواهد رضایت خاطر داشته باشم، تو همسر من هستی و مرا دوست داری، پس کاری نکن که من ناراضی نباشم». شما بایستی یاد بگیری هم احساسات مثبت و هم احساسات منفی خود را به کلام بیاوری و ابراز کنی. در ادامه چنین روندی رابطه با همسرت هم صمیمی می شود.
سلام من 7 سال است که ازدواج کرده ام و دو بچه دارم اما در طول این 7سال نتوانسته ام با شوهرم رابطه صمیمی داشته باشم .شوهرم هم خیلی به مادرش وابسته است وآنقدر که همه چیز را با او در میان میگذارد وبا او مشورت می کند با من نه.این باعث شده که مادرش برای زندگی ما تصمیم بگیرد ومداخله کند. خواهش می کنم من را راهنمایی کنید چگونه می توانم به شمهرم نزدیک تر شوم .
سلام دوست عزیز چارچوب ارتباطی شما، همسرتان و مادرشوهرتان در این سالهای اینچنین شکل گرفته و تغییر دادن آن اصلا کار ساده ای نیست. مثل استخوانی می ماند که کج جوش خورده است. برای درست کردن بایستی آن را از اول بشکنیم و دوباره به درستی جا بیندازیم تا جوش بخورد. کار شما هم صبر زیاد و ثابت قدمی می خواهد. اما قبل از هرچیز هر روان شناسی که بخواهد به شما کمک کند بایستی جزئیات بیشتری از رابطه شما بداند، مثلا بداند که تعاملات شما به همسرتان چگونه است؟ دقیقا در مورد چه مسائلی با مادرش مشورت می کند؟ آیا شما هیچ اختیاری در خانه ندارید؟ منظور از دخالت مادرشوهرتان دقیقا چیست؟ و سؤالهای بسیار زیاد دیگری که بتوان فهمید مشکل دقیقا چگونه ایجاد شده است. از این رو توصیه من به شما این است که اگر برای رسیدن به این هدف خود اینقدر جدی هستید، به یک روان شناس خبره به ویژه یک روانشناس خانم مراجعه کنید و موضوع را با ایشان در میان گذارید. اما علی الحساب می توانید در وضعیتی که حال همسرتان و شما خوب است و دعوایتان نشده، خیلی با مهربانی از او بپرسید، چرا اینقدر به مادرش اهمیت می دهد ولی به نظرات شما بی توجهی می کند. احساس خود را با کلمات در میان بگذارید. به چشمان او نگاه کنید و با مهربانی به او بگویید «من دوست دارم در این خانه تو بدون رضایت من کاری را انجام ندهی، منظورم این نیست که باید از من اجازه بگیری، منظورم این است که اینجا محل زندگی من است و دلم می خواهد رضایت خاطر داشته باشم، تو همسر من هستی و مرا دوست داری، پس کاری نکن که من ناراضی نباشم». شما بایستی یاد بگیری هم احساسات مثبت و هم احساسات منفی خود را به کلام بیاوری و ابراز کنی. در ادامه چنین روندی رابطه با همسرت هم صمیمی می شود.
- [سایر] سلام من 7 سال است که ازدواج کرده ام اما آن طور که باید با شوهرم احساس صمیمیت و نزدیکی نمی کنم شوهرم هم خیلی به مادرش وابسته است و من فکر می کنم جای من را در زندگی برای شوهرم پر کرده است به طوری که در همه کار از او نظر می خواهد و بیشتر وقتش را با او سپری می کند.من خیلی احساس تنهایی و بی کسی میکنم. خواهش می کنم به من بگویید چه طوری به شوهرم نزدیکتر و صمیمی تر شوم .ممنونم
- [سایر] سلام من25 سالمه 3.ساله که ازدواج کردیم تحصیلات هر دو مونم لیسانس5 سال هم همسرم از من بزرگتر. قبلا 1دعوایی در خانواده شوهری من اتفاق افتاد که البته سر من نبود اما داخل دعوا چون من به مادر شوهرم حرفی رو زدم شوهرم اعتقاد داشت که سر مادرش داد زدم در صورتی که اصلا این طور نبود اما همون روز شوهرم منو از خونه بیرون کرد و من 7 روزی قهر بودم ما با مادرش اینا یک خونه زندگی می کنیم از اون موقعه هر وقت دعوامون میشه یاد اون رفتار زشتش می افتم و خلاصه ازش کینه به دل گرفتم خیلی سعی کردم فراموشش کنم ام اصلا ا
- [سایر] با سلام،من در شیراز زندگی می کنم ،کارمند و با تحصیلات لیسانس روانشناسی عمومی و متاهل و از نظر اقتصادی در حد متوسط و در از نظر فرهنگی و خانوادگی (پدرو مادر خودم)مشکلی ندارم.مشکل من با شوهرم و خانواده شوهر و فکرهای وسواسی که در طول چندین سال با اونها درگیرم(فکرم در مورد بی مسئولیتی اونها و عدم توجه به آینده بچه هاشونه و پدر و مادر ایشون از هم جدا شدند و مادرش دوباره ازدواج کرده) چون عملاً با خانواده شوهرم تماسی ندارم ولی اگر شوهرم از اونها طرفداری کنه و کارها فداکاری هایی که من براش کردو رو نادی
- [سایر] سلام اقای مرادی تولدتان مبارک امیدوارم همیشه موفق باشید من خواهری دارم که 7 سال است ازدواج کرده است و در تهران زندگی می کند شوهر او خیلی تحت تاثیر مادرش است بعد از 5 سال تازه توانسته اند جدا شوند و زندگی مستقلی را شروع کنند با اینکه مادر شوهرش هر سال به مکه می رود و نماز شبش ترک نمی شود اما خواهرم را خیلی اذیت می کند و از احساسات یک دختر ساده ی شهرستا نی سوء استفاده می کنند ونمی گذارد خواهر من بچه دار شود شوهر او همیشه طرف داری از مادرش می کند از شما خواهش می کنم ما را راهنمایی کنید وپاسختان را برایم میل کنید به نظر شما این مکه رفتن ها درست است پدر و مادر من حتی جرات نمی کنند به خا نه ی خواهرم بروند.
- [سایر] با سلام خدمت اقای مسکنی.6ساله که ازدواج کردم مشکلی که با شوهرم دارم لجبازیشه و اینکه دوست نداره من با خونوادم رابطه داشته باشم به خصوص که 7 ماهه بچه دار هم شدیم میگه دوست ندارم بچم با خونوادت رابطه داشته باشه در صورتی که من خیلی به خونوادم وابسته ام منم مجبورم پنهانی خونوادمو ببینم چون اگه بفهمه منو توی خونه راه نمی ده اما هر شب خودش به خونوادش سر می زنه درکل سر همه چی به من زور میگه و خیلی خود خواهه ومن حق اعتراض ندارم.لطفا به من بگین چه جوری باهاش برخورد کنم .ممنون
- [سایر] سلام. 1.دختری 27 ساله هستم2. از دی ماه 89 با یکی از همکارانم آشنا شده ام 3. ایشان 37 ساله هستند و تجربه یک زندگی 6 ساله ناموفق دارند. 4.در طول این مدت مشترکات زیادی بینمان پیدا شده که این باعث ادامه رابطه و علاقه شده 5. شب عید پارسال ایشان تصمیم به طرح درخواست ازدواج میگیرند و به دلیل ذهنیت بد از زندگی قبلی و ترس از تکرار این تجربه استخاره می کنند که جواب می آید خوب نیست اما ادامه رابطه خوب است ! در همان موقع من هم بی اطلاع از کار ایشان استخاره کرده و برای من خوب می آید! بعد از طرح این موضوع از سمت ایشان تصمیم به تحقیق گرفتیم اما به دلیل مشکلات روزمره به نشد، حالا من به این وضعیت اعتراض کرده و قصد قطع رابطه داشتم که تصمیم گرفتیم با کسانی که دانش و تجربه دارند و البته اعتقادات مذهبی مشورت کنیم اما متاسفانه نتوانستیم به شما دسترسی پیدا کنیم خواهش میکنم به ما کمک کنید که باید چه کنیم6.آیا طبق گفته دفتر استخاره حاج آقا ج...(استخاره ها را از آنجا گرفته بودیم) آن استخاره برای آن زمان و موقعیت بوده و به زمانهای بعد ربطی ندارد؟ یا باید به آن عمل کنیم 7. چرا از 1 نیت هرکدام 2 جواب متفاوت گرفتیم؟!
- [سایر] سلام لطفا سوالم را در بخش عمومی پاسخ دهید. خواهش می کنم این دومین باریه که این سوالو می پرسم خواهش می کنم راهنماییم کنید... با اینکه 29 سال از عمرم می گذره و تجربیات زیادی به خاطر زندگی سختم به دست آوردم اما... هنوزم وقتی موضوع ازدواج پیش میاد نمی تونم درست تصمیم بگیرم مدام با این سوال روبرو می شم که مجرد بمونم بهتره یا اینکه ازدواج کنم اما تو جواب وزنه هیچ طرف معادله ام سنگین تر نمی شه. به شدت دچار تردید می شم و نمی تونم درست تصمیم بگیرم شاید یکی از دلایلی که تا حالا مجرد موندم همینه..... این روزا فرصت جدیدی قراره برام پیش بیاد ولی همش از خودم می پرسم برم دنبال تفریحات و مسافرت و هر چیزی که دلم میخواست داشته باشم بهتره یا ... ازدواج کنم؟ خواهش میکنم راهنمایی ام کنید من الآن یک ماهه که این آشنایی را عقب انداختم تا بتونم تصمیم بگیرم اما هنوز موفق نشدم!
- [سایر] با سلام وقت عالی بخیر اینجانب کارشناس کشاورزی هستم و در استان مرکزی ساکنم و شغلم کارمندی است. حدود دو ماه است که عقد کرده ایم و رابطه بسیار خوبی باهم داریم. از یک مسئله برای آینده خود میترسم و آن رابطه بسیار صمیمی همسرم که تنها دخترخانواده است و مادرش است که تقریبا در تمام موارد ایشان اعمال نظر میکندو فکر میکنم نظر وی برای همسرم مهمتر از نظر من باشد. و در موارد بسیاری وقتی از همسرم سوال میکنم ایشان مسئله را با مادرش در میان میگذارد بعد جواب میدهد. درحالیکه من انتظار دارم مرا امین خود بداند و جلو مادر خود را برای دخالتهای بی مورد بگیرد. فکر میکنم در آینده با توجه به وابستگی شدید مادر و دختر دچار مشکل شوم خواهشمندم مرا راهنمایی فرمایید باسپاس فراوان
- [سایر] سلام خانمی هستم 69 ساله ، 2 سال است همسرم را بر اثر تصادف از دست داده ام، یک دختر در خانه دارم که در حال ازدواج است، خواهش دارم مرا راهنمایی کنید با این که من چند تا فرزند دارم هرکدام سر زندگی خودشان هستند ، با تنهایی چه کار کنم
- [سایر] سلام من کارمند هستم ویک سال است که ازدواج کرده ام خانواده شوهرم اصرار بسیار دارند که ما زودتر بچه دار شویم ولی من تجربه ای ندارم و از طرفی هم این همه اصرار زندگی ما را تحت تاثیر قرار میدهد چه آمادگی های روحی و جسمی لازم است ؟