باسلامموضوع( سوءظن ) غالبا یک امر اختیاری نیست که بتوان از آن خودداری نمود . بلکه در بیشتر اوقات بر اثر مشاهده ی منظره ، یا شنیدن یک سخن ،یا خطور یک خاطره در ذهن ( با ثوابق خاص ذهنی در باره ی شخص مورد نظر ) گمان بدی بدون اختیار ، به فکر انسان راه می یابد محققان برای حل این مشکل طرق مختلفی را پیموده اند :1 بعضی معتقند گمان بد بخودی خود ممنوع نیست ؛ شاهد این مدعی را حدیث نبوی معروف میدانند که میفرماید (سه چیزدر وجود انسان است که راه فرار از آن دارد وراه فرار از بد گمانی این است که به آن ترتیب اثر ندهد ) 2 حق این است که سوء ظن اگر چه در بدو امر غالبا ً جنبه ی اختیاری ندارد ولی ادامه آن اختیاری است زیرا سوءظن معمولاً از یک سلسله منشا های غیر واقعی سرچشمه میگیرد که بر اثر شتاب زدگی و عجله در قضاوت چنان گمانی را تولید میکند به همین دلیل فکر و مطالعه در اطراف موضوع و دقت در احتمالات گوناگون بزودی میتوان آنرا از بین برد ولذا در این مواقع تاکید فراوانی روی همین مطلب شده که انسان تا می تواند کوشش وتلاش برای یافتن احتمالات صحیح در کارهای فرد مورد سوظن کند تا برای خودش مسجل شود که این افکار، وسوسه های اشتباهی بیش نبوده و تنها زاییده افکار باطل و نادرست است .در ضمن مراقب رفتار خود باشید گاه بروز چنین احساسات و به دنبال آن رفتارهای خود موجبات مشکل در زندگی زناشویی و از بین رفتن اعتماد را پدید می اورد بنابراین سعی کنید تا جایی که امکان دارد به این افکار توجه نکرده و هر جا که دیدید این افکار بسیار شما را ازار میدهد به طور منطقی به بررسی شرایط پرداخته تا برای خودتان ثابت شود که اشتباه می کردید.در ضمن اگر به عواقب بدبینی در زندگی زناشویی واقف باشید مطمئنا ناخودآگاه از شدت رفتارتان کاسته میشود.
با سلام خدمت شما مشاور گرامی من حدود 5 ماهه که عقد کردم و از ازدواجم بسیار راضی هستم و بسیار همسرم را دوست دارم تنها مشکلی که دارم اینه که من روی همسرم بسیار حساس هستم با اینکه میدانم همسرم بسیار پاک است ولی وقتی در کار یا بیرون با دختری صحبت میکنه تمام بدنم میلرزه نمیدونم چکار کنم خیلی خیلی اذیت میشم دست خودم نیست در ضمن ما با هم در یه شرکت کار میکنیم تشکر میکنم اگر راهنمایی کنید
باسلامموضوع( سوءظن ) غالبا یک امر اختیاری نیست که بتوان از آن خودداری نمود . بلکه در بیشتر اوقات بر اثر مشاهده ی منظره ، یا شنیدن یک سخن ،یا خطور یک خاطره در ذهن ( با ثوابق خاص ذهنی در باره ی شخص مورد نظر ) گمان بدی بدون اختیار ، به فکر انسان راه می یابد محققان برای حل این مشکل طرق مختلفی را پیموده اند :1 بعضی معتقند گمان بد بخودی خود ممنوع نیست ؛ شاهد این مدعی را حدیث نبوی معروف میدانند که میفرماید (سه چیزدر وجود انسان است که راه فرار از آن دارد وراه فرار از بد گمانی این است که به آن ترتیب اثر ندهد ) 2 حق این است که سوء ظن اگر چه در بدو امر غالبا ً جنبه ی اختیاری ندارد ولی ادامه آن اختیاری است زیرا سوءظن معمولاً از یک سلسله منشا های غیر واقعی سرچشمه میگیرد که بر اثر شتاب زدگی و عجله در قضاوت چنان گمانی را تولید میکند به همین دلیل فکر و مطالعه در اطراف موضوع و دقت در احتمالات گوناگون بزودی میتوان آنرا از بین برد ولذا در این مواقع تاکید فراوانی روی همین مطلب شده که انسان تا می تواند کوشش وتلاش برای یافتن احتمالات صحیح در کارهای فرد مورد سوظن کند تا برای خودش مسجل شود که این افکار، وسوسه های اشتباهی بیش نبوده و تنها زاییده افکار باطل و نادرست است .در ضمن مراقب رفتار خود باشید گاه بروز چنین احساسات و به دنبال آن رفتارهای خود موجبات مشکل در زندگی زناشویی و از بین رفتن اعتماد را پدید می اورد بنابراین سعی کنید تا جایی که امکان دارد به این افکار توجه نکرده و هر جا که دیدید این افکار بسیار شما را ازار میدهد به طور منطقی به بررسی شرایط پرداخته تا برای خودتان ثابت شود که اشتباه می کردید.در ضمن اگر به عواقب بدبینی در زندگی زناشویی واقف باشید مطمئنا ناخودآگاه از شدت رفتارتان کاسته میشود.
- [سایر] با سلام و روز بخیر به شما من دختر حساس و زود رنجی هستم همسرم هم بسیار خوبه گاهی یه چیزایی میگه که منو ناراحت میکنه و بالطبع روی رفتارم تاثیر گذاره میخوام بدونم چکار کنم که زود رنج نباشم جدیدا هم زود عصبانی میشم میخوام رفتارمو عوض کنم لطفا منو راهنمایی کنید با تشکر از شما
- [سایر] سلام حاج آقا اول ازتون تشکر میکنم که صحبتای خوبتون خیلی کمکم میکنه من یه مشکلی دارم که نمیدونم باید باهاش چی کار کنم و حتی نمیشه در موردش با کسی صحبت کنم ...لطفا نامم خصوصی باشه... لطفا راهنماییم بفرمایید و برام دعا کنید خدا نگه دارتون
- [سایر] چند ماهه که عقد کردم. همسرم یه اخلاقی که داره به کلمات خیلی دقت میکنه و اینطوری صحبت کردن باهاش برایم خیلی سخت شده البته من هم روی کلمات دقت دارم اما وقتی از حرفی ناراحت میشم بروز میدم اما اون ناراحتی اش رو اصلا نشون نمیده و وقتی ناراحت میشه براساسش تصمیم میگیره و رفتارش رو تغییر میده. وقتی هم باهاش صحبت میکنم که این روال درستی نیست باید باهم در موردش بیشتر صحبت کنیم اون میگه تو با من حرف نمیزنی منم اینطوری برخورد میکنم اما در رفتارش اصلا تاثیر نمیذاره. نمیدونم دیگه باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید.
- [سایر] باسلام من حدود یک ساله که ازدواج کردم ولی هنوز توی عقد هستیم جدیدا روی کار همسرم خیلی حساس شدم و صبح ها مجبورش میکنم زود از خواب بلند بشه حتی اگه اون روز کار نداشته باشه ازش میخوام از خونه بیرون بره همسر من مشاور حقوقی است و همیشه نیاز نیست در سر کارش باشه و کار ثابتی نداره و این خیلی منو مضطرب کرده و تازگی باعث شده که من به همسرم این حرفا رو رک بگم و بگم که خیلی تنبلی چرا صبح زودتر از خواب بلند نمیشیو اونو با کسای دیگه تو فامیل مقایسه کنم خودم هم از این بابت ناراحت میشم و بعد از اون معذرت میخوام ولی دیگه فکر میکنم یکجورایی همسرم ازحرفای من خسته شده یا براش عادی شده و این منو خیلی ناراحت میکنه اگر ممکنه منو راهنمایی کنید میدونم اشتباه از منه ولی در شرایط اقتصادی فعلی واقعا من برای آیندمون نگرانم ما حتی پول پیش کافی برای اجاره یک خونه نداریم
- [سایر] سلام خسته نباشید.. مشکلی دارم که نمیدونم چی کار کنم... راه حلی براش پیدا نکردم امیدوارم بتونید کمکم کنید... یکی از مشکلاتم این است که وقتی از مسافرت برمیگردم احساس غم شدیدی پیدا میکنم .... نمیدونم چی کار کنم هر چه هم می گردم علتشو پیدا نمی کنم.... البته با این مشکلم کنار می آیم ولی این یکی مشکلم واقعا راه حلی براش ندارم ... خیلی عصبانیم می کنه و احساس استرس شدید بهم دست میده.. اونم اینکه زمانی 12 سال داشتم یه اتفاق خیلی بد واسم افتاد... اون خاطره چند ماهه که دوباره به یادم می آید الان 5 سال ازش گذشته ولی همش میاد تو ذهنم... هر دفعه هم ناراحت ترم میکنه... واقعا نمی دونم چی کار کنم هر کار میکنم بهش فکر نکنم میاد تو ذهنم... تو رو خدا کمکم کنید....
- [سایر] با سلام خدمت استاد گرامی آقای مرادی . این دفعه دومی است که من درد دلهامو برای شما می نویسم اما گویا دفعه ی قبل یا گفته های من به دست شما نرسیده و یا جواب شما به من ارسال نشده. ازتون خواهش میکنم مشکل من رو پخش نکنین و حتی اشاره ای هم تو برنامه های تلویزیونی یا جاهای دیگه نکنین. من دختری 20 ساله هستم... ...خصوصی... حالا سوالم از شما اینه [1]که من به خاطر کاری که کردم اون دنیا چقدر باید عذاب بکشم [2] وآیا خدا بعد از این ارتکاب گناه از طرف من به دعاها یا خواسته های من یا اصلا به خود من توجهی میکنه یا نه منو رها کرده؟ [3] و ایا این درسته که من ایشونو از خدا بخوام یا نه؟ [4] سوال بعدیم اینه همه بهم میگن این رابطه فایده ای نداره اگر آخر این رابطه ها به ازدواج ختم بشه بعد از ازدواج علاقه از بین میره و به جدایی میرسه و این خیلی منو میترسونه . ازتون خواهش میکنم یه راهی پیش پام بذارین و کمکم کنین من واقعا درمونده شدم و قدرت تصمیم گیریمو از دست دادم. آقای مرادی نمی دونین چه عذابی می کشم همش فکر میکنم[5] خدا برای کاری که کردم یه روز یه بلایی سرم میاره یا ازدواجم حتماً با یه شکست همراه . فکر میکنم وقتی با خدا حرف میزنم اصلاً توجهی نمی کنه و من رو به حال خودم رها کرده . از توجه شما بینهایت ممنونم ... بازم ازتون ممنونم . خواهش میکنم جواب منو زودتر بدین من نابود شدم . خدا حافظ.
- [سایر] سلام من دختری 27 ساله هستم 1 ماهه عقد هستم من و همسرم خیلی هم دیگر را دوست داریم یک مشکلی جدیداً به آن برخورد کردم تازگی ها هر چه سعی می کنم برای همسرم بهترین زن باشم او قانع نیست. احساس می کنم باید از رفتار نادرستش ایراد نگیرم، باید وقتی از دستش ناراحتم بهش نگم ، باید قهرم را تو دلم بگذارم، و جلوش همیشه خودم را شاد و راضی نگه دارم واقعاً نمی دانم چه کار کنم لطفاً کمکم کنید هیچ جایی سراغ ندارم که بتوانم مشکلاتم را حل کنم ممنونم.
- [سایر] با عرض سلام. با توجه به این که افراد حساس و زودرنج را قبل از این که اتفاقی بیافتد ازشون جویا بشیم مشکلی پیش اومده یا نه. یعنی این از نوشته های کتابی به نام صمیمیت بود و من الان در دوران عقد هستم و احساس می کنم همسرم جز این دسته از افراد می باشد و برای همین حالا به درست یا نادرست وقتی نگاه به چهره همسرم می کنم با این که دلم نمی خوام خودم را انقدر کوچک کنم و گناهی که نکردم را به گردن بگیرم از همسرم سوال می کنم مشلی پیش اومده یا از دست من ناراحتی؟ و دلم نمی خواد این طور پیش بره که عادت بشه براش ولی از یه طرف دیگه امتحان می کنم اگه مشکلی پیش اومده سریع بگه که من حوصله یه بحث دوباره که یه مدتی ازش گذشته را ندارم ولی دوست ندارم غرورم زیر سوال بره .لطفا راهنماییم کنید با تشکر.
- [سایر] با سلام خدمت مشاور عزیز.اینجانب چند روزی که عروسی کرده ام و به خانه بخت رفته ام ولی در این مدت 2 موضوع گاها مرا اذیت میکند که میخواهم با شما درمیان گذاشته و طلب راهنمایی کنم.1_ از شب عروسی تا بحال دلم شدیدا برای پدر و مادرم تنگ میشود تا حدی که گریه هم میکردم احساس میکنم از دستشون دادم و2 تکیه گاهم دیگر وجود ندارند و بیشتر احساس تنهایی میکنم و دوری پدر و مادرم را حس میکنم.2_ خانواده همسرم در دوران عقد در صحبت کردن با همسر من رعایت عفت کلام را نمیکردند و از کلماتی استفاده میکردند که من شدیدا ناراحت میشدم مثل { خره و .............} . تصورم بنده این بود که زمانیکه عروسی کنم دیگر این موارد وجود ندارد و تکرار نمیشود ولی متاسفانه هم ادامه داشته هم تکرار کردند.نمیدانم چه راهی بیاندیشم تا اینها حرف دهنشان را بفهمند و بزنند و عفت کلام را رعایت کنند.بطور کلی راهنماییم کنید.............با تشکر فراوان ......... موفق و پیروز باشید.
- [سایر] با سلام ما سه تا خواهریم. اولین خاطره ای که از کودکی یادمه دعوای پدر و مادرمه پدرم آدم بداخلاق و زرنگ و در عوض مادرم آدم خوش اخلاق و ساده ای و فامیل هم هستن .پدرم 3بار منو کتک زده و مادرمونم جلوی ما کتک زده هیچ وقت عشق و تو زندگی ندیدم همیشه تو خیالم شوهریرو تصور میکردم که عاشقانه منو بخواد ولی ازدواج موفقیم نداشتم 1 سال و 4 ماه عقد بودم و الان 6 ماهه ازدواج کردم بدون هیچ تحقیقی بله گفتم بعدم فهمیدم تو مجردیش مواد مخدر و زنا هم انجام داده من دختری بودم که آفتاب و مهتاب ندیده بود خیلی سنگین و درس خون و سرکارم میرم خلاصه دوران عقد با هر بدبختی بود تمام شد .خودمم زود عصبانی میشم استرس بعضی وقتا دارم خود ارضایی هم قبلا داشتم الانم دارم با هم اگه دعوا کنیم که اکثرا میکنیم به یکی که قبلا دوسش داشتم ولی فقط تو قلبم بوده فکر میکنم همیشه هم به طلاق فکر میکنم تو دوران عقدم یبار درخواست دادم که با وساطت فامیلاش پس گرفتم خلاصه تو زندگی پدر و مادرم اثلا با هم خوب نبودن و من همیشه شاهد دعواهاشون و تحقیر شدن مادرم و همینطور خودم بودم با بقیه هم خیلی سخت دوست میشم دوست زیادی ندارم سوال من از شما اینه خواهر دومیم تو همون خونواده بزرگ شده اما اون از من آرومتره مثل من سنگین و رنگین نبوده اخلاقشم از من بهتره کمتر نظر میده سکوت و پیشه میکنه این خصوصیاتو داره اما چرا ازدواج موفقی داره ؟همیشه بهش حسودی میکنم من خیلی بحرف پدر و مادرم بودم اما اون نه اهل رفیق بازی و بیرون رفتن و خلاصه تمام حالشو تو مجردیشم کرد الانم میکنه اما من بچه بزرگتر همیشه همه بدبدختیا رو سر من اینم از ازدواجم بعضی وقتا فکر میکنم دیگه دوستش ندارم ازش طلاق بگیرم برم یه گوشه تنها نفس بکشم چکار کنم ؟