مسئولین فرهنگی مجموعهای در نظر دارند اوراق یک قرآن را از هم جدا نموده و هر ورقی را در پلاستیک سلفون گذاشته و هر ورق را جداگانه جلد نمایند به صورتی که مورد هتک قرار نگیرد:
1) اشکال ندارد.
1) اشکال ندارد.
عنوان سوال:
مسئولین فرهنگی مجموعهای در نظر دارند اوراق یک قرآن را از هم جدا نموده و هر ورقی را در پلاستیک سلفون گذاشته و هر ورق را جداگانه جلد نمایند به صورتی که مورد هتک قرار نگیرد:
پاسخ:
1) اشکال ندارد.
پرسشهای مرتبط از این مرجع
- زن و مردی ازدواج موقّت نموده و پس از آن توسّط پزشک اسپرمهای آنان به اشتراک گذاشته شده و تشکیل جنین میدهند پس از آن جنین به وجود آمده داخل رحم خواهر زن که نه خودش و نه شوهرش، بچّه دار نمیشوند قرار داده میشود، سؤال این است که بچّه به دنیا آمده صرف نظر از مسائل ارث و محرم و نامحرم بودن نسبت به شوهر خالهاش، فقط از حیث پدر و مادر اصلی که نطفههای آنها به اشتراک گذاشته شده توسّط ازدواج موقّت، آیا انسانی پاک و حلال زاده است؟ این بچّه فقط از نظر رشد و نمو و زایمان داخل رحم زنی که بچّه دار نمیشود قرار داده میشود که خاله بچّه هم میباشد.
- جوانی 32 ساله هستم که خیلی وقت است دچار شدیدترین وسوسهها و شکها شدهام به طوری که نه از جنبه عقل میتوانم استفاده نمایم و نه از اخلاق و ملکات فاضله، به طوری که میشود گفت که اصلاً درست در مقابل فضائل اخلاقی قرار گرفتهام، به کتاب چهل حدیث حضرت امام خمینی (ره) خیلی دلبستگی دارم امّا هرگز مطالب آن را به طور کامل نمیتوانم بفهمم، طوری است که هر وقت طرف کتابها میروم کتاب حضرت امام بیش از قرآن در نظرم هست و این صفات زشت وسوسه روز به روز هم قوّت میگیرد، حدود دو ماه است که صبحها بعد از نماز صبح عادت کردهام که حدود یک ساعت مینشینم و فکر میکنم، از مدّتی که عادت به این کردهام وسوسه و شک شیطانی شدیدتر از قبل ده است، نماز میخوانم و سعی میکنم با حضور قلب بخوانم امّا خجالت میکشم عنوان کنم امّا حضرت عالی میدانید که قضیه از چه قرار است، این روزها احساس میکنم که به خدا هم اعتقادی ندارم، به رسول خدا و به دیگر ائمّه، و هر وقت مراسم روضه خوانی ایشان را میشنوم دچار اضطراب و نگرانی و ناراحتی اعصاب میشوم، احساس میکنم دارم دیوانه میشوم با آنکه برای مظلومیّت ائمّه گریه میکنم و چون من مسلمانم و دلم میخواهد فضائل و مکارم اخلاق داشته باشم قلبم پر از کدورت است فضای ذهنیم تنگ و باریک است و همیشه خیال باف هستم به بندگان خدا هم بد بین هستم و گاهی اوقات در ذهنم احساس میکنم که با بندگان خدا درگیرم این رؤیا را یک واقعیت تلقی میکنم خداوند را قسم میدهم که برای من یک راه چارهای باز کند که من چه کنم؟
- حضرت عالی راجع به سؤالاتی (تفأّل به قرآن) آن را جایز ندانستهاید و فرمودهاید:معنی تفأّل، غیب خواستن از قرآن است و جایز نیست و تفأّل به قران را جسارت به قرآن دانستهاید و فرمودهاید تفأّل گرفتن به واسطه قرآن، جسارت به شأن و عظمت قرآن است. بعضی از مردم در تماسهای تلفنی خود ، درخواست تفأل دارند و ما نیز نظر مبارک حضرت عالی را مطرح میکنیم لکن بعضی از آنها با استناد به مفاتیح الجنان این درخواست را دارند که در آنجا طریقه تفأل به قرآن را ذکر کرده است.
- افرادی که به صورت ترجیع آواز میخوانند و گاهی هم بدون آهنگ است، گوش دادن به آنها چگونه است؟
- در صورتی که سدر و کافور باشد و آب موجود، بیشتر از یک غسل را کفایت نکند، وظیفه چیست؟
- بعضاً اقدام به خرید و فروش بن کارمندی مینمایند بدین صورت که خریدار بن را دریافت نموده و مبلغ کمتری از بهای بن به فروشنده پرداخت مینماید. خواهشمند است نظر مبارک را در این زمینه مرقوم فرمایید.
- حدود سی وپنج سال پیش شوهری اختیار کردم که در آن زمان خودم سیزده سال بیشتر نداشتم، همسرم در آن موقع در تهران به عنوان معمار (بنّا) مشغول به کار بود ولی از لحاظ مادی هنوز وضع خوبی نداشت، با پیشنهاد پدرم که در یکی از روستاها مشغول کار خرید و فروش گندم، سیب زمینی ، بادام و .... بود و بیسواد هم بود، همسرم تهران را رها کرد و آمد به پدرم در کارش به عنوان منشی و راننده و اوّلین داماد مشغول به کار شد تا اینکه در زمان طاغوت به لحاظ تقسیم اراضی مزرعهای که داشت از ترس تقسیم اراضی دو دانگ آن را به تنها پسرش و همچنین به هر کدام از دامادهایش یک دانگ به ثبت رساند، شوهرم در ادامه زندگی در سال 63 به منظور حجّ تمتّع با پول بیست و هفت هزار تومان خودش ثبت نام نمود و بعد از فوت پدرم در سال 70 مزرعه مذکور را جهت عام المنفعه به چهار نفر فروختند و از سهم یک دانگ ثبتی خودش مبلغی را برای خرید منزلی در اصفهان صرف نمود که منزل در حال حاضر موجود و مورد استفاده بچّه هایش میباشد و مابقی را در حساب بانکی گذاشته و برای گذران امورات زندگی تدریجاً برداشت میکرده تا این اواخر زندگی اش، یعنی در 15 خرداد 77 فوت نموده و متأسّفانه از رفتن به سفر واجب حجّ محروم مانده در حال حاضر من با پنج فرزند مانده در خانه او که دو پسر و یک دختر صغیر هستند زندگی میکنم (البته دو دختر و یک پسر از خانه بیرون هستند) جمعاً هشت فرزند. چند سؤال برایم به وجود آمده و تکلیف شرعیام را نمیدانم:
- شخصی دارای دو وصیّت نامه است ،در یکی از وصیّت نامهها نوشته است هر کدام از فرزندانم را که در حیاتم زمین دادهام بقیه هم به همان نسبت حقّ موروثی را ببرند و به طور شفاهی هم گفته به دختران هم به همین اندازه بدهند ولی پسرها وصیّت شفاهی را قبول ندارند لطفاً حکم تقسیم ارث و عمل به وصیّت نامه را مرقوم فرمایید.
- اینجانب مادری داشتم که فعلاً در قید حیات نیستند و تا زنده بودند یک بار قسمتشان شده بود و به حجّ رفته بودند و بعد هم ثبت نام کردند که مقداری از پول ثبت نام را برادرم داده بودند و مادرم گفته بودند که اگر تا زندهام خودم رفتم که هیچ، ولی اگر در قید حیات نبودم دخترم برود که اینجانب هستم، حال من هم یک باب مغازه 9 متری واقع در خیابان .... که این مغازه را شوهرم در سال 60 خریداری نموده و به نام من زده است ولی اختیاردار آن خود شوهرم بودهاند و گفتند بعد از فوتم مغازه به جای مهریه شما باشد و در سال 74 شوهرم فوت کردند و من دارای چند بچّه صغیر هستم که این مغازه را کرایه میدهم و از آن خود و بچّههایم امرار معاش میکنیم (در ضمن دختر و پسر دم بخت دارم)، میخواستم بدانم من میتوانم حجّ مادرم را به جا آورم یا اینکه احتیاج به نایب است؟ خود واجب الحجّ هستم یا خیر؟ در ضمن سفر اوّلم به حجّ است) خواهشمندم راهنمایی فرمایید.
- اگر زنی 45 سال قبل که همسرش با مبلغ شش هزار تومان به حجّ رفته، در همان سال مهریه و سهم الارث خود را استفاده میکرد، میتوانست همراه همسرش به حجّ مشرّف شود. لکن به علّت نقد نبودن مهریه و متفرّق بودن ارث پدرش، در آن زمان نتوانسته و اکنون هم که حدود 85 سال سنّ دارد مجموع دارائیهایش جواب گوی مخارج و هزینه یک سفر حجّ نمیباشد، آیا عمل حجّ بر ذمّه دارد یا خیر؟
پرسشهای مرتبط از دیگر مراجع
- [سایر] لطفاً درباره شخصیت، جایگاه علمی، آثار و بهطور کلی درباره زندگینامه علامه سید عبدالله بن محمدرضا شبّر توضیح دهید. در بازار کتابی است به نام (طب الائمه) که نویسنده این کتاب ایشان است. حال میخواهم علاوه بر توضیح درباره زندگی او، در مورد صحت و اعتبار این کتاب هم توضیح دهید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اینکه خواستگاران مختلف درخواست نمایند که دختر مورد نظر خود را با لباس نازک مشاهده نمایند، این مساله برای پسری که از دختران متعدد خواستگاری می کند چه حکمی دارد؟ برای دخترانی نیز که در معرض خواستگاران متعدد قرار می گیرند چگونه است؟
- [سایر] سند روایت تاریخ طبری درباره هجوم به خانه حضرت زهرا(س) به این صورت است: (حَدَّثنا ابنُ حُمَیْد، قال: حَدَّثَنا جَرِیر، عَنْ مُغِیرَة، عَنْ زِیَادِ بْنِ کُلَیْبٍ). ابن حُمید - راوی اول - چه کسی است؟ در جوابیه یورش به خانه وحی که اهل سنت نوشتهاند، چنین آمده است: راوی اول: ابن حمید، ابو عبدالله الرازی، متوفای سال 248ه.ق است. این شخص متهم به دروغگو بودن است. (ذهبی، شمس الدین، محمد بن احمد، میزان الاعتدال ج 3، ص 530، شماره شرح حال: 7453). اما در مقالهای از شیعه خواندم که: مُحَمَّد بن حمید بن حیان التمیمی است که در کتاب (تهذیب الکمال) خیلی توثیق شده است. حال بفرمایید این راوی کدام یکی است؟ اولی که دروغگو است یا دومی؟ همچنین مطرح کردهاند که آخرین راوی خود شاهد این ماجرا نبوده است. بنابراین، روایت منقطع است. پس آخرین راوی که به نقل داستان پرداخته است، وی گرچه مورد توثیق علمای جرح و تعدیل قرار گرفته است، اما خود شخصاً شاهد ماجرای سقیفه و جریان رفتن عمر بن خطاب به خانه فاطمه زهرا(س) نبوده است. وی از تابعینی؛ مانند ابراهیم نخعی، سعید بن جبیر، عامر شعبی و فضیل بن عمرو فقیمی روایت کرده است. (تهذیب الکمال من اسماء الرجال، ج 9، ص 504، شماره شرح حال 2065). و در زمان حکومت یوسف بن عمرو در سال 120 قمری وفات نموده است. (الطبقات الکبری، ج 6، ص 330؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 334).
- [آیت الله خامنه ای] چند سالی است در شب اول ماه ربیع الاول حرکتی در بعضی مساجد باب شده است شائبه بدعت و یا ترویج نوعی خرافه در آن می رود، ماجرا از این قرار است که در شب اول ماه ربیع الاول از حدود نیمه شب تا اذان صبح افرادی که غالباً خانم ها هستند با در دست داشتن شمع پشت درب مساجد مراجعه و با کوبیدن به درب مساجد و خواندن اذکاری توسل جسته و حاجات خود را طلب می نمایند، البته این عمل را تا هفت مسجد ادامه می دهند و خصوصاً این حال توسل در هنگام اذان صبح به اوج خود می رسد و معتقد هستند بدینوسیله اتمام ماه صفر و آمدن ماه ربیع الاول را خبر می دهند نظر حضرتعالی در این باره چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] چند سالی است حرکتی در برخی مساجد رواج یافته، که به نظر می رسد ترویج نوعی خرافه باشد. ماجرا بدین قرار است که در شب اوّل ماه ربیع الاوّل، از حدود نیمه شب تا اذان صبح، افرادی (که غالباً خانمها هستند) با در دست داشتن شمع، پشت درب مساجد تجمّع نموده، و با کوبیدن درب مساجد به صورت آهسته، و خواندن اذکاری، توسّل جسته و حاجات خود را طلب می نمایند. و این حال تضرّع در هنگام اذان صبح به اوج خود می رسد. کسانی که به این شیوه عمل می کنند، آن را مستند به شنیده های خود از بعضی خانمهای جلسه ای، و هدف از آن را رفع همّ و غم، و برآورده شدن حاجات، و تسلّی دل حضرت زهرا(علیها السلام)می دانند. لطفاً بفرمایید: 1 آیا اساساً چنین عملی مستند روایی دارد؟ 2 آیا چنین عملی (که در حال گسترش می باشد) می تواند به عنوان یک حرکت شایسته مورد تأسّی دیگران قرار گیرد؟ 3 در صورتی که عمل فوق از جمله خرافات، و یا خدایی نکرده نوعی بدعت باشد، وظیفه ائمّه جماعات و متدیّنین در این خصوص چیست؟
- [سایر] خداوند متعال چرا این جهان را خلق نموده است؟ معمولاً جواب این است که مخلوقات عالم مخصوصاً انسانها خدا را بشناسند و او را پرستش نمایند. من فکر میکنم که خداوند متعال جهان هستی را خلق نمود تا ما حضرت محمد(ص) و اهل بیت(ع) را بشناسیم. اگر نظر دوم درست است چرا خدا کارهای زجردهنده را نسبت به آنان انجام داد و اگر اولی درست است چرا آنان را مورد اذیت و آزار قرار داد؟ از یک طرف ما میگوییم که حضرت و خاندان ایشان محبوبترین بندگان نزد خدا هستند و از طرفی سختترین کارها را نسبت به آنان انجام داده است. چرا؟ چرا ما مجرمین خاکی را ساخت و برای هدایت ما به راه راست انوار خود یعنی حضرت و خاندان وی را در بدترین وضعیت قرار داد؟ این مطلب شبیه تمییز کردن گل رز با زغال است. چرا خدا راه درد و رنج در این دنیا را انتخاب نموده است؟ معلوم میشود خدا درد و رنج و زشتی را دوست میدارد و سنت وی بر این استوار است آیا این نحوه تعامل خدا است با کسانی که آنان را دوست میدارد؟ خدا واقعاً چه میخواهد؟ زندگی من در حال حاضر خیلی بحرانی است شاید برای اینکه میخواهم در نظر خدا خوب باشم از اینرو این همه نوع مشکل در زندگی دارم. علما میگویند اگر در زندگی خود بدیها را رها نمایید و با تقوا زندگی کنید با آزمایشها از طرف خدا روبهرو خواهید شد و سختی خواهید دید. اگر زندگانی راحت و همراه با گناه باشد، علما میگویند که در این دنیا معاقب خواهید شد و سختی را خواهید دید. پس چه فرق میکند در هر دو صورت سختی وجود دارد. آیا راهی وجود دارد که با خدا معامله نماییم و به من مجالی دهد که زندگیای را که خودم میخواهم (خوب یا بد) داشته باشم. من طاقت ندارم و نمیتوانم تصوّر کنم که طاقت و توان و کردار و رفتار معصومین(ع) را داشته باشم و حتی در حد خاک پای آنها باشم... .
- [سایر] بنده دختری هستم 23 ساله ساکن شهر ملبورن در کشور استرالیا که از سن 5 سالگی همراه با خانواده ام در این شهر زندگی می کنم. حدود چهارده ماه قبل به عقد دایم نامزدم در آمدم. پس از گذشت مدتی متوجه مداخلات بعضی از اعضای خانواده وی و تغییراتی در رفتار نامزدم نیز گردیدم که باعث سردی روابط میان ما گردید. از چند ماه بدین سو تقریباً رابطه ای میان ما وجود نداشته است، در صورتیکه پدر و مادرم همیشه تلاش داشتند تا با همکاری خانواده نامزدم روابط ما را دوباره برقرار و مشکلات ما را حل کنند. دوماه قبل فامیل نامزدم با مراجعه به شخصی که مرا به عقد دایم نامزدم در حضور بیشتر از 200 تن از مهمانان در محفل نامزدی مان نموده بود از وی خواستند تا صیغه طلاق را جاری کنید که نامبرده با رد این مطلب گفته بود که قبل از هر اقدامی می بایست با دختر و پسر مستقیماً صحبت نماید. لهذا ایشان یعنی شخص عاقد با پدرم تماس گرفته و از وی خواستند تا دختر و پسر را برای صحبت نزد ایشان ببرند. پدر با قبول این مطلب با پدر نامزدم تماس گرفته و گفتند که آقای ..... می خواهند دخترم و پسر شما را از نزدیک ببیند . اما پدر نامزدم در جواب گفته بودند که ما چه وقت بیاییم؟ پدرم در پاسخ گفتند که ما و شما نمی رویم و فقط من دخترم را می رسانم و پسر شما نیز بیاید . وقتی پدرم مرا به منزل شخص عاقد که محل ملاقات ما تعیین شده بود بردند متوجه شدیم که نامزدم با پدر و دایی اش آمده است. اما پدرم مرا آنجا گذاشته و از ایشان نیز خواستند که بگذارند دختر و پسر با آقای عاقد صحبت نمایند. اما آنها بدون توجه به این مطلب وارد منزل آقای عاقد شده و با مداخلات در صحبت ها سعی بر محکوم کردن من داشتند . من ناگزیز شدم به پدرم که از آنجا رفته بودند تا ما آزادانه صحبت های خویش را بنماییم زنگ زدم که شما نیز بیایید ، چون اینها آمده اند . پدرم پس از چند دقیقه آمدند و صحبت هایی صورت گرفت. آقای .... ( شخص عاقد) گفتند که خوشبختانه دلایل کافی برای انجام طلاق ندارید و از والدین هردوی ما خواستند تا با تلاش و دادن فرصت به این دو جوان سعی در حل مشکلات شان نمایند و از دایی نامزدم نیز خواستند تا با صحبت با خانواده خودش و خانواده ما میانجی شده و برای حل این مشکلات تلاش کند . اما با تأسف هیچ گونه تماسی صورت نگرفت تا اینکه دوشب قبل پدر نامزدم برای پدرم زنگ زده و گفت که دختر شما آزاد است چون ما به مراجعه به عالم دینی صیغه طلاق را جاری ساختیم ، پدرم با تعجب از این خبر بسیار ناراحت شدند و گفتند آیا دخترم هیچ گونه حق و حقوقی نداشته است که شما خودسرانه چنین کاری را انجام دادید و آیا لازم نبود که ما را در جریان می گذاشتید؟ و از آنها خواهان دادن نام شخصی را که ایشان ادعای عالم بودنش را داشتند و نام شاهدین را خواستند، اما ایشان با رد این مطلب گفتند شما می خواهید با دختر تان تجارت کنید!!!! حال از حضرت عالی می خواهم با رهنمایی های عالمانه تان مرا یاری رسانیده و از این سردرگمی برهانید: 1 – آیا آنها این حق را داشتند که بدون اجازه من و خانواده ام اقدام به این کار نمایند؟ 2 – آیا شخص عالمی که صیغه طلاق را جاری ساخته است نمی بایست از من و یا پدرم اجازه بگیرد؟ 3 – آیا نداشتن عذر شرعی دختر در هنگام طلاق یکی از شرایط اصلی انجام طلاق نیست؟ در حالیکه من واقعآ در هنگام انجام این کار عذر شرعی داشتم. 4 – آیا هیچ گونه حق و حقوقی برای من تعلق نمی گیرد ، در حالیکه در هنگامی که من به عقد دایم نامزدم در آمدم و در حضور بیشتر از 200 تن از مهمانان وی پذیرفت که مرا در قبال یک جلد کلام الله مجید به خط عثمان طاها ، چهارده شاخه گل محمدی به عشق چهارده معصوم ، یکصد سکه طلای تمام عیار بهار آزادی و همچنین یک سفر حج که به درخواست مادر نامزدم به آن افزوده شد به عقد دایم خود درآورد؟ آیا نداشتن روابط زنا شویی این حقوق را از من سلب می کند؟ در حالیکه ما در دوران نامزدی قرار داشتیم؟!!!! چون وقتی پدرم برای شان گفتند که شما با وجود اینکه دوبار به زیارت خانه خدا مشرف شدید، حق و حقوق دخترم را پایمال کردید، آنها گفتند چون عروسی نکرده بودند و همخوابی صورت نگرفته هیچگونه حقی ندارد!!!! با آرزوی سلامتی حضرت عالی منتظر نظر عالمانه تان هستم تشکر
مسائل مرتبط از این مرجع
مسئله مرتبط یافت نشد
مسائل مرتبط از دیگر مراجع
- [آیت الله بروجردی] استفادهای که مال را برای آن اجاره میدهند چهار شرط دارد:اوّل:آن که حلال باشد، بنا بر این اجاره دادن دکان برای شراب فروشی، یا نگهداری شراب و کرایه دادن اتومبیل برای حمل و نقل شراب باطل است.دوم:پول دادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد.سوم:اگر چیزی را که اجاره میدهند چند استفاده دارد، استفادهای را که مستأجر باید از آن ببرد معین نمایند، مثلاً اگر حیوانی را که سواری میدهد و بار میبرد اجاره دهند، باید در موقع اجاره معین کنند که سواری یا باربری آن، مال مستأجر است یا همهی استفادههای آن.چهارم:مدت استفاده را معین نمایند و اگر مدت معلوم نباشد ولی عمل را معین کنند، مثلاً با خیاط قرار بگذارند که لباس معینی را به طور مخصوصی بدوزد کافی است.
- [آیت الله خوئی] استفادهای که مال را برای آن اجاره میدهند چهار شرط دارد: (اول): آن که حلال باشد، بنابراین اجاره دادن دکان برای شرابفروشی یا نگهداری شراب و کرایه دادن حیوان برای حمل و نقل شراب باطل است. (دوم): آنکه آن عمل در نظر شرع به طور مجان واجب نباشد پس اجیر شدن برای فرائض یومیه یا تجهیز اموات جائز نیست و بنابر احتیاط معتبر است که پول دادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد. (سوم): اگر چیزی را که اجاره میدهند چند فائده داشته باشد، استفادهای که مستأجر باید از آن ببرد معین نماید، مثلًا اگر حیوانی را که سواری میدهد و بار میبرد اجاره دهند، باید در موقع اجاره معین کند که سواری یا باربری آن مال مستأجر است یا همة استفادههای آن. (چهارم): مدت استفاده را معین نمایند و اگر مدت معلوم نباشد ولی عمل را معین کنند، مثلًا با خیاط قرار بگذارند که لباس معینی را به طور مخصوصی بدوزد کافی است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مزارعه چند شرط دارد: اول آنکه صاحب زمین به زارع بگوید زمین را برای زراعت به تو واگذار کردم و زارع هم بگوید قبول کردم؛ یا بدون اینکه حرفی بزنند؛ مالک زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار کند و زارع قبول نماید. دوم صاحب زمین و زارع هر دو مکلف و عاقل باشند با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و سفیه نباشند یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند. سوم مالک و زارع از تمام حاصل زمین ببرند؛ پس اگر مثلا شرط کنند که آنچه اول یا آخر می رسد؛ مال یکی از آنان باشد؛ مزارعه باطل است. چهارم سهم هر کدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد؛ پس اگر مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هرچه می خواهی به من بده؛ صحیح نیست و همچنین است اگر مقدار معینی از حاصل را مثلا ده من فقط برای زارع یا مالک قرار دهند. پنجم مدتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معین کنند و باید مدت به قدری باشد که در آن مدت به دست آمدن حاصل ممکن باشد و اگر اول مدت را روز معینی و آخر مدت را رسیدن حاصل قرار دهند کافی است. ششم زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممکن نباشد اما بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود؛ مزارعه صحیح است. هفتم اگر منظور هر کدام آنان زراعت مخصوصی است؛ چیزی را که زارع باید بکارد معین کنند؛ ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند یا زراعتی را که هر دو در نظر دارند معلوم است؛ لازم نیست آن را معین نمایند. هشتم مالک؛ زمین را معین کند؛ پس کسی که چند قطعه زمین دارد و باهم تفاوت دارند؛ اگر به زارع بگوید: در یکی از این زمینها زراعت کن و آن را معین نکند؛ بنا بر احتیاط مزارعه باطل است. نهم خرجی را که هر کدام آنان باید بکند معین نمایند؛ ولی اگر خرجی را که هر کدام باید بکند معلوم باشد لازم نیست آن را معین نمایند.
- [آیت الله سیستانی] مزارعه چند شرط دارد : اول : آنکه عقد و قرار دادی میان آن دو باشد ، مثلاً صاحب زمین به زارع بگوید زمین را برای زراعت به تو واگذار کردم ، و زارع هم بگوید قبول کردم ، یا بدون اینکه حرفی بزنند ، مالک زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار کند ، و زارع قبول نماید . دوم : صاحب زمین و زارع هر دو بالغ و عاقل باشند ، و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند ، و سفیه نباشند یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند و همچنین باید مالک مفلّس نباشد ، ولی اگر زارع مفلّس باشد در صورتی که مزارعه مستلزم تصرف او در اموالی که از تصرف در آنها منع شده است نباشد ، اشکال ندارد . سوم : هر کدام از مالک و زارع سهمی از حاصل زمین ببرند ، نصف یا ثلث و مانند اینها ، پس اگر برای هیچ کدام سهمی قرار ندهند یا آنکه مثلاً مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه میخواهی به من بده ، صحیح نیست ، و همچنین است اگر مقدار معیّنی از حاصل ، مثلاً ده من فقط برای زارع یا مالک قرار دهند . چهارم : مدتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معیّن کنند ، و باید مدت بقدری باشد که در آن مدت بدست آمدن حاصل ممکن باشد ، و اگر اول مدت را روز معیّنی وآخر مدت را رسیدن حاصل قرار دهند ، کافی است . پنجم : زمین قابل زراعت باشد ، و اگر زراعت در آن فعلاً ممکن نباشد امّا بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود ، مزارعه صحیح است . ششم : چیزی را که زارع باید بکارد معیّن کنند ، مثلاً معیّن کنند که برنج است یا گندم ، و اگر برنج است کدام قسم از آن است ولی اگر زراعت معیّنی را در نظر ندارند ، تعیین لازم نیست ، و همچنین اگر زراعتی را که در نظر دارند معلوم است ، لازم نیست به آن تصریح نمایند . هفتم : مالک ، زمین را معیّن کند ، در صورتی که چند قطعه زمین داشته باشد که با هم در کار کشاورزی تفاوت داشته باشند ، ولی اگر تفاوت نداشته باشند ، تعیین لازم نیست ، پس اگر به زارع بگوید : در یکی از این زمینها زراعت کن ، و آن را معیّن نکند ، مزارعه صحیح است ، و بعد از عقد تعیین بدست مالک است . هشتم : خرجی را که هر کدام از آنان باید بکند از قبیل بذر ، کود و لوازم کشاورزی و مانند آن معیّن نمایند ، ولی اگر خرجی را که هر کدام باید بکند بطور معمول معلوم باشد ، لازم نیست به آن تصریح نمایند .
- [آیت الله وحید خراسانی] در مزارعه اموری معتبر است اول ایجاب از مالک و قبول از زارع به این که مالک زمین مثلا به زارع بگوید زمین را برای زراعت به تو واگذار کردم و زارع هم بگوید قبول کردم یا بدون این که حرفی بزنند مالک زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار کند و زارع تحویل بگیرد و جایز است ایجاب از زارع و قبول از مالک باشد دوم صاحب زمین و زارع هر دو عاقل و بالغ باشند و باید کسی انها را به ناحق اکراه بر مزارعه نکرده باشد و مالک از تصرف در مال خود شرعا ممنوع نباشد مانند سفیه و کسی که از طرف حاکم شرع از تصرف در مال خود به جهت افلاس منع شده است و همچنین زارع مفلس در صورتی که مزارعه از طرف او مستلزم تصرف در مالش باشد و مزارعه با سفیه بدون اذن ولی جایز نیست سوم ان که حاصل زمین بین هر دو مشترک باشد پس اگر شرط کنند که تمام حاصل یا انچه اول یا اخر می رسد مال یکی از انان باشد مزارعه باطل است چهارم ان که سهم هر کدام به نحو کسر مشاع باشد مانند نصف یا ثلث حاصل پس اگر مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه می خواهی به من بده یا مقدار معینی مثلا ده من از حاصل را برای زارع یا مالک قرار دهند مزارعه باطل است پنجم ان که مدتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معین کنند و باید مدت به قدری باشد که در ان مدت به دست امدن حاصل ممکن باشد و اگر اول مدت را روز معینی و اخر مدت را رسیدن حاصل قرار دهند کافیست ششم ان که زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در ان ممکن نباشد ولی بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود مزارعه صحیح است هفتم ان که اگر منظور هر کدام انان زراعت مخصوصی است چیزی را که زارع باید بکارد معین کنند ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند یا زراعتی را که هر دو در نظر دارند معلوم است لازم نیست ان را معین نمایند هشتم ان که مالک زمین را معین کند به گونه ای که مورد معامله مردد نباشد و ظاهر این است که تعیین به نحو کلی در معین کفایت می کند هر چند قطعات زمین با یکدیگر تفاوت داشته باشند نهم ان که خرجی را که هر کدام از انان باید بکنند معین نمایند ولی اگر خرجی را که هر کدام باید بکند معلوم باشد لازم نیست ان را معین نمایند
- [آیت الله شبیری زنجانی] مزارعه چند شرط دارد: اوّل: صاحب زمین به زارع بگوید: زمین را برای زراعت به تو واگذار کردم و زارع هم بگوید: قبول کردم، یا بدون این که حرفی بزنند مالک زمین را به قصد مزارعه به زارع واگذار کند و زارع قبول نماید. دوم: صاحب زمین و زارع هر دو عاقل و ممیّز باشند و با قصد، مزارعه را انجام دهند و نیز باید بالغ بوده و از روی اختیار مزارعه را انجام دهند و سفیه هم نباشند. بلوغ و اختیار و سفیه نبودن در جایی که کسی بخواهد بر روی زمین دیگری معامله کند شرط نیست، همچنین مزارعه ممیّز نابالغ و سفیه با اذن قبلی یا اجازه بعدی ولیّ آنها صحیح است و اگر شخصی به زور عقد مزارعه ببندد و بعد راضی شود، مزارعه صحیح خواهد بود و در صاحب زمین شرط است که مفلّس نباشد و همین طور در زارع؛ اگر برای انجام مزارعه باید در مال خود تصرّف کند و در هر دو صورت مزارعه مفلّس با اذن یا اجازه طلبکاران صحیح میباشد. سوم: مالک و زارع از تمام حاصل زمین ببرند، پس اگر مثلاً شرط کنند که آنچه اوّل یا آخر میرسد، مال یکی از آنان باشد مزارعه باطل است. چهارم: سهم هر کدام کسر مشاعی از حاصل مانند نصف یا ثلث باشد، پس اگر مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه میخواهی به من بده صحیح نیست و همچنین است اگر مقدار معیّنی از حاصل را مثلاً صد کیلو فقط برای زارع یا مالک قرار دهند. پنجم: مدّتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معیّن کنند و باید مدّت به قدری باشد که در آن مدّت به دست آمدن حاصل ممکن باشد و اگر اوّل مدّت را روز معیّنی و آخر مدّت را رسیدن حاصل قرار دهند کافی است. ششم: زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممکن نباشد امّا بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود، مزارعه صحیح است. هفتم: اگر منظور هر کدام آنان زراعت مخصوصی است، چیزی را که زارع باید بکارد معیّن کنند، ولی اگر زراعت معیّنی را در نظر ندارند، یا زراعتی را که هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نیست آن را معیّن نمایند. هشتم: مالک، زمین را معیّن کند، پس کسی که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یکی از این زمینها زراعت کن و آن را معیّن نکند مزارعه باطل است. نهم: خرجی را که هر کدام آنان باید بکنند معیّن نمایند، ولی اگر خرجی را که هر کدام باید بکنند معلوم باشد، لازم نیست آن را معیّن نمایند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر مردی پیش از آن که زنی را برای خود عقد کند، بگوید آن زن محرم اوست یا به امری که موجب محرمیت میشود اعتراف نماید؛ مثلاً بگوید شیر مادر او را خورده است، وظیفه شخصی او تغییر نمیکند؛ پس چنانچه به محرم بودن او واقعاً معتقد است نباید با او ازدواج کند و اگر شک دارد به وظیفه شاک عمل مینماید و اما اشخاص دیگر - حاکم شرع و غیر او - چنانچه خلاف گفته او برای آنها ثابت نشود، باید مطابق اقرارش عمل نمایند. اگر بعد از عقد چنین اعترافی بنماید باز وظیفه شخصی او تغییر نمیکند امّا وظیفه دیگران، چنانچه به حسب ضوابط قضائی حرف او اثبات شود؛ (مثلاً برای حرفش بیّنه داشته باشد، یا زن نیز حرف او را قبول داشته باشد و نظایر این دو راه) کسانی که احتمال صحت این کلام را میدهند، باید حرف او را بپذیرند و ازدواجش با این زن را باطل بدانند و در غیر این صورت باید ازدواجش را صحیح بدانند. امّا در مورد مهریه اگر با زن نزدیکی نشده یا زن وقت نزدیکی معتقد به جواز شرعی آن نبوده - خواه خود را محرم میدانسته یا در آن تردید داشته است - استحقاق مهریه ندارد و اگر زن با اعتقاد به این که مباشرت آنها شرعاً جایز است به نزدیکی رضایت داده، مستحق مهریه است و از نظر مقدار اگر مهر قرار داده شده با مهر المثل او تفاوت دارد، بنا بر احتیاط در مقدار تفاوت با یکدیگر مصالحه کنند.