برادری هجده ساله و مجرّد داشتم که مدّت سی روز است شهید شده، پدرم یک طبقه از یک آپارتمان مسکونی را به اسم او کرده بود و او هنوز ازدواج نکرده و در خانه پدری زندگی میکرد و شهید شد؛ آیا به این برادر من حجّ واجب است یا خیر و آیا میشود احتیاطا برایش حج انجام داد؟
اگر زائد بر احتیاجات زندگی و وسیله امرار معاش، مصارف حج را داشته و میتوانست به حج برود، مستطیع بوده و باید از مال او برایش حج بجا آورند و گر نه واجب نیست ولی اگر ورثه بخواهند برای او احتیاطا حج بجا آورند مانع ندارد.
اگر زائد بر احتیاجات زندگی و وسیله امرار معاش، مصارف حج را داشته و میتوانست به حج برود، مستطیع بوده و باید از مال او برایش حج بجا آورند و گر نه واجب نیست ولی اگر ورثه بخواهند برای او احتیاطا حج بجا آورند مانع ندارد.
عنوان سوال:
برادری هجده ساله و مجرّد داشتم که مدّت سی روز است شهید شده، پدرم یک طبقه از یک آپارتمان مسکونی را به اسم او کرده بود و او هنوز ازدواج نکرده و در خانه پدری زندگی میکرد و شهید شد؛ آیا به این برادر من حجّ واجب است یا خیر و آیا میشود احتیاطا برایش حج انجام داد؟
پاسخ:
اگر زائد بر احتیاجات زندگی و وسیله امرار معاش، مصارف حج را داشته و میتوانست به حج برود، مستطیع بوده و باید از مال او برایش حج بجا آورند و گر نه واجب نیست ولی اگر ورثه بخواهند برای او احتیاطا حج بجا آورند مانع ندارد.
پرسشهای مرتبط از این مرجع
- دارایی پدر اینجانب، عبارت است از یک باب منزل مسکونی که من و مادرم و خانوادهام در آن زندگی میکنیم و یک باب باغچه که در گذشته هیچ در آمدی نداشته و مجاور خانه و حدود پانصد متر میباشد و من حدود سال 53 تا کنون مشغول کار هستم و یک حقوق ماهانه دارم و پدرم در سال 54 از دنیا رفته و مخارج روزمره او از این طریق بوده که مقداری خودم در استفتائات، ص: 442 حین تحصیل کار میکردم و مقداری مردم خیّر چون سیّد بوده به او کمک میکردهاند: 1 - اولا پدرم مستطیع بوده یا نه؟ 2- ثانیا من مستطیع هستم یا نه؟ 3- ثالثا در صورتی که پدرم و من هر دو مستطیع هستیم، برای کدام اول واجب است به حج برویم و آیا میتوانم از وام اداری که 4% سود به عنوان کار مزد گرفته میشود به حج بروم چون این باغچه راه مناسب ندارد و برای فروختن کسی بطور عادلانه خریدار آن نیست.
- پدرم دو ماه پیش فوت نمود، آن مرحوم در روستا زندگی میکرد و باغ و ملکی داشت که چندان ارزشی نداشت و توانایی مالی چندانی نداشت که حج بر او واجب شود، امّا از چندی پیش که حج بر نامبرده واجب شد، قصد داشت قسمتی از ملک خود را بفروشد و دین خود را انجام دهد، ولی وقتی به این فکر افتاد که در سنّ نود سالگی بود و احتمالا خودش توانایی انجام مناسک را نداشته ولی میخواست با فروش قسمتی از زمین خود این دین را اداء نماید و در موقع صحبت کردن با خریدار زمین، همان لحظه بر اثر سکته فوت نمود! و اکنون ما فرزندان آن مرحوم در نظر داریم این دین را از گردن نامبرده خارج نماییم ولی نمیدانیم به چه صورت امکان دارد. 1- آیا قبل از فروش زمینهای نامبرده میتوانیم هر یک به اندازه توانایی خود پول فراهم کنیم و برای مکه آن مرحوم بپردازیم و یا این که حتما باید زمینهای خودش را بفروشیم؟ 2- اگر باید حتما زمینهای خودش فروخته شود با توجه به این که ما در نظر داریم قبل از گذشت یک سال از فوتش نسبت به فروش زمین اقدام نکنیم، آیا در آن دنیا آرامش خواهد داشت؟ 3- پسر بزرگ و پسر دوّم آن مرحوم هر کدام، یک بار به مکّه شرفیاب شدهاند، اگر باید آنها برای آن مرحوم به مکه بروند، اکنون که تا چهار سال دیگر جهت مکه اسم نویسی نمیشود، به چه صورت خواهد شد؟ 4- آیا میشود پول مکه را جهت راههای دیگر- مسائل جبهه و جنگ زدگان- خرج نمود؟ 5- در روستای ما حمامی وجود دارد که به علّت نداشتن بودجه، بیشتر اوقات سال، حمام بسته است و اهالی این روستا جهت استفاده از حمام روستاهای دیگر کیلومترها باید راه بروند، آیا میشود پول مکه را برای آن استفاده نمود؟ 6- آیا افراد دیگر که خمس بدهکار هستند میتوانند خمس خود را برای استفتائات، ص: 444 مصارف حمّام بپردازند؟
پرسشهای مرتبط از دیگر مراجع
- [آیت الله اردبیلی] اینجانب دارای دو برادر و پنج خواهر بالغ میباشم و در بین ما کسی صغیر نیست و یکی از خواهرانم مجرد و در سن 40 سالگی با مادرم که بیش از شصت سال دارد زندگی میکند و از مستمریبگیران تأمین اجتماعی میباشد. مرحوم پدرم سیزده سال است که به رحمت خدا رفته است. از ارث بجا مانده پدرم یک ملک دارای دو واحد مسکونی بجا مانده است. در یکی از آن دو منزل، مادرم و خواهر مجردم زندگی میکنند و خانة دیگر از تاریخ فوت پدرم تا الآن اجاره داده شده و اجارة آن را مادر دریافت میکند. حال یکی از فرزندان تقاضای گرفتن سهمالارث خود را میکند. آیا وی چنین حقی دارد؟ آیا نماز و روزة مادر و خواهر در آن واحد مسکونی صحیح است؟ مابقی افراد خانواده که در همان شهر یا در شهر دیگر سکونت دارند ولی برای دیدن مادر چند روز در ماه یا در سال به منزل یاد شده مراجعه میکنند، نماز و روزة آنها چه حکمی دارد؟
- [آیت الله بهجت] فردی فاقد اولاد، دارای همسر و دو برادر و یک خواهر می باشد. فرزند برادرش را از زمان طفولیّت به عنوان فرزندخوانده نگهداری نموده است، او وصیّت کرده که مبلغ سیصد هزار تومان جهت کفن و دفنش و یکصد هزار تومان صرف مساجد بنمایند، و خمس خانه ی غیر مسکونی اش نیز پرداخت شود و برایش حجّ بلدی انجام دهند و خانه ای در روستا و منزل مسکونی که در دست عیالش است بعد از فوت عیال به فرزندخوانده اش واگذار نمایند. مرقوم فرمایید آیا فرزندخوانده ارث می برد و دیگر این که بعد از اخراج سی صدهزار تومان مال الوصیّه و خمس آن خانه و صرف یک صد هزار تومان جهت مساجد، استطاعت حاصل و گرفتن حجّ بلدی یا میقاتی لازم است و سهمیّه ی وارثین مذکور چگونه خواهد بود؟
- [سایر] عذر می خواهم. لطفا مرا رهنمای فرمایید در مورد تقسیم ارث بر اساس فقه اهل البیت تا ما از ظلم و ستم به دور باشیم. من فرزند ارشد از 6 برادر از همسر دوم پدرم هستم و دارای 2 برادر از همسر اول و از همسر سوم پدرم هیچ برادر ندارم. داستان از این قرار است: پدر من دارای دو فرزند از همسر اول خود (که سه سال با او زندگی کرده و او را طلاق داده است.) دارد. این دو فرزند توسط مادر خود (همسر اول پدرم) بزرگ شده اند بدون اینکه ازپدرم نفقه دریافت کرده باشند. هنگام طلاق همسر اول،پدرم هیچ پولی برای آنان قرار نداده است.! (چون آن موقع وضع اقتصادی خانواده پدرم این اقتضا را نداشته که مال را تقسیم کند.). پدرم بعد از دو سال زندگی مجردی با مادرمن (همسر دوم) ازدواج کرده و و در مدت 26 سال زندگی مشترک از او صاحب 6پسر می شود . در این مدت روز بروز وضع اقتصاد خانواده پدرم (وضع مالی مادرم) بهتر و بهتر می شد تا مادرم از دنیا رفته بود. مالی که مادرم به ارث گذشته دوران زندگی با پدرم تقریبا 5 میلیارد روپیه (زمین و ساختمان) و کالای تجارت 700 میلون روپیه (واحد پول اندونزی) و قرض بانکی 250 میلیون روپیه بود. بعد از 1 سال پدرم که عمری از او گذشته یک بار دیگر با زنی جوان ازدواج کرده (همسر سوم) و تا به حال دارای فرزندی نشده است. به علت این که خود ما دارای کار کاسبی هستیم اعم از کارمند دولت و غیر دولتی از کار کاسبی پدر جدا شده ایم. در حال حاضر مال و کار کاسبی که مال ماردم بود در دست پدر من و همسر سوم او باقی مانده است. در این مدت خانواده پدرم (پیر مرد) با همسر سومش (که خیلی جوان) کم کم مشکلات زیاد پیدا شد و برادران کوچک من تحت تأثیر قرار گرفته و این مطلب را به پدرم انتقال دادم و عرض کردم. وی به من که فرزند بزرگ خود و اعتماد کامل دارد تا این همه مال و ثروت را تقسیم کنم. در این میان از استاد محترم تقاضا دارم که مارا راهنمای کند تا می توانیم عادلانه مال را بین برادر مادری و پدری و پدر و همسر سوم تقسیم کنم. سؤال من این است که:1. سهم پدر از همسر دومش چند است؟ 2. آیا دو فرزند از همسر اول سهمی دارند یا این که از پدر دریافت کنند؟ 3. آیا کار و کاسبی نیز تقسیم بشود یا این که به برادری که توانا ی در اداره کار بسپریم و بعد در آمدش تقسیم کنیم؟ و چنانچه تقسیم بشود تقسیم آن چگونه است؟ یا به پدر و همسر سومش سپرده بشود تا خود آن اداره کنند؟ لطفاً ما را راهنمایی فرمایید.
- [سایر] به نام خدا سلام و خسته نباشید دختری مجرد و دانشجوی کاردانی معماری غیرانتفاعی قزوین ساکن ناحیه غرب شهر تهران هستم در خانواده ای متوسط زندگی میکنم دو برادر و یک خواهر دارم پدرم راننده بازنشسته اداره برق و مادرم خانه دار است برادر بزرگم بعد از طلاقی که در سال گذشته داشته دوباره ازدواج کرده ، خواهرم سال گذشته در بحبوحه طلاق برادرم از دخترخاله ام با یکی از فامیل هی دور ازدواج کرد و به ژاپن رفت برادر دیگرم هم معتاد به شیشه و در خانه است بعد از تصادف برادر کوچکم که 3 سال از من بزرگتر است ( من فرزند آخرم) دچار اوضاع بد مالی شدیم البته همیشه عالی نبودیم اما به این حالت هم نبودیم مادرم سیگار میکشد پدرم سعی میکنه به جای حل مشکلات صورت مساله را پاک کند با پیکانی که دارد کمابیش مسافرکشی می کند هزینه ترم اول دانشگاهم را خواهرم پرداخت کرد و ترم های بعدی را هم با قرض پرداخت کردیم مدت کوتاهیست که با کامپیوتر کارهای تایپ و نقشه کشی انجام میدهم اما اوضاع روحی ام اصلا مناسب نیست برای دور شدن از این محیط هم اجازه ندارم چون برادر کوچکترم بدبین است اجازه نمیدهد بیرون بروم پدر و مادرم هم که وقتی باهاشون جایی میرم مدام بحث می کنند مادرم هم که پا درد دارد خودش نمی تواند منو بیرون ببرد واقعا خسته ام نمی دونم واقعا نمی دونم چیکار کنم خصوصا این که فشار روحی باعث فشار به قسمت هایی از بدنم میشه طوری که احساس می کنم افکارم وزن دارن و بدنم رو فشار میدن خواهش می کنم راهنماییم بفرمایید
- [سایر] مشکلی دارم که آن را خلاصه و خیلی کوتاه برایتان نوشته ام. چهارسالی است که ازدواج کردم و یک پسر شش ماهه دارم و خودم آخرین فرزند پدر مادر می باشم و سه برادر و یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم که همگی بشکر خدا صاحب خانه و دارای زن و بچه هستند. قبل از ازدواج با همسرم که دختر خاله ام نیز هستند گفته بودم که بعد از ازدواج من قصد دارم در کنار پدر و مادرم زندگی کنم و ایشان نیز قبول کردند. پدرم 65 سال سن دارند و مادرم 56 سال که رسیدگی به کار منزل برایش مشکل است. بخاطر کمر درد و بیماری هایی که در این سنین به سراغ آدمی می آید دو برادرم و خواهر در همسایگی ما هستند. مشکل از این جا است که بعد از یکی دو سال از زندگی همسرم خواستار مستقل شدن را از من دارد با توجه به صحبت هایی که با ایشان داشتم، ولی ایشان مسرانه خواستار جدایی هستند. در صورتی که من زندگی در کنار پدر و مادر را خواستارم؛ چون بر این عقیده ام که آنان عمرشان را برای ما صرف کردند که فرزندشان در این سنین بدردشان بخورند و کمک حالشان شوند و... احساس می کنم زندگی ام دارد از هم می پاشد بخاطر کدورت هایی که در این میان بین همسر و پدر مادر بخاطر این قضیه پدیدار شده فشارها بر من خیلی زیاد است حتی در زمانی فکر طلاق به ذهنم می افتد. از شما خواستارم راه کاری به من نشان دهید. نمی دانم چه کنم اگر جدا شوم ترس از غضب خدا دارم و اگر نشوم بی مهری هایه این زن را نسبت به پدر مادرم را نمی توانم تحمل کنم و بارها بارها کدورتها در زندگیمان ایجاد شده که این قضایا بین مادر و خاله ام هم نیز کشیده شده .... لذا از شما تقاضامندم روشنم کنید چه کنم.
- [سایر] ما در سال 76 ازدواج کردیم همسرم در دوران نامزدی با پس اندازی که داشت شروع به ساختن طبقه بالای خانه پدری خود کرد تمام مناسبت های دوران نامزدی من که کمتر از یکسال بود و میشه گفت آرزوی هر دختری می تونه باشه با گفتن جمله (( من دارم خونه می سازم )) نقش بر آب می شد اما گذشت بعد از گذشت 3ماه از ازدواج ما دعواهای پدر همسرم سر دادن اجاره شروع شد و ما هرروز اعصاب خوردی داشتیم بابت این جریانات که 4 سال طول کشید و با دادن 3 میلیون در سال 81 ما از آنجا با دعوا و قهر بلند شدیم و در حال حاضر بدلیل شاغل بودن من از سال 83 به خاطر به دنیا آمدن پسرم منزل پدرم که خیلی کوچک است و ما مجبور شدیم بیشتر وسایل زندگی را بفروشیم تا بتوانیم در آنجا ساکن شویم مستاجر میباشیم پس انداز این 12 سال زندگی مشرک ما مبلغ 60 میلیون تومان پول است که همسرم معتقد است که با دادن آن به برادرم که در کار بساز و بفروشی می باشد پولمان را افزایش دهیم تا بتوانیم در آینده خانه ای را خریداری کنیم . اما من واقعا خسته شدم و دوست دارم بعد از گذشت این همه سختی و رنج و خاطرات عذاب آور یک زندگی خوب داشته باشم پسر من اول مهر به پیش دبستانی میرود . چند وقتی است که واقعا دچار عذاب شدم و سر ناسازگاری با همسرم دارم من می خواهم مستقل باشم چون احساس میکنم این برای پسرم هم خوب باشد که ما از والدینم دور باشیم و هم اینکه از کوچکی جا من واقعا خسته شدم . شما اگر جای من بودید چه می کردید ؟ متشکرم
- [سایر] من پسری 16 ساله هستم. مدتی است با یکی از هم کلاسی هایم دوست شده ام. تا به حال این چنین دوستی نداشته ام. رفتار های هر دوی ما با بقیه بچه های مدرسه متفاوت است و هر دو خیلی آرام هستیم. و به خاطر همین می توان گفت تمام سال در مدرسه با هم بوده ایم (مثل دو برادر، حتی بقیه بچه ها و مدیر و معاون هم متوجه شده اند) و همدیگر را دوست داریم. از نظر بقیه بچه ها رفتار هایمان کمی غیر عادی است ولی همانطور که گفتم به خاطر همان تشابه رفتارهایمان است. علاقه ها و حتی سلیقه هایمان هم مثل هم است و با پسر های دیگر متفاوت است. ما دوست داریم در آینده با هم زندگی کنیم و از هم به خاطر مسائلی مانند ازدواج جدا نشویم. می خواهیم با هم در یک خانه زندگی کنیم و به همدیگر در زندگی کمک کنیم. حال می خواستم بدانم آیا این کار خلاف اسلام است؟ و حکم همجنس گرایی را دارد؟ و آیا اصلا درست است این موضوع را به پدر و مادرمان بگوییم؟(البته فکر کنم آن ها هم به خاطر رفتارهایمان این موضوع را بهتر می دانند.) این را باید بگویم که مثلا خودم وقتی از او جدایم احساس دلتنگی و افسردگی می کنم چون رابطه من با او از رابطه برادری هم بیشتر شده است. وقتی از او راجع به این موضوع پرسیدم گفت شاید درآینده ازدواج کند به خاطر برخی مسائل که چون هر دوی ما پسر هستیم نمی توانیم داشته باشیم. می خواهم بدانم اگر در آینده با هم زندگی کنیم آیا می توانیم کمی از رفتار هایی که مردم عادی نمی توانند با هم داشته باشند (مثل بغل کردن - بوسیدن و ...) را داشته باشیم یا خیر؟ اصلا آیا تغییر جنسیت یکی از ما کارساز خواهد بود؟ اگر نیست آیا می توانیم بدون آن در آینده با هم در یک خانه زندگی کنیم؟(البته هر دو معتقد به دین اسلام هستیم و این رابطه به خاطر عشقی درونی است که نسبت به هم داریم و خواهیم داشت نه بخاطر هوای نفس) حتی من هم اکنون سعی می کنم خود را وابسته به جنس مخالف نکنم چون نمی خواهم این رابطه و پیوند قلبی که از هر ازدواج قانونی محکمتر است را از بین ببرم. باتشکر
- [سایر] سلام خسته نباشید من 28 ساله و دختر مجرد و لیسانس و شاغل هستم در یک خانواده پرجمعیت که کسی ازدواج نکرده است. برادر من متولد 1367 است اما تمامی خصوصیات اخلاقی اش حتی درک و شعورش مثل یک بچه 4 ساله است ، بدتر از همه افراد خانواده را قبول ندارد و نصیحت کسی را گوش نمی کند به همین خاطر ترتبیت ناپذیر است، برعکس حرف های غریبه ها را قبول دارد کافی است کسی به او نگاه کند سریع متوجه می شود که با یک انسان بشدت ساده روبروست و میتواند او را مثل یک بچه 4ساله براحتی بفریبد به همین خاطرکسی به او کار نمی دهد و بیکار است البته خودش هم تنبل و تن پرور است و در خانه هیچ کاری نمیکند و حتی سراین موضوع با پدرم هم دعوایش شده ،هیچ کسی هم با او دوست نمی شود. به شدت پرخاشگر است و دست بزن دارد. قدش 160 و حداکثر 50کیلو وزن دارد و خدا شکرجسه ضعیفی دارد وگر نه تا بحال سر دعوا در بیرون خودش را به کشتن داده بود البته بااین حال چند بار تا بحال در بیرون از خانه و در خانه دعوا و کتک کاری کرده از آزار خودش هم ابایی ندارد وقتی قهر می کند ممکن است 2روز غذا نخورد یا خیلی وقت ها سر مسائلی که اعصابش خورد است سرش را به دیوار به شدت می کوبد. مشکل دیگر این است با اینکه شغلی ندارد، به بلوغ فکری هم نرسیده اما غریزه اش نسبت به جنس مخالف خیلی قوی است درتلویزیون هرکس را می بیند خوشش می آید هر دختری را می بیند سریع علاقمند می شود حتی 2سال پیش از من خواست شماره همکارم را که یکی دوبار با او صحبت کرده بود بگیرم که برایش خواستگاری کنیم!! این روزها هم مدام حس می کند بیمار است و ضعف دارد، با تلویزیون و کامپیوتر سرگرم است خیلی سعی کرده ام کمکش کنم اما صحبت کسی را قبول ندارد و گوشش هم پر شده.. اگر می شود در مورد اینکه ریشه مشکل شخصیتش و راه حل درمانش راهنمایی ام کنید تشکر.
- [سایر] با سلام من خانم متاهل دارای دو فرزند هستم 15 سال ازدواج کرده ام در این 15 سال سختی زیادی به همراه همسرم کشیدم تا الان تقریبا با عنایت خدا زندگی خوبی دارم من با همسرم به هیچ عنوان مشکل خاصی ندارم گه گاه از بابت تربیت بچه ها با هم هم فکری نداریم ولی خدا رو شکر از هیچ لحاظ دیگر مشکلی نیست ولی از ابتدای زندگی مشکلی داریم به اسم خانواده شوهر . خانواده ایشان بسیار پر توقع هستند من بعد از 15 سال خیلی چیزها را تشخیص می دهم در موقع که ما به کمکشان احتیاج داریم نیستند نه آن نبودن نبودنی با جنگ و دعوا بسیار خسیس هستند و همیشه کوس نداری سر می دهند در صورتی که در جامعه ما در طبقه مرفه قرار می گیرند از طلا وخانه و چیزهای دیگر ولی من اهل مادیات نیستم از طلا بدم می آید ولی باز بخاطر اینکه همسر خوبی دارم یا به عبارتی خوبیهایش بیشتر از نقایص است چشم بر روی هم می گذارم . از 6 سال پیش که برادر شوهرم ازدواج کرد و عروس دوم کاملا شبیه خودشان است و خیلی از او حساب می برند برادر شوهر خیلی رو زنش حساس است و حساب کار دست آنها آمده و آنها بیشتر روی من فشار می آورند و اوضاع خراب تر شده حامی شدید و اخلاق آنها هستند ولی با این حال آنها مدعی هستند و ما را متهم به فتنه و دو به همزنی می کنند روزها که ما سر کار هستیم با بچه ها تماس می گیرند و به عبارتی زیر زبان بچه ها را می کشند و اطلاعات زندگی را می گیرند و بعد اعصاب شوهرم را به هم می ریزند واز عاق والدین می ترسم از این اخلاق ها خسته شده ام من نه سن و سالم و نه شخصیتم اجازه هر کاری را می دهد و نه آنها به هیچ صراطی مستقیم هستم در ضمن من یک خواهر شوهر مجرد دارم که خیلی از این کارها از ذهن ایشان آب می خورد بسیار ادعای مسلمان و چادر و مقنعه دارند و اسلام را در همین چیزها می دانند ولی من ایمان دارم حق الناس خیلی خطر ناک تر از بی حجابی است هر چند من خودم محجبه هستم لطفا مرا راهنمایی کنید ولی خواهش می کنم خیلی روی دین و رفتار پدر و مارد مانور ندهید لطفا نسبت به شرایط جامعه و من و همسرم نظر بدهید
- [سایر] با عرض سلام 15 سال است با پسرخاله ام ازدواج کرده ام.سالهای اول زندگی خوب بود.تا کم کم دخالتهای مادرشوهرم در زندگی شروع شد. پدرشوهرم سالها قبل فوت کرده بود و شوهرم با اینکه برادر بزرگتر نبود اما چون وضعیت مالی خوبی داشت سرپرستی مادر و برادر کوچکترش را بعهده داشت. مادر شوهرم در یک روستا زندگی میکرد و از نظر مالی کمبودی نداشت اما بخاطر بلندپروازیهای شوهرم و اصرار مادر و برادرانش یک ویلای مجلل در همان روستا ساخته شد و مادرشوهرم خانه خود را رها کرده و در آنجا ساکن شد. و در عمل خانه ی پدری به یکی از برادرشوهرهایم رسید و او بهمراه خانواده اش در همانجا ساکن شد. سالها گذشت.برادرشوهر کوچکتر به پشتیبانی مالی شوهرم در دانشگاه آزاد تهران تحصیل و بعد از مدتی ازدواج کرد. خرجهای گزاف این مجالس عروسی و ساخت آن ویلا باعث ورشکستگی شوهرم شد. از سال 80 تا بحال هنوز هم زیر بار قرضهای آن دوران هستیم. در این مدت فقر و بدبختی و بدهکاری تنها برای من و فرزندانم بود. برادرشوهرها که خود را خارج از گود می دیدند روز به روز وضعیت مالی بهتری پیدا می کردند. گذشت و گذشت تا سال پیش که مادرشوهرم فوت کرد. بعد از مدتی کم کم این زمزمه به گوش رسید که ویلا برای همه ی افراد خانواده است و کسی حق فروش یا اجاره آنرا ندارد. درصورتیکه تمام اسناد و مدارک بنام شوهرم میباشد. اما از آنجاییکه شوهرم فردی بسیار ساده لوح،مهربان و خانواده دوست است، هرگز بصورت علنی با خانواده اش خصوصا برادر بزرگترش که داعیه دار این مطالب بود مخالفت نکرد. عید امسال همه افراد خانواده از تهران به روستای پدری در یکی از مناطق شمالی آمدند.بعد از گذشت چند روز بخاطر اوضاع وخیم مالی من و شوهرم قصد اجاره ویلا را بمدت سه روز به یکی از آشنایان داشتیم اما با مخالفت شدید برادرشوهر بزرگتر مواجه شدیم و کار بیخ پیدا کرد.از آنجاییکه شوهرم هرگز روی حرف بزرگترش حرف نمیزند من بخاطر فرزندانم با برادرشوهرم به مقابله برخاستم.آنها وضعیت مالی خوبی دارند میتوانستند به خانه پدر زنش یا خانه پدریشان یا حتی به هتل برونداما در صورتیکه سالهای پیش دو سه روز بیشتر نزد مادرشان در ویلا نمی ماندند امسال برای مبارزه با من و برای اینکه روی مرا کم کنند 15 روز تمام در ویلا ماندند و اجازه اجاره ویلا را به ما ندادند. من و فرزندانم هم بعد از آن اصلا به ویلا نرفتیم.اما به برادرشوهر بزرگم در همان درگیری لفظی گفتم به خدا پناه میبرم از اینکه شما میخواهید حق من و فرزندانم را بخورید. گذشت و بعد از یکماه دختر بزرگ برادرشوهرم در یک سانحه ی تصادف از دست رفت.دختری که دانشجو بود خانواده خیلی آرزوها برایش داشتند البته رابطه ی بسیار خوبی هم با من و شوهرم داشت و ما خیلی خیلی به او علاقه مند بودیم. ضربه روحی بزرگی به برادرشوهرم وارد شد. حالا او مرا مقصر می داند. در مراسمهای سوم و هفتم رفتار معمولی با من داشت اما حالا گفته که یک طالع بین به من گفته که برادرزنت بچه ات را نفرین کرده است. این موضوع را در هر مجلسی جلوی غریبه و آشنا مطرح کرده و داد و فریاد میکند و قصد دارد آبروی مرا ببرد. اکنون همه دید بدی بمن دارند حتی شوهرم هم بسیار ناراحت است و با من بد برخورد میکند.نمیدانم در مراسم چهلم شرکت کنم یا نه؟ بخدا راضی نبودم از سر دخترش یک تار مو کم شود. چکارکنم؟؟؟
مسائل مرتبط از این مرجع
مسئله مرتبط یافت نشد