آیا این گفته محمدبن حنفیه در باره ابوبکر صحیح است؟
این حدیث را در یکی از رسانه های اهل سنت دیدم . لطفا بررسی کنید صحیح است یا ساختگی است؟ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ حَدَّثَنَا جَامِعُ بْنُ أَبِی رَاشِدٍ حَدَّثَنَا أَبُو یَعْلَی عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ قَالَ قُلْتُ لأَبِی أَیُّ النَّاسِ خَیْرٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ - صلی الله علیه وآله وسلم - قَالَ أَبُو بَکْرٍ. قُلْتُ ثُمَّ مَنْ قَالَ ثُمَّ عُمَرُ. وَخَشِیتُ أَنْ یَقُولَ عُثْمَانُ قُلْتُ ثُمَّ أَنْتَ قَالَ: مَا أَنَا إِلاَّ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ. (صحیح البخاری لأبی عبد الله محمد بن إسماعیل البخاری، کتاب المناقب، باب قول النبی صلی الله علیه وسلم: لو کنت متخذا خلیلا). (از محمد بن الحنفیه (پسر علی بن ابی طالب) روایت شده که گفت: به پدرم (علی بن ابی طالب) گفتم: بهترین مردم بعد از رسول الله - صلی الله علیه وآله وسلم - چه کسی است؟ او گفت: ابوبکر. گفتم: بعد چه کسی است؟ او گفت: عمر. و ترسیدم که بعد از او عثمان را بگوید پس گفتم: بعد از عمر شما هستید؟ او گفت: خیر، من کسی نیستم مگر یکی از مسلمانان). بطلان این نقل آن قدر روشن است که هر کسی که آشنا به وقائع صدر اسلام و رابطه حضرت علی علیه السلام با خلفاء اهل سنت مطالعه کنید به راحتی به بطلان این کلام منقول در صحیح بخاری پی می برد. مرحوم علامه امینی در رد این نقل چنین میفرماید : این اولین لغزش و خطای (بخاری) نیست، و او از این ها بسیار دارد. هر کس نظریه و عقیده امیر المؤمنین علی بن ابیطالب را درباره سه حاکم پیش از وی بداند و این را که بارها و در مناسبت های متعدد اعلام داشته و مشروحا بیان‌ کرده است شکی برایش نمی ماند در این که آنچه را با اینگونه روایات دروغین به وی نسبت داده‌ اند تهمتی بزرگ است. تازه محمد بن حنفیه کسی نیست که پدرش را نشناسد یا نظریه پدرش را درباره آن سه نفر و دار و دسته‌ اشان پس از آن همه تصریحات و اعلانات نداند تا بیاید و از پدرش درباره آنها بپرسد و به سومین نفر که برسد بترسد پدرش نام عثمان را ببرد عثمانی را که خوب می شناسد و می داند یکی از سی نفر از خانواده ابو العاص است که حدیث صحیحی از پیامبر (ص) درباره آنها هست که می فرماید: (هنگامی که فرزندان ابو العاص (یعنی نسلش) به سی مرد برسند مال خدا را به انحصار در آورده دست به دست خویش می گردانند و بندگان خدا را برده می گردانند و به دین توهین می کنند. پس چرا امیر المؤمنین این عقیده‌ اش را روز کشته شدن عثمان به پسرش محمد بن حنفیه نگفت آن روز که چون آهنگ خانه عثمان کرد محمد بن حنفیه دستش را گرفت و مانع رفتنش گشت؟! محمد بن حنفیه برتر از آن است که ندانسته باشد جدش پیامبر گرامی (ص) در حق پدرش چه گفته است و فرموده: (او (یعنی علی ع) بهترین فرد روی زمین است و بهترین انسان، و او بهترین کسی است که بر جای می گذارم پس از خویش، و او بهترین مردم و بهترین مرد است و یکی از دو مایه خیر). محمد بن حنفیه کسی است که شاعرش در حضورش این شعر را می سراید:          تو پسر بهترین فرد مردم پس از پیامبری             فرزند علی! راه پوی که نیست همتای علی ) چگونه می توان چنین پندار و افسانه‌ ای را به علی (ع) نسبت داد در حالیکه از چندین طریق روائی به اطلاع ما رسیده که می فرماید: (پیامبر خدا (ص) در حالی که به سینه‌ ام تکیه زده بود به من فرمود: هان ای علی! آیا فرمایش خدای متعال را شنیده‌ ای که (کسانی که ایمان آوردند و کارهای پسندیده کردند ایشان بهترین افراد روی زمینند)؟ آنان توئی و شیعه‌ ات). جابر بن عبد اللّه انصاری نیز می گوید: (اصحاب پیامبر (ص) وقتی علی (ع) حاضر می شد می گفتند: بهترین فرد روی زمین آمد). این را در جلد دوم (غدیر) نوشتیم و علاوه بر مآخذ و مصادری که در آنجا ذکر شد ابن ابی حاتم در تفسیرش ثبت کرده است. و سیوطی در کتاب (اللئالی المنثورة) می نویسد: ابن ابی حاتم پایبند این است که در تفسیرش صحیح‌ ترین روایات را بیاورد و در همه تفسیرش به تحقیق یک روایت جعلی نیاورده است. امیر المؤمنین اگر ابو بکر را بهترین فرد مردم می دانست چرا از بیعت کردن با او تا فاطمه زهرا- سلام اللّه علیها- زنده بود خودداری کرد؟! و بنا به روایتی که خود بخاری ثبت کرده خودداری علی (ع) در دوره حیات فاطمه (ع) نزد مردم مقبولیتی داشته است، و در این خودداری، بنی هاشم و دیگر معاریف و متنفذین امت و مشاهیر اصحاب با وی هم داستان بوده‌ اند. آیا در میان ایشان کسی یافت نمی شده که این منزلت ابو بکر را درک کرده و شناخته باشد تا آنان را به ترک موضع مخالف برانگیخته به بیعت وا دارد؟! یا چرا امیر المؤمنین علی (ع) فاطمه زهرا را بر ستوری نشانده شبها به انجمن انصار می برد تا از ایشان علیه (بهترین انسان) استمداد نماید؟! و چرا در (سقیفه) طرفداران ابو بکر و مبلغانش هیچ اشاره‌ ای به این که او (بهترین انسان) است ننمودند و نه در اجتماعات و مناسبت های پس از (سقیفه) و همه جا حرفشان این بود که او پیش قدم و سالخورده است و یار پیامبر (ص) در غار، و این حرف را با تهدید و ارعاب‌ می آمیختند؟! (آیا آن سخن را به اندیشه در نیافتند یا چیزی به ایشان ابلاغ گشته که به اجداد پیشینی آنان نرسیده است؟! گرفتیم که اصحاب آنروز منزلت ابو بکر را نشناختند و به علو مقامش پی نبردند، چرا امیر المؤمنین (ع) به آنها تذکر نداده و آگاهشان نساخت و به آنها- که در میانشان پیروانی مطیع‌ تر و پی روتر از سایه خویش داشت- دستور نداد از ابو بکر پیروی نمایند تا با اینکار ریشه آشوب و اختلاف داخلی را بر کند و مسلمانان را به وحدت آرد و مجال حرکات زیانبار را از میان بر دارد؟! در حقیقت، امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (ع) منزه است از این حرفها، و مبرا است از تهمتی که در این روایت دروغین به وی زده شده است. هیچگاه چنین سخنی نگفته و چنین مقام و منزلتی برای ابو بکر و عمر و عثمان قائل نگشته بلکه همواره نظری بر خلاف این اظهار و اعلام داشته و عقیده خویش را درباره آنها از فراز منبر و در میان ده ها هزار تن باز نموده. .............................................................. پی نوشت الغدیر - الشیخ الأمینی - ج 9 ص 390
عنوان سوال:

آیا این گفته محمدبن حنفیه در باره ابوبکر صحیح است؟


پاسخ:

این حدیث را در یکی از رسانه های اهل سنت دیدم . لطفا بررسی کنید صحیح است یا ساختگی است؟ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ حَدَّثَنَا جَامِعُ بْنُ أَبِی رَاشِدٍ حَدَّثَنَا أَبُو یَعْلَی عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ قَالَ قُلْتُ لأَبِی أَیُّ النَّاسِ خَیْرٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ - صلی الله علیه وآله وسلم - قَالَ أَبُو بَکْرٍ. قُلْتُ ثُمَّ مَنْ قَالَ ثُمَّ عُمَرُ. وَخَشِیتُ أَنْ یَقُولَ عُثْمَانُ قُلْتُ ثُمَّ أَنْتَ قَالَ: مَا أَنَا إِلاَّ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ. (صحیح البخاری لأبی عبد الله محمد بن إسماعیل البخاری، کتاب المناقب، باب قول النبی صلی الله علیه وسلم: لو کنت متخذا خلیلا).
(از محمد بن الحنفیه (پسر علی بن ابی طالب) روایت شده که گفت: به پدرم (علی بن ابی طالب) گفتم: بهترین مردم بعد از رسول الله - صلی الله علیه وآله وسلم - چه کسی است؟ او گفت: ابوبکر. گفتم: بعد چه کسی است؟ او گفت: عمر. و ترسیدم که بعد از او عثمان را بگوید پس گفتم: بعد از عمر شما هستید؟ او گفت: خیر، من کسی نیستم مگر یکی از مسلمانان). بطلان این نقل آن قدر روشن است که هر کسی که آشنا به وقائع صدر اسلام و رابطه حضرت علی علیه السلام با خلفاء اهل سنت مطالعه کنید به راحتی به بطلان این کلام منقول در صحیح بخاری پی می برد. مرحوم علامه امینی در رد این نقل چنین میفرماید :
این اولین لغزش و خطای (بخاری) نیست، و او از این ها بسیار دارد. هر کس نظریه و عقیده امیر المؤمنین علی بن ابیطالب را درباره سه حاکم پیش از وی بداند و این را که بارها و در مناسبت های متعدد اعلام داشته و مشروحا بیان‌ کرده است شکی برایش نمی ماند در این که آنچه را با اینگونه روایات دروغین به وی نسبت داده‌ اند تهمتی بزرگ است.
تازه محمد بن حنفیه کسی نیست که پدرش را نشناسد یا نظریه پدرش را درباره آن سه نفر و دار و دسته‌ اشان پس از آن همه تصریحات و اعلانات نداند تا بیاید و از پدرش درباره آنها بپرسد و به سومین نفر که برسد بترسد پدرش نام عثمان را ببرد عثمانی را که خوب می شناسد و می داند یکی از سی نفر از خانواده ابو العاص است که حدیث صحیحی از پیامبر (ص) درباره آنها هست که می فرماید: (هنگامی که فرزندان ابو العاص (یعنی نسلش) به سی مرد برسند مال خدا را به انحصار در آورده دست به دست خویش می گردانند و بندگان خدا را برده می گردانند و به دین توهین می کنند.
پس چرا امیر المؤمنین این عقیده‌ اش را روز کشته شدن عثمان به پسرش محمد بن حنفیه نگفت آن روز که چون آهنگ خانه عثمان کرد محمد بن حنفیه دستش را گرفت و مانع رفتنش گشت؟!
محمد بن حنفیه برتر از آن است که ندانسته باشد جدش پیامبر گرامی (ص) در حق پدرش چه گفته است و فرموده: (او (یعنی علی ع) بهترین فرد روی زمین است و بهترین انسان، و او بهترین کسی است که بر جای می گذارم پس از خویش، و او بهترین مردم و بهترین مرد است و یکی از دو مایه خیر). محمد بن حنفیه کسی است که شاعرش در حضورش این شعر را می سراید:          تو پسر بهترین فرد مردم پس از پیامبری             فرزند علی! راه پوی که نیست همتای علی )
چگونه می توان چنین پندار و افسانه‌ ای را به علی (ع) نسبت داد در حالیکه از چندین طریق روائی به اطلاع ما رسیده که می فرماید: (پیامبر خدا (ص) در حالی که به سینه‌ ام تکیه زده بود به من فرمود: هان ای علی! آیا فرمایش خدای متعال را شنیده‌ ای که (کسانی که ایمان آوردند و کارهای پسندیده کردند ایشان بهترین افراد روی زمینند)؟ آنان توئی و شیعه‌ ات). جابر بن عبد اللّه انصاری نیز می گوید: (اصحاب پیامبر (ص) وقتی علی (ع) حاضر می شد می گفتند: بهترین فرد روی زمین آمد).
این را در جلد دوم (غدیر) نوشتیم و علاوه بر مآخذ و مصادری که در آنجا ذکر شد ابن ابی حاتم در تفسیرش ثبت کرده است. و سیوطی در کتاب (اللئالی المنثورة) می نویسد:
ابن ابی حاتم پایبند این است که در تفسیرش صحیح‌ ترین روایات را بیاورد و در همه تفسیرش به تحقیق یک روایت جعلی نیاورده است.
امیر المؤمنین اگر ابو بکر را بهترین فرد مردم می دانست چرا از بیعت کردن با او تا فاطمه زهرا- سلام اللّه علیها- زنده بود خودداری کرد؟! و بنا به روایتی که خود بخاری ثبت کرده خودداری علی (ع) در دوره حیات فاطمه (ع) نزد مردم مقبولیتی داشته است، و در این خودداری، بنی هاشم و دیگر معاریف و متنفذین امت و مشاهیر اصحاب با وی هم داستان بوده‌ اند. آیا در میان ایشان کسی یافت نمی شده که این منزلت ابو بکر را درک کرده و شناخته باشد تا آنان را به ترک موضع مخالف برانگیخته به بیعت وا دارد؟! یا چرا امیر المؤمنین علی (ع) فاطمه زهرا را بر ستوری نشانده شبها به انجمن انصار می برد تا از ایشان علیه (بهترین انسان) استمداد نماید؟! و چرا در (سقیفه) طرفداران ابو بکر و مبلغانش هیچ اشاره‌ ای به این که او (بهترین انسان) است ننمودند و نه در اجتماعات و مناسبت های پس از (سقیفه) و همه جا حرفشان این بود که او پیش قدم و سالخورده است و یار پیامبر (ص) در غار، و این حرف را با تهدید و ارعاب‌ می آمیختند؟! (آیا آن سخن را به اندیشه در نیافتند یا چیزی به ایشان ابلاغ گشته که به اجداد پیشینی آنان نرسیده است؟!
گرفتیم که اصحاب آنروز منزلت ابو بکر را نشناختند و به علو مقامش پی نبردند، چرا امیر المؤمنین (ع) به آنها تذکر نداده و آگاهشان نساخت و به آنها- که در میانشان پیروانی مطیع‌ تر و پی روتر از سایه خویش داشت- دستور نداد از ابو بکر پیروی نمایند تا با اینکار ریشه آشوب و اختلاف داخلی را بر کند و مسلمانان را به وحدت آرد و مجال حرکات زیانبار را از میان بر دارد؟!
در حقیقت، امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (ع) منزه است از این حرفها، و مبرا است از تهمتی که در این روایت دروغین به وی زده شده است. هیچگاه چنین سخنی نگفته و چنین مقام و منزلتی برای ابو بکر و عمر و عثمان قائل نگشته بلکه همواره نظری بر خلاف این اظهار و اعلام داشته و عقیده خویش را درباره آنها از فراز منبر و در میان ده ها هزار تن باز نموده.
..............................................................
پی نوشت
الغدیر - الشیخ الأمینی - ج 9 ص 390





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین