این حدیث را در یکی از رسانه های اهل سنت دیدم . لطفا بررسی کنید صحیح است یا ساختگی است؟ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ حَدَّثَنَا جَامِعُ بْنُ أَبِی رَاشِدٍ حَدَّثَنَا أَبُو یَعْلَی عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ قَالَ قُلْتُ لأَبِی أَیُّ النَّاسِ خَیْرٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ - صلی الله علیه وآله وسلم - قَالَ أَبُو بَکْرٍ. قُلْتُ ثُمَّ مَنْ قَالَ ثُمَّ عُمَرُ. وَخَشِیتُ أَنْ یَقُولَ عُثْمَانُ قُلْتُ ثُمَّ أَنْتَ قَالَ: مَا أَنَا إِلاَّ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ. (صحیح البخاری لأبی عبد الله محمد بن إسماعیل البخاری، کتاب المناقب، باب قول النبی صلی الله علیه وسلم: لو کنت متخذا خلیلا). (از محمد بن الحنفیه (پسر علی بن ابی طالب) روایت شده که گفت: به پدرم (علی بن ابی طالب) گفتم: بهترین مردم بعد از رسول الله - صلی الله علیه وآله وسلم - چه کسی است؟ او گفت: ابوبکر. گفتم: بعد چه کسی است؟ او گفت: عمر. و ترسیدم که بعد از او عثمان را بگوید پس گفتم: بعد از عمر شما هستید؟ او گفت: خیر، من کسی نیستم مگر یکی از مسلمانان). بطلان این نقل آن قدر روشن است که هر کسی که آشنا به وقائع صدر اسلام و رابطه حضرت علی علیه السلام با خلفاء اهل سنت مطالعه کنید به راحتی به بطلان این کلام منقول در صحیح بخاری پی می برد. مرحوم علامه امینی در رد این نقل چنین میفرماید : این اولین لغزش و خطای (بخاری) نیست، و او از این ها بسیار دارد. هر کس نظریه و عقیده امیر المؤمنین علی بن ابیطالب را درباره سه حاکم پیش از وی بداند و این را که بارها و در مناسبت های متعدد اعلام داشته و مشروحا بیان کرده است شکی برایش نمی ماند در این که آنچه را با اینگونه روایات دروغین به وی نسبت داده اند تهمتی بزرگ است. تازه محمد بن حنفیه کسی نیست که پدرش را نشناسد یا نظریه پدرش را درباره آن سه نفر و دار و دسته اشان پس از آن همه تصریحات و اعلانات نداند تا بیاید و از پدرش درباره آنها بپرسد و به سومین نفر که برسد بترسد پدرش نام عثمان را ببرد عثمانی را که خوب می شناسد و می داند یکی از سی نفر از خانواده ابو العاص است که حدیث صحیحی از پیامبر (ص) درباره آنها هست که می فرماید: (هنگامی که فرزندان ابو العاص (یعنی نسلش) به سی مرد برسند مال خدا را به انحصار در آورده دست به دست خویش می گردانند و بندگان خدا را برده می گردانند و به دین توهین می کنند. پس چرا امیر المؤمنین این عقیده اش را روز کشته شدن عثمان به پسرش محمد بن حنفیه نگفت آن روز که چون آهنگ خانه عثمان کرد محمد بن حنفیه دستش را گرفت و مانع رفتنش گشت؟! محمد بن حنفیه برتر از آن است که ندانسته باشد جدش پیامبر گرامی (ص) در حق پدرش چه گفته است و فرموده: (او (یعنی علی ع) بهترین فرد روی زمین است و بهترین انسان، و او بهترین کسی است که بر جای می گذارم پس از خویش، و او بهترین مردم و بهترین مرد است و یکی از دو مایه خیر). محمد بن حنفیه کسی است که شاعرش در حضورش این شعر را می سراید: تو پسر بهترین فرد مردم پس از پیامبری فرزند علی! راه پوی که نیست همتای علی ) چگونه می توان چنین پندار و افسانه ای را به علی (ع) نسبت داد در حالیکه از چندین طریق روائی به اطلاع ما رسیده که می فرماید: (پیامبر خدا (ص) در حالی که به سینه ام تکیه زده بود به من فرمود: هان ای علی! آیا فرمایش خدای متعال را شنیده ای که (کسانی که ایمان آوردند و کارهای پسندیده کردند ایشان بهترین افراد روی زمینند)؟ آنان توئی و شیعه ات). جابر بن عبد اللّه انصاری نیز می گوید: (اصحاب پیامبر (ص) وقتی علی (ع) حاضر می شد می گفتند: بهترین فرد روی زمین آمد). این را در جلد دوم (غدیر) نوشتیم و علاوه بر مآخذ و مصادری که در آنجا ذکر شد ابن ابی حاتم در تفسیرش ثبت کرده است. و سیوطی در کتاب (اللئالی المنثورة) می نویسد: ابن ابی حاتم پایبند این است که در تفسیرش صحیح ترین روایات را بیاورد و در همه تفسیرش به تحقیق یک روایت جعلی نیاورده است. امیر المؤمنین اگر ابو بکر را بهترین فرد مردم می دانست چرا از بیعت کردن با او تا فاطمه زهرا- سلام اللّه علیها- زنده بود خودداری کرد؟! و بنا به روایتی که خود بخاری ثبت کرده خودداری علی (ع) در دوره حیات فاطمه (ع) نزد مردم مقبولیتی داشته است، و در این خودداری، بنی هاشم و دیگر معاریف و متنفذین امت و مشاهیر اصحاب با وی هم داستان بوده اند. آیا در میان ایشان کسی یافت نمی شده که این منزلت ابو بکر را درک کرده و شناخته باشد تا آنان را به ترک موضع مخالف برانگیخته به بیعت وا دارد؟! یا چرا امیر المؤمنین علی (ع) فاطمه زهرا را بر ستوری نشانده شبها به انجمن انصار می برد تا از ایشان علیه (بهترین انسان) استمداد نماید؟! و چرا در (سقیفه) طرفداران ابو بکر و مبلغانش هیچ اشاره ای به این که او (بهترین انسان) است ننمودند و نه در اجتماعات و مناسبت های پس از (سقیفه) و همه جا حرفشان این بود که او پیش قدم و سالخورده است و یار پیامبر (ص) در غار، و این حرف را با تهدید و ارعاب می آمیختند؟! (آیا آن سخن را به اندیشه در نیافتند یا چیزی به ایشان ابلاغ گشته که به اجداد پیشینی آنان نرسیده است؟! گرفتیم که اصحاب آنروز منزلت ابو بکر را نشناختند و به علو مقامش پی نبردند، چرا امیر المؤمنین (ع) به آنها تذکر نداده و آگاهشان نساخت و به آنها- که در میانشان پیروانی مطیع تر و پی روتر از سایه خویش داشت- دستور نداد از ابو بکر پیروی نمایند تا با اینکار ریشه آشوب و اختلاف داخلی را بر کند و مسلمانان را به وحدت آرد و مجال حرکات زیانبار را از میان بر دارد؟! در حقیقت، امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (ع) منزه است از این حرفها، و مبرا است از تهمتی که در این روایت دروغین به وی زده شده است. هیچگاه چنین سخنی نگفته و چنین مقام و منزلتی برای ابو بکر و عمر و عثمان قائل نگشته بلکه همواره نظری بر خلاف این اظهار و اعلام داشته و عقیده خویش را درباره آنها از فراز منبر و در میان ده ها هزار تن باز نموده. .............................................................. پی نوشت الغدیر - الشیخ الأمینی - ج 9 ص 390
این حدیث را در یکی از رسانه های اهل سنت دیدم . لطفا بررسی کنید صحیح است یا ساختگی است؟ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ حَدَّثَنَا جَامِعُ بْنُ أَبِی رَاشِدٍ حَدَّثَنَا أَبُو یَعْلَی عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ قَالَ قُلْتُ لأَبِی أَیُّ النَّاسِ خَیْرٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ - صلی الله علیه وآله وسلم - قَالَ أَبُو بَکْرٍ. قُلْتُ ثُمَّ مَنْ قَالَ ثُمَّ عُمَرُ. وَخَشِیتُ أَنْ یَقُولَ عُثْمَانُ قُلْتُ ثُمَّ أَنْتَ قَالَ: مَا أَنَا إِلاَّ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ. (صحیح البخاری لأبی عبد الله محمد بن إسماعیل البخاری، کتاب المناقب، باب قول النبی صلی الله علیه وسلم: لو کنت متخذا خلیلا).
(از محمد بن الحنفیه (پسر علی بن ابی طالب) روایت شده که گفت: به پدرم (علی بن ابی طالب) گفتم: بهترین مردم بعد از رسول الله - صلی الله علیه وآله وسلم - چه کسی است؟ او گفت: ابوبکر. گفتم: بعد چه کسی است؟ او گفت: عمر. و ترسیدم که بعد از او عثمان را بگوید پس گفتم: بعد از عمر شما هستید؟ او گفت: خیر، من کسی نیستم مگر یکی از مسلمانان). بطلان این نقل آن قدر روشن است که هر کسی که آشنا به وقائع صدر اسلام و رابطه حضرت علی علیه السلام با خلفاء اهل سنت مطالعه کنید به راحتی به بطلان این کلام منقول در صحیح بخاری پی می برد. مرحوم علامه امینی در رد این نقل چنین میفرماید :
این اولین لغزش و خطای (بخاری) نیست، و او از این ها بسیار دارد. هر کس نظریه و عقیده امیر المؤمنین علی بن ابیطالب را درباره سه حاکم پیش از وی بداند و این را که بارها و در مناسبت های متعدد اعلام داشته و مشروحا بیان کرده است شکی برایش نمی ماند در این که آنچه را با اینگونه روایات دروغین به وی نسبت داده اند تهمتی بزرگ است.
تازه محمد بن حنفیه کسی نیست که پدرش را نشناسد یا نظریه پدرش را درباره آن سه نفر و دار و دسته اشان پس از آن همه تصریحات و اعلانات نداند تا بیاید و از پدرش درباره آنها بپرسد و به سومین نفر که برسد بترسد پدرش نام عثمان را ببرد عثمانی را که خوب می شناسد و می داند یکی از سی نفر از خانواده ابو العاص است که حدیث صحیحی از پیامبر (ص) درباره آنها هست که می فرماید: (هنگامی که فرزندان ابو العاص (یعنی نسلش) به سی مرد برسند مال خدا را به انحصار در آورده دست به دست خویش می گردانند و بندگان خدا را برده می گردانند و به دین توهین می کنند.
پس چرا امیر المؤمنین این عقیده اش را روز کشته شدن عثمان به پسرش محمد بن حنفیه نگفت آن روز که چون آهنگ خانه عثمان کرد محمد بن حنفیه دستش را گرفت و مانع رفتنش گشت؟!
محمد بن حنفیه برتر از آن است که ندانسته باشد جدش پیامبر گرامی (ص) در حق پدرش چه گفته است و فرموده: (او (یعنی علی ع) بهترین فرد روی زمین است و بهترین انسان، و او بهترین کسی است که بر جای می گذارم پس از خویش، و او بهترین مردم و بهترین مرد است و یکی از دو مایه خیر). محمد بن حنفیه کسی است که شاعرش در حضورش این شعر را می سراید: تو پسر بهترین فرد مردم پس از پیامبری فرزند علی! راه پوی که نیست همتای علی )
چگونه می توان چنین پندار و افسانه ای را به علی (ع) نسبت داد در حالیکه از چندین طریق روائی به اطلاع ما رسیده که می فرماید: (پیامبر خدا (ص) در حالی که به سینه ام تکیه زده بود به من فرمود: هان ای علی! آیا فرمایش خدای متعال را شنیده ای که (کسانی که ایمان آوردند و کارهای پسندیده کردند ایشان بهترین افراد روی زمینند)؟ آنان توئی و شیعه ات). جابر بن عبد اللّه انصاری نیز می گوید: (اصحاب پیامبر (ص) وقتی علی (ع) حاضر می شد می گفتند: بهترین فرد روی زمین آمد).
این را در جلد دوم (غدیر) نوشتیم و علاوه بر مآخذ و مصادری که در آنجا ذکر شد ابن ابی حاتم در تفسیرش ثبت کرده است. و سیوطی در کتاب (اللئالی المنثورة) می نویسد:
ابن ابی حاتم پایبند این است که در تفسیرش صحیح ترین روایات را بیاورد و در همه تفسیرش به تحقیق یک روایت جعلی نیاورده است.
امیر المؤمنین اگر ابو بکر را بهترین فرد مردم می دانست چرا از بیعت کردن با او تا فاطمه زهرا- سلام اللّه علیها- زنده بود خودداری کرد؟! و بنا به روایتی که خود بخاری ثبت کرده خودداری علی (ع) در دوره حیات فاطمه (ع) نزد مردم مقبولیتی داشته است، و در این خودداری، بنی هاشم و دیگر معاریف و متنفذین امت و مشاهیر اصحاب با وی هم داستان بوده اند. آیا در میان ایشان کسی یافت نمی شده که این منزلت ابو بکر را درک کرده و شناخته باشد تا آنان را به ترک موضع مخالف برانگیخته به بیعت وا دارد؟! یا چرا امیر المؤمنین علی (ع) فاطمه زهرا را بر ستوری نشانده شبها به انجمن انصار می برد تا از ایشان علیه (بهترین انسان) استمداد نماید؟! و چرا در (سقیفه) طرفداران ابو بکر و مبلغانش هیچ اشاره ای به این که او (بهترین انسان) است ننمودند و نه در اجتماعات و مناسبت های پس از (سقیفه) و همه جا حرفشان این بود که او پیش قدم و سالخورده است و یار پیامبر (ص) در غار، و این حرف را با تهدید و ارعاب می آمیختند؟! (آیا آن سخن را به اندیشه در نیافتند یا چیزی به ایشان ابلاغ گشته که به اجداد پیشینی آنان نرسیده است؟!
گرفتیم که اصحاب آنروز منزلت ابو بکر را نشناختند و به علو مقامش پی نبردند، چرا امیر المؤمنین (ع) به آنها تذکر نداده و آگاهشان نساخت و به آنها- که در میانشان پیروانی مطیع تر و پی روتر از سایه خویش داشت- دستور نداد از ابو بکر پیروی نمایند تا با اینکار ریشه آشوب و اختلاف داخلی را بر کند و مسلمانان را به وحدت آرد و مجال حرکات زیانبار را از میان بر دارد؟!
در حقیقت، امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (ع) منزه است از این حرفها، و مبرا است از تهمتی که در این روایت دروغین به وی زده شده است. هیچگاه چنین سخنی نگفته و چنین مقام و منزلتی برای ابو بکر و عمر و عثمان قائل نگشته بلکه همواره نظری بر خلاف این اظهار و اعلام داشته و عقیده خویش را درباره آنها از فراز منبر و در میان ده ها هزار تن باز نموده.
..............................................................
پی نوشت
الغدیر - الشیخ الأمینی - ج 9 ص 390
- [سایر] در گفتوگوی امام صادق(ع) با صوفیان؛ امام(ع)، ابوبکر نامی را میستاید و وصیت او را نقل میکند و او را زاهدترین افراد بعد از سلمان و ابوذر میداند. آیا این ابوبکر همان ابوبکر بن ابی قحافه خلیفه اول است؟
- [سایر] اطلاعاتی در مورد پدر ابوبکر و عمر میخواستم و اینکه ابوبکر و عمر چه نسبتی با هم داشتند؟
- [سایر] آیا امر پیامبر (ص) به ابوبکر برای پیش نماز در دوران بیماریشان، دلیل خلافت ابوبکر نیست؟
- [سایر] اینکه گفته می شود امام علی ع داوطلبانه با ابوبکر بیعت کرد صحیح است؟
- [سایر] علی ( ع ) ، ابوبکر و عمر را خائن میداند؟
- [سایر] روایت عمر و ابوبکر سید شیوخ بهشتند، حقیقت دارد؟
- [سایر] عمر و ابوبکر قبل از اسلام چگونه بودند؟
- [سایر] اهل سنت در مورد ابوبکر و عمر چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] آیا ابوبکر و عمر سید پیران اهل بهشتند؟
- [سایر] چه کسانی با ابوبکر بیعت نکردند؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کسی که از روی عمد مثلا زخمی به خود زده یا سمی خورده که قصد خود کشی داشته؛ اگر وصیت کند که مقداری از مال او را به مصرفی برسانند؛ صحیح نیست.
- [آیت الله مظاهری] آب لولههای حمّام یا عمارات که متّصل به آب عاصم است حکم آب عاصم را دارد.
- [آیت الله مظاهری] آب قلیلی که متّصل به آب عاصم است حکم آب عاصم را دارد مثلاً حوضچه یا طشتی که آب لوله به آن متّصل است حکم آب لوله را دارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه ظرفی را زیر آب لوله کشی بگذارند، آبی که درون ظرف است حکم آب جاری را دارد، به شرط این که متصل به آب لوله کشی باشد.
- [امام خمینی] ظاهراً تمام اقسام بیمه صحیح باشد، با به کار بردن شرایطی که ذکر شد، چه بیمه عمر باشد، یا بیمه کالاهای تجارتی، یا عمارات یا کشتیها و هواپیماها، و یا بیمه کارمندان دولت یا مؤسسات یا بیمه اهل یک قریه یا شهر، و بیمه عقد مستقلی است و میتوان به عنوان بعض عقود دیگر از قبیل صلح آن را اجرا کرد.
- [آیت الله اردبیلی] ظاهرا با رعایت شرایطی که ذکر شد، تمام اقسام بیمه صحیح میباشد، چه بیمه عمر باشد یا بیمه کالاهای تجارتی یا عمارتها یا کشتیها و هواپیماها و یا بیمه کارمندان دولت یا مؤسّسات یا بیمه اهل یک قریه یا شهر و بیمه عقد مستقلّی است و میتوان به عنوان بعضی از عقود دیگر از قبیل صلح، آن را اجرا کرد.
- [آیت الله مظاهری] اگر آب مضاف نجس طوری با آب عاصم مخلوط شود که دیگر به آن، آب مضاف نگویند پاک میشود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتی بهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آن جا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آن جا بروند و نیز جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند، و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند. و اگر میت مرد است در دفعه سوّم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند. و اگر زن است در دفعه سوّم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند، و دعاهایی که دستور داده شده، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت، خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت برنگردد و پیش از آنکه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانَ ابنَ فُلانْ و به جای فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمّدبن عَلِیّ پس از آن بگویند: هَلْ اَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذِی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لااِلهَ اِلاّالله وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلّی الله عَلَیْهِ وَآلِه عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ وَسَیّدُ النّبیّینَ وَخْاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَاَنَّ عَلیّاًاَمِیرُالْمُؤمِنینَ وَسَیّدُ الوَصِییّنَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللهُ طاعَتَهَ عَلَی الْعالَمیِنَ وَاَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْن وَعَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْن وَمُحَمَّدَبْن عَلِیٍّ وَجَعْفَرَبْنَ مُحَمَّد وَموُسَی بْنَ جَعْفَر وَعلیَّ بْنَ موُسی وَمُحَمَّدَبْنَ عَلِیٍّ وَعلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدِیّ صَلَواتُ الله عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤْمِنیِنَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَی الخَلْقِ اَجْمَعینَ وَاَئِمَّتکَ اَئِمَّةٌ هُدِیَ اَبْرارٌ یا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید: و بعد بگوید: اذا اَتاکَ الْمَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِاللهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ و عَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ اَئِمَّتِکَ فَلاْ تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِی جَوابِهِما اللهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نَبِیّی وَالاِْسْلامُ دینی وَالْقُرآنُ کِتابی وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتِی وَاَمِیرُالْمُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ اَبِی طالب اِمامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلیٍّ الْمُجْتَبی اِمامی وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الشَّهیدُ بِکَرْبَلا اِمامی وَعلِیُّ زَیْنُ الْعابِدینَ اِمامی وَمُحَمَّدٌ الْباقِرُ اِمامی وَجَعْفَرٌ الصّادِقُ اِمامی، وَ مُوسَی الْکاظِمُ اِمامی، وَعَلیُّ الرِّضا اِمامِی، وَمُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامِی، وَعَلِیٌّ الْهادِی اِمامِی وَالْحَسنُ الْعَسْکَری اِمامی وَالْحُجَّةَ الْمُنْتَظَرُ اِمامِی هؤُلاءِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ اَئِمَّتی وَسادَتی وَقادَتی وَشُفَعْائی بِهِمْ اَتَوَلَّی وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِی الدُّنْیا وَالاخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگوید بعد بگوید: اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُّ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نِعْمَ الرَّسوُلُ وَاَنَّ عَلِیِّ بْنَ اَبیِ طالِب وَاوْلادَهُ الْمَعْصوُمینَ الاَْئِمَّةَ الاِْثْنی عَشَرَ نِعْمَ الائَمَّةُ وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ حَقُّ وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْکَر وَنَکِیر فیِ القَبْرِ حَقُّ وَالْبَعْثَ حَقٌ والنُشُورَ حَقٌ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْمِیزانَ حَقٌّ وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ وَاَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَالنّارَ حَقُّ وَاَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَاَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبوُرِ پس بگوید: اَفَهِمْتَ یا فُلانُ و به جای فلان اسم میّت را بگوید پس از آن بگوید: ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقوُلِ الثّابِتِ وَهَدیکَ اللهُ اِلی صِراط مُسْتَقیم عَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگوید: اللّهُمَّ جافِ الاَْرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَاصْعَدْ بِروُحِه اِلَیْکَ وَلَقّنهُ مِنْکَ بُرْهاناً اللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَک.
- [آیت الله مظاهری] آب قلیلی که نجس شود اگر متّصل به آب عاصم شود پاک میشود و مخلوط شدن هم لازم نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] به فتوای علمای عامه جز معدودی از انها در صحت عقد نکاح حضور شهود شرط است و حنفیه و حنبلیه و شافعیه وقت ان را هنگام اجرای صیغه نکاح می دانند و مالکیه وقت ان را تا قبل از دخول توسعه داده اند و این شرط نزد علمای امامیه معتبر نیست بنابراین اگر مردی از عامه که تابع نظر مشهور علمای انهاست بدون حضور شهود عقد کند بر مذهب خود او این عقد باطل است و ان زن همسر او نشده است در این صورت مرد شیعی مذهب می تواند بر طبق قاعده الزام ان زن را به عقد خود دراورد