خدا شناسی به طور عام از دو طریق شهود و ادراکات روحی و باطنی و فطری و همچنین ادراکات عقلی و برهانی و استدلالی برای انسان ها امکان پذیر است و از آن جا که راه اول چندان عمومیت و کلیت ندارد، عمده ترین راهکار برای رسیدن به شناخت دقیق و درست از خداوند، به کار بردن قوه عقل و ابزار ادراک بشری است. البته نباید فراموش کرد که واقعیت ذات و صفات خدا غیر از آن چیزی است که در ذهن ما است، زیرا شناخت حقیقت ذات و وجود خدا در ظرف فهم و ادراک مخلوق که از هر جهت محدود است نمی گنجد، ما تنها برخی از خصوصیات و صفات ذات الهی را می توانیم ادراک کنیم که در همین مورد هم آگاهی و معرفت هر کسی از صفات جمال و جلال پروردگار، بر اساس میزان سطح ادراک و حجم آگاهی و شناختی است که وی از راه درست نسبت به خداوند پیدا کرده متغیر است. مثلا شناخت و تصویری که انبیا و ائمه علیهم السلام از علم، قدرت، رأفت و مهربانی، رزاقیت ،حیّ و زنده بودن یا ابدیت و ازلیت خدا دارند، با آنچه که اصحاب و شاگردان آنان داشتند، یکسان نبود، چنان که شناخت و تصویری که عالمان و عارفان از خدا دارند، با خدایی که افراد کم سواد یا بی سواد دارند، یکی نیست .بنا براین آن چه که می تواند تصویر ذهنی ما را نسبت به خدا تغییر دهد ، به دست آوردن (معرفت و شناخت ) آن هم از طریق صحیح و درست است. گفتنی است پس آنچه از معارف اعتقادی فیلسوف میفهمد و متکلم میداند، عارف با تجربه عرفانی و مشاهده قلبی می بیند. حکیم صدرالمتألهین نیز گفته است: (فرق علوم اهل نظر و فکر و معارف اهل بصیرت و عرفان مانند فرق میان فهمیدن معنای شیرینی و چشیدن آن است، نیز همانند فرق بین فهمیدن معنای صحت و سلامتی یا صحیح و سالم بودن است.(1) پس عارف عقاید الهی را میچشد ولی فیلسوف و متکلم از طریق مفاهیم آن را درک میکند. بیان دیگر در این باره سروده معروف مولوی است که گفته است: پای استدلالیان چو بین بود * پای چوبین سخت بیتمکین بود پای نابینا عصا باشد عصا * تا نیفتد سرنگون او بر حصا این عصا چه بود، قیاسات و دلیل * آن عصا کی دادشان بینا جلیل(2) بر اساس این سخن رهآورد فکری فلسفه و کلام برای کسانی مفید است که از معرفت عرفانی بینصیباند ،مثل آن کس که پا ندارد و مجبور است با عصا راه برود. عارفان مدعیاند آنچه درباره هستی و عقاید میگویند آنها را با تجربه عرفانی یافته و با کشف و شهود عرفانی مشاهد کرده اند ولی فلاسفه و متکلمان چنین ادعای ندارند ولی مدعیاند که از طریق دلایل عقلی و ظواهر دینی درباره عقاید به نتائجی دست یافتهاند. برخی معتقدند که روش عرفان با روش عقلی (اعم از فلسفه و کلام) از این نظر متفاوت است که عارف با سیر و سلوک راه باطن و مشاهده حقیقت اشیا به تدریج به مقام فنای در توحید میرسد، ولی فیلسوف و متکلم با استدلال میخواهد اشیا را بفهمد و به علم یقین و حصولی برسد.(3) درباره تفاوت روشهای عرفانی و عقلی در کتاب آموزههای عرفانی از منظر امام علی(ع) مباحثی مطرح شده ،در صورت علاقه بدان جا مراجعه شود.(4) اما درباره میزان موفقیت این سه نوع معرفت در ساحت اعتقادات و این که کلام یک بشر مؤثر بوده است؟ باید گفت: از آن جا که روحیات، استعدادها، علاقه و گرایشها و دانش مردم همواره متفاوت بوده، طبیعی است که هر کدام از این سه معرفت مخاطب خاص خود را دارد و تأثیرگذاری آنها در زمانها و مکان و شرایط فرهنگی به مخاطبانشان متفاوت خواهد بود. مثلاً دیده شده که برخی افراد به دلیل عقلگرایی خاص همواره اهل استدلال و برهان است و از کتابهای فلسفی و سخنان بوعلی سینا و صدرالمتألهین خوششان میآید و آنها را مطالعه میکنند، برخی به دلیل ذوق عرفانی از کتابهای عرفانی مثلاً مثنوی معنوی بیشتر متأثر میشود و علاقهمند به مطالعه آثار عرفانی مستند، و گروه دیگر به دلیل گرایش خاص و روحیات ویژه همواره به مطالعه کتابهای کلامی (که روایات و نقل تاریخ و همچنین مباحث عقلی ارزندهای در باب اعتقادات دارد) سر و کار دارند و هیچ علاقهای به مطالعه آثار عرفانی از خود نشان نمیدهند. به گفته مولوی: هر کسی را سیرتی بنهادهام هر کسی را اصطلاحی دادهام هندوان را اصطلاح هند مدح سندیان را اصطلاح سند مدح ما زبان را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را(5) از این گذشته مخاطب کلام و روش کلامی بیشتر عموم مردم است چون زبان کلام ، ساده و عوام پسند و خطابی و اقناعی است، اما مخاطب فلسفه و عرفان بیشتر اندیشمند و عالمان و طبقه تحصیل کرده است. البته روش عرفان بیشتر شخصی است و راه فلسفه عمومیتر از عرفان است. بنابراین گرچه به لحاظ کمیت ممکن است روش کلام مؤثرتر و موفقیت کمی آن بیشتر باشد ولی به لحاظ کیفیت تأثیر و موفقیت فلسفه و عرفان بیشتر است. پاورقی : 1. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، مقدمه تفسیر سوره واقعه، ص 9، نشر بیدار، قم، بیتا. 2. مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 97، نشر هرمس، تهران 1385ش. 3. عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص 35 38. 4. نشر بوستان کتاب، قم 1387ش. 5. مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص 250.
خدا شناسی به طور عام از دو طریق شهود و ادراکات روحی و باطنی و فطری و همچنین ادراکات عقلی و برهانی و استدلالی برای انسان ها امکان پذیر است و از آن جا که راه اول چندان عمومیت و کلیت ندارد، عمده ترین راهکار برای رسیدن به شناخت دقیق و درست از خداوند، به کار بردن قوه عقل و ابزار ادراک بشری است.
البته نباید فراموش کرد که واقعیت ذات و صفات خدا غیر از آن چیزی است که در ذهن ما است، زیرا شناخت حقیقت ذات و وجود خدا در ظرف فهم و ادراک مخلوق که از هر جهت محدود است نمی گنجد، ما تنها برخی از خصوصیات و صفات ذات الهی را می توانیم ادراک کنیم که در همین مورد هم آگاهی و معرفت هر کسی از صفات جمال و جلال پروردگار، بر اساس میزان سطح ادراک و حجم آگاهی و شناختی است که وی از راه درست نسبت به خداوند پیدا کرده متغیر است.
مثلا شناخت و تصویری که انبیا و ائمه علیهم السلام از علم، قدرت، رأفت و مهربانی، رزاقیت ،حیّ و زنده بودن یا ابدیت و ازلیت خدا دارند، با آنچه که اصحاب و شاگردان آنان داشتند، یکسان نبود، چنان که شناخت و تصویری که عالمان و عارفان از خدا دارند، با خدایی که افراد کم سواد یا بی سواد دارند، یکی نیست .بنا براین آن چه که می تواند تصویر ذهنی ما را نسبت به خدا تغییر دهد ، به دست آوردن (معرفت و شناخت ) آن هم از طریق صحیح و درست است.
گفتنی است پس آنچه از معارف اعتقادی فیلسوف میفهمد و متکلم میداند، عارف با تجربه عرفانی و مشاهده قلبی می بیند. حکیم صدرالمتألهین نیز گفته است: (فرق علوم اهل نظر و فکر و معارف اهل بصیرت و عرفان مانند فرق میان فهمیدن معنای شیرینی و چشیدن آن است، نیز همانند فرق بین فهمیدن معنای صحت و سلامتی یا صحیح و سالم بودن است.(1)
پس عارف عقاید الهی را میچشد ولی فیلسوف و متکلم از طریق مفاهیم آن را درک میکند. بیان دیگر در این باره سروده معروف مولوی است که گفته است:
پای استدلالیان چو بین بود * پای چوبین سخت بیتمکین بود
پای نابینا عصا باشد عصا * تا نیفتد سرنگون او بر حصا
این عصا چه بود، قیاسات و دلیل * آن عصا کی دادشان بینا جلیل(2)
بر اساس این سخن رهآورد فکری فلسفه و کلام برای کسانی مفید است که از معرفت عرفانی بینصیباند ،مثل آن کس که پا ندارد و مجبور است با عصا راه برود. عارفان مدعیاند آنچه درباره هستی و عقاید میگویند آنها را با تجربه عرفانی یافته و با کشف و شهود عرفانی مشاهد کرده اند ولی فلاسفه و متکلمان چنین ادعای ندارند ولی مدعیاند که از طریق دلایل عقلی و ظواهر دینی درباره عقاید به نتائجی دست یافتهاند.
برخی معتقدند که روش عرفان با روش عقلی (اعم از فلسفه و کلام) از این نظر متفاوت است که عارف با سیر و سلوک راه باطن و مشاهده حقیقت اشیا به تدریج به مقام فنای در توحید میرسد، ولی فیلسوف و متکلم با استدلال میخواهد اشیا را بفهمد و به علم یقین و حصولی برسد.(3) درباره تفاوت روشهای عرفانی و عقلی در کتاب آموزههای عرفانی از منظر امام علی(ع) مباحثی مطرح شده ،در صورت علاقه بدان جا مراجعه شود.(4)
اما درباره میزان موفقیت این سه نوع معرفت در ساحت اعتقادات و این که کلام یک بشر مؤثر بوده است؟ باید گفت:
از آن جا که روحیات، استعدادها، علاقه و گرایشها و دانش مردم همواره متفاوت بوده، طبیعی است که هر کدام از این سه معرفت مخاطب خاص خود را دارد و تأثیرگذاری آنها در زمانها و مکان و شرایط فرهنگی به مخاطبانشان متفاوت خواهد بود. مثلاً دیده شده که برخی افراد به دلیل عقلگرایی خاص همواره اهل استدلال و برهان است و از کتابهای فلسفی و سخنان بوعلی سینا و صدرالمتألهین خوششان میآید و آنها را مطالعه میکنند، برخی به دلیل ذوق عرفانی از کتابهای عرفانی مثلاً مثنوی معنوی بیشتر متأثر میشود و علاقهمند به مطالعه آثار عرفانی مستند، و گروه دیگر به دلیل گرایش خاص و روحیات ویژه همواره به مطالعه کتابهای کلامی (که روایات و نقل تاریخ و همچنین مباحث عقلی ارزندهای در باب اعتقادات دارد) سر و کار دارند و هیچ علاقهای به مطالعه آثار عرفانی از خود نشان نمیدهند.
به گفته مولوی:
هر کسی را سیرتی بنهادهام هر کسی را اصطلاحی دادهام
هندوان را اصطلاح هند مدح سندیان را اصطلاح سند مدح
ما زبان را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را(5)
از این گذشته مخاطب کلام و روش کلامی بیشتر عموم مردم است چون زبان کلام ، ساده و عوام پسند و خطابی و اقناعی است، اما مخاطب فلسفه و عرفان بیشتر اندیشمند و عالمان و طبقه تحصیل کرده است. البته روش عرفان بیشتر شخصی است و راه فلسفه عمومیتر از عرفان است. بنابراین گرچه به لحاظ کمیت ممکن است روش کلام مؤثرتر و موفقیت کمی آن بیشتر باشد ولی به لحاظ کیفیت تأثیر و موفقیت فلسفه و عرفان بیشتر است.
پاورقی :
1. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، مقدمه تفسیر سوره واقعه، ص 9، نشر بیدار، قم، بیتا.
2. مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 97، نشر هرمس، تهران 1385ش.
3. عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص 35 38.
4. نشر بوستان کتاب، قم 1387ش.
5. مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص 250.
- [سایر] آیا می توان از راه خودشناسی به خداشناسی رسید؟
- [سایر] برای تحقیق در مورد خداشناسی چه کتاب هایی مناسب است؟
- [سایر] موانع خداشناسی و عوامل بیتوجّهی به معرفت فطری چیست؟
- [سایر] چگونه خود شناسی موجب خداشناسی میشود؟
- [سایر] درباره خداشناسی مسیحی توضیحات کاملی ارایه نمایید.
- [سایر] خداشناسی فطری در قرآن چگونه است؟
- [سایر] ارتباط خداشناسی و زیست شناسی در چیست؟
- [سایر] سلام آقای مرادی من به یک منبعی که راجع به خداشناسی باشد احتیاج دارم که صریح ، ساده و معتبر باشد .و بتواند کسی را که اعتقاد به خدا ندارد را با خداشناسی آشنا کند . خواهش می کنم کمکم کنید متشکرم
- [سایر] عوامل بی توجهی به معرفت فطری و خداشناسی چیست؟
- [سایر] تفاوت های خداشناسی اسلام و مسیحیت را بیان نمایید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] آشامیدن شراب حرام و از گناهان کبیره است، بلکه در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند در صورتی که متوجه باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر(صلی الله علیه وآله) می باشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب می خورد عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد، احترام هیچ کس را نگه نمی دارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمی کند و از زشتیهای آشکار رو نمی گرداند، روح ایمان و خداشناسی از او بیرون می رود، و روح خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند، خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است!)
- [آیت الله اردبیلی] آشامیدن شراب، حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند، در صورتی که متوجّه باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میباشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمودند: (شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن هنگام خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمیدارد و حقّ خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او میماند و خدا و فرشتگان و پیامبران علیهمالسلام و مؤمنین، او را لعنت میکنند و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است.)(1)
- [امام خمینی] آشامیدن شراب، حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند در صورتی که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر میباشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن موقع خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمیدارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او میماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین، او را لعنت میکنند و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله بهجت] آشامیدن شراب حرام و در بعضی از روایات بزرگترین گناه شمرده شده است، و اگر کسی آن را حلال بداند، در صورتی که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میباشد، کافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمودند: (شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن موقع، خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمیدارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و روح ایمان و خداشناسی از او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او میماند، و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت میکنند، و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود، و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است).