مسأله هجوم به خانه حضرت علی ع و بردن اجباری ایشان برای بیعت با توجه به منابع اهل سنت و شیعه چگونه اثبات می شود؟
مسأله هجوم به خانه حضرت علی(علیه‌السلام) و بردن ایشان با وضع نامطلوب، و اجبار آن حضرت به بیعت با خلیفه، در مدارک و اسناد شیعه و سنی آمده و به راحتی قابل اثبات است. در اینجا به بیان برخی از منابع و مدارک می‌پردازیم: 1 معتبرترین مدرک در این مسأله نهج البلاغه است که مورد قبول همه دانشمندان شیعه و محققین اهل سنت می‌باشد. امام علی(علیه‌السلام) در بخشی از نامه بیست و هشتم نهج البلاغه در پاسخ معاویه آورده است: (وَ قُلْتَ اِنّی کُنْتُ اُقادُ کما یُقادُ الْجمل المخشوش حَتّی اُبایعَ ...؛ گفته‌ای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت کنم.) برای توضیح این قسمت لازم است که به اصل نامه معاویه به امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) نیز اشاره‌ای داشته باشیم. ابن عبدربه متوفّای 328، احمدبن علی قلقشندی متوفّای 821، همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نامه 28 نهج البلاغه، نامه معاویه به امام علی(علیه‌السلام) را نقل می‌کنند که معاویه در بخشی از نامه به منظور تنقیص و پایین آوردن مقام امام می‌نویسد: (وَ ما مِنْ هولاءِ الاّ مَنْ بَغَیْتَ عَلَیْهِ وَ تَلَکَّأت فی بیْعَتِهِ حَتی حُمِلْتَ اِلَیْهِ قَهْرَاً تُساقُ بِخَزائِمِ الاِقْتِسارْ کَما یُساقُ الْفَحْلُ الْمَخْشُوشْ (1)؛ یعنی تو بر هر یک از خلفای پیشین دشمنی ورزیدی و از بیعت با آنان امتناع کردی تا آن که تو را همانند شتر افسار زده برای بیعت حاضر کردند. این جمله دشمن حکایت از بیعت تحمیلی امام علی(علیه‌السلام) و بردن امام با وضع نامطلوب در مورد بیعت با خلیفه اول بوده است. از این جهت ما نخست به معنای (جمل مخشوش) و سپس به ریختن مأموران خلیفه به خانه و بردن امام علی(علیه‌السلام) می‌پردازیم. امام علی(علیه‌السلام) در بخشی از نامه بیست و هشتم نهج البلاغه در پاسخ معاویه آورده است: (وَ قُلْتَ اِنّی کُنْتُ اُقادُ کما یُقادُ الْجمل المخشوش حَتّی اُبایعَ ...؛ گفته‌ای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت کنم.) اهل لغت در معنای (خِشاش) گفته‌اند: الخشاش: عُوَیْد یُجْعَلُ فی اَنْفِ الْبَعیر یُشَدُّ بِهِ الزمامُ لِیکونَ اَسْرَعَ لاِنقیاده؛ چوب کوچکی که در بینی شتر قرار می‌دهند و افسار را به آن محکم می‌بندند تا رام کردن شتر سریع‌تر صورت گیرد. ابن ابی الحدید در موارد متعددی از شرح نهج البلاغه تصریح می‌کند که فرستادگان خلیفه به زور وارد خانه شدند و امام را به گونه زننده‌ای برای بیعت به مسجد بردند. او این حادثه ناگوار را از ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جوهری صاحب کتاب سقیفه نقل می‌کند که به بعضی از آنها اشاره می‌شود: در یک جا ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری به اسنادش از لیث بن سعد نقل می‌کند که علی (علیه‌السلام) از بیعت با خلیفه اول خودداری ورزید. پس او را ملبّیاً(2) یعنی در حالی که پیراهنش را در گردنش جمع کرده بودند و او را می‌کشاندند از خانه بیرون آوردند و او را به سرعت می‌بردند . در نقل دیگری جوهری از ابوالاسود می‌گوید: ... که خلیفه دوم با گروهی به خانه فاطمه(علیهاالسلام) هجوم آورد ... سپس آن دو علی و زبیر را از خانه خارج کرد و آنها را به مسجد می‌راند تا بیعت کردند. جوهری در نقل دیگری از شعبی می‌گوید: خلیفه اول خالد را طلبید و عمر و خالد را به سوی علی فرستاد، و خالد بیرون خانه ایستاد و دیگری داخل شد ... زبیر را از خانه بیرون کشید و به دست خالد داد و خلیفه اول جمع کثیری را برای یاری آن دو فرستاد. وی مجدداً داخل خانه شد و به علی گفت برخیز و بیعت کن، علی سرش را پایین انداخت و از جایش تکان نخورد. پس دست علی را گرفت و گفت برخیز. علی امتناع کرد. پس او را از جایش بلند کرد و به جلو راند. زبیر را نیز جلو راند... و آنها را با خشونت و درشتی به مسجد بردند... ابن ابی الحدید در مورد جوهری می‌گوید: او از رجال حدیث و از ثقات مورد اطمینان است. در جایی دیگر ابن ابی الحدید می‌گوید: علی(علیه‌السلام) از بیعت خودداری کرد تا این که به خانه‌اش ریختند و او را به زور بیرون آوردند، این را محدّثین و اهل سیره نقل نموده‌اند و ما هم در این باب اقوال جوهری را ذکر نمودیم. 2 فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب ائمه متأخر(علیه السلام) متوفّای 260 از اهل سنت نقل می کند: آن دو خلیفه اول و دوم به سراغ علی(علیه‌السلام) فرستادند هنگامی که او را متلبباً حاضر کردند به او گفتند بیعت کن، گفت اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ گفتند تو را می‌کشیم ... 3 بلاذری در روایتی از ابن عباس نقل می‌کند: بَعَثَ اَبُوبَکرْ عُمَرَ بن الخَطابْ اِلی عَلی رَضی الله عَنْهُم حیْنَ قَعَدَ عَنْ بِیْعَتِهِ وَ قالَ اِئتِنیْ بِهِ بِاَعْنَفِ الْعُنُفْ ...؛ ابوبکر عمر را در پی علی(علیه‌السلام) فرستاد هنگامی که علی(علیه‌السلام) از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، به خلیفه دوم گفت: علی را با خشن‌ترین وجه و شدیدترین حالت نزد من بیاور ... 4 یعقوبی متوفّای 284 ه .ق در این مورد می‌گوید: خلیفه اول و دوم خبر یافتند که گروهی از مهاجرین و انصار با علی بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر رسول خدا جمع شده‌اند، پس با گروهی آمدند و به خانه هجوم آوردند. علی (علیه‌السلام) بیرون آمد (ظاهراً باید زبیر باشد و عبارت ابن ابی الحدید از جوهری آن را در مورد زبیر دانسته است) و شمشیری حمایل داشت. خلیفه دوم با او درگیر شد و شمشیرش را شکست. و جمعیت به خانه ریختند. پس فاطمه (علیهاالسلام) بیرون آمد و گفت به خدا قسم باید بیرون روید وگرنه نزد خدا ناله و زاری(نفرین) می‌کنم. پس بیرون رفتند . 5 محمدبن مسعود عیاشی معاصر ثقة الاسلام کلینی با ذکر سند نقل می‌کند: خلیفه دوم به اتفاق گروهی به در خانه فاطمه(علیهاالسلام) آمد و همین که فاطمه (علیهاالسلام) آنها را دید در را بر روی آنان بست و تصور نمی‌کرد آنان بدون اجازه وارد خانه شوند، پس با لگد در را شکستند و آن گروه به خانه ریختند و علی(علیه‌السلام)را ملبباً از خانه بیرون آوردند . در داستان سقیفه بنی ساعده نیز ریختن مهاجمین به خانه و شکستن در خانه را ذکر می‌کند و می‌گوید: فدخلوا علی علیّ(علیه السلام) و اَخْرجوُهُ ملّببا؛ بر علی وارد شدند و او را ملّبباً از خانه بیرون آوردند. 6 شیخ صدوق در ابواب دوازده گانه کتاب خصال می‌نویسد که خلاصه‌اش چنین است: دوازده تن از مهاجر و انصار برای احتجاج با خلیفه اول در مسأله خلافت به عنوان نظرخواهی به خدمت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) رسیدند. امیرالمؤمنین ضمن نهی آنان از شدت عمل و هشدار نسبت به جنگ داخلی و وضعیتی که رجال خلافت برای او پیش آورده بودند، فرمودند اگر شما شدت عمل به خرج دهید، آنان شمشیرهایشان را از غلاف بیرون می‌کشند و آماده پیکار می‌شوند همان گونه که مرا برای بیعت مجبور کردند و پیراهنم را در گردنم جمع کردند و به زور به مسجد بردند و گفتند بیعت کن، وگرنه تو را می‌کشیم ... البته علامه تستری نیز در الاخبار الدخیلة، ج 1، ص 27 توضیحی در این باب دارند. 7 در اختصاص منسوب به شیخ مفید با ذکر سند از امام صادق(علیه‌السلام) نقل شده است: وقتی که مردم با خلیفه اول بیعت کردند امیرالمؤمنین را ملّبباً حاضر کردند(یعنی در حالی که پیراهنش را به دور گردنش جمع کرده بودند و می‌کشاندند) تا بیعت کند. سلمان گفت: آیا با چنین شخصی چنین عمل می‌کنند؟ به خدا سوگند اگر وی خدا را بخواند آسمان را بر زمین خراب می‌کند. همچنین وی در داستان سقیفه بنی ساعده نیز ریختن مهاجمین به خانه و شکستن در خانه را ذکر می‌کند و می‌گوید: فدخلوا علی علیّ(علیه السلام) و اَخْرجوُهُ ملّببا؛ بر علی وارد شدند و او را ملّبباً از خانه بیرون آوردند. 8 سید مرتضی با ذکر سند از عدی بن حاتم طائی نقل می‌کند که می‌گفت: ما رَحِمْتُ اَحَدَاً رَحْمَتی عَلیَّاً(علیه‌السلام) حین اُتیَ بِهِ مُلَبَّبَاً (3)؛ به حال هیچ کسی، چون حال علی ترحم نکردم و دلم نسوخت، هنگامی که او را ملبباً برای بیعت حاضر کرده بودند. 9 شیخ تقی الدین ابی الصلاح الحلبی، متوفّای 447 می‌نویسد: آنان آتش برای سوزاندن خانه امام آورده بودند و بدون اجازه به خانه‌اش ریختند و او را ملبباً برای بیعت به مسجد بردند، و بدین وسیله همسر و دختران و حامیان او از بنی‌هاشم و غیر از بی‌هاشم را از خانه‌هایشان خارج کردند و شمشیرشان را برهنه کردند و امام(علیه‌السلام) را در صورت امتناع از بیعت تهدید به قتل کردند با این که هیچ یک این کارها را با سعدبن عباده و خباب منذر و سایر متخلفین از بیعت انجام نداده بودند. 10 شیخ الطائفه نیز روایت علی بن حاتم در حاضر کردن امیرالمؤمنین به صورت ملبباً را در تلخیص الشافی ذکر می‌کند. 11- محمدبن جریر طبری امامی، معاصر شیخ طوسی در (المسترشد ) می‌نویسد: اهل سنت از کجا می‌گویند که امام علی(علیه‌السلام) خلافت را از راه مسالمت آمیز و تبلیغ زبانی درخواست نکرده بود، در صورتی که همه مردم می‌دانند که او شش ماه در خانه نشست (از بیعت با خلیفه اول خودداری کرد) پس گاهی او را ملبباً از خانه بیرون می‌آوردند و گاهی مدارا می‌کرد و گاهی به او می گفتند بیعت کن. او می‌گفت اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ می‌گفتند گردنت زده شود. 12 محقق حلّی نجم الدین ابوالقاسم جعفربن الحسن بن سعید، مؤلف شرایع الاسلام، متوفّای 686 می‌نویسد: از جمله دلیلی که اهل سنت برای خلافت خلیفه اول آورده‌اند این است که صحابه و از جمله امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) او را به عنوان خلیفه خطاب می‌‌کردند. ایشان در پاسخ می‌گوید : بر فرض صحت این قضیه، امام(علیه‌السلام) در حال تقیه بود، و چاره‌ای جز آن نداشت چگونه؟! در حالی که او را به زور از خانه‌اش بیرون آوردند و جبراً برای بیعت بردند، پس از آن که گفتند اگر بیرون نیایی خانه‌ات را با تو می‌سوزانیم . 13 علامه حلّی در کشف المراد پس از نقل هجوم مهاجمین به خانه امیرالمؤمنین و آتش زدن خانه می‌نویسد: وَ اَخُرَجُوا علیّاً (علیه‌السلام) کرهاً. علی(علیه‌السلام) را به زور از خانه بیرون آوردند. و همین مطلب را در باب حادی عشر نیز ذکر می‌کند. 14 حکیم الهی ملامحسن فیض کاشانی در این مورد می‌گوید: پس آنها بر سر امام ریختند در حالی که وی روی فرش نشسته بود. بر او هجوم آوردند و او را در حالی که به زمین می‌کشاندند از خانه بیرون آوردند و پیراهنش را به گردنش جمع کردند و به سوی مسجد کشاندند... به حال هیچ کسی، چون حال علی ترحم نکردم و دلم نسوخت، هنگامی که او را ملبباً برای بیعت حاضر کرده بودند. 15 عمر رضا کحّاله در اعلام النساء در شرح حال حضرت فاطمه(علیهاالسلام) آنچه را که ابن قتیبه دینوری در الامامة و السیاسة در این مورد آورده را با تفاوت اندکی نقل کرده، و خطبه آن حضرت در مقام احتجاج با خلیفه اول را نیز آورده است. از جمله این که: جمعیت از ناله حضرت زهرا و استغاثه‌اش به رسول الله(صلی الله علیه و آله) از مظالم دستگاه خلافت، در حالی که سخت می‌گریستند و نزدیک بود دل‌هایشان پاره شود... پراکنده شدند، و فقط خلیفه دوم با گروهی باقی ماند. پس علی را از خانه خارج کردند و او را نزد خلیفه اول بردند و به او گفتند بیعت کن. گفت: من بیعت نمی‌کنم. گفتند قسم به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را می‌زنیم. گفت: بنده خدا و برادر رسول خدا را می‌کشید؟ خلیفه دوم گفت: در مورد بنده خدا درست، اما در مورد برادر رسول خدا خیر. ابوبکر ساکت بود و چیزی نمی‌گفت عمر به ابوبکر گفت: آیا فرمانت را در موردش صادر نمی‌کنی؟ گفت: تا هنگامی که فاطمه (علیهاالسلام) در کنارش است او را به چیزی وادار نمی‌کنم. پس علی(علیه‌السلام) به طرف قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله) رفت در حالی که با صدا گریه می‌کرد و می‌گفت: این قوم مرا خوار کردند و در فشار قرار دادند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند. 16 علاّمه امینی در الغدیر تحت عنوان بی پایگی گزینش خلیفه از آغاز کار می‌نویسد: چشمان تاریخ می‌بیند که پیکره پاکی و بزرگواری امیرالمؤمنین را دستگیر و همچون شتری که چوب در بینی‌اش کرده‌اند تا مهار شود به سوی خود می‌کشند و می‌برند. با درشتی می‌رانند. مردم گرد آمده‌اند و می‌نگرند و به او می‌گویند بیعت کن. می‌گوید اگر بیعت نکنم چه می‌شود؟ پاسخ می‌دهند در آن هنگام به همان خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را می‌زنیم. می‌فرماید در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را خواهید کشت. همچنین می‌بیند برادر پیامبر برگزیده خدا علی به قبر رسول خدا پناه برده، فریاد می‌کند: برادر، این گروه مرا ناتوان شمرده‌اند و نزدیک است خونم را بریزند. 17 محمد جواد مغنیه در فلسفة التوحید و الولایة می‌نویسد: از دشمنی‌های قریش نسبت به علی(علیه‌السلام) پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) غصب فدک بود ... همه اینها و بیشتر از اینها را مرتکب شدند ولی باز هم در مورد علی(علیه‌السلام) به سکوت و بی طرفی از سوی او راضی نشدند بلکه بر او هجوم آوردند تا او را بر خضوع و تسلیم در برابر ابوبکر وادارند. و بر اثر این هجوم بر خانه فاطمه پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله) واقع شد، آنچه واقع شد. آنچه نقل شدنشانگر این واقعیت است که امام هرگز با میل و اختیار خودش با خلیفه بیعت نکرد، و اینگونه نبوده است که در فردای سقیفه هنگامی که خلیفه برای بیعت مردم با او بالای منبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت از تخلّف علی و گروهی پرسید و پیکی به خانه او بفرستد و امام نیز فوراً در مسجد حاضر شود و با معذرت خواهی در تأخیر با خلیفه بیعت کند. یا با تهدید به سوزاندن خانه، امام(علیه السلام) از خانه بیرون آید سپس او را برای بیعت به مسجد ببرند و او با گله از مشورت نکردن با او در امر خلافت با آنها بیعت کند. بلکه چنانچه گفتیم، فرستادگان خلیفه پس از اجرای مأموریتشان در مرحله اوّل و دوّم امام را ملبباً از خانه بیرون آوردند، آنگاه در حالی که عده‌ای امام را از جلو می‌کشاندند و گروهی هم از پشت سر او را به جلو می‌راندند به سوی مسجد بردند. ولی امام در برابر تهدیدات آنها ایستادگی کرد. و به عقیده محقّقین اهل سنّت تا مدت شش ماه (یعنی پس از رحلت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) به نظر اهل سنّت) حاضر به بیعت نشد. امام(علیه‌السلام) با تکیه بر شایستگی ذاتی خویش برای خلافت و وجود نصّ از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، در برابر دستگاه خلافت ایستادگی می‌کرد. ولی از طرف دیگر نداشتن یاران کافی برای گرفتن خلافت، ارتداد قبایل اطراف مدینه از اسلام و پاسخ ندادن سران انصار به استمداد و کمک خواهی امام (علیه السلام)، عواملی بودند که حضرت علی(علیه‌السلام) را به بیعت با آنها وادار کرد. پی‌نوشت‌ها: 1- یقال: لبّب فلانٌ فلاناً: اخذ بتلبیبه‌ای جمع ثیابه عند صدره و نهره ثم جرّه 2- الشافی، سید مرتضی، ج 3، ص 244 . 3- به تلخیص الشافی، شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی، ج 3، ص 156 مراجعه شود. برگرفته از کتاب بر خانه حضرت فاطمه(علیهاالسلام) چه گذشت؟ سید ابوالحسن حسینی . گردآوری و پاسخ: سید محمد مهدی حسین پور مدیر گروه سایت وهابیت
عنوان سوال:

مسأله هجوم به خانه حضرت علی ع و بردن اجباری ایشان برای بیعت با توجه به منابع اهل سنت و شیعه چگونه اثبات می شود؟


پاسخ:

مسأله هجوم به خانه حضرت علی(علیه‌السلام) و بردن ایشان با وضع نامطلوب، و اجبار آن حضرت به بیعت با خلیفه، در مدارک و اسناد شیعه و سنی آمده و به راحتی قابل اثبات است. در اینجا به بیان برخی از منابع و مدارک می‌پردازیم:
1 معتبرترین مدرک در این مسأله نهج البلاغه است که مورد قبول همه دانشمندان شیعه و محققین اهل سنت می‌باشد.
امام علی(علیه‌السلام) در بخشی از نامه بیست و هشتم نهج البلاغه در پاسخ معاویه آورده است:
(وَ قُلْتَ اِنّی کُنْتُ اُقادُ کما یُقادُ الْجمل المخشوش حَتّی اُبایعَ ...؛ گفته‌ای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت کنم.)
برای توضیح این قسمت لازم است که به اصل نامه معاویه به امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) نیز اشاره‌ای داشته باشیم.

ابن عبدربه متوفّای 328، احمدبن علی قلقشندی متوفّای 821، همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نامه 28 نهج البلاغه، نامه معاویه به امام علی(علیه‌السلام) را نقل می‌کنند که معاویه در بخشی از نامه به منظور تنقیص و پایین آوردن مقام امام می‌نویسد:
(وَ ما مِنْ هولاءِ الاّ مَنْ بَغَیْتَ عَلَیْهِ وَ تَلَکَّأت فی بیْعَتِهِ حَتی حُمِلْتَ اِلَیْهِ قَهْرَاً تُساقُ بِخَزائِمِ الاِقْتِسارْ کَما یُساقُ الْفَحْلُ الْمَخْشُوشْ (1)؛ یعنی تو بر هر یک از خلفای پیشین دشمنی ورزیدی و از بیعت با آنان امتناع کردی تا آن که تو را همانند شتر افسار زده برای بیعت حاضر کردند.
این جمله دشمن حکایت از بیعت تحمیلی امام علی(علیه‌السلام) و بردن امام با وضع نامطلوب در مورد بیعت با خلیفه اول بوده است.
از این جهت ما نخست به معنای (جمل مخشوش) و سپس به ریختن مأموران خلیفه به خانه و بردن امام علی(علیه‌السلام) می‌پردازیم.
امام علی(علیه‌السلام) در بخشی از نامه بیست و هشتم نهج البلاغه در پاسخ معاویه آورده است:
(وَ قُلْتَ اِنّی کُنْتُ اُقادُ کما یُقادُ الْجمل المخشوش حَتّی اُبایعَ ...؛ گفته‌ای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت کنم.)
اهل لغت در معنای (خِشاش) گفته‌اند:
الخشاش: عُوَیْد یُجْعَلُ فی اَنْفِ الْبَعیر یُشَدُّ بِهِ الزمامُ لِیکونَ اَسْرَعَ لاِنقیاده؛ چوب کوچکی که در بینی شتر قرار می‌دهند و افسار را به آن محکم می‌بندند تا رام کردن شتر سریع‌تر صورت گیرد.
ابن ابی الحدید در موارد متعددی از شرح نهج البلاغه تصریح می‌کند که فرستادگان خلیفه به زور وارد خانه شدند و امام را به گونه زننده‌ای برای بیعت به مسجد بردند.
او این حادثه ناگوار را از ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جوهری صاحب کتاب سقیفه نقل می‌کند که به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
در یک جا ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری به اسنادش از لیث بن سعد نقل می‌کند که علی (علیه‌السلام) از بیعت با خلیفه اول خودداری ورزید. پس او را ملبّیاً(2) یعنی در حالی که پیراهنش را در گردنش جمع کرده بودند و او را می‌کشاندند از خانه بیرون آوردند و او را به سرعت می‌بردند .
در نقل دیگری جوهری از ابوالاسود می‌گوید: ... که خلیفه دوم با گروهی به خانه فاطمه(علیهاالسلام) هجوم آورد ... سپس آن دو علی و زبیر را از خانه خارج کرد و آنها را به مسجد می‌راند تا بیعت کردند.
جوهری در نقل دیگری از شعبی می‌گوید: خلیفه اول خالد را طلبید و عمر و خالد را به سوی علی فرستاد، و خالد بیرون خانه ایستاد و دیگری داخل شد ... زبیر را از خانه بیرون کشید و به دست خالد داد و خلیفه اول جمع کثیری را برای یاری آن دو فرستاد. وی مجدداً داخل خانه شد و به علی گفت برخیز و بیعت کن، علی سرش را پایین انداخت و از جایش تکان نخورد. پس دست علی را گرفت و گفت برخیز. علی امتناع کرد. پس او را از جایش بلند کرد و به جلو راند. زبیر را نیز جلو راند... و آنها را با خشونت و درشتی به مسجد بردند...
ابن ابی الحدید در مورد جوهری می‌گوید: او از رجال حدیث و از ثقات مورد اطمینان است.
در جایی دیگر ابن ابی الحدید می‌گوید:
علی(علیه‌السلام) از بیعت خودداری کرد تا این که به خانه‌اش ریختند و او را به زور بیرون آوردند، این را محدّثین و اهل سیره نقل نموده‌اند و ما هم در این باب اقوال جوهری را ذکر نمودیم.
2 فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب ائمه متأخر(علیه السلام) متوفّای 260 از اهل سنت نقل می کند:
آن دو خلیفه اول و دوم به سراغ علی(علیه‌السلام) فرستادند هنگامی که او را متلبباً حاضر کردند به او گفتند بیعت کن، گفت اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ گفتند تو را می‌کشیم ...
3 بلاذری در روایتی از ابن عباس نقل می‌کند:
بَعَثَ اَبُوبَکرْ عُمَرَ بن الخَطابْ اِلی عَلی رَضی الله عَنْهُم حیْنَ قَعَدَ عَنْ بِیْعَتِهِ وَ قالَ اِئتِنیْ بِهِ بِاَعْنَفِ الْعُنُفْ ...؛ ابوبکر عمر را در پی علی(علیه‌السلام) فرستاد هنگامی که علی(علیه‌السلام) از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، به خلیفه دوم گفت: علی را با خشن‌ترین وجه و شدیدترین حالت نزد من بیاور ...
4 یعقوبی متوفّای 284 ه .ق در این مورد می‌گوید:
خلیفه اول و دوم خبر یافتند که گروهی از مهاجرین و انصار با علی بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر رسول خدا جمع شده‌اند، پس با گروهی آمدند و به خانه هجوم آوردند. علی (علیه‌السلام) بیرون آمد (ظاهراً باید زبیر باشد و عبارت ابن ابی الحدید از جوهری آن را در مورد زبیر دانسته است) و شمشیری حمایل داشت. خلیفه دوم با او درگیر شد و شمشیرش را شکست. و جمعیت به خانه ریختند. پس فاطمه (علیهاالسلام) بیرون آمد و گفت به خدا قسم باید بیرون روید وگرنه نزد خدا ناله و زاری(نفرین) می‌کنم. پس بیرون رفتند .
5 محمدبن مسعود عیاشی معاصر ثقة الاسلام کلینی با ذکر سند نقل می‌کند:
خلیفه دوم به اتفاق گروهی به در خانه فاطمه(علیهاالسلام) آمد و همین که فاطمه (علیهاالسلام) آنها را دید در را بر روی آنان بست و تصور نمی‌کرد آنان بدون اجازه وارد خانه شوند، پس با لگد در را شکستند و آن گروه به خانه ریختند و علی(علیه‌السلام)را ملبباً از خانه بیرون آوردند .
در داستان سقیفه بنی ساعده نیز ریختن مهاجمین به خانه و شکستن در خانه را ذکر می‌کند و می‌گوید:
فدخلوا علی علیّ(علیه السلام) و اَخْرجوُهُ ملّببا؛ بر علی وارد شدند و او را ملّبباً از خانه بیرون آوردند.
6 شیخ صدوق در ابواب دوازده گانه کتاب خصال می‌نویسد که خلاصه‌اش چنین است:
دوازده تن از مهاجر و انصار برای احتجاج با خلیفه اول در مسأله خلافت به عنوان نظرخواهی به خدمت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) رسیدند. امیرالمؤمنین ضمن نهی آنان از شدت عمل و هشدار نسبت به جنگ داخلی و وضعیتی که رجال خلافت برای او پیش آورده بودند، فرمودند اگر شما شدت عمل به خرج دهید، آنان شمشیرهایشان را از غلاف بیرون می‌کشند و آماده پیکار می‌شوند همان گونه که مرا برای بیعت مجبور کردند و پیراهنم را در گردنم جمع کردند و به زور به مسجد بردند و گفتند بیعت کن، وگرنه تو را می‌کشیم ...
البته علامه تستری نیز در الاخبار الدخیلة، ج 1، ص 27 توضیحی در این باب دارند.
7 در اختصاص منسوب به شیخ مفید با ذکر سند از امام صادق(علیه‌السلام) نقل شده است: وقتی که مردم با خلیفه اول بیعت کردند امیرالمؤمنین را ملّبباً حاضر کردند(یعنی در حالی که پیراهنش را به دور گردنش جمع کرده بودند و می‌کشاندند) تا بیعت کند. سلمان گفت: آیا با چنین شخصی چنین عمل می‌کنند؟ به خدا سوگند اگر وی خدا را بخواند آسمان را بر زمین خراب می‌کند.
همچنین وی در داستان سقیفه بنی ساعده نیز ریختن مهاجمین به خانه و شکستن در خانه را ذکر می‌کند و می‌گوید: فدخلوا علی علیّ(علیه السلام) و اَخْرجوُهُ ملّببا؛ بر علی وارد شدند و او را ملّبباً از خانه بیرون آوردند.
8 سید مرتضی با ذکر سند از عدی بن حاتم طائی نقل می‌کند که می‌گفت:
ما رَحِمْتُ اَحَدَاً رَحْمَتی عَلیَّاً(علیه‌السلام) حین اُتیَ بِهِ مُلَبَّبَاً (3)؛ به حال هیچ کسی، چون حال علی ترحم
نکردم و دلم نسوخت، هنگامی که او را ملبباً برای بیعت حاضر کرده بودند.
9 شیخ تقی الدین ابی الصلاح الحلبی، متوفّای 447 می‌نویسد:
آنان آتش برای سوزاندن خانه امام آورده بودند و بدون اجازه به خانه‌اش ریختند و او را ملبباً برای بیعت به مسجد بردند، و بدین وسیله همسر و دختران و حامیان او از بنی‌هاشم و غیر از بی‌هاشم را از خانه‌هایشان خارج کردند و شمشیرشان را برهنه کردند و امام(علیه‌السلام) را در صورت امتناع از بیعت تهدید به قتل کردند با این که هیچ یک این کارها را با سعدبن عباده و خباب منذر و سایر متخلفین از بیعت انجام نداده بودند.
10 شیخ الطائفه نیز روایت علی بن حاتم در حاضر کردن امیرالمؤمنین به صورت ملبباً را در تلخیص الشافی ذکر می‌کند.
11- محمدبن جریر طبری امامی، معاصر شیخ طوسی در (المسترشد ) می‌نویسد:
اهل سنت از کجا می‌گویند که امام علی(علیه‌السلام) خلافت را از راه مسالمت آمیز و تبلیغ زبانی درخواست نکرده بود، در صورتی که همه مردم می‌دانند که او شش ماه در خانه نشست (از بیعت با خلیفه اول خودداری کرد) پس گاهی او را ملبباً از خانه بیرون می‌آوردند و گاهی مدارا می‌کرد و گاهی به او می گفتند بیعت کن. او می‌گفت اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ می‌گفتند گردنت زده شود.
12 محقق حلّی نجم الدین ابوالقاسم جعفربن الحسن بن سعید، مؤلف شرایع الاسلام، متوفّای 686 می‌نویسد:
از جمله دلیلی که اهل سنت برای خلافت خلیفه اول آورده‌اند این است که صحابه و از جمله امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) او را به عنوان خلیفه خطاب می‌‌کردند.
ایشان در پاسخ می‌گوید : بر فرض صحت این قضیه، امام(علیه‌السلام) در حال تقیه بود، و چاره‌ای جز آن نداشت چگونه؟! در حالی که او را به زور از خانه‌اش بیرون آوردند و جبراً برای بیعت بردند، پس از آن که گفتند اگر بیرون نیایی خانه‌ات را با تو می‌سوزانیم .
13 علامه حلّی در کشف المراد پس از نقل هجوم مهاجمین به خانه امیرالمؤمنین و آتش زدن خانه می‌نویسد: وَ اَخُرَجُوا علیّاً (علیه‌السلام) کرهاً. علی(علیه‌السلام) را به زور از خانه بیرون آوردند.
و همین مطلب را در باب حادی عشر نیز ذکر می‌کند.
14 حکیم الهی ملامحسن فیض کاشانی در این مورد می‌گوید: پس آنها بر سر امام ریختند در حالی که وی روی فرش نشسته بود. بر او هجوم آوردند و او را در حالی که به زمین می‌کشاندند از خانه بیرون آوردند و پیراهنش را به گردنش جمع کردند و به سوی مسجد کشاندند...
به حال هیچ کسی، چون حال علی ترحم نکردم و دلم نسوخت، هنگامی که او را ملبباً برای بیعت حاضر کرده بودند.
15 عمر رضا کحّاله در اعلام النساء در شرح حال حضرت فاطمه(علیهاالسلام) آنچه را که ابن قتیبه دینوری در الامامة و السیاسة در این مورد آورده را با تفاوت اندکی نقل کرده، و خطبه آن حضرت در مقام احتجاج با خلیفه اول را نیز آورده است.
از جمله این که: جمعیت از ناله حضرت زهرا و استغاثه‌اش به رسول الله(صلی الله علیه و آله) از مظالم دستگاه خلافت، در حالی که سخت می‌گریستند و نزدیک بود دل‌هایشان پاره شود... پراکنده شدند، و فقط خلیفه دوم با گروهی باقی ماند. پس علی را از خانه خارج کردند و او را نزد خلیفه اول بردند و به او گفتند بیعت کن. گفت: من بیعت نمی‌کنم. گفتند قسم به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را می‌زنیم. گفت: بنده خدا و برادر رسول خدا را می‌کشید؟
خلیفه دوم گفت: در مورد بنده خدا درست، اما در مورد برادر رسول خدا خیر. ابوبکر ساکت بود و چیزی نمی‌گفت عمر به ابوبکر گفت: آیا فرمانت را در موردش صادر نمی‌کنی؟ گفت: تا هنگامی که فاطمه (علیهاالسلام) در کنارش است او را به چیزی وادار نمی‌کنم. پس علی(علیه‌السلام) به طرف قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله) رفت در حالی که با صدا گریه می‌کرد و می‌گفت: این قوم مرا خوار کردند و در فشار قرار دادند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند.
16 علاّمه امینی در الغدیر تحت عنوان بی پایگی گزینش خلیفه از آغاز کار می‌نویسد: چشمان تاریخ می‌بیند که پیکره پاکی و بزرگواری امیرالمؤمنین را دستگیر و همچون شتری که چوب در بینی‌اش کرده‌اند تا مهار شود به سوی خود می‌کشند و می‌برند. با درشتی می‌رانند. مردم گرد آمده‌اند و می‌نگرند و به او می‌گویند بیعت کن. می‌گوید اگر بیعت نکنم چه می‌شود؟ پاسخ می‌دهند در آن هنگام به همان خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را می‌زنیم. می‌فرماید در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را خواهید کشت.
همچنین می‌بیند برادر پیامبر برگزیده خدا علی به قبر رسول خدا پناه برده، فریاد می‌کند: برادر، این گروه مرا ناتوان شمرده‌اند و نزدیک است خونم را بریزند.
17 محمد جواد مغنیه در فلسفة التوحید و الولایة می‌نویسد:
از دشمنی‌های قریش نسبت به علی(علیه‌السلام) پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) غصب فدک بود ... همه اینها و بیشتر از اینها را مرتکب شدند ولی باز هم در مورد علی(علیه‌السلام) به سکوت و بی طرفی از سوی او راضی نشدند بلکه بر او هجوم آوردند تا او را بر خضوع و تسلیم در برابر ابوبکر وادارند. و بر اثر این هجوم بر خانه فاطمه پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله) واقع شد، آنچه واقع شد.
آنچه نقل شدنشانگر این واقعیت است که امام هرگز با میل و اختیار خودش با خلیفه بیعت نکرد، و اینگونه نبوده است که در فردای سقیفه هنگامی که خلیفه برای بیعت مردم با او بالای منبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت از تخلّف علی و گروهی پرسید و پیکی به خانه او بفرستد و امام نیز فوراً در مسجد حاضر شود و با معذرت خواهی در تأخیر با خلیفه بیعت کند. یا با تهدید به سوزاندن خانه، امام(علیه السلام) از خانه بیرون آید سپس او را برای بیعت به مسجد ببرند و او با گله از مشورت نکردن با او در امر خلافت با آنها بیعت کند.
بلکه چنانچه گفتیم، فرستادگان خلیفه پس از اجرای مأموریتشان در مرحله اوّل و دوّم امام را ملبباً از خانه بیرون آوردند، آنگاه در حالی که عده‌ای امام را از جلو می‌کشاندند و گروهی هم از پشت سر او را به جلو می‌راندند به سوی مسجد بردند. ولی امام در برابر تهدیدات آنها ایستادگی کرد. و به عقیده محقّقین اهل سنّت تا مدت شش ماه (یعنی پس از رحلت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) به نظر اهل سنّت) حاضر به بیعت نشد.
امام(علیه‌السلام) با تکیه بر شایستگی ذاتی خویش برای خلافت و وجود نصّ از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، در برابر دستگاه خلافت ایستادگی می‌کرد. ولی از طرف دیگر نداشتن یاران کافی برای گرفتن خلافت، ارتداد قبایل اطراف مدینه از اسلام و پاسخ ندادن سران انصار به استمداد و کمک خواهی امام (علیه السلام)، عواملی بودند که حضرت علی(علیه‌السلام) را به بیعت با آنها وادار کرد.
پی‌نوشت‌ها:
1- یقال: لبّب فلانٌ فلاناً: اخذ بتلبیبه‌ای جمع ثیابه عند صدره و نهره ثم جرّه
2- الشافی، سید مرتضی، ج 3، ص 244 .
3- به تلخیص الشافی، شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی، ج 3، ص 156 مراجعه شود.
برگرفته از کتاب بر خانه حضرت فاطمه(علیهاالسلام) چه گذشت؟ سید ابوالحسن حسینی .

گردآوری و پاسخ:
سید محمد مهدی حسین پور
مدیر گروه سایت وهابیت





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین