مسأله هجوم به خانه حضرت علی(علیهالسلام) و بردن ایشان با وضع نامطلوب، و اجبار آن حضرت به بیعت با خلیفه، در مدارک و اسناد شیعه و سنی آمده و به راحتی قابل اثبات است. در اینجا به بیان برخی از منابع و مدارک میپردازیم: 1 معتبرترین مدرک در این مسأله نهج البلاغه است که مورد قبول همه دانشمندان شیعه و محققین اهل سنت میباشد. امام علی(علیهالسلام) در بخشی از نامه بیست و هشتم نهج البلاغه در پاسخ معاویه آورده است: (وَ قُلْتَ اِنّی کُنْتُ اُقادُ کما یُقادُ الْجمل المخشوش حَتّی اُبایعَ ...؛ گفتهای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت کنم.) برای توضیح این قسمت لازم است که به اصل نامه معاویه به امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) نیز اشارهای داشته باشیم. ابن عبدربه متوفّای 328، احمدبن علی قلقشندی متوفّای 821، همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نامه 28 نهج البلاغه، نامه معاویه به امام علی(علیهالسلام) را نقل میکنند که معاویه در بخشی از نامه به منظور تنقیص و پایین آوردن مقام امام مینویسد: (وَ ما مِنْ هولاءِ الاّ مَنْ بَغَیْتَ عَلَیْهِ وَ تَلَکَّأت فی بیْعَتِهِ حَتی حُمِلْتَ اِلَیْهِ قَهْرَاً تُساقُ بِخَزائِمِ الاِقْتِسارْ کَما یُساقُ الْفَحْلُ الْمَخْشُوشْ (1)؛ یعنی تو بر هر یک از خلفای پیشین دشمنی ورزیدی و از بیعت با آنان امتناع کردی تا آن که تو را همانند شتر افسار زده برای بیعت حاضر کردند. این جمله دشمن حکایت از بیعت تحمیلی امام علی(علیهالسلام) و بردن امام با وضع نامطلوب در مورد بیعت با خلیفه اول بوده است. از این جهت ما نخست به معنای (جمل مخشوش) و سپس به ریختن مأموران خلیفه به خانه و بردن امام علی(علیهالسلام) میپردازیم. امام علی(علیهالسلام) در بخشی از نامه بیست و هشتم نهج البلاغه در پاسخ معاویه آورده است: (وَ قُلْتَ اِنّی کُنْتُ اُقادُ کما یُقادُ الْجمل المخشوش حَتّی اُبایعَ ...؛ گفتهای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت کنم.) اهل لغت در معنای (خِشاش) گفتهاند: الخشاش: عُوَیْد یُجْعَلُ فی اَنْفِ الْبَعیر یُشَدُّ بِهِ الزمامُ لِیکونَ اَسْرَعَ لاِنقیاده؛ چوب کوچکی که در بینی شتر قرار میدهند و افسار را به آن محکم میبندند تا رام کردن شتر سریعتر صورت گیرد. ابن ابی الحدید در موارد متعددی از شرح نهج البلاغه تصریح میکند که فرستادگان خلیفه به زور وارد خانه شدند و امام را به گونه زنندهای برای بیعت به مسجد بردند. او این حادثه ناگوار را از ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جوهری صاحب کتاب سقیفه نقل میکند که به بعضی از آنها اشاره میشود: در یک جا ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری به اسنادش از لیث بن سعد نقل میکند که علی (علیهالسلام) از بیعت با خلیفه اول خودداری ورزید. پس او را ملبّیاً(2) یعنی در حالی که پیراهنش را در گردنش جمع کرده بودند و او را میکشاندند از خانه بیرون آوردند و او را به سرعت میبردند . در نقل دیگری جوهری از ابوالاسود میگوید: ... که خلیفه دوم با گروهی به خانه فاطمه(علیهاالسلام) هجوم آورد ... سپس آن دو علی و زبیر را از خانه خارج کرد و آنها را به مسجد میراند تا بیعت کردند. جوهری در نقل دیگری از شعبی میگوید: خلیفه اول خالد را طلبید و عمر و خالد را به سوی علی فرستاد، و خالد بیرون خانه ایستاد و دیگری داخل شد ... زبیر را از خانه بیرون کشید و به دست خالد داد و خلیفه اول جمع کثیری را برای یاری آن دو فرستاد. وی مجدداً داخل خانه شد و به علی گفت برخیز و بیعت کن، علی سرش را پایین انداخت و از جایش تکان نخورد. پس دست علی را گرفت و گفت برخیز. علی امتناع کرد. پس او را از جایش بلند کرد و به جلو راند. زبیر را نیز جلو راند... و آنها را با خشونت و درشتی به مسجد بردند... ابن ابی الحدید در مورد جوهری میگوید: او از رجال حدیث و از ثقات مورد اطمینان است. در جایی دیگر ابن ابی الحدید میگوید: علی(علیهالسلام) از بیعت خودداری کرد تا این که به خانهاش ریختند و او را به زور بیرون آوردند، این را محدّثین و اهل سیره نقل نمودهاند و ما هم در این باب اقوال جوهری را ذکر نمودیم. 2 فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب ائمه متأخر(علیه السلام) متوفّای 260 از اهل سنت نقل می کند: آن دو خلیفه اول و دوم به سراغ علی(علیهالسلام) فرستادند هنگامی که او را متلبباً حاضر کردند به او گفتند بیعت کن، گفت اگر بیعت نکنم چه میکنید؟ گفتند تو را میکشیم ... 3 بلاذری در روایتی از ابن عباس نقل میکند: بَعَثَ اَبُوبَکرْ عُمَرَ بن الخَطابْ اِلی عَلی رَضی الله عَنْهُم حیْنَ قَعَدَ عَنْ بِیْعَتِهِ وَ قالَ اِئتِنیْ بِهِ بِاَعْنَفِ الْعُنُفْ ...؛ ابوبکر عمر را در پی علی(علیهالسلام) فرستاد هنگامی که علی(علیهالسلام) از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، به خلیفه دوم گفت: علی را با خشنترین وجه و شدیدترین حالت نزد من بیاور ... 4 یعقوبی متوفّای 284 ه .ق در این مورد میگوید: خلیفه اول و دوم خبر یافتند که گروهی از مهاجرین و انصار با علی بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر رسول خدا جمع شدهاند، پس با گروهی آمدند و به خانه هجوم آوردند. علی (علیهالسلام) بیرون آمد (ظاهراً باید زبیر باشد و عبارت ابن ابی الحدید از جوهری آن را در مورد زبیر دانسته است) و شمشیری حمایل داشت. خلیفه دوم با او درگیر شد و شمشیرش را شکست. و جمعیت به خانه ریختند. پس فاطمه (علیهاالسلام) بیرون آمد و گفت به خدا قسم باید بیرون روید وگرنه نزد خدا ناله و زاری(نفرین) میکنم. پس بیرون رفتند . 5 محمدبن مسعود عیاشی معاصر ثقة الاسلام کلینی با ذکر سند نقل میکند: خلیفه دوم به اتفاق گروهی به در خانه فاطمه(علیهاالسلام) آمد و همین که فاطمه (علیهاالسلام) آنها را دید در را بر روی آنان بست و تصور نمیکرد آنان بدون اجازه وارد خانه شوند، پس با لگد در را شکستند و آن گروه به خانه ریختند و علی(علیهالسلام)را ملبباً از خانه بیرون آوردند . در داستان سقیفه بنی ساعده نیز ریختن مهاجمین به خانه و شکستن در خانه را ذکر میکند و میگوید: فدخلوا علی علیّ(علیه السلام) و اَخْرجوُهُ ملّببا؛ بر علی وارد شدند و او را ملّبباً از خانه بیرون آوردند. 6 شیخ صدوق در ابواب دوازده گانه کتاب خصال مینویسد که خلاصهاش چنین است: دوازده تن از مهاجر و انصار برای احتجاج با خلیفه اول در مسأله خلافت به عنوان نظرخواهی به خدمت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رسیدند. امیرالمؤمنین ضمن نهی آنان از شدت عمل و هشدار نسبت به جنگ داخلی و وضعیتی که رجال خلافت برای او پیش آورده بودند، فرمودند اگر شما شدت عمل به خرج دهید، آنان شمشیرهایشان را از غلاف بیرون میکشند و آماده پیکار میشوند همان گونه که مرا برای بیعت مجبور کردند و پیراهنم را در گردنم جمع کردند و به زور به مسجد بردند و گفتند بیعت کن، وگرنه تو را میکشیم ... البته علامه تستری نیز در الاخبار الدخیلة، ج 1، ص 27 توضیحی در این باب دارند. 7 در اختصاص منسوب به شیخ مفید با ذکر سند از امام صادق(علیهالسلام) نقل شده است: وقتی که مردم با خلیفه اول بیعت کردند امیرالمؤمنین را ملّبباً حاضر کردند(یعنی در حالی که پیراهنش را به دور گردنش جمع کرده بودند و میکشاندند) تا بیعت کند. سلمان گفت: آیا با چنین شخصی چنین عمل میکنند؟ به خدا سوگند اگر وی خدا را بخواند آسمان را بر زمین خراب میکند. همچنین وی در داستان سقیفه بنی ساعده نیز ریختن مهاجمین به خانه و شکستن در خانه را ذکر میکند و میگوید: فدخلوا علی علیّ(علیه السلام) و اَخْرجوُهُ ملّببا؛ بر علی وارد شدند و او را ملّبباً از خانه بیرون آوردند. 8 سید مرتضی با ذکر سند از عدی بن حاتم طائی نقل میکند که میگفت: ما رَحِمْتُ اَحَدَاً رَحْمَتی عَلیَّاً(علیهالسلام) حین اُتیَ بِهِ مُلَبَّبَاً (3)؛ به حال هیچ کسی، چون حال علی ترحم نکردم و دلم نسوخت، هنگامی که او را ملبباً برای بیعت حاضر کرده بودند. 9 شیخ تقی الدین ابی الصلاح الحلبی، متوفّای 447 مینویسد: آنان آتش برای سوزاندن خانه امام آورده بودند و بدون اجازه به خانهاش ریختند و او را ملبباً برای بیعت به مسجد بردند، و بدین وسیله همسر و دختران و حامیان او از بنیهاشم و غیر از بیهاشم را از خانههایشان خارج کردند و شمشیرشان را برهنه کردند و امام(علیهالسلام) را در صورت امتناع از بیعت تهدید به قتل کردند با این که هیچ یک این کارها را با سعدبن عباده و خباب منذر و سایر متخلفین از بیعت انجام نداده بودند. 10 شیخ الطائفه نیز روایت علی بن حاتم در حاضر کردن امیرالمؤمنین به صورت ملبباً را در تلخیص الشافی ذکر میکند. 11- محمدبن جریر طبری امامی، معاصر شیخ طوسی در (المسترشد ) مینویسد: اهل سنت از کجا میگویند که امام علی(علیهالسلام) خلافت را از راه مسالمت آمیز و تبلیغ زبانی درخواست نکرده بود، در صورتی که همه مردم میدانند که او شش ماه در خانه نشست (از بیعت با خلیفه اول خودداری کرد) پس گاهی او را ملبباً از خانه بیرون میآوردند و گاهی مدارا میکرد و گاهی به او می گفتند بیعت کن. او میگفت اگر بیعت نکنم چه میکنید؟ میگفتند گردنت زده شود. 12 محقق حلّی نجم الدین ابوالقاسم جعفربن الحسن بن سعید، مؤلف شرایع الاسلام، متوفّای 686 مینویسد: از جمله دلیلی که اهل سنت برای خلافت خلیفه اول آوردهاند این است که صحابه و از جمله امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) او را به عنوان خلیفه خطاب میکردند. ایشان در پاسخ میگوید : بر فرض صحت این قضیه، امام(علیهالسلام) در حال تقیه بود، و چارهای جز آن نداشت چگونه؟! در حالی که او را به زور از خانهاش بیرون آوردند و جبراً برای بیعت بردند، پس از آن که گفتند اگر بیرون نیایی خانهات را با تو میسوزانیم . 13 علامه حلّی در کشف المراد پس از نقل هجوم مهاجمین به خانه امیرالمؤمنین و آتش زدن خانه مینویسد: وَ اَخُرَجُوا علیّاً (علیهالسلام) کرهاً. علی(علیهالسلام) را به زور از خانه بیرون آوردند. و همین مطلب را در باب حادی عشر نیز ذکر میکند. 14 حکیم الهی ملامحسن فیض کاشانی در این مورد میگوید: پس آنها بر سر امام ریختند در حالی که وی روی فرش نشسته بود. بر او هجوم آوردند و او را در حالی که به زمین میکشاندند از خانه بیرون آوردند و پیراهنش را به گردنش جمع کردند و به سوی مسجد کشاندند... به حال هیچ کسی، چون حال علی ترحم نکردم و دلم نسوخت، هنگامی که او را ملبباً برای بیعت حاضر کرده بودند. 15 عمر رضا کحّاله در اعلام النساء در شرح حال حضرت فاطمه(علیهاالسلام) آنچه را که ابن قتیبه دینوری در الامامة و السیاسة در این مورد آورده را با تفاوت اندکی نقل کرده، و خطبه آن حضرت در مقام احتجاج با خلیفه اول را نیز آورده است. از جمله این که: جمعیت از ناله حضرت زهرا و استغاثهاش به رسول الله(صلی الله علیه و آله) از مظالم دستگاه خلافت، در حالی که سخت میگریستند و نزدیک بود دلهایشان پاره شود... پراکنده شدند، و فقط خلیفه دوم با گروهی باقی ماند. پس علی را از خانه خارج کردند و او را نزد خلیفه اول بردند و به او گفتند بیعت کن. گفت: من بیعت نمیکنم. گفتند قسم به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را میزنیم. گفت: بنده خدا و برادر رسول خدا را میکشید؟ خلیفه دوم گفت: در مورد بنده خدا درست، اما در مورد برادر رسول خدا خیر. ابوبکر ساکت بود و چیزی نمیگفت عمر به ابوبکر گفت: آیا فرمانت را در موردش صادر نمیکنی؟ گفت: تا هنگامی که فاطمه (علیهاالسلام) در کنارش است او را به چیزی وادار نمیکنم. پس علی(علیهالسلام) به طرف قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله) رفت در حالی که با صدا گریه میکرد و میگفت: این قوم مرا خوار کردند و در فشار قرار دادند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند. 16 علاّمه امینی در الغدیر تحت عنوان بی پایگی گزینش خلیفه از آغاز کار مینویسد: چشمان تاریخ میبیند که پیکره پاکی و بزرگواری امیرالمؤمنین را دستگیر و همچون شتری که چوب در بینیاش کردهاند تا مهار شود به سوی خود میکشند و میبرند. با درشتی میرانند. مردم گرد آمدهاند و مینگرند و به او میگویند بیعت کن. میگوید اگر بیعت نکنم چه میشود؟ پاسخ میدهند در آن هنگام به همان خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را میزنیم. میفرماید در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را خواهید کشت. همچنین میبیند برادر پیامبر برگزیده خدا علی به قبر رسول خدا پناه برده، فریاد میکند: برادر، این گروه مرا ناتوان شمردهاند و نزدیک است خونم را بریزند. 17 محمد جواد مغنیه در فلسفة التوحید و الولایة مینویسد: از دشمنیهای قریش نسبت به علی(علیهالسلام) پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) غصب فدک بود ... همه اینها و بیشتر از اینها را مرتکب شدند ولی باز هم در مورد علی(علیهالسلام) به سکوت و بی طرفی از سوی او راضی نشدند بلکه بر او هجوم آوردند تا او را بر خضوع و تسلیم در برابر ابوبکر وادارند. و بر اثر این هجوم بر خانه فاطمه پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله) واقع شد، آنچه واقع شد. آنچه نقل شدنشانگر این واقعیت است که امام هرگز با میل و اختیار خودش با خلیفه بیعت نکرد، و اینگونه نبوده است که در فردای سقیفه هنگامی که خلیفه برای بیعت مردم با او بالای منبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت از تخلّف علی و گروهی پرسید و پیکی به خانه او بفرستد و امام نیز فوراً در مسجد حاضر شود و با معذرت خواهی در تأخیر با خلیفه بیعت کند. یا با تهدید به سوزاندن خانه، امام(علیه السلام) از خانه بیرون آید سپس او را برای بیعت به مسجد ببرند و او با گله از مشورت نکردن با او در امر خلافت با آنها بیعت کند. بلکه چنانچه گفتیم، فرستادگان خلیفه پس از اجرای مأموریتشان در مرحله اوّل و دوّم امام را ملبباً از خانه بیرون آوردند، آنگاه در حالی که عدهای امام را از جلو میکشاندند و گروهی هم از پشت سر او را به جلو میراندند به سوی مسجد بردند. ولی امام در برابر تهدیدات آنها ایستادگی کرد. و به عقیده محقّقین اهل سنّت تا مدت شش ماه (یعنی پس از رحلت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) به نظر اهل سنّت) حاضر به بیعت نشد. امام(علیهالسلام) با تکیه بر شایستگی ذاتی خویش برای خلافت و وجود نصّ از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، در برابر دستگاه خلافت ایستادگی میکرد. ولی از طرف دیگر نداشتن یاران کافی برای گرفتن خلافت، ارتداد قبایل اطراف مدینه از اسلام و پاسخ ندادن سران انصار به استمداد و کمک خواهی امام (علیه السلام)، عواملی بودند که حضرت علی(علیهالسلام) را به بیعت با آنها وادار کرد. پینوشتها: 1- یقال: لبّب فلانٌ فلاناً: اخذ بتلبیبهای جمع ثیابه عند صدره و نهره ثم جرّه 2- الشافی، سید مرتضی، ج 3، ص 244 . 3- به تلخیص الشافی، شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی، ج 3، ص 156 مراجعه شود. برگرفته از کتاب بر خانه حضرت فاطمه(علیهاالسلام) چه گذشت؟ سید ابوالحسن حسینی . گردآوری و پاسخ: سید محمد مهدی حسین پور مدیر گروه سایت وهابیت
مسأله هجوم به خانه حضرت علی ع و بردن اجباری ایشان برای بیعت با توجه به منابع اهل سنت و شیعه چگونه اثبات می شود؟
مسأله هجوم به خانه حضرت علی(علیهالسلام) و بردن ایشان با وضع نامطلوب، و اجبار آن حضرت به بیعت با خلیفه، در مدارک و اسناد شیعه و سنی آمده و به راحتی قابل اثبات است. در اینجا به بیان برخی از منابع و مدارک میپردازیم:
1 معتبرترین مدرک در این مسأله نهج البلاغه است که مورد قبول همه دانشمندان شیعه و محققین اهل سنت میباشد.
امام علی(علیهالسلام) در بخشی از نامه بیست و هشتم نهج البلاغه در پاسخ معاویه آورده است:
(وَ قُلْتَ اِنّی کُنْتُ اُقادُ کما یُقادُ الْجمل المخشوش حَتّی اُبایعَ ...؛ گفتهای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت کنم.)
برای توضیح این قسمت لازم است که به اصل نامه معاویه به امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) نیز اشارهای داشته باشیم.
ابن عبدربه متوفّای 328، احمدبن علی قلقشندی متوفّای 821، همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نامه 28 نهج البلاغه، نامه معاویه به امام علی(علیهالسلام) را نقل میکنند که معاویه در بخشی از نامه به منظور تنقیص و پایین آوردن مقام امام مینویسد:
(وَ ما مِنْ هولاءِ الاّ مَنْ بَغَیْتَ عَلَیْهِ وَ تَلَکَّأت فی بیْعَتِهِ حَتی حُمِلْتَ اِلَیْهِ قَهْرَاً تُساقُ بِخَزائِمِ الاِقْتِسارْ کَما یُساقُ الْفَحْلُ الْمَخْشُوشْ (1)؛ یعنی تو بر هر یک از خلفای پیشین دشمنی ورزیدی و از بیعت با آنان امتناع کردی تا آن که تو را همانند شتر افسار زده برای بیعت حاضر کردند.
این جمله دشمن حکایت از بیعت تحمیلی امام علی(علیهالسلام) و بردن امام با وضع نامطلوب در مورد بیعت با خلیفه اول بوده است.
از این جهت ما نخست به معنای (جمل مخشوش) و سپس به ریختن مأموران خلیفه به خانه و بردن امام علی(علیهالسلام) میپردازیم.
امام علی(علیهالسلام) در بخشی از نامه بیست و هشتم نهج البلاغه در پاسخ معاویه آورده است:
(وَ قُلْتَ اِنّی کُنْتُ اُقادُ کما یُقادُ الْجمل المخشوش حَتّی اُبایعَ ...؛ گفتهای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت کنم.)
اهل لغت در معنای (خِشاش) گفتهاند:
الخشاش: عُوَیْد یُجْعَلُ فی اَنْفِ الْبَعیر یُشَدُّ بِهِ الزمامُ لِیکونَ اَسْرَعَ لاِنقیاده؛ چوب کوچکی که در بینی شتر قرار میدهند و افسار را به آن محکم میبندند تا رام کردن شتر سریعتر صورت گیرد.
ابن ابی الحدید در موارد متعددی از شرح نهج البلاغه تصریح میکند که فرستادگان خلیفه به زور وارد خانه شدند و امام را به گونه زنندهای برای بیعت به مسجد بردند.
او این حادثه ناگوار را از ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جوهری صاحب کتاب سقیفه نقل میکند که به بعضی از آنها اشاره میشود:
در یک جا ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری به اسنادش از لیث بن سعد نقل میکند که علی (علیهالسلام) از بیعت با خلیفه اول خودداری ورزید. پس او را ملبّیاً(2) یعنی در حالی که پیراهنش را در گردنش جمع کرده بودند و او را میکشاندند از خانه بیرون آوردند و او را به سرعت میبردند .
در نقل دیگری جوهری از ابوالاسود میگوید: ... که خلیفه دوم با گروهی به خانه فاطمه(علیهاالسلام) هجوم آورد ... سپس آن دو علی و زبیر را از خانه خارج کرد و آنها را به مسجد میراند تا بیعت کردند.
جوهری در نقل دیگری از شعبی میگوید: خلیفه اول خالد را طلبید و عمر و خالد را به سوی علی فرستاد، و خالد بیرون خانه ایستاد و دیگری داخل شد ... زبیر را از خانه بیرون کشید و به دست خالد داد و خلیفه اول جمع کثیری را برای یاری آن دو فرستاد. وی مجدداً داخل خانه شد و به علی گفت برخیز و بیعت کن، علی سرش را پایین انداخت و از جایش تکان نخورد. پس دست علی را گرفت و گفت برخیز. علی امتناع کرد. پس او را از جایش بلند کرد و به جلو راند. زبیر را نیز جلو راند... و آنها را با خشونت و درشتی به مسجد بردند...
ابن ابی الحدید در مورد جوهری میگوید: او از رجال حدیث و از ثقات مورد اطمینان است.
در جایی دیگر ابن ابی الحدید میگوید:
علی(علیهالسلام) از بیعت خودداری کرد تا این که به خانهاش ریختند و او را به زور بیرون آوردند، این را محدّثین و اهل سیره نقل نمودهاند و ما هم در این باب اقوال جوهری را ذکر نمودیم.
2 فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب ائمه متأخر(علیه السلام) متوفّای 260 از اهل سنت نقل می کند:
آن دو خلیفه اول و دوم به سراغ علی(علیهالسلام) فرستادند هنگامی که او را متلبباً حاضر کردند به او گفتند بیعت کن، گفت اگر بیعت نکنم چه میکنید؟ گفتند تو را میکشیم ...
3 بلاذری در روایتی از ابن عباس نقل میکند:
بَعَثَ اَبُوبَکرْ عُمَرَ بن الخَطابْ اِلی عَلی رَضی الله عَنْهُم حیْنَ قَعَدَ عَنْ بِیْعَتِهِ وَ قالَ اِئتِنیْ بِهِ بِاَعْنَفِ الْعُنُفْ ...؛ ابوبکر عمر را در پی علی(علیهالسلام) فرستاد هنگامی که علی(علیهالسلام) از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، به خلیفه دوم گفت: علی را با خشنترین وجه و شدیدترین حالت نزد من بیاور ...
4 یعقوبی متوفّای 284 ه .ق در این مورد میگوید:
خلیفه اول و دوم خبر یافتند که گروهی از مهاجرین و انصار با علی بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر رسول خدا جمع شدهاند، پس با گروهی آمدند و به خانه هجوم آوردند. علی (علیهالسلام) بیرون آمد (ظاهراً باید زبیر باشد و عبارت ابن ابی الحدید از جوهری آن را در مورد زبیر دانسته است) و شمشیری حمایل داشت. خلیفه دوم با او درگیر شد و شمشیرش را شکست. و جمعیت به خانه ریختند. پس فاطمه (علیهاالسلام) بیرون آمد و گفت به خدا قسم باید بیرون روید وگرنه نزد خدا ناله و زاری(نفرین) میکنم. پس بیرون رفتند .
5 محمدبن مسعود عیاشی معاصر ثقة الاسلام کلینی با ذکر سند نقل میکند:
خلیفه دوم به اتفاق گروهی به در خانه فاطمه(علیهاالسلام) آمد و همین که فاطمه (علیهاالسلام) آنها را دید در را بر روی آنان بست و تصور نمیکرد آنان بدون اجازه وارد خانه شوند، پس با لگد در را شکستند و آن گروه به خانه ریختند و علی(علیهالسلام)را ملبباً از خانه بیرون آوردند .
در داستان سقیفه بنی ساعده نیز ریختن مهاجمین به خانه و شکستن در خانه را ذکر میکند و میگوید:
فدخلوا علی علیّ(علیه السلام) و اَخْرجوُهُ ملّببا؛ بر علی وارد شدند و او را ملّبباً از خانه بیرون آوردند.
6 شیخ صدوق در ابواب دوازده گانه کتاب خصال مینویسد که خلاصهاش چنین است:
دوازده تن از مهاجر و انصار برای احتجاج با خلیفه اول در مسأله خلافت به عنوان نظرخواهی به خدمت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رسیدند. امیرالمؤمنین ضمن نهی آنان از شدت عمل و هشدار نسبت به جنگ داخلی و وضعیتی که رجال خلافت برای او پیش آورده بودند، فرمودند اگر شما شدت عمل به خرج دهید، آنان شمشیرهایشان را از غلاف بیرون میکشند و آماده پیکار میشوند همان گونه که مرا برای بیعت مجبور کردند و پیراهنم را در گردنم جمع کردند و به زور به مسجد بردند و گفتند بیعت کن، وگرنه تو را میکشیم ...
البته علامه تستری نیز در الاخبار الدخیلة، ج 1، ص 27 توضیحی در این باب دارند.
7 در اختصاص منسوب به شیخ مفید با ذکر سند از امام صادق(علیهالسلام) نقل شده است: وقتی که مردم با خلیفه اول بیعت کردند امیرالمؤمنین را ملّبباً حاضر کردند(یعنی در حالی که پیراهنش را به دور گردنش جمع کرده بودند و میکشاندند) تا بیعت کند. سلمان گفت: آیا با چنین شخصی چنین عمل میکنند؟ به خدا سوگند اگر وی خدا را بخواند آسمان را بر زمین خراب میکند.
همچنین وی در داستان سقیفه بنی ساعده نیز ریختن مهاجمین به خانه و شکستن در خانه را ذکر میکند و میگوید: فدخلوا علی علیّ(علیه السلام) و اَخْرجوُهُ ملّببا؛ بر علی وارد شدند و او را ملّبباً از خانه بیرون آوردند.
8 سید مرتضی با ذکر سند از عدی بن حاتم طائی نقل میکند که میگفت:
ما رَحِمْتُ اَحَدَاً رَحْمَتی عَلیَّاً(علیهالسلام) حین اُتیَ بِهِ مُلَبَّبَاً (3)؛ به حال هیچ کسی، چون حال علی ترحم
نکردم و دلم نسوخت، هنگامی که او را ملبباً برای بیعت حاضر کرده بودند.
9 شیخ تقی الدین ابی الصلاح الحلبی، متوفّای 447 مینویسد:
آنان آتش برای سوزاندن خانه امام آورده بودند و بدون اجازه به خانهاش ریختند و او را ملبباً برای بیعت به مسجد بردند، و بدین وسیله همسر و دختران و حامیان او از بنیهاشم و غیر از بیهاشم را از خانههایشان خارج کردند و شمشیرشان را برهنه کردند و امام(علیهالسلام) را در صورت امتناع از بیعت تهدید به قتل کردند با این که هیچ یک این کارها را با سعدبن عباده و خباب منذر و سایر متخلفین از بیعت انجام نداده بودند.
10 شیخ الطائفه نیز روایت علی بن حاتم در حاضر کردن امیرالمؤمنین به صورت ملبباً را در تلخیص الشافی ذکر میکند.
11- محمدبن جریر طبری امامی، معاصر شیخ طوسی در (المسترشد ) مینویسد:
اهل سنت از کجا میگویند که امام علی(علیهالسلام) خلافت را از راه مسالمت آمیز و تبلیغ زبانی درخواست نکرده بود، در صورتی که همه مردم میدانند که او شش ماه در خانه نشست (از بیعت با خلیفه اول خودداری کرد) پس گاهی او را ملبباً از خانه بیرون میآوردند و گاهی مدارا میکرد و گاهی به او می گفتند بیعت کن. او میگفت اگر بیعت نکنم چه میکنید؟ میگفتند گردنت زده شود.
12 محقق حلّی نجم الدین ابوالقاسم جعفربن الحسن بن سعید، مؤلف شرایع الاسلام، متوفّای 686 مینویسد:
از جمله دلیلی که اهل سنت برای خلافت خلیفه اول آوردهاند این است که صحابه و از جمله امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) او را به عنوان خلیفه خطاب میکردند.
ایشان در پاسخ میگوید : بر فرض صحت این قضیه، امام(علیهالسلام) در حال تقیه بود، و چارهای جز آن نداشت چگونه؟! در حالی که او را به زور از خانهاش بیرون آوردند و جبراً برای بیعت بردند، پس از آن که گفتند اگر بیرون نیایی خانهات را با تو میسوزانیم .
13 علامه حلّی در کشف المراد پس از نقل هجوم مهاجمین به خانه امیرالمؤمنین و آتش زدن خانه مینویسد: وَ اَخُرَجُوا علیّاً (علیهالسلام) کرهاً. علی(علیهالسلام) را به زور از خانه بیرون آوردند.
و همین مطلب را در باب حادی عشر نیز ذکر میکند.
14 حکیم الهی ملامحسن فیض کاشانی در این مورد میگوید: پس آنها بر سر امام ریختند در حالی که وی روی فرش نشسته بود. بر او هجوم آوردند و او را در حالی که به زمین میکشاندند از خانه بیرون آوردند و پیراهنش را به گردنش جمع کردند و به سوی مسجد کشاندند...
به حال هیچ کسی، چون حال علی ترحم نکردم و دلم نسوخت، هنگامی که او را ملبباً برای بیعت حاضر کرده بودند.
15 عمر رضا کحّاله در اعلام النساء در شرح حال حضرت فاطمه(علیهاالسلام) آنچه را که ابن قتیبه دینوری در الامامة و السیاسة در این مورد آورده را با تفاوت اندکی نقل کرده، و خطبه آن حضرت در مقام احتجاج با خلیفه اول را نیز آورده است.
از جمله این که: جمعیت از ناله حضرت زهرا و استغاثهاش به رسول الله(صلی الله علیه و آله) از مظالم دستگاه خلافت، در حالی که سخت میگریستند و نزدیک بود دلهایشان پاره شود... پراکنده شدند، و فقط خلیفه دوم با گروهی باقی ماند. پس علی را از خانه خارج کردند و او را نزد خلیفه اول بردند و به او گفتند بیعت کن. گفت: من بیعت نمیکنم. گفتند قسم به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را میزنیم. گفت: بنده خدا و برادر رسول خدا را میکشید؟
خلیفه دوم گفت: در مورد بنده خدا درست، اما در مورد برادر رسول خدا خیر. ابوبکر ساکت بود و چیزی نمیگفت عمر به ابوبکر گفت: آیا فرمانت را در موردش صادر نمیکنی؟ گفت: تا هنگامی که فاطمه (علیهاالسلام) در کنارش است او را به چیزی وادار نمیکنم. پس علی(علیهالسلام) به طرف قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله) رفت در حالی که با صدا گریه میکرد و میگفت: این قوم مرا خوار کردند و در فشار قرار دادند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند.
16 علاّمه امینی در الغدیر تحت عنوان بی پایگی گزینش خلیفه از آغاز کار مینویسد: چشمان تاریخ میبیند که پیکره پاکی و بزرگواری امیرالمؤمنین را دستگیر و همچون شتری که چوب در بینیاش کردهاند تا مهار شود به سوی خود میکشند و میبرند. با درشتی میرانند. مردم گرد آمدهاند و مینگرند و به او میگویند بیعت کن. میگوید اگر بیعت نکنم چه میشود؟ پاسخ میدهند در آن هنگام به همان خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را میزنیم. میفرماید در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را خواهید کشت.
همچنین میبیند برادر پیامبر برگزیده خدا علی به قبر رسول خدا پناه برده، فریاد میکند: برادر، این گروه مرا ناتوان شمردهاند و نزدیک است خونم را بریزند.
17 محمد جواد مغنیه در فلسفة التوحید و الولایة مینویسد:
از دشمنیهای قریش نسبت به علی(علیهالسلام) پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) غصب فدک بود ... همه اینها و بیشتر از اینها را مرتکب شدند ولی باز هم در مورد علی(علیهالسلام) به سکوت و بی طرفی از سوی او راضی نشدند بلکه بر او هجوم آوردند تا او را بر خضوع و تسلیم در برابر ابوبکر وادارند. و بر اثر این هجوم بر خانه فاطمه پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله) واقع شد، آنچه واقع شد.
آنچه نقل شدنشانگر این واقعیت است که امام هرگز با میل و اختیار خودش با خلیفه بیعت نکرد، و اینگونه نبوده است که در فردای سقیفه هنگامی که خلیفه برای بیعت مردم با او بالای منبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت از تخلّف علی و گروهی پرسید و پیکی به خانه او بفرستد و امام نیز فوراً در مسجد حاضر شود و با معذرت خواهی در تأخیر با خلیفه بیعت کند. یا با تهدید به سوزاندن خانه، امام(علیه السلام) از خانه بیرون آید سپس او را برای بیعت به مسجد ببرند و او با گله از مشورت نکردن با او در امر خلافت با آنها بیعت کند.
بلکه چنانچه گفتیم، فرستادگان خلیفه پس از اجرای مأموریتشان در مرحله اوّل و دوّم امام را ملبباً از خانه بیرون آوردند، آنگاه در حالی که عدهای امام را از جلو میکشاندند و گروهی هم از پشت سر او را به جلو میراندند به سوی مسجد بردند. ولی امام در برابر تهدیدات آنها ایستادگی کرد. و به عقیده محقّقین اهل سنّت تا مدت شش ماه (یعنی پس از رحلت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) به نظر اهل سنّت) حاضر به بیعت نشد.
امام(علیهالسلام) با تکیه بر شایستگی ذاتی خویش برای خلافت و وجود نصّ از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، در برابر دستگاه خلافت ایستادگی میکرد. ولی از طرف دیگر نداشتن یاران کافی برای گرفتن خلافت، ارتداد قبایل اطراف مدینه از اسلام و پاسخ ندادن سران انصار به استمداد و کمک خواهی امام (علیه السلام)، عواملی بودند که حضرت علی(علیهالسلام) را به بیعت با آنها وادار کرد.
پینوشتها:
1- یقال: لبّب فلانٌ فلاناً: اخذ بتلبیبهای جمع ثیابه عند صدره و نهره ثم جرّه
2- الشافی، سید مرتضی، ج 3، ص 244 .
3- به تلخیص الشافی، شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی، ج 3، ص 156 مراجعه شود.
برگرفته از کتاب بر خانه حضرت فاطمه(علیهاالسلام) چه گذشت؟ سید ابوالحسن حسینی .
گردآوری و پاسخ:
سید محمد مهدی حسین پور
مدیر گروه سایت وهابیت
- [سایر] در منابع اهل سنت چه فضائلی از پیامبر ص در مورد حضرت علی ع نقل شده است؟
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت نیز آمده که ابوحنیفه شاگرد امام صادق (ع) بوده است؟
- [سایر] آیا ابن عباس شاگرد امام علی(ع) بوده است؟ با سند از شیعه و اهل سنت.
- [سایر] هنگام ولادت امیرمؤمنان امام علی علیه السلام دیوار کعبه شکافته شده آیا این واقعه در منابع تاریخی اهل سنت منعکس شده است؟
- [سایر] هنگام ولادت امیرمؤمنان امام علی علیه السلام دیوار کعبه شکافته شده آیا این واقعه در منابع تاریخی اهل سنت منعکس شده است؟
- [سایر] دانشمندان اهل سنت در مورد امام علی ع چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] با توجه به منابع اهل سنت، منظور از اهل بیت در آیه تطهیر چه کسانی است؟
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت از امام جواد(ع) مطلبی هست؟
- [سایر] فضائل و مناقب مولا علی علیه السلام را از زبان خلفای اول و دوم و سوم به خصوص از منابع اهل سنت ذکر کنید؟
- [سایر] چرا سنی ها به امیر المومنین بودن علی-علیه السلام- اعتقادی ندارند؟
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام مراء و جلال است و در روایتی از رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمده است که کراراً جبرئیل از طرف حقّ تعالی نهی از مراء و جدال مینمود و آن اقسامی دارد: الف) پافشاری در اثبات باطل و یا در نابودی حق، و گناه این قسم در حدّ کفر است و در قرآن اطلاق جبّار بر آن شده است: (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنید)[1] (و هر زورگوی لجوجی، نا امید شد.) ب) لجاجت و مشاجره در اینکه غلبه بر دیگری پیدا کند و به عبارت دیگر فخرفروشی و کشتیگرفتن در گفتگوها، و این صورت نیز از گناهان بزرگ است و مفسده فراوانی در بر دارد، بلکه منشأ گناهان دیگری است و غالب جدالها در بین مردم از این قبیل است. ج) جدال و مشاجره در اثبات نمودن حقّ یا از بین بردن باطل و یا ارشاد جاهل، نظیر مباحثهها و گفتارها و برخوردهای علمی که اهل علم با یکدیگر دارند، و این قسم گرچه حرام نیست، ولی باید توجّه داشت که در این گفتگوها شیطان و نفس امّاره و هوی در کمین است و چه بسیار (بهطور آگاهانه یا ناآگاهانه) منجر به جدالهای حرام میشود، البته باید توجّه داشت که در همین نوع هم از الفاظ غیر مؤدّب پرهیز نمود و این قسم از جدال و مشاجره به اندازه احتیاج بلکه به اندازه ضرورت باشد. [1]. ابراهیم، 15.
- [آیت الله مظاهری] هرگاه حیوان وحشی را با اسلحه شکار کنند با پنج شرط پاک است و اگر حلال گوشت باشد، حلال نیز میشود. اوّل: آنکه با اسلحه برنده مانند کارد و شمشیر، یا نیزه و تفنگ باشد، به طوری که بدن حیوان را پاره کند و از او خون جاری گردد. دوّم: آنکه شکار کننده مسلمان باشد خواه زن باشد یا مرد، بالغ باشد یا غیربالغ، شیعه باشد یا سنی، ولی باید ناصبی نباشد. سوّم: اسلحه را برای شکار کردن حیوان به کار برد و اگر مثلاً جایی را نشان کند و اتفاقاً حیوانی را بکشد خوردن گوشت آن حرام است. چهارم: در وقت به کار بردن اسلحه نام خدا را ببرد ولی اگر فراموش کند یا مسئله را نداند اشکال ندارد. پنجم: وقتی به حیوان برسد که مرده باشد و چنانچه وقتی برسد که حیوان جان دارد باید آن را ذبح کند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر فقه امامیه، عقد نکاح بدون شاهد گرفتن صحیح است. لکن اهل سنّت در این مسأله اختلافنظر دارند، و برخی موافق امامیه هستند و پارهای مانند حنفیان، شافعیان، و حنبلیان، نکاح بدون شاهد گرفتن را فاسد میدانند. مالکیان نیز نکاح مخفیانه را فاسد میدانند. ولی آنان که مدّعی فسادند، خود دو دسته هستند: مالکیان، و بیشتر حنبلیان در مورد اینگونه نکاحها که در مورد صحت و فسادش اختلاف است مانند عقد مذکور معتقدند که هیچکس حقّ ازدواج با این زن را ندارد، مگر آنکه مردی که عقد نکاح به نام او بسته شده است، او را طلاق دهد و یا نکاح او را فسخ کند. پس اگر شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، نمیتوان با آن زن ازدواج کرد مگر آنکه او را طلاق دهد و یا نکاحش را فسخ کند. شافعیان، و حنفیان در مورد اینگونه نکاحها معتقدند که میتوان با چنین زنی ازدواج کرد و نیاز به طلاق یا فسخ نکاح نیست. بنابراین هرگاه شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، طبق قاعده الزام شوهر به احکام مذهبش، در صورتی که زن از نظر آنان از کسانی باشد که نیازمند عدّه هستند، اظهر جواز نکاح او پس از انقضای عدّه است. همچنین اگر زن شیعه باشد و شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، در صورتی که از نظر آنان نیازمند عدّه است، جایز است پس از تمام شدن عدّه، ازدواج کند. لکن در هر دو صورت برای خروج از شبهه و رعایت احتیاط، اولی آن است که در صورت امتناع شوهر از طلاق زن، طلاق او را گر چه از طریق حاکم شرع بگیرند.
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله وحید خراسانی] قبل از ورود در احکام نماز اشاره به دو نکته لازم است اول اهمیت نماز در قران مجید نزدیک به صد مورد از نماز گفتگو شده و اشاره به دو مورد ان کافیست بعد از ان که خداوند متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به مقام نبوت و رسالت و خلت اختیار نمود و به کلمات ازمایش و مبتلا کرد و ان حضرت کلمات را اتمام نمود به مقام امامت نایل شد و ان قدر عظمت مقام امامت بعد از ان همه مقامات در نظرش جلوه کرد که قال و من ذریتی گفت و از برای فرزندان من هم جواب شنید لا ینال عهدی الظالمین پیمان من به ظالمین نمی رسد و در عظمت نماز همین اندازه بس که ان کس که خداوند متعال برای او مقام امامت را خواست و او برای ذریه اش مسالت کرد بعد از طی تمام مقامات در جوار خانه خدا از خداوند متعال خواست رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی پروردگارا مرا اقامه کننده نماز قرار بده و ذریه مرا و همچنین بعد از ان که ذریه خود را در نزد بیت مسکن داد گفت ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه پروردگار ما هر اینه من از ذریه خودم مسکن دادم به بیابان بدون زرع نزد خانه محترم تو پروردگارا برای این که اقامه نماز بنمایند در قران مجید یک سوره به نام مومنون است و در ان مومنان به خصوصیاتی معرفی شده اند و اول خصوصیتی که به ان ابتدا شده این است که الذین هم فی صلاتهم خاشعون انان که همانا در نمازشان خاشعند و اخر خصوصیتی هم که به ان ختم می شود و الذین هم علی صلواتهم یحافظون و ان چنان کسانی که همانها بر نمازهایشان محافظت دارند پس افتتاح ایمان و ختم ایمان به نماز است و ثمره ان هم این ایه است اولیک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون و از سنت همین اندازه بس است که از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند بعد از معرفت خدا چیزی را افضل از این صلوات پنجگانه نمی دانم و عدم علم از ان حضرت علم به عدم است و این روایت بیان کلام خداست و خداوند متعال هم در قران مجید می فرماید ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه بعد از ایمان به غیب اقامه نماز ذکر شده است و در عظمت نماز همین اندازه کفایت می کند که جامع تر از نماز بین عبادات عبادتی یافت نمی شود زیرا این عبادتی است مشتمل بر عبادت فعلی و بر عبادت قولی و عبادت فعلی ان شامل افعال عبادی از رکوع و سجود و قیام و قعود است و عبادت قولی ان شامل قرایت و ذکر و جامع جمیع معارف الهیه از تسبیح و تکبیر و تحمید و تهلیل که ارکان اربعه معارف حضرت حق سبحانه و تعالی است و مشتمل است بر تمام عبادات ملایکه مقربین که عده ای از انها عبادتشان در قیام است و عده ای در قعود و جمعی در رکوع و جمعی در سجود و عناوینی که برای نماز در روایات وارد شده زیاد است که از ان جمله است راس الدین و اخر وصایا الانبیاء و احب الاعمال و خیر الاعمال و قوام الاسلام و استقبال الرحمن منهاج الانبیاء و به یبلغ العبد الی الدرجه العلیا
- [آیت الله وحید خراسانی] خاتمه هرچند هر گناهی بزرگ است چون عظمت و جلال و کبریای خداوند محدود به حدی نیست پس نافرمانی خداوند متعال هم با توجه به این که معصیت خداوند علی عظیم است بزرگ است و روایت شده نظر نکن به انچه معصیت کردی بلکه ببین چه کسی را معصیت کردی ولی در مقایسه گناهان به یکدیگر بعضی بزرگتر و عذاب ان شدیدتر است و بر برخی از گناهان به طور صریح یا ضمنی تهدید و وعید به عذاب و اتش شده و یا در روایات وارده از اهل بیت عصمت علیهم السلام از انها تعبیر به کبیره شده است و به مقتضای ایه کریمه ان تجتنبوا کبایر ما تنهون عنه نکفر عنکم سییاتکم اگر دوری کنید از گناهان کبیره ای که نهی شده اید از ان می پوشانیم از شما بدیها و سییات شما را اجتناب از انها موجب امرزش گناهان دیگر است و بعضی از فقهاء اعلی الله مقامهم انها را تا هفتاد و بعضی بیشتر از ان شمرده اند و قسمتی از انها که بیشتر مورد ابتلاست ذکر می شود شرک و کفر به خداوند متعال که با هیچ گناه کبیره ای قابل قیاس نیست یاس و ناامیدی از روح و رحمت خداوند متعال امن از مکر خداوند متعال قسم دروغ به خداوند متعال انکار انچه خداوند نازل فرموده است محاربه با اولیای خداوند متعال محاربه با خدا و رسول به قطع طریق و افساد در زمین حکم به غیر انچه خداوند نازل فرموده است دروغ بستن بر خدا و رسول و اوصیا منع از ذکر خداوند در مساجد و سعی در خراب کردن انها منع زکاتی که واجب است تخلف از جهاد واجب فرار از جنگ مسلمین با کفار اضلال گمراه کردن از راه خداوند متعال اصرار بر گناهان صغیره ترک عمدی نماز و سایر واجبات الهیه ریا اشتغال به لهو مانند غنا و تار زدن ولایت ظالم اعانه کمک کردن ظالم شکستن عهد و قسم تبذیر فاسد کردن مال و بیهوده خرج کردن ان اسراف شرب خمر سحر ظلم غنا عقوق والدین اذیت و بدرفتاری با پدر و مادر قطع رحم لواط زنا نسبت دادن زنا به زن محصنه قیادت جمع کردن بین مرد و زن به زنا یا دو مرد به لواط دزدی ربا خوردن سحت خوردن حرام مانند بهای خمر و اجرت زن زناکار و رشوه ای که حاکم برای حکم می گیرد کم فروشی غش مسلمین خوردن مال یتیم به ظلم شهادت دادن به ناحق کتمان شهادت اشاعه فاحشه و گناه بین مومنین فتنه سخن چینی کردن که موجب تفرقه بین مومنین شود ناسزا گفتن به مومن و اهانت به مومن و ذلیل کردن او بهتان بر مومن تهمت زدن به مومن غیبت و ان ذکر عیب مستور و پوشیده مومن در غیاب او است چه ان عیب را به گفتار بیان کند یا به رفتار بفهماند هرچند در اظهار عیب مومن قصد اهانت و هتک حیثیت نداشته باشد و اگر به قصد اهانت عیب مومن را اظهار نماید دو گناه مرتکب شده است
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.