دین چگونه با اختیار معتقد است در حالی که غیر مومنان را به جهنم تهدید کرده است؟
به محض آن که انسان در مقابل انجام دادن یا رها کردن کاری، حق انتخاب داشته باشد، و بتواند بین دو راه یکی را انتخاب کند، او را مختار می گویند. البته این اختیار مراتب و انواعی دارد. در یک مرتبه، اختیار صرفا در مقابل جبر فلسفی است. در این جا اگر بر روی شقیقه کسی اسلحه قرار دهند و بگویند این برگه را امضاء کن، او مختار است. هر چند که اگر امضاء نکند، کشته می شود. چون او می تواند امضاء نکردن را حتی به قیمت جان خود انتخاب کند. و در این جا نمی توانیم بگوییم شخص مجبور به امضاء کردن است. بلکه باید بگوییم او با اکراه امضاء کرده است. یعنی اگر چه باب میل خودش نبوده، امضاء کردن را انتخاب کرده است. اما یک مرتبه اختیار از این قوی تر است و شخص حتی برای انتخاب کردن، اکراهی هم ندارد. بلکه گزینه باب میل خود را انتخاب می کند. حال درباره دین داری، آنچه مسلم است اینکه جبر فلسفی وجود ندارد و تعداد قابل توجه کفار خود بهترین دلیل بر عدم وجود چنین جبری است و می فهمیم که اگر انسان مجبور به دین داری بود، پس هیچ کافری پیدا نمی شد. حال باید به سراغ سطح دوم اختیار برویم و بنگریم که آیا بشر برای انتخاب دین، با اکراه به سراغ آن می رود؟ آنچه مشخص است اینکه در این سطح اختیار، همگان در یک سطح نیستند. مثلا شخصی در خانواده ای متولد می شود که اگر بخواهد ایمان بیاورد، خانواده او را تحت فشار می گذارند و شخص نه تنها برای دین داری اکراهی ندارد، بلکه برای عدم دین داری اکراه دارد. همچنین جانب عکس این فرض نیز ممکن است که کسی دینداری را با اکراه قبول کند. اما نکته قابل توجه این است که از طرف دین و خدای متعال چنین اکراهی وجود ندارد. و آنچه مطرح است،  در ابعاد اجتماعی زندگی می باشد، که اجتماع اقتضائاتی را به همراه خود می آورد و انسان ها هم برای باقی ماندن در اجتماع، مجبورند به قواعد آن تن در دهند. اما اختیار و جبری که در سوال مطرح شده است، امری ورای این دو است. یعنی بدون وجود جبر فلسفی و بدون در نظر گرفتن هیچ نوع اکراهی از جانب اجتماع، شخص از جانب عقل خود یک نوع جبری احساس می کند که حتما باید یک گزینه خاص را انتخاب کند. مثلا شخص بر لبه پرتگاه قرار گرفته و عقل او را مجبور می کند که به هیچ عنوان جلو نرود. یا غذایی مسموم در مقابل او قرار گرفته است و عقل شخص را مجبور می کند به هیچ عنوان آن غذا را نخورد و ... این نوع جبر در دین داری وجود دارد و هیچ شخص عاقلی نمی تواند خود را از تحت این نوع جبر خارج کند مگر آنکه حاکمیت عقل را در وجود خود از بین ببرد. و اقدامی غیر معقول انجام دهد. و باید توجه کرد که منظور از مختار بودن بشر، عدم وجود این نوع جبرها نیست. و طبیعتا با توجه به نواقص بشری، انسان در بسیاری از حیطه ها مجبور است. تولد و مرگ، صحت و مرض و ... این نوع جبرها فقط در ساحت مقدس ربوبی بی معناست و الا مخلوقی که حتی ضربان قلب او نیز به کنترل خودش نیست، نمی تواند ادعای اختیار مطلق کند. و اختیار بشری صرفا به این معناست که هر کسی حقیقتا با اعمال و رفتار خود، سعادت و شقاوتش را می آفریند. کسی که درس نخوانده، خودش به خاطر انتخاب بد مقصر است. کسی که گناه کرده، خودش به خاطر انتخاب بد، مقصر است. کما اینکه درس خواندن و فعل حسنه، ناشی از انتخاب درست بوده و مستحق پاداش است.
عنوان سوال:

دین چگونه با اختیار معتقد است در حالی که غیر مومنان را به جهنم تهدید کرده است؟


پاسخ:

به محض آن که انسان در مقابل انجام دادن یا رها کردن کاری، حق انتخاب داشته باشد، و بتواند بین دو راه یکی را انتخاب کند، او را مختار می گویند. البته این اختیار مراتب و انواعی دارد.

در یک مرتبه، اختیار صرفا در مقابل جبر فلسفی است. در این جا اگر بر روی شقیقه کسی اسلحه قرار دهند و بگویند این برگه را امضاء کن، او مختار است. هر چند که اگر امضاء نکند، کشته می شود. چون او می تواند امضاء نکردن را حتی به قیمت جان خود انتخاب کند. و در این جا نمی توانیم بگوییم شخص مجبور به امضاء کردن است. بلکه باید بگوییم او با اکراه امضاء کرده است. یعنی اگر چه باب میل خودش نبوده، امضاء کردن را انتخاب کرده است.

اما یک مرتبه اختیار از این قوی تر است و شخص حتی برای انتخاب کردن، اکراهی هم ندارد. بلکه گزینه باب میل خود را انتخاب می کند.

حال درباره دین داری، آنچه مسلم است اینکه جبر فلسفی وجود ندارد و تعداد قابل توجه کفار خود بهترین دلیل بر عدم وجود چنین جبری است و می فهمیم که اگر انسان مجبور به دین داری بود، پس هیچ کافری پیدا نمی شد.

حال باید به سراغ سطح دوم اختیار برویم و بنگریم که آیا بشر برای انتخاب دین، با اکراه به سراغ آن می رود؟ آنچه مشخص است اینکه در این سطح اختیار، همگان در یک سطح نیستند. مثلا شخصی در خانواده ای متولد می شود که اگر بخواهد ایمان بیاورد، خانواده او را تحت فشار می گذارند و شخص نه تنها برای دین داری اکراهی ندارد، بلکه برای عدم دین داری اکراه دارد. همچنین جانب عکس این فرض نیز ممکن است که کسی دینداری را با اکراه قبول کند. اما نکته قابل توجه این است که از طرف دین و خدای متعال چنین اکراهی وجود ندارد. و آنچه مطرح است،  در ابعاد اجتماعی زندگی می باشد، که اجتماع اقتضائاتی را به همراه خود می آورد و انسان ها هم برای باقی ماندن در اجتماع، مجبورند به قواعد آن تن در دهند.

اما اختیار و جبری که در سوال مطرح شده است، امری ورای این دو است. یعنی بدون وجود جبر فلسفی و بدون در نظر گرفتن هیچ نوع اکراهی از جانب اجتماع، شخص از جانب عقل خود یک نوع جبری احساس می کند که حتما باید یک گزینه خاص را انتخاب کند. مثلا شخص بر لبه پرتگاه قرار گرفته و عقل او را مجبور می کند که به هیچ عنوان جلو نرود. یا غذایی مسموم در مقابل او قرار گرفته است و عقل شخص را مجبور می کند به هیچ عنوان آن غذا را نخورد و ...

این نوع جبر در دین داری وجود دارد و هیچ شخص عاقلی نمی تواند خود را از تحت این نوع جبر خارج کند مگر آنکه حاکمیت عقل را در وجود خود از بین ببرد. و اقدامی غیر معقول انجام دهد.

و باید توجه کرد که منظور از مختار بودن بشر، عدم وجود این نوع جبرها نیست. و طبیعتا با توجه به نواقص بشری، انسان در بسیاری از حیطه ها مجبور است. تولد و مرگ، صحت و مرض و ... این نوع جبرها فقط در ساحت مقدس ربوبی بی معناست و الا مخلوقی که حتی ضربان قلب او نیز به کنترل خودش نیست، نمی تواند ادعای اختیار مطلق کند. و اختیار بشری صرفا به این معناست که هر کسی حقیقتا با اعمال و رفتار خود، سعادت و شقاوتش را می آفریند. کسی که درس نخوانده، خودش به خاطر انتخاب بد مقصر است. کسی که گناه کرده، خودش به خاطر انتخاب بد، مقصر است. کما اینکه درس خواندن و فعل حسنه، ناشی از انتخاب درست بوده و مستحق پاداش است.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین