چرا باید دین داشته باشیم؟ فایده دین چیست؟
هنگامی که به دلیل دین داری، نظر بیفکنیم، متوجه ضرورت دین داری می شویم. و با این نگاه، سخن از چیستی و چگونگی فایده های دین، جای طرح چندانی ندارد. چون انسان وقتی در مقام اضطرار و ناچاری قرار گرفت، راه دیگری برایش مطرح نمی شود تا بخواهد به سنجش و ارزیابی فایده ها و سبک و سنگین کردن آن ها برسد! آیا کسی که در وسط دریا، در شرف غرق شدن قرار گرفته، از تکه الواری که در کنارش است، دست می کشد؟ و در آرزوی قایقی تفریحی می ماند؟ انسانی که خود را در 70 سال (معمول عمر انسان ها) محدود نمی بیند و ادامه ای برای خودش فرض می کند (حتی اگر صرف احتمال باشد) روابطی بین خود و عوالم دیگر احساس میکند که نباید نسبت به آنها بی تفاوت باشد. خصوصا وقتی این احتمال به گونه ای پر رنگ شده و فریاد زده شده که زندگی جاودانی در پس مرگ قرار دارد و همین زندگی 70 ساله تعیین کنندگی تام و تمام در آن دارد! و فاصله های شقی و سعادتمند در آن، زمین تا به آسمان است. کسی که متوجه احتمال وجود این عوالم می شود، و در صدد کسب اطلاع از آن بر می آید، چه راهی غیر از دین در پیش روی دارد؟ حواس او از این عالم مادی فراتر نمی رود و نمی تواند هیچ موضع گیری مثبت یا منفی ای نسبت به آنها اتخاذ کند! و عقل او نیز در صورتی که فارغ از خلط ها و مغالطه ها راه را بپیماید، تنها به کشف اجمالی عوالم دیگر می رسد و نمی تواند عوامل تاثیر گذار در عوالم دیگر را به گونه لازم دریابد و در این جا راهی جز وحی نمی تواند از او دستگیری کند. کسی که به این مرحله می رسد، دست به دامان دین می شود و لحظه ای از آن جدا نمی افتد. البته ممکن است شناخت انسان از خود به گونه دیگری شکل بگیرد! ممکن است کسی خود را محدود در 70 سال ببیند. در این صورت اگر پوچی او را به خودکشی نکشاند، باید به دم غنیمتی روی بیاورد و تمام سعی خود را برای بهره مندی از لذت بیشتر، انجام دهد. البته سرنوشت چندان خوشی در این راه متصور نیست چون لذیذترین لذایذ دنیا نیز توام با سختی است و رنج ها در پس و پیش لذتها، شیرینی آن را به مرارت تبدیل می کند. شاید کسی تصور کند که بدون دین نیز می تواند از پوچی برهد! اما نباید از این مطلب غفلت نمود که گوسفندان هرگز به احساس پوچی نمی رسند، چون اندیشه ای ندارند و انسانی که از عقل بهره مند شده، چگونه می خواهد خود را در حد گوسفند نگاه دارد تا به پوچی نرسد؟ به هر حال آن روز،  روی می نماید که اندیشه ها به انسان هجوم بیاورند! و انسان تا کی می تواند خود را غرق عادت ها کند، تا اندیشه هایش لگدمال شوند؟ آیا تاثیر میخوارگی متصل و مدام است یا اینکه به هر حال لحظه ای اندیشه، رخ می نماید و رنجی در پی خواهد داشت؟ رنجی که راه حل آن ندیدن نیست، بلکه پاسخ صحیح و مناسب مطرح کردن است.  البته اگر انسان بخواهد خود را در شکم و زیر شکمش نیز محصور کند، باز نیز محتاج دین خواهد بود. به عنوان نمونه وقتی حرص انسان (به مثابه میل گرگ ها)، به پاره کردن شکم یک گوسفند، راضی نمی شود و می خواهد همه چیز برای خودش باشد، درگیری ها شروع می شود چون گوسفندان محدودند و هر کس می خواهد بیشتر داشته باشد و در میان درگیری ها، لذت بردن بی معنا می شود. پس باید با ابزاری چون قانون، حرص را مقداری محدود کند که درگیری مزاحم لذتش نشود. اما قانون را چگونه تاسیس می کند؟ آیا قانون گذاران بشری می توانند زیاده خواهی های خود را مهار کنند؟ این بشر امروزی است که فریاد تمدنش گوش ها را کر می کند و در عالی ترین نهادش، حق وتو، جنگلی ترین خوی ها را به تصویر می کشد. به هر حال می توان ژست های روشنفکری گرفت و بادی به غبغب انداخت! اما آیا آدمی زاده، واقعا می تواند سر خود نیز کلاه بگذارد؟
عنوان سوال:

چرا باید دین داشته باشیم؟ فایده دین چیست؟


پاسخ:

هنگامی که به دلیل دین داری، نظر بیفکنیم، متوجه ضرورت دین داری می شویم. و با این نگاه، سخن از چیستی و چگونگی فایده های دین، جای طرح چندانی ندارد. چون انسان وقتی در مقام اضطرار و ناچاری قرار گرفت، راه دیگری برایش مطرح نمی شود تا بخواهد به سنجش و ارزیابی فایده ها و سبک و سنگین کردن آن ها برسد! آیا کسی که در وسط دریا، در شرف غرق شدن قرار گرفته، از تکه الواری که در کنارش است، دست می کشد؟ و در آرزوی قایقی تفریحی می ماند؟

انسانی که خود را در 70 سال (معمول عمر انسان ها) محدود نمی بیند و ادامه ای برای خودش فرض می کند (حتی اگر صرف احتمال باشد) روابطی بین خود و عوالم دیگر احساس میکند که نباید نسبت به آنها بی تفاوت باشد. خصوصا وقتی این احتمال به گونه ای پر رنگ شده و فریاد زده شده که زندگی جاودانی در پس مرگ قرار دارد و همین زندگی 70 ساله تعیین کنندگی تام و تمام در آن دارد! و فاصله های شقی و سعادتمند در آن، زمین تا به آسمان است.

کسی که متوجه احتمال وجود این عوالم می شود، و در صدد کسب اطلاع از آن بر می آید، چه راهی غیر از دین در پیش روی دارد؟ حواس او از این عالم مادی فراتر نمی رود و نمی تواند هیچ موضع گیری مثبت یا منفی ای نسبت به آنها اتخاذ کند! و عقل او نیز در صورتی که فارغ از خلط ها و مغالطه ها راه را بپیماید، تنها به کشف اجمالی عوالم دیگر می رسد و نمی تواند عوامل تاثیر گذار در عوالم دیگر را به گونه لازم دریابد و در این جا راهی جز وحی نمی تواند از او دستگیری کند. کسی که به این مرحله می رسد، دست به دامان دین می شود و لحظه ای از آن جدا نمی افتد.

البته ممکن است شناخت انسان از خود به گونه دیگری شکل بگیرد! ممکن است کسی خود را محدود در 70 سال ببیند. در این صورت اگر پوچی او را به خودکشی نکشاند، باید به دم غنیمتی روی بیاورد و تمام سعی خود را برای بهره مندی از لذت بیشتر، انجام دهد. البته سرنوشت چندان خوشی در این راه متصور نیست چون لذیذترین لذایذ دنیا نیز توام با سختی است و رنج ها در پس و پیش لذتها، شیرینی آن را به مرارت تبدیل می کند.

شاید کسی تصور کند که بدون دین نیز می تواند از پوچی برهد! اما نباید از این مطلب غفلت نمود که گوسفندان هرگز به احساس پوچی نمی رسند، چون اندیشه ای ندارند و انسانی که از عقل بهره مند شده، چگونه می خواهد خود را در حد گوسفند نگاه دارد تا به پوچی نرسد؟ به هر حال آن روز،  روی می نماید که اندیشه ها به انسان هجوم بیاورند! و انسان تا کی می تواند خود را غرق عادت ها کند، تا اندیشه هایش لگدمال شوند؟ آیا تاثیر میخوارگی متصل و مدام است یا اینکه به هر حال لحظه ای اندیشه، رخ می نماید و رنجی در پی خواهد داشت؟ رنجی که راه حل آن ندیدن نیست، بلکه پاسخ صحیح و مناسب مطرح کردن است. 

البته اگر انسان بخواهد خود را در شکم و زیر شکمش نیز محصور کند، باز نیز محتاج دین خواهد بود. به عنوان نمونه وقتی حرص انسان (به مثابه میل گرگ ها)، به پاره کردن شکم یک گوسفند، راضی نمی شود و می خواهد همه چیز برای خودش باشد، درگیری ها شروع می شود چون گوسفندان محدودند و هر کس می خواهد بیشتر داشته باشد و در میان درگیری ها، لذت بردن بی معنا می شود. پس باید با ابزاری چون قانون، حرص را مقداری محدود کند که درگیری مزاحم لذتش نشود. اما قانون را چگونه تاسیس می کند؟ آیا قانون گذاران بشری می توانند زیاده خواهی های خود را مهار کنند؟ این بشر امروزی است که فریاد تمدنش گوش ها را کر می کند و در عالی ترین نهادش، حق وتو، جنگلی ترین خوی ها را به تصویر می کشد.

به هر حال می توان ژست های روشنفکری گرفت و بادی به غبغب انداخت! اما آیا آدمی زاده، واقعا می تواند سر خود نیز کلاه بگذارد؟





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین